تجربیات و راهنمایی کلی از تحویل پروژه

وضعیت
موضوع بسته شده است.

star-sunnydays

عضو جدید
بعد 2 هفته بی خوابی کامل (کلا هفته ی اخر فقط 3 ساعت در مجموع خوابیدم !!! رکورد زدم در حده تیم ملی !) برای جمع بندی و پرزانته و شیت بندی طرح 4 با چشمایی که از شدت خواب الودگی و فشار واسترس این چند وقت گود و سیاه شده بودن و تلو تلو خوران خودمو رسوندم به استاد محترم ... و شیت ها رو دادم بهش ... بازمشون کرد و یه نگاهی انداخت بهش و با پوزخند گفت کی کارت رو برات بسته !!!! یعنی دیگه قوه ای نداشتم وگرنه همون جا می زدم زیر گریه ...فقط تونستم خیلی اروم و خیلی بی رمق بهش بگم "کاره خودمه" جواب داد : "واقعا ؟؟ باید باور کنم !!!" حوصله بحث کردن نداشتم و فقط می خواستم برم خونه بخوابم ... گفتم هر جور مایلید فکر کنید و رفتم ............ بعدا هم کلی منت سرم گذاشت که 12 نمی شدی (چون کار خودت نبوده !) بهت 12 دادم !!!!![/QUOTE
 

A R M A N

عضو جدید
بعد 2 هفته بی خوابی کامل (کلا هفته ی اخر فقط 3 ساعت در مجموع خوابیدم !!! رکورد زدم در حده تیم ملی !) برای جمع بندی و پرزانته و شیت بندی طرح 4 با چشمایی که از شدت خواب الودگی و فشار واسترس این چند وقت گود و سیاه شده بودن و تلو تلو خوران خودمو رسوندم به استاد محترم ... و شیت ها رو دادم بهش ... بازمشون کرد و یه نگاهی انداخت بهش و با پوزخند گفت کی کارت رو برات بسته !!!! یعنی دیگه قوه ای نداشتم وگرنه همون جا می زدم زیر گریه ...فقط تونستم خیلی اروم و خیلی بی رمق بهش بگم "کاره خودمه" جواب داد : "واقعا ؟؟ باید باور کنم !!!" حوصله بحث کردن نداشتم و فقط می خواستم برم خونه بخوابم ... گفتم هر جور مایلید فکر کنید و رفتم ............ بعدا هم کلی منت سرم گذاشت که 12 نمی شدی (چون کار خودت نبوده !) بهت 12 دادم !!!!![/QUOTE
واقعا بوق بوق بوق ( سانسور شد)
از دست بعضی از این استادا
 

فانیذی

عضو جدید
وای نگو از تحویل پروژه که وقتی یادم میادم موهای تنم سیخ میشه درست یه شب قبل ار تحویل بود کارامو پلات گرفته بودم فقط راندو و چندتا ریزه کاری مونده بود استادمون خواسته بود کارامونو 1/50 بزنیم خلاصه داشتم کارامو از کامپیوترم چک می کردم که متوجه شدم کارامو 1/50 پرینت نگرفتم حالا ساعت چنده 12 شب منم که کاری نمی تونستم بکنم جز:cry: بعد از چند ساعت :cry: متوجه شدم که اشتباه کردم درست پلات گرفتم :redface:
متاسفانه با فشار روحی که استاد بهمون وارد کرده بود استرس بیش اندازه گرفته بودم و دست به هر کاری می زدم فکر می کردم اشتباهه:mad:
 

arch.mi

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا اون روزارو نیاره که ترم اول و دومی و تازه کاریییی.واقعن سخته.ولی به مرور که میری بالاتر سختیش واست جالب میشه.
موقع تحویل پروژه شب زنده داری میکنم.
 

zizi asna

عضو جدید
ترم 3 بودم.تو بابلسر.اون موقع جاهل بودم و همه کارهارو به وقت اضافه موکول میکردم:cry:
ساعت 3 تحویل بود.1:30 رفتم آلبومو گداشتم تو صف واسه سیمی کردن.ازونورم رفتم خرید با آژانس.از شانس بد کارت عابرم سوخت و من 10 تومن بیشتر نداشتم..شوکه شده بودم.10 تومنو دادم به فروشنده بداخلاقو اومدم تو ماشین..کم مونده بود اشکم در بیاد.پول آژانسو سیمیه آلبوم چی میشد!!
به راننده جریانو گفتم!گفنک ابان پرتم میکنه پایین!گف فدای سرت..منو رسوند خونه خودش رفت آلبوممو گرفت و منو برد دانشگاه!!1داشتم پیاده میشدم 10 تومن به زور بهم داد گف لازم میشه!وحشتناک ترین روز تحویل زندگیم بود:confused:
 

