داستان هاى بحارالانوار

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

داستانهاى بحارالانوار را در واقع بايد جز خواندنى ترين و آموزنده ترين بخش هاى كتاب ارزشمند و معتبر بحارالانوار علامه بزرگوار مجلسى قلمداد نمود. محتواى معنوى و علمى كتاب به راستى تداعى گر معناى عميق نام آن ((درياهاى نور)) است .

علامه فقيد محمد باقر مجلسى در تاريخ هزار و سى و هفت هجرى قمرى در اصفهان ديده به جهان گشود و پس از هفتاد و سه سال خدمت به اسلام و عالم تشيع و گردآورى بزرگترين مجموعه روايى شيعى ، به ديدار حق شتافت و در اصفهان جنب مسجد عتيق به خاك سپرده شد. مرقد ايشان اكنون مورد توجه و عنايت دوستداران و شيفتگان آن عالم ربانى است .
علامه مجلسى به عنوان فردى پارسا و عامل به آداب اسلامى ، همواره احياگر مجالس و مراسم دينى و عبادى شناخته مى شده است . على رغم نفوذ آن عالم جليل القدر در دولت صفوى و ميان مردم ، از تعلقات دنيوى مبرا بوده و با تواضع و معنويت و تقواى كامل زندگى مى كرد.

علامه مجلسى جامع علوم اسلامى بود و در تفسير، حديث ، فقه ، اصول تاريخ ، رجال و درايه سرآمد روزگار خود محسوب مى گشت . برخى مانند صاحب حدايق ايشان را از بعد شخصيت علمى در طول تاريخ اسلام بى نظير دانسته اند. محقق كاظمى در مقابيس ‍ مى نويسد:

((مجلسى منبع فضايل و اسرار و فردى حكيم و شناور در درياى نور و... بود و مثل او را چشم روزگار نديده است !))

درست به دليل همين فضايل و خصوصيات بوده است كه علامه بحرالعلوم و شيخ اعظم انصارى او را ((علامه )) مى خواندند.

آگاهى علامه مجلسى به علوم عقلى و علومى چون ادبيات ، لغت ، رياضيات ، جغرافيا، طب ، نجوم و... از مراجعه به آثار و كتاب هاى وى به خوبى معلوم مى گردد.

چنانكه ذكر شد، كتاب بحارالانوار جزو بزرگترين آثار روايى شيعه محسوب مى شود و خود در حكم دايرة المعارفى عظيم و ارزشمند و گنجينه بى پايان معارف اسلامى است .

در اين كتاب ، روش مرحوم علامه آن بوده كه تمام احاديث و روايات را با نظم و ترتيب مشخصى گردآورى نموده و در اين راه از مساعدت و يارى گروه زيادى از شاگردان و علماى عصر خود بهره مند بوده اند. وى از اطراف و اكناف براى تدوين اين كتاب به جمع آورى منابع لازم مى پرداخت و از هيچ تلاشى فروگذار نمى نمود. موضوع اصلى كتاب ، حديث و تاريخ زندگانى پيامبران و ائمه معصومين عليه السلام است و در تفسير و شرح روايات از مصادر متنوع و گسترده فقهى ، تفسيرى ، كلامى ، تاريخى و اخلاقى ...بهره گرفته شده است .

كتاب بحارالانوار تاكنون بارها به زيور طبع آراسته گرديده ، اما ماءخذ ما در اين مجموعه ، بحار چاپ تهران بوده كه اخيرا در صد و ده جلد به چاپ رسيده است . در ضمن ، اين كتاب شريف اكنون به شكل برنامه كامپيوترى نيز موجود است و علاقه مندان براى سهولت دسترسى به روايات مورد نظر مى توانند از اين امكان جديد بهره مند گردند.

نگارنده ، طى ساليان دراز در پى بهره گيرى از داستان ها و مطالب مفيد اين كتاب نورانى و انتقال آن به هموطنان و برادران دينى بوده است . از آنجا كه به هر حال ، متن كتاب به عربى نگاشته شده بود و غالب عزيزان نمى توانستند از مطالعه جامع تر مطالب آن - حداقل در يك مجموعه مشخص - بهره مند گردند، لذا اقدام به ترجمه داستان ها و قطعه هاى ارزشمندى از اين دايرة المعارف عظيم ، تحت عنوان داستان هاى بحارالانوار نمودم .

اكنون بر آنيم جلد چهارم از داستانهاى بحارالانوار را تقديم طالبان تشنه معارف الهى و - بخصوص - اخلاق و زندگانى بزرگان عالم تشيع نماييم .

داستانهاى اين مجموعه در سه بخش تدوين گرديده است :

بخش نخست به داستانها و روايت هاى مربوط به چهارده معصوم عليه اختصاص دارد.

بخش دوم با عنوان معاصرين چهارده معصوم عليهم السلام نكته ها و گفته ها مى باشد.

پيامبران عليهم السلام و امتهاى گذشته نيز عنوان بخش سوم كتاب را تشكيل مى دهد.

لازم به ذكر است ، در ترجمه اين داستان ها گاه با حفظ امانت ، از ترجمه تحت اللفظى گامى فراتر نهاده ايم تا به جذابيت و همين طور انتقال معناى حقيقى عبارات افزوده باشيم ، در اين مسير بعضا از پاره ترجمه هاى موجود نيز بهره گرفته ايم .

به طور قطع ، اينجانب از كاستى هاى احتمالى در ترجمه و ارائه مجموعه حاضر مطلع بوده و ادعايى ندارد، ولى اميد است اهل نظر با پيشنهادات ارزنده ى خود، ما را هر چه بيشتر در تكميل اين جلد و مجلدات بعدى يارى نمايند.

محمود ناصرى قم حوزه علميه (پائيز 78)





داستانهاى بحارالانوار
نام نويسنده : محمود ناصرى

 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
قسمت اول :

چهارده معصوم عليهم السلام چهارده درياى نور

 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(1) لبخند پيامبر صلى الله عليه و آله

(1) لبخند پيامبر صلى الله عليه و آله

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، به طرف آسمان نگاه مى كرد، تبسمى نمود. شخصى به حضرت گفت :
يا رسول الله ما ديديم به سوى آسمان نگاه كردى و لبخندى بر لبانت نقش بست ، علت آن چه بود؟
رسول خدا فرمود:
- آرى ! به آسمان نگاه مى كردم ، ديدم دو فرشته به زمين آمدند تا پاداش ‍ عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول مى شد، بنويسند؛ ولى او را در محل نماز خود نيافتند. او در بستر بيمارى افتاده بود.
فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض كردند:
ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ايمان به محل نماز او رفتيم . ولى او را در محل نمازش نيافتيم ، زيرا در بستر بيمارى آرميده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بيمارى است ، پاداشى را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتيد، بنويسيد. بر من است كه پاداش ‍ اعمال نيك او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است ، برايش در نظر بگيرم .[SUP](1)[/SUP]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(2) نوبت را رعايت كنيد!

(2) نوبت را رعايت كنيد!

