حالم خیلی بده

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به دوستان گلم

برم سر اصل مطلب

یه دختر عمه دارم با خودم همسنه.(19 سال) دختر خیلی خوب و مهربونیه.دلش خیلی پاکه و پاداش این دل صافشم خیلی جاها گرفته

سه سال پیش از طریق یکی از دوستانش با یه آقا پسری آشنا شد.البته نه این که فک کنین رابطه سالمی نداشتن و پسره از این پسرای امروزی بود و دنبال دختر بازی.

شهر ما یه شهر خیلی کوچیکه و همه همدیگه رو میشناسن.منم اون آقا پسرو میشناختم.خیلی پسر خوبی بود تعریفشو شنیده بودم.اصلا نشده بود اونو تو کوچه و خیابون ول ببینم از هر کسی

میپرسیدی میگفت بهت چقد پسر خوبیه.18 سالش بود ولی واقعا آدم متین و باوقاری بود.با هیچ دختری ام رابطه نداشته.این چیزایی ک گفتمو ازش مطمئنم

ب قصد ازدواجم اومد سمت دخترعمه ی من.قصدشم از اول ثابت کرد.نزدیک سه ماه گیر سه پیچ داد تا بلخره دختر عممو راضی کرد.

از روزای اول دوستیشون رفت سربازی و بد که اومد کنکور داد و رفت دانشگاه.یه بوتیک جمع و جورم را انداخت که بد یه سال کارش خیلی خوب شد و هم درسشو میخوند هم کارشو میکرد

تو این سه سال رابطه ای که داشتن به شدت بهم وابسته بودن.علاقه ای که واقعا غیر قابل وصف بود و منم چون شرایط مشابهی داشتم درکشون میکردم.

حالا که این آقا اومده خواستگاری تازه مشکلات شروع شده

همونطور که گفتم پسره واقعا پسر خوب و ایده آلیه ولی متاسفانه خانوادش هیچگونه مشابهتی با خانواده عمم ندارن.خانواده قابل تعریفی نداره.با وضع مالی تقریبا متوسط.و مهم تر از وضع مالی شباهت های فرهنگی و تربیتیه ای که خوب اگه بخواییم منطقی نگا کنیم دو خانواده اصلا باهم جور نیستن

حالا میخوام کمکشون کنین.به نظر شما میشه این همه علاقه رو نادیده گرفت و هرکسی بره دنبال یکی که بهش بخوره؟

اگه میشه کمک کنین بتونم دخترعممو راهنمایی کنم.واقعا شرایط سختیه.به هم فکریتون احتیاج دارم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اسمارت

عضو جدید
سلام دوست عزیز
به نظر من ازدواج شوخی بردار نیست بحث ی عمر زندگیه! اول اینکه علاقه خیلی مهمه ولی درکنار علاقه خانواده یکی از مهمترین موارده ک فرهنگشون باید بهم نزدیک باشه وگرنه به مشکل برمیخورن درواقع بعدها دخترعمتون اذیت میشه شاید اوایل زندگی متوجه نشه ولی کم کم اذیته میشه براهمین نباید عجله کرد اگه پسره اینطور ک شما گفتین خیلی خوبه و متینه و اهل زندگی پس نمیشه براحتی ازش گذشت بنظرمن دخترعمه شما اگه امکانش هست بره پیش ی مشاور خیلی خوب! مشاور خوب واقعا میتونه به ادم کمک کنه.واینکه هیچوقت همه شزایط برا ازدواج ایده ال نیست ادم باید ازبعضی موارد چشم پوشی کنه.ولی فرهنگ خانواده خیلی مهمه البته این نظر منه!
امیدوارم هرچی که به صلاح دخترعمتون هست براشون پیش بیاد.
یاعلی...
 

ssordi

عضو جدید
سلام
من نظرخودمو رو میگم
به نظر من حداقل شرط رابطه ی سالم در جریان بودن خانواده هاست.
دختر عمه ی عزیز شما،نباید این آشنایی رو می پذیرفت و اگه از همون اول میگفت که باید خانواده ها در جریان باشن علاقه ی این دو نفر تا این حد نمی شد و الان قدرت تصمیم گیری بهتری داشتند و ضمنا با خانواده آقا پسر هم آشنا میشد .
حرف بعدی این که این دو نفر توی شرایط سنی ایی هستند که به لحاظ عاطفی دارای هیجان هستند و به نظر می رسه که به ثبات عاطفی نرسیده باشند.
اما با این حال، باید دید که طرز تفکر این پسره چیه؟ این طور که شما میگین پسره خوبیه چون با کسی نبوده ، با توجه به این که سن کمی هم داره ، دلیل خوب بودنش نیست شاید موقعیتی براش پیش نیومده. اینکه آدم بتونه گناه کنه و نکنه خوب بودن رو ثابت میکنه نه صرف این که کسی ندیده با کسی باشه.
و حرف آخرم اینه که ممکنه دختر عمه ی شما به هر دلیلی پسره رو قبول داشته باشه و این حرفا قانعش نکنه . باید دید که این پسر چقدر تحت تاثیر خانوادش هست؟ و چقدر توی زندگی آینده اش تاثیر گذارند؟ و اینکه خانواده ی عمه ی شما نظرشون چی هست؟ و اینکه دو طرف چقدر میتونن در برابر مشکلات احتمالی از هم بگذرن و صبور باشن؟

امیدوارم هر اتفاقی که میفته به صلاح هر دو شون باشه.
 
