دست خط متبرک امام رضا (ع)

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امام رضا (ع) در مشهد مقدس یادگاری بسیار زیبایی دارد که یکی از آنها دست خط زیبا و متبرک ایشان است.
به گزارش افکار نیوز، کتابخانه آستان قدس رضوی گنجینه ای غنی از نسخ خطی فارسی و عربی مربوط به سده های مختلف تاریخ اسلام است که هر کدام از این منابع، روشن کننده بخشی از هویت تمدن بزرگ اسلامی است.

یکی از بخش های چشم نواز و جان نواز از این کتابخانه، بخش مصاحف شریف است که به دست کاتبان و با ذوق هنرمندان آمیخته شده است.

عمده این مصاحف شریف از ارزش بالای هنری برخورداراند، چراکه اکثر این نسخ به فرمان شاهان کتابت شده و رسم در جامعه فرهنگی جهان اسلام بر این بوده که بیشترین ذوق و هنر برای کتابت و تذهیب آنها به کار رود.

در کتابخانه آستان قدس رضوی علاوه بر وجود مصاحف شریف در دوره های مختلف، بخشی نیز به قرآن های منسوب به ائمه اطهار(ع) اختصاص دارد.

در این بخش قرآن هایی منسوب به امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) نگهداری می شود.

از جمله قرآن های بسیار نفیس در این بخش، قرآنی ست منسوب به دست خط مبارک امام رضا(ع) که همزمان با دهه کرامت به نمایش برای علاقه مندان درآمده و در روزهای اخیر مورد استقبال بازدیدکنندگان قرار گرفته است.


635762102702003563.jpg


منبع : افکار خبر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یا باب الحوائج....

یا باب الحوائج....

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


[h=3]امام نیکو سیرتان[/h] گاه آدمی پاسخ یک بدی را با مهربانی می دهد و این پاسخ مهرورزانه او سبب تغییر رویه طرف مقابل می شود. امام کاظم «علیه السلام» را به دلیل این ویژگی به چنین لقبی خوانده اند. در مدینه مردی بود که هرگاه امام را می دید زبان به دشنام می گشود. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می گذشتند که او مثل همیشه، ناسزاگویی را آغاز کرد. یاران امام بر آشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را مورد تعرض قرار دهند. امام به شدّت با این کار مخالفت کرد و آنان را از انجام چنین کاری بازداشت. روز دیگری امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب از کار زشت خود دست بر نداشت و به محض دیدن امام، ناسزا گفت. امام نزدیک او رفت و از مرکب خود پیاده شد. به مرد سلام کرد. مرد بر شدت دشنام های خود افزود. امام با خوش رویی به او فرمود: هزینه کشت این مزرعه چه قدر شده است؟ مرد پاسخ داد: یکصد دینار، امام پرسید: امید داری چه اندازه از آن سود ببری و برداشت کنی؟ مرد با گستاخی و طعنه پاسخ داد: من علم غیب ندارم که چه مقدار قرار است عایدم شود. امام فرمود: من نگفتم چه سودی به تو خواهد رسید بلکه پرسیدم تو امید داری چه مقدار سود عایدت شود؟ او که از پرسش های امام گیج شده بود پاسخ داد: فکر می کنم دویست دینار محصول از این مزرعه برداشت کنم. در این هنگام، امام کیسه ای به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد به مرد داد و فرمود: این را بگیر و کشت و زرعت نیز برای خودت باشد. امید دارم پروردگار آنچه را امید داری از کشت و کارت سود ببری، عاید تو سازد. مرد سرافکنده و بهت زده، کیسه سکه های زر را از امام گرفت و پیشانی امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست.

منبع: سایت غدیریون
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مهربانی با غیر مسلمانان

