تلاش پسركی 12 ساله برای نجات مادرش از تن فروشی

fatem

عضو جدید
چگونه بغض فروخورده اش را فریاد خواهد زد؟ و كی؟ «امین» را می گویم. پسر ١٢ ساله ای كه برایم از خصوصی ترین راز دردناك زندگیش گفت.

غالبا"این منم كه بدنبال خبر و ماجرا می روم ولی گاهی هم خبر و ماجرا به سراغم می آید! مثل این ماجرا كه با یك s.m.s اشتباهی به سراغم آمد!

ده دوازده روز قبل پیامكی روی تلفن همراهم گرفتم كه «فوری با من تماس بگیر! مهمه!» شماره آشنا نبود اما بهتر دیدم تماس بگیرم.پسركی جواب داد و قبل از هر چیز حرفهایش را قطار كرد.گفت:«من امین پسر سیمین هستم. (اسامی را تغییر داده ام). این s.m.s رو برای همه اسمهایی كه توی موبایل مامانم بود فرستادم تا به همه مشتریاش بگم تو رو خدا دیگه بهش زنگ نزنید.»

راستش فكر كردم شاید مادرش،فروشنده یكی از مغازه های محل باشد! اما یادم نمی آمد شماره ام را به فروشنده ای داده باشم.پرسیدم:« مادر شما چی میفروشن پسرم؟»كمی مكث كرد.بعد با خجالت و آرام گفت: «تنش رو!» اول شوك شدم.اما زود مسلط شدم و كمی آرامش كردم و بهش اطمینان دادم مادرش را نمی شناسم و شماره را اشتباه گرفته است.اما از چیزی كه پسرك درباره مادرش گفته بود،هنوز بهت زده بودم.«تنش رو می فروشه»! باقی حرفهایش را دیگر نمی شنیدم. اما دست آخر چیزی گفت كه یقین كردم باید او را ببینم!

امین یك پسر «ایرانی» است.ایرانی. این را حتی برای «یك لحظه» هم فراموش نكنید.هنوز نمی دانم این پسر، چرا اینقدر زود بمن اطمینان كرد؟ گرچه اطمینانش بیجا نبود و من واقعا" به قصد كمك به دیدنش رفتم. و اگرچه بعد از حدود ٩ روز،هنوز هیچ كمكی نتوانسته ام به او و خانواده اش بكنم.با اجازه خودش، ماجرا و اسامی را با مختصری «ویرایش و پوشش» نقل می كنم تا نه اسمها و نه مكانها،هویت او را فاش نكند.پس امین یك اسم مستعار است برای پسری كه مرا «امین» خود و امانتدار رازهایش دانست.پسری كه بعدا"دلیل اعتمادش را گفت:«صدای شما، یه طوری بود كه بهتون اعتماد كردم.با اینكه چندتا مرد دیگه ای كه بهم زنگ زدن،فحش دادن و داغ كردن، اما شما عصبانی نشدین و آرومم كردین.همون موقع حس كردم نیاز دارم با یك بزرگتر حرف بزنم!یكی كه مثل پدر واقعی باشه.بزرگ باشه نه اینكن هیكلش گنده شده باشه!» حس كردم پسرك باید خیلی رنج كشیده باشد كه اینطور پخته و بزرگتر از سنش بنظر می آید. امین حدود ٢ ماه پیش فهمید مادرش، شروع به «تن فروشی» كرده است! مادرش كه «یك تنه» سرپرستی او و خواهر كوچكترش را برعهده دارد و زن جوانی است كه امین می گوید «زنی معصوم مثل یك فرشته» است.اما اگر شما جزو جمعیت پانزده میلیونی فقیر این مملكت نیستید، لابد اینجا و آنجا «شنیده اید» كه در این سرزمین، «خط فقر» به چنان جایی رسیده كه فرشته های بسیاری به تن فروشی مجبور شده اند! امین از روز اولی كه مادرش بالاخره مجبور شد خودفروشی كند و به خانه دو پسر پولدار و نشئه رفت،خاطره سیاهی دارد.می گوید «خاطره سیاه»! و این تركیبی نیست كه یك بچه ١٢ ساله به كار ببرد، حتی اگر مثل او «باهوش و معدل عالی» باشد! اما غم، همیشه مادر شعر است.اندوه،مادر سخنانی است كه گاه به شعر شبیه اند! و گاه خود شعرند..

