تقابل شعر نو با کلاسیک

Sarp

مدیر بازنشسته
در مورد ابتکار نو در صنعت شعر و اینکه آیا غربیان مبتکران این شیوه بوده اند و اینکه این نشانگر ابتکار و آغاز انقلاب جدیدی در صنعت شعر بوده و یا نشانگر عجز و ناتوانی باید کمی عمیق تر فکر کنیم،

پس بحث را به چندین قسمت تقسیم می کنیم

غنای اشعار ترکی،عربی،فارسی

اینکه صنعت شعر و هنر شرق قابل قیاس با غرب نیست بماند،چه از نظر قدمت چه از نظر کیفیت،چه از نظر کمیت،اگر آثار سه زبان فارسی،عربی،ترکی را با آثار سایر زبانها بررسی کنیم به وضوح فاصله ی زیادی می توان میان آنها دید.حتی آثار هنری هند و چین بسیار غنی تر از آثار هنری غربی ست،مسلماً قدمت، یک عامل تأثیر گذار است.اما اینکه چرا خود آثار شرقی مانند چینی و هندی در درجه بندی پایین تری از آثار این سه زبان دارند دلایل بسیاری می تواند داشته باشد.یکی از مهمترین عناصر شعر غنی، مضمون و فلسفه ی تبلیغاتی آن است.اصولاً آثار چینی بیشتر در بیان طبیعت و از زبان طبیعت است.حال آنکه یکی از مضمون های مشترک اشعار ترکی-عربی-فارسی،فلسفه ی الهی و عرفان است.حتی خود اشعار عربی نیز که سراینده آن اعراب باشد،اکثراً از کیفیت پایین تری برخوردار است.حتی قبل از اسلام، مضمون اکثر آنها نیز در مورد شراب واقعی و کشت و کشتار بود،(البته نمی توان این کشت و کشتار را شعر حماسی نامید چرا که شعر حماسی نیز فارغ و به دور از قتل و غارت و افتخار به این اعمال ناپسند است)مسلماً یکی از دلایل غنای شعر عربی،منحصر به فردی زبان عربی ست.اما اینکه ابزار داشته باشید و معمار خوبی نباشید به سرانجامی نخواهید رسید.اکثر معمار های آثار عربی ترک و یا فارس بوده اند.در واقع فصیح ترین آثار ماندگار به زبان عربی از ترکان و پارسیان بوده است.


ایها الراغبون فی الاوقات
اذکروها فما مضی قد فات
عش کما عاش عاشق و معشوق
طارت النفس و طابت الاوقات
زارت التایبات بالاقداح
غنت الطایرات باالصوات
انما الراح راحت الارواح
انت اشرب روایح الکاسات
لکن الدهر قد ینادینا
اکثرو الذکر و خادم اللذات

...

نسیمی

شعر کلاسیک یا شعر نو!؟

این بحثی ست که همواره در میان خود منتقدان و شاعران معاصر نیز وجود دارد.برخی معتقد هستند که زمان شعر کلاسیک تمام شده است و باید تحول نو در صنعت شعر بوجود آورد و برخی شعر آزاد و نو را از صدقه سر همین تحول می دانند،برخی دیگر با حفظ صنعت و اوزان شعر کلاسیک موافقند اما بر این عقیده هستند که باید محتوای شعر عوض شود،

هر عصرین ئؤزؤنؤن شاعیری واردئر
شعیرده یارانئر عصرینه گؤره
اولارمئ آتومون عصرینده،شاعیر
او تن عصریلرده عؤمرؤنؤ سؤره؟

شعیر،تخلص سیز اوخونان زامان
گره کدیر گؤرسه ده شاعیرین عصرین
خاقانی یئنی دن گلسه دؤنیایا
هاردان نظمه چئکر مداین قصرین؟

عاصیم اردبیلی

(هر عصر و زمانه ای برای خود شاعری دارد
شعر نیز با توجه به زمان و مناسبتش خلق می شود
مگر می شود در زمان عصر اتم
شاعر در میان اثر حجر زندگی کند؟

اگر شعری بدون تخلص خوانده شود
باید عصر شاعر را نشان دهد
خاقانی بار دیگر به این دنیا بازگردد
آیا در این زمان باز قصر مداین را می سراید؟)

