تاریخ تحلیلی موسیقی راک ، فصل اول : جیمی هندریکس از ” دلتای می سی سی پی ” تا ” ووداستاک “

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تاریخ تحلیلی موسیقی راک ، فصل اول : جیمی هندریکس از ” دلتای می سی سی پی ” تا ” ووداستاک “



بیست و چهارم سپتامبر 1966 – روزی که شبح یاغی ترین کابوی موسیقی آلترناتیو جهان قدم بر خیابانهای مرطوب لندن گذاشت ، نام او جیمی هندریکس بود و سلاح توفنده اش چیزی نبود جز یک گیتار فندر استراتوکستر ، گیتاری که در فرجام از ” بچه ی جادو گر ” صحنه ها یک چه گوارای تمام عیار ساخت ، یک انقلابی اثیری که نام و جلوه اش در موسیقی راک برابری می کند با تمامی عکسهای بزرگ و قاب گرفته ی انقلابیون نامی جهان . فراتر از موقعیت اسطوره وار جیمی و بزرگتر از جلوه ی شهرت و محبوبیت او ، در عینیت موسیقایی نیز صدای ساز او ، آوای روشن دهه ی خونین شصت بود . همه چیز از کانال موسیقی جیمی می گذشت . می توانستی در دیستورت گیتار او صدای گلوله خوردن مارتین لوترکینگ را بشنوی ، یا نعره ی مهیب فرو افتادن ناپالمها را روی ویتنام ! – می توانستی توی مسخ نویزها چشمهای خود را ببندی و صدای انفجار بمبها را توی سر نسل “هیپی” شده تصور کنی – نسلی که می کوشید به زور ال اس دی بر جهانی سراسر نشئه ، قهقهه بزند . در پایان داستان خود جیمی نیز قربانی همین قهقه ی تلخ تاریخی شد ، مرگ تراژیک او همچون پایانی نمادین بود بر غوغای پر هیاهوی دهه شصت . و این حکایت ، وصف سفری است به اولین دوران جاودانه ی موسیقی راک از نگاه چشمان یکی از تابناک ترین شمایلهای این دوران ” جیمی هندریکس ” .
***
زمانی که ” جیمی هندریکس ” چپ دست ، گیتار مختص راست دستها را به صورت وارونه می نواخت اولین حضور انفجاری اش را در سال 1966 در لندن ( پایتخت راک اروپایی ) به تجربه نشست ، تجربه ای که به سرعت شوکه کننده ای امواج اش تمام جریان آریستوکراسی موسیقی بریتانیا را در نوردید . درست پس از این اجرای طوفانی بود که جهانی جیمی را شناخت و ” ترقه بازی ” جیمی با گیتار الکتریک به سرعت نقل محافل شد – ” اریک کلپتون” شوخی مشهوری در باب این اجرای هندریکس دارد او به مزاح می گوید ” پس از ترقه بازی جیمی به درب خروجی سالن نگاه کردم و به خودم گفتم باید به خانه بروم ، بروم و یک روز تمام تمرین کنم !” – ” جف بک” هم سخنی مشابه دارد در همین باب ، سخنی که در حین تمجید از رقیب نشان از حسرتی بی مانند نیز دارد . او سالها پس از مرگ جیمی طی مصاحبه ای با شبکه ی جهانی بی بی سی در باب اجرای طوفانی او در سال 1966 می گوید : جیمی آن شب واقعا زنجیر پاره کرده بود ، اینها دقیقا کارهایی بود که من هم دوست داشتم انجام بدهم اما بریتانیایی بودن … و قربانی سیستم طبقاتی بودن و اینجور چیزها نمی گذاشت …. با توجه به مدارس قدیمی مزخرفی که من می رفتم نمی توانستم کارهایی را که او می کرد انجام بدهم . وقتی داشتم آن شب از سالن کنسرت بیرون می آمدم به خودم گفتم باید به فکر شغل جدیدی باشم ! .
امواج بهت و حیرت طوفان کابوی موسیقی راک یا به قول خود جیمی ” بچه جادوگر ” علاوه بر محافل رسمی نوازندگان به سرعت ژورنالهای تحلیلی موسیقی را نیز فرا گرفت و نقش تیترهای درشت ، روی صورت دورگه ی “جیمی” بولد شد . “جیمی هندریکس اعجوبه ی بی بدیل الکتریک ، کسی که با تمام پیکرش گیتار می زند .”
” کیت آلتام ” منتقد سرشناس موسیقی راک ، در باب استایل نوازندگی جیمی و تفاوت تکنیکی او در آن سالها با دیگر نوازندگان می گوید : فاصله ها بسیار بود ، سبک برخورد او با ساز به گونه ای بود که دیگران نمی توانستند ابدا با او برابری کنند ، جیمی بیس لاینها را با شصتش می زد ، با انگشت کوچکش سولو میزد و در عین حال با باقی انگشتها ریتم می زد ، این مثل این بود که انگار یک گروه سه نفره بیایند روی یک گیتار نوازندگی کنند ! .