امین گفت آن روز مادرش دیگر ناچار بود، زیرا «هیچ هیچ هیچ راهی برای سیر كردن من و خواهر ٨ ساله ام سراغ نداشت»!

مادر بیچاره و مستأصل،پیش از رفتن به خیابان و شروع فحشاء، حتی نماز هم خوانده بود و این طنز سیاه روزگار ماست. او كلی با خدایش حرف زده و نجوا كرده بود! شاید از خدا اجازه خواسته تا این گناه ناگزیر را انجام دهد! یا شاید پیشاپیش استغفار و توبه كرده! كسی نمی داند! شاید هم خدایش را سرزنش می كرده است!كاش می شد فهمید او با خدا چه ها گفته است؟ در شبی كه قصد كرده برای نجات فرزندانش از زردی و گرسنگی، به آن عمل تن دهد.این سئوال بزرگ همیشه در ذهن من هست كه او با خدا چه ها گفته است؟

بعد به قول امین با دلزدگی و اشكی كه تمام مدت از بچه هایش پنهان می كرد،كمی به خودش رسید و خانه و خواهر كوچكتر را به امین سپرد و رفت! امین مطمئن شده بود مادرش تصمیم سخت و مهمی گرفته است.چون در آخرین نگاه،بالاخره خیسی چشمان مادر بیچاره را دید.

چند ساعتی گذشت. خواهرش خوابید ولی امین با نگرانی،چشم براه ماند: « حدود ١٢ شب مامانم كلید انداخت و اومد تو! ظاهرش خیلی كوفته و خسته تر از وقتای دیگه ای بود كه برای پیدا كردن كار یا پول یا خریدن جنس قرضی بیرون می رفت و معمولا" سرخورده و خسته برمی گشت. مانتوش بوی سیگار می داد.مادرم هیچوقت سیگار نمی كشه.با اینكه نا نداشت،ولی مستقیم رفت حمام. رفتم روسری و مانتوشو بو كردم. مطمئن شدم لباسهاش بوی مرد میدن.از لای كیفش یه دسته اسكناس دیدم! با اینحال یكهو شرم كرده.از اینكه درباره مامان خوبم چنین فكر بدی كرده ام، خجالت كشیدم.گفتم شاید توی تاكسی،بوی سیگار گرفته باشد!گفتم شاید پولها را قرض كرده باشد! اما یكهو از داخل حمام،صدای تركیدن یك چیز وحشتناك بلند شد. بغض مامان تركید و های های گریه اش بلند شد...»
دو جوان كه در آن شب، فقط به اندازه اجاره ٢ماه خانه خانواده امین، گراس و مشروب و مخدرمصرف كرده بودند،طبیعتا" آنقدرها جوانمرد نبودند كه از یك «مادر مستأصل» بگذرند و او را بدون آزار و با اندكی كمك و امیدبخشی از این كار پرهیز دهند.

امین از آن شب كه مادر را مجاب كرد با او صادق باشد و همه چیز را از او شنید،دنیای متفاوتی را پیش روی خود دید. بقول خودش این اتفاق،یك شبه پیرش كرد.او دیگر نه تمركز درس خواندن دارد و نه دلزدگی و بدبینی،چیزی از شادابی یك نوجوان دوازده ساله برای او باقی گذاشته است.امین آینده ای بهتر از این برای خواهر كوچكش نمی بیند كه روزی،به زودی، او نیز به تن فروشی ناگزیر شود.

