سلام
ممنون
می تونید راجع بهش بیشتر بگید؟
به نظر شما چی باعث میشه که این جمله رو یه داستان بدونیم؟
سلام
نظر شخصیم رو میگم ، سوای هر نظر تخصصی، که تخصصی در اون ندارم
این شش کلمه که به عنوان کوتاه ترین داستان کوتاه جهان شناخته می شه رو بارها و بارها شنیده بودم و بارها هم شده بود که راجع بهش با دوستان صحبت کرده بودیم و سناریوای که در پس این داستان بود رو مرور کرده بودیم .
اما چند روزی هست که ، خیلی به این شش کلمه انگلیسی و هفت کلمه فارسی فکر می کنم.
مثل شعر که خیلی وقتها شاعر استعاره رو بکار می بره ، راحت می شه به این نتیجه رسید که پشت این شش جمله هم دنیای نهفته ست ، هر کلمه اش استعاره و معنای داره .
من
مطمئنم مسابقه بهانه بود ، مطمئنن
همینگوی دردِ فروختن کفش نو یک بچه رو لمس کرد ،
ممکنه اون کفش بر اثر فقر فروخته شده باشه و
یا ممکنه به خاطر از نظر دور شدن و فراموش کردن فروخته شده باشه ،
اما مطمئنن بچه ای قرار بود متولد بشه که کفشی با عشق و امید به تولدش براش خریداری شده اما به هر دلیلی متولد نشد و یا متولد شد و قبل از پوشیدن کفشش فوت کرد ،
کفشش بی استفاده ماند و در حد نو به فروش رفت .
با لمسِ دردِ بی استفاده موندن کفش نو یک کودک و دور کردنش از خود و یا حتی دیدن این ماجرا (که امیدوارم هیچکس هیچوقت لمس نکنه و نبینه) متوجه می شید این شش کلمه با دنیای که در پس خود پنهان کرده ، متاثر کننده ترین و غم انگیز ترین داستان کوتاه جهان هست .
"For Sale: Baby Shoes, Never Worn"