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله در حال استراحت بود، فرزندشان امام حسن عليه السلام آب خواست ، حضرت نيز قدرى شير دوشيد و كاسه شير را به دست وى داد، در اين حال ، حسين عليه السلام از جاى خود بلند شد تا شير را بگيرد، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله شير را به حسن عليه السلام داد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام كه اين منظره را تماشا مى كرد عرض كرد:

- يا رسول الله ! گويا حسن را بيشتر دوست دارى ؟

پاسخ دادند:
- چنين نيست ، علت دفاع من از حسن عليه السلام حق تقدم اوست ، زيرا زودتر آب خواسته بود. بايد نوبت را مراعات نمود.[SUP](2)[/SUP]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(3) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله !

(3) گريه پيامبر صلى الله عليه و آله !

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

رسول خدا صلى الله عليه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد.
امّ سلمه كه جاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را در رختخوابش ‍ خالى ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. متوجه شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله در گوشه خانه ، جاى تاريكى ايستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مى فرمود:
خدايا! آن نعمت هايى كه به من مرحمت نموده اى از من نگير!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان !
خدايا! مرا به سوى آن بديها و مكروههايى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان !
خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتى نگهدار!
در اين هنگام ، امّ سلمه در حالى كه به شدت مى گريست به جاى خود برگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله كه صداى گريه ايشان را شنيدند به طرف وى رفتند و علت گريه را جويا شدند.
امّ سلمه گفت :
- يا رسول الله ! گريه شما مرا گريان نموده است ، چرا مى گرييد؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مى ترسيد و از خدا مى خواهيد لحظه اى حتى به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى كه حضرت يونس ‍ عليه السلام را[SUP](3)[/SUP] خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بايست ![SUP](4)[/SUP]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(4) رعايت حجاب در نزد نابينا!

(4) رعايت حجاب در نزد نابينا!

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

امّ سلمه نقل مى كند:
در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بودم . يكى از همسرانش به نام ميمونه نيز آنجا بود. در اين هنگام ، ابن امّ مكتوم كه نابينا بود به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله به من و ميمونه فرمود:
- حجاب خود را در برابر ابن مكتوم رعايت كنيد!
پرسيدم :
- اى رسول خدا! آيا او نابينا نيست ؟ بنابراين حجاب ما چه معنى دارد؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
- آيا شما نابينا هستيد؟ آيا شما او را نمى بينيد؟
زنان نيز بايد چشمانشان را از نامحرم ببندند.[SUP](5)[/SUP]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(5) بد خلقى فشار قبر مى آورد!

(5) بد خلقى فشار قبر مى آورد!

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده . پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند.
پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند.
در تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:
- من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد.
در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت :
- سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
- مادر سعد! ساكت باش ! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن ! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد.
آن گاه از قبرستان برگشتند.
مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند:
يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ‍ ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد.
رسول خدا فرمود:
ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم .
عرض كردند:
گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد!
حضرت فرمود:
چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !
عرض كردند:
- يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟
حضرت فرمود:
- آرى ، سعد در خانه بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است ![SUP](6)[/SUP]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(6) دوازده درهم با بركت

(6) دوازده درهم با بركت

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد ديد لباس كهنه به تن دارد. دوازده درهم به حضرت تقديم نمود و عرض كرد:
يا رسول الله ! با اين پول لباسى براى خود بخريد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: پول را بگير و پيراهنى برايم بخر! على عليه السلام مى فرمايد:
- من پول را گرفته به بازار رفتم پيراهنى به دوازده درهم خريدم و محضر پيامبر برگشتم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله پيراهن را كه ديد فرمود:
اين پيراهن را چندان دوست ندارم پيراهن ارزانتر از اين مى خواهم ، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد؟
على مى فرمايد:
من پيراهن را برداشته به نزد فروشنده رفتم و خواسته رسول خدا صلى الله عليه و آله را به ايشان رساندم ، فروشنده پذيرفت .
پول را گرفتم و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدم ، سپس همراه با رسول خدا به طرف بازار راه افتاديم تا پيراهنى بخريم .
در بين راه ، چشم حضرت به كنيزكى افتاد كه گريه مى كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك رفت و از كنيزك پرسيد:
- چرا گريه مى كنى ؟
كنيز جواب داد:
- اهل خانه به من چهار درهم دادند كه متاعى از بازار برايشان بخرم . نمى دانم چطور شد پول ها را گم كردم . اكنون جراءت نمى كنم به خانه برگردم .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله چهار درهم از آن دوازده درهم را به كنيزك داد و فرمود:
هر چه مى خواستى اكنون بخر و به خانه برگرد.
خدا را شكر كرد و خود به طرف بازار رفت و جامه اى به چهار درهم خريد و پوشيد.
در برگشت بر سر راه برهنه اى را ديد، جامه را از تن بيرون آورد و به او داد و خود دوباره به بازار رفت و پيراهنى به چهار درهم باقيمانده خريد و پوشيد سپس به طرف خانه به راه افتاد.
در بين راه ، باز همان كنيزك را ديد كه حيران و اندوهناك نشسته است . فرمود:
چرا به خانه ات نرفتى ؟
- يا رسول الله ! دير كرده ام ، مى ترسم مرا بزنند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
- بيا با هم برويم . خانه تان را به من نشان بده ، من وساطت مى كنم كه از تقصيراتت بگذرند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اتفاق كنيزك راه افتاد. همين كه به جلوى در خانه رسيدند كنيزك گفت :
- همين خانه است .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله از پشت در با صداى بلند گفت :
- اى اهل خانه سلام عليكم !
جوابى شنيده نشد. بار دوم سلام كرد. جوابى نيامد. سومين بار سلام كرد، جواب دادند:
- السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته !
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
- چرا اول جواب نداديد؟ آيا صداى مرا نمى شنيديد؟
اهل خانه گفتند:
- چرا! از همان اول شنيديم و تشخيص داديم كه شماييد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
- پس علت تاءخير چه بود؟
گفتند:
- دوست داشتيم سلام شما را مكرر بشنويم !
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
- اين كنيزك شما دير كرده ، من اينجا آمدم تا از شما خواهش كنم او را مؤ اخذه نكنيد.
گفتند:
- يا رسول الله ! به خاطر مقدم گرامى شما اين كنيزك از همين ساعت آزاد است .
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله با خود گفت : خدا را شكر! چه دوازده درهم بابركتى بود، دو برهنه را پوشانيد و يك برده را آزاد كرد![SUP](7)[/SUP]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(7) سفارش هايى از پيامبر صلى الله عليه و آله

