داستان كوتاه نويسان معاصر

داستان كوتاه نويسان معاصر

  • جلال آل احمد

    رای: 2 25.0%
  • محمد علي جمال زاده

    رای: 2 25.0%
  • صادق هدايت

    رای: 3 37.5%
  • صادق چوبك

    رای: 1 12.5%
  • ابراهيم گلستان

    رای: 0 0.0%
  • هوشنگ كلشيري

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    8
  • نظرسنجی بسته .

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
سلام به همگي دوستان

مي خواستم ببينم از بين داستان نويسان معاصر كدومو بيشتر مي پسندين ؟

به خاطر كدوم كتاب ؟
 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
بابا يكي بياد نظر بده ديگه :confused::confused::confused:
 

mehrzadmo

عضو جدید
مي گه براي دختري چند تا خواستگار اومده بود . مارش گفت ننه حسن و علي و حامد ازت خواستگاري كردن . زن كدوم ميشي؟ دختره جواب داد با اجازه شما زن حسن علي حامد .
حالا قضيه ماست !
چه طوري يكيشو انتخاب كنيم پسر خوب ؟ مگه ميشه ؟ يه گزينه حسن علي حامد اضافه كن . چشم .
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
بابا يكي بياد نظر بده ديگه :confused::confused::confused:
خب ببين عزيزم، اولين کسي که بايد جواب بده و بحث رو شروع کنه، خود صاحب تاپيکه...
براي همين من الان جوابمو نمي‌گم تا اين نکته‌ي تاکتيکي يادت بمونه...(چشمک) البته در نظرخواهي شرکت کردم...
پس منتظريم...:gol:
 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
سلام
راستش من خودم از بيشتر اينها يه چيزايي خوندم مخصوصا سه تاي اول ، بقيه رو هم چون معروف بودن گذاشتم توي نظر سنجي هرچند فكر ميكنم اكثرا يكي از سه گزينه اول رو انتخاب كنن

از آل احمد شروع كنم به نظر من نثر خيلي روان و گيرايي داره و در واقع وقتي داستان هاشو مي خوني خسته نمي شي ، ن والقلم عاليه حتما بخونين

جمالزاده كه همه ميدونين اغازگر اين جريانه با كتاب يكي بود يكي نبود داستان هاي اين كتاب هم خيلي عاليه علي الخصوص فارسي شكر است

هدايت هم كه سبك مخصوص و طرفداران مخصوص خودشو داره بوف كور و سگ ولگرد عالين
 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
زندگي نامه جلال آل احمد

زندگي نامه جلال آل احمد

جلال آل احمد در تهران به دنیا آمد. در ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی از آن کناره گرفت. نخستین مجموعه داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تاثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم شناسی، سفرنامه‌ها و ترجمه‌های متعددی نیز پرداخت. شاید مهم‌ترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه‌های خوب آن را در سفرنامه‌های او مثل «خسی در میقات» و یا داستان-زندگی‌نامهٔ «سنگی بر گوری» می‌توان دید.
وی در جوانی عضو حزب توده بود و با نشریه مردم ارگان این حزب همکاری داشت. بعد از واقعهٔ آذربایجان همراه با خلیل ملکی و گروهی دیگر از آن حزب جدا شد
آل‌احمد در ۱۳۲۷ در اتوبوس اصفهان به تهران با سیمین دانشور، داستان‌نویس و مترجم، آشنا شد و در ۱۳۲۹ با وی ازدواج کرد. پدر آل‌احمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سال‌ها به خانه آنها پا نگذاشت.
وی در سال ۱۳۴۲ به اتفاق علی‌اکبر کنی‌پور برای سفر حج به مکه رفت. پیش از این سفر در ملاقاتی که با آیت‌الله خمینی داشت با وی آشنا شده بود و کتاب غرب‌زدگی مورد توجه سید روح‌الله خمینی قرار گرفته بود.
جلال آل احمد در سال ۱۳۴۱ به کشور اسرائیل سفر کرد. این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله می توان به سید علی خامنه‌ای رهبر کنونی ایران اشاره کرد که پیش از آن هم آثار آل احمد را خوانده بود اما به گفته خودش «بیشتر به برکت مقاله ولایت اسرائیل» با او آشنا می شود و در تماسی تلفنی با آل احمد، «مریدانه» به وی اعتراض می کند.
وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اسالم گیلان درگذشت. پس از مرگ نابهنگام آل‌احمد، جنازهٔ وی سریع تشییع شد و دفن شد. که باعث ایجاد شایعاتی دربارهٔ سربه‌نیست شدن احتمالی او شد. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده‌است
جلال آل احمد در وصیت نامه خود آورده بود که جسد او را در اختیار اولین سالن تشریح دانشجویان قرار دهند ولی از آنجا که وصیت وی مطابق شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به امانت گذاشته شد تا بعدها مقبره‌ای در شأن او ایجاد شود و این کار هیچگاه صورت نگرفت.
 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
مي گه براي دختري چند تا خواستگار اومده بود . مارش گفت ننه حسن و علي و حامد ازت خواستگاري كردن . زن كدوم ميشي؟ دختره جواب داد با اجازه شما زن حسن علي حامد .
حالا قضيه ماست !
چه طوري يكيشو انتخاب كنيم پسر خوب ؟ مگه ميشه ؟ يه گزينه حسن علي حامد اضافه كن . چشم .