chatterprince

عضو جدید
Re: تجربه از خاطرات روز تحویل پروژه

Re: تجربه از خاطرات روز تحویل پروژه

ترم 4 بودم جلسه دوم طرح1 با استاد دعوام شد, گفت هرکی نمیخواد بیاد سرکلاس من بگه 12 بهش میدم بره
من پاشدم رفتم بیرون!
موقع تحویل پروژه با دستانی پر از خالی اومدم و بهم مثل یک مرد12 داد و از همه زودتر هم رفتم:D
درسته ریسک سنگینی کردم ولی واقعا دمش گرم.
الانم از یکی دیگه استادا شنیدم رفته امریکا تو یه شرکت مهندسی, طراحی میکنه
Sent from my LG-P880 using Tapatalk 2
 

mahshid shz

عضو جدید
واقعاً یاد تمامی پایان ترم ها و تحویل ها بخیر...
یادم میاد تحویل طراحی فنی بود و من پروژه دوستانم(3نفر) را هم با اتوکد کار کرده بودم. 3ساعت مونده به تحویل همگی رفتیم که پلات بگیریم که ضخامت خطوط مختلف بخاطر لایه بندی یکسان، یکی شده بود و کلاً بهم ریخته بود. حالا برای هرکس 12 تا شیت آ1!:cry:
خلاصه سیستم قرض بگیر و بشین کار کن و ... رسیدیم به تحویل، ساعت 4.;)
منم گرسنه...!!!کار خودم رو دادم به بچه ها و رفتم در یک آش فروشی نزدیک دانشگاه، کوفته سبزی و حلوای داغ گرفتم و نشستم توی ماشین و بسم ا...!!!
دوستام هم نگران اومده بودن دنبالم، دم در یافتنم و اول با غضب نیگاه کردن و بعد حمله به غذا شروع شد!!! :biggrin::D
 

shokoufe_67

عضو جدید
من اگه بخوام از تحويل نهايي طرحم بگم واقعا خندتون ميگيره
فك كنين ي روز مونده بود به تحويل و من و دوستم داشتم تازه پلان هامو مبلمان مي كرديم و نماهامونو كامل ميكرديم.تو برشم ي اشكالات اساسي داشتم.
اون روز تموم شد و فرداش ساعت 12 بايد كارو تحويل ميداديم.
ما حتي هنوز ماكت نداشتيم.صبح ساعت 9 رفتيم براي خريد وسايل ماكت(اميد رو داشته باشين):biggrin:
با دوستم رفتيم كتابخونه تا خود 11:30 نشستيم سر ماكت.
تا جايي كاركرديم كه ديگه واقعا وقتي نداشتيم.در آخر كه ي نگاه ب ماكتامون انداختيم ديديم اصلا قابل عرضه نيس .انقد افتضاح بود كه رومون نشد بگيريم دستمون.رفتيم ي نايلون زباله گرفتيم (مشكي)ماكتارو گذاشتيم توش.رفتيم دانشگاه.ماكتاي بچه هارو كه ديدم ،ماكتاي خودمونو انداختيم آشغالي:biggrin:
شيتامونم هيچ راندويي نداشت.چون وقت نكرده بوديم بهشون برسيم.هركي كارامونو مي ديد ميگفت كار ميته:cry:
خلاصه اون روز گذشت و نمره م شد 17.فقط بخاطر طرح خوبم:D
 

