جای پا

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
Footprint
جای پا
-------------------
I had a dream
I dream iwas walking along the beach with GOD.
خوابی دیدم
خواب دیدم در ساحل با خداوند قدم میزنم
---------------------------------------------------------
Across the sky flashed scenes from my life.
For each scene,i noticed tow sets of fpptprints in the sand.
بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگیم برق زد.
در هر صحنه دوجفت جای پای روی شن دیدم.
--------------------------------------------------------------
One belonging to me and other to GOD.
When the last scene of my life flashed before me,i looked back at the footprints in the sand.
یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خداوند.
وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد
به پشت سر و جای پاهای روی شن نگاه کردم.
----------------------------------------------------------------
I noticed that many times along the path of my life,there was only one set of the footprints,
I also noticed that it happened at the very lowest and saddest times in my life,the really bothered me.
متوجه شدم چندین بار در طول مسیر زندگیم
فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.
همچنین متوجه شدم که این سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگیم بوده است.
این واقعا برایم ناراحت کننده بود.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
So i questioned GOD about it;
GOD!
You said that once i decided to follow you,You had walk with me all the way,
but i had noticed that,that during the most trouble sometimes in my life,
there was only one set of footprints.
درباره اش از خداوند سوال کردم:
خدایا!
تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود
ولی دیدم در سخت ترین دوران زندگیم فقط یک جفت جای پا وجود داشته است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
I don't understand why when i needed you most you would leave me.
نمیفهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
GOD replied:
my precious servant!
I have you and I would never leave you.
During your times of trial and suffering,when you see only one set of footprints,
It was when,that I carried you.................
خداوند پاسخ داد:
بنده بسیار عزیزم!
من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت.
اگر در آزمون ها و رنج ها فقط یک جفت جای پا دیدی
زمانی بود
که
من تو را
در آغوشم حمل میکردم.................
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
عالي بود دوست عزيز
ممنون :gol:


گفتم : خدايا همنشينم باش
گفت : من مونس كساني هستم كه مرا ياد مي كنند
گفتم : چه آسان به دست مي آيي
گفت : پس ساده از دست مده
ای کاش خودمون هم متوجه میشدیم که چه راحت خیلی امور رو در زندگیمون به سهولت از دست میدهیم.
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايستگاه خدا

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت در ايستگاه دنيا توقف كرد

و پيامبر رو به جهانيان كرد و گفت : مقصد ما خداست . كيست كه با ما سفر كند ؟ كيست كه رنج و عشق توام بخواهد ؟ كيست كه باور كند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن ؟

اما از بي شمار آدميان جز اندكي بر آن سوار نشدن . از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود .

در هر ايستگاه كه قطار مي ايستاد كسي كم مي شد قطار مي گذشت و سبك مي شد زيرا سبكي قانون راه خداست .

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت به ايستگاه بهشت رسيد .

پيامبر گفت : اين جا بهشت است . مسافران بهشتي پياده شوند اما اين جا ايستگاه آخر نيست .

مسافراني كه پياده شدند بهشتي شدند

اما اندكي باز ماندند قطار دوباره راه افتاد

و آن گاه خدا رو به مسافرانش گفت :

درود بر شما ، راز من همين بود آن كه مرا مي خواهد در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد


:gol:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون:gol:

با آنکه یک بار از ساحل جلوی دریا گذشتی اما دریا هر لحظه هزاران بوسه بر جای پایت می زند نازنین.
 

afa

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر درپی دنیای دنی تاخته ای
سرمایه و سود هردو را باخته ای
با دیده دل نظر بکن برآنچه
با دیده سر دیده و نشناخته ای

 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
ايستگاه خدا

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت در ايستگاه دنيا توقف كرد

و پيامبر رو به جهانيان كرد و گفت : مقصد ما خداست . كيست كه با ما سفر كند ؟ كيست كه رنج و عشق توام بخواهد ؟ كيست كه باور كند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن ؟

اما از بي شمار آدميان جز اندكي بر آن سوار نشدن . از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود .

در هر ايستگاه كه قطار مي ايستاد كسي كم مي شد قطار مي گذشت و سبك مي شد زيرا سبكي قانون راه خداست .

قطاري كه به مقصد خدا مي رفت به ايستگاه بهشت رسيد .

پيامبر گفت : اين جا بهشت است . مسافران بهشتي پياده شوند اما اين جا ايستگاه آخر نيست .

