حاشیه‌های دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب اسلامی

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز

۱۳۹۲/۰۵/۰۶میوه‌های انقلاب


حاشیه‌های دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب اسلامی
محمد تقی خرسندی
ساعت نزدیك ۵ بعد از ظهر است. اطراف حسینیه امام خمینی(ره) پر است از دانشجویانی كه منتظر ورود به مراسم هستند و تعدادی هم دارند نقشه می‌كشند چطور بدون كارت وارد مراسم دیدار با آقا بشوند. اما توی حسینیه هم پر است از جمعیت. البته این پر بودن، آن هم در دیدار با جوانان، یعنی كه تا چند دقیقه دیگر، به اندازه نصف حسینیه جا باز می‌شود. درست وقتی كه آقا وارد حسینیه می‌شوند و همه برای دیدن محبوبشان به جلوی حسینیه هجوم می‌برند و نیمه انتهایی حسینیه خالی می‌شود. خیلی از دانشجوها هم به همین لحظه دل بسته‌اند.


برنامه، تغییرات اندكی نسبت به پارسال دارد. هم در فرم و هم در محتوا. برنامه امسال همزمان شده با لیالی قدر و ایام شهادت امیرالمومنین (علیه السلام). به همین دلیل، مداح در حال خواندن اشعاری در مدح امیرالمومنین (علیه السلام) است. با تغییر محل نرده‌ها، فضای استقرار خانم‌ها خیلی بزرگتر شده و جا به اندازه كافی وجود دارد. البته معنای دیگرش این است كه دست و پای آقایان به همدیگر گره خورده و به قول نفر پشت سری‌ام، همه در «آمپاس شدید» هستند. گروه دونفره‌ای از باشگاه خبرنگاران جوان هم به جمع كثیر خبرنگاران اضافه شده كه مدام بین جمعیت می‌چرخند. یكی دو تا از سوالاتشان كه به گوشم می‌خورد، چنگی به دل نمی‌زند. فقط می‌توانم برایشان دعا كنم كه گزارش خوبی تهیه كنند. بقیه چیزها مثل سال‌های گذشته است؛ خیالتان راحت.


ساعت ۵ بعد از ظهر؛ ورود آقا؛ هجوم جمعیت؛ آغاز شعارها و در نهایت همخوانی یك شعر بلند. شعری كه با این بیت اوج می‌گیرد:
یا ابالفضل علمدار، ای كرامات تو سرشار
تا ظهور دولت یار، خامنه‌ای را نگه دار
طبق معمول، وقتی می‌نشینیم متوجه می‌شویم كه چیزی به اسم «قانون بقای حجم» وجود ندارد. چون همه جمعیت در نصف جای قبلی جا می‌شود. بگذریم كه انقدر درهم‌تنیدگی جمعیت زیاد است كه یك نفر مجبور می‌شود تذكر دهد: «اون جوراب سفیده، پای منه. قاطی نشه.» به هر حال، این هم یك راه نزدیك شدن دلها به یكدیگر است؛ چیزی در حد یكی شدن.


قاری به مدت ۱۰دقیقه قرآن می‌خواند و بعد پیش رهبر می‌رود. حرف‌هایش كه تمام می‌شود، چفیه آقا را می‌گیرد. ناگهان صدای آه جمعیت بلند می‌شود. انگار همگی آن چفیه را نشانه رفته بودند. به هر حال، جناب قاری خیال همه را راحت كرد.

مجری پشت تریبون می‌آید و متنی ادبی می‌خواند. متن زیبایی است. می‌گوید ما «میوه‌های انقلابیم». دشمن برای ما «زنگ تفریح» است. ما درب قلعه را كنده‌ایم و آنها دارند برای ما شرط و شروط می‌گذارند. در نهایت هم گلایه‌ای می‌كند از كوچك بودن حسینیه كه باعث شده خیلی‌ها پشت در بمانند. متن خوبی است، البته گاهی حس كپی‌برداری به آدم دست می‌دهد. مثلا وقتی می‌گوید وقتی ما دبستان می‌رفتیم، واقعه ۷ تیر رخ داد. یكی نیست بگوید كه یعنی با یك این حساب سرانگشتی، تو این مجری جوان باید الان ۴۰ سالت سالش باشد!. اما به هر حال، در یك برنامه طولانی، وجود چنین مجری‌ای خیلی به كار می‌آید. به‌خصوص وقتی با حرف‌های شیرینش خستگی را از جلسه می‌گیرد یا با ضربه‌های خودكارش، پای سخنران‌ها را مجروح می‌كند تا مجبور شوند وقت را رعایت كنند.


نوبت به سخنران‌ها می‌رسد؛ ۱۲ نفرند. به جز شخص رهبر انقلاب كه با دقت به همه مطالب گوش می‌كنند و یادداشت برمی‌دارند، بقیه حضار بیشتر سعی می‌كنند «تحمل» كنند.
بعضی صحبت‌ها را می‌شد پیش‌بینی كرد؛ مثل گلایه از عدم پاسخگویی مسئولین.
بعضی حرف‌ها هم چندین بار و از زبان چند نفر تكرار می‌شود: انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و فتنه ۸۸. تشكر از دولت گذشته در كنار نقد به آن. لزوم نظارت دانشجویان بر دولت آینده. تعریف اعتدال. سوال از نسبت تكلیف و نتیجه. لزوم راه‌اندازی كرسی‌های آزاداندیشی.
اما بعضی حرف‌ها یا تازگی دارد یا با بقیه حرف‌ها فرق دارد.

اولین نفر، دبیر اتحادیه جامعه‌های اسلامی دانشگاه‌هاست. پیشنهاد تشكیل اندیشكده می‌دهد و می‌گوید طرحش را تقدیم می‌كنیم. هرچند مورد استقبال آقا قرار می‌گیرد اما انگار یادش می‌رود طرحش را تحویل دهد. وقتی هم می‌رود پیش رهبر انقلاب، درست همزمان می‌شود با زمانی كه چفیه جدیدی روی دوش برای آقا می­آورند می‌گذارند. او هم معطل نمی‌كند و بلافاصله دومین چفیه را از آقا می‌گیرد. صدای خنده جمعیت بلند می‌شود. اما مسئولین مراسم كم نمی‌آورند و چفیه سوم را روی دوش به رهبر انقلاب می­دهند می‌اندازند.

نفر بعدی، نماینده كانون‌های مهدویت است. از آرمان‌گرایی در معنویت می‌گوید و پیشنهاد می‌كند دروس معارف هر رشته، تخصصی شود و واحد درسی مهدویت هم اضافه شود. بعد هم درخواست می‌كند دانشگاه تربیت معلم قرآنی تشكیل شود. حرف‌های خوبی می‌زند اما اگر از روی نوشته می‌خواند، حرف‌هایش می توانست منسجم­تر باشد. خوبی تشكل‌های باسابقه در این دیدارها این است كه می‌دانند بهتر است حرف‌هایشان را بنویسند تا اگر فرصت سخنرانی هم نشد، متن مكتوب را تحویل آقا دهند.

سومین نفر، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشكی تهران است. نمی‌دانم چرا هر سال این تشكل مثل اتحادیه‌ها یك سهمیه مستقل دارد. حتی نمی‌توان گفت به خاطر منتقدانه حرف زدنشان است. چون معمولا اتحادیه‌ها انتقادات خیلی تندتر و اساسی‌تری دارند. به هر حال او همان حرف‌های همیشگی در اعتراض به بازنشستگی اساتید و فشار بر تشكل‌شان را می‌گوید و از سهمیه‌بندی جنسیتی دانشگاه گلایه می‌كند. در پایان هم از ماجرای كوی دانشگاه می‌پرسد كه وقتی با اعتراض مخاطبین به تكراری بودن حرفهایش مواجه می‌شود، توضیح می‌دهد كه مساله كوی دانشگاه را زنده نگه می‌دارند كه بعدها تكرار نشود.

نماینده بسیج دانشجویی، نفر بعدی است كه درباره مماشات با عاملین فتنه هشدار می‌دهد و از دستگاه قضایی می‌خواهد كه محاكمه عاملین فتنه را انجام دهد و به این ترتیب، اولین تكبیر را از جمعیت می‌گیرد. در نهایت هم پیش آقا می‌رود و سومین چفیه را هم از دوش ایشان برمی‌دارد و مجری را مجبور می‌كند كه تقاضا كند دیگر كسی چفیه را از دوش آقا برندارد.


