درس هایی از امام علی(ع) [سیرت]

m roz

عضو جدید
35.jpg


تواضع و فروتنی

تواضع و فروتنی یکی از ارزش های پسندیده اخلاقی است که با آن می توان بر دل های دوست و دشمن راه یافت. آنانی را که با قهر و ناسازگاری با ما رفتار می کنند، با تواضع و خوشرویی، می شود به دوستی و مهربانی واداشت و رضایت و شادمانی را بر دل ها نشاند. امام علی علیه السلام می فرماید: «وَ بالتَّواضُع تَتِمُّ النِّعْمَةُ؛ با فروتنی و خوشرویی، نعمت ها کامل می شود».همچنین، فرموده است: «کسی که متواضع باشد، دوستانش فراوان خواهند بود».در کنار این سفارش، حضرت مردم را به خطر تکبر و خودبزرگ بینی هشدار می دهد:«خدا را خدا را؛ یعنی از خدا بترسید و از آینده زشت و شوم تکبر و خودبزرگ بینی بپرهیزید». یکی از روش هایی که پیامبران به کمک آن جامعه را اصلاح کردند، به کارگیری تواضع در امر رسالت شان بود. خدای مهربان کسانی را که در برابرش خودخواهی کردند، از اوج عظمت به خاک ذلت نشانید. به ابلیس دستور داد که به آدم سجده کند، ولی او به سبب خودخواهی، از این کار سر باز زد و در نتیجه از بهشت رانده شد و تا روز قیامت به او لعن می شود. نمرود علیه ابراهیم و دستور خدا قیام کرد و طومار حکومت او به اذن خداوند با یک پشه در هم پیچید. فرعون، با آن همه عظمت وقتی به مرض خودخواهی آلوده شد، با یارانش در میان آب غرق گردید.

عفو و گذشت

آیا انتظار نداریم که دیگران اشتباه های ما را نادیده بگیرند و ما را ببخشند؟ یا به ما مهلت و فرصت برای بازسازی و جبران خطاهایمان بدهند؟ به طور مسلم، این خواسته همه ماست. بنابراین، نباید در برابر اشتباه ها و لغزش های دیگران، انتقام جویی و مقابله به مثل کرد. در واقع، در زندگی اجتماعی، عفو و گذشت لازم است و با عمل به آن دل ها به هم نزدیک تر می شود و پاداش معنوی آن را نیز خداوند بزرگ عطا خواهد کرد. امام علی علیه السلام می فرماید: «فَاعْفوُا ألا تُحِبوُّنَ أَنْ یَغْفَرِ اللّهُ لَکُمْ؛ دیگران را عفو کنید، آیا دوست ندارید خدا شما را عفو کند».خدای مهربان در قرآن مجید برای تقویت این اخلاق انسانی در جامعه چنین می فرماید: بشتابید به سوی آمرزش خدا و بهشتی که عرض آن به اندازه آسمان ها و زمین است و آماده شده برای پرهیزکاران؛ همان هایی که ثروت خویش را هنگام آسایش و ناراحتی، در راه خدا انفاق می کنند و غضب خویش را فرو می نشانند و از [خطاهای] مردم صرف نظر می کنند. خدا نیکوکاران را دوست می دارد. آدمی برای اینکه زندگی اش را با آرامش روحی بگذراند، ناگزیر است از بسیاری ناراحتی های پیش آمده چشم بپوشد و از بازخواست دیگران صرف نظر کند. حضرت علی علیه السلام در توصیه ای می فرماید:أَغْضِ عَلَی الْقَذَیَ وَ اِلا لَمْ تَرْض اَبَدا.با خار و خاشاکی که درچشم است، چشم را فرو بند؛ وگرنه هیچ گاه در زندگی خوشحال نخواهی بود.

راستگویی و پرهیز از دروغ

همه انسان ها دوست دارند که مردم به آنان سخنان راست بگویند و خود نیز از دروغ و دروغگویی بیزارند. اگر دوست داریم که دیگران به حقیقت و راستی با ما سخن بگویند، ما هم باید تلاش کنیم تا به کسی دروغ نگوییم و همواره از روی صدق و درستی رفتار کنیم و با راستگویان هم کلام شویم. امام علی علیه السلام در سفارشی به مالک اشتر می فرماید: «وَ اَلْصِقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ؛ با پاکان و راستگویان همنشین باش و با آنها معاشرت و دوستی کن».در بخشی دیگر از نهج البلاغه، به زشتی و ضد ارزش بودن دروغ و دروغ پردازی اشاره کرده و فرموده است: «جانِبَا الْکِذْبَ فَاِّنَه مُجانِبٌ لِلایمان؛ از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ و دروغ گویی، با ایمان بیگانه است».خداوند به انسان سخن گفتن آموخت و به او قدرت بیان داد و پس از یادآوری خلقت انسان، نعمت بیان و آموختن آن را یادآور شده است. این نعمت تا زمانی با ارزش است که صاحب آن با درایت و دقت آن را به کار گیرد و نیز به سود جامعه و آخرت انسان باشد. در غیر این صورت، آثار ناخوشایند آن متوجه انسان ها می شود. با گزیدن مار و عقرب، انسانی از بین می رود، ولی چه بسا دروغ هایی که اجتماعی را از بیخ و بن نابود می سازد. با اشاره به این مضمون، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «اَللِّسانُ سَبُعٌ إنْ خُلِّی عَنْهُ عَقَرَ؛ زبان درنده است. اگر او را رها کنی، می گزد».