نقطه ی آغاز – دلتای می سی سی پی
موسیقی راک عمیقا در آوای بلوز ” دلتای می سی سی پی ” ریشه دارد . درست همان جایی که کودکی جیمی را در طلسم و جادوی اثیری خود نگاه داشته بود . جیمی هندریکس در سیاتل بزرگ شده بود – اولین گیتار را در 12 سالگی به دستش داده بودند و او از همان سالهای نوجوانی وقت خود را صرف آموختن کلیشه های بلوز 12 میزانی کرده بود . در نخستین سالهای جوانی اولین اشتباه کابوی راک مسیر زندگی جیمی را کاملا تغییر داد . داستان این بود که جیمی جوان سال ، به اشتباه ، طی یک معامله ی نا فرجام صاحب یک کادیلاک دزدی شد و بعد ، به جرم رانندگی پشت رل این ماشین به زندان ایالتی افتاد – شاید تقدیر با او یار بود که تحت نفوذ یکی از آشنایان به او پیشنهاد شد که برای بخشوده شدن باید به گروهان هوابرد صد و یکم بپیوندد . و تجربه ی نظامی ” هندریکس ” از پیوستن به همین گروهان کسب شد تجربه ای که با یک تجربه ی ناب دیگر نیز همراه بود ، دنیای بی بدیل ” ریتم اند بلوز ” !! - هندریکس بخت این را پیدا کرد که در بخش نوازندگی نظامی ، برای خود کار کوچکی دست و پا کند و در این حیث و بیس نقبی بزند به دنیای بلوز – دنیایی که در آن روزها در دستان پر قدرت ” مادی واترز ” ، هاولین ولف ” و ” بی بی کینگ ” بود – سه ابر ستاره ای که به یقین پی قدرتمند و سنگ بنای پولادین مسیر زندگی اولیه ی جیمی هندریکس بودند . بلوز در آن سالها به منتها درجه ی رشد خود رسیده بود و به قول معروف زیر بار شهرت و محبوبیت عامه پوست انداخته بود – این پوست اندازی علاوه بر محتوا روی شکل و فرم موسیقایی نیز کاملا قابل درک و مشاهده بود ، بار الکتریکی بلوز با همه گیر شدن گیتار الکتریک روز به روز افزایش می یافت و با تلفیق ریتمِ ساز جدید می رفت تا به زیر سبکی بدل شود که امروزه ما آن را ” ریتم –اند- بلوزِ الکتریک ” مینامیم . جیمی از نخستین شاهدان بلوغ این زیر شاخه در زمان پیدایشش بود . دوران نظامیگری هندریکس با تمام شیدایی های بلوز چندان هم شاعرانه و بی دردسر نبود ! ، گرچه خود او هیچگاه در دوران صدارت هنریش در باب خاطرات خود از آن برهه سخنی نگفته است اما اسناد دقیق از شیطنتهای فزاینده ی جیمی در آن دوران سخن می گوید ، و اینکه گویا یکی از این شیطنتها سرانجام باعث می شود که در زمستان سال 1962 او را رسما از ارتش و واحد نوازندگان اخراج کنند . کابوی ما اینبار آس و پاس و سرگردان به عنوان نوازنده ای دوره گرد به یکی از شبکه های خیابانی بلوز سیاهپوستان می پیوندد . شبکه ای که بعدها زنجیره ای از کلوپهای شبانه ی سیاهپوستان را زیر ید خود می گیرد – نام این شبکه ” دایره چیتلین ” است . ” چالرز کراس ” نویسنده کتاب ” بیوگرافی هندریکس ” در باب این کلوپهای کوچک و گروه دایره چیتلین در اثر خود نوشته است : این کلوپهای شبانه ی کوچک یک جهان بزرگ زیر زمینی بودند ، جهانی که اغلب سفید پوستها حتی از وجودش خبر نداشتند . این اتفاقهای ناب و نادر اغلب زمانی می افتاد که همه ی سفید پوستها در خواب ناز بودند . و درست همین جهان کوچک بود که بزرگترین گروههای آینده را در بر می گرفت “ هندریکس جوان به تقریب چهار سال تمام در دایره ی چیتلن نوازندگی کرد و همراه با بزرگترین و خوانندگان و گروههای آلترناتیو زمانه ی خود به روی سن رفت . از ” لایکس آو آیک ” و ” تیناترنر ” تا ” جیمز براون ” و بت بزرگ او ” بی بی کینک ” . حتی زمانی که همراه با آنان روی سن نبود ، کنار صحنه می ایستاد ، نگاه می کرد و می آموخت . برای جیمی جوان هیچ غرور و تکبر و مصلحتی در آن سالها مطرح نبود او حتی به کمک نوازندگی برای ” لیتل ریچارد ” هم قناعت می کرد ، اسطوره ای که زرق و برق چشمگیرش در آن سالها همچون الهامی حیات بخش برای گیتاریست جوان ما بود . او طی مصاحبه ای در اوج دوران شکوهش با وجد عجیبی از میزان دلدادگیش به لیتل ریچارد در آن سالها می گوید : دوست داشتم با گیتار کاری را بکنم که لیتل ریچارد با صدایش می کرد ! .
