داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺑﻨﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ،
ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ . ﺩﻭﻣﯽﮔﻔﺖ : ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ .
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ …! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ،
ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ،ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻟﻮﮐﺲ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ،
ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ،ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼﺭﯾﺨﺖ.
ﺭﻭ ﺑﻪﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ،
ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ، ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﻟﯿﻮﺍﻥﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ :
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ،
ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ​
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
از ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : چه کسی ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟

ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ خندید و ﮔﻔﺖ: "ﻋﺸﻘﻢ" ﺭﺍ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : "ﻋﺸﻘﺖ" ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : "ﻋﺸﻘﯽ" ﻧﺪﺍﺭﻡ !!

ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ "ﻋﺸﻘﺖ" ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ کارها ﮐﻨﯽ....؟

ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ...، خیانت نمیکنم...
دور نمیزنم.... وعده سر خرمن نمیدهم...دروغ نمیگویم..خیانت نمیکنم....

و ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ...
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ..
برایش فداکاری خواهم کرد..ناراحت و نگرانش نمیکنم...غمخوارش میشوم...

ﮔﻔﺘﻨﺪ : ولی ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..، اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ، ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ..اگر ترکت کرد ﭼﻪ...؟

اشک بر چشمانش حلقه زد و ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ "ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ" ﻧﻤﯿﺸﺪم..
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.
او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.
مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»
مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.
بنابراین به او اجازه عبور میدهد.
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا…
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.
یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟
قاچاقچی میگوید : دوچرخه!
نکته :
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند
[/FONT]
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
داستان کوتاه “راز جعبه کفش”

زن وشوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمیکردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.در همه ی این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود و در مورد جعبه فکر نمی کرد. اما بالاخره یکروز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.



در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را از بالای کمد آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگوید. واز او خواست تا در جعه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و دسته ای پول بالغ بر ۹۵هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره ازهمسرش سوال کرد.

پیرزن گفت:”هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید. او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم باید ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.”

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. تمام سعی خود را به کار برد تا اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک در جعبه بودند. پس همسرش فقط دو بار در طول تمام این سا های زندگی و عشق از او رنجیده بود. از این بابت در دلش شادمان شد.

سپس به همسرش رو کرد و گفت:”عزیزم، خوب، این در مورد عروسک ها بود. ولی در مورد این همه پول چطور؟ اینها از کجا آمده؟”

پیرزن در پاسخ گفت: ” آه عزیزم، این پولی است که از فروش عروسک ها بدست آورده ام.”

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شیوانا و قهر با خود

به شيوانا خبر دادند که يکي از شاگردان قديمي اش در شهري دور از طريق معرفت دور شده و راه ولگردي را پيشه کرده است. شيوانا چندين هفته سفر کرد تا به شهر آن شاگرد قديمي رسيد. بدون اينکه استراحتي کند مستقيماً سراغ او را گرفت و پس از ساعتها جستجو او را در يک محل نامناسب يافت.
مقابش ايستاد؛ سري تکان داد و از او پرسيد: تو اينجا چه ميکني دوست قديمي؟ !!
شاگرد لبخند تلخي زد و شانه هايش را بالا انداخت و گفت: من لياقت درسهاي شما را نداشتم استاد! حق من خيلي بدتر از اينهاست! شما اين همه راه آمده ايد تا به من چه بگوييد؟
شيوانا تبسمي کرد و گفت: من هنوز هم خودم را استاد تو ميدانم. آمده ام تا درس امروزت را بدهم و بروم.
شاگردِ مأيوس و نااميد، نگاهش را به چشمان شيوانا دوخت و پرسيد: يعني اين همه راه را به خاطر من آمده ايد؟ !!
شيوانا با اطمينان گفت: البته! لياقت تو خيلي بيشتر از اينهاست .
درس امروز اين است :
هرگز با خودت قهر مکن .
هرگز مگذار ديگران وادارت کنند با خودت قهر کني.
و هرگز اجازه مده ديگران وادارت کنند خودت، خودت را محکوم کني.



به محض اينکه خودت با خودت قهر کني ديگر نسبت به سلامت ذهن و روان و جسم خود بي اعتنا ميشوي و هر نوع بيحرمتي به جسم و روح خودت را ميپذيري .
هميشه با خودت آشتي باش و هميشه براي جبران خطاها به خودت فرصت بده .
تکرار ميکنم: خودت آخرين نفري باش که در اين دنيا با خودت قهر ميکني ...
درس امروز من همين است .
شيوانا پيشاني شاگردش را بوسيد و بلافاصله بدون اينکه استراحتي کند به سمت دهکده اش بازگشت. چند هفته بعد به او خبر دادند که شاگرد قديمي اش وارد مدرسه شده و سراغش را ميگيرد. شيوانا به استقبالش رفت و او را ديد که سالم و سرحال در لباسي تميز و مرتب مقابلش ايستاده است .
شيوانا تبسمي کرد و او را در آغوش گرفت و آرام در گوشش گفت :اکنون که با خودت آشتي کرده اي ياد بگير که از خودت طرفداري کني .
به هيچکس اجازه نده تو را با يادآوري گذشته ات وادار به سرافکندگي کند .
هميشه از خودت و ذهن و روح و جسم خودت دفاع کن .
هرگز مگذار ديگران وادارت سازند، دفاع از خودت را فراموش کني و به تو توهين کنند .
خودت اولين نفري باش که در اين دنيا از حيثيت خودت دفاع ميکني...
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭﻝ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﭘﺪﺍﻓﻨﺪ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺧﺎﺗﻢ ﺍﻻﻧﺒﯿﺎ(ﺹ‏)

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﻧﺎﻭﺷﮑﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺭﮐﻮﺭﺩ ﺳﺮﯾﻊ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﮊﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ(100متر در ثانیه)

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺷﮑﺎﺭگاه ﭘﻬﭙﺎﺩ RQ170 ﻓﻮﻕ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎی ﻭ ﺳﺎﺧﺖ ﻣﺪﻝ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﭘﻬﭙﺎﺩ ﻣﻮﺷﮏ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﺭﮐﻮﺭﺩ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﭺ3

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺗﺶ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ 33 ﺭﻭﺯ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻮﻓﻖ ﭘﻬﭙﺎﺩ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺮﻓﺮﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ 3ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻋﮑﺴﺒﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﻁ ﻓﻮﻕ ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻣﺎﻧﻌﯽ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﯾﻌﻨﯽ ﻋﮑﺲ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ!!!