اعتدال و میانه روی

اعتدال و میانه روی، یعنی واقعیت ها را همان گونه که هستند بپذیریم و به دیگران بگوییم و نیز در بیان سخنان، در قضاوت ها، در اخبار و گزارش های خود اشتباه نکنیم و به حقیقت آنها بپردازیم. آنان که از این ارزش اخلاقی بی بهره اند، در رفتار و کردارشان، نظم وبرنامه ای ندارند. به سرعت به چیزی دل می بندند و ناگهان بی دلیل از همان چیز متنفر می شوند. همچنین، در بیان دیده های خود زیاده روی می کنند. بنابراین، کندرو یا تندرو بودن در کارها، می تواند بزرگ ترین ضربه روحی را از نظر فردی و اجتماعی بر ما وارد سازد.با میانه روی در هر کاری، زندگی مان منظم خواهد شد و یقینا در رفتار و کردار خود بیشترین دقت را خواهیم کرد. امام علی علیه السلام هشدار می دهد: «لاتَری الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطا أَوْ مُفَرِّطا؛ همیشه جاهل و نادان، یا افراط گراست، یا تفریط کننده».در جای دیگر نیز در تبیین بیشتر این مساله می فرماید:ثَمَرةُ التَّفریطِ النَّدامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلامَةُ. نتیجه تفریط، پشیمانی و ثمره دوراندیشی، سلامت و رستگاری است. زیاده روی در هر کاری، خسته کننده است و انسان را به تدریج دلسرد و از آن کار باز می دارد؛ همان گونه که تفریط و سستی، ناپسند است و سود و دوامی ندارد.

از این نکات به این نتیجه می رسیم که افراد به طریقی می توانند به فضیلت انسانی دست یابند که تشخیص دهند که دوست دارند چطور با آنها رفتار شود. از این طریق است که ابهام در مفهوم واژه خوب بودن نیز از میان می رود. حال می فهمیم که خوب بودن به معنای ساکت و غیر فعال در گوشه ای کز کردن نیست، بلکه می تواند نشانه فعالیت بسیار شدید باشد. حال با خود فکر کنید اگر کسی سعی کند تا با اطرافیانش با انصاف، وفاداری، مردانگی، صداقت، مهربانی، دلسوزی، شکیبایی، بخشندگی، خیرخواهی، اعتماد، ادب و احترام، تحسین، رفاقت، عشق و درستی رفتار کند، چه اتفاقی می افتد؟ ممکن است کار سختی باشد، اما به این فکر کنید که چندین انسان دیگر نیز به شما همینطور پاسخ خواهند داد.

با این روش، در صورت بروز هرگونه اشتباه و خطا، دیگران او را راحت تر خواهند بخشید و خطاهایش را نادیده می انگارند و انسان زندگی خوشایندتر و زیباتری خواهد داشت. انسان می تواند بر رفتار اطرافیانش نیز تاثیر بگذارد. با اتخاذ یکی از این فضیلت های اخلاقی در روز و اعمال آن بر اطرافیانتان، یک قدم به خوشبختی نزدیک تر شوید. با این اقدام شما، کم کم همه اطرافیانتان نیز همینگونه خواهند شد و علاوه بر منفعت های شخصی، با این اقدامتان می توانید دریچه ای به سوی روابط انسانی باز کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Esmaeilpoor

عضو جدید
هشدار از بى اعتبارى دنياى حرام

هشدار از بى اعتبارى دنياى حرام


هوالحق.

سند خانه‏ای که با پول حرام خریداری شود:


اين خانه اى است كه بنده اى خوارشده، آن را ازمرده اى آماده كوچ كردن، خريده است،

خانه اى از سراى غرور، كه در محله نابودشوندگان، و كوچه هلاك شدگان قرار دارد،

اين خانه به چهار جهت منتهى مى گردد. يك سوى آن به آفتها و بلاها، سوى دوم آن به مصيبتها، و سوى سوم به هوا و هوسهاى سست كننده، و سوى چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم مى شود، و در خانه به روى شيطان گشوده است.

اين خانه را فريب خورده آزمند، از كسيكه خود به زودى از جهان رخت برمى بندد، به مبلغى كه او را از عزت و قناعت خارج و به خوارى و دنياپرستى كشانده، خريدارى نموده است.

هرگونه نقصى در اين معامله باشد، بر عهده پروردگارى است كه اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون (كسرى) و (قيصر) و (تبع) و (حمير) را نابود كرده است. عبرت از گذشتگان و آنان كه مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان كه قصرها ساختند، و محكم كارى كردند، طلاكارى نمودند، و زينت دادند، فراوان اندوختند، و نگهدارى كردند، و به گمان خود براى فرزندان خود گذاشتند، اما همگى آنان به پاى حسابرسى الهى، و جايگاه پاداش و كيفر رانده مى شوند، آنگاه كه فرمان داورى و قضاوت نهايى صادر شود (پس تبهكاران زيان خواهند ديد.)


