دانشنامه فلسفه اسلامی

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار




حرکت
فارسى/ جنبش‏
فرانسه/Mouvement
انگلیسى/Move ,Motion ,Movement
لاتین/Motus ,Motio

حقیقت حرکت از جمله حقایقی است که از عهد باستان در میان فلاسفه مورد بحث و گفت و گو قرار گرفته است. در مورد تعریف حرکت و تعیین ماهیت آن سخن بسیار گفته شده است. برخی وجود آن را در خارج انکار کرده اند و برخی حرکت را تنها یک مقوله عرضی به شمار آورده اند و در مقابل، برخی حرکت را نحوه ای از وجود و گونه ای از هستی می دانند که اشیا می توانند به وسیله آن از مرحله قوه به مقام فعلیت خویش درآیند.

موجودات عالم بر چند قسم‏اند. موجوداتى که از هر جهت بالفعل میباشد و از وضع موجود خود خارج نخواهند شد. موجوداتى که از تمام جهات بالقوه‏اند و این چنین موجودى در عالم متصور نیست مگر هیولاى اولى که فعلیت آن همان قوت است. موجوداتى که از جهتى بالقوه و از جهتى بالفعل می باشند و ناچار چنین موجودى مرکب خواهد بود از دو امر که جهت و حیثیت قوه شأنش خروج از حالت موجود می باشد به طور تدریج باشد که معنى حرکت است و در نتیجه حرکت عبارت از فعل و کمال اول چیزى است که بالقوه است از جهت آنکه بالقوة است پس قوت براى موجود متحرک بمنزله فصل مقوم است و مقابل حرکت، سکون است از باب تقابل عدم و ملکه و بالجمله حقیقت حرکت عبارت از حدوث تدریجى و خروج از قوت بفعل است.حرکت و سکون شبیه قوه و فعلند و از عوارض موجود بما هو موجودند.
حرکت بر دو نوع است یکى حرکت به معنى قطعیه که عبارت از امر ممتد متصل واحد است از مبدأ تا منتها. و دیگر امر سیال متدرج الوجود در خارج است که حرکت به معنى توسطیه است که راسم حرکت به معنى قطع است.
فلاسفه قبل از ملاصدرا عموما قائل به وقوع حرکت در چهار مقوله بودند که عبارت از مقولات کم، کیف، این و وضع باشد و وقوع حرکت را در مقوله جوهر محال می دانستند و لکن صدر الدین شیرازى قائل به وقوع حرکت در مقوله جوهر می باشد. شیخ الرئیس بحث در حرکت جوهریه کرده و آن را مردود می داند.
در میان فلاسفه باستان کسانی بوده اند که با القاء چند شبهه، وجود حرکت را مورد تردید قرار داده اند. داستان آخیلس و سنگ پشت از داستان هایی است که بی درنگ موجب تداعی نام «زنون» که وجود حرکت در خارج را غیر عقلانی می داند، می گردد.