یک اتفاق ساده : نوزاد راک متولد می شود !
چهار هزار مایل دور تر ، در بریتانیای کبیر ، موسیقی “ریتم اند بلوزی ” که هندریکس در حال نواختنش بر روی صحنه ی دایره ی چیتلین بود داشت پیروان فدایی خود را گرد هم جمع می کرد . برای نخستین بار مفسران انگلیسی در حال ترجمه و تفسیر بلوز آمریکایی بودند . تب بلوز ریتمیک همه جا را فرا گرفته بود . ” ریچارد فانسیج ” نویسنده ی رساله ی ” هفت دوران بلوز ” نگاه دقیقی به علت اپیدمی موسیقی ” ریتم اند بلوز ” در آن دوران بریتانیا دارد ، او می نویسد : در دهه ی شصت تنها بلوز بود که می توانست لایه های احساسات منجمد درونی و یخ ترشرویی و ریاضت انگلیسی ناشی از فضای پس از جنگ دهه ی 1950 را آب کند ” . در نگاهی فرمال این دید جامع شناسانه با روح موسیقایی ” بلوز ” همخوان است چرا که این موسیقی به علت تاکیدش بر بداهه نوازی جزو معدود سبکهایی است که می تواند روح خلاقانه نوازنده را تا سر حد مرگ آزاد کند ، بی خود نیست که جوان دهه ی شصتی انگلیسی و آمریکایی حتی به قیمت کپی زدن از نت به نت بلوز کاران حرفه ای فقط می خواهد ” ریتم اند بلوز ” بزند . گروه ” رولینگ استونز ” جمعی از همین جوانان انگلیسی بودند که گروه خود را در سال 1962 شکل دادند . این گروه نام خود را از یکی از ترانه های کلاسیک ” مادی واترز ” الهام گرفت . به قول خودشان آمده بودند تا از همان ابتدای کار ریتم اند بلوز بزنند . آثار ابتدایی رولینگ استونز تماما کاور و بازتولید آثار ریتم اند بلوز معروف ایالات متحده و مخصوصا آثار شنیدنی “هاولین ولف” است . آنچه از رولینگ استونز یک پدیده ای جهانی ساخت و آنچه به عنوان یک اتفاق ساده ، ناخوداگاه ، سبب پیدایش عظیم ترین و پویا ترین سبک موسیقی جهان شد اثری بود با عنوان Satisfaction آنچه گروه رولینگ استونز ناخوداگاه مرتکبش شده بود حاصل سالها گوش سپردن به موسیقی ریتم اند بلوز و تزریق نوعی خلاقیت شهودی جدید به این نوع موزیک بود ، گویا نوعی پاپ آرت و ریف تکرار شونده به موسیقی ریتم اند بلوز اضافه شده بود – بسیاری از کارشناسان بر این امر متفقند که رولینگ استونز با اثر جاودان Satisfaction در واقع به ابداع سبک تلفیقی جدیدی پرداخت که اندکی بعد به آن ” سبک راک ” گفته شد . حالا ریتم اند بلوزی که از ایالات متحده به بریتانیا شتافته بود در ماشین دگردیسی انگلیسی حسابی پخته شده بود و نوبت آن بود که کالای سنتز شده دوباره به ایالات متحده باز گردد .