اگر بخوايم اينطوري اظهار نظر كنيم كه هيچي رو نميشه انتخاب كرد
بالاخره انتخاب بايد از بين بهترين ها باشه اگه يه خوب رو با يه مشت بد مقايسه كنيم كه جواب مشخصه
بله اينا همه سردم داران داستان ايران هستند تازه اگه من مي خاستم داستايوسكي و چخوف و تولستوي رو با هم مقايسه كني چي مي گفتي ؟؟؟؟؟
 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
شرح حال هدايت از زبان خودش

شرح حال هدايت از زبان خودش

من همان قدر از شرح حال خودم رم می‌کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کرده‌ام اما پیش بینی آن‌ها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگانست باید اول مراجعه به آراء عمومی آن‌ها کرد چون اگر خودم پیش دستی بکنم مثل این است که برای جزییات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی می‌کند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آن‌ها مناسب تر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می‌داند و پینه دوز سر گذر هم بهتر می‌داند که کفش من از کدام طرف ساییده می‌شود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می‌اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزییاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می‌کنند. از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت رو به رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و روسایم از من دل خونی داشته‌اند به طوری که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان آوری پذیرفته شده‌است روی هم رفته موجود وازدهٔ بی مصرفی قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.
 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
جمال زاده و هدايت

جمال زاده و هدايت

سید محمد علی جمال زاده در سال 1319 کتابی انتشار داد به نام دارالمجانین. یکی از قهرمانان این کتاب دیوانه ای است به نام هدایتعلی خان که در

دارالمجانین اسمش را (( مسیو ))گذاشته بودند.انتشار این کتاب 4-5 سال پس از تکثیر بوف کور در تهران ایجاد بحث و جنجال بسیاری کرد. وبا نقل

قسمتهایی از کتاب بوف کور آشکار بود که جمال زاده می خواسته در سلامت عقل و نبوغ هدایت از خود تردید نشان دهد.شاید جمال زاده اولین کسی بود

که آشکارا نویسنده ی نابغه ی بوف کور را در اجتماع مفلوک آن روز ایران دیوانه و اهل تبمارستان نامید و موجب شد از آن بهره برداری های درست و نادرست

بسیار شود ازجمله ابوالقاسم پرتو اعظم در جزوه ی قاطی پاطی نوشت:

((... راوی چنین روایت کردکه مردی (یکی بود یکی نبود)نام (دارالمجانین) ساخت و در آن دیوانه ای به نام هدایتعلی خان انداخت.))

و جلال آل احمد نوشت :

((...بوف کور برای خیلی ها تنفر آور است و برای یک نفر جنون آمیز به نظر رسیده است که برداشته نویسنده ی آن را در دارالمجانین خود به زنجیر کشیده

است ))

در مورد واکنش صادق هدایت نسبت به این کتاب نقل قول هایی شده است . اما مجتی مینوی که در آن زمان از نزدیکان هدایت بود تاثیر این نوشته را بر

هدایت چنین بیان کرد:

((...صادق هدایت پس از خواندن کتاب دارالمجانین گفت : جمال زاده به هیچ وجه نتوانسته افکار یک دیوانه را مجسم کند و قصه ی ضعیفی است و هنری در

آن به کار نرفته است.فقط خواسته که مرا در دارالمجانین بگرداند.))