نقطه مقابل نظریه زنون در مورد وجود حرکت، این نظریه است که سراسر جهان کائنات چیزی جز مظاهر گوناگون حرکت نمی باشد. این نظریه نیز بسیار قدیمی است و برخی فلاسفه بر این عقیده بوده اند که عالم طبیعت رودخانه ای است که پیوسته در جریان است. هراکلیتوس می گوید نمی توان دوبار وارد یک رودخانه شد.
1- حرکت عبارت است از خروج تدریجى از قوه به فعل. مقصود از تدریج، واقع شدن در زمان‏هاى یکى پس از دیگرى است.
2- حرکت عبارت است از اینکه چیزى از مکانى درآید و مکان دیگری را بگیرد. و یا عبارت است از دو وجود در دو آن و دو مکان برخلاف سکون که عبارت است از دو وجود در دو آن و یک مکان.
3- حرکت کمال اول است براى آنچه بالقوه است از آن جهت که بالقوه است.
4- گفته‏اند حرکت عبارت است از تبدل تدریجى حالت ساکنى در جسم، به نحوى که متوجه چیزى باشد.
حرکت هرچه باشد و در هر مقوله ای از مقولات که تحقق یابد، ناچار مستلزم شش امر خواهد بود. آن شش امر که برای تحقق یک حرکت ضروری می باشند به ترتیب عبارتند از:1. مبدأ و آغاز حرکت. 2. انجام و منتهای حرکت. 3. محرک، که علت حرکت به شمار می آید. 4. مافیه الحرکه؛ یعنی مسافتی که متحرک حدود آن را باحرکت خود قطع نماید. 5. ما لاجله الحرکه؛ یعنی آنچه حرکت برای آن تحقق می یابد. 6. موضوع حرکت؛ یعنی آنچه موصوف حرکت است و از حالی به حالی انتقال می یابد. وجود موضوع و بقاء آن در باب حرکت از ضروریات عقلی به شمار می آید. ‏
در تقسیم دیگری سه نوع حرکت ذاتی، عرضی و طبیعی داریم. حرکت ذاتى، حرکتى است که عارض ذات جسم مى‏شود و بر سه قسم است: اول حرکت قسرى‏، یعنى حرکتى که مبدأ آن مستفاد از جانب غیر باشد، مثل سنگى که به طرف بالا پرتاب شود. دوم حرکت ارادى‏ یعنى حرکتى که مبدأ آن در خود شى‏ء متحرک باشد، به اضافه شعور و آگاهى وى به اینکه خود مبدأ حرکت است. مثل حرکت موجود زنده به اراده خود. سوم حرکت طبیعى‏ یعنى حرکتى که از حالت ملائم به حالت ناملائم انجام مى‏شود.
همچنین در اصطلاح صوفیان حرکت عبارت است از سلوک در راه خداوند.
در نظر قدما، حرکت اعم از انتقال است زیرا چیزى که در جاى خود مى‏گردد، حرکت دارد اما انتقال ندارد.


1. قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1366، ج3،ص127و273-274

2.فرهنگ معارف اسلامى، سید جعفر سجادی، انتشارات دانشکاه تهران، تهران، 1373، ج‏2، ص711-713
3. فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، سید جعفر سجادی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1372، ص195
4. شرح المصطلحات الفلسفیة، مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، 1414،ص100-101
5. فرهنگ فلسفى‏، جمیل صلیبا- منوچهرصانعى دره بیدى‏، انتشارات حکمت‏، تهران‏، 1366،ص305
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
حرکت قسری

حرکت قسری

حکما حرکت را به انواع گوناگون تقسیم کرده اند و حرکت قسری را یکی از انواع حرکت ذاتی یعنی حرکتی که عارض ذات می شود؛ و در مقابل حرکت‏ طبیعی که مبدأ آن میل طبیعى باشد، به شمار آورده اند. حرکت قسری که حرکت غریبه یا قهری نیز خوانده شده است، در موردی می تواند صادق باشد که یک جسم تحت تأثیر نیروی بیگانه و برخلاف مقتضای طبیعت اصلی خود به سویی رانده شود و عامل و سبب محرکه آن در داخل متحرک نباشد. مثلا یک درخت بر حسب رشد طبیعی خود به سوی بالا در حال تکامل است. اکنون اگر در اثر وزیدن بادهای مخالف، یک درخت گاهی از شمال به سوی جنوب و گاهی از جنوب به سوی شمال متحرک گردد، ناچار باید گفت که آن به سوی شمال یا جنوب یک حرکت قسری به شمار می آید که فاعل آن چیزی جز طبیعت مقسور نیست.
قدما برای اثبات حرکت قسری معمولا به ذکر یک مثال متوسل شده گفته اند هرگاه یک جسم را با یک نیروی قاهر و قاسر به سمت بالا پرتاب کنیم، مادام که آن جسم تحت تأثیر نیروی قاسر قرار گرفته باشد حرکت خود را به سوی بالا ادامه می دهد؛ ولی به مجرد اینکه از زیر سیطره نیروی قاسر بیرون رفت حرکت قسری و صعودی آن پایان یافته و به زمین بازمی گردد. مقصود قدما از ذکر این مثال این بوده است که به علت مرکز بودن زمین، همه اجسام برحسب طبیعت اصلی خود میل به مرکز دارند. بنابراین هرگاه یک جسم برخلاف طبیعت اصلی خود و تحت تأثیر یک نیروی بیگانه به سوی بالا افکنده شود، ناچار حرکت آن یک حرکت قسری به شمار می آید. جای هیچ گونه تردید نیست که قدما بر اساس هیأت بطلمیوسی که زمین را مرکز جهان می پنداشته اند، این مثال را ذکر کرده اند؛ ولی پس از اثبات جاذبه عمومی دیگر نمی توان به این گونه مثال ها برای اثبات حرکت قسری تمسک نمود. اگر برخی از مثال هایی که قدما برای اثبات حرکت قسری ذکر کرده اند مورد مناقشه واقع شود، اصل وجود حرکت قسری را به هیچ وجه نمی توان مورد تردید قرار داد و آن را از دایره اقسام حرکت بیرون راند؛ زیرا حرکت قسری همان گونه که ذکر شد، عبارت است از آن گونه حرکت که جسم را در اثر یک نیروی بیگانه برخلاف مقتضای طبیعت اصلی خود متحرک می گرداند و این چیزی است که همواره در جهان اجسام می تواند وجود داشته باشد.


منابع

قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1366، ج3، ص371-372
فرهنگ معارف اسلامى، سید جعفر سجادی، انتشارات دانشکاه تهران، تهران، 1373، ج‏2، ص718
فرهنگ فلسفى، جمیل صلیبا، منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات حکمت، تهران، 1366، ص305
فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، سید جعفر سجادی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1372، ص202
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
سکون

سکون

اصطلاح فلسفی، عرفانی، ادبی
سکون در اصطلاح فلسفه یعنى عدم حرکت در محلی که شأن آن متحرک بودن است و در مقابل حرکت است از باب تقابل عدم و ملکه و ساکن مقابل متحرک است. چون سکون را زوال حرکت از چیزی که حرکت در شأن آن است تعریف کردیم. بنابراین مجردات نه متحرک‏ اند نه ساکن زیرا شأن آنها متحرک بودن نیست که سکون درباره آنها صادق باشد.


در فلسفه ارسطو عنوان ساکن یا ثابت یا بى‏حرکت به محرک اول که جهان را به حرکت مى‏آورد و خود حرکت ندارد، اطلاق مى‏شود


متکلمان گویند: سکون عبارت از استقرار در زمان است که حرکت در آن واقع می شود و بنابراین تعریف، سکون ضد حرکت است.
این اصطلاح معنى اخلاقى نیز دارد و آن بود که نفس در خصومات یا محاربات که جهت حفظ حرمت دین و ملت یا حشمت نفس عصبیت ضرورت شود خفت ننماینده و این را عدم طیش نیز گویند.
نزد عرفا، سکون آرامش و ضد حرکت است و کنایه از آرامش در کنف عنایت حق است که از نتائج توکل است.
در فلسفه ارسطو عنوان ساکن یا ثابت یا بى‏حرکت به محرک اول که جهان را به حرکت مى‏آورد و خود حرکت ندارد، اطلاق مى‏شود.


