دست

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را................. تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

همینکه که دستانت را به من میدهی
انگار همه عالم را به من میدهی
همینکه دستانت را در دست میگیرم
دنیایم دوباره جان میگیرد
 

Sahar Bavaghar

عضو جدید
همینکه که دستانت را به من میدهی
انگار همه عالم را به من میدهی
همینکه دستانت را در دست میگیرم
دنیایم دوباره جان میگیرد

ای شعر ! چه میفهمی از این حال خرابم..............دست از سر این شاعر کم حوصله بــردار
 

S O R M E

عضو جدید
کاربر ممتاز
اکنون ز تو با نا امیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آیینه خیلی هم نباید راست گو باشد
من مایه رنج تو هستم ، راست می گویی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses][COLOR=#eseses]


[/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR][/COLOR]

دست هایت
نت های موسیقی ست
و می اندیشم
وقتی بر خطوط حامل انگشتانم
بنشینند
کدام باران
از ترانه ات خیس نمی شود ؟!


پرویز صادقی


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دستانم سرد شده
این روزها با ردی دستام را درون جیب مگذارم
ت کمی گرم شود
ت شاید یادم برود رفتنت را
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست در دستم بنه از روی مهر ................................. تا کنم خاک درت طاق سپهر

تک بیتی از خودم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دستان تو صبح هستند
وقتی آب را به صورتت می پاشند​
تا آینه مثل هر روز​
از تو معذرت خواهی کند​
وقتی کاسه شیر را روی اجاق می گذارند​
تا شعله از گرمی آن ها اجازه بگیرد​
وقتی پرده ها را کنار می زند​
تا حریر و لطافتش​
چروک و کهنگی را دور کند​
وقتی پنجره را باز می کند
تا خورشید انتظار نکشد.. دستان تو​
صبح هستند.​



"محسن حسینخانی"

 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیبی هستی آویزان
از شاخه‌ای در آسمان
باور کن
عابد نیستم
عاشقی ناگزیرم
که چنین دست‌هایم را
به چیدن تو
بلند کرده‌ام.

"ابوالقاسم تقوایی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
کی زیر
یکی رو
دست هایمان ؛ زیباترین بافتنی دنیا.
سارا شاهدی
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز

از دست هات بی خبرم
دور مانده ام از همه جا
و دنیا سرخ است پشت این ترافیک
جا مانده ام لای سیم های خاردار
سیم های تلفن
من گیر کرده ام
پشت بوق های ممتد

من از همین کوچه های بن بست
به دشت ها و دامنه های زیادی رسیده ام
درست شبیه ماهی سمجی
که می خواست در قوطی کنسرو
شنا کند.


"بهزاد عبدی"
از کتاب: زیبایی ات غمگینم می کند
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

دست‌هایت را
به گردنم حلقه کن
من
این اسارت شیرین را دوست دارم...


.
"محسن حسینخانی"
از کتاب: باران، بعد رفتنت بند نمی آید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دستانم را بگیر
بگذار بر فرا همین دشت پر از رنگ
اصلا دستت را بده بیا با هم لحظات را بدزدیم
اینگونه باز هم لحظات بیشتر میشوند
و باز هم بیشتر
 
بالا