(7) سفارش هايى از پيامبر صلى الله عليه و آله

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد و از ايشان درخواست نمود تا به او توصيه اى بنمايند.
حضرت اين گونه توصيه فرمودند:
- من به تو سفارش مى كنم براى خدا شريك قرار ندهى ، اگر چه در آتش ‍ بسوزى و شكنجه ببينى !
پدر و مادرت را نيز اذيت مكن و به آنان نيكى كن ، زنده باشند يا مرده . اگر دستور دهند كه از خانواده و زندگيت دست بردارى چنين كن ! و اين نشانه ايمان است . آنچه كه اضافه دارى در اختيار برادر دينى ات بگذار!
در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش !
به مردم اهانت مكن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
هر كدام از مسلمانان را ديدار كردى سلام برسان !
مردم را به سوى اسلام دعوت كن !
بدان كه هر كارگشايى تو ثواب بنده آزاد كردن را دارد، بنده اى كه از فرزندان يعقوب است .
بدان كه شراب و تمام مست كننده ها حرامند.[SUP](8)[/SUP]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(8) گريه براى يتيمان

(8) گريه براى يتيمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


در جنگ احد بسيارى از رزمندگان اسلام ، از جمله ، حضرت حمزه عليه السلام به شهادت رسيدند. به طورى كه شايع شد كه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله نيز شهيد شده اند.
زن هاى مدينه به سوى احد حركت كردند. فاطمه ، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز در ميان آنان بود. پس از آنكه دريافتند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سالم است به مدينه بازگشتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز با كمى فاصله به طرف مدينه حركت نمود. زنان بار ديگر گريه كنان به استقبال شتافتند. در اين وقت زينب دختر جحش ‍ محضر پيامبر گرامى رسيد. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
- صبور و پايدار باش !
گفت :
- براى چه ؟
فرمود:
- در مورد شهادت برادرت عبدالله .
گفت :
- شهادت براى او گوارا و مبارك باد!
فرمود:
- صبر كن !
گفت :
- براى چه ؟
فرمود:
- درباره شهادت داييت حمزه عليه السلام .
گفت :
- همه از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم ، مقام شهادت براى او مبارك باد!
پس از چند لحظه ، دوباره پيامبر صلى الله عليه و آله رو به زينب كرد و اظهار فرمود:
- صبور باش !
گفت :
- ديگر براى چه ؟
فرمود:
- به خاطر شهادت شوهرت مصعب بن عمير.
زينب تا اين جمله را شنيد با صداى بلند گريه كرد و به طور جانگدازى ناله سر داد. او در پاسخ كسانى كه مى گفتند:
- چرا براى شوهرت چنين گريه مى كنى ؟
پاسخ داد:
- گريه ام براى شوهرم نيست ، چرا كه او به فيض شهادت در ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده ، بلكه گريه ام براى يتيمان اوست ، كه اگر سراغ پدر را بگيرند، چه جوابى به آنان بدهم ؟[SUP](9)[/SUP]
 

Vahidrezaii

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سلام.
جالب و زیباست.

لطفا ادامه بدین.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(9) با دوستان ، مدارا!

(9) با دوستان ، مدارا!

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر لبانشان نقش بست ، به طورى كه دندان هايشان نمايان شد! از ايشان علت خنده را پرسيدند، فرمود:
- دو نفر از امت من مى آيند و در پيشگاه پروردگار قرار مى گيرند؛ يكى از آنان مى گويد:
خدايا! حق مرا از ايشان بگير! خداوند متعال مى فرمايد: حق برادرت را بده ! عرض مى كند:
خدايا! از اعمال نيك من چيزى نمانده متاعى دنيوى هم كه ندارم . آنگاه صاحب حق مى گويد:
پروردگارا! حالا كه چنين است از گناهان من بر او بار كن !
پس از آن اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد و فرمود:
آن روز، روزى است كه مردم احتياج دارند گناهانشان را كسى حمل كند. خداوند به آن كس كه حقش را مى خواهد مى فرمايد: چشمت را برگردان ، به سوى بهشت نگاه كن ، چه مى بينى ؟ آن وقت سرش را بلند مى كند، آنچه را كه موجب شگفتى اوست - از نعمت هاى خوب مى بيند، عرض مى كند:
پروردگارا! اينها براى كيست ؟
مى فرمايد:
براى كسى است كه بهايش را به من بدهد.
عرض مى كند:
چه كسى مى تواند بهايش را بپردازد؟
مى فرمايد:
تو.
مى پرسد:
چگونه من مى توانم ؟
مى فرمايد:
به گذشت تو از برادرت .
عرض مى كند: خدايا! از او گذشتم .
بعد از آن ، خداوند مى فرمايد:
دست برادر دينى ات را بگير و وارد بهشت شويد!
آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
پرهيزكار باشيد و مابين خودتان را اصلاح كنيد!(10)


پاورقی
10- بحار، ج 77، ص 182.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(10) تلاش يا راه توانگر شدن !

(10) تلاش يا راه توانگر شدن !

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

شخصى محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد تا چيزى درخواست كند. شنيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

هر كه از ما بخواهد به او مى دهيم و هر كه بى نيازى پيشه كند خدايش ‍ بى نياز كند. مرد بدون آنكه خواسته اش را اظهار كند، از محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد. بار دوم نزد پيامبر گرامى آمد و بى پرسش ‍ برگشت . تا سه بار چنين كرد. روز سوم رفت و تيشه اى به عاريت گرفت ، بالاى كوه رفت و هيزم گرد آورد و در بازار به نيم صاع جو (تقريبا يك كيلو و نيم ) فروخت و آن را خود با خانواده اش خوردند و اين كار را ادامه داد تا توانست تبر بخرد، سپس دو شتر جوان و يك برده هم خريد و توانگر شد. بعد، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت گزارش داد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

- نگفتم هر كه از ما خواهشى كند به او مى دهيم و اگر بى نيازى پيشه كند، خدايش توانگر سازد!(11)



پاورقی
11- بحار، ج 75، ص 108
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(11) على عليه السلام از عدالت مى گويد

(11) على عليه السلام از عدالت مى گويد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از خصوصيات حضرت على عليه السلام اين بود كه بيت المال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم مى كرد و بين مسلمانان تبعيض قايل نمى شد؛ اين امر باعث شده بود، برخى از طرفداران تبعيض و انحصار طلب ها به معاويه بپيوندند.

عده اى از دوستان على عليه السلام به حضور حضرت رسيدند و گفتند:

- چنانچه افراد سياس و انحصار طلبها را با پول راضى كنى ، براى پيشرفت امور شايسته تر است . امام على عليه السلام از اين پيشنهاد خشمگين شد و فرمود:

- آيا نظرتان اين است به كسانى كه تحت حكومت من هستند ظلم كنم و حق آنان را به ديگران بدهم و با تضيع حقوق آنان يارانى دور خود جمع نمايم ؟ به خدا سوگند! تا دنيا وجود دارد و تا آفتاب مى تابد و ستارگان در آسمان مى درخشند، اين كار را نخواهم كرد. اگر مال ، از آن خودم بود آن را به طور مساوى تقسيم مى كردم ، چه رسد به اينكه مال ، مال خداست .