به اين واقعيتها عقل گواهى مى دهد هرگاه كه از اسارت هواى نفس نجات يافته، و از دنياپرستى به سلامت بگذرد.


منبع:نامه 3 نهج البلاغه.
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
احترام پدر و پسر

پدر و پسری مهمان حضرت علی (ع) شدند. بعد از غذا خوردن، حضرت علی (ع) برای آنها آفتابه و لگن آورد و حوله آورد تا دست خود را بشویند. حضرت شخصا نزد پدر رفت و آب ریخت تا دستش را بشوید. او خجالت می کشید و عذر خواهی می کرد، ولی حضرت علی (ع) با اصرار دست او را شست؛ سپس آفتابه و لگن را به پسرش محمد حنیفه داد و فرمود: دست این پسر میهمان را بشوی. آنگاه فرمود: «اگر این پسر تنها بود. دستش را می شستم، اما خداوند اِبا دارد از اینکه پدر و پسری در یک مکان باشند و به طور مساوی احترام شوند.»

اسلام آوردن مردم یمن

پیامبر (ص) در سال دهم هجرت، «خالد بن ولید» را همراه جمعی برای دعوت مردم به سوی اسلام، به یمن فرستاد، خالد و همراهان مدت 6 ماه در یمن ماندند و مردم را به اسلام دعوت کردند. ولی حتی یک نفر، پاسخ مثبت نداد. این خبر به پیامبر (ص) رسید، آن حضرت ناراحت شد و حضرت علی (ع) را طلبید و به او فرمان داد (که به سوی یمن برود.) که خالد و همراهانش را به مدینه باز گرداند، و خود و همراهانش در یمن بمانند و مردم را به اسلام دعوت کند.

حضرت علی (ع) به سوی یمن روانه شد، (خالد و همراهانش را به مدینه باز گردانید) براء بن عازب می گوید: خبر ورود حضرت علی (ع) بعد از نماز صبح، برای مردم سخنرانی کرد و آنها را به اسلام دعوت نمود [آنان آن چنان مجذوب گفتار حضرت علی (ع) شدند که] در همان روز همه مردم قبیله «همدان» [بزرگترین قبیله یمن] مسلمان شدند. امیرالمومنان ماجرای مسلمان شدن آنها را در ضمن نامه ای به پیامبر (ص) خبر داد. پیامبر (ص) پس از خواندن آن نامه، بسیار خوشحال شد. سجده شکر به جا آورد، و بر قبیله همدان، سلام و درود فرستاد.

بعد از این قبیله، قبایل دیگری هم [از جمله خاندان مذحج و دودمان نخع] به اسلام گرویدند.

و این از افتخارات ممتاز زندگی حضرت علی (ع) است، که تمام مردم یمن با راهنمایی او مسلمان شدند.
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایثار

ایثار



ایثار

مردی به سوی رسول خدا (ص) آمد و اظهار گرسنگی کرد، آن حضرت به نزد زوجات طاهرات فرستاد که اگر در نزد شما طعامی یافت می شود، به این مرد بدهید، گفتند: غیر از آب چیزی در نزد ما نیست، حضرت فرمود: کیست که امشب این مرد را طعام بنماید، حضرت امیر (ع) گفت: یا رسول الله، من او را امشب میهمان می نمایم.

سپس امیرالمومنین (ع) به نزد حضرت فاطمه (س) آمد و فرمود: ای فاطمه در نزد شما طعامی هست که این مرد را اطعام بنماییم. عرض کرد یا اباالحسن: مختصری غذای فرزندان به جای می باشد، ولی میهمان را به فرزندانمان مقدم می داریم، امیرالمومنین (ع) فرمود: بچه ها را بخوابان و چراغ را خاموش کن، غذا را مقابل میهمان گذاشتند و در تاریکی دهان مبارک خود را حرکت می دادند چنان وانمود می نمودند که ما هم غذا می خوریم و چون میهمان از غذا خوردن فارغ گردید، چراغ را روشن کردند، دیدند کاسه از فضل خداوند متعال پر از طعام است، چون صبح شد، امیرالمومنین (ع) برای نماز به مسجد رفتند، رسول خدا (ص) بعد از ادای فریضه به امیرالمومنین (ع) نظری کرد و گریه شدید نمود، سپس فرمود یا ابوالحسن، دیشب خداوند متعال از عمل شما تعجب نمود و این آیه نازل شد:

و یُثِروُن عَلی اَنفُسهم وَ لَوکانَ بِهِم خَصاصَه

ایثار می کند و برادران دینی خود را به خود مقدم می دارند، اگر چه خودشان در سختی و مضیقه باشند.
 

m roz

عضو جدید
ناامیدی، عامل اضطراب


امید، سرچشمه زلال زندگی بشر است و ناامیدی، یکی از بزرگ ترین موانع پیشرفت انسان به شمار می‌رود. انسان ناامید، هیچ توان و انگیزه‌ای برای ادامه زندگی ندارد، امید خود را از کف می‌دهد، گرفتار مرگ تدریجی می‌شود و از شیرینی‌های زندگی بی‌بهره می‌ماند. ناامیدی می‌تواند بستر مناسبی را برای اضطراب در فرد به وجود آورد و در مقابل استرس و اضطراب نیز گاهی به ناامیدی می‌انجامد. فعل و انفعال‌های روحی به طور مستقیم بر بدن انسان اثر می‌گذارند. برای مثال، ناامیدی، تغییرهای مهمی در دستگاه گردش خون انسان پدید می‌آورد و دیگر دستگاه‌ها و اندام‌های بدن را تحت تاثیر قرار می‌دهد. حضرت علی(ع) در این باره می‌فرماید: «وَ اِنْ مَلَّکَهُ الیَأْسُ قَتَلَه الاَْسَفُ؛ آن گاه که ناامیدی بر دل چیره شود، تاسف همراه اضطراب و نگرانی، قلب آدمی را از پا درمی‌آورد.» همچنین در جای دیگر می‌فرماید: «اَلْحُزْنُ یَهْدِمُ الْجَسَدَ؛ اندوه و غم، بدن را ویران می‌کند».
 
آخرین ویرایش:

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
ناقوس کلیسا چه میگوید؟

ناقوس کلیسا چه میگوید؟

.
حارث اعور مى گوید:
به همراه حضرت على (علیه السلام) حرکت مى کردم تا در حیره [در کنار فرات] به دیر نصارى برخوردیم و از آن دیر صداى ناقوس بلند بود.
حضرت فرمود:
اى حارث آیا مى دانى که ناقوس چه مى گوید؟
عرض کردم:
خدا و رسولش (صلى الله علیه و آله و سلم) و ابن عم رسولش (علیه السلام) داناترند.
حضرت فرمود:
ناقوس مَثَلِ دنیا و خرابى آن را مى سراید و می گوید…
.
.

لااله الا الله٬ حقا حقا٬ صدقا صدقا٬
معبودی به حق و شایسته پرستش جز خدا نیست. این را بحق و راستی می گویم.
ان الدنیا٬ قد غرتنا٬ وشغلتنا و استهوتنا
به راستی که دنیا ما را فریفت و ما را به خود سرگرم نمود و سرگشته و مدهوش گردانید
یابن الدنیا٬ مهلا مهلا٬ یابن الدنیا٬ دقا دقا
ای فرزند دنیا آرام ،‌ ای فرزند دنیا در کار خود دقیق شو ، دقیق
یابن الدنیا٬ جمعا جمعا٬ تفنی الدنیا٬ قرنا قرنا
ای فرزند دنیا، (کردار نیک) گردآوری کن، گردآوردنی. دنیا سپری میشود قرن به قرن
ما من یوم یمضی عنا الا اوهی رکنا منا
هیچ روزی از عمر ما نمی گذرد جراینکه پایه و رکنی ازما را سست می گرداند.
قد ضیعنا دارا تبقی و استوطنا دارا تفنی
ماسرای باقی را ضایع نمودیم وسرای فانی را وطن و جایگاه خویش ساختیم
لسنا ندری ما فرطنا فیها الا لو قد متنا.
ما آنچه را که در آن کوتاهی نموده ایم درک نمی کنیم مگر روزی که مرگ سراغ ما بیاید.

.
.
حارث گوید:
عرض کردم اى امیرمؤمنان (علیه السلام) آیا نصارى تفسیر صداى ناقوس را اینگونه که فرمودید مى دانند؟
حضرت فرمود:
اگر مى دانستند مسیح (علیه السلام) را به عنوان الله بر نمى گزیدند.
حارث گوید:فرداى آن روز من به دیر نصارى رفتم و به راهب گفتم:
به حق حضرت مسیح (علیه السلام) همانگونه که ناقوس را مى نواختى به صدا در آور و او چنین کرد و من هم کلمات على (علیه السّلام) را یکى یکى گفتم تا بدینجا رسیدم که فرمود: اگر میدانستیم چه چیز پیش میفرستیم…
ناگاه راهب گفت:
به پیامبرتان سوگندت مى دهم که چه کسى این تفسیر را برایت گفته؟
گفتم:
همان مردى که دیروز همراه من بود.
راهب گفت:
آیا بین او و پیامبرتان خویشاوندى است؟
گفتم :
آرى او پسر عموى پیامبر ما است.
راهب:
گفت سوگند مى خورم که این را از پیامبرتان شنیده
گفتم آرى
بعد راهب مسلمان شد.
سپس گفت :
من در تورات پیدا کردم و دیدم که همانا در پایان و آخر پیامبران پیامبریست که او هر چه را ناقوس میگوید تفسیر میکند.


منبع
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
تربيت فرزند در خانه امام علي عليه السلام

چگونگي تربيت فرزند يكي از وجوه درخشنده سيماي خانوادگي اميرالمؤمنين (ع) است. در اين متن، برآنيم تا برخي از اصول تربيت فرزند و حقوق آنان بر پدر و مادر را از ديدگاه اميرالمؤمنين (ع) بيان كنيم.