مهربانی با غیر مسلمانان

[h=3][/h]
[h=3]بریهه دانشمندی مسیحی بود که مسیحیان به سبب وجود او، بر خود می بالیدند. وی چندی بود که او نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوی رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد. روزی از روی اتفاق، شیعیان او را به یکی از شاگردان امام صادق «علیه السلام» به نام هشام بن حکم که استادی چیره دست در مباحث اعتقادی بود معرفی کردند. هشام در کوفه مغازه داشت. ابتدا بریهه پرسش های خود را درباره حقانیت اسلام مطرح کرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت برای او بیان کرد. او از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایی و برازندگی استادی هم داری؟ هشام پاسخ داد: البته که دارم! بریهه پرسید: او کیست و کجا زندگی می کند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و کنار خودش نشاند و ویژگی های اخلاقی و منحصر به فرد امام صادق «علیه السلام» و فرزند او را که در مدینه می زیستند را برای او گفت. او به مدینه رفت. پیش از دیدار امام، فرزند ایشان امام کاظم «علیه السلام» را دید. امام استقبال گرمی از او کرد و با مهربانی به او فرمود: تا چه اندازه با کتاب دینت (انجیل) آشنایی داری؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمینان داری که معانی آن را درست فهمیده ای؟ گفت: بسیار مطمئنم که معنای آن را درست درک کرده ام. امام برخی کلمات انجیل را از حفظ برای بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام زمان و مکان و خستگی سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته کلام و مهرورزی امام شد که از اعتقادات باطل خود دست برداشت و به اسلام گرایید. هنوز به دیدار امام صادق «علیه السلام» شرفیاب نشده بود که به وسیله فرزند او مسلمان شد.
[/h]
منبع: سایت غدیریون
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چند حدیث زیبا از امام کاظم علیه السلام

چند حدیث زیبا از امام کاظم علیه السلام


الإمام الکاظم علیه السلام :إنَّ لُقمانَ علیه السلام قالَ لاِبنِهِ : تَواضَع لِلحَقِّ تَکُن أعقَلَ النّاسِ ، وإنَّ الکَیِّسَ لَدَى الحَقِّ یَسیرٌ . امام کاظم :لقمان به پسرش گفت: «در برابر حق، فروتن باش تا عاقل ترینِ مردم باشى . زیرک و با هوش ، در برابر حق ، آرام است.»


الإمام الکاظم علیه السلام :کانَ لُقمانُ علیه السلام یَقولُ لاِبنِهِ : ... یا بُنَیَّ ، خُذ مِنَ الدُّنیا بُلغَةً ، ولا تَدخُل فیها دُخولاً یَضُرُّ بِآخِرَتِکَ ، ولا تَرفُضها فَتَکونَ عِیالاً عَلَى النّاسِ . امام کاظم علیه السلام :لقمان همواره به پسرش مى گفت: « . . . پسرم! از دنیا به اندازه کفایت (نیاز) برگیر و آن چنان در دنیا فرو نرو که به آخرتت زیان رسانَد، و چنان هم رهایش نکن که سربار مردم گردى»

الإمام الکاظم علیه السلام :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : ... یا بُنَیَّ ، إنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ ، قَد غَرِقَ فیها عالَمٌ کَثیرٌ ، فَلتَکُن سَفینَتُکَ فیها تَقوَى اللّه ، وحَشوُهَا الإِیمانَ ، وشِراعُهَا التَوَکُّلَ ، وقَیِّمُهَا العَقلَ ، ودَلیلُهَا العِلمَ ، وسُکّانُهَا الصَّبرَ . امام کاظم علیه السلام :لقمان به پسرش گفت: « . . . اى پسرم! دنیا دریاى عمیقى است که بسیارى در آن غرق شده اند ؛ پس باید کشتىِ [نجات] تو در آن ، تقوای الاهی باشد ، و پُل تو ایمان به خدا ، و بادبان کشتى ات توکّل ، و متولّى آن، خرد ، و راه نماى آن، دانش ، و مسافر آن ، شکیبایى.»

عنه علیه السلام :کانَ لُقمانُ علیه السلام یَقولُ لاِبنِهِ : یا بُنَیَّ ، إنَّ الدُّنیا بَحرٌ وقَد غَرِقَ فیها جیلٌ کَثیرٌ ، فَلتَکُن سَفینَتُکَ فیها تَقوَى اللّه ِ تَعالى ، وَلیَکُن جِسرُکَ إیمانا بِاللّه ِ ، وَلیَکُن شِراعُهَا التَّوَکُّلَ ، لَعَلَّکَ ـ یا بُنَیَّ ـ تَنجو وما أظُنُّکَ ناجِیاً ! امام کاظم علیه السلام :لقمان همواره به پسرش مى گفت: «اى پسرم! دنیا دریایى است که گروه هاى بسیارى در آن ، غرق شده اند. پس باید کشتىِ تو در آن ، پَروامندى از خداى متعال باشد و پل تو ایمان به خدا، و بادبان کشتى ات توکّل ، تا شاید ـ اى پسرم! ـ نجات یابى ، هر چند من گمان ندارم که نجات یابى!» .