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻮﻓﻖ ﺩﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺩﻭﻣﯿﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺮﺗﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻣﻐﺰ ﻭ ﻧﺨﺎﻉ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﻟﻘﺎﻋﺪﻩ, ﺩﺍﻋﺶ, ﻃﺎﻟﺒﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ, ﺣﺘﯽ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻞ ﻫﻢ نمی توﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﻨﯿﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺛﺒﺎﺕ ﮐﻨﻨﺪ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺠﻨﮕﻨﺪ, ﺗﮏ ﺑﻪ ﺗﮏ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ, ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯿﺤﺪﺵ ۸۴ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺘﺤﺪﺃ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﭘﺲ ﺍﺯ ۸ ﺳﺎﻝ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺶ ﺭﺍ ﺍﺷﻐﺎﻝ ﮐﻨﻨﺪ.

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﺩﻩ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺮﺗﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﻋﻠﻮﻡ ﻧﺎﻧﻮﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﮔﯿﺎﻫﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﻡ.ﺍﺱ

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺑﺎﻭﺭﯼ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻮﺩ
کرد
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
از خدا:
پرسیدم چرا فاسد ها خوشگل‌ ترن؟!
چرا آدمای الکلی و سیگاری باحال‌ ترن؟!
چرا با اونایی که دیگران رو مسخره می‌کنن بیشتر به آدم خوش میگذره؟؟
چرا اونایی که خیانت می‌کنن، تهمت میزنن، غیبت می‌کنن، دروغ میگن موفق‌ ترن؟!
چرا همیشه بدا بهترن!؟
پرسید: …. پیش من یا پیش مردم؟
دیگه چیزی نگفتم.!!
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺷﻮﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﯿﻠﯿﻢ ﺧﻮﺑﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﻪ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮﻥ ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺁﺑﺮﻭﺭﯾﺰﯾﻪ ، ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ *** ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻃﺒﯿﻌﯿﻪ ، ﺍﮔﻪ ﺩﺧﺘﺮ *** ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﻪ ﮐَﻼﺷﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﺟﺎ ﻣﯿﺰﻧﻪ ، ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺶ ﯾﻪ ﮐﻤﺒﻮﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﻪ ﺯﻥ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺱ ، ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﻪ ﺣﻖ ﺷﺮﻋﯽ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺸﻪ ، ﻭﻟﯽ ﺍﮔﻪ ﺯﻥ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﻪ ﺟﺮﻣﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﻨﮕﯿﻨﻪ ، ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﻪ ﻣﺮﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﻪ ﻃﺒﯿﻌﯿﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﻪ ﺯﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮ ﻻ ﺍﺑﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻧﺸﻪ ، ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﮔﻪ ﻣﺮﺩ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺯﯾﺮﺷﮑﻤﯽ ﻭ ﺷﻮﺧﯿﺎﯼ 18+ ﺑﮑﻨﻪ ، ﻣﺮﺩﺑﺎﺣﺎﻟﯽ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺯﻥ ﺍﺯﯾﻦ ﺷﻮﺧﯿﺎ ﺑﮑﻨﻪ ﺑﯽ ﺣﯿﺎ ﻭ ﺑﯽ ﺁﺑﺮﻭست!!
(این متنو گذاشتم نه واسه اینکه دخترا بگن پس ماهم باید اینکارارو بکنیم تا تعادل برقرار شه ، اینو گذاشتم که اکثر آقایون خجالت بکشن و از اینکارا دست بکشن!)
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
- : پسرم بیا پای تخته به چند تا سوال جواب بده
+ : بفرمایید بپرسید خانم معلم
- : جانداران به چند گروه تقسیم میشن ؟
+ : چهار گروه خانم معلم
- : به نظرم اشتباه جواب دادی ولی حالا بشمار ببینم
+ : گیاهان ، حیوانات ، انسانها و بچه ها
- : بچه ها مگه انسان نیستن ؟
+ : حق با شماست خانم معلم پس میشن سه گروه
- : خیلی خوب دوباره بشمار
+ : گیاهان ، حیوانات و بچه ها
... - : پس انسانها چی شدن ؟
+ : اونایی که قلباشون پر از عشق و محبت بود تو گروه بچه ها موندن بقیه هم رفتن به گروه حیوانات خانم معلم
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود و بر قبرها مى زد.

گفتند: چرا چنین مى کنى؟


بهلول گفت: صاحب این قبر دروغگوست، چون تا وقتى در دنیا بود دایم مى گفت: باغ من ، خانه من ، مرکب من و... ولى حالا همه را گذاشته و رفته است و اکنون هیچ یک از آن ها، مال او نیست که اگر مال او بود حتما با خود برده بود.
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.

شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!

شمس پاسخ داد: بلی.

مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!

ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!

ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.

- پس خودت برو و شراب خریداری کن.

- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.

تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند. آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید. در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:” ای مردم! شیخ جلال الدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.

مرد ادامه داد: “این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!” سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند. در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:”ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.”
رقیب مولوی فریاد زد:”این سرکه نیست بلکه شراب است.”

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.

آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند. این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.

پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
 

محمودپور

عضو جدید
کاربر ممتاز
گذشته در گروی حال است.

گذشته در گروی حال است.



ما در «حال» می‌ایستیم و گذشته و آینده در دو سوی ما هستند. گذشته، چیزی جز تخیل ما نیست. اکنون حال است، و آن چه از گذشته به ما رسیده وابسته به کاری که امروز انجام می دهیم آینده را خواهد ساخت. پس با توکل بر باری تعالی شروع کنید این مهم نیست چه کسی بوده اید، تنها این مهم است که چه کسی می خواهید باشید.
 