1-فرهنگ معارف فلسفی، سید جعفر سجادی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، ج2، ص1009
2-فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، سید جعفر سجادی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379، ص267
3-فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا، منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، انتشارات حکمت، 1366، ص394
4-شرح مصطلحات الفلسفیه، مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1414، ص160
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
سرعت و بطوء

سرعت و بطوء

حرکت داراى سرعت‏ (شتاب) است زیرا سرعت‏ عبارت است از نسبت بین مسافتى که متحرک مى‏پیماید و زمانى که براى پیمودن آن لازم است. قانون تعیین مقدار حرکت عبارت است از ضرب جرم جسم در سرعت‏ آن. شتاب یک حرکت می تواند سریع یا کند باشد. حرکت بدون سرعت و بطوء در خارج وجود ندارد. حرکت سریع عبارت است از طی مسافت بیشتر در زمان کمتر. حرکت بطیء در مقابل حرکت سریع قرار دارد. تندی و کندی درباب حرکت از جمله امور اضافی به شمار می آیند که بدون تحقق معنی اضافه هیچیک از آنها در خارج مصداق پیدا نمی کنند. حرکت کند هرگاه با یک حرکت کندتر مقایسه شود، یک حرکت تند به حساب می آید. همین گونه است مقایسه حرکت تند و تندتر. بنابراین باید گفت تندی و کندی دو صفت هستند که با یکدیگر متضایف اند. برخی از حکما تقابل میان سرعت و بطوء را عدم و ملکه دانسته اند. ملاصدرا این تقابل را از نوع تضاد دانسته و برای اثبات این مدعا اقامه برهان کرده. سخن صدرالمتألهین خالی از اشکال نیست چراکه از شرایط تقابل تضاد، در نهایت بعد و اختلاف بودن دو طرف تضاد است، درحالی که میان سرعت و بطوء نهایت بعد و اختلاف وجود ندارد؛ زیرا حرکت سریع در مقایسه با حرکت سریع تر، حرکت بطیء به شمار می آید. بنابراین تقابل میان سرعت و بطوء از نوع تضایف است.
برخی گمان کرده اند که حرکت کند از ترکیب مقداری حرکت و سکون به وجود می آید. در نظر این جماعت سکون چیزی است که می تواند در میان اجزاء حرکت نفوذ کند و از شتاب آن بکاهد. این سخن به هیچ وجه نمی تواند یک سخن معقول و منطقی باشد؛ زیرا حرکت یک امر متصل است و آنچه در واقع متصل است، تنها می تواند بالقوه قابل تقسیم باشد. چیزی که در واقع و نفس الامر متصل واحد به شمار آید، به طور بی نهایت قابل تقسیم است؛ زیرا اگر یک امر متصل به مرحله ای برسد که قابل تقسیم نباشد مستلزم تحقق جزء لایتجزی است و تحقق جزء لایتجزی یا جوهر فرد در نظر عقل مردود شناخته شده. کسانی که حرکت کند را مجموعه ای از حرکت ها و سکون ها می پندارند در واقع نه حرکت را یک متصل واحد به شمار می آورند و نه زمان را. لازمه سخن این جماعت این است که یک امر متصل در جهان خارج جز مجموعه ای از اجزاء غیر قابل تقسیم که پهلوی هم قرار گرفته اند چیز دیگری نباشد. در نظر این جماعت حقیقت زمان نیز چیزی جز توالی آنات نیست که از نظر حکما نامعقول است. این افراد در مورد مراتب تشکیکی وجود نیز این وهم را دارند که وجود ضعیف مرکب از هستی و نیستی است.
به این دلیل که سرعت و بطوء از لوازم وجود حرکت به شمار می آیند، باید گفت وجود حرکت در هریک از مقولات اعم از اینکه یک مقوله عرضی باشد یا جوهری؛ هرگز خالی از یکی از دو صفت سرعت و بطوء نمی باشد و همان گونه که حرکت تند حرکت است و چیزی از حقیقت حرکت را فاقد نمی باشد؛ حرکت کند نیز حرکت است. صفت سرعت در حرکت هرگاه در مقوله عرضی مکان مورد بررسی واقع شود ناچار با معیار طی مسافت بیشتر در زمان کمتر اندازه گیری می شود؛ ولی صفت سرعت در حرکت در سایر مقولات باید با معیار دیگری اندازه گیری شود.