سپس فرمود:

- اى مردم ! كسى كه كار نيك را در جاى نادرست انجام داد، چند روزى نزد افراد نااهل و تاريك دل مورد ستايش قرار مى گيرد و در دل ايشان محبت و دوستى مى آفريند؛ ولى اگر روزى حادثه بدى براى وى پيش ‍ بيايد و به ياريشان نيازمند شود، آنان بدترين و سرزنش كننده ترين دوستان خواهند شد.(12)



پاورقی
12- بحار، ج 41، ص 108 و 111.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(12) در وادى يابس چه گذشت ؟

(12) در وادى يابس چه گذشت ؟

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


ابوبصير مى گويد:

از امام صادق (ع ) در مورد سوره والعاديات پرسيدم ، امام (ع ) فرمود: اين سوره در ماجراى وادى يابس (بيابان خشك ) نازل شده است . پرسيدم : قضيه وادى يابس از چه قرار بود.
امام صادق عليه السلام فرمود:

- در بيابان يابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پيمان محكم بستند كه تا آخرين لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را بكشند.

جبرئيل جريان را به رسول خدا صلى الله عليه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله نخست ابوبكر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ايشان فرستاد كه البته بى نتيجه بازگشتند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در مرحله آخر على عليه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى يابس رهسپار نمود. حضرت على عليه السلام با سپاه خود به طرف بيابان خشك حركت كردند.

به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهى على عليه السلام روانه ميدان شده اند. دويست نفر از مردان مسلح دشمن به ميدان آمدند. على عليه السلام با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى كه در مقابل ايشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسيده شد كه شما كيستيد و از كجا آمده ايد و چه تصميمى داريد؟ على عليه السلام در پاسخ فرمود:
- من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت يكتايى خدا و بندگى و رسالت محمد صلى الله عليه و آله دعوت مى كنم . اگر ايمان بياوريد، در نفع و ضرر شريك مسلمانان هستيد.

ايشان گفتند:

- سخن تو را شنيديم ، آماده جنگ باش و بدان كه ما، تو و اصحاب تو را خواهيم كشت ! وعده ما صبح فردا.

على عليه السلام فرمود:

- واى بر شما! مرا به بسيارى جمعيت خود تهديد مى كنيد؟ بدانيد كه ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوييم : ((ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ))
دشمن به پايگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت . على عليه السلام نيز همراه اصحاب به پايگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على عليه السلام فرمان داد مسلمانان مركب هاى خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا نمايند و در حال آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى باشند.

وقتى كه سپيده سحر نمايان گشت ، على عليه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگير شد كه تا هنگام درگيرى نمى فهميد مسلمين از كجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سريع بود، قبل از رسيدن باقى سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاكت رسيدند. در نتيجه ، زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان به دست مسلمين افتاد.

جبرئيل امين ، پيروزى على عليه السلام و سپاه اسلام را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى ، مسلمانان را از فتح مسلمين باخبر نموده و فرمودند كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند!

پيامبر صلى الله عليه و آله و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال على عليه السلام شتافتند و در يك فرسخى مدينه ، سپاه على عليه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت على عليه السلام هنگامى كه پيامبر را ديدند از مركب پياده شده ، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از مركب پياده شدند و ميان دو چشم (پيشانى ) على عليه السلام را بوسيدند.
مسلمانان نيز مانند پيامبر صلى الله عليه و آله ، از على عليه السلام قدردانى مى كردند و كثرت غنايم جنگى و اسيران و اموال دشمن كه به دست مسلمين افتاده بود را از نظر مى گذراندند.

در اين حال ، جبرئيل امين نازل شد و به ميمنت اين پيروزى سوره ((عاديات )) به رسول اكرم صلى الله عليه و آله وحى شد:

((والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صحبا، فاءثرن نفعا فوسطن به جمعا...)) (13)

اشك شوق از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير گشت ، و در اينجا بود كه آن سخن معروف را به على عليه السلام فرمود:

((اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسيحيان درباره حضرت مسيح عليه السلام گفته اند، درباره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند!))(14)



پاورقی


13- ترجمه آيات : سوگند به اسبان دونده كه نفس زنان (به سوى ميدان جهاد) پيش رفتند. و سوگند به آنها (كه بر اثر برخورد سمهايشان به سنگ هاى بيابان ) جرقه هاى آتش افروختند و با دميدن صبح بر دشمن يورش بردند. و گرد و غبار به هر سو پراكنده كردند، ناگهان در ميان دشمن ظاهر شدند و ...


14- بحار، ج 21، ص 72.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(13) جوان قانون شكن

(13) جوان قانون شكن

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى عليه السلام در شدت گرما بيرون از منزل بود سعد پسر قيس ‍ حضرت را ديد و پرسيد:

- يا اميرالمؤ منين ! در اين گرماى شديد چرا از خانه بيرون آمديد؟ فرمود:

- براى اينكه ستمديده اى را يارى كنم ، يا سوخته دلى را پناه دهم . در اين ميان زنى در حالت ترس و اضطراب آمد مقابل امام عليه السلام ايستاد و گفت :
- يا اميرالمؤ منين شوهرم به من ستم مى كند و قسم ياد كرده است مرا بزند. حضرت با شنيدن اين سخن سر فرو افكند و لحظه اى فكر كرد سپس سر برداشت و فرمود:
نه به خدا قسم ! بدون تاءخير بايد حق مظلوم گرفته شود!

اين سخن را گفت و پرسيد:

- منزلت كجاست ؟

زن منزلش را نشان داد.

حضرت همراه زن حركت كرد تا در خانه او رسيد.

على عليه السلام در جلوى درب خانه ايستاد و با صداى بلند سلام كرد. جوانى با پيراهن رنگين از خانه بيرون آمد حضرت به وى فرمود:

از خدا بترس ! تو همسرت را ترسانيده اى و او را از منزلت بيرون كرده اى .

جوان در كمال خشم و بى ادبانه گفت :

كار همسر من به شما چه ارتباطى دارد. ((والله لاحرقنها بالنار لكلامك .)) بخدا سوگند بخاطر اين سخن شما او را آتش ‍ خواهم زد!

على عليه السلام از حرف هاى جوان بى ادب و قانون شكن سخت بر آشفت ! شمشير از غلاف كشيد و فرمود:

من تو را امر بمعروف و نهى از منكر مى كنم ، فرمان الهى را ابلاغ مى كنم ، حال تو بمن تمرد كرده از فرمان الهى سر پيچى مى كنى ؟ توبه كن والا تو را مى كشم .
در اين فاصله كه بين حضرت و آن جوان سخن رد و بدل مى شد، افرادى كه از آنجا عبور مى كردند محضر امام (ع ) رسيدند و به عنوان اميرالمؤ منين سلام مى كردند و از ايشان خواستار عفو جوان بودند.