آخرین ویرایش:

I.R.IRAN

عضو جدید
شايد بهترين راه اين باشه كه هر طرف با خونواده ي خودش خيلي راحت و منطقي صحبت كنه ، يا يه ريش سفيد رو براي پا درميوني انتخاب كنن .
اما بنظر من علاقه ي دو طرف خيلي مهمتره

اما

بايد شرايط روحي و ميزان وابستگي و اثر پذيري از خونواده ها رو هم دونست .
اينطور نباشه كه اگه يروز به يه مشكلي خوردن ، خونواده ها به تحقير طرف مقابل بپردازن ، يا هر كدوم از زوجين ، تحت تأثير خونوادش ، فكراي ناجور به سرش بزنه . . .
 

zeynab_ghhh

کاربر بیش فعال
خانواده ش تعریفی نداره یعنی چی؟من نفهمیدم.سطح مالی متوسط داشتن که بد نیست.

مشکل خونواده ها با این ازدواج در چیه؟یعنی خونواده دختر و خونواده پسر اگر مخالفن،علتش چیه؟استدلالشون چیه؟

در مورد اینکه گفتی پسره با خونوادش فرق داره، باید بگم که متاسفانه خیلیا قبل ازدواج همین فکرو در مورد طرف مقابلشون میکنن.دوستی یا علاقه قبل ازدواج شاید به آدم 20% شناخت واقعی رو هم نده.چون شخصیت افراد در دوستی،ممکنه 180 درجه متفاوت باشه با اون چیزی که به عنوان همسر یا شریک زندگی هست.
به نظر من حداقل 50% شخصیت طرف مقابل،تحت تاثیر خونواده ایه که توش بزرگ شده.شاید در حد 4 5% استثنا وجود داشته باشه،اما خیلیا به غلط و نه با شناخت واقعی تصور میکنن طرف مقابلشون هم جز همون 4 5%هست
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست عزیز
به نظر من ازدواج شوخی بردار نیست بحث ی عمر زندگیه! اول اینکه علاقه خیلی مهمه ولی درکنار علاقه خانواده یکی از مهمترین موارده ک فرهنگشون باید بهم نزدیک باشه وگرنه به مشکل برمیخورن درواقع بعدها دخترعمتون اذیت میشه شاید اوایل زندگی متوجه نشه ولی کم کم اذیته میشه براهمین نباید عجله کرد اگه پسره اینطور ک شما گفتین خیلی خوبه و متینه و اهل زندگی پس نمیشه براحتی ازش گذشت بنظرمن دخترعمه شما اگه امکانش هست بره پیش ی مشاور خیلی خوب! مشاور خوب واقعا میتونه به ادم کمک کنه.واینکه هیچوقت همه شزایط برا ازدواج ایده ال نیست ادم باید ازبعضی موارد چشم پوشی کنه.ولی فرهنگ خانواده خیلی مهمه البته این نظر منه!
امیدوارم هرچی که به صلاح دخترعمتون هست براشون پیش بیاد.
یاعلی...
ممنون از راهنماییتون دوست عزیز.بهش پیشنهاد دادم حتما بره پیش یه مشاور خوب
ممنون
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
من نظرخودمو رو میگم
به نظر من حداقل شرط رابطه ی سالم در جریان بودن خانواده هاست.
دختر عمه ی عزیز شما،نباید این آشنایی رو می پذیرفت و اگه از همون اول میگفت که باید خانواده ها در جریان باشن علاقه ی این دو نفر تا این حد نمی شد و الان قدرت تصمیم گیری بهتری داشتند و ضمنا با خانواده آقا پسر هم آشنا میشد .
حرف بعدی این که این دو نفر توی شرایط سنی ایی هستند که به لحاظ عاطفی دارای هیجان هستند و به نظر می رسه که به ثبات عاطفی نرسیده باشند.
اما با این حال، باید دید که طرز تفکر این پسره چیه؟ این طور که شما میگین پسره خوبیه چون با کسی نبوده ، با توجه به این که سن کمی هم داره ، دلیل خوب بودنش نیست شاید موقعیتی براش پیش نیومده. اینکه آدم بتونه گناه کنه و نکنه خوب بودن رو ثابت میکنه نه صرف این که کسی ندیده با کسی باشه.
و حرف آخرم اینه که ممکنه دختر عمه ی شما به هر دلیلی پسره رو قبول داشته باشه و این حرفا قانعش نکنه . باید دید که این پسر چقدر تحت تاثیر خانوادش هست؟ و چقدر توی زندگی آینده اش تاثیر گذارند؟ و اینکه خانواده ی عمه ی شما نظرشون چی هست؟ و اینکه دو طرف چقدر میتونن در برابر مشکلات احتمالی از هم بگذرن و صبور باشن؟