مسافراني كه پياده شدند بهشتي شدند

اما اندكي باز ماندند قطار دوباره راه افتاد

و آن گاه خدا رو به مسافرانش گفت :

درود بر شما ، راز من همين بود آن كه مرا مي خواهد در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد


:gol:
مرسی
عالی بود
فقط فکر کنم زیاد دارید با سرعت میرید
حتی پیغمبر هم همسر و عشق زمینی داشت
تنها پیغمبری هم که مجرد بودند حضرت عیسی مسیح بود که دلیل اون رو هم تنها خداوند مهربان میداند و بس.
عشق به پروردگار یکتا امری بسیار عالی است اما این باعث نمیشه که عشق زمینی رو نفی کنیم
هر چه باشید همین عشق زمینی رو هم خداوند در وجود ما قرار داده است.
موفق و پایدار باشید.:gol:
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهتر بود متن رو تو تالار زبان انگلیسی قرار میدادید ;)
ممنون که شرکت کردید.
راستش اونجا مثل گفتگوی آزاد پررونق نیست
حیفم اومد که اونجا باشه
این جا بازدید کننده های بیشتری دارد.
موفق باشید.:gol:
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی
عالی بود
فقط فکر کنم زیاد دارید با سرعت میرید
حتی پیغمبر هم همسر و عشق زمینی داشت
تنها پیغمبری هم که مجرد بودند حضرت عیسی مسیح بود که دلیل اون رو هم تنها خداوند مهربان میداند و بس.
عشق به پروردگار یکتا امری بسیار عالی است اما این باعث نمیشه که عشق زمینی رو نفی کنیم
هر چه باشید همین عشق زمینی رو هم خداوند در وجود ما قرار داده است.
موفق و پایدار باشید.:gol:

در مورد اين گفته هاتون بايد بگم كه اين عشق زميني و مجازي البته اگر درست باشه سرانجام مي تونه منجر به عشق حقيقي بشه
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر درپی دنیای دنی تاخته ای
سرمایه و سود هردو را باخته ای
با دیده دل نظر بکن برآنچه
با دیده سر دیده و نشناخته ای

حرفتون رو تحسین میکنم
اما از نظر من خوشبخت واقعی کسی است که هم دنیا را داشته باشد و هم آخرت را.
شاد و موفق باشید.:gol:
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مورد اين گفته هاتون بايد بگم كه اين عشق زميني و مجازي البته اگر درست باشه سرانجام مي تونه منجر به عشق حقيقي بشه
بله
البته همون عشق حقیقی هم باعث نمیشه تا اون به قول شما عشق مجازی(چقدر زیباییش را از بین بردید)نفی یا کمرنگ بشه.
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله
البته همون عشق حقیقی هم باعث نمیشه تا اون به قول شما عشق مجازی(چقدر زیباییش را از بین بردید)نفی یا کمرنگ بشه.


من عشق مجازي رو نفي نكردم
ميشه لطف كنيد اين جملتون رو كه نوشتين (( زيباييش را از بين برديد )) توضيح بدين ؟؟
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
من عشق مجازي رو نفي نكردم
ميشه لطف كنيد اين جملتون رو كه نوشتين (( زيباييش را از بين برديد )) توضيح بدين ؟؟
اینکه عشق زمینی رو مجازی دونستید فکر نمیکنم با این جملتون به زیبایی عشق افزوده باشید.:gol:
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینکه عشق زمینی رو مجازی دونستید فکر نمیکنم با این جملتون به زیبایی عشق افزوده باشید.:gol:

عشق حقيقي عشق به الله است گفتم حقيقي شما فكر مي كنيد نقطه ي مقابلش چيه ؟
آيا جوابي جز مجازي هست

هر جوري كه بخواين حساب كنيد قشنگ ترين اسم ماله عشق به معبود حقيقي است

حتي اون لفظ زميني
عشق زميني و عشق آسماني
باز هم مي بينيد كه عشق آسماني جلوه ي زيباتري داره

لفظ مجازي يه حقيقته در قياس با عشق حقيقي

موفق باشين:gol:
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزها می گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نمیگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...
[/FONT]
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق حقيقي عشق به الله است گفتم حقيقي شما فكر مي كنيد نقطه ي مقابلش چيه ؟
آيا جوابي جز مجازي هست