امام کاظم علیه السلام : ثَلاثَةٌ یَجلینَ البَصَرَ : النَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ و النَّظرُ إلَى الماءِ الجاری و النَّظَرُ إلَى الوَجهِ الحَسَنِ ؛ امام کاظم علیه السلام :سه چیز دیده را روشنى مى بخشد : نگاه به سبزه ، نگاه به آب جارى و نگاه به صورت زیبا .

.امام کاظم علیه السلام : لاتَدخُلوا الحَمّامَ عَلَى الرِّیقِ وَلاتَدخُلُوهُ حَتّى تَطعَمُوا شَیئا ؛ امام کاظم علیه السلام : ناشتا وارد حمّام نشوید . وارد حمّام نشوید مگر آن که چیزى خورده باشید .

.امام کاظم علیه السلام : الحَمّامُ ـ یَومٌ و یَومٌ لا ـ یُکثِرُ اللَّحمَ و إدمانُهُ فی کُلِّ یَومٍ یُذیبُ شَحمَ الکُلیَتَینِ ؛ امام کاظم علیه السلام :یک روز در میان حمّام رفتن ، بر گوشت بدن مى افزاید ، و هر روز به حمّام رفتن چربى کلیه ها را آب مى کند [سبب لاغرى مى شود] .

.امام کاظم علیه السلام : مَنِ اسْتَشارَ لَم یَعدَم عِندَ الصَّوابِ مادِحَا و عِندَ الخَطَإِ عاذِرا ؛ امام کاظم علیه السلام :کسى که مشورت کند ، اگر کارش را درست انجام دهد ، مردم او را بستایند و اگر به خطا رود ، معذورش دارند .

.امام کاظم علیه السلام : إنّی لأَعمَلُ فی بَعضِ ضِیاعی حَتّى أعرَقَ إنَّ لی مَن یَکفینی لِیَعَلَمَ اللّه ُ أنّی أطلُبُ الرِّزقَ الحَلال

امام کاظم علیه السلام :من در برخى از زمین هاى کشاورزى ام کار مى کنم تا آن که عرق از بدنم سرازیر مى شود ، در حالى که هستند کسانى که به جاى من کار کنند و مرا از کار کردن بى نیاز کنند ، ولى من کار مى کنم تا خداوند ببیند که در جست و جوى روزى حلالم

امام گاظم علیه السلام : مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَفَّ اللّهُ عَنْه غَضَبَهُ یوْمَ الْقِیمَةِ.


هر که خود را از ریختن آبروی مردم نگه دارد، خدا در روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت خشمش را از او باز دارد


التماس دعا - صلوات


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لقب
شان و معنای لقب



ابالحسن

کنیه، لقبی است که با «اب» یا «ام» شروع می شود؛ یعنی پدر فلانی ویا مادر فلانی. اعراب برای عرض احترام به یکدیگر با کنیه نام هم را صدا می کنند. معمولاً کنیه هر کسی را با استفاده از اسم فرزند بزرگ تر یا مشهورتر فرد می سازند ولی گاهی هم قبل از به دنیا آمدن فرزند وقتی می خواهند به یک نفر احترام بگذارند، او را با کنیه صدا می زنند. درباره امام رضا(ع) هم همین اتفاق افتاده است . با اینکه امام (ع) خیلی دیر صاحب پسر شدند (امام محمد تقی (ع)) اما به امام ازهمان جوانی کنیه داده بودند. از آنجا هم که آن حضرت سومین فرد از آل علی (ع) بود که اسم علی داشت (بعد از امام اول وچهارم)، کنیه جدشان - یعنی امام علی (ع) - را به ایشان دادند و آن حضرت را «ابوالحسن» صدا می زند. این کنیه را ظاهراً امام موسی کاظم(ع) برای حضرت انتخاب کرد. معمولاً درکتب شیعه از آن حضرت به عنوان ابوالحسن ثانی یاد می شود. ابوالحسن اول کنیه امام علی (ع) و ابوالحسن ثالث، کنیه امام دهم حضرت علی بن محمد امام هادی (ع) است.