امیدوارم هر اتفاقی که میفته به صلاح هر دو شون باشه.
خانواده پسره از اول در جریان بودن و هیچ مشکلی نداشتن.خانواده شوهر عمم از بزرگای شهرن و یه خانواده خوب و شناخته شده.دختر عمم همه شرایط ایده آل رو داره.
ولی خوب همونطور که گفتم این رابطه تو سن خیلی پایین ایجاد شد که البته تو شهر ما ازدواج تو این سن اصلا غیر عادی نیست.ولی خوب خیلی نمیشد خانواده دخترو تو جریان گذاشت.به هر حال کاریه که شده.مهم آینده اوناست
منم همین فکرو داشتم ولی بنظرم بد سه سال رابطه دیگه کاملا نسبت بهم شناخت پیدا کردن و فقط احساسی تصمیم نمیگیرن.خیلی جاها خودم دیدم که پسره با منطق خودش مشکلای بینشون حل کرده.پسر عاقل و فهمیده ایه.از همون اول رابطه دوستانه ای باهم داشتن نه صرفا رابطه عاطفی و غیر عاقلانه
من پسرو خیلی خوب میشناسم.موقعیت های خیلی زیادی واسش پیش اومده.پسر خوش قیافه ایه.خیلیا میخواستن باهاش باشن.حتا قبل اینکه بخواد با دخترعمم رابطه برقرار کنه
حالا بقیه جاهایی که میتونست گناه بکنه ولی نکرده رو نمیگم.آمار همشم دارم
کیمیا دختر فوق العاده باهوشیه.الانم سال کنکورشه کمتر از یه ماه به کنکور مونده.شک ندارم که استعداد پزشک شدنو داره.میانگین ترازش از 6900 پایین تر نرفته.اما با این اتفاقایی که افتاده خیلی افسرده شده.اونم تو یه دوراهی گیر کرده.نمیخواد خانوادش طردش کنن.شرایطش واقعا سخته.علاقه شدیدی بهم دارن .این وسط باید یا علاقش یا خانوادش رو قربانی کنه.
پسره واقعا به خانوادش وابستس.مخصوصا پدرش.و میدونم ک هیچ حرفی رو حرفش نمیاره.
خانواده عمم مخالفن.فقط بخاطر تضاد بین خانواده ها
کیمیا دختر صبوریه.میدونم اونقدر بهش علاقه داره که هر مشکلیو تحمل کنه.تا الانم خیلی خیلی سختی کشیدن.
روزای سختیه....
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانواده ش تعریفی نداره یعنی چی؟من نفهمیدم.سطح مالی متوسط داشتن که بد نیست.

مشکل خونواده ها با این ازدواج در چیه؟یعنی خونواده دختر و خونواده پسر اگر مخالفن،علتش چیه؟استدلالشون چیه؟

در مورد اینکه گفتی پسره با خونوادش فرق داره، باید بگم که متاسفانه خیلیا قبل ازدواج همین فکرو در مورد طرف مقابلشون میکنن.دوستی یا علاقه قبل ازدواج شاید به آدم 20% شناخت واقعی رو هم نده.چون شخصیت افراد در دوستی،ممکنه 180 درجه متفاوت باشه با اون چیزی که به عنوان همسر یا شریک زندگی هست.
به نظر من حداقل 50% شخصیت طرف مقابل،تحت تاثیر خونواده ایه که توش بزرگ شده.شاید در حد 4 5% استثنا وجود داشته باشه،اما خیلیا به غلط و نه با شناخت واقعی تصور میکنن طرف مقابلشون هم جز همون 4 5%هست
فقط سطح مالی نیست دوست من.بزرگترین مشکل تضاد فرهنگی و طبقاتی بین خانواده هاست.وگرنه شوهر عمم کسی نیس ک صرفا به یه آدم پولدار دختر بده.دختر بزرگش با اینکه خواستگارای خییلی خیلی خرپولی داشت ولی با همکلاسیش ازدواج کرد.هر دوشون تازه دکترا رو تموم کردن.پسره از یه خانواده متوسطی بود.همه خرج عروسیم شوهرعمم داد.اما پسره واقعا منحصر به فرد بود.آرزوی هر دختریه اونطور همسری داشته باشه.همینم واسشون کافی بود
خانواده پسر همونطور که گفتم هیچ مخالفتی ندارن.تنها مشکل خانواده دختر این اختلاف سطح و فرهنگ زیاده که خانواده پسر باهاشون دارن.واقعیتشو بخوایین هیچ جوره بهم نمیخورن.اگه تا الانم خیلی شدید باهاشون برخورد نکردن بخاطر ترس از ضربه روحی شدیدیه که به دخترشون وارد میشه.
منم میدونم که امکان نداره هیچ کسی ذاتشو گم کنه.ولی شرایط واقعا سختیه.کیمیا باید بین تا آخر عمر تنها موندن و ازدواج با اون پسر یکیشو انتخاب کنه.اون نمیتونه با کس دیگه ازدواج کنه و تو تک تک لحظات زندگیش به یاد عشق اولش باشه.اون دختر خیلی حساسیه.بهم میگفت اگه اون نشه ازدواج نمیکنم.یه مرد دیگه چه گناهی کرده که باید منیو که هیچ حسی بهش ندارمو دلم جای دیگس رو تحمل کنه؟
خیلی نگرانم.انگار مشکل خودمه.دعا کنین خدا کمکشون کنه چیزیو که به صلاحشونه انتخاب کنن:(
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
شايد بهترين راه اين باشه كه هر طرف با خونواده ي خودش خيلي راحت و منطقي صحبت كنه ، يا يه ريش سفيد رو براي پا درميوني انتخاب كنن .
اما بنظر من علاقه ي دو طرف خيلي مهمتره