1- انتخاب نام نيكو
2- گفتن اذان و اقامه در گوش فرزندان و انجام عقيقه (قرباني گوسفند) براي آنان
3- بازي با فرزندان : ((اشبه اباك يا حسن واخلع عن الحق الرسن و اعبد ا لها ذامنن و لا توال ذالاحن)) پسرم،‌مانند پدرت باش، ريسمان ظلم را از حق بركن‌ ! خدايي را بپرست كه صاحب نعمتهاي متعدد است و هيچگاه با صاحبان ظلم دوستي مكن.

اين قطعه، يكي از قطعات اشعاري است كه حضرت زهرا (س) درهنگام بازي با فرزندانش زمزمه مي كرد. بدين شيوه هم آنها را سرگرم مي نمود وهم حكمت به آنها مي آموخت، چرا كه خود اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد:
((كسي كه كودكي دارد بايد در راه تربيت او خود را تا سرحد كودكي تنزل دهد.)) خود اميرالمؤمنين (ع) نيز در كودكي بازيهايي داشته اند كه يكي از آنها كشتي گرفتن است.

نقل است ابوطالب بين فرزندانش و پسر عموهايشان مسابقه كشتي برگزار مي كرد و هميشه علي (ع) بر همه پيروز مي شد و اين باعث شادي ابوطالب مي گرديد. در خانه خود علي (ع) هم بين حسن و حسين (عليهماالسلام) مسابقاتي همچون كشتي، خطاطي و مسابقاتي در انجام كارهاي ديگر برگزار مي شد، و گاهي پيامبر جهت افزايش اين شادي و نشاط حاصل از مسابقه، در جمع ايشان حاضر مي شدند و به تشويق طرفين مي پرداختند.


4- رعايت اصل بي طرفي، عدالت و مساوات بين فرزندان يكي از حساسيتهاي كودكان جانبداري و توجه خاص پدر و مادر به يكي از فرزندان ديگر است كه در روايات بر رعايت عدالت و مساوات بين فرزندان و محبت كردن، هديه دادن و توجه نمودن به خصوص توجه به حساسبت بيشتر دختران در اين مورد تأكيد شده است.

به يك نمونه زيبا از دقت حضرت زهرا (س) در اين مورد توجه كنيد: پيامبر (ص) حسن وحسين (عليهماالسلام) را به مسابقه خطاطي تشويق نموده، فرمودند: هر كس خط او زيباتر است قدرت او بيشتر است. حسن و حسين (ع) هم هر كدام خط زيبايي نوشتند. اما رسول خدا (ص) ايشان را به مادرشان هدايت فرمود تا اگر در قضاوت نگراني پيش آمد، با عاطفه مادري جبران شود. زهرا (س) نيز جهت رعايت اصل بي طرفي به فكرش رسيد.
قضاوت نهايي را به تلاش خوشان مربوط سازد لذا گردنبند خويش را پاره كرده بر سرآنها ريخت و فرمود: هر كدام از شما دانه هاي بيشتري بگيرد قدرت او بيشتر است.


5- داشتن برنامه جهت تمرين، تشويق و تربيت عبادي و ديني فرزندان - به طور مثال نقل شده است كه حضرت زهرا (س) جهت شبهاي احياء فرزندان را در روز خوابانيد تا كاملاً استراحت كنند و غذاي مناسب و كمتري هم به آنها مي داد تا با زمينه مطلوبتري از نظر جسمي و روحي در شب زنده داري شركت كنند. ايشان با شيوه هاي ديگري كودكانش را در عباداتي مانند نماز، اعمال عبادي ماه رمضان، شركت در جلسات قرآن و شركت دادن آنها در امور خيري مثل كمك به مستمندان و دادن صدقه به نيازمندان شركت مي داد كه نقش مؤثر تربيتي همراه كردن كودكان با خود هنگام انجام عبادات را مي رساند.

6- مكلف نمودن فرزندان به رعايت ادب و اخلاق اسلامي تأديب كودك يعني ملازم ساختن و مكلف نمودن او به رعايت ادب و اخلاق اسلامي ، بدين معني كه هر چند كودك نسبت به حكمت آداب مزبور، درك و فهمي ندارد وليكن از باب تمرين و تمهيد، وي را به انجام آنها مكلف مي كنيم و مهم اين است كه كودك خود را در تكليف احساس كرده، بداند اگر تن به تكليف ندهد با الزامهايي روبرو خواهد شد. علي (ع) در اين باره مي فرمايد : (( آن كس كه ملكف به ادب شود ، بديهايش اندك مي گردد. )) و در روايات داريم زماني كه كودك به 6 سالگي رسيد او را به نماز و چنانچه تحمل گرفتن روزه را داشت به انجام آن وادار نماييد.

7- استفاده از فرصتهاي مختلف جهت انتقال تجربيات و نصايح اميرالمؤمنين (ع) و حضرت زهرا (س) از هر موقعيتي براي انتقال تجربياتشان استفاده مي كردند . نامه اميرالمؤمنين به امام حسن (ع) يكي از اين موارد است. معرفي شبهات و انحرافات اجتماعي،‌ توصيه به مطالعه تاريخ، انتخاب مسير مورد علاقه و اشتياق، تحمل مصائب و مشكلات دنيا، پذيرش مسئوليت در حد توانايي ، برقراري نظم در امور زندگي،‌ تشخيص دوست از غير دوست و ارتباط گرم با خويشان و تكريم آنان از جمله رئوس برخي از اين نصايحند.