چند بار؟ چند بار كبودی آزار مردان غریبه را روی بازوها و پای مادرش دیده باشد،كافی است؟ چند بار دیوانه شدن و به خروش آمدن مادرش را دیده باشد، كافی است تا چنان تصمیمی بگیرد؟ امین كلیه خود را به معرض فروش گذاشته است.اما می گوید تا می بینند بچه ام،پا پس می كشند و گواهی از بزرگترهایم می خواهند:«نه! اینطور نمی شه!»امین می خواهد بداند آیا می تواند كار بزرگتری بكند؟ كاری كه مادر فرشته خو و خواهركش را، برای همیشه از این منجلاب نجات بدهد؟

او واقعا" دارد تحقیق و بررسی می كند كه آیا می تواند اعضای بدنش را تك به تك پیش فروش كند؟ و آیا می تواند به كسی اطمینان كند كه امانتدارانه، بعد از مرگش، اعضایش را تك به تك به بیماران بفروشد و پولشان را بگیرد و با امانت داری به مادر و خواهرش بدهد؟و اینكه چگونه مرگی، كمترین آسیبی به اعضای قابل فروشش خواهد رساند؟ تصادف؟ سم؟ سیم برق؟

شاید برای یافتن آن فرد امانتدار، او حاضر شد راز بزرگش را بمن بگوید.منی كه كشش درك انجام چنین كاری را از یك پسربچه نداشتم تا آنكه از نزدیك دیدم.و وقتی دیدم، آرزو كردم كه ای كاش روزگار از شرم این واقعه، به آخر می رسید.
از او خواسته ام فرصت بدهد شاید فكری كنم.شاید راهی باشد.از وقتی كه با حرفه ام آشناتر شده،اصرار دارد خودم این مسئولیت را قبول كنم و «وكیل بدن» او شوم! خودش این عبارت را خلق كرده. «وكیل بدن»! ذهن این پسر دوست داشتنی، سرشار از تركیبهای تازه و كلمات بدیع و زیباست.

در شروع،سئوالم این بود كه امین ١٢ ساله كی و چطور بغضش را فریاد خواهد زد؟ و حال می پرسم وقتی بغض او و امثال او تركید،این جامعه ما چگونه جامعه ای خواهد شد؟و چه چیزی از آتش خشم فریاد او در امان می ماند؟ذهنم بیش از گذشته درگیر این نوع «بدن فروشی» شده و كار این پسر را، یك فداكاری «پیامبرانه» می دانم كه پیام بزرگی برای همه ما و شما دارد.این روزها دایم دارم به راهها فكر می كنم.آیا راهی هست؟
 

esmaili.ece

عضو جدید
فكر ميكنم راههاي بهتري هم واسه حل مشكل هستش
بعنوان نمونه موسسات خيريه (خصوصي)
(البته بايستي بتوني حرفاتو اثبات كني)
 

Persia Boy

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط ميتونم بگم متاسفم كه توي يك كشور ثروتمندي مثل ايران همچين خانواده هايي زندگي ميكنند؟:cry:
واقعا مقصر كيه: دولت ، سرنوشت، و يا شايد مثل هميشه خود مردم مقصره و دولت ما پاك پاكه كه گرسنگي و فقر را تحمل نميكنند تا بميرند؟؟؟
 

لکوربوزیه

عضو جدید
یه مثال چینی میگه اگر یه کس را دوست داری ماهی بده و اگر خیلی دوست داری ماهیگیری؟
حال با این وجود شاید هر کس مقدار کمی کمک کنه یا گدایی یا کمیته امداد،و هزاران دلیل بی قید دیگر اما براستی برای این موضل تا جایی که در عرصه ها یسیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشور ایران دچار نقص است، شاید گفت راه برای برون رفت وجود ندارد،و هر کاری انجام بپذیر وضع تغییر خاصی نخواهد کرد اگر مادر امین مادر x و اگرx نهy و این چرخه بگونه دیگر خواهد چرخید تا زمانی که جان انسانها و مال انسانها در خطر است ، کاری در خور برادرم امین انجام نخواهد شد،و ما جامعه ای هستیم که هیچاه ر نخواهیم یافت که بایستی درسترین کار را بصورت عقلانی انجام داد . حرفی در خور امین ندارم
و از خویشتن خویش شرمنده ام که انسانی همچوم من در دنیا بی چرا زندگی می کنند.
 

