جملات به یاد ماندنی از گونتر گراس

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1] [/h]​
نویسنده برنده جایزه نوبل ادبی که در زندگی و آثارش، زخم‌های قرن بیست تاریخ آلمان منعکس شده است. گونتر گراس رمان‌نویس، شاعر و نمایشنامه‌نویس در سن 87 سالگی از دنیا رفت.



جمله به یاد ماندنی که باید از گونتر گراس خواند

به گزارش گاردین، گراس در سال 1927 در دانتسیگ به دنیا آمد. شهری که اکنون در لهستان «گِدانسک» نامیده می‌شود. زندگی، کار و جامعه همیشه از مباحث مورد توجه گراس بود. در ادامه 12 جمله به یادماندنی از او را خواهیم خواند:

طبل حلبی، 1959:
«کتاب، کتاب است؛ حتی اگر بد باشد، پس قداست دارد.»

سال‌های سگی، 1963:
«هیچ اندیشه‌ای ناب نیست. شکوفه دادن هنر هم ناب نیست. خورشید هم لکه‌های سیاه دارد. نبوغ هم دچار عادت زنانه می‌شود. در پسِ پشت یک لبخند، سوگی عظیم است و در قلب یک خروش و غرش، سکوتی است پنهان.»

نقل شده از آرتور میلر در مصاحبه پاریس، 1966:
«هنر سر سازش ندارد، اما زندگی پر از مصالحه است.»

از دفتر خاطرات یک حلزون، 1972:
«سودازدگی* دیگر یک پدیده شخصی یا یک استثنا نیست. مزیت طبقاتی تمامی حقوق‌بگیران است؛ قالب فکری جمعی که هدف زندگی‌شان با سهمیه تولید گره خورده است.» [* سودازدگی: مالیخولیا]

از دفتر خاطرات یک حلزون، 1972:
«اگر تفریح و کار تابع اصول آرمانی– مشغولیت مطلق – شوند، آن وقت آرمان‌شهر و سودازدگی در یک جبهه قرار خواهند گرفت: طلوع عصر بدون درگیری، مشغله همیشگی؛ بی‌هیچ هوشیاری.»

در مصاحبه با New Statesman and Society، 1990:
«هنر به طور شگفت‌انگیزی غیرمنطقی و به شکلی لذت‌بخش بیهوده است، ولی حضورش همیشه ضروری است. بیهوده اما ضروری؛ پاک‌دینان* این را نخواهند فهمید.» [*پیوریتن‌ها: فرقه‌اى‌ از پروتستان‌های‌ انگلستان‌ كه‌ زمان‌ اليزابت‌ عليه‌ سنن‌ مذهبى‌ قيام‌ نمودند و طرفدار سادگى‌ در نيايش‌ بودند.]

در مصاحبه با New Statesman and Society، 1990:
«ما از حالا آمارهای آینده را داریم: درصد افزایش آلودگی، اضافه‌ جمعيت‌ و كوير زايى‌. آینده همین حالا اتفاق افتاده است.»

مستند بی‌بی‌سی درباره گونتر گراس، 1992:
«باور داشتن یعنی دروغ‌های خود را باور کردن. و من هر روز با موفقیت این درس را تمرین می‌کنم.»

در حال کندن پوست پیاز، 2006:
«حافظه دوست دارد با ما قایم‌موشک بازی کند و از ما دور شود. حافظه دوست دارد سخنرانی کند یا خود را جلوه دهد، بی‌آنکه نیازی به این کار باشد. حافظه حتی خود را نقض می‌کند؛ درست است، فضل فروشی می‌کند، اما همینی است که هست.»

در حال کندن پوست پیاز، 2006:
«من سکوت اختیار کرده بودم. چون خیلی‌های دیگر ساکت مانده بودند، جلوی این وسوسه را نمی‌توان گرفت... تقصیر را بر سر گناه جمعی بیندازیم، یا در مورد خودمان صحبت کنیم اما از نگاه شخص سوم: او بود، دید، انجام داد، گفت، او ساکت ماند...»

«کار یک شهروند این است که دهانش را باز نگه دارد.»

در مصاحبه با گاردین، سال 2010:
«چهره جنگل همیشه مرا مجذوب خود می‌کند. مرا وا می‌دارد بیندیشم که خیال‌پردازیِ طبیعت از تخیل من قوی‌تر است. من هنوز خیلی چیزها باید یاد بگیرم.»



 
بالا