ثامن، ثامن الائمه یا ثامن الحجج

درزمان امام موسی کاظم(ع) ، انحرافی درمسیر تشیع صورت گرفت وگروهی برادر بزرگ تر آن امام یعنی اسماعیل (پسر امام صادق (ع)) را امام هفتم خواندند. پس از آغاز امامت امام رضا(ع) درسال 183 قمری، پیروان ایشان تاکید فراوانی بر لقب «ثامن»یا هشتم داشتند تا آن اشتباه دیگر تکرار نشود.از نکات جالب تاریخ اینکه امام هشتم شیعیان، معاصر مامون عباسی بود که هشتمین خلیفه عباسی به حساب می آید.

رئوف
این لقبی است که بعد از شهادت امام به آن حضرت داده شده ودلیلش شهرت ایشان به برآورده کردن حوائج زائران است.





رضا
معروف ترین لقب امام هشتم رضاست. این لقب را دشمن امام(ع) یعنی مامون به آن حضرت داده بود. چنان که طبری و دیگران می نویسند، بعد از ولایتعهدی امام (ع) مامون دستور داد به نام آن حضرت سکه بزنند. روی این سکه ها که الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده: «الامیر الرضا ولیعهد المسلمین علی بن موسی».
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود. این شعاری است که اولین بار مختار درقیامش که به خونخواهی امام حسین (ع) بود، در کوفه از آن استفاده کرد(سال 76ق). این شعار یعنی «ما فقط به حکومت کسی از آل محمد راضی هستیم.» این شعار را بعدها داعیان عباسی (کسانی که برای قیام به نفع بنی عباس وعلیه بنی امیه دعوت می کردند، مثل ابومسلم خراسانی) هم به کار بردند وحالا مامون می خواست وانمود بکند که اوست که این شعار و آرزوی قدیمی را تحقق بخشیده است.
حدیثی هم از امام جواد(ع) در «عیون اخبار الرضا» هست که درجواب سوالی که می گوید چرا پدر شما را رضا نامیده اند، فرموده اند: «زیرا مرضی (= مورد رضایت) خدا در آسمان ومرضی رسول خدا وائمه او درزمین بود». آن شخصی به سوالش اصرار می کند. می پرسد مگر باقی پدران شما مرضی خدا ورسول نبودند؟ امام جواب می دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود که مرضی موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون این حدیث بیشتر مورد توجه قرار گرفت.




سلطان

اسم ولقب سلطان تا قرن دوم هجری اصلاً کاربرد نداشته است ودر زمان هارون الرشید، برای اولین بار به وزیر معروفش جعفر برمکی، سلطان لقب داده شد. این واژه ابتدا به معنای پادشاه نبود وبه معنای شخصی بود که تسلط برامور دارد. اولین سلطان هم جعفر وزیر بود که در دوره ای کنار خلیفه، سلطان هم وجود داشت.بعد از سرکوبی برامکه اما تا مدت ها دیگر سلطانی وجود نداشت تا درزمان ولایتعهدی امام هشتم(ع) این لقب را دوباره به ایشان دادند.
در دوره های بعدی هم این لقب برای ایشان باقی ماند وبه معنای غیر از پادشاه استفاده شد. وگونزالس کلاویخو، سفیر اسپانیا که در قبل از عهد صفوی به ایران آمد (806ق) درسفرنامه اش آورده است :«رسیدیم به شهر مشهد یعنی محل شهادت امام رضا (ع) که به نام سلطان خراسان مشهور است...»