farizin

عضو جدید
این مشتی است نمونه خروار
روزانه از این اتفاقات تلخ به طرز تاثر برانگیزی و صرفا به دلیل نیاز مالی رخ میده و بعضی از ما سرمون رو کردیم زیر برف و میگیم تو مملکت گل و بلبل ما از این اتفاقا رخ نمیده:cry::cry::cry:
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی متاثر شدم :cry: . بیشتر از اینکه واسه اون پسره واسه خودم . همچین آدمایی تو کشورمون, دور وبرمون زندگی می کنن و ما غرق دنیای خودمونیم . اون وقت دغدغه های من چیه اون بچه معصوم چی .....؟؟؟ از خودم بدم اومد
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی تلخ بود.زیادی گیج آور بود.نمیدونم واقعا نهایت فقر و بدبختی چیه که یه مادر مجبور به این کار می شه.نمی تونم مادر رو سرزنش کنم چون من نمیدونم فقر و گرسنگی چه مزه ای داره.اما راه بهتری نبود؟وافعا تو جامعه ما هر چقدر بد باشه آیا یه کار متناسب نمی تونست پیدا کنه تا بتونه خرج زندگی خودشو بدست بیاره؟آخه چرا؟مادرش بدترین راه حل رو پیدا کرد.به خدا می تونست راه حل بهتری پیدا کنه.من آدمای بدبخت زیادی رو می شناسم که از راه حلال روزیشون رو بدست میارن.می تونست کاری کنه تا نجابتش باقی بمونه.من زنهای زیادی رو می شناسم که بدون فروختن نجابتشون دارند خرج خانواده میدن.
 

negooli

عضو جدید
مرسی
خیلی قشنگ بود حالا بگید چه کمکی از دستمون بر میاد
میتونید حساب باز کنیدو شمارشو بدید به بچه ها که پول بریزن هرکی 5 تومنم بریزه کافیه
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی
خیلی قشنگ بود حالا بگید چه کمکی از دستمون بر میاد
میتونید حساب باز کنیدو شمارشو بدید به بچه ها که پول بریزن هرکی 5 تومنم بریزه کافیه

اگر قرار باشه شماره حساب بدن که از فردا هزارتا از این داستانها تو این سایت میگذارن
از این افراد تو ایران خیلی زیاده
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر قرار باشه شماره حساب بدن که از فردا هزارتا از این داستانها تو این سایت میگذارن
از این افراد تو ایران خیلی زیاده
دقیقا حق با این دوستمونه.:cry:
 
  • Like
واکنش ها: 179

mohaghegh64

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفم متاسفم متاسفم
ایده آلش اینه که اگر حتی یه نفر تو زمین از این جور مشکل ها داشته باشه شادی به همه زمینیا حرومه
ولی.............
ولی دنیای ما زمینی ها خیلی کثیفه:cry:



آدمیت مرده است؟!
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در حون شان جوشید
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زندخ بود !
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند.
ازهمان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند.
آدمیت مرده بود !
بعد ، دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب ،
گشت وگشت .
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت .
ای دریغ ،
آدمیت برنگشت!
قرن ما،
روزگار مرگ انسانیت است!
سینه دنیا ز خوبی ها تهی ست،صحبت از آزادگی ، پاکی ، مروت ، ابلهی است!
صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست!
قرن موسی چومبه هاست!
روزگار مرگ انسانیت است
من که ازپژمردن یک شاخه گل ،
ازنگاه ساکت یک کودک بیمار ،
از فغان یک قناری در قفس ،
از غم یک مرد در زنجیر،
_حتی قاتلی بر دار _
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام، زهرم در پیاله ،اشک و خونم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست ،
وای! جنگل را بیابان می کنند!
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند!
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان می کنند!
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور،
صحبت از مرگ محبت ،مرگ عشق،
گفتگو از مرگ انسانیت است!