اما

بايد شرايط روحي و ميزان وابستگي و اثر پذيري از خونواده ها رو هم دونست .
اينطور نباشه كه اگه يروز به يه مشكلي خوردن ، خونواده ها به تحقير طرف مقابل بپردازن ، يا هر كدوم از زوجين ، تحت تأثير خونوادش ، فكراي ناجور به سرش بزنه . . .
منم ترسم از همین آیندس.:(
 

zeynab_ghhh

کاربر بیش فعال
فقط سطح مالی نیست دوست من.بزرگترین مشکل تضاد فرهنگی و طبقاتی بین خانواده هاست.وگرنه شوهر عمم کسی نیس ک صرفا به یه آدم پولدار دختر بده.دختر بزرگش با اینکه خواستگارای خییلی خیلی خرپولی داشت ولی با همکلاسیش ازدواج کرد.هر دوشون تازه دکترا رو تموم کردن.پسره از یه خانواده متوسطی بود.همه خرج عروسیم شوهرعمم داد.اما پسره واقعا منحصر به فرد بود.آرزوی هر دختریه اونطور همسری داشته باشه.همینم واسشون کافی بود
خانواده پسر همونطور که گفتم هیچ مخالفتی ندارن.تنها مشکل خانواده دختر این اختلاف سطح و فرهنگ زیاده که خانواده پسر باهاشون دارن.واقعیتشو بخوایین هیچ جوره بهم نمیخورن.اگه تا الانم خیلی شدید باهاشون برخورد نکردن بخاطر ترس از ضربه روحی شدیدیه که به دخترشون وارد میشه.
منم میدونم که امکان نداره هیچ کسی ذاتشو گم کنه.ولی شرایط واقعا سختیه.کیمیا باید بین تا آخر عمر تنها موندن و ازدواج با اون پسر یکیشو انتخاب کنه.اون نمیتونه با کس دیگه ازدواج کنه و تو تک تک لحظات زندگیش به یاد عشق اولش باشه.اون دختر خیلی حساسیه.بهم میگفت اگه اون نشه ازدواج نمیکنم.یه مرد دیگه چه گناهی کرده که باید منیو که هیچ حسی بهش ندارمو دلم جای دیگس رو تحمل کنه؟
خیلی نگرانم.انگار مشکل خودمه.دعا کنین خدا کمکشون کنه چیزیو که به صلاحشونه انتخاب کنن:(

ببین ازدواج با اصرار در صورت مخالفت خانواده،شروع جنگی سخته به نظرم.یعنی بهش بگو فکر نکنه حتی اگر خونوادش حاضر به ازدواجش بشن،از فردا میرن سر خونه زندگیشونو خوشحالو خندانو شادو....چه خوشی بگذره!اصلا ازین خبرا نیست.تازه با موافقت و رضایت خانواده ها که ازدواج کنی،شااااید مسائل کمتری بیش بیاد یا حل مسائل راحتتر باشه.اینجوری که یه خونواده سطح خودشو بالاتر بدونه و از همون اول مخالفت خودشو ابراز کنه، فاتحه!
در مورد علاقه و عشقو عاشقیم بگو زندگی بیشتر از اینکه احساسات توش اثر داشته باشه،عقلانیت اثر داره.چه پسرای عاشق دل خسته ای که سال ها با یه دختر در ارتباط بودنو در عرض یه هفته کم یا بیش،کلا طرفو میزارن کنار.من خودم هروقت میخواستم به خواستگاری فکر کنم،قبلش نظر خونوادمو میپرسیدم که الکی تا ته عشقو علاقه پیش نرم بعد ببینم به! بابام خودش اولین و سرسختترین مخالفه!!!!!!!!!!!!!!!! چون دختری که حمایت خونوادشو نداره، خیلی براش شروع یه زندگی سخت میشه.پسر مردم هرچقدرم عاشق و دل خسته باشه، نمیتونه جای دلسوزی و حمایت پدر و مادر آدمو برای شروع زندگی بگیره.

اما اگر واقعا هیچکدوم از این حرفا مورد قبول کیمیا خانوم واقع نمیشه و حاضره هر اتفاقی و عر عاقبتیو با جونو دل بخاطر پسره بخره،(اوج احساسات منهای عقلانیت) بره به پسره بگه باید خودتو به بابای من اثبات کنی.اگر واقعا منو میخوای،خودت برو پیش بابا و باهاش صحبت کن.اعتمادشو جلب کن.من نمیتونم با عدم رضایت بابام باهات ازدواج کنم.پس همه تلاشتو بکن که نظر بابارو جلب کنی.مثال دومادشونم بزنه.(هرچند که به نظر من 5 % پسرا هم حاضر نمیشن خودشون بیان جلو و همچین کاری کنن).

اگر پسره واقعا بخوادش،اینکارو میکنه.اگر نکرد،به کیمیا بگو احساس اون پسر، مثه تو نیست.یعنی شدتش مثه تو نیست.تو داری بخاطر اون، از خونوادت میگذری اما اون حاضر نیست بخاطر تو سختی جلو اومدن رو تحمل کنه.همچین آدمی لیاقت این همه احساسو انرژی رو نداره.چه تضمینی وجود داره پای همچین آدمی بخوای وایستی اونم بدون داشتن پشتوانه خونوادت.فردا پس فردا هرچی بشه خونوادت میگن خودت خواستی،خودتم بکش!

در مورد آینده هم نگران نباشه!اینارو بهش الان نگو.اگر پسره جلو نیومد و فهمید اون سختیشو نمیخواد بکشه، یه مدت که گذشتو احساساتش ریکاوری شد و به حالت نسبتا نرمال برگشت،انشاالله با یه پسر هم کفو خودش و خونوادش زندگی شروع میکنه.احتمالا 70% احساساتش نسبت به این پسره بخاطره دوستیه که کشکه!فعلا میگه یا این یا هیشکی.اما زندگی فرق میکنه.
 

ssordi

عضو جدید
خانواده پسره از اول در جریان بودن و هیچ مشکلی نداشتن.خانواده شوهر عمم از بزرگای شهرن و یه خانواده خوب و شناخته شده.دختر عمم همه شرایط ایده آل رو داره.
ولی خوب همونطور که گفتم این رابطه تو سن خیلی پایین ایجاد شد که البته تو شهر ما ازدواج تو این سن اصلا غیر عادی نیست.ولی خوب خیلی نمیشد خانواده دخترو تو جریان گذاشت.به هر حال کاریه که شده.مهم آینده اوناست
منم همین فکرو داشتم ولی بنظرم بد سه سال رابطه دیگه کاملا نسبت بهم شناخت پیدا کردن و فقط احساسی تصمیم نمیگیرن.خیلی جاها خودم دیدم که پسره با منطق خودش مشکلای بینشون حل کرده.پسر عاقل و فهمیده ایه.از همون اول رابطه دوستانه ای باهم داشتن نه صرفا رابطه عاطفی و غیر عاقلانه
من پسرو خیلی خوب میشناسم.موقعیت های خیلی زیادی واسش پیش اومده.پسر خوش قیافه ایه.خیلیا میخواستن باهاش باشن.حتا قبل اینکه بخواد با دخترعمم رابطه برقرار کنه
حالا بقیه جاهایی که میتونست گناه بکنه ولی نکرده رو نمیگم.آمار همشم دارم
کیمیا دختر فوق العاده باهوشیه.الانم سال کنکورشه کمتر از یه ماه به کنکور مونده.شک ندارم که استعداد پزشک شدنو داره.میانگین ترازش از 6900 پایین تر نرفته.اما با این اتفاقایی که افتاده خیلی افسرده شده.اونم تو یه دوراهی گیر کرده.نمیخواد خانوادش طردش کنن.شرایطش واقعا سخته.علاقه شدیدی بهم دارن .این وسط باید یا علاقش یا خانوادش رو قربانی کنه.
پسره واقعا به خانوادش وابستس.مخصوصا پدرش.و میدونم ک هیچ حرفی رو حرفش نمیاره.
خانواده عمم مخالفن.فقط بخاطر تضاد بین خانواده ها
کیمیا دختر صبوریه.میدونم اونقدر بهش علاقه داره که هر مشکلیو تحمل کنه.تا الانم خیلی خیلی سختی کشیدن.
روزای سختیه....

خب به دلیل همین که آینده ی اونا مهمه ، من درمورد شکل گیری رابطه زیاد بحث کردم .چون رابطه باید از اساس درست باشه تا از به وجود آمدن این مشکلات جلوگیری بشه و آینده ی خوبی در انتظارش باشه.
اگه خوب بودن آقای خواستگار اثبات شده است به راحتی نمیشه راجع به این قضیه صحبت کرد . به نظرم من با توجه به اینکه وقت زیادی تا کنکور دخترعمه تون نمونده . ازشون بخواهین تا اون موقع صبر کنن و کاری نکن که از نظر روحی کیمیا آسیب ببینه.
این شرایط واقعا برای یه دختر 18-19 ساله سخته.
و توی این مدت خانواده ی عمه ی شما بهتره خودشون در مورد اون خانواده تحقیق بیشتری کنن و ببینن فاصله ی دو خانواده در چه حدیه ؟ و دقیقا با چه چیز اون خانواده مشکل دارن؟ شاید دارن بد بینانه به قضیه نگاه میکنن! نمیدونم شاید هم تضاد اونقدر زیاد بوده که سریع به چشم اومده.
اینکه پسر در مقابل پدر و مادرش احترام رو رعایت کنه خیلی خوبه و نشونه ی سالم بودنشه . اما باید بتونه زندگیشم حفظ کنه. به نظرم اگه با پسره هم صحبت بشه در مورد این مسایل بد نیست. و اینکه ایشان چه راه حلی برای این مسایل دارن و چه برنامه ایی برای زندگی آینده شون.



 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهم تفاهم طرفینه

بنظرم طوری که از خوبی پسره تعریف کردید ...صلاح است هرچه زودتر این جفت باهم ازدواج کنند
 