بهار راک بریتانیایی
سال 1965 بود . هندریکس ” دایره ی چیتلن ” را رها کرد و به نیویورک بزرگ قدم نهاد . همه چیز در حال تغییر و دگرگونی بود ، جیمی به شهری پا نهاده‌‌ بود که مملو از صفحات وارداتی ناب بود، بریتانیایی های جسور کل بازار بلوز نیویورکی را توی مشت گرفته بودند ، تصور کنید هندریس پا توی مغازه ای گذاشته بود که جدیدترین صفحات الکتریک بلوز انگلیسی از رولینگ استونز تا “یاردبردز” در آن به فروش می رفت . یاردبردز همان گروهی بود که غول عظیمی چون “جف بک” را در خود داشت . علایق جف بک و معاصران انگلیسی او همچون اریک کلپتون به شدت به مجموعه علایق جیمی نزدیک بود . مقولاتی مثل دیستوروشن و یا فیدبک همان چیزهایی بودند که خود هیندریکس هم داشت مدتها روی آنها کار می کرد . برخی از معاصران او همچون کلپتون حتی در سطح و سطوح کاری از او نیز در مراحلی بالاتر و نام آور تر بودند . کلپتون در سال ۱۹۶۵ یک شهرت افسانه ای به هم زده بود و در حال نوازندگی بهمراه جان مایال و بلوز بریکز بود . گیتاریستهای آمریکایی در آن سالهای برگشت بلوز به آمریکا تاثیرات شگرفی از انگلیسی های معاصر خود گرفتند و این تاثیرها علاوه بر فنون تکنیکی حتی به استایل در دست گرفتن گیتار هم برمی گشت – انگلیسی ها شومن های بزرگی بودند خود جف بک از سرآمد ترینشان بود . این فنون شومنی باز آمده از بریتانیا آن چیزی بود که کمی بیشتر از یکسال بعد خود جیمی با دز و حرارتی صد چندان آن را به جهان بریتانیایی راک برگرداند . اما نمی توان تنها تجربه گرایی محض بریتانیایی را باعث سر و شکل گرفتن موسیقی هندریکس دانست . در کنار این واقعیت یک پازل مشخص دیگر نیز در زندگی رویایی جیمی وجود دارد . هندریکس زمانی که در هارلم زندگی می کرد تحت سحر و جادوی یک قهرمان نه چندان شبیه و مربوط به خود قرار گرفت : باب دیلن . ترانه ی مثل یک سنگ غلتان Like a rolling stone آهنگی است که دوران اولیه ی باب دیلن را تداعی می کند . این ترانه و آهنگ دقیقا همان اثری است که نقشی اساسی در شکل گیری و ظهور آینده ی متفاوت جیمی هندریکس دارد . برخی از کارشناسان حوزه ی نفوذ این اثر را بسیار بالاتر از داستان جیمی هم می دانند و اعتقاد دارند باب دیلن با این آهنگ باعث انقلاب عظیمی در موسیقی راک شده است . آل کوپر ترانه سرای شهیر این اثر ، با فروتنی تمام در باب این آهنگ گفته است : من نمی گویم اما آنها گفته اند این آهنگ برترین موسیقی تمام دورانهاست ! . جنس و شخصیت صدای دیلن هماهنگی غریبی با هندریکس داشت . شاید صدای دیلن بود که این تصور را در ذهن جیمی ایجاد کرد که او هم می تواند خواننده آثار خود شود . چارلز کراس نویسنده زندگینامه هندریکس در این باب می گوید : جیمی در باب خوانندگی خیلی محافظه کار بود . اصولا از این کار همیشه دوری می کرد . او در کنار و در پشت خوانندگان بزرگی کار کرده بود و بر همین مبنا به جای خیلی از همین خوانندگان بزرگ هم خوانده بود . او به سختی می توانست خود را به عنوان یک خواننده تصور کند . ولی زمانی که صدای دیلن را شنید پیش خود فکر کرد : که خوب اگر او می تواند خواننده باشد پس من هم می توانم ! . ماجرا این بود که هندریکس دید اگر صدا دارای شخصیت باشد کافی است و دیگر واقعا مهم نیست که صدا به لحاظ عرفی و استاندارد خوب هست یا نه .
هی جووو …
موسیقی راکِ از بلوزِ ریتمیک درآمده هنوز در دوران جنینی خود به سر می برد . وقتی استونز می خواند مردم هنوز روی چهار پایه ها نشسته اند . موسیقی راک یک حلقه ی گم شده ی بزرگ دارد چیزی از جنس خود ویرانگری و شاید هیاهو همه ی این ها با گروه افسار گسیخته ی بریتانیایی “دهو” به وقوع می پیوندد . گروهی ، در فرم موسیقایی و تکنیک نه چندان درخشان اما در ابداع شیوه های جدید شومنی راک کاملا نوآور و نوجو . جیمی تکه ای از پازل هزار رنگ خود را نیز با ابداعات دهو کامل کرد . و حالا دایره کامل شده بود و زمان آن بود که ستاره ی ما از نو دوباره متولد شود . تا نیمه ی سال ۱۹۶۶ هندریکس تنها کار می کرد و در کلوپهای “گرینیچ ویلیج” نوازندگی می کرد . او عملا درآمد چندانی از نوازندگی اش نداشت اما در حال گردآوردن مخاطبان آیینی خود بود . شایعات و پچپچه هایی درباب تولد یک نابغه ی شگفت انگیز شروع به چرخیدن و گوش به گوش شدن کرده بود . گیتاریستها ی نامی و تهیه کنندگان آلترناتیو شمشان خبر دار شده بود که نابغه جدیدی در راه است . یکی از این نامی ها “چز چندلر” بود نوازنده ی بیس گروه