نماینده اتحادیه انجمن‌های اسلامی مستقل، پنجمین سخنران است. از آنهایی كه در انتخابات تردیدافكنی كردند می‌خواهد كه از ملت عذرخواهی كنند. دومین تكبیر هم به صدا در می‌آید. اما سومین تكبیر و بلندترین تكبیر امروز، وقتی است كه می‌گوید اگر كلیدی بخواهد قفلی را كه به گردن استكبار زده‌ایم باز كند، ملت آن كلید را می‌شكند. سال‌های پیش هم اتحادیه مستقل در تكبیرگیری از حضار موفق عمل كرده بود. صحبتش درباره اخطار به وزیر علوم آینده هم تكبیر نه‌چندان محكمی می‌گیرد. همین لحن و نوع بیان است كه كمی بعد با انتقاد رهبر انقلاب مواجه می‌شود كه: شما كه توان استدلال قوی دارید، چرا می‌گویید «با شدت» برخورد می‌كنیم. البته آقا توضیح می‌دهند كه اگر منظورتان «شدت استدلال و منطق» است، اشكالی ندارد. در نهایت هم می‌رود پیش رهبر. اما این بار مسئولین مراسم شاید زرنگی می‌كنند و صبر می‌كنند تا او به جایگاهش برگردد و بعد چفیه چهارم را روی دوش آقا می‌اندازند تا آه از نهاد او و حاضرین بلند شود.

نفر بعدی، نخبه علمی است. اما حرف‌هایی می‌زند كه از تشكل‌های سیاسی انتظارش می‌رفت. از لزوم نظارت بر دستگاه‌هایی صحبت می‌كند كه نظارت چندانی بر آن وجود ندارد. اولین آنها، مجلس شورای اسلامی. می‌پرسد اگر تصمیم غلطی بگیرند كه مخالف قانون اساسی نباشد و به تایید شورای نگهبان برسد، چه كسی باید آنها را مواخذه كند. اما سوال دومش جدی‌تر است. اگر مجلس در جایی كه باید تصمیم بگیرد، تعلل كند و تصمیمی نگیرد چه؟ بعد می‌رود سراغ قوه قضائیه و ناكارآمدی آن و این كه هیچ‌كس هم نمی‌تواند بر این ناكارآمدی نظارت كند. و البته در نهایت هم سری می‌زند به گل سرسبد نهادهای نظارت ناپذیر؛ یعنی صدا و سیما. و در آخر تاكید می‌كند كه این نهادها نیازمند نظارت ساختاریافته است. حرف‌هایش به تایید رهبر انقلاب هم می‌رسد. البته خدا كند به تایید مسوولان دستگاه مربوطه هم برسد!

ساعت شش و نیم، سخنگوی جنبش عدالت‌خواه پشت تریبون می‌رود. صدای بلند و پرهیجانش اصلا به جثه كوچكش نمی‌خورد. از عدم توجه به نقاط محروم می‌نالد و خواستار ایجاد زمینه نقش آفرینی جدی مردم در عرصه‌های مختلف اقتصادی و فرهنگی می‌شود. با انتقاد از عدم پاسخ‌گویی نهادهای زیرمجموعه رهبری، نشان می‌دهد كه چقدر در عدالت‌خواهی جدی است. آقا هم با دقت به صحبت‌هایش گوش می‌كنند و یادداشت برمی‌دارند. همین رفتارهای آقاست كه دانشجویان را به سؤال‌كردن از عملكرد مسئولان ترغیب می‌كند. البته احتمالا شأن مدیران كشور خیلی بالاتر از این حرف‌هاست كه بخواهند پاسخ‌گوی چند جوان دانشجو باشند! ما چه می‌دانیم.

نماینده‌ی تشكل‌های سیاسی اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی، یك قانون اساسی را در دست گرفته و نشان بقیه می‌دهد. می‌گوید این حاصل خون شهداست و انحراف از آن، خیانت به خون شهیدان. می‌گوید در حوزه سیاست به مردم اعتماد كردیم و حماسه سیاسی خلق شد، پس برای حماسه اقتصادی هم به مردم اعتماد كنیم و كار را به آنها بسپاریم.

نماینده دفتر تحكیم وحدت از تبعیض در برخورد با تشكل‌های مختلف دانشجویی گله می‌كند. بعد هم با اشاره به برگزاری سلسله نشست‌های راهبردی در محضر رهبر انقلاب، درخواست می‌كند كه كرسی‌های آزاداندیشی از همین حسینیه امام خمینی شروع شود.

دهمین سخنران، یك خانم است به نمایندگی از انجمن‌های علمی. لحن صحبتش آدم را یاد مجری اخبار تلویزیون می‌اندازد. از طرح ویژه‌اش برای سبك زندگی می‌گوید كه همان بهره‌گیری از هنر اسلامی است. غرب را هم شاهد مثال می‌آورد كه با استفاده از هنر، سبك زندگی مورد نظرش را پیاده می‌كند كه به تدریج باعث نغییر در نگرش و باورها می‌شود.

نفر بعدی هم نخبه علمی است و صحبت‌هایش درباره شیوه تامین مالی دانشگاه‌ها. معتقد است اگر تامین بودجه از طرف تقاضا باشد، می‌تواند پاسخ‌گویی دانشگاه را هم در پی داشته باشد. ضمن آن كه آسیب‌پذیری دانشگاه‌ها از مشكلات مالی كشور هم كمتر می‌شود. نتیجه نهایی این كار را هم استقلال دانشگاه‌ها می‌داند. آمار جالبی از میزان وقف علمی در اروپا می‌دهد. می‌گوید حدود ۵% تامین مالی دانشگاه‌های اروپا از محل «وقف» بوده است.

آخرین سخنران، از گروه‌های جهادی است. گلایه‌اش از كم‌توجهی به روستاها و نقش آنهاست. از دخالت مالی دستگاه­ها و نهادها در اردوهای جهادی شكایت می‌كند و آن را موجب عدم مشاركت مردمی و همچنین دخالت مدیریتی این نهادها می‌داند. این كه گروه‌های جهادی متوجه این اصل مهم شده‌اند كه باید اصالت را به حضور گروه‌های مردمی داد و نه كمك‌های مالی سازمان‌ها، واقعاً مایه شكر است.


ساعت هفت و نیم، صحبت‌های رهبر انقلاب با شكر خدا به دلیل شركت مجدد در جلسه با دانشجویان شروع می‌شود. آقا پاسخ چند سوال را خیلی كوتاه می‌دهند و البته چند جا هم موضوع را به خود دانشجویان واگذار می­كنند. مثلا ضمن موافقت با لزوم نظارت بر نهادهای بزرگی مثل مجلس، قوه قضائیه، زیرمجموعه‌های رهبری و... از دانشجوها می‌خواهند كه سازوكار این نظارت را پیشنهاد كنند. واقعا اگر بقیه مسئولان هم اینقدر دانشجوها را جدی می‌گرفتند، الان مشكلات‌مان خیلی كمتر از این‌ها بود.
اما شاید مهم‌ترین چیزی كه دانشجویان منتظر شنیدنش بودند، همان نسبت تكلیف و نتیجه بود. رهبر انقلاب، آرمان‌گرایی بدون واقع‌بینی را به خیال‌پردازی تشبیه می‌كنند و می‌گویند: «اين كه تصور كنيم تكليف‌گرائى معنايش اين است كه ما اصلاً به نتيجه نظر نداشته باشيم، نگاه درستى نيست.» تكليف‌گرائى را هم این طور معنا می‌كنند كه انسان در راه رسيدن به نتيجه‌ى مطلوب، بر طبق تكليف عمل كند. به این ترتیب، اگر يك وقتى هم به نتيجه‌ى مطلوب خود نرسيد، احساس پشيمانى نميكند؛ خاطرش جمع است كه تكليفش را انجام داده.

با رسیدن زمان اذان، آقا سخنانشان را با چند دعا تمام می‌كنند. نماز جماعت خوانده می‌شود و بعد هم دانشجویان در كنار رهبر انقلاب بر سر سفره افطاری می­نشینند و تلاش‌ها برای رسیدن به سفره‌ای كه آقا پای آن نشسته‌­اند شروع می‌شود. افطار امسال قیمه است. موقع افطار، یك دانشجوی معلول بلند می‌شود و تقاضای ملاقات می‌كند. رهبر انقلاب اشاره می‌كنند كه جلو بیاید. اما او كه انگار باورش نمی‌شود، مدام اصرار می‌كند و قسم می‌دهد. بالاخره یكی از مسئولین دستش را می‌گیرد و او را پیش رهبر می‌برد. چند دقیقه‌ای صحبت می‌كند و به جایش برمی‌گردد. افطار آقا خیلی طول نمی‌كشد و با دانشجویان خداحافظی می‌كنند.
 