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گذشته تجربه ای است تلخ یا شیرین و آینده همان امیدی است به زندگی ویا حداقل شمعی است که امید به روشنایی را نوید می دهد.
یادمان باشد،گذشته و آینده در خدمت
حال هستند و حیات خود را مدیون حال هستند.
گذشته و آینده برای حال متولد شده اند و بدون حال به آخر خط می رسند.
حال خوبی را برای همه جوانان ایران زمین آرزو می کنم.
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
جملاتی از مهدی پوراحمد

جملاتی از مهدی پوراحمد

جملاتی از مهدی پوراحمد(لطفا در صورت کپی کردن ، نام نویسنده نیز ذکر شود،متشکرم)

من جنگ علمی را به صلح سیاسی ترجیح می دهم!

به اندازه لیاقت هر فرد با او رفتار کن!

تا هر اندازه ای که محترمی احترام بذار!

ما محکوم به زندگی و پیشرفت هستیم،اگر پیشرفت نکنیم زندگی نکرده ایم و اگر زندگی نکنیم مرده ایم!

بهترین رفیق من مطالعه است!


درد است که ادمی را بیدار میکند!


نمیدانم چرا اینگونه است!؟اکثر ادم ها از دور شبیه انسانند ولی وقتی نزدیکشان میشوی گوشهایشان را دراز می یابی!

نباید دور بزنی اما باید راه های دور زدن را بلد باشی تا دورت نزنن!

زندگی خوب به پول و بی پولی نیست ، آسایش همیشه آرامش را نتیجه نمی دهد،دیدگاه ادم هاست که تعیین کننده نوع زندگیه!


هیچوقت در هیچ موردی به هیچ کسی تکیه نکن جز تلاش خودت و مصلحت خدا!

سعی کن مشتت همیشه پر باشد و بسته!

ندانستن انقدر مشکل زا نیست که علم ناقص میتواند خطرناک باشد.!


دنیا برای من جهنمی است که هیزمش ادم های نفهم و جاهلند!

فکر بزرگترین سرمایه است!

ما موفقیت را نیاز داریم چون بزرگ می اندیشیم!

هیچ چیز دور یا سخت یا نرسیدنی نیست،کافیه فقط چند بار مرورش کنی اونوقت همه چیز اسون میشه.... !

هرکس زمین نخورد نمی تواند برخاستن را بیاموزد!

زندگی صلح کردن ندارد باید مبارزه کنی و پیروز شوی وگرنه باخته ای!

جرقه درونی انسان سبب رخداد انفجار در دنیا می شود و فریاد های اتشین انسان ها ترقه بازی ای بیش نیست!

علت عدم پیشرفت ما جهل ماست!

(لطفا در صورت امکان بهترین جمله ای که ازش خوشتون اومد رو هم انتخاب کنید.مرسی)
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به اندازه لیاقت هر فرد با او رفتار کن!

با این جملت مخالفم

چون وقتی قران باز میکنم اولین سخن خدا این است

به نام خداوند بخشنده و مهربان

هدف از این جمله اموزش دو درس مهم زندگیست

بخشندگی و مهربانی

پس من بنده باید این دو صفت خدا رو تو زندگیم به کار بگیرم

و در قبال هر کس با مهربانی سخن بگویم و با بخشندگی از او بگذرم

زیرا سخن اول خدا در قران کریم میباشد

پس به اندازه لیاقت هر فرد با اور رفتار مکن

به اندازه مهربانیت و بخشندگیت با او رفتار کن
 

سفیدبرفی.

عضو جدید
حکایت

حکایت

نیوتون بر متر مربع
روزی دانشمندان بزرگ تصمیم میگیرند که قایم باشک بازی کنند.ازبخت بدانیشتن کسی است که باید چشم بگذارد.او باید تا 100 بشمرد و سپس شروع به گشتن کند. همه شروع به قایم شدن میکنند به جز نیوتون.نیوتون فقط یک مربع یک متری روی زمین میکشدو داخل ان روبروی انیشتن می ایستد.انیشتن میشمرد؛100و99و...و3و2و1.او چشمانش را باز میکند و میبیند نیوتون روبروی اوایستاده است.انیشتن میگوید:سوک ،سوک.نیوتون میگوید:سوک سوک نشده است.او ادعا میکند که نیوتون نیست.تمام دانشمندان بیرون می ایند تا ببینند چگونه او ثابت میکند که نیو تون نیست.نیوتون میگوید:من در یک مربع یک متری ایستاده ام.این باعث میشود که من بشوم نیوتون بر متر مربع.چون نیوتون بر متر مربع معادل یک پاسکال است من پاسکال هستم،پس سوک سوک پاسکال!!
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
محال است . . .

محال است . . .

محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی ودستهای خودت خیس نشود

چه زیباست
بی قیدوشرط عشق بورزیم
بی قصدوغرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.


"هلن کلر "
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
...

مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترک اعتیاد در بیمارستان بستری بود، وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد:

اونجا دیوانه های زیادی بودند، یکی میگفت من چه گوارا هستم همه باور می کردند، یکی می گفت من گاندی ام، همه قبول می کردند و...
من گفتم : من مارادونا هستم .
همه خندیدند و گفتند:
هیچکس مارادونا نمیشه!
من خجالت کشیدم که چی به سر خودم آوردم.


در این دنیا غرور دمار از روزگار آدم درمی آورد و دقیقا گرفتار چیزی می شوی که فکر می کنی هرگز به دامش نخواهی افتاد.
مراقب خودتان باشید؛ برگها همیشه موقعی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند!




 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا اتفاقات بد برای انسان های خوب رخ می دهد؟؟!

چرا اتفاقات بد برای انسان های خوب رخ می دهد؟؟!

"غم و رنج به طور يكسان در پهنه گيتي پخش نشده است. انتشار آن بسيار گسترده است و هر كس سهمي از آن دارد. اگر حقيقت زندگي را دريابيم، به ندرت كسي را مي‌يابيم كه سزاوار غبطه و حسادت ديگران باشد."