فریدون مشیری
 

nargil

عضو جدید
مگه نیستن کسایی که می رن مثل یه مرد کار می کنن و شرمنده نمی شن چه پیش خداشون چه پیش بچه هاشون
همیشه آاسانترین راه بهترین راه نیست
 

hassan_niazy

مدیر بازنشسته
این یک تراژدی هولناک است که متاسفانه در کشوری که اکثریت قریب به اتفاق آن را مردمانی تشکیل می دهند که داعیه تشیع علوی را دارند به اشکال گوناگون در حال وقوع است .
علی با دیدن ظلمی که بر یک زن یهودی در حکومت خود روا شده بود خود را مستحق عذاب الهی دانست . حال ما چگونه با وجدان خویش کنار خواهیم آمد خدا می داند .
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

GHARIBZADEH

عضو جدید
متاسفم . من که واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم........فقط یک جمله میتونم بگم.....خدایا خودت مشکلش رو حل کن....
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
علی با دیدن ظلمی که بر یک زن یهودی در حکومت خود روا شده بود خود را مستحق عذاب الهی دانست . حال ما چگونه با وجدان خویش کنار خواهیم آمد خدا می داند .

میدونین چرا
چون ابنجا حکومت عدل علویه
دوباره اخطار ندین میگین نه به اسامی که روی سالها میگذارن نگاه کنین
 
آخرین ویرایش:

بانو امین

مدیر تالار اسلام و قرآن
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار
کاربر ممتاز
مگه نیستن کسایی که می رن مثل یه مرد کار می کنن و شرمنده نمی شن چه پیش خداشون چه پیش بچه هاشون
همیشه آاسانترین راه بهترین راه نیست

:exclaim:تو از کجا میدونی این اولین کاریه که کرده؟؟؟ شاید این آخرین راه چاره واسش بوده. تاحالا دنبال کار رفتی ببینی چقدر پیدا کردنش سخته؟؟:exclaim:
 

behnam.gas

عضو جدید
هر کسی که به اطرافش نگاه نکنه به راحتی میتونه تو اینجا همه چیز رو به راحتی ببینه فقط کافیه چشمامون رو باز کنیم
من که نتونستم متن رو تا آخر بخونم فقط کاری که از دستم بر میاد تاسف خوردن برای سرانه که از اوضاع مملکت بیخبرند و به قول خودشون هرکس همسایه اش شب را گرسنه بخوابد و او شکمش سیر باشد مسلمان نیسترا فریاد میزنند
 

negooli

عضو جدید
اگر قرار باشه شماره حساب بدن که از فردا هزارتا از این داستانها تو این سایت میگذارن
از این افراد تو ایران خیلی زیاده
5 تومن کاری نمیکنه که به شما!!!
شما به هرکی دلت خواست اعتماد کن به هرکی هم خواستی نکن
همه که مجبور نیستن پول بریزن!
هرکی دلش میخواد...
5 تومن انقد زور داره؟!
 

negooli

عضو جدید
هر کسی که به اطرافش نگاه نکنه به راحتی میتونه تو اینجا همه چیز رو به راحتی ببینه فقط کافیه چشمامون رو باز کنیم
من که نتونستم متن رو تا آخر بخونم فقط کاری که از دستم بر میاد تاسف خوردن برای سرانه که از اوضاع مملکت بیخبرند و به قول خودشون هرکس همسایه اش شب را گرسنه بخوابد و او شکمش سیر باشد مسلمان نیسترا فریاد میزنند
امروز جاتون خالی با استاد بحث کردم سر همین مساله
و ایشون معتقد بود من باید پاشم برم مناطق محروم کمک کنم تا اوضاع خوب شه
و رییس جمهور شدن کار سختیه و اداره ی مملکت سخته ...
خلاصه که رییس جمهور و دولت بشینن تخمه بشکنن(چون کار سختیه از عهده شون خارجه!!) مام بریم مناطق محروم کمک کنیم !
اینم منطق اسلامی و ایرانی و دولتی و ...
 