جوان كه حضرت را تا آن لحظه نشناخته بود از احترام مردم متوجه شد در مقابل رهبر مسلمانان خودسرى مى كند، به خود آمد و با كمال شرمندگى سر را به طرف دست على (ع ) فرود آورد و گفت :

يا اميرالمؤ منين از خطاى من درگذر، از فرمانت اطاعت مى كنم و حداكثر تواضع را درباره همسرم رعايت خواهم نمود. حضرت شمشير را در نيام فرو برد و از تقصيرات جوان گذشت و امر كرد داخل منزل خود شود و به زن نيز توصيه كرد كه با همسرت طورى رفتار كن كه چنين رفتار خشن پيش نيايد.(15)


پاورقی
15- بحار، ج 40، ص 113.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(14) على عليه السلام و بيت المال

(14) على عليه السلام و بيت المال

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

زاذان نقل مى كند:

من با قنبر غلام امام على عليه السلام محضر اميرالمؤ منين وارد شديم قنبر گفت :

يا اميرالمؤ منين چيزى براى شما ذخيره كرده ام ! حضرت فرمود:

- آن چيست ؟

عرض كرد: تعدادى ظرف طلا و نقره ! چون ديدم تمام اموال غنائم را تقسيم كردى و از آنها براى خود بر نداشتى ! من اين ظرف ها را براى شما ذخيره كرده ام .

حضرت على عليه السلام شمشير خود را كشيد و به قنبر فرمود:

- واى بر تو! دوست دارى كه به خانه ام آتش بياورى ! خانه ام را بسوزانى ! سپس آن ظرف ها را قطعه قطعه كرد و نمايندگان قبايل را طلبيد، و آنها را به آنان داد، تا عادلانه بين مردم تقسيم كنند.(16)



پاورقی
16- بحار، ج 41، ص 135.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(15) على عليه السلام و يتيمان

(15) على عليه السلام و يتيمان

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


روزى حضرت على عليه السلام مشاهده نمود زنى مشك آبى به دوش ‍ گرفته و مى رود. مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.

زن گفت :

على بن ابى طالب همسرم را به ماءموريت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك يتيم برايم مانده و قدرت اداره زندگى آنان را ندارم . احتياج وادارم كرده كه براى مردم خدمتكارى كنم .

على عليه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتى گذراند. صبح زنبيل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بين راه ، كسانى از على عليه السلام درخواست مى كردند زنبيل را بدهيد ما حمل كنيم .

حضرت مى فرمود:

- روز قيامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گيرد؟

به خانه آن زن رسيد و در زد. زن پرسيد:

- كيست ؟

حضرت جواب دادند:

- كسى كه ديروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن !

زن در را باز كرد و گفت :

- خداوند از تو راضى شود و بين من و على بن ابى طالب خودش حكم كند.

حضرت وارد شد، به زن فرمود:

- نان مى پزى يا از كودكانت نگهدارى مى كنى ؟

زن گفت :

- من در پختن نان تواناترم ، شما كودكان مرا نگهدار!

زن آرد را خمير نمود. على عليه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت .

با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:

فرزندم ! على را حلال كن ! اگر در كار شما كوتاهى كرده است .

خمير كه حاضر شد، على عليه السلام تنور را روشن كرد. در اين حال ، صورت خويش را به آتش تنور نزديك مى كرد و مى فرمود:

- اى على ! بچش طعم آتش را! اين جزاى آن كسى است كه از وضع يتيم ها و بيوه زنان بى خبر باشد.

اتفاقا زنى كه على عليه السلام را مى شناخت به آن منزل وارد شد.

به محض اينكه حضرت را ديد، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت :

واى بر تو! اين پيشواى مسلمين و زمامدار كشور، على بن ابى طالب عليه السلام است .

زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت :

- يا اميرالمؤ منين ! از شما خجالت مى كشم ، مرا ببخش !

حضرت فرمود:

- از اينكه در كار تو و كودكانت كوتاهى شده است ، من از تو شرمنده ام !(17)



پاورقی
17- بحار، ج 41، ص 52.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(16) وقتى عمر از على عليه السلام مى گويد!

(16) وقتى عمر از على عليه السلام مى گويد!

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


ابووائل نقل مى كند، روزى همراه عمربن خطاب بودم ، عمر برگشت ترسناك به عقب نگاه كرد.

گفتم : چرا ترسيدى ؟

گفت :

- واى بر تو! مگر شير درنده ، انسان بخشنده ، شكافنده صفوف شجاعان و كوبنده طغيان گران و ستم پيشگان را نمى بينى ؟

گفتم :

- او على بن ابى طالب است .

گفت :

- شما او را به خوبى نشناخته اى ! نزديك بيا از شجاعت و قهرمانى على براى تو بگويم ، نزديك رفتم ، گفت :

- در جنگ احد، با پيامبر پيمان بستيم كه فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند، او گمراه است و هر كدام از ما كشته شود، او شهيد است و پيامبر صلى الله عليه و آله سرپرست اوست . هنگامى كه آتش جنگ ، شعله ور شد، هر دو لشكر به يكديگر هجوم بردند ناگهان ! صد فرمانده دلاور، كه هر كدام صد نفر جنگجو در اختيار داشتند، دسته دسته به ما حمله كردند، به طورى كه توان جنگى را از دست داديم و با كمال آشفتگى از ميدان فرار كرديم . در ميان جنگ تنها ايشان ماند. ناگاه ! على را ديدم ، كه مانند شير پنجه افكن ، راه را بر ما بست ، مقدارى ماسه از زمين بر داشت به صورت ما پاشيد، چشمان همه ما از ماسه صدمه ديد، خشمگينانه فرياد زد! زشت و سياه باد، روى شما به كجا فرار مى كنيد؟ آيا به سوى جهنم مى گريزيد؟

ما به ميدان برنگشتيم . بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش ‍ اسلحه بود كه از آن خون مى چكيد! فرياد زد:

- شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از كافران به كشته شدن هستيد.

به چشم هايش نگاه كردم ، گويى مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله مى كشيد و يا شبيه ، دو پياله پر از خون . يقين كردم به طرف ما مى آيد و همه ما را مى كشد! من از همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم :

- اى ابوالحسن ! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهى فرار مى كنند و گاهى حمله مى آورند، و حمله جديد، خسارت فرار را جبران مى كند.

گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد. از آن وقت تاكنون همواره آن وحشتى كه آن روز از هيبت على عليه السلام بر دلم نشسته ، هرگز فراموش نكرده ام !(18)



پاورقی
18- بحار، ج 2، ص 52 - ج 41، ص 73، با مختصرى تفاوت .
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(17) مراسم خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام

(17) مراسم خواستگارى حضرت فاطمه عليهاالسلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