هرولد.اس.كاشنر نويسنده كتاب "چرا اتفاقات بد براي آدم‌هاي خوب مي‌افتد؟" به مدت 10 سال با اين انديشه لحظاتش را سپري كرد، چرا كه فرزند او در دام بيماري لاعلاجي افتاده بود و به گفته خودش در راه تحمل اين سختي خدا را به گونه‌اي ديگر ديده بود: "خدايي كه بر تألم بنده‌هايش ناظر است و در تنهايي آنان حاضر و مي‌تواند قلبي شكسته و رنج ديده را سرشار از شادی كند."

فصل اول: چرا افراد نيكوكار رنج مي‌كشند؟
اين فصل با داستاني درباره پسري 11 ساله آغاز مي‌شود كه در آزمايش بينايي مدرسه نزديك‌بيني او تشخيص داده شده و او بايد عينك بزند. در حالي كه خواهر،‌ پدر و مادر او نيز همين مشكل را دارند اما او به طور عجيبي از اين موضوع ناراحت است. پس از چند هفته سرانجام او لب مي گشايد و اذعان مي‌دارد كه او و دوستانش چند روز قبل از آن، مجله‌اي پر از عكس‌هاي غير اخلاقي پيدا و تماشا كرده بودند. اكنون او فكر مي‌كرد كه خد.اوند براي تماشاي آن تصاوير او را مجازات مي‌كند.
برداشت ما از پيشامد‌هاي زندگي نيز همين‌گونه است. گاه زندگي بي‌انصاف به نظر مي‌آيد اما اگر منتظر بمانيم و زود قضاوت نكنيم به باور برنامه‌هاي برحق خد.اوند دست خواهيم يافت.

فصل دوم: داستان مردي به نام ايوب
بي‌شك اگر هر يك از ما خود را در وضعيت ايوب مي‌ديديم، نمي‌توانستيم آزرده خاطر نباشيم. همه ما در هنگام بروز حادثه احساس مي‌كنيم زندگي با ما بد رفتاري كرده و مي‌كوشيم تا آرامشمان را حفظ كرده و خد.ا را باعث و باني آن ندانيم. اما عده‌اي عقيده دارند اگر خد.اوند به واقع عادل است، ‌چرا هنگامي كه حادثه بدي برايمان رخ مي‌دهد طرفمان را نمي‌گيرد؟

نويسنده در پاسخ به اين پرسش چنين مي‌نويسد: "بدبختي‌ها و مصيبت‌هاي ما از او نيست و ما مي‌توانيم از او كمك بخواهيم. بنابراين نبايد بپرسيم: خدايا چرا اين بلا را برسرم آوردي؟ بلكه بايد بگوييم: خدايا ناظري كه چه بلايي بر سرم آمده، كمكم كن."

فصل سوم: گاهي هيچ دليلي وجود ندارد
كاشنر معتقد است كه گاهي تنها 90% مسائل را درك مي‌كنيم و مي‌پنداريم كه 10% بقيه هم قابل فهم است در حالي‌كه بايد پذيرفت آن 10% وراي درك ماست.
اكثر ما مي‌خواهيم براي هر اتفاقي دلیلی بياوريم اما آن چه بايد بدانيم اين است كه گاهي هيچ دليلي وجود ندارد كه در حيطه‌ي درك و فهم ما باشد.

فصل چهارم: هيچ استثنايي براي مردم خوب وجود ندارد.
قوانين طبيعت خوب و بدي نمي‌شناسد. اگر كسي وارد خانه‌اي شود كه فردي مبتلا به نوعي بيماري مسري در آن زندگي مي‌كند احتمال مبتلا شدن او زياد است. چه پزشك باشد چه سارق فرقي ندارد؟!

فصل پنجم: خدا فرصت انسان بودن را به ما داده است.
خداوند به هر يك از ما فرصتي داده تا در اين دنيا زندگي كنيم. انسان در جهاني پر از نيكي و بدي زندگي مي‌كند. او حق انتخاب دارد كه چه راهي را برگزيند. آن چه بر سرش مي‌آيد صرفاً به دليل انتخاب‌هاي اوست.

فصل ششم: خداوند به آنان كه به خود لطمه نمي‌زنند كمك مي‌كند.
در حالي كه نويسنده در فصل گذشته به اين موضوع پرداخته كه هر كسي با انتخاب‌هاي خود زندگي‌اش را مي‌سازد در ابتداي اين فصل اشاره به اين موضوع دارد كه بدترين فكري كه به ذهن فرد مصيبت ديده مي‌رسد اين است كه خود را باعث و باني بدبختي‌اش مي‌داند. او در ادامه مي‌نويسد: "آگاهي از اين مسئله كه ما مي‌توانيم بهتر از آن چه هستيم باشيم نيرويي است براي پرورش جنبه‌هاي اخلاقي كه باعث پيشرفت روابط اجتماعي انسان خواهد شد. زياده‌روي در احساس گناه به دليل مسائلي كه آشكارا مسئوليت آن با ما نبوده، اعتماد‌ به‌نفس و قدرت تصميم‌گيري را از ما مي‌گيرد."

فصل هفتم: كارهاي مهم بر عهده خداوند است.
"چرا دعاهايم مستجاب نشد؟" بگذاريد جواب اين سؤال را با يك سؤال ديگر پاسخ دهيم. برداشت ما از دعا چيست؟ گاهي نمي‌دانيم چگونه بايد دعا كنيم و از خداوند چه بخواهيم. دعاهايي نيز هست كه واجد شرايط دعا نيست. به طور كلي منظور از دعا بسط و گسترش روح است و نبايد در زمينه‌هاي منفي همچون حسادت و انتقام به كار گرفته شود.پ