mohaghegh64

عضو جدید
کاربر ممتاز
مگه نیستن کسایی که می رن مثل یه مرد کار می کنن و شرمنده نمی شن چه پیش خداشون چه پیش بچه هاشون
همیشه آاسانترین راه بهترین راه نیست
عزیز من چرا همچین حرفی می زنی
چرا طوری حرف میزنی که انگار تو این جامعه نیستی
چرا ما ها چون نمی خواهیم با وجدان خودمون دست و پنجه گرم کنیم میام همه چیو توجیه می کنیم
میایم به جای دلداری دل آزاری می کنیم
نمونه هایی مثل این خیلی زیاده
چرا میگی می رفت مثل مرد کار می کرد اون طرف جای خواهر من
از کجا میدونی که اینو میگی .
فیلم میم مثل مادر رو دیدی اگر ندیدی حتما برو نگاه کن درسته فیلم ولی فیلمی که از روی واقعیت ساخته شده
از این جور فیلم ها زیاده
بهتره تا وقتی زنده ایم همیشه غم تو دلمون باشه
 
  • Like
واکنش ها: sh85

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز جاتون خالی با استاد بحث کردم سر همین مساله
و ایشون معتقد بود من باید پاشم برم مناطق محروم کمک کنم تا اوضاع خوب شه
و رییس جمهور شدن کار سختیه و اداره ی مملکت سخته ...
خلاصه که رییس جمهور و دولت بشینن تخمه بشکنن(چون کار سختیه از عهده شون خارجه!!) مام بریم مناطق محروم کمک کنیم !
اینم منطق اسلامی و ایرانی و دولتی و ...
چقدر سر اين دولت بكوبيم مگه همين آقا تا ديروز نون و پنير نمي خورد.كاش مي پرسيدي كه استاد! بريم تا شريك نون و پنير و صداقت اونها بشيم و سينه هامون رو بالش گريه هاشون كنيم؟! و آرزو كنيم خدا سوراخي در آسمون ايجاد كنه كه نعمتي براشون بريزه؟
---------------------------------------------------------
اينجا حدود سي نفر به همدردي پرداختند و فكر كنم اگر 69,999,970 ايراني باقيمانده كه يا عضو نيستند و يا اطلاعي از اين پست ندارند نيز اگر بودند همين را مي گفتند.
تا حالا شده غير از اون 100 تومن اسكناس پاره اي كه روتون نشده به تاكسي بدين و به گدا بخشيدين ماهيانه وجهي براي يك مستمند كنار بگذاريد. شده غير اون 50 هزاري كه دزدكي از حسابتون به يك مسلمون پرداخت شده بدست خودتون بپردازيد . شده غير از اون لحظه اي كه تو سراشيبيه يك اتفاق باشيد نذري به خاطر تشكر از خدا و كمك به بنده بكنيد. تا حالا فكر كرديم كه قرباني اي كه بين همسايه هامون پخش مي كنيم تا يخچال پرشون رو پر تر كنيم چه ثوابي داره.
وا قعيتش من به اين داستان كه بيشتر شبيه يك تراژدي تئاتري است اعتقادي ندارم. مادري كه قبل از س+ك+س نماز مي خواند و پسري كه در عين سادگي و نداري با تكيه بر آنچه نمي داند از بوي كافور و ضماد و عطر غليظ پي به گناهي مي برد كه فرشته اي در فاصله چند صد مايلي مرتكب شده است. مسئله بسيار ساده است پسري كه من ميشناسم, مادرش نه موبايلي دارد كه غذاي شب بچه هايش را خرج شارژ كند ونه فضايي كه بچه هايش را اين چنين رمانتيك پرورش دهد. يا به كلفتي به خانه اي در ميايد و يا اين راه نزديكتر.
البته كه اونقدر تو خودمون فرو رفتيم كه فقط چنين بزرگ نمايي هايي مي تونند لحظه اي چرتمون رو پاره كنند.
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقد رجالبه!همه این وسط یه جورایی مقصر بودند اما مادر اصلا هیچ گناهی نداشت!درسته اوضاع زندگی کردن تو این زمونه خیلی سخته،اما این دلیل نمی شه این بشه دلیل موجه کردن خطاهای جبران ناپذیر.من اگه خدای نکرده یه روز به وضعیت فقر دچار شم،اگه هیچ راهی نباشه که بتونم یه لقمه نون حلال بدست بیارم و ببینم که چند نفر از عزیزانم هم به من چشم امید دارند،حاضرم برم حمالی،فروش کلیه،گدایی،دزدی...اما نجابتمو نفروشم.چون می تونم همه چیز رو جبران کنم اما هیچ وقت نمی تونم نجابت از دست رفته رو بدست بیارم.