از مجتبی مینوی نقل شده که جمال زاده پس از دسته گلی که آب داد نامه ای معضرت خوا هانه بر ای هدایت نوشت.یعنی پیش خودش فکر کرده بود ممکن

است به هدایت بر خورده باشد و خواسته بود از سوء تفاهمی که پیش آمده جلو گیری کند.

اما جمال زاده سالها پس از مرگ هدایت در نامه ای برای محمود کتیرایی چنین نوشت :

((...آنچه من در کتاب (دارالمجانین ) آورده ام به قصد معرفی این جوان بسیار باهوش وبا ذوق و با آدمیت و با فهم بود ))

جمال زاده در جایی دیگر از این نامه متذکر می شود
... از عجایب آنکه در صفحه ی 281 صحبت از خود کشی هدایت داشته ام در صور تی که هدایت

سالها پس از چاپ آن کتاب خود کشی کرد.))

جمال زاده می گوید : شاید اگر هدایت در این سالهای آخر با بعضی افراد معاشرت نداشت خود کشی نمی کرد .شاید
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
اسم یکی از بزرگترین داستان نویسان رو از قلم انداختی داداش
بزرگ علوی هم داستان های کوتاه زیبایی داره من بهش رای می دم
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
بزرگ علوی

زندگی

پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نمایندهٔ نخستین دوره مجلس شورای ملی بود. مادر وی نوهٔ آیت اله طباطبایی رکن رکین مشروطیت ایران بود. سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمر السادات که خانواده اصیل سنتی و طرفدار مشروطه بودند دارای شش فرزند، سه دختر و سه پسر که مجتبی بزرگ فرزند سوم آنان بود. پدر آقا بزرگ از اعضای حزب دموکرات ایران بود که این حزب به گواه تاریخ از بدو تشکیل در آغاز مشروطه با نفوذ بیگانگان یعنی انگلیس و روس که در آن زمان چشم طمع به ایران دوخته بودند، مقابله میکرد. او به عنوان بازرگان با آلمان معاملات تجاری داشت و در هنگام جنگ جهانی اول در این کشور اقامت داشته و پس از اتمام جنگ نیز اینجا ماند.

دوران تحصیل

آقا بزرگ به همراه برادر بزرگش مرتضی علوی در سال ۱۹۲۰ (۹۹/۱۲۸۹ شمسی) جهت تحصیل روانهٔ آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند. در سال ۱۹۲۷ (۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ شمسی) پدر وی با یک شکست بزرگ تجاری تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این واقعه تلخ بود که آقا بزرگ از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد اما نتوانست تاب بیاورد و به ایران بازگشت.

بازگشت به ایران

در آن زمان یک بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در آلمان به وی تعلق میگرفت اما با این وجود علاقهای نشان نداد و در شیراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعهای از آثار شیلر تحت عنوان «دوشیزه اورلئان» آغاز کرد. آقا بزرگ در آن سالیان ناآرام بود و قرار ماندن در یک جا نداشت. او را در شهرهای گوناگونی در شمال مییابیم که گاهی هم برای مدتی به تهران میآمد. این سرگردانیها و ناآرامیها با استخدام برای معلمی در هنرستان صنعتی تهران پایان یافت، او در سال ۱۹۳۱ (۱۰/۱۳۰۹) کار در هنرستان را آغاز کرد که با دستگیریش در سال ۱۹۳۷ (۱۶/۱۳۱۵) به همراه ۵۲ تن دیگر پایان یافت.
بزرگ علوی در کنار تقی ارانی و ایرج اسکندری، نخستين دوره مجله دنیا را منتشر میکرد. در تهيه و انتشار مجله دنيا، از همان آغاز، ایرج اسکندری با نام مستعار "جمشيد" و بزرگ علوی با نام مستعار "فريدون ناخدا" شرکت فعال داشتند.
داستان ۵۳ نفر را او در کتابی به همین نام آوردهاست اما برای آنان که کتاب ۵۳ نفر را خواندهاند و تصاویری از آن را به خاطر دارند بد نیست بدانند که آقا بزرگ این نماد فروتنی و وقار در آن باره در سالیان اخیر چه میاندیشید، چند سال پیش در گفتگویی با مجلهٔ جوانان گفت:
«من ... گهگاهی که کتاب ۵۳ نفر را ورق میزنم تعجب میکنم که مردم چطور آن را میخوانند، با تحلیلی که من تز آدمهای این کتاب، که بعدها به عنوان رجال مملکت معرفی شدند و افتضاح بار آوردند دارم، شرمنده میشوم. به هر حال من پیغمبر نبودم از کجا میدانستم که روزی شاهد چنین صحنههایی خواهم شد ... عدهای از آنها بعد از رهایی از زندان جزو همان طاغوتیها شدند، عدهای سرمایه دار شدند، دیگری در آمریکا فرش فروش شده ... دیگری بانکدار شد ... قوام گفتنش در زندان بود و مبارزه با مرگ و رنج و بدبختی و مصیبت بود. آن جا آب دیده شدند اما بعدها هرکس به کارهای سابق خود بازگشت.»
علوی این وارستگی را در جملهای چنین بیان میکند:
«... زندگانی من همیشه طوری بود که از حوادث روز متأثر شدهام و کوشش نهایی من این بود که حوادث را تا آن جا که عقلم قدر میداد و فهمم میرسید و تا آن جا که شهامت داشتهام روی کاغذ بیاورم ...»
دوستی با صادق هدایت
یکی از ویژگیهای زندگی علوی نزدیکی و محشور بودن او با صادق هدایت است. این داستان که احتمالاً تاکنون نشنیدهاید از زبان خودش چنین آغاز میشود:

«در دوران مدرسهٔ ابتدایی که آقای غلامعلی فریور که یکی از رجال پاک و وارستهٔ دوران ما است همکلاسی بودم. چون هر دوی ما کوتاه قد بودیم روی نیمکت جلوی کلاس پهلوی هم مینشستیم. این همکلاس بودن به دوستی انجامید ...» وقتی علوي در سال ۱۹۲۸ از آلمان به تهران میآید، به جستجوی دوست قدیمی خود غلامعلی فریور میپردازد و به مصداق «عاقبت جوینده یابنده بود» او را مییابد روزی در خانهٔ غلامعلی فریور کتاب «پروین دختر ساسان» به دستش میافتد آن را میخواند و میبیند که با کتابهای موجود آن دوران هم سطح نیست و از نظر شکل و محتوا چیز دیگری است از آقای فریور میپرسد نویسندهٔ این کتاب کیست؟ آقای فریور در پاسخ میگوید جوان خوب و خوشمزهای است باید با او آشنا شوی ... مدتی پس از این گفتگو روزی آقا بزرگ و آقای فریور در خیابان ناصریه آن زمان و ناصر خسروی بعدی، به کتابخانهٔ معرفت میروند تصادفا زنده یاد صادق هدایت هم آنجا بودهاست که فریور میگوید: «این همان آقا است». این سرآغاز آشنایی این دو دوست است که بعدها «مسعود فرزاد» و «مجتبی مینوی» نیز به آنها میپیوندند و جمعی به وجود میآید که بعدها ربعه نامیده شد. نامگذاری «ربعه» را خود آقا بزرگ بدین گونه تعریف کرد او گفت در آن روزها هدایت، مینوی و فرزاد و من (که بعدها دیگران هم به آن پیوستند) دیدارهای مرتبی داشتیم بازار ادب در انحصار هفت هشت شخصیت ممتاز بود مثل حکمت، تقی زاده، اقبال، قزوینی، سعید نفیسی و از این شمار. یک روز همین طور بی مقدمه فرزاد گفت ما خودمان هم گروه «ربعه» هستیم گفتیم بابا ربعه که معنا ندارد، فرزاد در پاسخ گفت: معنا ندارد ولی با سبعه (هفت) قافیه دارد با این ترتیب بود که ربعه در برابر سبعه پیدا شد وگرنه گروهی با نام و برنامهای خاص نبود بلکه تنها زاییدهٔ یک شوخی بود.»


دوران تدریس در دانشگاه هومبولت

آقا بزرگ در روز دهم فروردین ۱۳۳۲ برابر با ۳۱ مارس ۱۹۵۳ در سن ۴۹ سالگی از ایران خارج شد و در برلین شرقی سکونت یافته و در سال ۱۳۳۵ ازدواج نمود. در این زمان در دانشگاه هومبولت به عنوان استاد یار اشتغال یافته و ماموریت یافت در پایه گذاری رشته ایرانشناسی و زبان فارسی شرکت نماید. در سال ۱۹۵۹ کرسی استادی دریافت کرد و تا سن ۶۵ سالگی (۱۹۶۹) در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت. از جمله ثمرات این دوران تدوین لغت نامهٔ فارسی – آلمانی با همکاری پروفسور یونکر است;
بعضی از شاگردان مجرب ایشان مانند پروفسور زوندومن و پروفسور لورنس در دانشگاههای برلین و بعضی دیگر در کتابخانههای آلمان مشغول فعالیت هستند او پس از بازنشستگی از کار دست نکشید و در کنار رسیدگی به رسالههای دکترا و تحقیقات شاگردانش به پاسخگویی به سئوالات و جوابهای فراوان اهل فرهنگ میپرداخت و گاهی ساعتها وقت صرف یافتن منابع و اسناد میکرد و دست رد به سینهٔ کسی نمیزد.
روزهای پایان عمر
مجتبی بزرگ علوی به علت سکتهٔ قلبی در بیمارستان فریدریش هاین برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۷۵ برابر با ۱۶ فوریه ۱۹۹۷ ساعت ۲۰ و ۲۳ دقیقه درگذشت.

آقا بزرگ یک فرزند پسر از همسر اول خود فاطمه علوی به نام مانی دارد و شریک زندگی بزرگ علوی گرترود علوی است که در برلن زندگی می کند.

معروفترین آثار وی
• چشمهایش
• ۵۳ نفر
• چمدان
• سالاریها
• موریانه
• میرزا
• ورق پارههای زندان
منابع
• علوی، بزرگ. گذشت زمانه. تهران: نگاه، ۱۳۸۵، ISBN 964-351-324-6. ‏
• سایت اختصاصی بزرگ علوی
• بانك اطلاعات نويسندگان، سايت جشن کتاب

 

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
اسم یکی از بزرگترین داستان نویسان رو از قلم انداختی داداش
بزرگ علوی هم داستان های کوتاه زیبایی داره من بهش رای می دم

خودم هم بعدا متوجه شدم ولي فكر كنم ديگه نميشه نظر سنحي رو اصلاح كرد، ببخشيد
 

paras2

عضو جدید
من به صادق چوبک راي دادم بخاطر ماهي سياه کوچولوش که خوندم.:gol:



دوستِ عزیز ! ماهی سیاهِ کوچولو از آتارِ صمدِ بهرنگی ست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.MosTaFa.

کارشناس تالار مهندسی صنایع
کاربر ممتاز
درگذشت جلال آل احمد

درگذشت جلال آل احمد



دانشور درباره درگذشت جلال آل احمد مي گويد: زيبا مرد، همان طور كه زيبا زندگي كرده بود و شتاب زده مرد عين فرو مردن يك چراغ و در ميان مردم معمولي كه دوستشان است و سنگشان را به سينه مي زد و خودم كه كنارش بودم و مهين توكلي كه برادر بزرگتر مي انگاشتش و حالا مي فهم كه چرا در اين همه سال كه با هم بوديم، آن همه شتاب داشت. مي دانست كه فرصت كوتاه است؛ پس شتاب داشت كه بخواند و بياموزد و لمس كند و تجربه كند و بسازد و ثبت كند و جام هر لحظه را پر و پيمان بنوشد و لحظات را با حواس باز خوشامد بگويد و حول و حوش خود را با هوشياري و كنجكاوي و تفكري كه هيچ گاه زنگار نگرفت؛ چرا كه با وسواس همواره گردگيري اش مي كرد و آينه وار صيقلش مي داد، ارزيابي كند.


نمایی از قبر جلال منقش به امضای وی





هم چنين بر دیواری که جلال در پای آن آرمیده، فقط این جمله نوشته شده است: "آرامگاه ابدی جلال آل احمد، مردی که در میقات خسی شد و در ادبیات کسی؛ همو که جلال آل قلم بود.​






 
آخرین ویرایش:
بالا