analiya1818

عضو جدید
بیچارگیه من

بیچارگیه من

آی خدا:cry:
اسمه تایپک رو که خوندم اشکم دراوومد:cry:
عاقا اتفاق برمیگرده به همین 2ماه پیش
تحویل پروژه تمرین 2بود
دقیقا از 7روز پیش من داشتم روش کار میکردم هر روزم میومدم دانشگاه با دوستم
خلاصه 1روز مونده به اخر من قرار شد پرسپکتیوایه دوستم رو انجام بدم و اونم بزرگنمایی و ماکت
چشمتون روز بد نبینه.دقیقا سر پرسپکتیواش(چون چیزی از فضاها تو ذهنم نبود باید میومدم نت و به زور بعد از 6ساعت تونستم 10تا عکس پیدا کنم)10ساعت بی وقفه بودم
و تا تحویل پروژه من فقط 8ساعت وقت داشتم
100بار به دوستم گفتم یادت نره برام انجام بدی و....اونم میگفت باشه
خلاصه من به کارام نرسیدم(دستم برای کپی کردنه کارام رو مقوا خیلی کنده.مثلا یه پلان دقیقا 1.5طول میکشه)و فقط تونستم 4تا پلان با بدبختی بکشم.بماند که مبلمان و راندوش و شیت بندیش مونده بود
دیگه دیدم وقت نیست.پاشدم آماده شدم رفتم یونی.گفتم کارام رو بده.گفت چه کارایی؟
دقیقا اینجوری بودم:surprised:
مونده بودم چکار کنم.
بش گفتم بابا کارام رو میگم.گفت آهاااااااا.ببخشید یادم رفت!!!!!
(چون کاتر نداشتم خونه قرار شد اون انجام بده.بزرگنمایی هم بلد نبودم.دستشم تو ماکت خیلی سریعه.یه ماکتو با فصاهاش تو 2ساعت تموم میکنه)
واقعا نمیدونستم چکار کنم
4تا نما.2تا برش.10تا پرسپکتیوایه خودم.پلان شیب بندی و بام.همشون مونده بودن که کپی کنم رو مقوا
فقط 2ساعت وقت بود تا استاد بیاد
ماکتم رو که خیلی خیلی بد درست کرد.اخرشم گفت خیلی قشنگ شده و...(50درصد ماکت درست شده بود از روز قبل)
هیچی دیه.حیف.خراب شد.واقعا ته بدبیاری رو اووردم
استاد بم 9داد
توقع بیشترم نداشتم
زورم میاد همه کارام رو انجام داده بودم رو کاغذ.خیلی هم قشنگ بودن
تو این 2ساعت مونده بودم چه غلطی بکنم.فقط رفتم 10تا عکس از ماکتم گرفتم و رفتم کافی نت واسه اینکه بزنه رو سی دی
آه.واقعا چوبه سادگیم رو خوردم
چوبه خوب بودنم رو
هر وقتم بش میگم تقصیر تو بود میگه من از کجا میدونستم دستت کنده!
با اینکه خودش میدونست و شبه تحویل پروژه هی آمار کارامو بش میدادم
تازه بش میگم خوبه بت اس میدادم بت میگفتم همه کارام مونده.میگفت فکر میکردم الکی میگی
خیلیم سر پروژه استرس داشتم.از 10شب قبلش خواب میدیم استاد کارام رو قبول نمیکنه تا 10شب بعدش.خوابم تعبیر شد
دیگه تا عمر دارم با هیچ کس گروهی انجام نمیدم
نه به تمرین 1 که این همه نمره ی عالی ازش گرفتم نه به این
هنوزم گه گاهی خوابه تحویل پروژم رو میبینم
اگه خواستم با کسی گروهی کار کنم با دختر جماعت نمیکنم.دیگه دوسته صمیمیه آدم چقققد میتونه بی معرفت باشه:razz:
اه اه اه اه اه اه
تازه 16شم گرفت.کار خودشو کامل انچام داد.کلی هم خوشکلش کرد.به همه کمک کرد.الا من
تازه میگه تو خودت حماقت کردی.باید زودتر انجام میدادی اگه میدونستی دستت کنده.
یکی نبود بش بگه منه بیچاره واس تو میومدم دانشگاه از 8صبح تا 5بعد از ظهر
از من به شما نصیحت.خودتون کار خودتون رو انجام بدین.واسه کسیم نمیخواد لطف کنین کمک کنین
------------
شکوفه بابا ایول.منم این اتفاق که برات افتاد واسه منم افتاده منتها درس درک و بیان1
چقققققققققدم حال داد:D
 
آخرین ویرایش:

ehsan arch

عضو جدید
قشنگ ترین خاطرات روز تحویل پروژه

قشنگ ترین خاطرات روز تحویل پروژه

سلام بچه ها امشب داشتم آلبوم عکسهامو نگاه میکردم یاد خاطرات روزهای تحویل پروژه و روزهای امتحان افتادم (آخه یه سال و نیمی میشه که تموم شده:))...
7e5aq6b9gk26gchee82.jpg
اول خاطره ها رو بخوانید بعد خودتون هم برا بقیه تعریف کنید...

* ترم 3 بود تو کلاس پرسپکتیو استاد گفت که برای پروژه پایان ترم باید یه ساختمان 16 طبقه رو با 3 نقطه ای بکشیم (اونم بادست) .... میدونید دیگه کشیدنش چند روزی زمان میبره من هم تو یه شرکت بودم وفرصت سرخاروندن هم نداشتم .... خلاصه روز تحویل پروژه که رسید رفتم شیت یکی از دخترای کلاسو گرفتم و دورشو بریدم بعد همونو بردم برا استاد .... استاد نفهمید بعد یه نمره بالا هم بهم داد باورتون نمیشه چشمای بچه ها از حلقه زد بیرون:eek:... خلاصه چندتا دیگه از بچه ها که کار نکرده بودن هم همین کارو کردند و جواب گرفتند ;).... باورتون نمیشه شیتی که من از همکلاسیم گرفتم 50*70 بود ولی بعد از چند دست گشتن نزدیک A3 شده بود....:biggrin::biggrin: البته اینو هم بگم من پرسپکتیوم خوبه فقط وقتشو نداشتم.....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا