#حسین پژمان بختیاری

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این کلبه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا ؟
ده روزه ی عمر اینهمه افسانه ندارد
پژمان بختیاری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#حسین پژمان بختیاری


حسین پژمان بختیاری، در سال ۱۲۷۹ در تهران به دنیا آمد.


پدر وی علیمرادخان از بزرگان بختیاری و سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک سکونت داشت او در اواخر قاجاریه، به منظور تصدی مناصب نظامی به تهران می رود و مادر ایشان عالمتاج قائم مقامی از شاعران زمان قاجار می باشد.

پژمان کارمند وزارت پست تلگراف بود و تا زمان باز نشستگی در آنجا خدمت می کرد.



پژمان بختیاری علاقه خاصی به ادبیات کهن داشت و تصحیح دیوان حافظ نمونه ای از کارهایش ایشان بود.



حسین پژمان بختیاری، در سوم آذر ماه ١٣۵٣ در سن٧۴ سالگی بر اثر بیماری سرطان در تهران درگذشت. او را در بهشت زهرا به خاک سپردند.

آثار حسین پژمان بختیاری:

دیوان اشعار ،زن بیچاره ،خاشاک ،محاکمه شاعر ،اندرز یک مادر ،کویر اندیشه ،تاریخ پست و تلگراف در ایران ،سیه روز ،محاکمه شاعر و..

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده ام
پاره ای آهم به راهی بیقرار افتاده ام

آتشم در خرمن امال خویش افکنده ام
ناله ام در دامن شبهای تار افتاده ام

بوسه
ای نشکفته ام در موی او پیچیده ام
حسرتی بی حاصلم در پای یار افتاده ام

گر جوانی میکنم در عشق او عیبم مکن
برگ خشکم در گریبان بهار افتاده ام

روزگاری چون نگه جا داشتم در چشم خلق
من که چون مژگان ز چشم روزگار افتاده ام

سینه ام لبریز گوهر بوده وز دریای عشق
چون صدف با دست خالی برکنار افتاده ام

کیستم من؟ چیستم من؟ خسته ای دیوانه ای
نی غلط گفتم که از دیوانگان افسانه ای

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
باز آمدم که باز پریشان کنی مرا
بار دگر ز کرده پشیمان کنی مرا

باز آمدم که در ره آبادی رقیب
ای سیل فتنه خیزی و ویران کنی مرا

با سرکشی
ز پیش تو رفتم ولی به عجز
باز آمدم که سر به گریبان کنی مرا

رفتم که بر تو خندم و غافل که بیدریغ
بر روی غیر خندی و گریان کنی مرا

اکنون به درگه تو سرافکنده آمدم
تا آنچه خواهش دل تست آن کنی مرا

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیده گریان دل غمین جان سوخته ست
عشق ما سرمایه ها اندوخته ست

اندر این دنیای ناکامی مرا
تیره بختی نکته ها آموخته ست

بر لبم مگذار جام وصل خویش
فارغ از آبست آنکو سوخته ست

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
او چو خاموش نشیند دل من می ‏شکند
ور بگوید سخن آنرا بسخن می شکند

آب در روی من از شرم رخ یار شکست‏
آب هم ای عجب از طالع من می شکند

اختری دارم آنگونه کج آیین که
ز بام‏
اگر افتد دگری گردن من می شکند

بسکه گفتم مشکن خاطر مسکین و شکست‏
گر بگویم سر خود را مشکن،می شکند

 

Similar threads

بالا