جنگ تروآ

Tik TAAk

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جنگ تروآ
جنگ تروا (به انگلیسی: Trojan War) (سدهٔ ۱۲ یا ۱۳ یا ۱۴ پیش از میلاد) یکی از بزرگترین جنگها در اسطورهشناسی یونان است. نبرد بین مردم آخایی و کوچنشینهای یونانی تروآ از این روی رخ داد که پاریس فرزند پریام شاه تروآ که مهمان منلوس شاه اسپارت بود هلن همسر وی را ربود و با خود به تروآ برد.

مهمترین منابع مربوط به این جنگ دو اثر منظوم ایلیاد و ادیسه میباشد که منسوب به هومر هستند که در ۹ تا ۶ سده پیش از میلاد سروده شدهاند.بخشهای دیگر داستان امروز تنها در نمایشهای بازمانده از یونان باستان به صورت ناقص یافت میشود. همچنین پیآمدهای این جنگ ۱۰ ساله هم بخش مهمی از ادبیات کلاسیک را به خود اختصاص دادهاند.

منظومهٔ دیگر هومر به نام ادیسه و نیز آثار دیگری چون تِلِگونی که جزو اشعار حماسی است و نیز انهاید اثر ویرژیل همه به پیآمدهای جنگ تروآ میپردازند.


از دیدگاه تاریخی در این که آیا این جنگ به واقع رخ داده یا نه شکهای فراوانی وارد است!



اسب تروآ
اسب تروآ (اسب تروا یا اسب تراوا یا اسب تروی) داستانی از جنگ تروآ بود، که در انهاید، شعر حماسی لاتین ویرژیل بیان شده بود. رویدادهای این داستان از عصر برنز پس از ایلیاد هومر و پیش از ادیسه هومر روی داد. با بهره از حیله جنگی بود که در پایان یونانیها توانستند به شهر تروآ درون شوند و به رویارویی پایان دهند. در سرشناسترین نسخه، پس از محاصرهٔ بیثمر تروآ، یونانیها پیکرهای عظیم از اسب ساختند تا مردانی منتخب را درونش پنهان کنند. یونانیها اینطور وانمود کردند که آنجا را ترک کردند، و تروجانها اسب را به عنوان نشان پیروزی به داخل شهر بردند. آن شب نیروی یونانی از اسب خارج شد و دروازههای شهر را برای باقی ارتش یونانی که در تاریکی شب بازگشتهبودند، گشود. ارتش یونانی با ورود و تخریب شهر تروآ، با پیروزی قاطع به جنگ پایان داد.

کاهن لائوکوئون طرح را حدس زده بود و به تروجانها هشدار داد، در عبارت مشهور ویرژیل که «من از یونانیها حتی اگر هدیه بیاورند هم میترسم»، اما ایزد پوزئیدون باعث اختناق و سکوت او شد. کاساندرا (دختر پریاموس شاه)، پیشگوی تروآ هم اصرار کرد که اسب باعث سقوط شهر و خانوادهٔ شاهی خواهد شد، اما او نیز نادیده گرفته شد، و در نهایت شکست در جنگ گریبانگیرشان شد.

امروزه «اسب تروآ» یا «اسب تروا» یا «اسب تروجان» به اصطلاحی برای توضیح هر ترفندی که باعث شود هدفی، دشمنی را به استحکامات یا محلی حفاظتشده دعوت کند، گفته میشود. امروزه اغلب با برنامههای رایانهای «بدافزار» ارتباط دارد که با معرفی خود بهعنوان سودمند یا بیخطر، کاربر را وادار به نصب و اجرای آنها میکنند.


شرح ماجرا
یونانیان پس از ده سال محاصره تروا نتوانستند آن را به تصاحب آورند. پریلیس، نهاندان پیشگو و به روایتی کالخاس، پیشگوی دیگر (یا شاید اولیس) به آگاممنون پیشنهاد کرد اسبی چوبین بسازد. آگاممنون اپئیوس و پانوپه را مامور انجام این کار کرد. آنان اسبی چوبین و میان تهی ساختند که دمفون، منلاس، اولیس و بسیاری دیگر از جنگجویان در درون آن پنهان شدند. یونانیان این اسب چوبین را در کرانه تروا رها کردند و وانمود کردند که میخواهند به محاصره پایان دهند. اهالی تروا به رایزنی نشستند که حال چه باید کرد. برخی مانند کاساندرا پیشگو، که از سوی ایزدان محکوم بود، کسی حرفش را باور نکند، عقیده داشتند که این اسب یک نیرنگ جنگی است و به هیچ روی نباید آن را به بهانه اهدای آن به ایزدان وارد شهر کرد. لائوکون پیشوای مذهبی نیز بر همین باور بود و حتی نیزهای به جانب حیوان ساختگی پرتاب کرد تا ثابت کند از آن صدای شیئی میان تهی برمی خیزد. ولی چیزی نگذشت که ماهایی او را خفه کردند و مردم تروا گمان کردند اهانتی به مقدسات روا داشتهاست. بدین ترتیب اسب چوبی را داخل شهر کردند. جنگجویان یونانی از تاریکی شب سود جستند و از شکم اسب بیرون آمدند، ذروازه شهر را گشودند و شهر را تصرف کردند.


آشیل

آشیل (به یونانی: Αχιλλεύς)، به (انگلیسی: Achilles) ریخت فرانسوی نام آخیلِس قهرمان اسطورهای یونان در داستان جنگ تروآ (troy) است. همه پیکر او به جز پاشنه پایش رویین بود و همین بخش تنش هم مرگ او را رقم زد.

آشیل پسر پلئوس (پهلوان یونانی و از یاران هراکلس) و دریاپریای به نام تتیس بود. زئوس (خدای خدایان اساطیر یونان و پدر اکثر خرده خدایان نسل جدید) قصد داشت خود با تتیس وصلت کند، اما با پیشگویی تایتان پرومتوس مبنی بر اینکه «پسر تتیس از پدر به نیروتر شود» او را به پلیوس پهلوان که مورد لطفش بود واگذاشت. تتیس آشیل نوزاد را به جهان زیرین برد و او را از پاشنه گرفته، در رود سیاه جهان مردگان (استیکس) فرو کرد. تمام تن او جز پاشنه که در دست مادر بود به آن آب آغشته شد و تنها آن نقطه آسیبپذیر باقی ماند. همچنین خیرون به اوآموزش دویدن داد و وی بادپا شد.

روایت منظومه ایلیاد در میانه جنگ تروآ واز نزاع آشیل و آگاممنون (سرکرده یونانیان، پادشان مسینی) آغاز میشود. آشیل آگاممنون را مجبور کرد دست از معشوقهاش خروسئیس بکشد. آگاممنون نیز وی را مجبور نمود دست از معشوقهاش بریسئیس بکشد. در نتیجه آکیلیس قهر کرد و از جنگ کنارهگیری کرد. هکتور فرمانده سپاه تروا پسر عموی اشیل، پتروکلوس را میکشد و به دلیل شباهت زیادی که بین اشیل و پتروکلوس بود، هکتور گمان کرد با اشیل مبارزه کرده و او را کشتهاست. اما آشیل به انتقامجویی بر میخیزد و هکتور را میکشد و سپاه تروا را شکست میدهد. قبل از پایان جنگ، پاریس فرزند کهتر پریام، شاه تروآ، آشیل را به تیری زهرآلود هدف قرار داد. آپولون، خدای خورشید، تیر را به پاشنه آسیبپذیر آشیل هدایت کرد و به زندگی کوتاه این پهلوان مشهور پایان داد.



هکتور

هِکتور (به یونانی: ἕκτωρ) در اسطورههای یونان، فرزند بزرگ و محبوب پریاموس پادشاه تروا و هکابه یکی از شخصیتها در اسطورههای یونان بود. او در جنگ تروا و ایلیاد هومر نقش مهمی داشت.

هکتور با آندروماخه ازدواج کرد. او در جنگ تن به تن با آیاس مساوی شد. او رهبری حملات بیشماری را به سربازان یونانی بر عهده داشت. او پتروکلوس پسر عموی آشیل را کشت و در جنگ تروا توسط آشیل که میخواست انتقام مرگ پتروکلاس را از او بگیرد کشته شد. پس از آن آشیل به جسد هکتور بی احترامی کرد و او را به ارابهٔ خود بست و جلوی دیوارهای تروا کشاند و از دادن جسد او برای مراسم تدفین اجتناب کرد. آشیل زمانی اجازه تدفین هکتور را داد که پریاموس شبانه به چادر او رفت و از او طلب جسد پسر خود را کرد.



پاریس

پیشگویان قبل از تولدش گفتند او موجب نابودی تروا خواهد بود. پریاموس او را به چوپانی سپرد تا او را در کوه رها کند. چوپان او را بزرگ کرد. در جوانی زمانی که گاومیش محبوبش را به عنوان جایزه برای مسابقهای که پریاموس ترتیب داده بود بردند، برای پس گرفتنش در مسابقه شرکت کرد و همهٔ پسران پریاموس را شکست داد. خواهرش کاساندرا او را شناخت و به جمع خانواده برگرداند. هنگامی که بر سر تصاحب سیب متعلق به زیباترین زن جهان میان هرا، آفرودیته و آتنه نزاع پیش آمد، او از سوی زئوس به عنوان زیباترین مرد داور شد تا زیباترین زن را معرفی کند. آفرودیته قول زیباترین زن جهان را به پاریس داد و او نیز به نفع آفرودیته حکم کرد. زیباترین زن جهان، هلن همسر منلائوس پادشاه اسپارت بود.پاریس به اسپارت رفت و هلن را دزدید. پس از چند سال یونانیان نیروی عظیمی فراهم کردند و برای باز پس گرفتن هلن به تروا حمله کردند. در این نبرد پاریس آخیلس را از پا درآورد و با تیر فیلوکنتس مجروح شد. وی را برای درمان نزد همسر اولش بردند. اما اونیونه از درمانش خودداری کرد. وی پس از مرگ پاریس پشیمان شد و خود را کشت.


اینها قهرمانان جنگ هستند

اهالی تروا و متحدانشان توانستند ۱۰ سال در برابر همه مهاجمان دوام بیاورند و آخر سر هم فقط با حقه و نیرنگ شکست خوردند. نویسندگان داستان جنگ هم به ترواییها بیشتر از یونانیها علاقه دارند. تنها نکته باریک در کارنامه اهالی تروا، حمایت اولیه آنها از پاریس است؛ آن هم وقتی در نظر بگیریم که پاریس شاهزادهشان بود و قابل چشم پوشی است. یونانیها که به بهانه برگرداندن هلن و در واقع برای مبارزه با سلطه دریایی تروا به این شهر حمله کردند. همگی در پایان داستان سرنوشت شومی پیدا میکنند. یونانیها بر خلاف ترواییها در عصر مفرغ زندگی میکردند و هنوز با آهن آشنایی نداشتند. آنها تا قبل از جنگ دولتشهرهای کوچک و پراکنده بودند که اولین اتحادشان در جنگ شکل گرفت.

پریام:
پادشاه پیر و منفعل تروا. او مظهر کسانی است که قدرت تصمیم گیری ندارند. در زمان پادشاهی پدرش _ یک بار هرکول به تروا حمله کرد و پدرش را که مزد خدمت او را نداده بود، کشت. پریام هم با حمایت بیجا از پسرش، کشور خود را به تباهی کشید. در پایان جنگ، او و همه فرزندانش کشته شدند.
پاریس:
نماد سقوط؛ او در جوانی چنان پهلوان درستکاری بود که الهههای کوه المپ برای قضاوت پیش او میآمدند. اما از وقتی که هلن را ربود، به موجودی تبدیل شد که برای سود خودش همه کار میکرد. پاریس چند بار از میدان جنگ فرار کرد اما به کمک آفرودیت _ یکی از همان الههها _ به راز آشیل پی برد و با هدف گرفتن پاشنه او، آشیل را کشت. هومر با نشان دادن الهههایی که طرفدار مردی مثل پاریس هستند، در واقع خدایان یونانی را مسخره کرده است.
هکتور:
شاهزاده بزرگ تروا و قهرمان آرمانی از نگاه هومر. او نقطه مقابل آشیل است. با این که ابتدا موافق اخراج پاریس است اما وقتی که اهالی تروا به حمایت از او و جنگ با یونان رأی میدهند. فرماندهی جنگ را به عهده میگیرد و با این که میداند حریف آشیل نخواهد شد، هیچ وقت از برابر او فرار نمیکند. هکتور به دست آشیل کشته میشود و بعدها پسرش هم به دست پسر آشیل میمیرد. درباره او: «ایلیاد» داستان کشته شدن هکتور است. سرنوشت همسر او را هم سنکا (همان فیلسوف معلم و مشاور نرون) در نمایشنامه «زنان تروا» آورده.
کاساندرا:
دختر پریام و تراژیکترین چهره داستان؛ در افسانه آمده که کاساندرا قدرت پیشگویی داشت و همان لحظه ورود هلن، سرنوشت شوم تروا را به بقیه هشدار داد اما کسی حرفش را باور نکرد چون کاساندرا به این نفرین دچار بود که حرفش را گوش نکنند؛ یعنی که نفهمیدن حرف همدیگر، نفرین خدایان است. کاساندرا در آخر جنگ، کنیز آگاممنون شد.
انئید:
داماد پریام و پادشاه بعد از پریام؛ مظهر خانواده دوستی است. وقتی که تروا گشوده شد، یونانیها دیدند بر خلاف بقیه که فقط میخواهند خودشان را نجات بدهند، انئید پدرش را به دوش گرفته و بچههایش را به بغل و سعی دارد خانوادهاش را نجات بدهد. آگاممنون دستور داد به او کاری نداشته باشند و به این ترتیب انئید نجات پیدا کرد. انئید و باقیمانده اهالی تروابه ایتالیا رفتند و شهر رم را بنیان گذاشتند. یکی از پسران انئید به اسم بروتوس هم به جزیرهای رفت که امروزه به نام او «بریتانیا» خوانده میشود.

درباره او: شاعر بزرگ رم _ ویرژیل _ حماسه «انئید» را درباره سفر انئید به رم و بنیانگذاری این شهر سروده.
آنتنور:
سردار تروایی آرام و خردمندی که وقتی اودیسه یه نمایندگی از یونانیها به تروا آمد، نگذاشت ترواییها به مهمانان آسیبی برسانند. اودیسه هم در پایان جنگ تلافی کرد و نگذاشت یونانیها او و خانواده اش را بکشند. آنتنور هم مثل انئید رفت و شهر ونیز ایتالیا را بنیان گذاشت که هنوز هم به «تروای دوم» معروف است. پادشاهان فرانسه نسب خود را به یکی از پسران آنتور میرسانند.
در افسانههای یونانی امده که برج و باروی شهر تروا را خدایان ساخته بودند و منظورشان این است که این حصار دفاعی خیلی محکم بوده. امروز به منطقه باستانی تروا میگیوند «حصار لیک».
هلن:
زیباترین زن روی زمین و مظهر بی وفایی؛ پدرش تیندار دوست هرکول بود و برادرانش اسطورههای دریانوردی. تیندار وقتی خواستگاران متعدد هلن را دید، با خواستگارها شرط کرد که حامیکسی باشند که هلن انتخاب میکند. همین قول خواستگارها بعدا ً دلیل جنگ تروا شد.

درباره او: اوریپید نمایشنامه نویس در تراژدی «هلن» سعی کرده او را بیتقصیر جلوه بدهد (این نمایشنامه به فارسی ترجمه نشده) اما باقی منابع همگی او را گناهکار میدانند.
منلاس:
پادشاه اسپارت، همسر هلن و برادر آگاممنون؛ وقتی در سفر بود، پاریس همسر او را دزدید و او به سراغ خواستگاران قبلی هلن رفت و قولشان را به آنها یاداوری کرد. منلاس ضعیفترین و بیشهامتترین سرکرده سپاه یونان است، در هیچ جنگی مستقیما ً با دشمن رو به رو نمیشود و حتی بعد از پس گرفتن هلن از تنبیه او عاجز است. منلاس در راه بازگشت به اسپارت ۸ سال سرگردان میشود و یک بار دیگر هم هلن را که این بار به مصر رفته گم میکند.


آگاممنون:
پادشاه کرت و نماد جاه طلبی؛ سعی داشت خودش را پادشاه کل سپاه یونانیها بکند. به خاطر همین بارها با اودیسه و آشیل درگیر میشود و همین باعث طولانی شدن جنگ است. در پایان جنگ با کاساندرا ازدواج میکند و آخرین جاه طلبی، کار دست او میدهد؛ همسرش که خواهر هلن هم هست، او را میکشد.
آژاکس:
پسر تلاون پادشاه تالامیس و خواهر زاده پریام؛ آژاکس درشت هیکلترین و شجاعترین مرد یونان بود که زره هرکول را به تن میکرد و به قول هومر «سنگر یونانیها» بود. وقتی آشیل کشته شد، سران سپاه سر این که بین او و اودیسه چه کسی پهلوان بزرگتری است، رأی به برتری اودیسه داندند. آژاکس دلش شکست و از سپاه رفت. شب گلهای از گوسفندان را به خیال دشمن کشت و صبح از این رسوایی چنان ناراحت شد که خودش را کشت. آژاکس مردی بود که فرق خوب زیستن با زیرکانه زیستن را نمیدانست.