هر جوري كه بخواين حساب كنيد قشنگ ترين اسم ماله عشق به معبود حقيقي است

حتي اون لفظ زميني
عشق زميني و عشق آسماني
باز هم مي بينيد كه عشق آسماني جلوه ي زيباتري داره

لفظ مجازي يه حقيقته در قياس با عشق حقيقي

موفق باشين:gol:
از نظر من هر دو تا حقیقی اند
و هیچکدوم مانع رسیدن به اون یکی نمیشه که هیچ بهتر هم میتونی بهش برسی.
شما خیلی در سیستم دودویی فکر میکنین.(یا 0 یا 1 )
شاید بتوانم بگویم که بهتون برای این نوع تفکر حق میدم.
خداوند مهربانمان خودش قضاوت کند.:gol:
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزها می گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نمیگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...
[/FONT]
بسیار زیبا بودند.
ممنون
شاد و پایدار باشید.:gol:
 

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه . نمیدونم چقدر به چیزایی که نوشتین اعتقاد دارین ؟ حدس میزنم که خیلی .
و به خاطر این حدسم اومدم اینجا و این حرفا رو میگم .. شاید دلهای پاک شما کمکم کرد ... من قدیمتر ها خیلی خوشبخت بودم .. حس میکردم که دستم توی دست خداست .. همه جا بود و عاشقانه هم رو نگاه میکردیم .. حتی وقتی عزیزم رو ازم گرفت و برد پیش خودش گفتم اشکال نداره بابام جاش پیش تو راحت تره .. اما ..اما چند وقتیه که هر چی صداش میزنم حتی دیگه نگام نمیکنه .. دستام سرد شده .. التماسش کردم .. کمکم کنه بدونم چه اشتباهی کردم که اینجوری ازش دور شدم ..
اما انگار دیگه فایده نداره ..اون من رو نمیخواد (اگه میخواست اینجوری ...) نا امید نیستم .. فقط ازش خیلی عصبانی ام . وقتی من نمیدونم چه کردم و چرا اینجوری شده طور میتونم درستش کنم ؟ هر چی بیشتر تلاش میکنم نتیجه کمتری میگیرم ... حالا اومدم پیش شمایی که بی واسطه باهاش حرف میزنین ازش بخواین حداقل به حرمت دلهای پاک شما بهم کمک کنه ... نذاره اینقدر ازش دور باشم .. که میترسم خیلی زود دیر بشه ..
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه . نمیدونم چقدر به چیزایی که نوشتین اعتقاد دارین ؟ حدس میزنم که خیلی .
و به خاطر این حدسم اومدم اینجا و این حرفا رو میگم .. شاید دلهای پاک شما کمکم کرد ... من قدیمتر ها خیلی خوشبخت بودم .. حس میکردم که دستم توی دست خداست .. همه جا بود و عاشقانه هم رو نگاه میکردیم .. حتی وقتی عزیزم رو ازم گرفت و برد پیش خودش گفتم اشکال نداره بابام جاش پیش تو راحت تره .. اما ..اما چند وقتیه که هر چی صداش میزنم حتی دیگه نگام نمیکنه .. دستام سرد شده .. التماسش کردم .. کمکم کنه بدونم چه اشتباهی کردم که اینجوری ازش دور شدم ..
اما انگار دیگه فایده نداره ..اون من رو نمیخواد (اگه میخواست اینجوری ...) نا امید نیستم .. فقط ازش خیلی عصبانی ام . وقتی من نمیدونم چه کردم و چرا اینجوری شده طور میتونم درستش کنم ؟ هر چی بیشتر تلاش میکنم نتیجه کمتری میگیرم ... حالا اومدم پیش شمایی که بی واسطه باهاش حرف میزنین ازش بخواین حداقل به حرمت دلهای پاک شما بهم کمک کنه ... نذاره اینقدر ازش دور باشم .. که میترسم خیلی زود دیر بشه ..
خانوم جون ما که کسی نیستیم
خیلی هنر کنیم بتونیم هیچ باشیم
حیف که اونهم نیستیم
شما هم میتونین خیلی راحت بدون رابطه و واسطه با خداوند صحبت کنید
فقط کافیه خودتون بخواهید
میتونید بشنوید
کافیه که بخواهید بشنوید
از اونچه که براتون پیش میاد نگران نباشید که چی میخواد پیش بیاد
فقط اجازه بدین پیش بیاد
دنبال دلیلش نباشین که چرا اینجور داره میشه
مطمئن باشین خداوند همین الان داره با شما حرف میزنه
اما به هر دلیلی نمیتونین بشنوین
ناراحت نباشین که چرا مطابق میل شما نشد امور که بشوند
چون گذشت زمان دلایل عدم وقوعش رو براتون یاد آور خواهد شد.
بدون هیچ واسطه ای حرف خودتون رو با خداوند یکتا در میون بذارید و از خودش بخواهید هر چیزی رو که میخواهید و مطمئن باشید به غیر از خداوند هیچ کس نمیتواند چیزی را به شما ببخشد چون خود اون فرد هم هیچی نداره
شبها قبل از خواب کنار تخت خوابتون زانو بزنین
دستاتون رو در هم گره بزنین و با عشق کامل با یکتا آفریدگار آسمانها و زمین صحبت کنین و خودتون رو خالی کنید
به خودتون هم سخت نگیرید تا اینجوری بتونید حرفای پروردگار مهربونمون رو بشنوید.
براتون آرزوی موفقیت میکنم
این تنها کاری است که از دست من ساخته است.
شاد باشید
و
موفق.
:gol:
 