به جرأت می توان گفت عاصم اردبیلی یکی از بزرگترین شاعران هجا سرای معاصر آزربایجان است،و اینکه اکثر ادب دانان پارسی و ترکی نیز با نظریه عاصم موافقند.اما آیا به این فکر کرده اید که هنوز هم که هنوز از خواندن اشعار حافظ و یا فضولی لذت می برید،آیا به این فکر کرده اید که برخی آثار حتی با حفظ قالب های شعری کلاسیک،ممکن است تنها برای زمان معینی تاریخ مصرف داشته باشند؟برای مثال شعر زیر از عاصم در مورد زمان اوایل انقلاب و جنگ:

شامپولان یودورلار ایتین تولاسئن
او مئندار تؤکلری چالدئ مخمله
ئؤکرزؤن یئرینه، تاریخین بویو
قول ائدیب اینسانی قوشدولار وله

(طوله سگ را با شامپو شستند
موهای نجس خود را بر روی مخمل زد
به جای گاو نر،در طول تاریخ
انسان را به گاو آهن بستند)

این شعر در زمان جنگ ایران و عراق سروده شده است و اینکه مردم ایران در آن زمان،کمبود تمام وسایل داروئی و بهداشتی را حس می کردند حال آنکه طوله سگ یک آمریکائی آنچنانی بود،اما صحبت سر این است،آیا در این عصر برخی ایرانی پیدا نمی شود که به نان شب محتاج است و برخی دیگر همین می کنند که سالها پیش آمریکائیها می کردند!؟

پس این شعر با اینکه در اوج ظرافت سروده شده است اما زمان آن به پایان رسیده است.حال در زمان حمله ی مغول ممکن است اشعار انقلابی و تحریک آمیز و ضد ظلم سروده شده باشد،اما تمامی آنهایی ماندگار شدند که پیامی کلی داشته اند و منحصر به شخص و زمان و مکان خاصی نبوده اند.این در واقع یک خصوصیت بارز شعر کلاسیک است.

***
در یک محفلی با یک فردی بحثمان شد،ایشان ظاهراً شاعر بودند و شعر نو می سراییدند،بحث بر سر این بود که سرایش کدام شعر سخت تر است؟شعر نو یا شعر کلاسیک؟البته که شعر کلاسیک اما دلیلی نمی شود بر اینکه بتوان آن دو را مقایسه کنیم.

تنظیم ردیف قافیه،بیان مضمون در کوتاهترین جمله(چرا که حدود نصف مصرع باید برای ردیف قافیه کنار گذاشته شود)
آمیختن فلسفه و عرفان در شعر،چون یک اثر کلاسیک بدیع مطمئناً مضمون عرفانی یا فلسفی دارد.پس این خود از شاعر یک ویژگیهایی می سازد که جدا از حس شاعری ست.عارف بودن،فیلسوف بودن،حکیم بودن و...

ایشان در جواب گفتند که هر چیزی که سخت به دست آید به نظر شما زیبا ست!؟

اما واقعیت این است که ایشان علم و نبوغ لازم برای سرایش شعر کلاسیک نداشتند،نه ایشان که از بین هزاران شاعر عصر اکنون نیز شاید حتی یک نفر نیز با آن ویژگی های گفته شده هم خوانی نداشته باشد.

صحبت سر این نیست که شعر آزاد سراییده نشود و یا شعر نو بد است.صحبت سر این است که البته که هیچ کس نه حافظ می شود و نه مولوی،نه نسیمی می شود و نه انوار،حتی کمتر کسی بتواند در حد و اندازه های امثال هیدجی و شکوهی شود.این واقعیت امر است که شعرای حال و منتقدان معاصر تحول و انقلاب نو را سپر عجز و ناتوانی خود کرده اند.اگرچه نیز سرایش قالب نو برای شاعران کلاسیک سرا در هر زمانی میسر نمی بود.وشاید رسم نبود.