بديهي است خانه اي كه ظريفترين نكات تربيتي ، با چنين دقتي در آن مراعات مي گردد محل پرورش انسانهايي چون امام حسن (ع) ، امام حسين (ع) و زينب (س) خواهد بود.

در پايان بد نيست متذكر شويم كه اگر چه اميرالمؤمنين (ع) حقوق زيادي براي فرزندان قائل شده اند،‌اما از آن سو هم وظايفي براي فرزند بر شمرده اند كه مهمترين آنها اينست كه فرزند، پدر و مادرش را در هر چيز مگر در نافرماني از خداوند سبحان اطاعت و پيروي كند



: (( فحق الوالد علي الولد ان يطيعه في كل شيء الا في معصيه الله سبحانه ))

منبع

 

javad ta

عضو جدید
کاربر ممتاز
على(ع) تبلور عدالت

على(ع) تبلور عدالت

على(ع) تبلور عدالت

على(ع) در تمام شاخص‏ها در مسير عدالت قرار دارد. در داورى، در شهادت، در توزيع امكانات عمومى، در مديريت‏ها و... در هيچ موردى از محور عدالت خارج نمى‏شود. به خصوص در حكومت دارى شاخص عدالت است. آن چه براى رهبران دينى ارزش اجتماعى است حفظ معيارهاست نه به دست آوردن حكومت دارى يا حراست از حكومت. آنان هيچگاه ارزشى را زير پا نمى‏نهند تا يك ساعت بيشتر حكومت‏دارى كنند و اصولا حكومت دارى براى استقرار ارزشهاست و الا سياسيت مدارى خود ارزش به حساب نمى‏آيد. دو خطر اصلى كه استقرار عدالت را تهديد مى‏كند هيچ كدام در مورد على زمينه ندارند. زيرا نه محبت به اقربا و دوستان سبب عدول وى از عدالت مى‏شود نه دشمنى وى نسبت به دشمنان خدا، وى را وادار مى‏كند كه حقوق انسانى آنان را ناديده گرفته در حق آنان ستم روا دارد. با بررسى مواردى از رفتار حضرت على(ع) هر دو جنبه بهتر آشكار مى‏گردد.
1ـ نوع افرادى كه به حكومت‏دارى مى‏رسند خويشاوندان و دوستان وى از موقعيت آن، كمال بهره‏ورى را مى‏نمايند. فرد حكومت‏دار زمينه رفتار ناروا براى وى كاملا فراهم مى‏شود و در عرصه سازى براى بستگان خويش دچار ناهنجارى‏ها مى‏گردد. در زمان حكومت‏دارى على برادرش عقيل از يك سو به لحاظ عيال‏وارى و از سوى ديگر به لحاظ نابينا بودنش در كمال تنگدستى به سر مى‏برد. وى براى جلب توجه برادر و تحريك عواطف فرزندان ژوليده و پريشان خويش را كه فقر تاريكى را بر آنها تحميل كرده بود به همراه خويش به حضور برادر مى‏آورد و مكرر رفت و آمد مى‏كند از وى مى‏خواهد كه به حال وى ترحم نموده و سهم بيشترى از بيت المال براى وى قرار دهد. وى ازسه اهرام براى جلب توجه برادر بهره مى‏برد خويشاوندى، فقر، سهيم بودن در بيت المال. به گمان اين كه على دين خود را به دنياى ديگران مى‏فروشد . على به خواسته‏هاى برادر خوب گوش مى‏دهد و چون راه مشروع براى برآوردن نياز برادر از بيت المال وجود ندارد براى اين كه حقيقت و عاقبت كار برادر را كاملا به وى تفهيم كند آهنى را مى‏گدازد نزديك بدن برادر مى‏آورد.. عقيل با احساس حرارت خود را عقب مى‏كشد . آنگاه روى سخن با او نموده مى‏فرمايد: عقيل! چگونه از آتشى كه بنده خدا افروخته در هراسى اما برادر خويش را به آتش فرا مى‏خوانى كه خداى جبار آن را افروخته است. «يا عقيل أتئن من حديدة احماها انسانها و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه.»[SUP] (8) [/SUP]
فرد نيازمند برادر است كه نزديكترين خويشاوندى را با على(ع) دارد و در كمال فقر و تهى‏دستى به سر مى‏برد اما پاسخ على اين است كه شنيديد. اين همان على عطوف و مهربان است كه در برابر يتيم و بى‏نوا زانويش خم برمى‏دارد ليكن عطوفت وى در برابر بى‏عدالتى شكفته نمى‏شود . ولو نيازمند، برادرش باشد و فرزندان خاك آلوده و ژوليده‏اش را در منظر وى قرار داده باشد.
2ـ عبدالله بن زمعه از شيعيان و علاقمندان على(ع) است. درخواستى مشابه درخواست عقيل را از بيت المال مسلمانان دارد. على در پاسخ وى مى‏فرمايد: اين اموال بيت المال ملسمانان است و در نتيجه جهاد و شمشير آنان مى‏باشد. اگر تو هم در جنگ شركت داشته‏اى همانند آنان سهم خواهى داشد و الا دست رنج آنان نصيب كام ديگران نمى‏شود. «و الا فجناة ايديهم لا تكون لغير افواههم. [SUP] (9) [/SUP]جواب همان جواب است كه به عقيل داده بود. گرچه درخواست كننده از دوستان و شيعيان حضرت است.