آخرین ویرایش:

* فریبا *

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانوم جون ما که کسی نیستیم
خیلی هنر کنیم بتونیم هیچ باشیم
حیف که اونهم نیستیم
شما هم میتونین خیلی راحت بدون رابطه و واسطه با خداوند صحبت کنید
فقط کافیه خودتون بخواهید
میتونید بشنوید
کافیه که بخواهید بشنوید
از اونچه که براتون پیش میاد نگران نباشید که چی میخواد پیش بیاد
فقط اجازه بدین پیش بیاد
دنبال دلیلش نباشین که چرا اینجور داره میشه
مطمئن باشین خداوند همین الان داره با شما حرف میزنه
اما به هر دلیلی نمیتونین بشنوین
ناراحت نباشین که چرا مطابق میل شما نشد امور که بشوند
چون گذشت زمان دلایل عدم وقوعش رو براتون یاد آور خواهد شد.
بدون هیچ واسطه ای حرف خودتون رو با خداوند یکتا در میون بذارید و از خودش بخواهید هر چیزی رو که میخواهید و مطمئن باشید به غیر از خداوند هیچ کس نمیتواند چیزی را به شما ببخشد چون خود اون فرد هم هیچی نداره
شبها قبل از خواب کنار تخت خوابتون زانو بزنین
دستاتون رو در هم گره بزنین و با عشق کامل با یکتا آفریدگار آسمانها و زمین صحبت کنین و خودتون رو خالی کنید
به خودتون هم سخت نگیرید تا اینجوری بتونید حرفای پروردگار مهربونمون رو بشنوید.
براتون آرزوی موفقیت میکنم
این تنها کاری است که از دست من ساخته است.
شاد باشید
و
موفق.
:gol:
خیلی وقته که از چیزی نگران نیستم .. اون موقع ها با کاینات خوب هماهنگ بودم و خوب میرقصیدم .. اما حالا که با صاحبش قهرم همه چی عوض داره میشه
دنبال دلیل نیستم ..دنبال راه حلم واسه انجام وظیفه ..
به تنها چیزی که فکر نیکنم عملی نشدن اتفاقاته .. دنبال اشتباه خودمم که باعث شده این دعوا راه بیفته ..
و ممنون از توجهتون ... لطف کردین
 

حمید...HaMiD

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی وقته که از چیزی نگران نیستم .. اون موقع ها با کاینات خوب هماهنگ بودم و خوب میرقصیدم .. اما حالا که با صاحبش قهرم همه چی عوض داره میشه
دنبال دلیل نیستم ..دنبال راه حلم واسه انجام وظیفه ..
به تنها چیزی که فکر نیکنم عملی نشدن اتفاقاته .. دنبال اشتباه خودمم که باعث شده این دعوا راه بیفته ..
و ممنون از توجهتون ... لطف کردین
خداوند مهربان تر از اونه که شما فکر بکنید که بخواد با شما دعوا داشته باشه.
اگه دنبال دلیل هستین اجازه بدین گذشت زمان خودش به شما دلیلش رو بگه قبل از اون مطمئن باشید نتیجه نخواهید گرفت.
موفق باشید.:gol:
 

Similar threads

بالا