فارسى/ جنبش
فرانسه/Mouvement
انگلیسى/Move ,Motion ,Movement
لاتین/Motus ,Motio
حقیقت حرکت از جمله حقایقی است که از عهد باستان در میان فلاسفه مورد بحث و گفت و گو قرار گرفته است. در مورد تعریف حرکت و تعیین ماهیت آن سخن بسیار گفته شده است. برخی وجود آن را در خارج انکار کرده اند و برخی حرکت را تنها یک مقوله عرضی به شمار آورده اند و در مقابل، برخی حرکت را نحوه ای از وجود و گونه ای از هستی می دانند که اشیا می توانند به وسیله آن از مرحله قوه به مقام فعلیت خویش درآیند.
موجودات عالم بر چند قسماند. موجوداتى که از هر جهت بالفعل میباشد و از وضع موجود خود خارج نخواهند شد. موجوداتى که از تمام جهات بالقوهاند و این چنین موجودى در عالم متصور نیست مگر هیولاى اولى که فعلیت آن همان قوت است. موجوداتى که از جهتى بالقوه و از جهتى بالفعل می باشند و ناچار چنین موجودى مرکب خواهد بود از دو امر که جهت و حیثیت قوه شأنش خروج از حالت موجود می باشد به طور تدریج باشد که معنى حرکت است و در نتیجه حرکت عبارت از فعل و کمال اول چیزى است که بالقوه است از جهت آنکه بالقوة است پس قوت براى موجود متحرک بمنزله فصل مقوم است و مقابل حرکت، سکون است از باب تقابل عدم و ملکه و بالجمله حقیقت حرکت عبارت از حدوث تدریجى و خروج از قوت بفعل است.حرکت و سکون شبیه قوه و فعلند و از عوارض موجود بما هو موجودند.
حرکت بر دو نوع است یکى حرکت به معنى قطعیه که عبارت از امر ممتد متصل واحد است از مبدأ تا منتها. و دیگر امر سیال متدرج الوجود در خارج است که حرکت به معنى توسطیه است که راسم حرکت به معنى قطع است.
فلاسفه قبل از ملاصدرا عموما قائل به وقوع حرکت در چهار مقوله بودند که عبارت از مقولات کم، کیف، این و وضع باشد و وقوع حرکت را در مقوله جوهر محال می دانستند و لکن صدر الدین شیرازى قائل به وقوع حرکت در مقوله جوهر می باشد. شیخ الرئیس بحث در حرکت جوهریه کرده و آن را مردود می داند.
در میان فلاسفه باستان کسانی بوده اند که با القاء چند شبهه، وجود حرکت را مورد تردید قرار داده اند. داستان آخیلس و سنگ پشت از داستان هایی است که بی درنگ موجب تداعی نام «زنون» که وجود حرکت در خارج را غیر عقلانی می داند، می گردد.
نقطه مقابل نظریه زنون در مورد وجود حرکت، این نظریه است که سراسر جهان کائنات چیزی جز مظاهر گوناگون حرکت نمی باشد. این نظریه نیز بسیار قدیمی است و برخی فلاسفه بر این عقیده بوده اند که عالم طبیعت رودخانه ای است که پیوسته در جریان است. هراکلیتوس می گوید نمی توان دوبار وارد یک رودخانه شد.
1- حرکت عبارت است از خروج تدریجى از قوه به فعل. مقصود از تدریج، واقع شدن در زمانهاى یکى پس از دیگرى است.
2- حرکت عبارت است از اینکه چیزى از مکانى درآید و مکان دیگری را بگیرد. و یا عبارت است از دو وجود در دو آن و دو مکان برخلاف سکون که عبارت است از دو وجود در دو آن و یک مکان.
3- حرکت کمال اول است براى آنچه بالقوه است از آن جهت که بالقوه است.
4- گفتهاند حرکت عبارت است از تبدل تدریجى حالت ساکنى در جسم، به نحوى که متوجه چیزى باشد.
حرکت هرچه باشد و در هر مقوله ای از مقولات که تحقق یابد، ناچار مستلزم شش امر خواهد بود. آن شش امر که برای تحقق یک حرکت ضروری می باشند به ترتیب عبارتند از:1. مبدأ و آغاز حرکت. 2. انجام و منتهای حرکت. 3. محرک، که علت حرکت به شمار می آید. 4. مافیه الحرکه؛ یعنی مسافتی که متحرک حدود آن را باحرکت خود قطع نماید. 5. ما لاجله الحرکه؛ یعنی آنچه حرکت برای آن تحقق می یابد. 6. موضوع حرکت؛ یعنی آنچه موصوف حرکت است و از حالی به حالی انتقال می یابد. وجود موضوع و بقاء آن در باب حرکت از ضروریات عقلی به شمار می آید.
در تقسیم دیگری سه نوع حرکت ذاتی، عرضی و طبیعی داریم. حرکت ذاتى، حرکتى است که عارض ذات جسم مىشود و بر سه قسم است: اول حرکت قسرى، یعنى حرکتى که مبدأ آن مستفاد از جانب غیر باشد، مثل سنگى که به طرف بالا پرتاب شود. دوم حرکت ارادى یعنى حرکتى که مبدأ آن در خود شىء متحرک باشد، به اضافه شعور و آگاهى وى به اینکه خود مبدأ حرکت است. مثل حرکت موجود زنده به اراده خود. سوم حرکت طبیعى یعنى حرکتى که از حالت ملائم به حالت ناملائم انجام مىشود.
همچنین در اصطلاح صوفیان حرکت عبارت است از سلوک در راه خداوند.
در نظر قدما، حرکت اعم از انتقال است زیرا چیزى که در جاى خود مىگردد، حرکت دارد اما انتقال ندارد.
1. قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1366، ج3،ص127و273-274
2.فرهنگ معارف اسلامى، سید جعفر سجادی، انتشارات دانشکاه تهران، تهران، 1373، ج2، ص711-713
3. فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، سید جعفر سجادی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1372، ص195
4. شرح المصطلحات الفلسفیة، مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، 1414،ص100-101
5. فرهنگ فلسفى، جمیل صلیبا- منوچهرصانعى دره بیدى، انتشارات حکمت، تهران، 1366،ص305