آدم هایی هستند که شاید کم بگویند "دوستت دارم"
یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را ..
بهشان خرده نگیرید!
این آدم ها فهمیدهاند "دوستت دارم" حرمت دارد .. مسئولیت دارد
ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی دوست داشتن واقعی را می فهمی .. می فهمی که همه کار می کند تا تو بخندی .. تا تو شاد باشی ...
آزارت نمی دهد .. دلت را نمی شکند
من این دوست داشتن را می ستایم ...
نه بهار با هیچ اردیبهشتی، نه تابستان با هیچ شهریوری، و نه زمستان با هیچ اسفندی، اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نمی آید؛ پـائیز مـ♥ــهری دارد کـه بـــَر دلـــ♥ هـر خیـابان می نشیند...
انیشتین میگه: دیوانگی یعنی انجام کارهای تکراری برای دریافت نتیجه ای متفاوت....
پس................
من آمدم که عشق بپاشی به صورتم............................
دیوانه [FONT=times new roman,times,serif]یک شاخه عشق میدهمت بو نمیکنی[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]دیوانه ای تو هم بخدا رو نمیکنی[/FONT]
سیب و فریب [FONT=arial,helvetica,sans-serif]همیشه هم قافیه بوده اند، “ســ ـ ـیب” و “فریـ ـ ـب”![FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]همانند سیبی که آدم و حوا را فریب داد و حالـــا هم میگوییم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
هر روز صبح بیخیال دنیا می شوم و چون شب می رسد از غصه ی نداشتنش بغضم می گیرد!
ابتدا تصور می کنیم در قایقی هستیم و به سمت هدفی پارو می زنیم. به جایی می رسیم که سرعت قایق از سرعت پارو زدنمان بیشتر می شود. به خودمان تبریک می گوییم و احسنت نثار خودمان می کنیم. جلوتر که می رویم ترس وجودمان را می گیرد؛ سرعت قایق کمی غیر منطقی است و مسیر قایق دیگر به سمت جلو نیست. گویی مسیری دایره مانند را طی می کنیم. کمی جلوتر تازه متوجه می شویم که در گردابی عمیق افتاده ایم و او ما را به درون می کشد. فروتر می رویم و به این فکر می کنیم که دقیقاً از کجا در دامش افتادیم ولی قبل از اینکه به نتیجه برسیم ... غرق شده ایم. ما از ابتدای ورود به دریا، قدم در دام گرداب گذاشته بودیم. دوباره شب شده و من باز از نداشتن قایق موتوری غصه می خورم.
برای رفع فشارهای عصبی بايد دو گام برداشت: گام نخست اينكه برای مسائلِ جزئی، خود را ناراحت نكنيد.
گام دوم اينكه بدانيد همۀ مسائل، جزئی هستند.
آنتونی رابینز