Esmaeilpoor

عضو جدید
این روزها دشمن سخت بانمک شده..

این روزها دشمن سخت بانمک شده..


این روز ها دشمن سخت بانمک شده ، از کلکسیون اسب هایتان می گوید که پشت حسینیه پارک شده اند​



کاش بیت رهبری سالن افطار مجزا داشت. کاش تر این حسینیه به قاعده زمین چمن فوتبال بود تا دست کم صدهزار نفر جوان پرانرژی پای کار نائب امام عصرشان، اینجا و به نمایندگی از میلیون ها سرباز و سردار جنگ سخت و نرم، به رسم ادب دو زانو می نشستند.

گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ متن زیر مطالبی است که توسط اسحاق ریاحی به عنوان مجری برنامه دیدار رهبری با دانشجویان قرائت شده است

باز هم ما؛ باز هم شما... و رمضان. رمضان کریم.
پیش تر ها آقاجان، کوچکتر که بودیم، میان اشک و لبخند های زیرزیرکی هم کلاسی ها، امیدتان شدیم. دبستانی شدیم. دبستان ما و نوجوانی مان به آسایش و امنیت گذشت.
آسایش و امنیت حاصل از پرپرشدن رفیق هایتان در هفتم تیر ماه و هشتم شهریور. به پرپر زدنشان در کربلاهای 4 و 5. در مرصاد. و در کردستان.
به عروج امام مهربانمان،
و پرکشیدن باهنر و بهشتی و صیاد. به گلگونی آوینی که برای امروزمان نوشت:
ما به جهاد فی سبیل الله عشق می ورزیم. و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه خشک و بی روح. این سخن یک فرد نیست، دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند، بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان اجری در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما. »
ما نسل امروزتان هستیم. آنها ماندند و زمان ما را با خود به این محضر نورانی رساند. ما ثمره ی خون شهیدان، میوه های انقلابیم. آنها ماندند تا دین و مرام و آیین ما بماند.

باز هم ما؛ باز هم شما
باز هم چشم دشمن که قرار است بعد از دیدن شور و شعور این جلسه و لبخندهای ملیحتان از حقد و کینه و ناراحتی بترکد.
آقاجان چشم حسودانتان تا همیشه کور شود. آمین
این روز ها دشمن سخت بانمک شده است. از کلکسیون اسب هایتان می گوید. همین هایی که پشت حسینیه پارک شده اند.
دشمن را بخند آقاجان. دشمن برای ما، نسل میوه های انقلاب، زنگ تفریح است. این ها ، این بندگان خدا، جنس اعتقاد ما را نمی دانند. جنس ما را نمی دانند.
حکایت امروز ما و دشمن حکایت علی مرتضاست و خیبر بی در؛ در قلعه شان را کنده ایم، برایمان شرط و شروط می گذارند.


باز هم ما؛ باز هم شما.
و لقد منَنّا علیک مرة اخری.
باز هم رمضان کریم و نماز های ظهر و عصری که اقامه ی آن برای عموم آزاد است.
و دیدار های هر روزه و منتی دیگر از رب ودود که این شرفیابی را نصیبمان کرد.
کاش بیت رهبری سالن افطار مجزا داشت. کاش تر این حسینیه به قاعده زمین چمن فوتبال بود تا دست کم صدهزار نفر جوان پرانرژی پای کار نائب امام عصرشان، اینجا و به نمایندگی از میلیون ها سرباز و سردار جنگ سخت و نرم، به رسم ادب دو زانو می نشستند.
یا لااقل کاش آن پارتیشن های آن انتها کمی عقب تر بود تا ده نفر، حتی یک نفر از جماعت عشاقی که هنوز پشت درند به جمعمان اضافه می شدند.


باز هم شما. باز هم شما.
و باز هم مجری خبر سراسری که از دیدار صمیمانه رهبر معظم انقلاب با دانشجویان خواهد گفت.
آقاجان ابروهایتان اگر سپید شده باشد دل جوانتان سبز سبز سبز است.

معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید

 
بالا