hamed 33
عضو جدید
یکی از ماجراهای جالب کتاب مقدس ماجرای آگاهی خدا از ماجرای خورده شدن میوه ممنوعه است. آیات ۸ تا ۱۳ از باب سوم کتاب پیدایش به شرح این ماجرا میپردازند:
« و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم نهار در باغ ميخراميد، و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند. و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: «كجا هستي؟» گفت: «چون آوازت را در باغ شنيدم، ترسان گشتم، زيرا كه عريانم. پس خود را پنهان كردم.» گفت: «كه تو را آگاهانيد كه عرياني؟ آيا از آن درختي كه تو را قدغن كردم كه از آن نخوري، خوردي؟» آدم گفت: «اين زني كه قرين من ساختي، وي از ميوة درخت به من داد كه خوردم.» پس خداوند خدا به زن گفت: «اين چه كار است كه كردي؟» زن گفت: «مار مرا اغوا نمود كه خوردم.»»
خیلی جالب است که اگر سوتی آدم نبود و نمیگفت که بخاطر عریان شدنش پنهان شده است، خدا نمیفهید ماجرا از چه قرار است!!
گویا درخت معرفت آنقدر که باید و شاید او را باهوش نکرده است، در غیر اینصورت، اینگونه خودش را لو نمیداد و خدا هم نمیفهمید و غائله ختم به خیر میشد و لازم نبود به قول مسیحیها خدا مجبور شود برای خشمی که سر این ماجرا بر او مستولی شده است بالای صلیب برود... البته نکته دیگر بحث خرامیدن خدا در باغ است که نشان میدهد که از دید کتاب مقدس خداوند محدود است، زیرا اگر نامحدود بود و همه جا حضور داشت، دیگر لازم نبود که از جایی به جای دیگر بخرامد!!
« و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم نهار در باغ ميخراميد، و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند. و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: «كجا هستي؟» گفت: «چون آوازت را در باغ شنيدم، ترسان گشتم، زيرا كه عريانم. پس خود را پنهان كردم.» گفت: «كه تو را آگاهانيد كه عرياني؟ آيا از آن درختي كه تو را قدغن كردم كه از آن نخوري، خوردي؟» آدم گفت: «اين زني كه قرين من ساختي، وي از ميوة درخت به من داد كه خوردم.» پس خداوند خدا به زن گفت: «اين چه كار است كه كردي؟» زن گفت: «مار مرا اغوا نمود كه خوردم.»»
خیلی جالب است که اگر سوتی آدم نبود و نمیگفت که بخاطر عریان شدنش پنهان شده است، خدا نمیفهید ماجرا از چه قرار است!!
گویا درخت معرفت آنقدر که باید و شاید او را باهوش نکرده است، در غیر اینصورت، اینگونه خودش را لو نمیداد و خدا هم نمیفهمید و غائله ختم به خیر میشد و لازم نبود به قول مسیحیها خدا مجبور شود برای خشمی که سر این ماجرا بر او مستولی شده است بالای صلیب برود... البته نکته دیگر بحث خرامیدن خدا در باغ است که نشان میدهد که از دید کتاب مقدس خداوند محدود است، زیرا اگر نامحدود بود و همه جا حضور داشت، دیگر لازم نبود که از جایی به جای دیگر بخرامد!!