على عليه السلام مى فرمايد:
برخى از صحابه نزد من آمدند و گفتند:
- چه مى شود محضر رسول الله صلى الله عليه و آله برسى و درباره ازدواج فاطمه عليه السلام با ايشان سخن بگويى !
من خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيدم ، هنگامى كه مرا ديدند، خنده اى بر لبانشان ظاهر شد و سپس فرمودند:
- يا اباالحسن ! براى چه آمدى ؟ چه مى خواهى ؟
من از خويشاوندى و پيش قدمى خود در اسلام و جهاد خويش در ركاب آن حضرت سخن گفتم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
- يا على ! راست گفتى و حتى بهتر از آنى كه گفتى .
عرض كردم :
- يا رسول الله ! من براى خواستگارى آمده ام ، آيا فاطمه را به همسرى من قبول مى كنيد؟
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
- على ! پيش از تو هم بعضى براى خواستگارى فاطمه آمده اند و چون موضوع را با فاطمه در ميان مى گذاشتم ، معمولا آثار نارضايتى در سيماى وى نمايان مى گشت ، اما اكنون تو چند لحظه صبر كن ! تا من برگردم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد فاطمه رفت آن بانو از جا برخاست به استقبال حضرت شتافت و عباى پيغمبر را از دوش گرفت ، كفش از پاى حضرت بيرون آورد و آب آماده كرد و با دست خويش پاى حضرت را شست و سپس در جاى خود نشست .
آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان فرمود:
فاطمه جان ! على بن ابى طالب كسى است كه تو از خويشاوندى و فضيلت و اسلام او به خوبى باخبرى و من نيز از خداوند خواسته بودم كه تو را به همسرى بهترين و محبوبترين فرد نزد خدا در آورد. حال ، او از تو خواستگارى كرده است . تو چه صلاح مى دانى ؟
فاطمه ساكت ماند و چهره شان را از پيامبر برگرداند! رسول خدا رضايت را از سيماى زهرا عليه السلام دريافت .
آن گاه از جا برخاست و فرمود:
الله اكبر! سكوت زهرا نشان از رضايت اوست .
جبرئيل عليه السلام به نزد حضرت آمد و گفت :
اى محمد! فاطمه را به ازدواج على در آور! خداوند فاطمه را براى على پسنديده و على را براى فاطمه .
با اين كيفيت ، پيغمبر فاطمه عليه السلام را به ازدواج من در آورد.
پس از آن ، رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد من آمده ، دستم را گرفتند و فرمودند:
برخيز به نام خدا و بگو: ((على بركة الله ، و ماشاء الله ، لا حول الا بالله توكلت على الله ))
آن گاه مرا آوردند در كنار فاطمه عليه السلام نشاندند و فرمودند:
- خدايا! اين دو، محبوبترين خلق تو در نزد منند، آنان را دوست بدار و خير و بركت بر فرزندانشان عطا فرما و از جانب خود نگهبانى بر آنان بگمار و من هر دوى آنان و فرزندانشان را از شر شيطان ، به تو مى سپارم .(19)



پاورقی
19- بحار، ج 43، ص 93.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(18) جهيزيه حضرت زهرا عليهاالسلام

(18) جهيزيه حضرت زهرا عليهاالسلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


هنگامى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم قصد داشت حضرت زهرا عليهاالسلام را براى على تزويج كند، فرمود:
- اى على ! برخيز و زرهت را بفروش !
على عليه السلام هم آن را فروخت و پولش را براى خريد جهيزيه در اختيار حضرت گذاشت . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به اصحاب دستور فرمود، براى فاطمه لوازم خريده شود. بعضى از وسايل خريده شده عبارت بودند از:
پيراهنى به هفت درهم
نقاب به چهار درهم
قطيفه سياه خيبرى
تختخواب بافته شده از برگ و ليف خرما
دو عدد تشك كه درون يكى از آنها با پشم گوسفند و درون ديگرى با ليف خرما پر شده بود.
چهار بالش از پوست طايف ، ميانش از علف اذخر پر كرده بودند.
پرده اى از پشم
يك تخته حصير حجرى (نام شهرى است در يمن )
يك دستاس
يك طشت مسى
مشكى از پوست
كاسه چوبين
يك ظرف آب
يك سبوى سبز
يك آفتابه
دو كوزه سفالى
يك سفره ى چرمى
يك چادر بافت كوفه
يك مشك آب
مقدارى عطريات
اصحاب پس از خريد، اشيا را به خانه حضرت آوردند. پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم با دست مباركش آنها را زير و رو مى كرد و مبارك باد مى گفت .(20)



پاورقی

20- بحار، ج 43، ص 94.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(19) تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام

(19) تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


اميرالمؤ منين عليه السلام به يكى از اصحاب فرمود:
- مى خواهى از وضع خود و فاطمه عليهاالسلام براى تو صحبت كنم ؟
فاطمه در خانه من آن قدر آب آورد كه آثار مشك بر سينه اش پيدا بود و آن قدر آسياب كرد كه دست هايش پينه بست و چنان در نظافت و پاك كردن خانه و پختن غذا زحمت كشيد كه لباسهايش كثيف و مندرس شد و او بسيار صدمه ديد!
به همين خاطر به فاطمه توصيه كردم خوب است محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برسى و جريان را بيان نمايى ، شايد جهت كمك به تو خادمى بفرستد تا از اين همه زحمت خلاص شوى ! فاطمه عليهاالسلام اين توصيه مرا قبول كرد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم رفت ، اما چون ايشان را مشغول صحبت با اصحاب مى بيند، بدون آنكه خواسته اش را بگويد، باز مى گردد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه متوجه شده بودند فاطمه براى حاجتى آمده و بدون هيچ گونه صحبتى به خانه خود برگشته ، فرداى آن روز به منزل ما تشريف آوردند، و پس از سلام در كنار ما نشستند و آن گاه فرمودند:
- فاطمه جان ! ديروز به چه منظور پيش من آمدى ؟
فاطمه عليهاالسلام از خجالت نتوانست حاجتش را بگويد: من عرض ‍ كردم :
- يا رسول الله ! آن قدر آب آورده كه بند مشك در سينه اش اثر گذاشته و آن قدر آسياب گردانيده كه دست هايش تاول كرده و... لذا گفتم محضر شما برسد شايد خادمى به ايشان مرحمت نماييد تا زحمت هايش كمتر شود.
رسول خدا فرمود:
مى خواهى مطلبى به شما بياموزم كه از خادم بهتر است . وقتى كه خواستى بخوابيد 33 مرتبه بگوييد سبحان الله و 33 مرتبه بگوييد الحمد لله و 34 مرتبه بگوييد الله اكبر.(21) اين ذكر صد مرتبه است ولى در نامه اعمال هزار حسنه (ثواب ) دارد.
فاطمه جان ! اگر اين ذكرها را هر روز صبح بگويى خداوند خواسته هاى دنيا و آخرتت را برآورده خواهد كرد. فاطمه زهرا در جواب سه مرتبه گفت :
از خدا و پيغمبر راضى هستم .(22)
در جاى ديگر آمده است :
وقتى كه فاطمه (ع ) شرح حالش را بيان كرد و كنيزى خواست ، ناگهان اشك در چشمان پيامبر صلى الله عليه وآله حلقه زد و فرمود:
- فاطمه جان ! به خدا سوگند! هم اكنون چهار صد نفر فقير در مسجد هستند كه نه غذا دارند و نه لباس ! مى ترسم اگر كنيز داشته باشى اجر و ثواب خدمت در خانه از تو گرفته شود! مى ترسم على بن ابى طالب عليه السلام در قيامت از تو مطالبه حق كند! سپس تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام را به آن بانو ياد داد، آن گاه به فاطمه عليهاالسلام گفتم :
- براى نيازهاى دنيوى نزد رسول خدا عليهاالسلام رفتى ، ولى خداوند ثواب آخرت به ما مرحمت فرمود.(23)