ssordi

عضو جدید
با نظر زینب هم کاملا موافقم
مطمئن باشین اگه یه پسر دختری رو بخاد
هر کاری بتونه میکنه تا باهاش ازدواج کنه
و اگه دس دس کرد
دیگه هیچ
و در ضمن هم لازم نیس دختر عمه تون این قدر خودشو فدا کنه و به تحصیلاتش ، روحیه اش و خانواده اش ضربه بزنه و از همین اول کار از خودش این همه مایه بذاره.
زندگی دو طرفس.
نگران حرف هایی هم که میزنه نباشین
الان طبیعیه که نتونه منطقی فکر کنه . چون فقط اون پسر رو خوب میدونه و هرکی باهاش مخالفه رو بد
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوست عزیز...ازدواج بحث یه عمره لباس نیست که بخوای عوضش کنی...با توجه به سن این خانم و آقا میشه گفت عشق احساسی دارن نه منطقی ... وقتی دو خانواده هم کفو نیستن بعد از ازدواج بعد از اینکه عشقشون روال عادی پیدا کرد اختلافات شروع میشه ومتاسفانه دختر عموی شما بیشترین آسیب رومی بینه ...بهترین راه اینه بیشتر فکر کنه نه احساسی با منطق ... وقت زیاد داره میتونه یه عشق واقعی رو هم پیدا کنه...پس عجله نکنه
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببین ازدواج با اصرار در صورت مخالفت خانواده،شروع جنگی سخته به نظرم.یعنی بهش بگو فکر نکنه حتی اگر خونوادش حاضر به ازدواجش بشن،از فردا میرن سر خونه زندگیشونو خوشحالو خندانو شادو....چه خوشی بگذره!اصلا ازین خبرا نیست.تازه با موافقت و رضایت خانواده ها که ازدواج کنی،شااااید مسائل کمتری بیش بیاد یا حل مسائل راحتتر باشه.اینجوری که یه خونواده سطح خودشو بالاتر بدونه و از همون اول مخالفت خودشو ابراز کنه، فاتحه!
در مورد علاقه و عشقو عاشقیم بگو زندگی بیشتر از اینکه احساسات توش اثر داشته باشه،عقلانیت اثر داره.چه پسرای عاشق دل خسته ای که سال ها با یه دختر در ارتباط بودنو در عرض یه هفته کم یا بیش،کلا طرفو میزارن کنار.من خودم هروقت میخواستم به خواستگاری فکر کنم،قبلش نظر خونوادمو میپرسیدم که الکی تا ته عشقو علاقه پیش نرم بعد ببینم به! بابام خودش اولین و سرسختترین مخالفه!!!!!!!!!!!!!!!! چون دختری که حمایت خونوادشو نداره، خیلی براش شروع یه زندگی سخت میشه.پسر مردم هرچقدرم عاشق و دل خسته باشه، نمیتونه جای دلسوزی و حمایت پدر و مادر آدمو برای شروع زندگی بگیره.

اما اگر واقعا هیچکدوم از این حرفا مورد قبول کیمیا خانوم واقع نمیشه و حاضره هر اتفاقی و عر عاقبتیو با جونو دل بخاطر پسره بخره،(اوج احساسات منهای عقلانیت) بره به پسره بگه باید خودتو به بابای من اثبات کنی.اگر واقعا منو میخوای،خودت برو پیش بابا و باهاش صحبت کن.اعتمادشو جلب کن.من نمیتونم با عدم رضایت بابام باهات ازدواج کنم.پس همه تلاشتو بکن که نظر بابارو جلب کنی.مثال دومادشونم بزنه.(هرچند که به نظر من 5 % پسرا هم حاضر نمیشن خودشون بیان جلو و همچین کاری کنن).

اگر پسره واقعا بخوادش،اینکارو میکنه.اگر نکرد،به کیمیا بگو احساس اون پسر، مثه تو نیست.یعنی شدتش مثه تو نیست.تو داری بخاطر اون، از خونوادت میگذری اما اون حاضر نیست بخاطر تو سختی جلو اومدن رو تحمل کنه.همچین آدمی لیاقت این همه احساسو انرژی رو نداره.چه تضمینی وجود داره پای همچین آدمی بخوای وایستی اونم بدون داشتن پشتوانه خونوادت.فردا پس فردا هرچی بشه خونوادت میگن خودت خواستی،خودتم بکش!

در مورد آینده هم نگران نباشه!اینارو بهش الان نگو.اگر پسره جلو نیومد و فهمید اون سختیشو نمیخواد بکشه، یه مدت که گذشتو احساساتش ریکاوری شد و به حالت نسبتا نرمال برگشت،انشاالله با یه پسر هم کفو خودش و خونوادش زندگی شروع میکنه.احتمالا 70% احساساتش نسبت به این پسره بخاطره دوستیه که کشکه!فعلا میگه یا این یا هیشکی.اما زندگی فرق میکنه.
متاسفانه کیمیا دختر حساس و عاقلیه.باور کنید گاهی حتا آرزو میکردم کاش یه دختر کله شق و سرکش بود و یه دندگی میکرد تا خانوادش راضی بشه.ولی بدبختانه نه میتونه از احساسش بگذره نه میتونه تو روی خانوادش وایسه.سر دوراهی مونده.دودله.از هیچکدومم نمیتونه بگذره و به فکر هر دو طرف هست
این بلاتکلیفی خودش کلی جهنمه
این که میگین یه خانوده خودشو بالاتر بدونه خیلی درست نیست.اینطور نیس که آدمای از خودراضی ای باشن.یه واقعیت خیلی روشنیه
من همه حرفای شمارو قبول دارم.پسره ام همه جوره خودشو ثابت کرده با شوهر عمم حرف زده.هیچ شکی تو عشق و علاقه اینا نیست
مشکل این وسط احساساته.بنظر شما کیمیا میتونه خاطرات 3 سال رو فراموش کنه؟میتونه اولین عشق زندگیشو فراموش کنه و با کس دیگه زندگی کنه؟ببخشید ولی اونا تا ته عشق و علاقه پیش رفتن.اسم بچه هاشونم انمتخاب کردن.مشکل اینجاست که کیمیا میتونه اونو فراموش کنه یا قراره هر لحظه تو زندگی آیندش یاد اون زندگیشو زهرش کنه؟
مشکل فراموشی یه عمر خاطره ایه که از ذهن هیچکدوم پاک نخواهد شد....
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب به دلیل همین که آینده ی اونا مهمه ، من درمورد شکل گیری رابطه زیاد بحث کردم .چون رابطه باید از اساس درست باشه تا از به وجود آمدن این مشکلات جلوگیری بشه و آینده ی خوبی در انتظارش باشه.
اگه خوب بودن آقای خواستگار اثبات شده است به راحتی نمیشه راجع به این قضیه صحبت کرد . به نظرم من با توجه به اینکه وقت زیادی تا کنکور دخترعمه تون نمونده . ازشون بخواهین تا اون موقع صبر کنن و کاری نکن که از نظر روحی کیمیا آسیب ببینه.
این شرایط واقعا برای یه دختر 18-19 ساله سخته.
و توی این مدت خانواده ی عمه ی شما بهتره خودشون در مورد اون خانواده تحقیق بیشتری کنن و ببینن فاصله ی دو خانواده در چه حدیه ؟ و دقیقا با چه چیز اون خانواده مشکل دارن؟ شاید دارن بد بینانه به قضیه نگاه میکنن! نمیدونم شاید هم تضاد اونقدر زیاد بوده که سریع به چشم اومده.
اینکه پسر در مقابل پدر و مادرش احترام رو رعایت کنه خیلی خوبه و نشونه ی سالم بودنشه . اما باید بتونه زندگیشم حفظ کنه. به نظرم اگه با پسره هم صحبت بشه در مورد این مسایل بد نیست. و اینکه ایشان چه راه حلی برای این مسایل دارن و چه برنامه ایی برای زندگی آینده شون.



