# حزین لاهیجی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



محمدعلی بن ابوطالب متخلص به حَزین در 27 ربیع الثّانی سال 1103 ق در اصفهان زاده شد. و در سال 1181ق در حدود هفتاد و هشت سالگي در شهر بنارس هند درگذشت و در همان شهر دفن شد.



نام وی محمد بود و به اسامی علی و محمدعلی نیز خوانده می شد.

حزین تخلّصی است که سالها بعد یکی از استادانش به نام شیخ خلیل الّه طالقانی برای او برگزید و از آنجا که پدرش اهل لاهیجان بود وی ر
ا حزین لاهیجی میگفتند.



تحصیلات خود را از 4 سالگی با آموختن قرآن کریم آغاز کرد و سپس در شهرهای گوناگون از محضر بسیاری از اساتید علوم مختلف بهره مند می شود.

نام برخی از اساتید او عبارتند از:

شیخ بهاء الدین گیلانی،میر قوام،میرکمال الدین حسین خسوی،عنایت الله گیلانی، امیر سید حسین طالقانی، حکیم مسیحا،میزا محمّد طاهر قزوینی،شاه محمد شیرازی، عبدالکریم اردکانی و...

حزین به کمک این اساتید و با همت خود، فقه، اصول، هندسه، حدیث، حکمت، منطق، طبّ، ریاضی، عرفان،تصّوف و... را به خوبی فرامی گیرد.او تقریباً در همه این رشته ها تالیفاتی دارد.



حزین از کودکی شعر میگفت. چنین که از سخنان حزین، معاصران و شرح حال نویسانش بر می آید،اشعار او پنج دیوان را شامل می شده است.

که بر اثر حمله افغانها و یا سایر حوادث بسیاری از این اشعار از بین رفته است.



حزین هنگام حمله افغانان در اصفهان بود و در سال 1146ق از ترس نادرشاه از ايران به هند پناهنده شد و در ابتدا در دهلي اقامت گزيد و نوزده سال آخر زندگي خود را در بنارس سپری کرد.

حزين لاهيجي از راه لارستان و بندرعباس به هندوستان رفت او پيش‌تر در سرزمين‌هاي عراق و حجاز و يمن زندگي كرده بود.

وي «تاريخ صفوي» را در هند نوشت.

او در اين كتاب وضعيت اصفهان در زمان حمله افغان را شرح مي‌دهد.

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای وای بر اسیری كز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد

آه از دمی كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی كه از كمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناكی سازم خبر دلت را
روزی كه كوه صبرم بر باد رفته باشد

پر شور از حزین است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گاهي به نگاهي دلِ ما شاد نكردي
حيف از تو كه ويرانه‌ آباد نكردي

صد بار ز گل‌زار خزان آمد و گل رفت
وين مرغ اسير از قفس آزاد نكردي

اي خسروِ شيرين‌دهنان اين نه وفا بود
يك ره‌گذري جانب فرهاد نكردي

بسيار مبال اي شجر واديِ ايمن!
يك جلوه چو آن حسنِ خداداد نكردي

بايد ز تو آموخت حزين رشك محبّت
لبريزِ فغان بودي و فرياد نكردي

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گل بی تو مرا به دیده خار است
هر سبزه چو تیغِ آبدار است

از نقشِ قدم بسی فزونتر
در راه تو چشمِ انتظاز است

چون لاله
زداغِ دوریِ تو
خونِ دل و دیده در کنار ست

دریاب به پرسشی حزین را
کز لعلِ لبِ تو در خمار است

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کوته نظران زلفٍ سیه کار ندانند
این مرده دلان فیضٍ شب تار ندانند

جانسوز دیاری است محبّت، که طبیبان
رسم است که حالِ دلِ بیمار ندانند...

دارند حریفان هوسِ خاطر شادی
دلباختگان غیرِ غمِ یار ندانند


 
بالا