انیمالز در دهه شصت ، کسی که از بزرگترین طلایه داران تهاجم موسیقی بریتانیا به آمریکا محسوب می شد . زمانی که چندلر هندریکس را شناخت گروه خود او (انیمالز) رو به فروپاشی و افول می رفت. او به عنوان مدیر جدید گروه در سودای استقلال بود و به دنبال پدیده ای می گشت که جریان نویی را با او آغاز کند . ایده ی چندلر این بود که هنرمند مستعدی را بیابد و در اولین کار یک ترانه ی فولک محلی را توسط او کاور کند . نام این ترانه ی قدیمی تیم رز “هی جو” بود . به صلاحدید چندلر قرعه ی این فال به نام جیمی افتاد . در باب اجرای بی نظیر جیمی ذکر هیچ تعریف اضافه و وصف هیچ مبالغه ای لازم نیست ،. کافی است از زبان خود چندلر سفارش دهنده ی سختگیر اثر وصف آن شب جادویی را بخوانیم : وقتی به کافه وا رفتم . اولین آهنگی که جیمی اجرا کرد هی جو بود . و مثل این بود که من … انگار واقعا تا پایان اجرا به هوش نبودم . من یک استاد مسلم گیتار الکتریک را ملاقات کرده بودم . من بهترین گیتاریستی را ملاقات کرده بودم که در تمام طول عمر دیده بودم . این موضوع چنان برایم مبرهن و واضح بود که همانجا نشستم و بعد رفتم سراغش و گفتم : بیا به انگلیس برویم . بگذار به انگلیس ببرمت . هندریکس گفت تنها به یک شرط به انگلیس می آید . او گفت اگر با تو به انگلیس بیایم باید مرا با جف بک و اریک کلپتون آشنا کنی ؟ من گفتم آنها رفقای من هستند . این تنها سوالی بود که جیمی پرسید .
طوفان بزرگ جیمی
زمانیکه هندریکس در سپتامبر ۱۹۶۶ به انگلستان آمد . بریتانیا بزرگترین پاتوق روزآمد موسیقی ، مد ، عکاسی و فیلمسازی بود . لندنِ عشوه گر و خرامان در بهار زندگیش به سر می برد که سر و کله ی جیمی پیدا شد . این جمعِ یک انرژی تاریخی بود که کابوی یاغی ما را در زمانی مناسب ، در مکانی مناسب ، در یک حرکت انفجاری بی مانند به جهانی شناساند . زمانیکه که هندریکس پا به خیابانهای مرطوب لندن گذاشت گروه “کریم” بزرگترین اجرای شهر را داشت . یک گروه سه نفری قدرتمند متشکل از اسطوره هایی همچون اریک کلپتون ، جک بروسِ بیسیست ، جینجر بیکر درامر . آنچه این گروه را به عنوان گروه کریم لندن مارکدار کرده بود خصیصه و استعداد اعجاب آور بداهه نوازی گروه و نواختن سولوهایی بود که به نظر تمام نشدنی می رسیدند . اریک کلپتون در باب این خصیصه ی کریمیکال گروه گفته بود : هیچ کدام از ما نمی توانستیم سولو را متوقف کنیم از آنجا که هیچ کدام از ما رییس گروه نبودیم هیچ کس نمی توانست بگوید در اینجای کار باید سولو متوقف شود . اگر یکی از ما اجرا را به دست خود می گرفت ، می گذاشتیم کار را ادامه بدهد ! .
مهارت کلاپتون در نوازندگی گیتار بطرزی خدایگونه زبانزد و مورد ستایش هواداران در خیابانهای لندن شده بود ، ولی این خدای الکتریک ، خیلی زود از سوی یکی از حواریون دو آتشه اش به چالش کشیده شد ، حواری که تنها یکهفته از آمدنش به لندن می گذشت . جیمی در یکی از اجراهای شهری ” کریم ” به سراغشان رفت و پیشنهاد متهورانه ی همنوازی کردن با ” کلپتون ” را مطرح کرد . این پیشنهاد شجاعانه به حدی عجیب بود که چارلز کراس از آن به عنوان نافرمانی شیطان از خدا یاد می کند . او به بالای سن رفت گیتارش را به آمپلی فایر بیسیست وصل کرد و یک نسخه از ” کیلینگ فلور ” یک بلوز به تمام معنا را تمام و کمال اجرا کرد . کریمیها در ابتدا با سکوت و پوزخند و کمی بعدتر با حیرتی روز افزون چیزی را دیدند که امروز به ” ترقه بازی ” جیمی مشهور است . ” هندریکس تمام خشم و خروش خود را به این آهنگ تزریق کرده بود به انضمام تمام ترفندها و شیرین کاری های ویژه ی خودش را . گیتار او در سه جهت رو به روی چشمهای مبهوت کلپتون پرواز می کرد – پشت سر جیمی – میان پاهای جیمی – لای دندانهای جیمی – او با تمام پیکرش گیتار می زد . همه چیز ازآن او بود – طوفان عظیمی به پا شده بود و خدای ” کریم ” در برابر عظمت یک تازه وارد آمریکایی به خاک افتاده بود . سالن کریم پر شده بود از صدای فید بک ، تکنیک تولید صدای بمب ، صدای دیستورت و نویزهای قهارانه ی جیمی . اوج اعتراف به این حقارت را می توان با گذشت بالغ بر 40 سال از آن واقعه در سخنان بیسیست سالخورده گروه کریم یافت . او در سالمرگ جیمی هنوز آن شب طوفانی را به یاد می آورد : تا آن شب در باره ” اریک ” فکر می کردم با یک گیتاریست استاد و خبره طرفم – اما آن شب به خودم گفتم شاید ، شاید بشود به اریک لقب گیتاریست داد ، اما جیمی حتما یک معجزه ی خدادادی است .