پاورقی
21- در برخى روايت 34 مرتبه الله اكبر و 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان الله نقل شده است .
22- بحار ج 43، ص 82 و 134، با كمى تفاوت .
23- بحار، ج 43، ص 85.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(20) حضرت فاطمه عليهاالسلام و ارزش تعليم

(20) حضرت فاطمه عليهاالسلام و ارزش تعليم

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


زنى خدمت حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد و گفت :
- مادر ناتوانى دارم كه در مسائل نمازش به مساءله مشكلى برخورد كرده و مرا خدمت شما فرستاد كه سؤ ال كنم .
حضرت فاطمه عليهاالسلام جواب آن مساءله را داد. آن زن همين طور مساءله ديگرى پرسيد تا ده مساءله شد. حضرت همه را پاسخ داد. سپس ‍ آن زن از كثرت سؤ ال خجالت كشيد و عرض كرد:
- اى دختر رسول خدا! ديگر مزاحم نمى شوم .
حضرت فرمود: نگران نباش ! باز هم سؤ ال كن ! با كمال ميل جواب مى دهم ، زيرا اگر كسى اجير شود كه بار سنگينى را بر بام حمل كند و در عوض آن ، مبلغ صد هزار دينار اجرت بگيرد، آيا از حمل بار خسته مى شود؟
زن گفت :
- نه ! خسته نمى شود، زيرا در برابر آن مزد زيادى دريافت مى كند.
حضرت فرمود:
- خدا در برابر جواب هر مساءله اى بيشتر از اينكه بين زمين و آسمان پر از مرواريد باشد، به من ثواب مى دهد! با اين حال ، چگونه از جواب دادن به مساءله خسته شوم ؟ از پدرم شنيدم كه فرمود:
((علماى شيعه من روز قيامت محشور مى شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات كوششان در راه هدايت مردم ، برايشان ثواب و پاداش در نظر مى گيرد و به هر كدامشان تعداد يك ميليون حله از نور عطا مى كند. سپس منادى حق تعالى ندا مى كند: اى كسانى كه يتيمان (پيروان ) آل محمد را سرپرستى نموديد، در آن وقت كه دستشان به اجدادشان (پيشوايان دين ) نمى رسيد، كه در پرتو علوم شما ارشاد شدند و ديندار زندگى كردند. اكنون به اندازه اى كه از علوم شما استفاده كرده اند، به ايشان خلعت بدهيد!
حتى به بعضى آنان صد هزار خلعت داده مى شود. پس از تقسيم خلعت ها، خداوند فرمان مى دهد: بار ديگر به علما خلعت بدهيد. تا خلعتشان تكميل گردد.
سپس دستور مى رسد دو برابرش كنيد همچنين درباره شاگردان علما كه خود شاگرد تربيت كرده اند چنين كنيد...
آنگاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود:
اى بنده خدا! يك نخ از اين خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشيد بر آن مى تابد بهتر است . زيرا امور دنيوى تواءم با رنج و مشقت است اما نعمتهاى اخروى عيب و نقص ندارد.(24)



پاورقی
24- بحار، ج 2، ص 3
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(21) برترى علمى حضرت فاطمه عليهاالسلام و ارزش علم

(21) برترى علمى حضرت فاطمه عليهاالسلام و ارزش علم

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


دو نفر زن ، كه يكى مؤ من و ديگرى از دشمنان اسلام بود، در مطلبى دينى با هم اختلاف نظر داشتند.
براى حل اختلاف ، محضر حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيدند و موضوع را طرح كردند.
چون حق با زن مؤ من بود، حضرت فاطمه عليهاالسلام گفتارش را با دليل و برهان تاءييد كرد و بدين وسيله زن مؤ من بر زن دشمن پيروز گشت و از اين پيروزى خوشحال شد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام به زن مؤ من فرمود:
فرشتگان خدا بيشتر از تو شادمان گشتند و غم و اندوه شيطان و پيروانش ‍ نيز بيشتر از غم و اندوه زن دشمن مى باشد.
امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايد:
((در عوض خدمتى كه فاطمه به اين زن مؤ من كرد، بهشت و نعمت هاى بهشتى اش را هزار هزار برابر آنچه قبلا تعيين شده بود، قرار دهيد و همين روش را درباره هر دانشمندى كه با علمش مؤ منى را تقويت كند - كه بر معاندى پيروز گردد - مراعات كنيد و ثوابش را هزار هزار برابر قرار دهيد!))(25)



پاورقی
25- بحار، ج 2، ص 8
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(22) الجار ثم الدار!

(22) الجار ثم الدار!

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


امام حسن عليه السلام مى فرمايد:
مادرم زهرا عليهاالسلام را در شب جمعه ديدم تا سپيده صبح مشغول عبادت و ركوع و سجود بود و مؤ منين را يك يك نام مى برد و دعا مى كرد، اما براى خودش دعا نكرد عرض كردم :
- مادر جان چرا براى خودتان دعا نمى كنيد؟
فرمودند:
- فرزندم اول همسايه ، بعد خويشتن ! (الجار ثم الدار!)(26)



پاورقی
26- بحارالانوار، ج 43، ص 81 و ج 89، ص 313 و ج 93، ص 388 با كمى تفاوت .
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(23) خنده و گريه فاطمه عليهاالسلام

(23) خنده و گريه فاطمه عليهاالسلام

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


عايشه - همسر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم - اظهار مى كند:
فاطمه شبيه تر از هر كسى به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بود. هنگامى كه به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى رسيد، حضرت با آغوش باز از او استقبال مى كرد و دست هايش را مى گرفت و در كنار خود مى نشاند، و هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر فاطمه عليهاالسلام وارد مى شد، ايشان برمى خاست و دست هاى حضرت را با اشتياق مى بوسيد.
آن زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در بستر مرگ آرميده بود، فاطمه عليهاالسلام را به طور خصوصى پيش خود خواند، و آهسته با وى سخن گفت ، كمى بعد فاطمه عليهاالسلام را ديدم كه گريه مى كرد! سپس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بار ديگر با او آهسته صحبت كرد. اين بار، فاطمه عليهاالسلام خنديد! با خود گفتم :
اين نيز يكى از برترى هاى فاطمه عليهاالسلام بر ديگران است كه هنگام گريه و ناراحتى توانست بخندد.
علت را از فاطمه عليهاالسلام پرسيدم ، فرمود:
- در اين صورت اسرار را فاش ساخته ام و فاش كردن اسرار ناپسند است .
پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رحلت كرد، به فاطمه عليهاالسلام عرض كردم :
- علت گريه و سبب خنده شما در آن روز چه بود؟
در پاسخ فرمود:
- آن روز، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نخست به من خبر داد كه از دنيا مى رود، گريه كردم ! سپس به من فرمود: تو اولين كسى هستى كه از اهل بيتم به من مى پيوندى ، لذا شاد شدم و خنديدم !(27)