دوستای خوبم،قرار نیست همه چیز رو راحت بدست بیاریم،گاهی برای حفظ خیلی چیزا لازمه رنج کشید.
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چقد رجالبه!همه این وسط یه جورایی مقصر بودند اما مادر اصلا هیچ گناهی نداشت!درسته اوضاع زندگی کردن تو این زمونه خیلی سخته،اما این دلیل نمی شه این بشه دلیل موجه کردن خطاهای جبران ناپذیر.من اگه خدای نکرده یه روز به وضعیت فقر دچار شم،اگه هیچ راهی نباشه که بتونم یه لقمه نون حلال بدست بیارم و ببینم که چند نفر از عزیزانم هم به من چشم امید دارند،حاضرم برم حمالی،فروش کلیه،گدایی،دزدی...اما نجابتمو نفروشم.چون می تونم همه چیز رو جبران کنم اما هیچ وقت نمی تونم نجابت از دست رفته رو بدست بیارم.
دوستای خوبم،قرار نیست همه چیز رو راحت بدست بیاریم،گاهی برای حفظ خیلی چیزا لازمه رنج کشید.
با سلام دوست عزیز
حرف شما متین نه تنها شما بلکه فکر نکنم هیچ زنی همچین کاری را قبول داشته باشه
ولی چرا باید الکی خودمون را گول بزنیم چرا مردم را الکی متهم به انتخاب راه ساده می کنیم
فقط دوستدارم به سوالام یه کم با واقع بینانگی جواب بدین
تا حالا شده بخواین برین یه جایی برای استخدام
تا حالا شده یه شب گرسنگی پاره های تنتون و ببینین و مجبور بشین با حرفاتون اونا را سرگرم کنید که یادشون بره و به روشون بخندین تا متوجه درون خرد و خسته شما نشن
و.....
ایشالله که دچار نشین
ولی تو را به خدا بیاین واقع بین باشین به عنوان یه دختر که نیازی به پول هم نداره فقط به چند تا از این آگهی هایی که داخل روزنامه هر روزه می زنن رجوع کنید ببینید چند درصدشون واقعا همون کاری را که تو روزنامه زده از شما انتظار دارن؟
ببینین جند تاشون وقتی می ری واسه مصاحبه سوال های مر بوط از شما می پرسن
ملت ما سرشون را کردن زیر برف که سهله زیره زمین و همه چیز را همون جور که دلشون می خواد می بینن
کدوم زن از این کار لذت می بره که اون مادر با داشتن دوتا بچه ببره
آره راست می گین کلفتی صد شرف داره ولی کلفت کدوم خونه ای می تونه بشه که مرد خونه راحتش بذاره !
می دونم حالا خیلی ها این حرفای من را اهانت به ساحت آقایون می دونن ولی تو را به خدا بسه دیگه بهتر نیست جای پاک کردن صورت مسئله یه کم به حلش فکر کنیم
بهتر نیست وقتی اسم تن فروشی به میون میاد سریع نگیم استغفر الله دهنت را آب بکش
آره این چیزا تو جامعه ما زیاده مورد هایی دیدم که این یکی پیشش خوبشه هر کی می گه نیست بیاد دسش بگیرم ببرم کسایی را بهش نشون بدم که اگر جای اونا بود معلوم نبود خودش چه کار می کرد
آره تا بحث در این موردا می شه همه یه جور می خوان مقصر پیدا کنن ولی از نظر من خودمون از همه مقصر تریم
آره منم مقصرم از همه بیشتر چرا باید وقتی همچین چیزایی می بینم به خودم اجازه بدم سالی 1-1.5 خرج دانشگاه آزاد کنم و پولم و بریزم تو جیب یه عده که دارن می ترکن ولی به روی مبارکم نیارم که همچین آدمایی هستن که حالا با این خرج چه گلی به سر بقیه می زنم ؟
واسه همینه می گم که مشکل ما اینه که خودمون را نمی شناسیم
واسه همینه که وقتی می گم من حتی خودمم نمی شناسم ملت به چشم یه دیوونه نگاه می کنن یا سریع می خوان خودشون را توجیح کنن که من نبودم دستم بود و....
نمی دونم شاید بالاخره یه روزی.............
 

