تقديم به بهترينم

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه شعر یا مطلبی واسه بهترین دوستتون که مدتی است ازش بی خبرین دارین...الان وقتشه...
آخرین شعرمو تقدیم میکنم به بهترین دوست زندگیم...که مدتی است ازش بی خبرم...

10:10 AM شنبه، 14 دی هزار و سیصد و هشتاد و هفت

قصه دل
قصه من قصه خاکستریه...
چی بگم؟ از کجا بگم؟
مسیر زندگی من
وای که چفدر دو راهیه...
چه روزایی بود اون روزا...
چشم توی چشم حسودا
دلم پر از کینه و آه.
هیشکی نشد همدل من
همدل و هم زبون من.
هرکسی یک ندایی داد...
اما دیگه نوا نداد!
میون خلوت خودم...
با غصه هم صدا بودم.
تا که یه روز تو اومدی...
در بسته بود...
از پنجره تو اومدی...
خواستم بگم...
تو را خدا برو...
خلوتمو...
ول کن برو...
گفتم امیر!
گناه داره.
قلب اونم صفا داره.
یه دو سه روزی میمونه.
اونم مثل تو حیرونه.
دیدم کوچیک زمونه...
حرفش حسابه...میزونه...
یادت میاد؟
گفتم بهت...
تو را خدا...
تو این روزا...
اگه میتونی...
قلب منو بکن دوا...
گفتی امیر: هستم باهات
چقدر عجیب قصه هات...
نذار بلرزه شونه هات.
چه زود زمون میگزره.
بسان یک تلنگره ...
اگه تو پیشم نبودی...
تو غصه یارم نبودی...
سنگ صبورم نبودی...
امیر نبود همینجوری...
شاید میمرد از صبوری...
دلم الان یه چیزی را خوب میدونه...
باید بگم بی بهونه.
(دختر شب) مهربونه...
امیر مسعود حیدری نژاد دی ماه 87


 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم برای کسی که از تمام وجودم بیشتر دوستش داشتم و ترکم کرده چی بنویسم .
فقط میدونم که بدون عزیزترینم دارم کم کم مثل شمع آب میشم و هیچکس هم نمیتونه به دادم برسه .
دارم سعی میکنم ازش متنفر بشم ولی هرچی بیشتر تلاش میکنم بیشتر عاشقش میشم .
تو را بخدا بگویید من چکار کنم ؟:cry::crying2:
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نمیدونم برای کسی که از تمام وجودم بیشتر دوستش داشتم و ترکم کرده چی بنویسم .
فقط میدونم که بدون عزیزترینم دارم کم کم مثل شمع آب میشم و هیچکس هم نمیتونه به دادم برسه .
دارم سعی میکنم ازش متنفر بشم ولی هرچی بیشتر تلاش میکنم بیشتر عاشقش میشم .
تو را بخدا بگویید من چکار کنم ؟:cry::crying2:
از خدا بخواه که مهرشو از دلت بیرون کنه:cry:
گرچه که خودم چند ساله اینو خواستم:cry: ولی حتی با دیدن یه چیز کوچک که اونو یادم میندازه بی اختیار اشکم در میاد.:crying2:
سخته چنین آرزویی ولی .........:crying2:
 

کلروفیل

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم برای کسی که از تمام وجودم بیشتر دوستش داشتم و ترکم کرده چی بنویسم .
فقط میدونم که بدون عزیزترینم دارم کم کم مثل شمع آب میشم و هیچکس هم نمیتونه به دادم برسه .
دارم سعی میکنم ازش متنفر بشم ولی هرچی بیشتر تلاش میکنم بیشتر عاشقش میشم .
تو را بخدا بگویید من چکار کنم ؟:cry::crying2:


تا وقتی تنها بمونی اینجوری فکر میکنی ... سعی کن با شخص جدیدی اشنا بشی ولی دل نباز ... یه مدت که بگذره میبینی که اصلا عشقت واقعا هم اینقدر ارزش نداشته که به خاطرش اب بشی ... امتحان کن ...حتما این حرف رو یه روزی به خودت میزنی :gol:
تا وقتی تنها بشینی و خاطراتت رو مرور کنی هیچ چیز جز اذیت خودت حاصل نمیشه:gol:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو گفتی برمی گردی
گفتی این آیینه های سوت و کور را چراغانی می کنی!
گفتی تمام ترانه های پابرهنه را به میهمانی دریا می بری!
امروز
به تقویم ترانه
هشت ترانه از رفتنت گذشته است!
هشت ترانه ی بی تو...
من
هر شب ِ ترانه
کنار آوازهایت شمعی روشن می کنم
و تا طلوع شیشه ای اشک از پشت افق مه گرفته نگاهم
هم آوایت می شوم!
آه
صدای غصه ات می آید
یادت هست؟
وقتی می رفتی نوزاد بود
ببین چقدر شبیه تو شده!
بزرگ شده
به بزرگی آوار تنهایی که هنوز هم از درو دیوار می بارد!
اما هنوز صبورم!
مطمئن باش تا آخرین ترانه کنار یادگارت
-همین غصه ی نوزاد را می گویم-
خواهم ماند!
باز ترانه به سکوت می رسد
من به تو!
گفته بودی برمی گردی....
 

solar flare

مدیر بازنشسته
داشتم تو خاطراتم پرسه ميزدم
نقطه تاريكي مرا به خود فرا خواند
دور نبود اما دلم ميخواست دور باشد
كي پشت آن تاريكي
خاطرات زيبايم را با دستانش مچاله كرده بود
خاطراتمو پس بده
خودت ساختي خودتم داري مچاله ميكني
اصلا هرچي تو دستت داري كه متعلق به منه بذار و برو
ديگه دارم فراموشت ميكنم
تو برام فقط يه خاطره بودي نه يه وجود
 

1.1.1368

عضو جدید
به تظر من تنفر چیز خوبی نیست و بهتره واسه رها شدن از این مشکل بهتره خودتو بشناسی و وقتی خودتو شناختی خدا رو میشناسی و میدنی که دوستی با خدا بهترین دوستیه واین جوری از این غصه رها میشی
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
تنها نگاه بود و تبسم!
***
دیگر تو رفته ای
از لابه لای این غم دیرینه ی بزرگ
از پشت پرده ی اشکم که بعد تو تزیین پنجره ی چشم من شدست
دیدم که می روی...
دیگر تو نیستی
ولی یاد و اسم تو
-چون قطره های خون-
تضمین زندگانی این خسته تن شدست...
***
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
بعد از تو
گرچه نگاهم به راه توست
اما
برای همیشه تبسمم در آن غروب درد
در گریه های غریبانه ام شکست!
بعد از تو
جای تبسم عزیز دل
یک قطره اشک گوشه ی لبهای من نشست!
***
ما پاک زیستیم
هر چند روزگار
هم آرزو نبود
ما خواستیم عشق جاودان شود
تقصیر او نبود!
***
تو نیستی ولی
من مانده ام همینجا به انتظار
مومن به اینکه می گذرد روزگار غم
تو می رسی ز راه
من
مومنم به آمدنت
حتی هزار سال دگر هم!!!




توضیح : این دل نوشته ، دقیقا بیانگر یه وداع تلخه..... لحظه هایی که اتفاق افتاد! در یک غروب بهاری که من هیچ وقت فراموشش نمی کنم.....
 
