دل نوشته های دلتنگی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#درد_دارد

که کسی باعث ِ دَردَت باشَد

که تُو اَز دَردِ دِلَت با دِلِ او حَرف زَدی

‌─═┅✫✰✰✫┅═─
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی قلبی رو عاشق کردی

وقتی وجودی رو به خودت وابسته کردی

وقتی نفس های یکی رو به نام خودت زدی

وقتی وجودشو به وجودت گره زدی

فقـــــــــط امانت دار خوبی باش!!

ترکش نکن..

تنهاشم نذار!

که اگه بری و تنهاش بذاری

چه با خداحافظی

چه بی خداحافظی

میمیره...

بخــــــــــــــــــــــــــــدا که میمیــــــــــــره

نه اینکه نفسش قطع بشه

نه....

احساسش میمیره

مــــــرگــــ احســـــاس یــه آدم

بدتــــرین مرگــــ دنیــــــاســــــــت : (
 
آخرین ویرایش:

gold-fish

عضو
خیالم راحت نیست؛ می خواهم فراموشت کنم اما ...
اگر باران بیاید، حتی همین اول تیرماهی، باید چه کار کنم؟! اگر قدم بزنم و باز دستم را برای تو باز بگذارم، باز کنار خودم برای تو جایی باز کنم، اگر مثلا وقتی از خیابان رد می شود کسی شعر بخواند چه؟
نه اصلا فکر کن کسی به من شربتی خنک تعارف کند، یا حالم را بپرسد، جور دیگری که دیگران بلد نیستند بپرسند...
آخ که چقــــــــ ـــدر کار می برد این فراموش کردنت...
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود

گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

---



گاهی بساط عیش خودش جور میشود

گاهی دگر تهیه بدستور میشود

---

گه جور میشود خود آن بی مقدمه



گه با دو صد مقدمه ناجور میشود

---

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود

---



گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود



---

گاهی برای خنده دلم تنگ میشود

گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود

---



گویی به خواب بود جوانی مان گذشت



گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
 

gold-fish

عضو
داره بارون میاد، وسط تابستون... صدای رعد و برقش گوش آسمونو کر کرده...
پای فراموش کردن تو که وسط باشه، هر روز هوا بارونیه...
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﺁﻥ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺍﺭﺯﺩ؟


ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺬﺕ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻭ ﺩﮔﺮﻫﯿﭻ
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای کسی که می رود اشک نریزید بدرقه اش کنید
آدمها وقتی می روند که دلشان رفته باشد
وقتی دل برود کاری از دست پاها ساخته نیست
پاها به شکل غریبی دنبالِ رو دل هستند
رفتنی ها را به خدا بسپارید
آنها بازنده ترین برنده های دنیایند
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

🥀 ﺁﺩﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﻭﺩ ..
ﻭﻟﯽ ﻧﺮﺳﺪ…

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺪ ..
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺪ

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﺪ .. .
ﻭﻟﯽ ﺑﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ

ﺁﺩﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑَﻐَﻞ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ
ﺁﺭﺍﻡ
ﮐﻨﺪ !….🥀
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر تلخه
به همه آرامش بدی
ولی وقتی خودت یه شونه
واسه دلتنگیات میخوای
هیچ کس کنارت نباشه.
 

sar sia

کاربر بیش فعال
دوست دارم که بخوانی غزل ایجاد کنی
میل دارم که بخندی عسل ایجاد کنی
روی دشت تنت این بار که می آیی هم
زلف بندازی و کوه و کتل ایجاد کنی
اولی دینم و بعداً دلم اصلا تو بگو
مایلی توی کدامش خلل ایجاد کنی
خوش ندارم که به دنیا بنمائی رخ را
ناگهان شورش بین الملل ایجاد کنی
یا که آغاز کنی زلزله ی هجرت را
باز هم روی دل من گسل ایجاد کنی

وحید عیدگاه
 

sar sia

کاربر بیش فعال
من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم
پر از "عباس بابایی"، پر از "عباس دورانم"
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهران‌تر شود تهران، من آبادان ویرانم
صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تورا لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را
منم من "روزبه" اما، پس از این با تو "سلمانم"
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم
که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیـالی شدم از تنهـایی

گفته بودی که بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم اینک تو چرا می‌نایی؟.

فخرالدین عراقی
 

sar sia

کاربر بیش فعال
تمام گل هايم
محصول باغ تو

باده ام
ارمغان تاک تو

انگشتري هايم
از کان طلاي توست

و شعرهايم
امضاي تو را در پاي خود دارد

اي که قامتت
از بادبان بالاتر
و فضاي چشمانت
گسترده تر از آزاديست
تو زيباتري
از کتاب هاي نوشته و نانوشته من
و سروده هاي آمده و نيامده ام


نزار قباني
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی به دیدارم خواهی آمد که دیگر
نمی شناسمت!
من با پیراهنی ساده
آشفته حال
خیره به خالی دنیا
با خودم غریبه ام
با دیگران غریبه تر
جایی نشسته ام که نمیدانم کجاست
تو چون همیشه باوقار
با تردید نگاهم میکنی
حالم را می پرسی
حالم را؟؟؟؟پس از اینهمه سال؟؟؟
شاخه گلی روی زانوانم می گذاری
سری تکان می دهی
می روی....
من....
خیره به خالی دنیا
به ناگهان!
رفتنت را می شناسم!


نیکی فیروز کوهی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای از تبار باران

پژمرده ام کجایی

لب تشنه در کویرم

کی میشود بیایی

شب تا سحر نشستم

در بغض خود شکستم

اما سکوت کردم

چون نیست هم صدایی!!!!!!
 

Similar threads

بالا