179

عضو جدید
کاربر ممتاز
چیزی که هست اینه که کاری از دست ما بر نمیاد
چون امسال مادر امین یکی دوتا نیستن که بخوائیم خرج دانشگاهمون را به اونا بدیم
این مشکل را دولت باید حل کنه که اونم سرش را کرده زیر برف و اجازه میده دخترهای زیبای ایرانی را به کشورهای عربی صادر کنن
 

درگاهي

عضو جدید
دوست عزيز
شما بنده لايق وبدشانسي هستي كه بااين مسئله دردناك روبرو شده اي
شايد خواست الهي بوده ازبنده خوبش كه اين مسئله را حل كن
پس به عنوان كسي كه مسئول حل اين مسئله است يه كاري بكن
مطمئناً موفق خواهي شد.
 

nargil

عضو جدید
:exclaim:تو از کجا میدونی این اولین کاریه که کرده؟؟؟ شاید این آخرین راه چاره واسش بوده. تاحالا دنبال کار رفتی ببینی چقدر پیدا کردنش سخته؟؟:exclaim:
من هم علکی حرف نمی زنم نمونه عملیش رو دیدم
کار حتما نباید بیرون از خونه باشه که کسی بخواد بد در موردش فکر کنه کارایی هست که تو خونه هم می شه انجام داد مثل بسته بندی البته پولش به اندازه تن فروشی نیست راستی سخت تر هم هست
 
  • Like
واکنش ها: FZ.H

pooneh12345

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقر دین و اعتقاد آدم رو ازش میگیره
من نمیدونم اگه زمانی خدای نکرده به تنگنای فقر برسم چیکار میکنم
اما خدا همیشه واسه کسایی که بهش اعتماد میکنن راهی قرار میده
راهی که گناه آلود نباشه
میشه پاک موند فقط یه ایمان قوی میخواد که خب خیلی هامون......
 

mohaghegh64

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هم علکی حرف نمی زنم نمونه عملیش رو دیدم
کار حتما نباید بیرون از خونه باشه که کسی بخواد بد در موردش فکر کنه کارایی هست که تو خونه هم می شه انجام داد مثل بسته بندی البته پولش به اندازه تن فروشی نیست راستی سخت تر هم هست

راستشو بخواید من همیشه بیم اینو دارم که اظهار نظری کنم که دور از عدل وانصاف باشه
از خودم میترسم که ادعای چیزی و کنم و خدا امتحانم کنه و من شرمنده بشم
به گفته یکی از دوستان که به فقر اشاره کرد : فقر اعتقادات آدم رو می گیره و آدم رو به پوچی می رسونه و از خدا دور می کنه
این فقره که مقصره اصلیه و انسانو از انسانیت دور میکنه
یه جا یه شعر خوندم که الان دقیق یادم نیست ولی مضمونش اینه:
اگر یه سگ گرسنه به یه تیکه گوشت برسه هیچ وقت نمی پرسه که این گوشت برای شتر حضرت صالح یا خر دجال
 

Similar threads

بالا