تمام روایتها و اسناد می گویند که کلپتون آن شب در کنار جیمی گیتار زد – اما خوب اسناد گوشه چشمی هم به دستهای معمولی کلپتون در برابر هندریکس دارند – تفاوتها آن قدر هست که گویی در یک طرف سالن مردی ایستاده و با دستایش گیتار می زند و در طرف دیگر مردی ایستاده که با دستاهایش با پایایش با چنگ و دندان ، با روح و وجود ، با تمام هست و نیستش گیتار می زند . چز چندلر میانسال ، بیسیست سابق گروه انیمالز و ترتیب دهنده ی اصلی مهاجرت جیمی ، درباب تاثیرات اجرای آن شب هندریکس بر روی کلپتون می گوید :” می دانم که این اجرا و آن شب تاثیر عجیبی روی اریک گذاشت . به ناگهان انگار دستهای کلاپتون از کار افتادند . او همانجا ایستاد ، جیمی را نگاه کرد و از صحنه بیرون رفت . ”
هندریکس خدای لندن را کشته بود .
کابوی روی قله ها …
“چز چندلر ” که جفت شش آورده بود ، خیلی سریع روی عرضه ی عمومی ستاره ی نو یافته سرمایه گذاری کرد . بعد از قاپیدن طلسم خدایگانی از ” کریم ” او گروه سه نفره ی خود را تشکیل داد و هندریکس را در کنار دو غول برجسته ی انگلیسی قرار داد . ” میچ میچل ” درامر و ” نوئل ریدینگ ” بیسیست . نام گروه آنها ” جیمی هندریکس اکسپرینس ” بود یا ” تجربه ی جیمی هندریکسی ” . آهنگ ” هی جو ” اثری که چز چندلر اجرای آن را توسط جیمی شنیده بود ، شش ماه قبل در گمنامی کامل به سر می برد اما در دسامبر 1966 جزو ده ترانه ی برتر بریتانیا بود . این دقیقا مثل یک سکوی پرتاب قدرتمند برای شروع مسیر اوج گیری یک شهاب سنگ بود . چارلز کراس در باب این سیر صعودی جیمی می نویسد : یک ماه قبل از ورود به انگلیس ، جیمی در آمریکا برای 12 نفر گیتار می زد . یک ماه بعد از ورود ، جمعیتهای چند صدتایی به کنسرتش می رفتند و شش ماه بعد جیمی تبدیل به بزرگترین ستاره ی جهان شده بود . تا میانه ی ” تابستان عشق ” در سال 1967 جیمی هندریکس در مرکز توجهات لندن قرار داشت و به نمادی از جنبش صلح خواهانه ی ” قدرت گل ” تبدیل شده بود . ولی در کشور زادگاهش آمریکا چندان شناخته شده نبود ، این نقیصه با اتفاق جدیدی در زندگی او حل شد ، فستیوال جهانی ” پاپ مونتری ” . فستیوالی که تنها دو گروه از بریتانیا فرصت نقش آفرینی در آن را پیدا کردند ، گروه دهو و گروه تجربی جیمی هندریکس – هندریکس با این اجرا چهره ی کاریزماتیک و افسانه ای خود را به جهان آمریکایی و اروپایی قبولاند . این اجرا نیز شگفتی های ویژه ی خود را داشت ، از نقطه های تاریخی و برجسته ی این اجرای به یاد ماندنی می توان روی چند پازل جاودان دست گذاشت . جیمی در ابتدای برنامه به سراغ باب دیلن می رود و آهنگ ” مثل سنگهای غلطان ” او را با تنظیم الکتریک جدید می خواند تنظیمی که بعدها حتی از نسخه ی اصلی آهنگ معروف تر و به یاد ماندنی تر می شود ، بعد از این اجرا نوبت شگفتی دوم است صدای بمب و رعشه انفجار و بعد یک نمایش به یاد ماندنی از نویزهایی که بشریت برای نخستین بار از گیتار و دستهای جیمی می شنوند . اما آن چیزی که از فستیوال پاپ مونتری به تیترهای بزرگ مطبوعات بدل می شوند و در دل تاریخ موسیقی تا ابد از آن روز بزرگ به یادگار می مانند شرح یک اتفاق است . جیمی در پایان برنامه گیتار خود را به زمین می اندازد سرمست و پیروز روی زمین می نشیند ، به گیتارش تعظیم می کند و بعد … روی ساز بنزین می ریزد و گیتار را به آتش می کشد . قربانی کردن گیتار در مونتری لحظه ای تعیین کننده در زندگی هنرمندی بود که به نقطه ی اوج خلاقیت هنری اش رسیده بود . درست در همان شب بود که جیمی از یک ستاره راک به یک اسطوره ی راک بدل شد .
