خاطره، زيربناي هويت شهر است

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شهر هر روز بزرگتر مي شود. خانه هاي سيماني همسايه كوچه باغ هاي بي درختند. كوچه هاي كه زماني شناسه هاي هويت شهر و بود ديگر چشم اندازي به روزهاي دور و خاطره هاي نزديك ندارد.
تهران بي خاطره ، بي هويت مي شود و اين بي هويتي از كوچه باغ هاي شميران تا كوچه هاي آشتي كنان "طهران " چون خط ممتدي كشيده مي شود.
هنگامي كه از شهرهاي با هويت صحبت مي كنيم ناخوداگاه به ياد شهرهاي گذشته مي افتيم. آيا شهرهاي امروزي ما نمي توانند شهرهاي با هويتي باشند؟ اصولا هويت شهري چيست؟ شهر با هويت چه ويژگي هايي دارد؟ وچگونه مي توان به شهري هويت بخشيد؟ اين پرسش ها را با محسن حبيبي، دكتر در شهرسازي و رئيس دانشكده هنر دانشگاه تهران در ميان گذاشتيم كه در ادامه مي آيد.

چه عواملي به هويت شهر معنا مي‌بخشند؟
- هنگامي كه از هويت شهر سخن مي گوييم از چيزي صحبت مي‌كنيم كه در ظاهر و شكل شهر نيست بلكه در شاكله شهر است.
هويت شهر،‌ با شكل شهر تفاوت‌هاي اساسي دارد. شهرهاي زيبايي داريم كه ممكن است هيچ عامل هويتي در آن ديده نشود يا سيماي شهري آن بسيار زشت و آشفته باشد ولي همبستگي‌هاي اجتماعي، ياوري‌ها و كمك‌ها،‌ شاكله‌اي زيبا از درون آن شهر مي‌سازد.
وقتي از هويت شهر صحبت مي‌كنيم به چيزي رجوع مي‌كنيم كه در پس ظاهر و در بطن شهر نهفته است و ممكن است هيچ ربطي به شكل و ظاهر شهر نداشته باشد. در واقع زيبايي و زشتي شهر دليل با هويت بودن شهر نيست.مهم اين است كه داخل شهر چه مي‌گذرد. چه هنجارها و رفتارهايي در شهر به وقوع مي‌پيوندد كه به شهر هويت مي‌دهد.
وقتي از زندگي محله نام مي‌بريم، به ياد محله‌هاي قديمي مي‌افتيم. ممكن است اگر همان محله‌هاي قديمي را به شكل قديمي بازسازي كنيم، باز هم نتوانيم هويت و شاكله‌اي را كه در گذشته داشته است، ايجاد كنيم.

*‌ عوامل تشكيل‌دهنده هويت شهر چيست و اين عوامل چه تاثيري بر يكديگر دارند؟
- ارتباط بين عوامل هويت دهنده شهر مي‌تواند ارتباطي دو سويه باشد. شهر بدون عامل انساني مفهوم ندارد. اگر در شهري، شهروند وجود نداشته باشد، آنجا شهر نيست. بنابراين وقتي از شهر صحبت مي‌كنيم صحبت از تعاملات انساني است. تعاملات انسان با انسان، انسان با محيط و انسان با شهر. به همين دليل، عوامل تشكيل‌دهنده هويت شهر، هويت انسان را شكل مي‌دهد.
يكي از عناصري كه انسان با آن تعريف مي‌شود، حافظه است. شهر نيز داراي حافظه است. اگر شهري فاقد حافظه تاريخي باشد نمي‌توان گفت كه آن شهر باهويت است. به همين ترتيب اگر انسان چيزي را به ياد نياورد،‌ مي‌گوييم دچار فراموشي و آشفتگي شده است.
حافظه تاريخي شهر يعني اينكه شهر، داراي خاطره است و تعريف مي‌كند كه در اين مكان چه اتفاقي افتاده است. علاوه بر حافظه، شهر بايد خاطره داشته باشد. شهر بي‌خاطره، يعني شهر بي‌هويت.
مگر مي‌شود در شهر حادثه يا خاطره بد و خوبي صورت نگرفته باشد؟ پس همان‌طور كه انسان با خاطره تعريف مي‌شود،‌ شهر نيز با خاطره‌هايش تعريف مي‌شود. هر چه اين خاطره‌ها بيشتر باشد، ‌هويت انسان يا شهر كامل‌تر است.
افراد قديمي خاطره‌هاي طولاني تعريف مي‌كردند ولي امروزي‌ها بيشتر از چند خاطره، نمي‌توانند بگويند. به همين خاطر انسان امروزي سرگشته است. وقتي با او صحبت مي‌كنيم، مي‌گويد:‌ «پنجاه سال زندگي چه زود گذشت.» ولي پنجاه سال عمر فرد نسبتا قديمي، پر از خاطره بود. خاطره يعني اينكه فرد يا شهر «در حال» زندگي مي‌كنند. «حال» براي‌شان وجود دارد. شهر نيز بايد در زمان «حال» زندگي كند. اگر اين طور نباشد، داراي هويت نيست. يا بايد غم گذشته را بخورد يا تشويش آينده را داشته باشد.
هويت انسان به جز شكل فيزيكي، با هنجارها و رفتارهاي‌ش شكل مي‌گيرد. فرد را نه تنها از روي شناسنامه بلكه از روي رفتارها و هنجارهايش شناسايي مي‌كنيم. شهر نيز داراي رفتار و هنجار است.

* رفتار و خرد شهر را چگونه مي‌توان تعريف كرد؟
- اگر شهري داشته باشيم كه فاقد ايمني باشد، آن شهر داراي رفتار نابهنجار نيز خواهد بود. ما از اينكه در آن شهر راه برويم نگران هستيم. امنيت خاطر نداريم. شهر بايد سرزنده و با نشاط باشد. مكان‌هاي شهر بايد اين نشاط را در افراد ايجاد كنند. اينها رفتار و هنجار شهر است.
شهر بايد گيرايي داشته باشد و اين گيرايي از طريق مكان‌ها و فضاها بايد به وجود بيايد. اگر گيرايي نداشته باشد، كسي به آن جذب نمي‌شود. شهر بايد احساس داشته باشد. آيا شما تا به حال به اين فكر كرديد كه شهر داراي مزه است؟ شهر را مي‌شود مزه مزه كرد. همان‌طور كه مي‌شود يك شهر را چشيد يا بو كرد،‌ برخي مكان‌هاي شهري بو مي‌دهند. شهر گرمي و سردي مي‌دهد. شهر با هويت به انسان هويت مي‌دهد و انسان به شهر

* تاثير كدام يك بيشتر است؟
- بستگي به اين دارد كه ما از كدام جامعه و كدام شهر صحبت مي‌كنيم. ممكن است شهري با هويت تاريخي را نسلي به ارث ببرد كه هيچ خاطره‌اي از آن شهر ندارد. چنين چيزي هويت شهر را خدشه‌دار مي‌كند. به طور مثال، ميدان نقش جهان اصفهان هنوز به شهر اصفهان و شهروند اصفهاني هويت مي‌دهد و خودش هم هويت مي‌گيرد. اگر روزگاري در اين ميدان، بازار مكاره بر پا مي‌شد، يا مراسم سان و رژه در آن برگزار مي‌شد، امروز بيشتر‌ افراد در آن قدم مي‌زنند و گفت‌وگو مي‌كنند.
ميزان اين تاثيرات بستگي به اين دارد كه شهر، فضايي داشته باشد كه بتواند هويت خود را به شهروند تحميل كند و برعكس. ممكن است شهر جديدي باشد كه شهروندان به آن شهر، هويت دهند. اين تاثيرات بستگي به اين دارد كه حافظه و خاطره شهر چقدر قوي باشد.

* آيا هويتي كه ساكنان جديد به شهر مي‌دهند قابل پيش‌بيني است؟ به خصوص كه اين افراد بدون انتخاب روانه شهر مي‌شوند. اين هويت، مثبت است يا منفي و آيا بايد براي مثبت بودن هويت شهر جديد منتظر يك معجزه يا اتفاق باشيم؟
- ما مي‌توانيم از شهر جديد برازيليا نام ببريم. در يادداشت‌هاي 25 سال پيش اين شهر مي‌خوانيم، همه به آن شهر اعتراض دارند كه موفق نبوده است. اما الان برازيليا كه 50 سال از عمر آن گذشته و 2 نسل جمعيتي،‌ 25 ساله و 5 نسل جمعيتي؛ 10 ساله،‌ در آن سرمايه‌گذاري اجتماعي و فرهنگي كردند خيلي فرق كرده است. آخرين مقاله‌اي كه من از برازيليا خواندم اين بود كه شهر آرام آرام در حال پيدا كردن هويت شهري است و اين اصلا معجزه نيست،‌ بلكه سرمايه‌گذاري اجتماعي صورت گرفته است و ...

* برازيليا در پانزده تا بيست سال اول، شهري ملال‌آور شده بود.
- درست است. شهر جديد مي‌تواند اين طور باشد. اين مهم نيست. مهم اين است كه چه مكان‌هايي را در شهر تدارك ببينيم كه در اين مكان‌ها، اتفاقات و حوادث اجتماعي رخ دهد. كاري كه در شهر جديد انجام مي‌دهيم، فقط ساخت خانه،‌ مدرسه يا پارك است. ولي فراموش مي‌كنيم كه اينها مشكل ظاهر شهر است. فراموش مي‌كنيم مكاني كه شاكله شهر در آن بروز پيدا مي‌كند، بسازيم. درست مثل انسان‌ها. معلوم نيست من انساني شجاع هستم يا ترسو. فقط وقوع يك حادثه مي‌تواند اين را نشان دهد كه من چه عكس‌العملي نشان مي‌دهم.
در صورت وقوع حادثه‌اي كسي كه هميشه از شجاعت خود حرف مي‌زند، ممكن است فرد بزدلي بيرون بيايد، چون وقوع حادثه،‌ فرصت فكر كردن را از فرد مي‌گيرد و اينجا شاكله بروز پيدا مي‌كند.
بنابراين بايد جايي براي وقوع حادثه‌ها در شهر، بسازيم. در شهرهاي جديد،‌ شهر مجرد است. عده‌اي وارد آنجا مي‌شوند و احتياجي به گلچين كردن آنها نيست. خودشان،‌ به هر دليلي، انتخاب كرده‌اند كه وارد شهر جديد شوند.
شهرهاي جديد، مكاني براي وقوع حادثه‌هاي روزانه مي‌خواهند. جايي براي مارگيري، زنجير پاره كردن. جايي كه جمع شوند،‌ آواز بخوانند، عزاداري كنند يا هر چيزي كه نمايش اجتماعي باشد.
ساكنان، اين مكان‌ها را كجا پيدا كنند؟ وقتي در بهارستان پيدا نمي‌كند، به اصفهان مي‌رود. وقتي در واوان پيدا نمي‌كند در اسلام‌شهر به دنبال آن مي‌گردد.
انسان، علاقه‌مند به شركت در نمايش‌هاي شهري است؛ نمايش‌هايي كه در يك لحظه هم بازيگر باشد، هم تماشاچي. اگر اين را در شهر جديد به وجود بياوريم، ممكن است آن شهر در پنج سال اول نيز خاطره‌انگيز باشد. هر چه حادثه و واقعه در شهر قوي‌تر باشد، شهر جذاب‌تر مي‌شود. افراد بيشتري را جذب مي‌كنيم.
به جاي اينكه فكر كنيم علي آقا بقال كجا مي‌نشيند، سوپرماركت طراحي مي‌كنيم. جايي كه من و شما هيچ رابطه‌اي يا حرفي با فروشنده نداريم و در حالي كه با علي آقا بقال صحبت داريم، او راجع به ديگران مي‌گويد: پسره شيطاني كرد، فلاني ماشين خريده. چيزهايي كه ما از آن به عنوان فضولي‌هاي اجتماعي نام مي‌بريم. اين نظارت اجتماعي است كه در شهر وجود دارد. اين نظارت اجتماعي كجاست. جايي كه بتوان پاتوق درست كرد؟ به محض درست كردن اين پاتوق، رفتارهاي اجتماعي كنترل مي‌شود و خاطره ايجاد مي‌شود.

* آقاي دكتر، شما مي‌گوييد بايد در شهر جديد براي ايجاد حافظه و خاطره، مكان‌هاي خاصي ساخته شود. اين فضا‌ها و فعاليت ها بايد سنتي باشند. آيا فعاليت هاي سنتي مي‌تواند به شهر هويت بدهد؟
- منظور از سنتي چيست؟

* به عنوان مثال، قهوه‌خانه پاتوق خوبي براي انجام برخي از امور است. محال است چنين قهوه‌خانه‌هايي در شهرهاي جديد بسازند.
- در شهرهاي جديد به جاي قهوه‌خانه، كافي‌شاپ درست مي‌كنند.

* بين قهوه‌خانه و كافي‌شاپ تفاوت زيادي هست.
- طبيعي است كه در كافي‌شاپ تجدد و به روز بودن را ببينيد.

* منظور امروزي بودن نيست. در قهوه‌خانه، نظارت اجتماعي كه به آن اشاره كرديد، شكل مي‌گيرد؛ ولي در كافي‌شاپ نظارت اجتماعي وجود ندارد. كافي‌شاپ محلي است كه افراد مختلف در آن رفت و آمد مي‌كنند ولي در قهوه‌خانه، افراد خاص با فرهنگ خاص هستند كه بر آن محله نظارت دارند.
- اين گونه نيست. شما الان كافي‌شاپ را در مقياس شهر مطرح مي‌كنيد، در حالي كه بايد در مقياس محله مطرح شود. اگر به طور مداوم در كافي‌شاپ رفت و آمد كنيد، يك عده افراد خاص، هميشه در آنجا حاضرند كه آنجا براي‌شان حكم پاتوق را دارد. من و شما رهگذريم و اين پاتوق‌ها آرام‌آرام ساخته مي‌شود. كافي است مكاني شهره شود؛ آنگاه خود به خود تبديل به محلي براي نظارت اجتماعي مي‌شود. مهم اين است كه ما چگونه اين مكان‌ها را سازمان بدهيم.
ما درباره مكان ساخته شده صحبت مي‌كنيم. در حالي كه بايد از مكان ساخته نشده و شهر بدون ساكن صحبت كرد.
بايد دنبال جايي باشيم كه روح شهر يا شاكله شهر، ظاهر مي‌شود. البته ممكن است بگويند: فلان مجموعه آپارتماني، «خيلي باحاله» چرا مي‌گويند باحاله؟ اين در واقع يعني كه در زمان حال اتفاقاتي در آن مي‌افتد.
بنابراين فضاي سنتي، كه فضايي نوستالژيك و پر از خاطره است. به اين معنا نيست كه اگر آنها را بازتوليد كنيد، همان خاطره‌ها زنده شود، اگر توانستيم مكاني بسازيم كه اين «حال» در آن اتفاق بيفتد، يا «حال» داشته باشد، آن شهر هويت دارد و زنده است. مهم اين است كه چگونه شهر را سامان دهيم كه روح در آن جريان داشته باشد. از جسد بودن خارج شود. زنده شود، كه البته كاري سخت است ولي بايد اين امكان را به آن داد كه روح در آن حلول كند.

* نقش فرهنگ، در هويت‌بخشي به شهر چيست؟ جايي كه فرهنگ مطرح مي‌شود‌، هنر نيز در پي آن مي‌آيد. هنر چه نقشي در هويت يك شهر دارد؟
- فرهنگ، داراي دو معنااست. آنكه به ما ارث رسيده است - كه هيچ صفتي بر آن نمي‌گذارم و نمي‌گويم فرهنگ سنتي، چرا كه ممكن است، بوي كهنگي و غربت بدهد. فرهنگي كه به ما ارث رسيده، هم اجتماعي است و هم خانوادگي. فرهنگ ديگري هم هست كه ما آن را مي‌سازيم و اگر روزآمد نباشد و نتواند به خواست‌هاي روز ما جواب دهد،‌ فرهنگ نيست.
اگر پسوند شهري به آن داده شود، دو فرهنگ را در بر مي‌گيرد: اول، فرهنگي شهري، كه به ما ارث رسيده و دوم فرهنگ شهري را كه توليد مي‌كنيم.
فرهنگ شهري به ارث رسيده، به عنوان ميراث، در برخورد با ما به ثروت تبديل مي‌شود و ما از آن استفاده مي‌كنيم. در شهر جديد ممكن است فرهنگ شهري داشته باشيم و اين فرهنگ شهري در مكان رخ نمي‌دهد و با افراد مي‌آيد و ممكن است فرهنگي كه با افراد مي‌آيد، شهري باشد يا روستايي. در صورت روستايي بودن كار دشوارتر مي‌شود.
اين فرهنگ در آمد و شد و تعامل بين گذشته و حال است. به عبارتي گذشته مرتب تبديل به روز مي‌شود، دگرگوني پيدا مي‌كند. فرهنگ فرد نيز در حال استحاله و پالايش دايمي است. اين فرهنگ تشكيل‌دهنده هويت است. از اين‌رو، شهر بدون فرهنگ، شهر بدون هويت است. هر قدر غناي فرهنگي شهر بالا رود، آن شهر داراي فرهنگي جدي‌تر است. ولي از همان ابتدا هم مي‌توان شهري ساخت كه نشان دهد، فرهنگي جدي پشت آن است و اين فرهنگ جدي است كه مي‌تواند هنجارهاي فردي را كه با فرهنگ شهري آشنا نيست، تعديل و معنادار كند.

* نقش هنر در هويت‌بخشي چيست؟
- هنر،‌ بحث زيبايي‌شناسي است. بحث ذائقه شهري است و آنچه گفتم بايد از شهر چشيد. ممكن است فرهنگي قوي داشته باشيم ولي در سياه و سفيد خلاصه شود. بنابراين شهر ما رنگارنگ نخواهد بود و شهري كه رنگارنگ نباشد، افسرده و دل مرده است. به رغم غناي فرهنگي ما فرهنگ را رها كرديم و فرهنگ روزمره‌اي در پيش گرفتيم. زيبايي را از دست داديم و چشم‌مان به زشتي خو گرفته است. مگر اينكه در جايي برويم و زيبايي را ببينيم، بعد با تعجب بگوييم: «اين گونه هم مي‌توان بود»، «رنگ هم مي‌تواند باشد»، «آهنگ خوب هم مي‌شود داشت»، ‌«مي‌شود شهر زمزمه خوبي داشته باشد»، همه اينها بستگي به اين دارد كه سليقه عمومي چقدر بالا رفته باشد. سليقه هم با هويت رابطه دارد، هم با فرهنگ. در واقع اگر هويت و فرهنگ قوي نباشد سليقه هم خراب مي‌شود، آن وقت من معمار، هر چه براي‌تان بسازم فرقي نمي‌كند. در حالي كه اگر سليقه باشد، هر بنا و شهري ساخته نمي‌شود. معمار يا شهرساز، متكلم وحده نخواهد شد و مجبور مي‌شود مخاطب داشته باشد و وارد گفت‌وگو شود.

منبع: پايگاه اطلاع‌رساني شهرسازي و معماري
 
بالا