ضامن آهو
بعد از «رضا» مشهورترین لقب امام هشتم «ضامن آهو» است وجالب اینکه درهیچ کدام از منابع کهن تاریخی ، داستان پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) نیامده است. قدیمی ترین منبعی که چنین لقبی آورده ، این شهر آشوب (متوفای 588ق) در«مناقب آل ابی طالب» است که در وصف آن حضرت - جایی که درجریان ذکر وقایع سفر امام (ع) به ایران به نیشابور می رسد- یک بیت شعر از شاعری به نام «ابن حماد» نقل می کند که به این شکل :«الذی لاذت به الظبیه والقوم جلوس / من ابوه المرتضی یزکو ویعلو و یروس» یعنی اوکسی است که آهوی ماده به او پناه آورد؛ درحالی که گروهی نشسته بودند. او کسی است که پدرش علی مرتضی(ع) است وهمواره درحال تزکیه وتعالی وبالا رفتن است. این درحالی است که روایت پناه آوردن آهوی ماده، دوقرن قبل از این کتاب برای پیامبر (ص) روایت شده است.
طبرانی (متوفای 360ق) در «المعجم الکبیر» وامام بیهقی (متوفای 430ق) در«دلایل النبوه» نقل کرده اند که روزی پیامبر از کنار شکارچیانی می گذشت که آهویی شکار کرده بودند. آن آهو با حضرت سخن گفت. پیامبر به شکارچی ها فرمود که آهو را رها کنند تا برود به بچه هایش شیر بدهد و برگردد. شکارچی ها پرسیدند: «درقبال چه چیزی آن را آزاد کنیم؟» حضرت فرمودند: من ضامنم» . رسول خدا(ص) نشست تا آهو رفت و برگشت. شکارچی ها هم آهو را به حضرت بخشیدند وآن حضرت، آهو را آزاد فرمودند.
درعوض، شیخ صدوق (متوفای 381ق) درکتاب «عیون الاخبار الرضا» داستانی را نقل می کند از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی (متوفای 350ق) . ابومنصور ، کسی است که به دستورش داستان های «شاهنامه» جمع شده بود وابتدا دقیقی وبعد فردوسی آن را به نظم کشیدند.
ابومنصور طوسی تعریف می کند که در جوانی اش یک بار برای شکار می رود. آهویی گیرش می آید. او را دنبال می کند. آهو می رود ومی رود تا به مزار حضرت رضا(ع) می رسد، به محض وارد شدن آهو به داخل ساختمان مزار، سگ ابومنصور دست از تعقیب او بر می دارد. خود ابومنصور که سنی مذهب بوده، داخل مزار هم می رود. اما به جز پشکل آهو چیزی پیدا نمی کند. ابومنصور می گوید از آن زمان معتقد به مزار امام رضا(ع) شده است ومدام به زیارت آن حضرت می رود.
به نظر می رسد داستان ضامن آهو شدن امام رضا(ع) ، از ادغام این دو داستان با هم آمده باشد.




عالم آل محمد
ائمه معصومین ما (ع) همگی از علمای عصرخود بوده اند و قبل از امام رضا (ع) به امام باقر(ع) هم این لقب را داده بودند. با این حال شهرت امام رضا(ع) به برتری علمی برهمعصرانش از آنجا آمده است که مامون که خودش هم از دانشمندان بود و«اعلم بنی عباس» به حساب می آمد. دردوره ولایتعهدی، مناظرات متعددی را بین امام رضا (ع) و علمای دیگر مذاهب ترتیب می داد. انگیزه مامون از این کار را بعضی مثل طبری (درتاریخ طبری) علاقه او به علم ودانش ذکر کرده اند وحاکم نیشابوری (درتاریخ نیشابور) می گوید که این کار را می کرد تا نقاط ضعف احتمالی امام رضا (ع) را برملا کند وبه جایگاه ایشان توهین کند. به هر حال، هدف هرچه که بود نتیجه مناظرات اذعان همه به علم ودانش سرشار امام (ع) و دادن لقب «عالم آل محمد» به آن حضرت بود.





غریب یا غریب الغربا

ممکن است تصور شود لقب «غریب» برای امام هشتم (ع) به خاطر دوری آن حضرت از شهر پیامیر(ص) یعنی مدینه بوده است اما از بین امامان ما ، فقط دو امام بوده اند که به طور کامل درمدینه زندگی کرده اند، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) . باقی ائمه هرکدام به دلیلی از سرزمین خود دور و غریب می شوند که با این حساب، این لقب نباید تنها به این دلیل باشد.
به نظر می رسد که این لقب را خود امام و نزدیکان آن حضرت شایع کرده اند تا مانع از موفقیت اقدام سیاسی مامون که می خواست از ولایتعهدی امام رضا (ع) سوء استفاده بکند، شوند.
همچنان که امام رضا (ع) در وقت حرکت به سوی ایران، از اهل بیتشان خواستند تا گریه و نوحه بکنند، یا وقتی که دعبل خزاعی درمرو خدمت ایشان رسید وشعری را که در رثای شهادت امامان قبلی برای آن حضرت خواند، حضرت به شعر او دوبیت اضافه کردند: «وقبر بطوس یالها من مصیبت / الحت علی الاحشا بالزفرات / الی الحشر حتی یبعث الله قائما/ یفرج عنا الغم والکربات» یعنی «وقبری در طوس است که مصیبتش غم را تا روز قیامت در دل ها می افروزد تا اینکه خداوند قائمی را برانگیزد واندوه را از دل ما برطرف کند.» دعبل پرسیده بود: « یابن رسول الله! من چنین قبری را نمی شناسم.» وحضرت جواب داده بود: « آن قبر من است.» دعبل هم قصیده اش را با دوبیت امام، این طرف و آن طرف برای شیعیان می خواند.


