ماهتابان
عضو جدید
نويسنده: جوزف استيگليتز
مترجم: مجيد روئين پرويزي
منبع: پروجکت سينديکيت
موفقيت چين از زماني که گذار به اقتصاد بازار را شروع کرده است متکي بوده بر استراتژي ها و سياست هاي تطبيق پذير با شرايط مختلف. با حل کردن هر مجموعه از مسائل، مسائل جديدي رخ مي نمايند که براي پاسخگويي به آنها بايد استراتژي ها و سياست هاي جديدي اتخاذ شود. اين فرآيند شامل نوآوري اجتماعي نيز مي گردد. چين متوجه شده است که نمي توان به سادگي نهادهاي اقتصادي کارآ در ديگر کشورها را وارد يک کشور خاص کرد؛ يا به عبارت ديگر، آنچه در مناطق ديگر موفقيت آميز بوده است بايد متناسب با مسائل خاص کشوري مثل چين دو مرتبه بازبيني شود.
اقتصادي متوسط 10 درصدي را فراهم آورده و صدها ميليون چيني را از چنگال فقر نجات داده است. اين تغييرات نه تنها در آمار که حتي در چهره مردمي که اين روزها در اين کشور مي بينيم نيز آشکار است.
اخيرا من به روستاي دونگ در کوهستان کوئيژو رفته بودم که يکي از فقيرترين استان هاي چين است و با نزديک ترين جاده آسفالت مايل ها فاصله دارد. با اين وجود اين روستا الکتريسيته داشت و به همراه آن نه تنها تلويزيون که حتي اينترنت هم به اين دهکده وارد شده بود. هرچند بخشي از افزايش درآمد اين مردمان ناشي از دستمزد خويشاونداني بود که به شهرهاي صنعتي مهاجرت کرده بودند، اما کشاورزان هم وضع بهتري داشتند و محصولات تازه و بذرهاي بهتري دريافت مي کردند. دولت اين امکانات تازه، از جمله بذرهاي با کيفيت بسيار بالاو نرخ باروري تضمين شده را به صورت اعتباري به آنها مي فروشد.
چين مي داند که اگر بخواهد رشد پايدار داشته باشد بايد چه چيزهايي را تغيير داد. در هر سطحي که بنگريم آگاهي نسبت به محدوديت هاي زيست محيطي وجود دارد و مردم مي دانند که مصرف منبع محور آنطور که اکنون در آمريکا شايع است اگر بخواهد در چين نيز رايج شود نه تنها براي چين که براي تمامي جهان فاجعه بار خواهد بود. با رشد سريع جمعيت شهرنشين چين، شهرها بايد متناسب با الزامات زندگي امروز ارتقا بيابند و اين نيازمند برنامه ريزي شهري دقيق از جمله براي سيستم هاي حمل و نقل کارا و پارک و فضاي سبز است.
به همين اندازه درخور توجه است که بدانيم چين اکنون مي کوشد از استراتژي رشد به شدت صادرات محوري که طي ساليان گذشته به همراه ديگر کشورهاي آسياي شرقي اتخاذ کرده بود فاصله بگيرد. آن استراتژي حامي انتقال تکنولوژي بود و مي کوشيد با پرکردن شکاف دانش به سرعت کيفيت توليدات کارخانه را ارتقا ببخشد. رشد صادرات محور به اين معنا بود که چين مي توانست بدون نگراني درباره توسعه بازارهاي داخلي اش بي محابا توليد کند.
عکس العمل تدافعي کشورهاي ديگر حتي همين حالابسيار شدت گرفته است. حتي کشورهايي که به نظر به کارکرد بازارهاي رقابتي متعهد هستند خوش ندارند که کسي در بازي خودشان شکستشان بدهد و اکنون اغلب از «رقابت غيرمنصفانه» سخن مي گويند. از آن مهم تر اين است که حتي اگر بازارها به اين شکل هم واکنش نشان ندهند، سخت است که بتوان نرخ رشد دو رقمي صادرات را همين طور حفظ کرد.بنابراين چيزي در اين ميان بايد تغيير کند. چين اکنون به کاري روي آورده است که مي توان آن را «فروش فايننس (تامين مالي)» ناميد. به اين طريق که مثلاپول لازم براي تامين کسري تجاري و کسري بودجه عظيم آمريکا را فراهم مي کند، تا از اين طريق آمريکايي ها بتوانند بيش از آنچه مي فروشند بخرند. البته اين موضوع عجيبي است: يک کشور نسبتا فقير دارد به تامين مالي جنگ آمريکا در عراق کمک مي کند و همين طور اجازه مي دهد ثروتمندترين مردم ثروتمندترين کشور جهان از تخفيف هاي مالياتي برخوردار شوند؛ در حالي که داخل کشور خودش نياز بي کراني هم براي مصرف و هم براي سرمايه گذاري وجود دارد.