3ـ اشعث [SUP] (10) [/SUP]فردى است كه در زمان على(ع) از هيچ اقدامى عليه امام فروگذار نكرده است. از چهره‏هاى دوگانه و معروف و حيله‏گر جامعه است. همانند وى در زمان على و هر زمان فراوان هستند كه از راه رشوه براى جلب توجه حكومت‏دارى بهره مى‏برند. وى براى جلب نظر على از راه ارتشاء وارد مى‏شود. وى حلواى لذيذى را فراهم آورده و شبانه در خانه على را مى‏كوبد . امام از وى مى‏پرسد آيا اين صله (هديه براى صله رحم) يا زكات و يا صدقه است، هر كدام باشد، براى ما اهلبيت حرام است، زيرا اولا امام خويشاوند نسبت به وى نبود و صدقه و زكات هم براى حضرت حرام است. اشعث جواب داد هيچ كدام اينها نيست بلكه هديه است. امام كه حقيقت هديه وى، براى او آشكار بود فرمود: آيا مى‏خواهى با خدعه مرا از دين بيرون كنى و يا قاطى كرده‏اى و يا ديوانه شده‏اى و يا هذيان مى‏گويى؟ به خدا قسم اگر تمام دنيا را در اختيار من قرار دهند و از من بخواهند كه پوست جوى را از دهان مورچه‏اى به ستم بگيرم من چنين نخواهم كرد. آنگاه حقيقت هديه اشعث را آشكار مى‏كند كه اين معجون را در حقيقت با آب دهان يا استفراغ مار سمى آميخته‏اى؟ «معجونة شنئتها كانما عجنت بريق حية او قيئها .» آنگاه امام مى‏افزايد: اگر سرزمين‏ها را در اختيار من گذارند و در برابر آن از من بخواهند كه پوست جوى را به ستم از دهان مورچه‏اى بستانم اين كار را انجام نخواهم داد .[SUP] (11) [/SUP]
آرى حقيقت رشوه را على(ع) اين گونه آشكار مى‏كند. گرچه ظاهر آن همانند غذاى شيرين و لذيذ است. ليكن حقيقت آن سم قتال است. كدام انسان عاقل تمايل دارد كه چنين سمى را فرو برد؟ هرگز هيچ عاقلى نزديك چنين غذايى نمى‏رود ولو با عنوان هديه باشد، كه البته حكومت داران و كارگزاران حكومت همواره بيش از ديگران در معرض اين خطرها قرار دارند. بخشى از هداياى پيشنهادى ارباب رجوع در واقع رشوه است كه مى‏خواهند توقع بيجاى خويش را بر آورده كنند و جام سم كشدنده را به جان كارگزار بنوشانند.
4ـ برخى خودخواه و افزون طلب وقتى مى‏ديدند حضرت آنان را با ديگران برابر مى‏بيند از عدالت مى‏رنجيدند و به وى اعتراض مى‏كردند كه چرا ما را با ديگران برابر مى‏بينى و امام را تهديد مى‏نمودند كه اين برخوردها سبب مى‏شود حمايت ماها را از دست بدهى. و عده زيادى از اينان از على بريدند و به معاويه ملحق شدند كه چرا عرب را با عجم و صاحبان مكنت را با ديگران برابر مى‏بيند.
امام در پاسخ اينان مى‏فرمايد آيا انتظارداريد من آقايى و رياست خود را با ستم به چنگ آورم و با ظلم از آن حراست كنم؟ نه هرگزتادنيا پا برجاست و تا ستاره‏اى در آسمان مى‏درخشد على چنين انتظارى را برآورده نخواهد كرد. اگر مال از خود من بود مساوى تقسيم مى‏كردم و تبعيض ناروا ايجاد نمى‏كردم تا چه رسد مالى را كه از خدا و بيت المال مسلمانان است «لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله»[SUP] (12) [/SUP]
5ـ دو زن يكى عرب و ديگرى غير عرب به حضور على(ع) رسيدند و از وى درخواست كمك نمودند . امام(ع) به آنها مساوى طعام و درهم داد. زن عرب برآشفت و اعتراض نموده و گفت مرا با غيرعرب مساوى مى‏بينى؟ امام در جواب وى فرمود من بين فرزندان اسماعيل و فرزندان اسحاق تفاوتى در تقسيم بيت المال مشاهده نمى‏كنم.[SUP] (13) [/SUP]
6ـ طلحه و زبير در مورد على(ع) گفتند چيزى (مال) در نزد وى نيست.امام هنگامى كه بيت المال مملو از مال بود آنان را فرا خواند و فرمود اين‏ها همه اموال، ليكن كسى به ناحق چيزى از اين نصيبش نخواهد شد.[SUP] (14) [/SUP]
7ـ على در بيت المال مشغول كار است. عمرو عاص براى كار شخصى بر حضرت وارد مى‏شود. امام براى گفتگو با عمرو عاص چراغ بيت المال را خاموش مى‏نمايد در روشنايى ماه با عمرو عاس به گفتگو مى‏نشيند.[SUP] (15) [/SUP]
