Sahar Bavaghar
عضو جدید
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای............. فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
ای که دستت می رسد کاری بکن //// پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای............. فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
یارم چو قدح به دست گیرد................بازار بتان شکست گیرد
من گلى پژمردهام در دست باد مهرگان ............ غنچهاى نشکفته از بهر تماشا نیستم
در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود
به اتاق آمدیم
شمع ها را روشن کردم
ولی
هیچ چیز روشن نشد
نور
تاریکی را
پنهان کرده بود...
بعد
بر مبل نشستی
در مبل فرو رفتی
در مبل لرزیدی
در مبل عرق کردی
پنهانی،بر گوشه ی تقویم نوشتم:
نهنگی که در ساحل تقلا می کند
برای دیدن هیچ کس نیامده است
دست از طلب ندارم تا کام ِ من بر آید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید
من از تو دست نخواهم به بی وفایی داشت ...... تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری.
دست در حلقه ی آن زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد...
دستت را به من بده که این دستان بوی عطر یاس و بنفشه میدهد چقدر خوش هست این دستان زیبایت
تو و با لاله رویان ، گل ز شاخ عیش چیدن ها
من و چون غنچه ، از دست تو پیراهن دریدن ها
تو و چون بخت سرکش ، از من مسکین رمیدن ها
من و چون اشک حسرت ، در پیت هر سو دویدن ها
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
وکف دست زمین
گوهر ناپیداییست
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
گمان نمي کنم اين دست ها به هم برسند
دو دل شکسته ی در انزوا به هم برسند
ضريح و نذر رها کن ،بعيد مي دانم
دو دست دور به زور دعا به هم برسند
کدام دست رسيده به دست دلخواهش
که دست های پراز زخم ما به هم برسند
شکوه عشق به زير سؤال خواهد رفت
وگرنه می شود آسان دوتا به هم برسند...
"محمد رضا رستم پور"