روی خط سایکدلیک راک
برای مخاطبان گسترده ی موسیقی راک که آن شب جیمی را در مونتری پاپ دیدند . این تصویر ، درخشان ترین نمایشی بود که هر کس تا به حال در طول عمرش دیده بود . لحظه ای که جیمی گیتارش را به آتش کشید تبدیل به یکی از حساس ترین لحظات تاریخی دهه شصت شد .
هندریکس بعد از واقعه مونتری پاپ به تلاش خود برای یافتن مسیر جدید و دریچه های باقی مانده نبوغ هنری ادامه داد . زمانیکه گروه بیتلز آلبوم ” گروه کلوپ قلبهای تنهای سروان پپر ” را در سال 1967 منتشر کرد ، هندریکس جزو اولین کسانی بود که متوجه اهمیت و معنای بی بدیل آن آلبوم شد . اعضای گروه بیتلز در سال 1966 تورهایشان را موقتا متوقف کرده بودند و برای مدتی به دالانهای استودیو شتافته بودند تا خود را از یک گروه پاپ به یک ساختار و گروه پیشتاز در سایکدلیک راک بدل کنند . استودیوهای قدیمی ” امی ” در ” ابی رد ” نقشی کلیدی در این فرایند بازی کردند . استودیوی ” امی ” عملا و اساسا از کار افتاده و منسوخ شده بود و تمام کارکنان امی نیز این موضوع را به وضوح می دانستند ، اما این را نیز می دانستند که چگونه این محدودیت را به یک فرصت مناسب تبدیل کنند . البوم جدید بیتلز در همین استودیو به فرجام رسید ، یک آلبوم ناب انگلیسی با طعم و صدای آماتوری اما در عین حال به شدت نوآور و نبوغ آمیز . بیتلز در این آلبوم پایه کار را بر صدا سازی نوین گذاشت ، تلفیق سازها ، صدا سازی جدید ، جاگزینی سازبندی ها ، کاری که در فرم بندی موزیک راک برای نخستین بار صورت می پذیرفت . ” آلبوم سروان پپر ” حاصل جمع و برآیندی دقیق بود از همه ی آن چیزهایی که پیشتر اتفاق افتاده بود . علاوه بر کار فرمال در حیطه ی مضمونی نیز حوزه ی راک غلیظ تر و عصیان گرا تر شده بود ، برای نخستین بار پای مضامینی به راک انگلیسی باز شده بود که شاید ریشه در مضامین جنبش هیپیسم آمریکایی داشت ، مفاهیمی چون رهایی با کمک مواد مخدر ، تخدیر ، سستی . راک انگلیسی سر به رهایی گذارده بود و فارق از سد سانسور از هر چه می خواست سخن می گفت ، از ستیز با اخلاقیات عرفی ، از ستیز با سنت ، از جنگ با هر چه می گویند بد است . این عصیان و چیرگی و این فرمالیسم خالص ” بیتلزی ” تاثیر بسیاری بر روی هندریکس داشت . درست یک روز بعد از بیرون آمدن آلبوم ” سروان پپر ” جیمی بدون هماهنگی با اعضای گروهش طی یک کنسرت پر جمعیت اعلام کرد : می خواهم این کنسرت را با اجرای کاور تک آهنگ اصلی آلبوم ” سروان پپر ” شروع کنم ! . از آن روز به بعد ، تاثیر انتشار آلبوم ” بیتلز ” بر روی جیمی به وضوح قابل مشاهده بود . او به ناگهان متوجه قدرت استودیو شده بود و شاید انقلاب صوتی ” سروان پپر ” بود که او را به فکر انتشار آلبوم انداخت .