بله متاسفانه تضاد زیادیه و سریع به چشم اومده.فعلا که همه چیز معلق مونده تا بد کنکور....
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
با نظر زینب هم کاملا موافقم
مطمئن باشین اگه یه پسر دختری رو بخاد
هر کاری بتونه میکنه تا باهاش ازدواج کنه
و اگه دس دس کرد
دیگه هیچ
و در ضمن هم لازم نیس دختر عمه تون این قدر خودشو فدا کنه و به تحصیلاتش ، روحیه اش و خانواده اش ضربه بزنه و از همین اول کار از خودش این همه مایه بذاره.
زندگی دو طرفس.
نگران حرف هایی هم که میزنه نباشین
الان طبیعیه که نتونه منطقی فکر کنه . چون فقط اون پسر رو خوب میدونه و هرکی باهاش مخالفه رو بد
نه متاسفانه کیمیا اینطوری نیست.هر دو طرف از جونشون واسه هم مایه گذاشتن اما کیمیا تو این شرایطم میتونه منطقی فکر کنه.و کسیو ک مخالف باشه بد نمیدونه.الان سر دوراهیه که زندگی سختی که با این پسر خواهد داشتو میتونه تحمل کنه یا یه عمر زندگی با کس دیگه و با خاطرات اون پسره که عشق اولش بوده.تحمل کدومش راحتره؟
هعیییی
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست عزیز...ازدواج بحث یه عمره لباس نیست که بخوای عوضش کنی...با توجه به سن این خانم و آقا میشه گفت عشق احساسی دارن نه منطقی ... وقتی دو خانواده هم کفو نیستن بعد از ازدواج بعد از اینکه عشقشون روال عادی پیدا کرد اختلافات شروع میشه ومتاسفانه دختر عموی شما بیشترین آسیب رومی بینه ...بهترین راه اینه بیشتر فکر کنه نه احساسی با منطق ... وقت زیاد داره میتونه یه عشق واقعی رو هم پیدا کنه...پس عجله نکنه
حرفای شما بسیار متین و منطقیه ولی متاسفانه نمیتونه در واقعیت خیلی کارساز باشه:(
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام
عموی من دوتا دختر داره که زمین تا آسمون با هم فرق میکنن
دختر بزرگش خیلی آروم و متین و با وقار و محجبه
دختر کوچیکش خیلی شر و شیطون و خیلی هم به حجاب اعتقادی نداره
اینا ازدواج کردن و شوهراشون دقیقا مثل خودشونن
شوهر اولیه آروم و متین و سر به زیر
شوهر دومیه شر و پر جنب و جوش و شیطون
حالا خانواده داماد بزرگ برعکس پسرشونن
و خانواده داماد کوچیک هم همینطور. مذهبی و آروم

مهم اینه که ببینی اعتقادات پسر چطوریه... اگه بهم میخورن خیلی مهم نیس خانواده چطور باشن بخصوص اگه پسر سیاست روابط بین خانواده و خانمش رو داشته باشه
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سن 19 سال برای ازدواج کم نیست
داداش من وقتی 20 سالش بود و خانمش 18 سالش بود ازدواج کردن و الان زندگیشون خیلی بهتر از زندگی دو تا داداش دیگمه که 29-30 سالگی ازدواج کردن

رابطه ای که سه سال دووم آورده خیلی مهمه
به نظر من باید سعی کنید خانواده عمه رو راضی کنید
حداقل نامزد کنن و روابط خانوادگی داشته باشن اگه نشد و به مشکل برخوردن جدا بشن
 

Elmira2010

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
عموی من دوتا دختر داره که زمین تا آسمون با هم فرق میکنن
دختر بزرگش خیلی آروم و متین و با وقار و محجبه
دختر کوچیکش خیلی شر و شیطون و خیلی هم به حجاب اعتقادی نداره
اینا ازدواج کردن و شوهراشون دقیقا مثل خودشونن
شوهر اولیه آروم و متین و سر به زیر
شوهر دومیه شر و پر جنب و جوش و شیطون
حالا خانواده داماد بزرگ برعکس پسرشونن
و خانواده داماد کوچیک هم همینطور. مذهبی و آروم