فصل هشتم: ضرورت مذهب و فايده‌ي آن
نويسنده كتاب را اين‌گونه به پايان مي‌رساند:
"پيشامدهاي بدي كه در زندگي رخ مي‌دهد نه دليل و مفهوم خاصي دارد و نه نيازمند توجيه است. اين ما هستيم كه به آن معنا و مفهوم مي‌بخشيم. ما مي‌توانيم هر حادثه‌اي را از بي‌محتوايي در‌آوريم و مفهومي به آن دهيم. وقتي اتفاقي برايمان مي‌افتد نبايد بپرسيم چرا چنين اتفاقي برايم افتاد؟ مگر من چه كردم؟ بايد بپرسيم: اكنون كه چنين حادثه‌اي رخ داده چه بايد كرد؟"

مارتين گري نيز در كتابي با عنوان "براي كساني كه دوستشان داريم" مي‌نويسد:" زندگي انسان بايد با‌مفهوم باشد. انسان بايد با اميد به چيزي زندگي كند، ‌نه برضد چيزي."
نكته قابل ذكر در مورد كتاب اين است كه نويسنده پس از طرح اولين سؤال در عنوان كتاب مي‌كوشد تا با طرح سؤالات ديگر به آن پاسخ دهد، ‌اما متأسفانه تعدادي از آن ها را بي‌پاسخ گذاشته و در جواب اولين سؤال چنين مي‌نويسد:
"بياييد بپرسيم اكنون كه فلان اتفاق افتاده است، بايد چه واكنشي نشان دهيم و قصد انجام دادن چه كاري را داشته باشيم؟"
به زبان ساده‌تر او صورت مسئله را پاك كرده و سؤالي ديگر را جانشين آن مي‌كند!
 

sfk123

اخراجی موقت


یه مسابقه بود درباره عکس بالا که بیان مطلب و شعر بزارن، نتیجش شد این مثلا شعر :Dپایین از من:

با وجود شاخ های بلند ،پیدا نیست
نماد و نشانِ توقف، غیر قانونیست

گرچه اصلاحات مایه ی خجالت نیست
لیکِن این اصلاح خود جنایت جنگیست

در جهان سوم این یک رسم است
هر شاخه که بزرگ شد،زود شکست

#####
گرچه شعر من از وزن و قافیه خالیست
جای آن شعر من، سراسر از معنیست:biggrin:


 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حکایت مردی که دلش زنده شد به عشق (طنز)

حکایت مردی که دلش زنده شد به عشق (طنز)




آن قدیم‌تر‌ها هر وقت با روزنامه به خانه برمی‌گشتم، مادرم زیرچشمی نگاهی می‌کرد و از سر دلسوزی می‌گفت: "پسرم روزنامه برات نون و آب نمی‌شه، بشین درست رو بخون یه چیزی بشی، به درد مملکتت بخوری."

حالا عمرش را داده به شما، وگرنه امروز که بعد از چهار سال درس خواندن، مدرک لیسانسم را به دیوار میخ کرده‌ام و سر چهارراه روزنامه می‌فروشم حتما به او می‌گفتم پیش‌بینی‌هایش شباهت زیادی به پیش‌بینی‌های علی پروین داشته.

از لای بوته‌‌ها یک باکس سیگار و چند تا روزنامه برداشتم و زدم به دل ماشین‌ها... "روزنامه، روزنامه/ معضل کوتاهی قد در بین ایرانیان/ مرغ از مرز ۷۰۰۰ تومان گذشت/ کاهش ساعت کاری زنان شاغل دارای فرزند زیر ۷ سال" ...

دیدم کسی واکنشی نشان نمی‌دهد. گفتم "جدید‌ترین عمل جنیفر لوپز+عکس/ ۱۰۱ راه برای راحتی شما و ناراحتی مادرشوهر/ پشت‌پرده زندگی مردی که هرگز نمی‌میرد"

حکایت این مردی که هرگز نمی‌میرد هم در نوع خود جالب است؛ گویا یک بنده‌خدایی در سنگال یک‌بار دلش زنده شد به عشق و بعد از آن، راست راستکی دیگر هرگز نمرده است. ظاهرا این بابا در جریان نبوده که این شعر استعاره‌ در دلش نهفته است و آن را با تمام وجود باور کرده است. از این مرد که بگذریم، نمی‌دانم چرا مردم اینقدر امروز به تیتر‌ها بی‌توجهی می‌کنند. ناگهان یاد تیترخوانی چند روز قبل افتادم. برای امتحان داد زدم: "بازگشت احمدی‌نژاد..."

حدسم درست بود. چند نفر دستگیره در را فشار می‌دادند که از ماشین بپرند بیرون و فرار کنند، برای همین فوری ادامه دادم: "بازگشت احمدی‌نژاد تکذیب شد/ فوق‌العاده فوق‌العاده..." ناگهان از هر ماشین یکی دو نفر زدند بیرون و صدای موسیقی را زیاد کردند و شروع کردند به انجام حرکات موزون. دوباره فریاد زدم: "فوق‌العاده فوق‌العاده/ فقط بازگشت احمدی‌نژاد تکذیب شد/ ممنوعیت قانون رقاصی در معابر عمومی کماکان پابرجاست/ پیام تند نیروی انتظامی به رقاص‌ها/ دوست عزیز ریز نیا"

دیدم نه، اینجوری نمی‌شود. ملت اصلا دنبال بهانه هستند برای بیرون ریختن هنر‌هایشان؛ حالا بماند که قاطی هنر‌هایشان چی بیرون می‌ریزند. گفتم: "فراموش نکن مرغ از مرز ۷۰۰۰ تومان گذشت، شام نداری بخوری بدبخت، با شما هستم دوست عزیز." توجهی نمی‌کردند. "جدید‌ترین کشف دانشمندان فیس‌بوکی؛ خوشحالی ناگهانی باعث پیری زودرس می‌شود." یکهو خانم‌ها همه رفتند نشستند توی ماشین. مرد‌ها اما کماکان به شادی می‌پرداختند. باور کن حالا می‌رفتی ازشان می‌پرسیدی از چی این‌همه خوشحالی خودشان هم یادشان نمی‌آمد. برای مرد‌ها هم نقشه خوبی داشتم. داد زدم: "شکست پرسپولیس برابر ملوان بندرانزلی/ ثبت آخرین روزی که پرسپولیس پیروز از زمین خارج شده در تقویم ۹۴/ تداوم وضعیت اسفبار سرخ‌ها..."

مردم یکی یکی با چهره‌هایی درهم‌رفته سوار ماشین شدند و صدا از احدی در نمی‌آمد. خانم‌ها و پرسپولیسی‌ها که سوار ماشین‌هایشان شدند فقط مانده بود یک نفر که برای خودش آن گوشه شاد و سرخوش به پایکوبی می‌پرداخت. داد زدم: "دوست عزیز بفرمایید داخل ماشین... شمایی که اون گوشه وایستادی، عزیزم با شما هستم. بفرما سوار شو، آخه آدم یه نفری جشن می‌گیره؟"
با اعتماد به نفس فراوان پاسخ داد: "آقا ما عادت داریم."
گفتم: خجالت بکش، بشین توی ماشین.
بی‌توجه به حرف‌های من، به جای نشستن در ماشین، راه افق را در پیش گرفت و در دوردست گم شد. خیالم که از برقراری نظم و امنیت راحت شد، داد زدم: "سه روش برای اینکه زندگی شادتری داشته باشیم..."

همه با اخم نگاهم کردند و باعصبانیت پا را گذاشتند روی پدال گاز و رفتند دنبال بدبختی‌هایشان.
نمی‌دانم چرا ملت اینقدر اخمو و بی‌اعصاب شده‌اند.
کجا رفت آن روحیه شاد ما ایرانی‌ها؟

نویسنده : احسان پیربرناش/قانون
 

کاکایی

عضو جدید
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ میکرد، ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ تنهايی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ،
ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ شد ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ...
ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ نگهبان ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ
ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ.
پس از بهبود حالش، ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯد...
ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :
«ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ که ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ورود با ﻣن ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣن خداحافظی ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ
ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ من ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴتم
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ روزهای ﻗﺒﻞ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ
ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ سری ﺑﺰﻧﻢ.
ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮسی ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ چون ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ...»


"ﻣﺘﻮﺍضعانه تر و دوستانه تر وجود هم را لمس کنیم،
بی تفاوت بودن خصلت زیبایی نیست"
 

love.1982

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=1]این شهر ها چیزی کم دارن[/h]نویسنده: همگردیشهری بی چراغ قرمز,شهر بدون کوچه,زلزله شهر لار,شهر بدون دخانیات,شهر بدون کولر,شهر بی گدا


تا به حال در مورد شهرهای عجیب و غریب زیاد شنیدیم اما شاید برای شما هم شنیدن رفتارهای عجیب شهروندان که باعث شده شهرشان معروف شه، عجیب باشه، رفتارهایی مثل نداشتن گورستان، نبودن کوچه در شهر، نداشتن گدا و خیلی چیزای دیگه که قطعا برای هر خواننده ای جذابه.

پاوه

شهری بی چراغ قرمز
شاید براتون جالب باشه که بدونین توی شهر پاوه تا به حال هیچ راننده ای پشت چراغ قرمز نمونده، نه این که اینجا ترافیک نباشه نه! چراغ قرمزی وجود نداره! که دلیل اصلیش نبود زمین مسطح در تقاطع خیابان های این شهره که اونم به ویژگی خاص جغرافیایی این منطقه و شیب زیاد دامنه کوه های اون بر می گرده. یکی از نکات مثبتی که نداشتن چراغ قرمز در شهرستان پاوه داشته، رعایت کردن حق تقدم در رانندگیه که باعث شده آمار تصادف در این شهر خیلی پائین باشه.



لار

تنها شهر بدون کوچه در خاورمیانه

همه چیز از یه زلزله وحشتناک شروع شد، زلزله‌ای که باعث ویران شدن شهر لار شد. بعد از اون زلزله هولناک، شهر لار جدید به کمک افراد نیکوکار طبق یک نقشه عجیب و شگفت انگیز بنا شد که براساس اصول ایمنی و ضد زلزله ساخته شده. به این صورت که کلیه خیابان ها همدیگر رو قطع می کنن. این نقشه، شهر رو مملو از تقاطع کرد اما حتی یک کوچه هم در اون وجود نداره. خیابان‌های عریض و ساختمان های کم ارتفاع و محکم، به مردم این شهر در هنگام وقوع زلزله، شانس بیشتری برای ادامه زندگی می بخشه.




ورامین
شهر بدون دخانیات
شاید عجیب باشه اما توی این شهر خبری از سیگار نیست! یعنی نه کسی رو توی این شهر می شه سیگار به دست دید و نه می شه توی فروشگاهی سیگار پیدا کرد، طوری که درهمایش روز جهانی مبارزه با دخانیات با حضور وزیر بهداشت و درمان، شهرستان ورامین به عنوان شهر بدون دخانیات کشور معرفی شد.

چالدران
شهر بدون کولر
شاید باورش سخت باشه که حتی توی این تابستون داغ، شهری وجود داره که مردمش از کولر استفاده نمی کنن، حتی اثری از کولر در خونه‌های این شهر دیده نمی شه. از اونجا که این شهر در بین رشته کوه های زاگرس قرار داره و همینطور وجود پارک جنگلی و باغ های اطراف این شهر باعث شده که آب و هواش اونقدر مطلوب و دلپذیر باشه که نیازی به وسایل سرمایشی نیست.

تبریز
شهر بی گدا
تکدی‌گری و گدایی معضلی اجتماعیه که روز به روز توی شهرهای بزرگ بیشتر می‌شه. شاید براتون جالب باشه که بدونین با وجود این همه گدا در شهرهای بزرگ، شهری وجود داره که در اون هیچ اثری از گدا نیست. خوبه که بدونین که در گذشته در تبریز هم به دلیل مهاجر پذیری و افزایش جمعیت مثل سایر شهرهای بزرگ تکدی گری رواج پیدا کرده بود اما چند سالی می‌شه که با کمک موسسات مختلف خیریه، دیگه اثری از متکدیان در شهر دیده نمی شه.

جلفا
شهری بدون گورستان
شهر جلفا یکی از شهرهای مرزی استان آذربایجان شرقی و تنها شهر بدون گورستان در ایرانه. شاید براتون این سوال پیش بیاد که مردم این شهر، میت هاشون رو کجا دفن می‌کنن! از اونجا که تمام جمعیت این شهرستان رو افراد غیر بومی تشکیل می دن و همینطور رسم دفن کردن اموات در زادگاه اصلی شان باعث شده که اهالی جلفا میت هاشون رو به روستا و شهرهای اطراف که زادگاهشان محسوب می شه، منتقل و اونجا دفن کنن. به همین دلیل تلاش برای ایجاد قبرستان در این شهر بی‌نتیجه بوده.


ایوان
مردمی که به غسالخانه نمی روند!

رسم عجیب مردم این شهر باعث شده که مردم ایوان مرده‌هاشون رو در خانه غسل بدن و بعد از به جا آوردن مراسم سوگواری در خانه، میت رو دفن می‌کنن. علی همافر رئیس شورای اسلامی شهر ایوان، این شهر غسالخانه ای قدیمی داره که بارها بازسازی شده اما افراد کهنسال و بزرگان خانواده در ایوان معتقدن که فاصله 15 کیلومتری تا قبرستان ممکنه باعث بروز هزاران اتفاق باشه، به همین دلیل بهتره که میت در خانه غسل داده بشه. طبق رسم مردم این شهر، حتما باید میت بعد از غسل دادن برای اقامه عزای محلی به خانه برگردانده شه، به همین دلیل ترجیح می دن اموات شان رو در حیاط خانه غسل بدن.

کیش
تنها شهر بی موتورسیکلت
وجود موتورسوراها همیشه معظل بزرگی برای رانندگان بوده، حالا تصور کنین شهری پیدا بشه که در اون هیچ موتوری وجود نداشته باشه. طبق گفته های محمد حسین حمیدی رییس راهنمایی و رانندگی جزیره کیش، در این جزیره تردد موتور سیکلت ممنوعه و از سال 1383 به بعد هیچ موتورسیکلتی در این جزیره پلاک گذاری نشده و فقط همون تعداد موتوری که در اینجا وجود داشتن پلاک شدن که به خاطر اضافه شدن جمعیت کیش و افزایش ترافیک و بروز مشکلات این تعداد موتورسیکلت در حمل و نقل شهری پلیس تصمیم گرفت که تمامی موتور سیکلت ها از سطح جزیره جمع آوری بشن.




 

dina arian

عضو جدید
کاربر ممتاز
۱۰ سوالی که خداوند از تو نمی‌پرسد!!

۱۰ سوالی که خداوند از تو نمی‌پرسد!!






1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟



3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟



4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟



5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟



6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟



7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟



8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟



9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.




10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟


 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
- در هر ۵ ثانیه یک کامپیوتر در سطح جهان به ویروس آلوده میگردد.
- ظروف پلاستیکی ۵۰ هزار سال طول میکشد تا در طبیعت شروع به تجزیه شدن کنند.
- اغلب مارها دارای ۶ ردیف دندان میباشند.
- ۹۰% سم مارها از پروتئین تشکیل یافته است.
- ۱۰ درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باکتریها تشکیل میدهند.
- ۱۱ درصد جمعیت جهان را چپ دستان تشکیل میدهند.
- از هر ۱۰ نفر، یک نفر در سراسر جهان در جزیره زندگی میکند.
- ۹۸ درصد وزن آب از اکسیژن تشکیل یافته است.
- یک اسب در طول یک سال ۷ برابر وزن بدن خود غذا مصرف میکند.
- سوسکها سریعترین جانوران ۶ پا میباشند. با سرعت یک متر در ثانیه.- خرگوشها و طوطی ها بدون نیاز به چرخاندن سر خود قادرند پشت سر خود را ببینند.- کرگدنها قادرند سریعتر از انسانها بدوند.- هیچ پنگوئنی در قطب شمال وجود ندارد.- مادر و همسر گراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بوده اند.- کانادا یک واژه هندی به معنی «روستای بزرگ» میباشد.- رشد دندانهای سگ آبی هیچگاه متوقف نمیگردد.- قلب والها تنها ۹ بار در دقیقه میتپد.- چیتا قادر است در حداکثر سرعت خود گامهایی به طول ۸ متر بر دارد.- شمپانزه ها قادرند مقابل آینه چهره خود را تشخیص دهند اما میمونها نمیتوانند.- عمر سنجاقکها تنها ۲۴ ساعت میباشد.- مدت زمان گردش سیاره عطارد بدور خود دو برابر مدت زمان گردش آن بدور خورشید میباشد.- روشنایی قرص کامل ماه ۹ برابر هلال ماه میباشد.- یک خرس بالغ قادر است با سرعت یک اسب بدود.- قلب یک جوجه تیغی در حالت عادی ۱۹۰ بار در دقیقه میزند که در دوران خواب زمستانی به ۲۰ بار در دقیقه کاهش می یابد.- اسبها قادرند در حالت ایستاده بخوابند.- کانگروها قادرند ۳ متر به سمت بالا و ۸ متر به سمت جلو بپرند.- قلب میگو در سر آن واقع است.- گونه ای از خرگوش قادر است ۱۲ ساعت پس از تولد جفت گیری کند.- یک کوه آتشفشان قادر است ذرات ریز و گردوغبار را تا ارتفاع ۵۰ کیلوکتری به فضای اطراف پرتاب کند.- دارکوب ها قادرند ۲۰ بار در ثانیه به تنه درخت ضربه بزنند.- سالانه ۵۰۰ فیلم در امریکا و ۸۰۰ فیلم در هند ساخته میگردد.- آدولف هیتلر گیاهخوار بوده است.- تمامی پستانداران به استثنای انسان و میمون کور رنگ میباشند.- عمر تمساح بیش از ۱۰۰ سال میباشد.- تمام قوهای کشور انگلیس جزو دارایی های ملکه انگلیس میباشند.- موریانه ها قادرند تا ۲ روز زیر آب زنده بمانند.- مزه سیب، پیاز و سیب زمینی یکسان میباشد.و تنها بواسطه بوی آنهاست که طعم های متفاوتی می یابند.- فیلها قادرند روزانه ۶۰ گالن آب و ۲۵۰ کیلو گرم یونجه مصرف کنند.- جغدها قادر به حرکت دادن چشمان خود در کاسه چشم نمیباشند.- ۸۰ درصد امواج مایکرو ویو تلفنهای همراه بوسیله سر جذب میگردد.- قد فضانوردان هنگامی که در فضا هستند ۵ تا ۷ سانتی متر بلنتر میگردد.- بلژیک تنها کشوری است که فیلمهای غیر اخلاقی را سانسور نمیکند.- جلیغه ضد گلوله، برف پاک کن شیشه خودرو و پرینتر لیزری همگی اختراعات زنان میباشند.- موز پر مصرف ترین میوه کشور امریکا میباشد.- درتمام انسانهای کره زمین ۹۹.۹ % شباهت ژنتیکی وجود دارد.- ۹۸.۵ % از ژنهای انسان و شامپانزه یکسان میباشند.- قلب انسان بطور متوسط ۱۰۰ هزار بار در سال میتپد.- لئوناردو داوینچی مخترع قیچی میباشد.- سطح شهر مکزیک سالانه ۲۵ سانتی متر نشست میکند.- ۵۰ %جمعیت جهان هیچگاه در طول حیات خود از تلفن استفاده نکرده اند.- هرگاه جمعیت کره زمین به ۱۰۰ نفر کاهش یابد، ۵۰ % پول جهان در دست ۶ نفر قرار خواهد گرفت.- موشهای صحرایی سالانه ۱/۳ منابع و ذخایر غذایی جهان را نابود میسازند.- ۲/۳ اعدامهای جهان در کشور چین بوقوع می پیوندد.- سرود اصلی کشور یونان متشکل از ۱۵۸ بیت میباشد.- تمساح ها قادرند آرواره های خود را با نیروی ۱۳۰۰ کیلو گرم ببندند.- یک گاو بطور متوسط سالانه ۲ هزار و ۳۰۰ گالن شیر تولید میکند.- خورشید از لحاظ وزن از ۷۰% هیدروژن،۲۸% هلیوم،۱.۵% کربن+نیتروژن+اکسیژن و ۰.۵% عناصر دیگر تشکیل شده است.- سگهای شهری بطور متوسط ۳ سال بیشتر از سگهای روستایی عمر میکنند.- در امریکا سالانه ۱۵ نفر بر اثر گاز گرفتگی توسط سگها جان خود را از دست میدهند.- ۷۰% فقرای جهان را زنان تشکیل میدهند.- در هر ۲ هفته یک زبان در جهان منقرض میگردد.- ون گوگ در طول حیات خود تنها یکی از نقاشیهای خود را بفروش رساند.- گربه های خانگی ۷۰% وقت خود را در خواب سپری میکنند.- پلنگها قادرند تا ارتفاع ۵ متری به بالا بپرند.- ۲/۳ آدم رباییهای جهان در کلمبیا به وقوع می پیوندد.- سم مارهای قهوه ای استرالیا تا حدی مهلک میباشد که ۰.۰۰۲ گرم از سم این مارها میتواند یک انسان را بکشد.- اختراع پیچ گوشتی پیش از پیچ صورت گرفت.
- خودروسازی بزرگترین صنعت در جهان میباشد.
- نور خورشید ۸.۵ دقیقه طول میکشد تا به زمین برسد