در واقع براي آنکه چين بتواند چالش هايش در زمان گذار از توليد صادرات محور و منبع محور را مديريت کند بايد به فکر تحريک مصرف داخلي باشد. در حالي که مابقي جهان براي افزايش پس انداز مردم شان دست و پا مي زنند، چين با نرخ پس انداز بيش از 40 درصد بايد کاري کند که مردمش بيشتر مصرف کنند. ارائه خدمات اجتماعي بهتر (بهداشت عمومي، آموزش، برنامه هاي ملي بازنشستگي) نياز به پس اندازهاي احتياطي را کاهش خواهد داد. همچنين دسترسي بيشتر به منابع مالي براي تاسيس بنگاه هاي کوچک و متوسط نيز مفيد خواهد بود. ماليات هاي سبز – مثل ماليات بر آلاينده هاي کربني – هم مي تواند ضمن تغيير الگوي مصرف جلوي صادرات انرژي محور را نيز بگيرد. همين طور که چين از رشد صادرات محور فاصله مي گيرد بايد به دنبال منابع جديدي براي حفظ پويايي کارآفرينانش باشد؛ از جمله آن مي توان به ايجاد نظام مستقل ابداع و نوآوري اشاره کرد. چين مدت هاست که در بخش آموزش و تکنولوژي سرمايه گذاري هاي سنگيني کرده است؛ حالابه دنبال آن است که نهادهايي با استانداردهاي بين المللي ايجاد کند.
با اين حال اگر چين نظام پوياي نوآوري مي خواهد بايد در برابر فشار دولت هاي غربي که مي خواهند قوانين نامتوازن حمايت از حقوق مالکيت معنوي آنها را بپذيرد مقاومت کند. درمقابل بايد از رژيم متوازن حقوق مالکيت معنوي حمايت کند. از آنجا که در فرآيند توليد دانش، دانش خود مهم ترين ورودي است هر رژيم مالکيت معنوي که بد طراحي شده باشد مي تواند نوآوري را از کار بيندازد – همانطور که در آمريکا در برخي حوزه ها شاهدش هستيم.
نوآوري هاي تکنولوژيکي غرب توجه ناچيزي به پيامدهاي زيست محيطي مخرب رشد داشته و بيشتر روي کاراندوزي متمرکز بوده است – درحالي که چين به لحاظ فراواني نيروي کار هيچ مشکلي ندارد؛ بنابراين براي چين معقول است که تلاش هاي علمي اش را روي تکنولوژي هايي متمرکز کند که به منابع طبيعي کمتري احتياج دارند. با تمام اينها صرف وجود نظام نوآوري مهم است (که شامل رژيم مالکيت معنوي نيز مي شود)، نظامي که تضمين مي کند پيشرفت هاي علمي به کاربرد گسترده مي رسند.
اين شايد نيازمند رويکردهاي نوآورانه اي باشد که با رژيم هاي کنوني که عمدتا متمرکز بر خصوصي و انحصاري کردن دانش هستند به کلي تفاوت داشته باشد.
خيلي ها اقتصاد را بازي مجموع صفر مي دانند و اينکه فکر مي کنند بهاي موفقيت چين از جيب مابقي کشورهاي جهان خواهد رفت. بله، رشد سريع چين چالش هايي براي جهان غرب دارد. رقابت باعث مي شود سخت تر کار کنيم، کارآيي مان بيشتر شود و سود کمتر را بپذيريم.
اما بازي اقتصاد واقعا حاصل جمع اش مثبت است. افزايش رفاه در چين نه تنها واردات از ديگر کشورها را افزايش داده، بلکه همچنين کالاهايي را عرضه مي کند که در صورت نبود اين کشور قيمتشان در غرب بسيار بالاتر از اينها مي رفت. اين فشار رو به پاييني که به قيمت ها وارد شده است بانک هاي مرکزي غربي را قادر ساخته است که سياست هاي پولي انبساطي اتخاذ کرده و با بيکاري بالاو رشد اندک مبارزه کنند. همه بايد اميدوار باشيم که مدل اقتصادي جديد چين از آزمون سربلند بيرون بيايد. اگر چنين شود، همگي سود خواهيم برد.
*جوزف استيگليتز برنده نوبل اقتصاد است. آخرين کتاب او «عملي کردن جهاني سازي» نام دارد.