مهم اینه که ببینی اعتقادات پسر چطوریه... اگه بهم میخورن خیلی مهم نیس خانواده چطور باشن بخصوص اگه پسر سیاست روابط بین خانواده و خانمش رو داشته باشه

خونواده ی مام همین شکلیه فرق من وآبجیم زمین تاآسمونه الانم دومادمون خیلی مذهبی وخیلی معتقدولی خونوادش مثه خودش نیستن بنظرمن خونواده مهم هس امامهمترخودپسره اس که میخای باهاش ازدواج کنی اگرآدم خوبیه باهاش ازدواج کنه فقط بایددقت کنه که پسره حلقه به گوش خونواده اش نباشه که فرداهاواسه زندگی مشترک بدمیشه
 

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
خونواده ی مام همین شکلیه فرق من وآبجیم زمین تاآسمونه الانم دومادمون خیلی مذهبی وخیلی معتقدولی خونوادش مثه خودش نیستن بنظرمن خونواده مهم هس امامهمترخودپسره اس که میخای باهاش ازدواج کنی اگرآدم خوبیه باهاش ازدواج کنه فقط بایددقت کنه که پسره حلقه به گوش خونواده اش نباشه که فرداهاواسه زندگی مشترک بدمیشه

...;)
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
منم ترسم از همین آیندس.:(
ترس از آینده؟
بعد از سه سال آدم تازه به فکر آیندش نمیوفته که!
به نظرم هر چی بشه نتیجه تصمیمات خودشونه
به قول معروف هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه
وقتی میگید شهرتون یه طوریه که ازدواج تو این سن عادیه اوکی پس همون موقع محرمشون میکردن نه که تازه بعد سه سال کاسه ی چه کنم چه کنم بگیرن دستشون!
الانم قطعا فقط یه آدم منطقی و بی طرف مثه مشاور میتونه کمک کنه!
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توی سن 16 سالگی اشناییت پسر و دختر

و دوستی سه ساله پنهانی به اون دختربازی نمیگن:\

تا جایی ک از نظر ی پسر

میدونم ببخشین نمیخوام بد بگم و منفی بگم

یه مرد با وقار و متین ک همه میگن خوبن


اگر شخصی رو بخواد میره با پدر یعنی صاحب دختر

مرد و مردونه میحرفه

حالا به هر صورت و هر حال مرد بود اومد خواسگاری

معمولن برای ازدواج چیزهایی سنجش قرار میدن

دارایی

زیبایی

سطح تحصیلات

درک

اختلاف طبقاتی

تربیت و فرهنگ و سطح هر خانواده با شخصیت و فرهنگ و پرستیژ خانواده دیگری

تفاوت داره


برای ازدواج باید مشابهات دو خانواده زیاد باشه

میشه با از خود گذشتگی با هم ازدواج کنند

اما ایا فکر عاقبت ازدواج رو کرده

سبک سلیقه رفتار دو خانواده اگر یک درصد با هم سازش نکردن یا با عروس یا دماد سازش نکردن چه پیامدی رخ میده؟


بحث فراموش کردن خیلی راحته


اما اگر دختر و پسر واقعن بخوان باید همه کارها رو خودشون با فکر خودشون و رو پای خودشون وایستن حل کنند

اگر با مشورت فلانی و گفته اینو کمک این باشه بعدن مشکل پیدا میکنند


اگر میخوان جفتشون باید وایستن رو حرفشون و راضی کنند خانواده ها رو



راسی دوس من از بالا نگاه کردن افراد اصلن چیز جالبی نیس

بخاطر متن گفتاریت گفتم


اقا یاسین
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یا اینها نباید وارد این مسائل میشدن وقتی الان وارد شدن
اگه واقعا با هم خوب هستن و مشکلی نیست و می تونن تضاد فرهنگی خانواده ها رو به خاطر هم تحمل کنن
بسم الله اقدام بکنن پسر که نیازی به رضایت نداره دختر هم نهایت از طریق دادگاه اقدام کنه.

اعصاب ندارم از دست این خانواده هاااااااااااااااااااااا :mad:
بیشترفساد این جوانها زیر سر این پدر و مادرهایی هست که نشستن به دهن این مردم کم شعور گوش میدن
عزیزم من اگه واقعا برای هم هستین و ایمان دارین کاری به هر حرف مردم نداشته باشین

مردم مملکت ما میگن پیش این بخواب به یاد اون باش اگه اینجوری باشی یعنی خوبی
می خوام ببینم کدومشون میان اگه خدایی نکرده گناهی رو مرتکب بشی به گردن می گیرن؟؟
کدومشون وقتی با همسراهاشون هستن به یاد تو تنهاییت و دل تنگت هستن
بیخیال مردم خانواده بشو اگه واقعا فکر می کنی به درد هم می خورین
منظورم از این که بیخال خانواده این هست که به کسی که می خواهی برس ولی برای هم و به خاطر هم هر چی از خانواده ها شنیدین بگذرین و با عشق و محبت به خانواده های همدیگر رضایت رو بدست بیارین.
براتون آرزوی خوشبختی دارم .:gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mohandese.motefakker خیلی خوشحال شدم که درگیر اینجور روابط نیستم روابط دختر و پسر 21

Similar threads

بالا