مرتضی
این لقب به معنای مورد رضایت و پسندیده ، لقبی است که شیعیان دربرابر لقب «رضا» که مامون به آن حضرت داده بود برای ایشان به کار بردند. لقب مرتضی ازالقاب مشترک بین آن حضرت با سایر ائمه (ع) است. مراد از لقب مرتضی به تنهایی، حضرت علی (ع) می باشد. در صلوات خاصه امام رضا(ع) هم این لقب بلافاصله بعد از لقب رضا آمده است:«اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی».

 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=courier new,courier,monospace]دلم میخواد هرچی دارم

[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]نذر امام رضا کنم...
السلام علیک یا غریب الغربا
[/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
او می داند که او چه می خواهد
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی . . .

بالاخره امام هشتم او را طلبید...
در پوست خود نمی گنجید،
لحظات به کندی برایش می گذشت ،آخر بی قرار بود...می خواست هر چه زودتر انتظارش پایان یابد و به پابوسی آقا برود...
به مشهد که رسید، به ظاهر به سوی حرم راه می رفت، اما در دل پرواز می کرد، دیگر چیزی نمانده بود،كم كم داشت می رسید و انتظارش به سر می آمد...
اذن دخول خواند، که از آقا برای ورودش اجازه بگیرد ، اما اجازه را همان اول ،که گنبد طلایی حرم رادیده بود و از شوق، اشک از چشمانش سرازیر شده بود از آقا گرفته بود،
وارد حرم شد، داشت زیر لب صلوات خاصه امام رضا(ع) را زمزمه می كرد،
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی....
اما هنوز به آخر نرسیده بود که دلش به پرواز در آمد و همچو کبوتری با کبوتر های حرم ، یک دل ،گنبد طلای آقا را طواف می کرد...
نسیم خسته ای که خستگیش را بر روی گنبد آقا جا گذاشته بود و به جای آن عطر حرم را در خود حل کرده بود، از شرقی ترین نقطه ی حرم وزیدن گرفته بود و تا غربی ترین نقطه ی دل او را عطر آگین کرده بود... آن نسیم سیاهی های دلش را می زدود...
نیت کرده بود که اول تمام صحن ها را یکی پس از دیگری بگردد وسپس دل لرزانش را دخیل پنجره فولاد فولادی آقا کند و بعد از آن به آغوش آقا و ضریحش پرواز کند،
با خودش گفت :اگر این پنجره فولاد آقا، از فولاد نبود، چگونه می توانست دلهای لرزان و سیاه از گناه زائران را تحمل کند!؟
قدم در هر کدام از صحن ها که می گذاشت ، حال و هوایش عوض میشد!
همیشه صحن غدیر او را یاد ماجرای غدیرخم و امامت و ولایت امام علی (ع) و حقوق غصب شده ی آل علی (ع) می انداخت...
صحن کوثر هم برایش یادآور پاره ی تن پیامبر(ص) و کوچه و در و دیوار و روضه و، سوره ی کوثر و دشمن ابتر بود...
صحن قدس هم ،مانند قدس ،حال و هوایش ، حال و هوای پرواز بود... پرواز در صحن قدس برای رهایی از شش پر گناه بود و رسیدن به قداست و پاكی، اما پرواز در قدس برای رهایی از شش پر ظلم و جوربود... قطعا پرواز رخ خواهد داد...از صحن قدس تا صحن های جمهوری و انقلاب و صحن آزادی راهی نمانده است!!!!
و صحن مسجد گوهرشاد، كه همیشه دو ركعت نماز به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) درآنجا و در جوار منبر چوبی امام زمان (عج) می خواند، منبری که هنور از درد انتظارشکسته نشده و هنوز با شکوه و باصلابت، منتظر آمدن آخرین منجی بود... این منبر بیشتر از هر كسی معنای چشم انتظاری را میفهمید!
دیگر نوبت پرواز تا آسمان هشتم رسیده بود...
دیگر روی زمین نبود ،
شلوغی اطراف ضریح را که دید یاد کودکیش افتاد، که در این شلوغی زیباترین گم شدن زندگیش را تجربه کرده بود و در آغوش آقا خود را پیدا کرده بود، کودک بود و سبک از گناه ، کاش می توانست حالا هم، در این شلوغی گم شود و باز خودش را پیدا کند ، اما مگر بار سنگین گناهانش اجازه می داد؟!
می خواست خود را به ضریح برساند همانند عاشقان دیگر، اما در میان جمعیت انبوه عاشقان آقا، گیر کرده بود و بی اختیار به این سو و آن سو می رفت، دست دلش به ضریح رسید اما جسمش هنوز بی اختیار بود و بازیچه ای بود میان انبوه عاشقان...
بالاخره به هر سختی كه بود خود را به ضریح رساند و انگشتانش را به شبكه های ضریح آقا پیچید و لب باز كرد كه از چند سال دوری آقا، به آقا شكایت كند..... كه اشك امانش را برید و هر چه می خواست بگوید، فراموش كرد...
هزار شكوه به دل داشتم، هزار افسوس . . .
كه گریه راه گلویم گرفت و لال شدم
مهم نبود آقا خودش می دانست او چه می خواهد بگوید . . .