آخرین ویرایش:

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]بگذار اسوده کنم خیالتو[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]بگذار اول بگم حرف اخرو[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]عزیزم گریه نکن تا بتونم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]تو چشمات نگاه کنم بگم برو[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]رد پای من هنوز رو دلته[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]خاک بریز روش تا به یاد تو نیام[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]نمیخوام به پای من حروم بشی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]اینو به خاطر خودت میخوام[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]نخواه از من بمونم پیش دلت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]بگذار دل را بسپارم به دست باد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]نمیتونم تو را دوست داشته باشم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]اخه من از خودم هم بدم میاد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]رفتن و گذشتن از خاطره ها[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]خیلی سخته من اینو خوب میدونم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]اما وقتی که بهت میگم برو[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]هی نگو نمیتونم نمیتونم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]من و با تنهاییام تنها بگذار[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]بگذار یادم بره رنگ خنده هات[/FONT][FONT=&quot][/FONT]

[FONT=&quot]بگذار تو گذشته زندگی کنم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بگذار گم بشم تو شهر خاطرات[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
منتظر نباش که شبی بشنوی،
از این دلبستگی های ساده دل بدیده ام!
یا در آسمان،
به ستاره ی دیگری سلام کرده ام!
توقعی از تو ندارم!
اگر دوست نداری،
در همان دامنه دور ِ دریا بمان!
هر جور تو راحتی!
همین سوسوی تو

از آنسوی پرده دوری،
برای روشن کردن ِ اتاق تنهائیم کافی ست!
من که اینجا کاری نمی کنم!
فقط, گهگاه
گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت می کنم!
همین!
این کار هم که نور نمی خواهد!
می دانم که مثل ِ همیشه،
به این حرفهای من می خندی!
حالا، هنوز هم
وقتی به آن روزیهای زلالمان نزدیک می شوم،
باران می آید!
صدای باران را می شنوی؟





از یغما گلرویی
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامت را که می نویسم
تشبیه و تمثیل و استعاره را گم می کنم!
به چشمانت که می رسم
واژه های بکر آفتاب ندیده ام
در حرارت تابستان چشمان جادوییت
آب می شوند!
وقتی ملودی خنده هایت-مثل لالایی آرام بخش کودکی هایم -
از آنسوی سیم و سکوت به گوش می رسد
صدایم شبیه پرنده هایی می شود
که از سفر دور آنور دریا
به خانه بازگشته اند!
پر می شوم از زمزمه ی ترانه ی نام تو!
***
به چه فکر می کنی؟
مگر چه می شود که تا آخر دنیا از تو بنویسم
و تو
آنسوی خیابان بغض و بوسه بایستی
و برایم دست تکان بدهی؟
و فقط لبخند بزنی!
***
آخر قصه را تو نگفتی
اما می دانم
برای رسیدن به امنیت پاک آغوش تو
بعد شبهای دلهره و دوری
باید هزار و یک قصه ی ناب و ناگفته برایت بگویم!
می دانم
پرستوی دل ناگران من!
برای همیشه ماندنت
اینبار
باید آسمان باشم....




خودش می دونه صاحب این دلنوشتس.... خودش می دونه پرستوی منه!
 

"Amir masoud"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداخافظ اي قصه عاشقانه

گفتم برو که ز دامان تو دل بریده ام...
گفتی روم ولی به پای عشق تو رنج ها کشیده ام...
گفتم نمیبخشمت از این کارها که کرده ای...
گفتی ببخش...گرچه نمیدانم بر چه از من گذشته ای...
گفتم دمی وصال تو گشته برای من تباه...
گفتی بس است دگر این حرف ها را بکن رها...
گفتم تو کجا دیدی آن کنایه ها که به جان خریده ام...
گفتی مگوی...که من نیز چه زخم زبان ها شنیده ام...
گفتم که خط راه مادگر به پایان رسیده است...
گفتی بلی...گرچه وصال ما در جهان دیگرست...
امیر مسعود حیدری نژاد بهمن ۱۳۸۷
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدونم برای کسی که از تمام وجودم بیشتر دوستش داشتم و ترکم کرده چی بنویسم .
فقط میدونم که بدون عزیزترینم دارم کم کم مثل شمع آب میشم و هیچکس هم نمیتونه به دادم برسه .
دارم سعی میکنم ازش متنفر بشم ولی هرچی بیشتر تلاش میکنم بیشتر عاشقش میشم .
تو را بخدا بگویید من چکار کنم ؟:cry::crying2:


هیچ کس لیاقت اشکای تورونداره،کسی که چنین ارزشی داره باعث اشک ریختنت نمیشه.
به خودت فکرکن وسعی کن کسی رد پیداکنی که قدر لحظه لحظه های باتو بودن رو بدو.نه
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای او...بهترینم
بیا که درغم عشقت مشوشم بی تو بیا ببین که در این غم چه سرکشم بی تو
شب ازفراق میسوزم ای پری رخسار چو روز آید گویی در آتشم بی تو
پیام دادم وگفتم بیاخوشم میدار جواب دادی وگفتی که من خوشم بی تو
 

م.سنام

عضو جدید
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم


شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد

لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم


مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز

سخن با ماه می‌گویم پری در خواب می‌بینم
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

دوستت دارمُ و با تو لج بازی نمیکنم!
مانند کودکان، سر ماهی ها با تو قهر نخواهم کرد،
ماهیِ قرمز مالِ تو!
ماهیِ آبی مالیِ من!
اصلاً هردو ماهی مالِ تو باشد!!!!
و تو مالِ من.............
 

MaC_MaC

عضو جدید
بگذار هرچه نمیخواهیم بگویند...
بگذار هرچه نمیخواهند بگوییم
باران که ببارد..از دست چترها
کاری ساخته نیست
ما اتفاقیست..که افتاده ایم.
توضیح:(این سروده برا یه نفر دیگه س.با اجازه ایشون که اصلا نمیشناسمش..این شده شعر تیکه محبوب من..که همیشه برا...:()
......................................
گناه دوری ات نیست...
من وقتی با تو بودم نیز..
دلم برایت تنگ میشد...
(اینم همینطور)
 

"sarah"

عضو جدید
این آهنگ مورد علاقمه و ...;)

i'm so tired of being here
من از بودن در اينجا بسيار خسته ام

suppressed by all of my childish fears
سرکوب شده بوسيله تمامي ترسهاي کودکانه ام

and if you have to leave
و اگر مجبور به ترک من هستي

i wish that you would just leave
من آرزو مي کنم که تو هم اکنون ترکم کني

because your presence still lingers here
زيرا وجود تو هنوز اينجا پرسه مي زند (همراه من است)

and it won't leave me alone
و مرا تنها نخواهد گذاشت

these wounds won't seem to heal
به نظر مي رسد که اين زخم ها التيام نخواهند يافت

this pain is just too real
اين درد بيش از حد واقعي است

there's just too much that time cannot erase
و آن قدر زياد است كه زمان نمي تواند آن را محو كند

when you cried i'd wipe away all of your tears
وقتي كه گريه مي كردي ، تمام اشكهايت را پاك مي كردم

when you'd scream i'd fight away all of your fears
وقتي كه فرياد ميزدي من با تمام ترسهايت مبارزه مي کردم (و آنها را از تو دور مي کردم)

and i've held your hand through all of these years
و من در تمامي اين سالها ، دست تورا در دست داشتم

but you still have all of me
اما تو هنوز، تمام وجودم را در اختيار داري

you used to captivate me by your resonating light
تو هميشه با نور جادويي و طنين اندازت ، مرا شيفته خود مي ساختي

but now i'm bound by the life you left behind
اما اکنون در زندگي اي كه تو برايم به جا گذاشتي گير افتاده ام

your face it haunts my once pleasant dreams
تنها روياي دلپذير من چهره ي توست که همواره در مقابل من است

your voice it chased away all the sanity in me
اين صداي تو بود كه مرا مدهوش ساخت {تمام عقل و هوش را از من دور كرد}

these wounds won't seem to heal
به نظر مي رسد که اين زخم ها التيام نخواهند يافت

this pain is just too real
اين درد بيش از حد واقعي است

there's just too much that time cannot erase
و آن قدر زياد است كه زمان نمي تواند آن را محو كند

when you cried i'd wipe away all of your tears
وقتي كه گريه مي كردي ، تمام اشكهايت را پاك مي كردم