پاورقی
27- بحار، ج 43، ص 25
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(24) غلام تيزهوش

(24) غلام تيزهوش

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


يكى از غلامان امام حسن عليه السلام خلافى را مرتكب شد. حضرت قصد داشت او را مجازات كند. غلام براى خلاصى از تنبيه ، اين آيه را خواند و گفت :
سرورم ! ((الكاظمين الغيظ.(28)))
حضرت فرمود:
- خشم خودم را فرو خوردم .
غلام گفت :
مولايم ! ((والعافين عن الناس .(29)))
حضرت فرمود:
- از گناه تو در گذشتم .
غلام در آخر گفت :
- ((والله يحب المحسنين .(30)))
حضرت فرمود: تو را آزاد كردم و دو برابر آنچه پيشتر از من مى گرفتى براى تو مقرر مى سازم !(31)



پاورقی
28- فرو خورندگان خشم .
29- عفو كنندگان مردم .
30- خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
31- بحارالانوار، ج 43، ص 352
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(25) شجاع تر از پسر على عليه السلام !

(25) شجاع تر از پسر على عليه السلام !

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


در جنگ جمل ، حضرت على عليه السلام فرزندش محمد حنفيه را طلبيد و نيزه خود را به او داد و فرمود:
- با اين نيزه به سپاه دشمن حمله كن !
محمد حنيفه نيزه را گرفت و به دشمن حمله كرد، گروهى از سپاه دشمن جلوى او را گرفتند، او نتوانست پيش روى كند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسيد. در اين هنگام ، امام حسن عليه السلام نيزه را گرفت و به سوى دشمن شتافت . پس از مدتى ، با نيزه اى خون آلود نزد پدر آمد. هنگامى كه محمد حنفيه آن شجاعت را از امام عليه السلام مشاهده كرد، بر اثر احساس شكست ، سرخ و سرافكنده شد. حضرت على عليه السلام به او فرمود:
- ناراحت نباش ! او پسر پيامبر و تو پسر على هستى !(32)



پاورقی
32- بحار، ج 43، ص 345
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
(26) پاسخ منفى به خواستگارى معاويه

(26) پاسخ منفى به خواستگارى معاويه

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم


پس از شهادت امير مؤ منان على عليه السلام ، معاويه بر اريكه قدرت تكيه زد و حكمران سراسر سرزمين هاى اسلامى شد.
به مروان كه از طرف او فرماندار مدينه گشته بود، در ضمن نامه اى دستور داد دختر عبدالله بن جعفر (برادر زاده على عليه السلام ) را براى پسرش يزيد خواستگارى كند و تذكر داده بود كه هر اندازه پدرش مهريه خواست ، مى پذيرم و هر قدر قرض داشته باشد مى پردازم ، به اضافه اينكه اين وصلت ، سبب صلح بين بنى هاشم و بنى اميه خواهد شد.
مروان پس از دريافت نامه براى خواستگارى نزد عبدالله بن جعفر آمد. عبدالله گفت :
- اختيار زنان ما با حسن بن على عليه السلام است ، دخترم را از او خواستگارى كن !
مروان به حضور امام حسن عليه السلام رسيد و دختر عبدالله را خواستگارى كرد.
امام حسن عليه السلام فرمود:
- هر كسى را در نظر دارى دعوت كن تا من نظرم را در آن جمع بگويم .
او نيز بزرگان طايفه بنى هاشم و بنى اميه را دعوت كرد و همه حاضر شدند.
مروان در ميان جمع برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند چنين گفت :
- معاويه به من فرمان داده تا زينب دختر عبدالله بن جعفر(33) را براى يزيد بن معاويه با اين شرايط خواستگارى كنم :
1- هر اندازه پدرش مهريه تعيين كند، مى پذيريم .
2- هر قدر پدرش قرض داشته باشد او را ادا مى كنيم .
3- اين وصلت موجب صلح بين دو طايفه بنى اميه و بنى هاشم مى گردد.
4- يزيد بن معاويه فردى است كه نظير ندارد! به جانم سوگند، افتخار شما به يزيد بيشتر از افتخار يزيد به شماست !
5- يزيد كسى است كه به بركت سيماى او از ابر طلب باران مى شود!
آن گاه سكوت نمود و كنار نشست .
امام حسن پس از اينكه حمد و ثناى خداى را بجاى آورد به مروان فرمود:
اما در مورد مهريه ، ما هرگز در تعين مهريه براى دختران و بستگان پيغمبر از سنت آن حضرت (34) تجاوز نمى كنيم .
و در مورد اداى قرض هاى پدرش ؛ چه وقت زن هاى ما قرض هاى پدرانشان را داده اند كه چنين مطلبى پيشنهاد شود!
درباره صلح دو طايفه بايد بگويم : ((فانا عاديناكم لله و فى الله فلانصالحكم للدنيا))
((دشمنى ما با شما، براى خدا و در راه خدا است ، بنابراين براى دنيا با شما صلح نمى كنيم .))
در مورد اينكه افتخار ما به وجود يزيد بيشتر از افتخار يزيد به ما است ، اگر مقام خلافت بالاتر از مقام نبوت است ، ما بايد بر يزيد افتخار كنيم و اگر مقام نبوت بالاتر از مقام خلافت است او بايد به وجود ما افتخار كند.
اما اينكه گفتى به بركت چهره يزيد، از ابر طلب باران مى شود، اين مقام فقط به محمد و خاندان محمد صلى الله عليه و آله وسلم منحصر است كه از بركت چهره نورانى آنان طلب باران مى شود.
صلاح ما اين است كه دختر عبدالله را به ازدواج پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوريم و من هم اكنون او را به ازدواج قاسم در آوردم ، و مهريه اش را زمين مزروعى كه در مدينه دارم قرار دادم ... همين زمين مزروعى زندگى آنان را تاءمين مى كند و ديگر نيازى به ديگران نيست .
مروان گفت :
- اى بنى هاشم ! آيا اين گونه با ما رو به رو مى شويد و به سخنان ما پاسخ مى دهيد و صريح كارشكنى مى كنيد؟
امام حسن عليه السلام فرمود:
- آرى ! هر يك از اين پاسخ ‌ها، در برابر هر يك از مواد سخنان شما است .
مروان از گرفتن جواب مثبت ، ماءيوس شد و ماجرا را در ضمن نامه اى براى معاويه ، نوشت .
معاويه گفت :
- ما از ايشان خواستگارى كرديم ، جواب منفى به ما دادند، ولى اگر آنان از ما خواستگارى كنند، جواب مثبت خواهيم داد!(35)



پاورقی
33- بعضى روايت هاى نام اين دختر را ام كلثوم و به جاى امام حسن (ع ) امام حسين (ع ) ذكر كرده اند.
34- 400 يا 450، به نقلى 500 درهم است .
35- بحار، ج 44، ص 119، 120
 
بالا