[h=1][/h] |
فلسفه |
مقاله 3، دوره 38، شماره 2، زمستان 1389، صفحه 81-103 اصل مقاله (356 K) |
نوع مقاله: مقاله پژوهشی |
نویسندگان |
اصغر واعظی |
استادیار دانشگاه شهیدبهشتی |
چکیده |
کانت در نقد عقل محض بر این موضع پافشاری کرد که فهم بشری تنها قادر به شناخت پدیدارهاست اما در نقد عقل عملی، واقعیت عینی خدا، اختیار و جاودانگی نفس را اثبات میکند. در نگاه نخست به نظر میرسد که نتیجه دو نقد در تعارض با یکدیگر است و کانت خود، از این مشکل به معمای فلسفه نقدی تعبیر کرده است. او ضمن طرح و حل مسئله، تصریح میکند که «ایدهآلیسم استعلایی پدیدارها» و «فرض جهان معقول» دو رکن اساسی فلسفهای واحد را تشکیل میدهند. براین اساس، او در نقد دوم پس از آنکه خدا را به مثابه یکی از مقتضیات عقل عملی اثبات میکند، فاهمه، اراده و آفرینندگی را به عنوان سه تعین بنیادین به خدا نسبت میدهد و در ادامه، این سه تعین بنیادین را با یک تعین بنیادین دیگر یعنی خودانگیختگی مرتبط میداند. کانت معتقد است که انتساب این تعینات به خدا و اثبات وجود او، مغایر با نتایج نقد اول نیست و برای رفع تعارض گاه به روش تمثیل متوسل میشود و گاه به کاربرد متفاوت مقولات در نقد اول و دوم. اما به نظر میرسد کانت با توسل به این شیوهها نمیتواند مشکل تعارض میان دو نقد را مرتفع سازد. |