when you'd scream i'd fight away all of your fears
وقتي كه فرياد ميزدي من با تمام ترسهايت مبارزه مي کردم (و آنها را از تو دور مي کردم)

and i've held your hand through all of these years
و من در تمامي اين سالها ، دست تورا در دست داشتم

but you still have all of me
اما تو هنوز، تمام وجودم را در اختيار داري

i've tried so hard to tell myself that you're gone
به سختي تلاش کردم تا به خود بگويم {بقبولانم} که تو رفته اي

and though you're still with me
اگر چه تو هنوز با مني

i've been alone all along
من در تمام اين مدت تنها بود ه ام
 

MaC_MaC

عضو جدید
سبدی یاس سفید
شاخه ای لرزش بید
سهم چشمان تو از قلب من است
یادت هست؟!
لحظه ی سرخی لبهای تورا
من که از یاد تو هرگز نبرم
اینک اندیشه تو یار من است
قلب من در تن تو میلرزد
یاد من میماند
که توهم یادت هست...
.............................................
خداوند روز اول آفتاب را آفرید
روز دوم دریا را..روز سوم صدا را
روز چهارم رنکها را
روز پنجم حیوانات را
روز ششم انسان را
..و روز هفتم اندیشید که دیگر چه چیز نیافریده...پس تورا برای من آفرید...
 

MaC_MaC

عضو جدید
تو را به جای کسانی که دوست نداشته ام ..دوست میدارم
تو را به اندازه تمام روزگارانی که نزیسته ام..دوست میدارم
تو را به خاطر نخستین گلها ....دوست میدارم
وتورا...به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم.

I love u..4love!!!..
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی
حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان تویی
احساسهایی از متفاوت میان ماست
آباد از توام من و ، ویران من تویی
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی
پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است
تنهای من ! نهایت عرفان من تویی
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
دسته گلم ، تمام خاطرات را قاب ميگيرم
در كنار گلدان شمعداني ميگذارم
به اميد روزي كه با هم باشيم.:gol:
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب خوب نازنين من !
نام تو مرا هميشه مست مي كند
بهتر از شراب!
بهتر از تمام شعرهاي ناب!
نام تو اگر چه بهترين سرود زندگي است
من تو را به خلوت خدائي خيال خود،
بهترين بهترين من خطاب مي كنم....
 

succulent

عضو جدید
تقدیر چیست؟ گریز از دوزخ چشمانت

نه ستاره ای که سر بر دامنش بگذارم و نه کوهی که پژواک صدایم را به ابر و باد برساند

اما تو را نه حاجتی است به کوه و نه نیازی است به ستاره

وقتی پنجره چشمانت را می گشایی خورشید از نگاهت رنگ می گیرد

درختان به عشق تو قد می کشند

و من تنها بغضی شکسته برای تنهایی تو می سرایم

دمی بنشین تا در هوای چشمای تو تازه شوم.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه نثر نثر خواهد بود
و نه شعر شعر

اگر آهسته
در گوشم بگویی
"دوستت دارم"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حیفم آمد ڪه در این
صبح دل انڪَیز خدا
نڪنم هدیه به ٺو
هرچه سعادٺ به دعا......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی ازم پرسید معیارت چیه برای انتخاب یه نفر واسه یه رابطه ی طولانی.

گفتم: باید همو بلد باشیم..‌.

با یکی میشینی تو ماشین میری سمت جاده شمال ، تا خودِ مقصد هیچ حرفی واسه گفتن ندارین یه سکوتِ کِسل کننده

با یکیم همون جاده رو میری از اولش تا خود مقصد حرف داره واسه گفتن باهات ، تمومی نداره حرفاتون.

گفت: خب یعنی اینجوری خوبه؟؟؟

گفتم: نه یکی دیگه ام هست که وقتی میزنی به دل جاده حرف های زیادی نمی زنین اکثرش سکوته ، و اون سکوت ها دل چسب ترین سکوت هایی هستن که تا حالا تجربه شون کردی...
 
بالا