حقیقت روح انسان ، آیا جنسیت ندارد؟

EECi

مدیر بازنشسته
با سلام:gol:
امروز صبح در رادیو از زبان یک روحانی شنیدم که میگفت: روح انسان ، جنسیت ندارد

حال سوال من از شما دوستان این هست که آیا روح انسان جنسیت ندارد ؟
لطفا پاسخ های کامل و با ذکر منبع بدهید

قوانین تاپیک:
1- اسپم نزنید
2- فرض بر این هست که وجود روح اثبات شده است
3- با حوصله پاسخ بدهید

در پناه حضرت حق:gol:
 

بابك خسروي

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشيد فقط حسم رو مي نويسم و منبع خاصي ندارم
به نظر من هم جنسيت نداره چون ابزار جنسيتي (بدن مادي) وجود نداره
 
  • Like
واکنش ها: EECi

jamnaj

عضو
بسم الله الرحمن الرحیم
الله حق تعالی، آن وجود مطلق بی همتا، عالِم قادر حکیم ، خالق و ربّ العالمین؛ ماسواه و غیرِ خود راخلق کرد و موهبت وجود بخشید
خواست و اراده اش بر وجود نفوس انسانی تعلق گرفت و هر آنچه خواهد چون گوید باش پس بیدرنگ خواهد بود
خواستش » گفته اش و گفته اش کلمة االله است و آن خود اولین مخلوق عالَم وجودِ ماسواه که نورانی ترین وجود بعد خودش منور به نور وجود موجِد و خالقش «الله ربّ العالمین» که خود نور مطلق است و نورِ نورها(نورِ الانوار) و خالق نور ونور بخش و وجود بخشِ موجودات دیگر منوّر به نور الانوار ؛ خداوند بی همتا
از اولین نورتجلی کرده اش بهترینِ خلق هایش را نور وجود بخشید و آن نفس رحمت للعالمین خاتم النبیّین محمد مصطفی (ص) است و فاطمه و علی و حسن و حسین و دیگر اهل بیته الطاهرین سلام الله علیهم اجمعین.
و روح الهی خود را بر آن نفوس عالی اعطا نمود
اما در سایه وجود آن نفوس طاهرین دیگر نفوس و مخلوقات عالم را موهبت وجود بخشید که " فرمود: لو لاکَ لمّا خلقتُ الافلاک و..."
من و تو و ما و دیگران را خلق کرد و به هر کسی در حد شأن وجودی و متناسب با انتخاب و گرایش و اراده و خواست و همت و لیاقت و مقام ذاتی واختیاری وشخصیتی و هویتی-مان مطابق با حکمتش و مصلحت ما ، دیگر موهبات وجودیمان را تحقق بخشیده و ملحقات و متعلقات نفسانی و روحانی و کالبدها و ابدان جسمانی را مطابق با آن برنامه حکیمانه اش بر طبق ظرفیت وجودیمان خلق کرد
یکی را مرد و دیگری را زن خلق کرد ؛ آن را که مرد خلق کرد شایسته مرد بودن بود و آنرا که زن خلق کرد شایسته زن بودن
روح و جسم هر یک را مطابق خصوصیت نفس همان نیکو آفرید و تبارک الله احسن الخالقین که بهتر از این نمی توانست باشد
برنامه خلقت ادامه دارد و دنیا و عقبی در ادامه همین برنامه و حکم الهی است
و هر کس در نهایت به همان که شایسته اوست در دنیا و عقبی رهسپار است.....
///////////////
این متن فقط برای بررسی است
 

jamnaj

عضو
پاسخ به این سوال مستلزم این است که اولا مشخص کنیم که آیا منظور از روح همان نفس ( خود یا "من" ) است یا نه ، نفس را غیر از روح میدانیم همچنانکه آنرا غیر از کالبد جسمانی دانسته ایم .
.
.
به هر حال در پاسخ ؛
بنظر من مرد یا زن بودن به اصل نفس برمیگردد ؛ یعنی خداوند هر کسی را متناسب با آنچه شایسته اوست ترکیب خلقت بخشیده ؛
با این پیش فرض حق و شایستگی و عدالت در همان است که خداوند انجام داده ( در باب جنسیت هر فرد ) .
.
یعنی به گونه ای نفس مرد و نفس زن هم در این جهت تفاوت دارند ، که به خصوصیت شخصیتی ذاتی آنها برمیگردد ؛ و روح متناسب با آن هم برایشان اعطاء شده و در نهایت کالبد یا کالبدهای جسمانی و تن و بدن مادی هم در خلقتشان متناسب با همان که شایسته و لایقشان بوده اعطاء شده .
و خلاف این [و نامتناسب بودن] خلاف حق و حکمت و عدالت و لطف الهی است و خداوند حق تعالی آنچه حق است انجام می دهد و نه ناحق و نادرست .
.
.
من[ نفس ؛ خود ] از جهت من بودنش که مذکر یا مونث نیست ؛ یعنی من از جهت من بودنم ( من بودنِ من ) که مذکر نیستم [ یا برای زنها مونث ] ؛
اما همین من(خودم ) مرد هستم از جهت انتخاب و فعل ارادی ذاتی شخصی شخصیتی ؛
یعنی در همان انتخاب اصیل ذاتی [[ در شرایط مطلق حق و بدور از خطاها و اغواهای احتمالی ]] انتخابگر مردیّت با خصوصیات مردی (مردیّت یا مردانه_گی ) بوده و هستم ؛ [ و در مورد زنها ،خصوصیت و خصوصیات زنی ( زنـیّت یا زنانه_گی )]
البته مشخص است که وسایط مردانگی یا زنانگی در جسم و بدن و کالبد مادی و غیر مادی ( مثالی و برزخی ) خلقت می یابد و در مورد روح روحی مردانه یا زنانه با خصوصیات روحی مردانه و یا زنانه و متعلقات و ملحقات متناسب با هر فرد که در نهایت بر میگردد به خود نفس ( من ) با خصوصیات فردی و شخصی انتخابی اختیاری و ارادی ذاتیو سرّ و باطن هر فرد انسانی و یا دیگر مخلوقات همانند انسان که شایستکی آگاهی و فعل و اراده را دارا هستند .
.
.
.
من و تن و بدن ؛
نفس و روح و کالبد ؛
نفس و روح و جسم و جسد ؛
 
آخرین ویرایش:

jamnaj

عضو
تذکر :
وجود نفس از بدیهی ترین و آشکارترین حقیقتهاست . [ خود ؛ من ؛ همین خودم ، خودم ، من ] .
.
وجود روح [ بفرض متغایر بودن با همان نفس ] اگرچه در تحت احاطه و شعور نفس است اما در شناخت و باور وجودش همانند نفس نیست .
.
آنچه کالبد روحانی و مثالی و برزخی است و در اذهان عامه به عنوان روح خوانده می شود بکلی غیر از روح و نفس با تصور فوق است .
.
تن و بدن جسمانی مادی هم که آشکارا غیر از نفس و نیز روح و دیگر متعلقات نفس از ذهنی و روحی و مثالی است اما از بس مورد انس و عادت نفوس انسانی است ؛ یگانگی من و تن در عمل و ادراک و حس های جسمی را می نمایاندبگونه ای که گاه گویی دوگانگی خود و بدن را نمی بیند !! ؛بطوری که بسیار عوام غافل خود را فراموش کرده [ همین خودی که خودشان است !!!:eek:] آری من را فراموش کرده و مشغول تن می شوند و تن را نیز فقط همین بدن مادی می پندارند ؛
کار بجایی میرسد که انسان غافل و جاهل خود را انکار و بدنش را جای خودش میپندارد !!!:huh: و تازه دنبال کسی میگردد که خود او را به خودش بنمایاند !
وآنکه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد .................. .
 
آخرین ویرایش:

jamnaj

عضو
اگر زبان کسی را هم قطع کنند به ظاهر او لال می شود اما در نفس و روحش هزاران سخن می گوید ؛ لازم نیست برای کسی چنین فاجعه ای رخ دهد همین که دهان از گفتار یاوه فرو بندیم ؛ در عالم سکوت بسیار سخنان حکیمانه توانیم زد !:hypocrite:
گفته است :
در اندرون من خسته ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و غوغا است !
گویم :
بیچاره انگار نمی بیند که او خودش است !
 

jamnaj

عضو
این تایپیک در موضوعی دیگر است لذا قصد اطاله کلام و انحراف موضوع تایپیک را ندارم .
اگر به متن با تامل بنگرید صحبت صرف و نحو و تاریخ ادبیات و تجزیه و ترکیب شعر نبود که بحث ادبیات را پیش کشیدید ؛ بلکه تذکری به خویشتن بود.
.
.
ابتدا به خودشناسی توجه نمایید ؛ آنگاه مسایل روشن می شود.......................... در ضمن اینجا تالار فلسفه است .
 

Similar threads

بالا