 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
..ღ
چند روزی میشود که نمازش را تندتر میخواند.
این روزها موبایلی که تازه خریده را پایین مهرش میگذارد. سرعت نمازش را باسرعت دانلودهایش میزان میکند ،
نکند که نماز تمام شود و دانلود ها روی زمین بماند.
بزار راحت تر بگویم توی رکوع هم زیر چشمی هوای پیام های وایبر و ... رادارد ،
آهای امام جماعت کمی طول بده رکوع را...پیام را کامل نخواندم.
در دلش غوغایی بود . پس کی این نماز تمام میشود؟
..ღ
نماز تمام شد مثل فشنگ گوشی را برمیدارد ، از بس هول کرده رمز الگو را اشتباه میزند ...
دستی دراز است ، انگار حواسش نیست بغل دستی اش التماس دعا دارد ،
فکر کنم حواسش به کسانیست که دست دراز کرده منتظر اویند تا نمازش تمام شود و او را در فضای مجازی "اد"کنند .
..ღ
حالا 4G آمده خدای نسل جدید او پر رنگ تر از خدای حقیقی اش شده ...
ساعت ۳ بامداد است و او هنوز پای راز و نیاز با خداوندش ،
چشمش سرخ و اشک آلود ، هنوز ۳۴درصد مانده...
..ღ
این نماز شب اوست که هرشب میخواند.
ای انسان به کجا می روی؟؟!!

اللّهُم عجّل لوَلیکـَ الفَرَج
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان زیر ایده ی اولیه مسابقات پیامکی همراه اول و ایرانسل می باشد


جٓک ﺍﺯ ﻳﮏ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺩﺭ ﺗﮑﺰﺍﺱ ﻳﮏ ﺍﻻﻍ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ 100 ﺩﻻﺭ خرید و ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ.
ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺳﺮﺍﻍ جک ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: « ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ﺟﻮﻭﻥ, ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!»
ﺟﻚ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : « ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ. »
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ . ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﮔﻔﺖ: «مگر ﻤیشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣیشه. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ.»
ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﺟﻚ ﺭﻭ ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: «به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ و اعلام کردم فقط با پرداخت 2$ در قرعه کشی شرکت کنید و به قید قرعه صاحب یک الاغ شوید . به 500 نفر 500ﺑﻠﻴﺖ 2 ﺩﻻﺭﻱ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ ﻭ 998 ﺩﻻﺭ ﺳﻮﺩ ﮐﺮﺩﻡ.»
ﻣﺰﺭﻋﻪﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»
ﺟﻚ ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﻫﻢ2$ ﺩﻻﺭﺵ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.

و این شد که همراه اول و ایرانسل جریان پیامک های شرکت در مسابقات و ... راه انداخت !!!!!
 

Similar threads

بالا