خودتو با یه شعر وصف کن...!

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به راه خود باید بروم

کس نه تیمار مرا خواهد داشت
در پر از کشمکش این زندگی حادثه بار

گرچه گویند نه

اما

هرکس تنهاست


آن که می‌دارد تیمار مرا، کار من است

من نمی‌خواهم درمانم اسیر

صبح وقتی که هوا شد روشن

هرکسی خواهد دانست و بجا خواهد آورد مرا


که در این پهنه‌ور آب،

به چه ره رفتم و از بهر چه‌ام بود عذاب
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نقشِ او در چشمِ ما ، هر روز خوش‌تر می‌شود ..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دوعالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چنان من دوستت دارم

که گاهی عشق می پرسد

چنین احساس نامش چیست؟!

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بی تو مهتاب شبی باز ...

ولش کن دیگر

این

منِ بی تو

مگر کوچه خیابان بلد است؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ی چیزایی هیچ وقت تغییر نمی کنن مث حس من ب تو ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


عاشـــقی
رسم قشنــگ صبح اســت
که سر صبــح برایت

چای و
لبخـــــند و
ســـــلام آوردم

من سر ذوق همین عشـــــق
چنین بیـــــــدارم .
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]تا چشم #تو دیدیم،
ز دل دست کشیدم

ما طاقت
تیمار دو بیمار
نداریم..
[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]عاقبت رو می شود دستم و رسوا می شوم

بسکه از تو، مو به مو در شعرهایم گفته ام
[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]جانی

دوباره می گیرند

شمعدانی های حیاطمان

وقتی

هر صبح ، عشق را

زمزمه می کنم

در

گوش باد ....!!
[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]باید به خانه ام برگردم

به ساده ترین واژه

خانه قدیمی

باید همه ی اتفاقات دلنشین را مرور کنم

آدم های بی ریایی که بلد بودند دوست داشتن را

باید برگردم به روزهای خوب

به خاطرات ِ قدیمی ،دلبستگی ها

حالِ من

فقط با پیدا کردنِ همین

رویاهای گمشده خوب می شود.
[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]دلم یک جای دنج می خواهد

بهانه ای برای دیدار...

یک دورهمی عاشقانه به دور از هر دلواپسی...

من شعر بگویم و توجرعه جرعه بنوشی...
[/h]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
"افسوس! میخواستم مردم بفهمند، ولی همیشه میخندیدند!!!!!!!!!!!"
چارلی چاپلین
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
.... فکر میکنم
به گریه در وسطِ
شعرهایی از سعدی ، به
چای خوردنِ تو پیشِ آدم ِ بعدی...

🔻سید مهدی موسوی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه زمان عاشق و گاهی توی آغوش هوس
هرچه بوده همه انتخاب من بوده و بس
گاهی سرشار از حقیقت گاهی مغلوب گناه
هرچه هستم تو فقط من رو برای من بخواه
 

sar sia

کاربر بیش فعال
بیا به گوشه ی چشمی مرا هوایی کن
بیا کرشمه ای بنَما و دلربایی کن

نگاهِ پر شررت را به دیدگانم دوز
و با سکوت منِ خسته همصدایی کن
زِ هر کلامِ نگاهم ترانه خوانی کن
به بیت، بیتِ نگاهت غزلسرایی کن
دلم اسیرِ هیاهوی نامرادیهاست
بر این سفینه ی گمگشته ناخدایی کن
گدای مهرِ توام، شرم دارم از اصرار
دمی نظر به حیای چنین گدایی کن
به مرغِ پرشکسته از آسِمان چه میگویی؟
به بلبلانِ رها صحبت از رهایی کن
تنم کویرِ تشنه و تو قطره های بارانی
ببار و بر تنِ این تشنه خودنمایی کن

محمدرضا حسینعلی
 

sar sia

کاربر بیش فعال
اگر به حکم قضا دورتر نشسته ایم از هم
میان ما و تو چیزی به نام دوری نیست
همیشه روح تو نزدیک ماست ای مادر
دریغ و درد که کاری بجز صبوری نیست
 

sar sia

کاربر بیش فعال
مرغ شب مرده وبخت من بدبخت نگر
شيون مرگ مرا، مرغ سحر داده بسر..
پس خداحافظ تو..حافظ تو، رفت دگر..
بعد من بر سر هر مرده، كه شيون كردي..
شيون مرگ مرا، مرگ من.. ازيادمبر!..
 

sar sia

کاربر بیش فعال
من آن درخت زمستانی ، بر آستان بھارانم
که جز به طعنه نمی خندد ، شکوفه بر تن عریانم
ز نوشخند سحرگاهان ، خبر چگونه توانم داشت
منی که در شب بی پایان ، گواه گریه ی بارانم
شکوه سبز بھاران را ، برین کرانه نخواهم دید
که رنگ زرد خزان دارد ، همیشه خاطر ویرانم
چنان ز خشم خداوندی ، سرای کودکی ام لرزید
که خاک خفته مبدل شد ، به گاهواره ی جنبانم
درین دیار غریب ای دل ، نشان ره از چه کسی پرسم ؟
که همچو برگ زمین خورده ، اسیر پنجه ی طوفانم
میان نیک و بد ایام ، تفاوتی نتوانم یافت
که روز من به شبم ماند ، بھار من به زمستانم
نه آرزوی سفر دارد ، نه اشتیاق خطر کردن ،
دلی که می تپد از وحشت ، در اندرون پریشانم
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
امروز عصر یک نفر شبیه تو خندید و کسی نمیدانست چقدر آسمان ریسمان بافتم که دلیل بیاروم من "خوب" ام.

نرگس_بنار
 

sar sia

کاربر بیش فعال
من به این دوری و این فاصله اجبار شدم
عاشقت گشتم و مجبور به انکار شدم
دوستان طعنه به حال من دیوانه زنند
دشمنان را که نگو ، طعمه ی آزار شدم
دوره ی صحبت ما گرچه بسی کوته بود
ولی از عشق شما شهره ی بازار شدم
دل بیچاره ی من عاقبت اندیش نبود
بچگی کرد دلم ، در پی اصرار شدم
گفتی از دل بروی تا که تو از دیده رَوی
رفتی اما ز غم هجر تو بیمار شدم
 

Similar threads

بالا