منابع

قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1366، ج3، ص264-267
فرهنگ فلسفى، جمیل صلیبا، منوچهر صانعی دره بیدی، انتشارات حکمت، تهران، 1366، ص306
فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، سید جعفر سجادی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1372، ص258
 

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
حلم، رویا، نوم، خواب

حلم، رویا، نوم، خواب

حلم و رؤیا هر دو به معنى خواب دیدن است اما حلم را به معنى خواب دیدن اشیاء زشت و بد، و رؤیا را به معنى خواب دیدن اشیاء خوب و زیبا، به کار برده‏اند. در خبر آمده است که: رؤیا از خدا و حلم از شیطان است و در مورد آن، اضغاث احلام گفته‏اند.
حکما در گذشته می گفتند علت خواب دیدن این است که نفس در اثر اتصال به نفوس فلکى نقوشى در وى مرتسم میگردد و بحوادث آینده علم پیدا میکند و این معنى هم در عالم خواب دست میدهد و هم در بیدارى آنچه در خواب باشد رؤیاى صادقه و آنچه در بیدارى باشد مکاشفه و آنچه ما بین نوم و یقظه دست دهد خلسه گویند و این نقوش اگر در عالم خواب منقش گردد اگر معلول امور مزاجى و مادى باشد نه بواسطه اقتباس از مبادى عالیه آن را اضغاث احلام نامند و آنچه از مبادى عالیه باشد کشف و شهود گویند و روایت است که‏ اول ما بداء به رسول الله من الوحى الرؤیا الصادقة فى النوم
و این رؤیا جزئى از نبوتست و در مورد حضرت ابراهیم فرموده‏اند «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»
به طور کلی «خواب»، در دو معنى به کار مى‏رود: یکى خوابیدن (نوم) که مقابل بیدارى است و دیگر، خواب دیدن (رؤیا)؛ تعریف فوق، تعریف خواب به معنى رؤیاست که به نظر شیخ اشراق- ره- حالتى است که در آن، روح یا نفس ناطقه انسانى به سبب تعطیل حواسّ ظاهر، به باطن یعنى به سوى بعد روحانى و عالم غیر مادّى که عالم عقول و نفوس است روى مى‏آورد و به نسبت رهایى از علایق مادّى و شواغل حواسّ ظاهرى و باطنى، از نفوس ناطقه فلکى منتقش مى‏شود و بر اسرار غیبى و حوادث عالم مطّلع مى‏گردد، زیرا نفس ناطقه انسانى معلول نفوس ناطقه فلکى و از سنخ آنهاست و هر دوى آنها از نوع نورند و در حالت طبیعى حجابى در بین آنها نیست، امّا از آنجا که نفس ناطقه انسانى به تدبیر کالبد جسمانى و قواى آن مشتغل است، این اشتغال، حجابى در بین او و نفوس فلکى ایجاد مى‏کند.
از طرف دیگر نفوس ناطقه فلکى، عالم به حوادث گذشته و آینده و حال عالم‏اند و هنگامى که نفس ناطقه انسانى به دلائلى از جمله، خواب و تعطیل حواسّ، فراغتى حاصل مى‏کند، همچون آیینه‏اى در برابر نفوس فلکى قرار مى‏گیرد و نقوش آن، یعنى صور حوادث عالم را در خود منعکس مى‏یابد؛ این انتقاش و انعکاس صور فلکى و اطّلاع بر مغیبات و حوادث عالم، گاهى همچون دیدن اشیاء در حالت بیدارى، روشن و بى‏ابهام است؛ که رؤیاى صادقه انبیا و اولیاء از این گونه‏اند؛ امّا غالبا بر اثر شعبده‏بازیهاى متخیّله، این صور حاصله، مشوّش و مبهم و باژگونه هستند، و براى دستیابى به حقایق آنها، باید به وسیله اهل نظر و معبّرین خبره تعبیر و تأویل شوند.
صدرا گوید موقعى که حواس ظاهره انسان از کار افتاد روح انسان که در بیدارى متوجه و متعلق به حواس و امور و اراده در حواس است فراغتى حاصل کرده و از تصرف و تدبیر در امور مادى راحت مى‏شود و متصل به جواهر روحانیه علویه مى‏گردد و چون در جواهر روحانیه صور تمام وقایع و حوادث زمانى منقوش است که انعکاسات صور موجوده در لوح محفوظ و محو و اثبات است و ممکن است مستقیما متصل به لوح محفوظ شود و ممکن است متصل به قواى منطبعه در برازخ علویه شود که در آن‏ها صور شخصیات مادیه منتقش است، حوادث و وقایع را دریابد و این است سر رؤیا.
و امور فایضه از جواهر روحانیه هر گاه بدون دخالت متخیله و جرح و تعدیل و تألیف و ترکیب در آن‏ها در قوت حافظه باقى بمانند و در حال یقظه و بیدارى انسان متذکر آن‏ها باشد رؤیا صادق است و اگر قوت متخیله غالب باشد و صفاى روح کم‏تر باشد به طورى که مقهور قوت متخیله واقع شده و تصرفاتى در آن صور بنماید ممکن است رؤیا کاذب باشد یعنى آن‏چه از روحانیات بر نفس فایض شده است با تصرفات و تغییراتى که قوت متخیله داده است در حافظه ضبط شده است.