دانلود سلام مخصوصه امام رضا (ع) با صدای مرحوم حاج رضا انصاریان :
http://www.uplooder.net/f/tl/71/eda...700caebfdbaaa3924b99432369172-360p__37462.mp4
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
و چه زیباست طلب کردن تو
هرگز حکایت حاضر و غائب شنیده ای ؟ من در میان جمع و دلم جای دیگرست …

دل ما وا نمی‌شود ..!خیلی تلاش کرده‌ام، اما نمی‌شود ..!

هر جا که رفته‌ام و به هر کس که گفته‌ام
گفته به دست من گره‌ات وا نمی‌شود ..!
اصلاً به هر که رو زده‌ام گفته با تشر:
هر جا که می‌روی برو ! اینجا نمی‌شود ..!
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چرا امام هشتم ،رضا نامیده شد؟

چرا امام هشتم ،رضا نامیده شد؟



آیت الله جوادی آملی می فرمایند:
هیچ موجودی از هیچ موجود دیگری راضی نمی شود،مگر به وساطت مقام امام هشتم؛
هیچ انسانی به هیچ توفیقی دست نمی یابد و خوشحال نمی شود،مگر به وساطت مقام
رضوان رضا؛ و هیچ نفس مطمئنه ای به مقام راضی و مرضی بار نمی یابد،مگر به
وساطت مقام امام رضا(ع).
او نه چون به مقام رضا رسیده است به این لقب ملقب شده است،بلکه چون دیگران را
به این مقام می رساند،ملقب به رضا شد.
اهداف جزئی هم مشمول این اصل کلی است.
اگر کسی در کارهای جزئی موفق شد و راضی شد؛چه بداند،چه نداند به برکت امام
رضا(ع) است.
اگر فرزندی کوشید،رضای پدر و مادر را فراهم کرد؛چه بداند و چه نداند،به وساطت
مقام امام رضا(ع) است.


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای خدا ...

ای خدا ...

[h=2][/h]



خادم این روضه رضوان می گفت دختر بچه شفا گرفته بود. با تب و تاب ازش سوال کردم چه دیدی و چه شنیدی؟دخترک با آرامشی خاص گفت هیچ. فقط پدرم را خبر کنیدپدر دخترک که رسید طفل به گریه و هق هق افتاد: امام رضا گفت «به بابات بگو دیگه به خواهرم چیزی نگه»پدر که از شفای کودکش بی قرار بود با شنیدن این جمله اختیار از کف داد. نفسش که برگشت به خادم گفت: دخیل که بستم به امام رضا گفتم: می خوای دخترمو شفا ندی شفا نده. اما برگردم قم به خواهرت گلایه خواهم کرد.************************************************** ***************************حاجتی در دل بی تابم داشتم...به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا هم برایت برآورده اش میکرد.دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال خدا به تو داده است لیاقتش را داشته ای !و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟! .... و قسم می خورم که راست می گفت .خدایا دستم به آسمان اجابتت نمیرسد خالی دستانم را از اجابت چه کسی پر کنم وقتی دعاهایم اسیر بالهای شکسته پروازند

یک جرعه اجابت میخواهم فقط همین.پس حالا که آمدی تو دعا کن شاید حاجت من دربند یک آمین تو باشد!!!
 
بالا