تغییر در نگرش

راه چاره اینست که شاعری که نو و آزاد سراست به راه خود ادامه دهد چرا که صحبت های پیشین منظور بر کم ارزش جلوه دادن آثار جدید نیست،بلکه آثاری از اخوان،سهراب و مشیری به زبان فارسی و عاصم،احمد زاده و اظهری اردبیلی به زبان ترکی بسیار غنی و قابل تأمل می باشند.اما باید ارزش شعر کلاسیک نیز حفظ شود واگر اکنون کسی نمی تواند شعری با ویژگی های کلاسیک بسراید تنها دلیل آن اینست که نمی تواند.حتی از شاعران بزرگ عصر جدید و ماقبل نیز اگر بسته به شرایط زمانی شعر انقلابی و با مضون نو سروده اند(مانند احمد جواد، صمد وورغون و صابر) اما باز آثار به تمام کلاسیک در میان دیوان های آنها مشاهده می شود.

مطمئن باشید اگر امثال خاقانی اگر هم اکنون از قبر سر بیرون آورند شاید در باب قصر مداین نسرایند اما شعر نو و یا شعر کلاسیک با مضمون نو نیز نخواهند سرود.

پس هرگز تحول در قالب های شعری عصر کنونی چه از طرف غربیان باشد چه از طرف خود ما،نمی تواند انقلاب آنچنانی تصور شود چرا که مخصوصا در شرایط شعر غربی و کمبود ابزار چه از نظر ساختار های زبان و چه از نظر عدم عرف ایشان به فلسفه ی الهی و عرفان مجبور به سرایش شعر نو شده اند و بنده کاملا مخالف این امر می باشم که باید از ایشان تقلید کنیم.ایشان نمی سرایند چون نه ابزار این سرایش را دارند و نه نبوغ و نه قدمت ما را.حتی شاعرانی نظیر نیچه که فیلسوف بسیار بزرگی بوده اند با توجه به عدم شناخت و عرفشان و ساختار زبانشان در برابر شاعران متوسط ما نیز حرفی برای گفتن ندارند.این تعصب نیست،این واقعیت امر است.

مبتکران شعر نو غربیان نبوده اند بلکه یک ابتکار محسوب نمی شد که خود مرحله ای بود از مراحل پیشرفت شعر

اما با این حال در مقاله فوق قرن نوزده و بیست را برای تحول شعر نو گفته اند که این نیز در زبان ترکی سابقه ای بسیار طولانی تری دارد،و اگر توحهی بر آن نشده دلیل توجه شاعران به شعر هجا(عاشئق) و شعر لیریک بوده است.

کیم یئتیشدی حقیقتین ائوینه(11)
حقیقتین معریفتین ائوی نه؟(11)
عاشئق دئییر:ائوینه(7)
خانه سینه ائوینه(7)
یاغئب غملر یاغئشئ(7)
وئران کؤنلؤم اوئینه(7)
دولانمایئن هئچ نامردین ائوینه(11)
گؤزؤ چئخار بیر قوناغئ گؤزؤنجه(11)

خسته قاسئم
(قرن 18)
با اینکه این نام شعر نو ندارد و جئغالئ تجنیس نام دارد،با این حال شرایطی شبیه به شعر نو امروزی دارد(البته منظم تر)

البته اشعار شعری که از کتاب ده ده قورقود به یادگار مانده است ممکن است حتی به چندین هزار سال قبل نیز برگردد

...
قادئن آنامئن سؤیکؤسؤ
آتام،آنام وئردیگی
گؤز آچئبان گؤردؤگؤم
کؤنؤل وئردیم سئودیگؤم!
دیرسه خان!
...

برگرفته از متون نظم ترکی کتاب ده ده قور قورد

466 هجری(تازه آنهم به صورت نقل قول به آن زمان رسیده در واقع مربوط قبل تر از زمان ثبت شده می باشد.)

در واقع می توان گفت در شعر ترکی مدارج پله پله طی شده است و با توجه به این شعر که به عصر آغازین تمدن ادبی بر میگردد اشعار شکسته پا بسته می باشند(به قول امروزی ها شعر نو) که در طی هزاران سال به صورت قالب های هجا در آمده اند و البته قالب عروضی که از عربی گرفته شده است.با این حال از ارزش شعر نو نیز کاسته نمی شود.اما مقایسه کار چندان درستی به نظر نمی رسد و شعر کلاسیک همواره کلاسیک است.

نوشته ی : ص.تبریزلی
 

Similar threads

بالا