مترجم: مجيد روئين پرويزي
منبع: پروجکت سينديکيت
موفقيت چين از زماني که گذار به اقتصاد بازار را شروع کرده است متکي بوده بر استراتژي ها و سياست هاي تطبيق پذير با شرايط مختلف. با حل کردن هر مجموعه از مسائل، مسائل جديدي رخ مي نمايند که براي پاسخگويي به آنها بايد استراتژي ها و سياست هاي جديدي اتخاذ شود. اين فرآيند شامل نوآوري اجتماعي نيز مي گردد. چين متوجه شده است که نمي توان به سادگي نهادهاي اقتصادي کارآ در ديگر کشورها را وارد يک کشور خاص کرد؛ يا به عبارت ديگر، آنچه در مناطق ديگر موفقيت آميز بوده است بايد متناسب با مسائل خاص کشوري مثل چين دو مرتبه بازبيني شود.
اقتصادي متوسط 10 درصدي را فراهم آورده و صدها ميليون چيني را از چنگال فقر نجات داده است. اين تغييرات نه تنها در آمار که حتي در چهره مردمي که اين روزها در اين کشور مي بينيم نيز آشکار است.
اخيرا من به روستاي دونگ در کوهستان کوئيژو رفته بودم که يکي از فقيرترين استان هاي چين است و با نزديک ترين جاده آسفالت مايل ها فاصله دارد. با اين وجود اين روستا الکتريسيته داشت و به همراه آن نه تنها تلويزيون که حتي اينترنت هم به اين دهکده وارد شده بود. هرچند بخشي از افزايش درآمد اين مردمان ناشي از دستمزد خويشاونداني بود که به شهرهاي صنعتي مهاجرت کرده بودند، اما کشاورزان هم وضع بهتري داشتند و محصولات تازه و بذرهاي بهتري دريافت مي کردند. دولت اين امکانات تازه، از جمله بذرهاي با کيفيت بسيار بالاو نرخ باروري تضمين شده را به صورت اعتباري به آنها مي فروشد.
چين مي داند که اگر بخواهد رشد پايدار داشته باشد بايد چه چيزهايي را تغيير داد. در هر سطحي که بنگريم آگاهي نسبت به محدوديت هاي زيست محيطي وجود دارد و مردم مي دانند که مصرف منبع محور آنطور که اکنون در آمريکا شايع است اگر بخواهد در چين نيز رايج شود نه تنها براي چين که براي تمامي جهان فاجعه بار خواهد بود. با رشد سريع جمعيت شهرنشين چين، شهرها بايد متناسب با الزامات زندگي امروز ارتقا بيابند و اين نيازمند برنامه ريزي شهري دقيق از جمله براي سيستم هاي حمل و نقل کارا و پارک و فضاي سبز است.
به همين اندازه درخور توجه است که بدانيم چين اکنون مي کوشد از استراتژي رشد به شدت صادرات محوري که طي ساليان گذشته به همراه ديگر کشورهاي آسياي شرقي اتخاذ کرده بود فاصله بگيرد. آن استراتژي حامي انتقال تکنولوژي بود و مي کوشيد با پرکردن شکاف دانش به سرعت کيفيت توليدات کارخانه را ارتقا ببخشد. رشد صادرات محور به اين معنا بود که چين مي توانست بدون نگراني درباره توسعه بازارهاي داخلي اش بي محابا توليد کند.
عکس العمل تدافعي کشورهاي ديگر حتي همين حالابسيار شدت گرفته است. حتي کشورهايي که به نظر به کارکرد بازارهاي رقابتي متعهد هستند خوش ندارند که کسي در بازي خودشان شکستشان بدهد و اکنون اغلب از «رقابت غيرمنصفانه» سخن مي گويند. از آن مهم تر اين است که حتي اگر بازارها به اين شکل هم واکنش نشان ندهند، سخت است که بتوان نرخ رشد دو رقمي صادرات را همين طور حفظ کرد.بنابراين چيزي در اين ميان بايد تغيير کند. چين اکنون به کاري روي آورده است که مي توان آن را «فروش فايننس (تامين مالي)» ناميد. به اين طريق که مثلاپول لازم براي تامين کسري تجاري و کسري بودجه عظيم آمريکا را فراهم مي کند، تا از اين طريق آمريکايي ها بتوانند بيش از آنچه مي فروشند بخرند. البته اين موضوع عجيبي است: يک کشور نسبتا فقير دارد به تامين مالي جنگ آمريکا در عراق کمک مي کند و همين طور اجازه مي دهد ثروتمندترين مردم ثروتمندترين کشور جهان از تخفيف هاي مالياتي برخوردار شوند؛ در حالي که داخل کشور خودش نياز بي کراني هم براي مصرف و هم براي سرمايه گذاري وجود دارد.