8ـ اموالى كه در زمان على(ع) به بيت المال مى‏رسيد امام(ع) در اسرع وقت در بين افراد كه سهمى از آنها داشتند تقسيم مى‏نمود. بگونه‏اى كه در پايان هفته چيزى در خزانه بيت المال باقى نمى‏ماند. و بيت المال را جارو نموده و دو ركعت نماز مى‏خواند و به منزل بازمى‏گشت. «و كان على(ع) يكنس بيت المال كل جمعة و يصلى فيه ركعتين.»[SUP] (16) [/SUP]
9ـ در هنگام غروب به بيت المال اموالى رسيد. امام فرمود هم اكنون اموال را بين نيازمندان تقسيم كنيد. كارگزاران گفتند اكنون شب فرا مى‏رسد و ما اموال را در بيت المال قرار داده‏ايم تا فردا مهلت بدهيد. امام راضى نشدند،شمع روشن نموده و شبانه اموال را تقسيم نمودند .[SUP] (17) [/SUP]
10ـ على نه تنها عدالت را در هنگام تصدى مسؤوليت و رهبرى مستقر ساخت و يك مورد ستم بر كسى روا مداشت بلكه نسبت به بى‏عدالتى‏هاى پيش از خو نيز برخورد نمود. حتى اين موضع گيرى پى‏آمدهاى ناگوار به همراه داشت زيرا بسيارى از استقرار عدالت مى‏رنجيدند و نه تنها از هوادارى على كنار مى‏كشيدند بلكه در صف مخالفين وى قرار مى‏گرفتند. به تعبير ديگر اين موضع گيرى امام باعث دشمن تراشى بر عليه وى مى‏شد. ليكن امام تنها حق را ملاحظه مى‏نمود. هيچ عاملى على را از محور حق بيرون نمى‏سازد. زيرا براى على حكومت‏دارى هدف نيست استقرار ارزش‏ها ملاك است. اگر موضع‏گيرى حق است بايد انجام گيرد ولو باعث نارضايتى نابحق برخى مى‏گردد.
در زمان خلفا بويژه عثمان بى‏عدالتى‏هاى فراوان رخ داده بود و اموال و قطايع و مستغلات فروان بيجا نصيب برخى شده بود. هم آنان كه با چشم پر توقع برحضور على(ع) مى‏رسيدند. ليكن امام نه تنها آنان را از موضع گيرى نابجاى زمان خويش مأيوس كرد بلكه املاك و مستغلاتى را كه به ناحق از بيت المال مسلمانان به خود اختصاص داده و لو مهريه همسرانشان قرار داده و يا با بيت المال براى خويش كنيز خريدارى نموده بودند به بيت المال بازگرداند .«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق.[SUP] (18) [/SUP]
از لحاظ سياسى و اجتماعى اين موضع گيرى پى‏آمدهاى ناگوار فراوان داد و باعث تنگناهايى براى زمامدارى خواهد شد. ليكن اين سخنان در نزد سياست مداران معمولى قابل بررسى است . اما از ديدگاه امام همام ارزشى ندارند. براى وى حفظ معيار مهم است. به همين جهت در هيچ شرايطى از معيارها عدول نمى‏كند.
آنگاه امام نكته ارزشمند ديگرى را توجه مى‏دهد؛ كه در هر شرايط عدل بايد مستقر شود ولو خوشايند برخى نباشد. زيرا كسى كه از عدل مى‏رنجد از ستم بيشتر خواهد رنجيد. چون در عدل گشايش است. در استقرار عدالت به حق خودش رسيده است افزون طلبى مى‏كند از عدل مى‏رنجد كه در حقيقت رنجش آن كاذب است و اگر بر چنين فردى ستم شود و حق وى از او گرفته شود البته كه رنجش وى بيشتر خواهد بود.
على در مورد «بيت المال» مسلمانان آن مقدار اهتمام ورزيد حتى در سخت‏ترين شرايط مانند جنگ از بيت المال ارتزاق ننمود. در جنگ جمل از زمان حركت تا پايان جنگ حضرت براى خود آذوقه از اموال شخصى خود از مدينه به همراه آورده بود و روزى هم كه خواست از بصره برود در حضور مردم اعلان كرد من در اين مدت از بيت المال ارتزاق نكردم و اكنون هم چيزى به همراه نمى‏برم.[SUP] (19) [/SUP]
8)نهج البلاغه، خ 225، ص .347
9)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 223، ص .160
10)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، خ 215، ص .144 ابن ابى‏الحديد، ج 3، ص 81، صبحى الصالح، ص .347
11)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 124، ص .557
12)بحار، ج 41، ص .137
13)همان ص .125
14)همان ص .116
15)همان ص .136
16)همان ص .107
17)نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، خ 14، ص 195، صبحى الصالح، خ 15 ص .57
18)الجمل، ص .422
19)
امام على(ع) الگوى زندگى ص 117
حبيب الله احمدى
 

Similar threads

بالا