درباره او: سوفوکل _ دومین تراژدی نویس بزرگ یونان _ سرگذشت آژاکس را تبدیل به یک نمایشنامه کرده. سوفوکل میگوید از خون آژاکس، گل سنبل به وجود آمد.
دیومدس:
شاهزاده تب که در پلوانی به شجاعت آشیل است و یک بار در جنگ حتی آرس _ خدای جنگ _ را هم زخمی میکند. با این حال فرق او با آشیل در این است که ذرهای غرور ندارد. دیومدس تنها یونانیای است که سرنوشت تراژیک ندارد. امروزه او نامش را به جزیرهای در ایتالیا داده است.
فلوکتتیس:
پهلوانی که هرکول تیر و کمانش را به یادگار به او داده بود. در ابتدای جنگ پای فلوکتتیس با یکی از همین تیرها زخمی میشود و چرک میکند. یونانیها او را در جزیرهای سر راه رها میکنند تا از شر بوی چرکش خلاص شوند. اما وقتی پیشگویی به آنها میگوید که بدون تیرهای هرکول تروا فتح نخواهد شد، اودیسه میرود و فلوکتتیس را بر میگرداند. داستان او تراژدی کسانی است که بین وظیفه وطن پرستی و عواطف انسانی گیر میافتند.

درباره او: سوفوکل، نمایشنامه ای به همین اسم _ فلوکتتیس _ دارد که داستان آمدن اودیسه به دنبال قهرمان طرد شده از اجتماع است.

پنلوپ:
همسر اودیسه و مظهر وفاداری؛ در ۱۰ سالی که بازگشت اودیسه طول کشید، پنلوپ (برخلاف بقیه زنان این داستان) به همسرش وفادار ماند و خواستگارهایی را که برای پادشاهی ایتاک نیاز به ازدواج با او داشتند، سردواند.

درباره او: فنلون «تلماک» را در قرن ۱۷ نوشت تا ضمن داستان پنلوپ و تلماک (پسرش)، طعنه ای هم به بی عرضگیهای پادشاه وقت فرانسه _ لویی پانزدهم _ بزند که جناب شاه پیامش را گرفت و او را روانه زندان باستیل کرد.

اودیسه:
پادشاه ایتاک زیرکترین فرمانده یونانی است که آخر سر هم ایده اسب چوبی را میدهد. هومر به او ۲ صفت کاملا ً متضاد داده: «رنجدیده» و «غارتگر شهرها». ماجرا این است که اودیسه در کنار همه شجاعت و اهمیتش کارهای خبیثانه هم زیاد کرده. او سر یکی از دوستانش را زیر آب کرد و به همین خاطر، خدایان او را نفرین کردند و اودیسه در راه بازگشت از جنگ به خانه ۱۰ سال سرگردان شد. اودیسه قد کوتاهی داشت. هومر، داستان سرگردانیهای اودیسه در راه بازگشت را در «اودیسه» آورده. لغت «نوستالژی» به معنای رنج بازگشت، اولین بار در همین کتاب آمده.
آشیل:
قویترین و زیباترین پهلوان جنگ تروا که خشم و خودخواهیاش سبب هلاکتش میشود. برخلاف اودیسه که همواره قهر میکند و یونانیها را تنها میگذارد. وقتی که به جنگ برمیگردد، هکتور را میکشد تا این که پاریس به تنها نقطه بدنش که رویین تن نیست، ضربه میزند. آشیل پسر پلیوس بود که در حمله هرکول به تروا، او را همراهی کرد. در یونان هنوز هم این ضربالمثل رایج است: «اودیسه باشیم، نه آشیل». درباره او: کل داستان «ایلیاد» داستان
خشم آشیل است.

هِلِن (به یونانی: Ἑλένη) بنابر حماسه یونان باستان، ایلیاد اثر هومر هلن اسپارتی همسر منلائوس با توطئه آفرودیت خدای یونانی به دست پاریس شاهزاده تروا دزدیده شد و به تروا رفت. او هلن تروایی نیز نامیده میشود و دختر زئوس و لدا بود. او زیباترین دختر روی زمین شمرده میشد. بسیاری خواستار ازدواج با او بودند اما ناپدریش توندارئوس از همه خواستگاران قول گرفت انتخاب هلن را بپذیرند و حامی شوهرش باشند. هلن، منلائوس را پذیرفت. زمانی که وی با پاریس گریخت همه شاهزادگان بر طبق پیمان به کمک منلائوس آمدند و جنگ تروا درگرفت. پس از جنگ و سقوط تروا، او را به منلائوس بازگرداندند و تا پایان عمر نزد او ماند. در بعضی از منابع فارسی هلنه ثبت شده است
 

Similar threads

بالا