خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دنیا به شعر آمده از چشم‌های تو

وقت است شعری از تو به دنیا بیاورم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
سرانجام دوست داشتنم چه شد؟!
تويي كه نخواستي...
مني كه جا ماندم...
و خدايي كه هيچوقت
در امور عاشقانه دخالت نميكند...!



00:00
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شكوفه هاى زمستان نصیب باد و تگرگند
غم است عاقبت عشق ، اگر به وقت نیاید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
انگشت به لب مانده ام از قاعده ی عشق
ما یار ندیده؛ تَب معشوق کشیدیم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام؟
لطیف و دور گریزی،
مگر خیال منی؟ ...

سیمین بهبهانی ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
نغمه ها بودی مرا تا همزبانی داشتم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﺍﻣﺴﺎﻝْ ﺑﻬﺎﺭ،
ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽﺁﯾﺪ،
ﻭ ﭼﻪ ﺳﺮﺧﻮﺵَﻡ ﻣﻦ
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞِ ﺳﺎﻝِ ﭘﯿﺶ ﻭُ،
ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﭘﯿﺶﺗﺮ !

‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با نوازش‌های دلخواه نسیم
نغمه‌های ساز در پرواز بود

در همه ذرات عالم، بوی عشق
زندگی لبریز از آواز بود

بال در بال كبوترهای یاد
روح من در دوردست راز بود
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دلبرت خنده کنه با دیگران
تو بسوزی و براش گریه کنی
دلبرت بیاد بپرسه که چرا
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
تو براش گفته نتونی... :(
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشسته‌ام.
می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.
چه می‌دانم؟
خداست که دارد یک ریز، غزل می‌سراید؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.
هر قطره‌ی این باران،
کلمه‌ای از آن سرودهاست.
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چِـــه زيبــــاسـت

زَمــــانـي کـِــه در تَنهــــاييــم

بــِـه تــــو فِکــر مـي کُنــم

و چـِــه تَلـــخ

زَمـــانــي کـِـه مــي دانـَــم

در تَنهـــايــي اتـــ

بـــِـه ديگـــري فِکــــر مــي کُنـ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
غریبه

نمیدانم
گنجشک ها که آنقدر شبیه همند
چطور همدیگر را میشناسند
و نمیدانم
چقدر شبیه من هست
که تو دیگر مرا نمیشناسی...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این سوز طبیعی نیست... یک نفر رفته و آهی کشیده و لایِ تمامِ درها را باز گذاشته!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
هر لذتی که می‌پوشم ،
یا آستینش دراز است یا کوتاه یا گُشاد !
هر غمی که می‌پوشم ،
دقیق ، انگار برای من بافته شده ...
هر کجا که باشم !
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
داره بارون میاد :)
-دوست داشتن‌های اولِ صبح
آنجا که هنوز
درگیرِ روزمرگی نشده‌ای!
آنجا که چشم باز‌ می‌کنی
و هوایِ یار در سر می‌پیچد!
عجیب می‌چسبد،
فکرش را بکن..
‌باران هم ببارد!
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
باز هم شب شد ...
و باز هم خودم را ،
به هر راهی می‌زنم ،
ختم می‌شود به تو !
مشخصا به چشمانت ...!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فـَریآدِ مـَرآ بُغض بِه یَغمـآ بُرده{💓 }
یـِک بَغـَل حَرف ...{🍃 }
وَلـی مَحضِ نَگفتَـن دآرَم...{🍂 }
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تنهایی

چیز عجیبیست می آید

هزار بار میشکندت

زخمی ات می کند

باز خاطره ای ، عکسی،

صدایی ، کلمه ای، نشانت

می دهد تا زنده ات کند

برای دوبار مردن
 

Similar threads

بالا