در واقع براي آنکه چين بتواند چالش هايش در زمان گذار از توليد صادرات محور و منبع محور را مديريت کند بايد به فکر تحريک مصرف داخلي باشد. در حالي که مابقي جهان براي افزايش پس انداز مردم شان دست و پا مي زنند، چين با نرخ پس انداز بيش از 40 درصد بايد کاري کند که مردمش بيشتر مصرف کنند. ارائه خدمات اجتماعي بهتر (بهداشت عمومي، آموزش، برنامه هاي ملي بازنشستگي) نياز به پس اندازهاي احتياطي را کاهش خواهد داد. همچنين دسترسي بيشتر به منابع مالي براي تاسيس بنگاه هاي کوچک و متوسط نيز مفيد خواهد بود. ماليات هاي سبز – مثل ماليات بر آلاينده هاي کربني – هم مي تواند ضمن تغيير الگوي مصرف جلوي صادرات انرژي محور را نيز بگيرد. همين طور که چين از رشد صادرات محور فاصله مي گيرد بايد به دنبال منابع جديدي براي حفظ پويايي کارآفرينانش باشد؛ از جمله آن مي توان به ايجاد نظام مستقل ابداع و نوآوري اشاره کرد. چين مدت هاست که در بخش آموزش و تکنولوژي سرمايه گذاري هاي سنگيني کرده است؛ حالابه دنبال آن است که نهادهايي با استانداردهاي بين المللي ايجاد کند.
با اين حال اگر چين نظام پوياي نوآوري مي خواهد بايد در برابر فشار دولت هاي غربي که مي خواهند قوانين نامتوازن حمايت از حقوق مالکيت معنوي آنها را بپذيرد مقاومت کند. درمقابل بايد از رژيم متوازن حقوق مالکيت معنوي حمايت کند. از آنجا که در فرآيند توليد دانش، دانش خود مهم ترين ورودي است هر رژيم مالکيت معنوي که بد طراحي شده باشد مي تواند نوآوري را از کار بيندازد – همانطور که در آمريکا در برخي حوزه ها شاهدش هستيم.
نوآوري هاي تکنولوژيکي غرب توجه ناچيزي به پيامدهاي زيست محيطي مخرب رشد داشته و بيشتر روي کاراندوزي متمرکز بوده است – درحالي که چين به لحاظ فراواني نيروي کار هيچ مشکلي ندارد؛ بنابراين براي چين معقول است که تلاش هاي علمي اش را روي تکنولوژي هايي متمرکز کند که به منابع طبيعي کمتري احتياج دارند. با تمام اينها صرف وجود نظام نوآوري مهم است (که شامل رژيم مالکيت معنوي نيز مي شود)، نظامي که تضمين مي کند پيشرفت هاي علمي به کاربرد گسترده مي رسند.
اين شايد نيازمند رويکردهاي نوآورانه اي باشد که با رژيم هاي کنوني که عمدتا متمرکز بر خصوصي و انحصاري کردن دانش هستند به کلي تفاوت داشته باشد.
خيلي ها اقتصاد را بازي مجموع صفر مي دانند و اينکه فکر مي کنند بهاي موفقيت چين از جيب مابقي کشورهاي جهان خواهد رفت. بله، رشد سريع چين چالش هايي براي جهان غرب دارد. رقابت باعث مي شود سخت تر کار کنيم، کارآيي مان بيشتر شود و سود کمتر را بپذيريم.
اما بازي اقتصاد واقعا حاصل جمع اش مثبت است. افزايش رفاه در چين نه تنها واردات از ديگر کشورها را افزايش داده، بلکه همچنين کالاهايي را عرضه مي کند که در صورت نبود اين کشور قيمتشان در غرب بسيار بالاتر از اينها مي رفت. اين فشار رو به پاييني که به قيمت ها وارد شده است بانک هاي مرکزي غربي را قادر ساخته است که سياست هاي پولي انبساطي اتخاذ کرده و با بيکاري بالاو رشد اندک مبارزه کنند. همه بايد اميدوار باشيم که مدل اقتصادي جديد چين از آزمون سربلند بيرون بيايد. اگر چنين شود، همگي سود خواهيم برد.
*جوزف استيگليتز برنده نوبل اقتصاد است. آخرين کتاب او «عملي کردن جهاني سازي» نام دارد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: