حقوق حیوانات در اسلام

Mr. Lawyer

دستیار مدیر کل در تالار حقوق
کاربر ممتاز
حقوق حیوانات در اسلام


به حضور دوستان یک گزارش اجمالی ارائه می دهم. البته من مفصل آن را در بعضی از جزوات مطالعه کرده ام. در ادبیات حقوقی امروز سه نگاه برای پیدا کردن حق و تکلیف وجود دارد. این سه نگاه به محیط زیست است.

نگاه اول، نگاه سنتی و تاریخی است که تا دهه‎های اخیر در متون حقوقی رایج بود و آن ، نگاه انسان مدارانه یا نگاه انسان محور است. در این نگاه ، انسان محور است و معتقد است که همه چیز برای انسان آفریده شده است. او باید به خواست و امیال خودش برسد. او باید به هر شیوه ای که خواست التذاذ و بهره بگیرد. با توان و قدرت هر چه بیشتر ، هر چه را که می خواهد دست درازی و مصرف کند تا لذت بیشتری ببرد. اصل بر تمتع بشری است. جالب توجه این است که این نگاه به میان مفسرین دینی هم سرایت کرده است. یعنی مفسرین یهودی و مسیحی و اسلامی (ادیان ابراهیمی) ، که البته ادیان هندی این گونه نیستند. ادیان ابراهیمی تمام متون دینی را با این نگاه تفسیر می‌کرده‌اند. در تورات عباراتی وجود دارد که جهان برای بشر آفریده شده است. در انجیل نیز همینطور و در قرآن مجید نیز آیاتی وجود دارد که همین برداشت را از آن می‎کرده اند. (خلق لکم ما فی الارض جمیعاً :سوره بقره آیه 29، خدا برای شما هر چه که در زمین است را آفریده).
در سوره انعام به صراحت گفته می شود که خداوند چهارپایان را آفریده است که سوارشان بشوند، گوسفند را برای کشتن و خوردن و غیره ... این متون مقدس دقیقاً وسیله تفسیر انسان و نگاه انسان مدار به جهان شده است. این نگاه به جایی رسید که در حقیقت وقتی که بشر مقداری آزاد شد و محیط های آزاد نقد دینی مطرح شد (بخصوص در اروپا) رسماً عده ای مانند توینبی فریاد زدند که ادیان ابراهیمی جهان را آلوده کرده اند، محیط زیست را از بین برده‎اند ، زندگی را برای بشر تنگ کرده‎اند. این نگاهی است که ادیان ابراهیمی ایجاد کرده اند و گفته اند که جهان برای بشر آفریده شده است و هر جوری که دلت می خواهد زندگی کن و به جان حیوانات و طبیعت بیفت. معیار حق فقط تو (انسان) هستی، تفسیر حق بر اساس تو می شود و هیچ چیزی به عنوان حق معنا ندارد جز خود تو! به اصطلاح تعبیر عامیانه توینبی، ادیان ابراهیمی بشر را لوس کرده اند و انسان خودش را عزیز دردانه جهان می داند و این ادیان هستند که پدر جهان را درآورده اند. در دو سه دهه اخیر که نهضت حقوق حیوانات و محیط زیست مطرح شده بیشترین حمله متوجه ادیان ابراهیمی شده است. حتی متون مسیحیت بیشتر مورد حمله واقع شده است. واقعاً در متون مسیحی همین گونه است. دغدغه خاطر متون مسیحی نجات بشر است که بشر باید رستگار شود و معتقد است که به هر حال ، آدم گناه کرده است و این جهان تبعیدگاه بشر است و مثل یک زندان و شکنجه گاهی است که باید شکنجه ببیند تا از رنج نجات پیدا کند و در بعضی مکاتب مسیحی گفته می شود که با قربانی شدن بشر ، بشر نجات پیدا کرد و خدا بشر را پذیرفت و دیگر گناه بشر را آمرزید. ولی به هر حال ، جهان برای بشر است و دغدغه خدا این است که بشر نجات پیدا کند و در جهان فانی شود و طبیعت فانی بشود و همه از بین بروند. این نگاه در مسیحیت و افکار توینبی که فیلسوف بزرگی است به چشم می خورد.
نگاه دوم از اواخر دهه 1980 تا 1990 اوج گرفته است که نگاهی تند و افراطی است. در این نگاه ، محیط محور است و جهان را این گونه نگاه می کند که یک حقیقت واحد وجود دارد. جهان ، طبیعت ، کوه ،صحرا ، حیوانات ، اسب ، گاو ، موش ، همه و همه یک حقیقت است و بشر هم یکی از موجودات طبیعی این جهان است. این نگاهی است کاملاً طبیعی ، هم طبیعت از بشر استفاده می کند و هم بشر از طبیعت. این نگاه که این یکی برای آن یکی آفریده شده است وجود ندارد. هیچ کدام برای دیگری آفریده نشده است و به بشر هیچ اجازه نمی دهند که این کارهای تجاوز به طبیعت ، به کوه ، صحرا ، آب و دریا را انجام دهد. این نقد اکوسنتری است و بشر را از نظر اشرف مخلوقات بودن و کرامت بشری و همه اینها پایین آورده اند و او را یک موجود طبیعی می دانند. در این میان ، خانواده را منکر می‎شوند و خیلی از حقایق معنوی را انکار می کنند و می گویند همانطور که حیوان خانواده ندارد ، بشر هم خانواده ای ندارد و اصرار دارند که بشر هم باید برود به طرف طبیعت ، به این معنا که همچون موجودات حیوانی زیست کند و تکامل بشر آن است که به عنوان حیوان زندگی کند و هر چه تقید بکند ، جلوی آزادی بشر را می گیرد و بشر چون به خواسته های خودش نمی رسد بدبخت می شود. باید مثل حیوانات زندگی کرد و تقیداتی را که قانون به نام بشر درست کرده است کنار گذاشت. الآن هم طرفداران این مکتب زیاد هستند و می گویند هر چه از طبیعی زندگی کردن دور شویم و از زندگی حیوانی فاصله بگیریم افول بشریت است نه تعالی آن. می گویند : باید بگردیم به طرف زندگی حیوانی و هیچ کس هم برای کسی آفریده نشده است.
نگاه سوم ، نگاه تلفیقی است که خودم بیان کرده ام و طرفدار آن هستم و ساختار آن را بیان می کنم. آن نگاه این است که بله ، بشر اشرف مخلوقات است به دلیل قوه ناطقه و قوه تفکر و به دلیل واجد بودن روح الهی و امانت خدایی. این نگاه این گونه است که جهان خدایی دارد و جهان سویی دارد و سکه دورویی است. طبیعت یک سکه دورویی است. طبیعت جان دارد و بشر هم جان دارد ولی در بشر بُعد خاصی هست که در دیگران نیست و آن مسئله روح خدایی است. برای این روح خدایی، حقوقی وجود دارد که اگر از آن به حقوق روح خدایی تعبیر کنیم ، سخنی به گزاف نگفته ایم. حقوق روح خدایی این است که بشر حق بهره برداری از طبیعت را دارد ولی نه نامحدود. طبیعت جان دارد، طبیعت خدا را سجده می کند ، خدا را تسبیح می کند. ملاصدرا دقیقاً می گوید که آیه شریفه (و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم ، سوره اسراء ، آیه 44 ، هیچ چیز نیست مگر آنکه به تسبیح خدا مشغول است و شما تسبیح آنها را نمی فهمید و متوجه نمی شوید) را باید (لا یفقهون تسبیحهم : نمی فهمند تسبیح خودشان را ) بخوانیم و ضمیر را به خود اینها برگردانیم. فرق انسان و حیوان این است که اگر چه هر دو تسبیح می کنند اما انسان می داند که دارد تسبیح می کند ولی حیوانات و موجودات دیگر نمی دانند. این نگاه سوم ، ترکیبی است و به بشر اختیار نامحدود نمی دهد. جهان برای انسان آفریده نشده است که آن را از بین ببرد تا خودش باقی بماند! در این نگاه ، آیات قرآن مجید به گونه ای دیگر تفسیر می شود. چون آیات قرآن مجید قابل اینگونه تفسیر هم هستند. در قرآن مجید آیات بسیار بسیار عجیبی نسبت به طبیعت وجود دارد. فرقی که اسلام و قرآن با مسیحیت دارد ، این است که دغدغه‎اش تنها نجات بشر و رستگاری بشر نیست. کاملاً از قرآن برمی آید که رستگاری بشر با رستگاری طبیعت رابطه تنگاتنگ دارد. طبیعت هم باید رستگار شود. بَر و بحر هم نباید فاسد شوند. (ظهر الفساد فی البَر و البحر بما کسبت ایدی الناس ، سوره روم آیه 41) بر و بحر هم باید نجات پیدا کنند. رستگاری عمومی مورد نظر است. این یک سیر و رودخانه واحدی است که همه به سوی خدا می روند نه فقط انسان. (کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام ، سوره الرحمن آیه 26 و 27) کل من علیها فان یعنی چه؟ نه اینکه معدوم می شوند! یعنی همه در خدا فانی می شوند. این رودخانه واحد یعنی در درون آن از انسان کامل گرفته تا ذره و کرمی که در ته دریا غذا می خورد در این مجموعه قرار گرفته است. این رودخانه دارد حرکت می کند تا به خدا برسد. این تئوری عجیبی است که (کل من علیها فان و یبقی وجه ربک) یعنی با فناء طبیعت و انسان در خداوند و جه ربوبی تجلی پیدا می کند. گفتم رستگاری بشر با رستگاری دیگر موجودات تلفیق شده و در هم آمیخته است. در قرآن مجید ، در سوره شمس ، خداوند می فرماید : (والشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها ، سوره شمس آیات 1 و 2) که خداوند از قسم به طبیعت شروع می کند تا به (و نفس و ما سواها ، سوره شمس آیه 7) می رسد که (فالهمها فجورها و تقویها ، سوره شمس آیه 8) تمام این سوگندهای به طبیعت مقدمه این است که نفس آدمی نیز یکی از پدیده های الهی در کنار خورشید و کوه و شتر و مار و عقرب و موش و غیره است و تفاوت آن این است که پشتیبانی تمام موجودات در ید قدرت الهی است و با قدرت الهی به طرف خداوند می روند. (ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم ، سوره هود آیه 56) یعنی به جبر تکامل پیدا می کنند. وقتی از (دابه) صحبت می شود تمام جنبنده ها را می گوید. اعم از گاو و موش و کوه و صحرا و دریا و غیره را به معنی جنبنده یعنی حیوانات. هیچ حیوانی نیست که پشتیبانی او در دست خداوند نباشد و همه بر صراط مستقیم حق قرار دارند و به جبر پیش برده می شوند و نمی توانند راهی را که باید نروند. اگر عقرب می گزد ، به امر الهی و به سنن تکوینی الهی این امر را انجام می دهد و باید هم انجام دهد. ولی به بشر به دلیل قوه ناطقه و روح الهی می گوید که (و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقویها) ، (قل هذه سبیلی ، سوره یوسف آیه 108) این راه من است. خوب و بد را به تو گفته ام. (اما شاکرا و اما کفورا ، سوره انسان آیه 6) خودت می دانی که کدام راه را انتخاب کنی. فرق بین همه ما با آن کرم کوچک ته دریا فقط همین است. او مثل ملائکه می ماند. یعنی از نظر وجودی با حیوانات که در اختیار خودشان نیستند و قدرت انتخاب ندارند یکی هستند. اما از این جهت که همه در جهت خدا حرکت می کنند و فانی در حق می شوند برابرند. پس بنابراین دغدغه قرآن مجید رستگاری مجموعه موجودات است. انسان با کوه و دریا و حیوانات ، سعادتی تنگاتنگ دارد. آقایان لطفاً به این آیات توجه کنید : (و لو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء ، سوره اعراف آیه 96) یعنی چه؟ ما باید به عنوان مسلمان به اینها معتقد باشیم و اگر معتقدیم باید بفهمیم. اگر انسانها به اوامر ما اطاعت کنند و تقوا پیشه کنند برای آنها از آسمان برکات نازل می کنیم. یعنی مسائل تکوینی با عمل بشر ارتباط دارد؟ (عجیب است) قرآن مجید چندمین بار به این مطلب اشاره می کند. زلزله هایی که برای قوم عاد و ثمود آمده است به دلیل اعمالشان بوده است که ارتباطی مستقیم وجود دارد. (اذا کثر الزنا کثر الزلزال). ادعای قرآن این است که مسائل طبیعی با اعمال انسان ارتباط دارد و من خودم هم این ارتباط را درست نمی فهمم! چرا قرآن به یک ناقه (بچه شتر) ، آیت الله اطلاق می کند و می گوید اگر این را آزار دهید (بکشید) (فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسواها ، سوره شمس آیه 14). ربط بین یک تخلف نسبت به یک حیوان با آن همه عذاب الهی را باید فکر کرد و حکما باید بروند و روی آن بحث کنند. در دنیای جدید که اطاعت و دین و آیین نیست، پس عذاب چه می شود؟! من واقعاً نمی دانم. اینکه در سنت ما وجود دارد که اگر گناه کنید شیر گوسفندان کم می شود و زراعت خراب می شود خرافات نیست ، یک اعتقاد است و در قرآن نیز وجود دارد. (و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء) (و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا و یزدکم قوه الی قوتکم و لا تتولوا مجرمین ، سوره هود آیه 52)
به هر حال مسئله حقوق حیوانات در صورتی معنا می دهد که ما این نظر سوم را داشته باشیم. این نظریه است که برای حیوانات هم تکامل قائل است. این است که یکی از اصول اعتقادی ما در قرآن مجید ، حشر حیوانات است. (و اذا الوحوش حُشرت ، سوره تکویر آیه 5) وحوش که محشور می شوند ، کوه هم محشور می شود و زمین هم محشور می شود. (اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره ، سوره زلزال) اگر زمین و حیوان محشور می شوند ناشی از آن است که سعادت و رستگاری آنها با هم ارتباط تنگاتنگ دارد. نجات طبیعت دو نجات و دو رستگاری نیست. بلکه جهان باید رستگار شود. (کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام) این معنای رستگاری کل طبیعت است. یک نکته را عرض می کنم. حق از نظر حقوقی همیشه به یک معنی نیست. یک حق است که به معنی حق داشتن است و یک حق به معنی حق بودن است. یک حق هم به معنی حق حمایت است. حق داشتن با حق بودن فرق می کند. حق بودن این است که خدا حق است. این خبر حق است. الآن روز است ، حق است. اما حق داشتن حقی است مثل حق مالکیت ، حق بر منفعت و غیره. این حق قابل مطالبه است. یعنی شخص با اراده خودش مطالبه می کند. اما یک نوع حقی است که حق است ولو قدرت اراده ندارد که مطالبه کند. این حق طبیعت است. این حق دریا است. این حق کوه است. و این حق حیوانات است. اینها حق دارند ولی حق به معنی حق حمایت. یعنی ما مکلفیم به حمایت از آنها و نگذاریم که آنها را آزار دهند. آزار حیوانات خلاف تکلیف است. ما افتخار می کنیم که در میان بزرگان ما افرادی مثل سعدی وجود دارند.
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
چون جان دارد پس حق دارد و حق مساوی است با وجوب تکلیف از طرف مقابل. هر موجود زنده ای حق بر حیات دارد. ولی اگر به ما اجازه کشتن و مصرف حیوانات داده شده به هیچ وجه اجازه نامحدودی نداریم و لذا یکی از محرمات بزرگ الهی این است که کسی فقط برای تفریح به شکار برود. یکی از محرمات و گناهان کبیره همین است که روایات بسیار زیادی درباره اش وجود دارد. مثلاً بگوید من تیری پرتاب کنم ببینم به چه خوبی کبوتر را روی هوا می‌زنم. این یکی از گناهان بزرگ است. اگر کسی چنین کاری را کند سفرش سفر حرام است. نمازش را باید تمام بخواند. روزه اش را باید بگیرد و خدا این گناه را نمی آمرزد. به دلیل اینکه حیوان نمی تواند ببخشد. در روایات هست که گناهی که به انسان ها می شود اگر آن انسان ببخشد بخشیده می شود ولی حیوان که زبان ندارد که بگذرد. او فقط جان دارد که شما باید از او حمایت می کردید ولی نکردید. در قرآن مجید مکرر به این نکته توجه داده شده که به حیوانات احترام بگذارید. مثلاً احترام به هدهد.
در حدیثی است از کتاب (عیون اخبار الرضا علیه السلام) ، حضرت رضا علیه السلام که از پدرش و او از پدرش تا مولا امیرالمؤمنین علیه السلام که همراه پیامبر داشتیم راه می رفتیم. دیدیم کسی می خواهد اسبش را بخواباند و اسب سرکشی می کند. او نیز ظرف خالی جای علوفه را برای گول زدن اسب جلوی او می آورد و از دهانش دور می کند تا اسب بخوابد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند ، حیوان را گول می زنید! هیچ کس ولو حیوان را نباید فریب داد.
من در آخر یک اعتراف به گناه خودم می کنم و آن این است که در سیستم فقهی خودمان در قرن اول و دوم این نهضت انجام شده که روایات اخلاقی تبدیل به کد قانونی شده است. اگر خیلی از کارها را امروز حرام می دانیم وقتی به تاریخ آن برمی گردیم هیچ کلمه حرام نمی بینید و فقط روایت است که این کار را انجام ندهید. مثلاً غیبت ، که خداوند در قرآن کریم انسان را از انجام آن نهی می کند و نهی دلالت بر حرمت می کند و فتوای حرمت داده شده است. و بسیاری از چیزها. ولی بسیاری دیگر در همین حد روایات اخلاقی مانده است و تبدیل به کد قانونی نشده است. ربا و غیبت و زنا ، مال مردم خوری تبدیل به کد قانونی شده است. در مورد طلاق نیز حکم گرفتن از توصیه اخلاقی به کد قانونی تبدیل شده است. شما اساتید حیوان شناس و مدافع حقوق حیوانات اول کارتان باید این باشد که به دستگاههای مختلف کشور فشار بیاورید که در آخر رساله های عملی ، حقوق حیوانات را از اخلاق تبدیل به کد قانونی کنند و گرنه نسل آهو در کشور از بین می رود. نسل حیوانات متنوع از بین خواهد رفت. این تنوع حیوانات که دارد کم می شود به دلیل این است که این قانون ها را نداریم. در مورد پاکی و نجاست و طهارت حقوق داریم ولی در مورد حقوق محیط زیست در رساله ها چیزی وجود ندارد که باید وارد شود. یکی از این حقوق ها مسئله حیوانات است که باید از بعد اخلاقی به کد قانونی تبدیل شود.


منبع: حکیم مهر - حقوق حیوانات در اسلام / متن سخنرانی دکتر سید مصطفی محقق داماد
در سمینار روان و رفتار حیوانات فرهنگستان علوم در سال 1386
 

Similar threads

بالا