منابع:

1. فرهنگ فلسفى‏، جمیل صلیبا- منوچهر صانعى دره بیدى‏، فرهنگ نامه فلسفى‏، زبان: فارسى‏، تعداد جلد: 1، انتشارات حکمت‏، تهران‏، 1366 ه ش‏، چاپ: اول‏،ص323
2. موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب‏، جیرار جهامى‏، فرهنگ نامه فلسفى‏، زبان: عربى‏، تعداد جلد: 1، مکتبة لبنان ناشرون‏، بیروت‏، 1998 م‏، چاپ: اول، ص942‏
3. فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق‏، سید محمد خالد غفارى‏، فرهنگ نامه فلسفى‏، زبان: فارسى‏، تعداد جلد: 1، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى‏، تهران‏، 1380 ه ش‏، چاپ: اول‏، صص169و170
4. فرهنگ معارف اسلامى‏، سید جعفر سجادى‏، موضوع: فرهنگ نامه عمومى‏، زبان: فارسى‏، تعداد جلد: 3، انتشارات دانشگاه تهران‏، تهران‏، 1373 ه ش‏، چاپ: سوم، ج2، ص928
5. فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، سید جعفر سجادى‏، فرهنگ نامه فلسفى‏، زبان: فارسى‏، تعداد جلد: 1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى‏، تهران‏، 1379 ه ش‏، چاپ: اول‏، ص250
6. المبدأ و المعاد، صدر المتألهین‏، انجمن حکمت و فلسفه ایران‏، چاپ تهران‏، 1354 ه ش‏، به تصحیح سید جلال الدین آشتیانى‏، صص344و345
مطالب بیشتر در همین موضوع:
1. کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم‏، محمد على التهانوى‏، فرهنگ نامه عمومى‏‏، زبان: عربى‏، تعداد جلد: 2، مکتبة لبنان ناشرون‏، بیروت‏، 1996 م‏، چاپ: اول‏، ج1، ص766 و صص886-895 و ج2، ص1734
2. موسوعة مصطلحات الامام فخر الدین الرازى‏، سمیح دغیم‏، فرهنگ نامه فلسفى‏، زبان: عربى‏، تعداد جلد: 1، مکتبة لبنان ناشرون‏، بیروت‏، 2001 م‏، چاپ: اول‏، صص836و837
3. شرح المصطلحات الفلسفیة، مجمع البحوث الاسلامیة، فرهنگ نامه فلسفى‏، زبان: عربى‏، تعداد جلد: 1، مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، 1414 ه ق‏، چاپ: اول‏، صص141و142 و صص8و9 و صص417و418
 

Similar threads

بالا