جیمی هندریکس در سال 1968 شروع به ضبط استدیویی ” الکتریک لیدی لند ” کرد . تهیه ی کننده ی انحصاری این اثر خود هندیکس بود . هندریکس به طور کامل و با آغوش باز از امکانات و قابلیتهای استودیوی ضبط استفاده کرد و با وسواس عجیبی شروع به جستجو برای یافتن گونه ی مورد نظری از صدا سازی هایی کرد که با امکانات آنالوگ قابل تولید بودند . با این که ” لیدی لند ” جیمی شاهکار موسیقایی لقب گرفت اما استودیویی که این اثر در آن ضبط و تولید شده بود در پایان کار به یک مکان نفرین شده بدل شد ! . مصرف مواد مخدر هندریکس در میانه ی این آلبوم رو به فزونی گذاشت . ضبط بعضی از ترکها با حدود پنجاه بار تکرار و ضبط مجدد همراه بود و ضبط کلی آلبوم چندین ساعت زمان برد . تمام این مسائل باعث شد تا مابین جیمی و دوست و همراه همیشگی اش چز چندلر اختلافات عمیقی پیش بیاید و چندلر در میانه ی راه هندریکس را تنها بگذارد .
سالهای سیاه
پایان سال 1968 بود ، دیگر ایده آلیسم ” قدرت گل ” و ” جنبش صلح ” جذابیت و فریبندگی گذشته ی خود را نداشت . ایالات متحده در باتلاق ویتنام دست و پا می زد و سیاست متزلزل خارجی عملا راه را بر تسلط جنبشهای معقول داخلی بسته بود . اروپا نیز کم و بیش شاهد شورشهای خیابانی توامان بود . مواد مخدر گسترش بیشتری پیدا کرده بود و به همین نسبت موسیقی هم بازتاب دهنده ی پارانویا و تنش موج زننده ی زمانه ی خویش بود .کسانی مثل ” میک جیگر ” و ” کیت ریچاردز “ از گروه ” رو لینگ استونز ” روح سیاه زمانه ی خود را بیش از دیگران دریافته بودند و موسیقی راک عاصی تر و سیاه تر از پیش شده بود .
تا زمان به صحنه رفتن ” رولینگ استونز ” در فستیوال ” آلتامونت ” در دسامبر 1969 گسترش مواد مخدر و گوش به گوش شدن اخبار ضایعات روز افزون آن ، در حال مخدوش کردن تصاویر رویای هیپی گری بودند و درست در آن روز ” تفنگها ” و چاقوها ی برآمده از میان جمعیت نشئه نیز به این اخبار اضافه شد . کسانی که به عنوان محافظان تامین امنیت این فستیوال بخدمت گرفته شده بودند رخدادی را که قرار بود به عنوان یک رویداد صلح طلبانه معرفی شود به یکی از خشونت بارترین روزهای تاریخ موسیقی راک تبدیل کردند . یکی از طرفداران استونز تا سر حد مرگ از ” فرشتگان جهنم ” چاقو خورد و درست در همین روز خونین بود که دوران ” هیپی گری ” به ناگهان به سر آمد . آلتامونت آب سردی بود بر آتش ” قدرت گل ” ، ” جنبش صلح ” ، ” هیپیسم ” …
در آلتامونت جیمی هم برگی از آسهای خود را بیرون کشید ، اجرای نسخه ای استحاله شده از سرود ملی آمریکا درست در اوج جریان جنگ ویتنام – اجرایی که موجی از انتقادات را از جانب ملی گرایان افراطی آمریکایی به سوی جیمی گسیل کرد . در ساز جیمی و در سرود ملی نسخه هندریکس از صدای هلیکوپتر تا آوای مسلسل پیدا می شد . در اواسط اجرای شورانگیز هندریکس طوفان سختی آمد جمعیت فستیوال به سرعت پراکنده شدند اما جیمی همچنان بر روی صحنه ماند و سولوی آتشین خویش را ادامه داد . این اجرا آخرین اجرای ممتاز کابوی بزرگ راک در آخرین سال دهه ای بود که از شدت خون و خشم به سرخی می گرایید .
جیمی هندریکس پس از ” آلتامونت ” دیگر هیچگاه مرکزی برای بروز احساساتی اینچنینی پیدا نکرد و خود خواسته در آتش مواد مخدر و خستگی شروع به سوختن و تحلیل رفتن کرد . او دیگر از انجام شیرین کاری های ویژه اش ، از تردستی های مخصوصش با گیتار از چیزهایی که مخاطبان دائما از او می خواستند خسته شده بود . جیمی برای آخرین بار در آگوست سال 1970 در فستیوال ” آیل آو وایت ” انگستان به روی صحنه رفت و در حالیکه تخت دز بالایی از ال .اس.دی بود اجرایی نه چندان درخشان و جالب ارائه داد . این آخرین حضور صحنه ای او در کشوری بود که هندریکس را به یک ستاره ی جهانی بدل ساخته بود .
در صبح 18 سپتامبر 1970 ، تقریبا چهار سال پس از اولین روز ورود ” جیمی هندریکس ” به لندن برای نخستین بار ، پیکر بی جان او در زیر زمین هتل ” سمر قند ” در ” ناتینگ هیل ” پیدا شد . مرگش چندان موقرانه نبود ، جیمی را غرق در استفراغ خودش پیدا کردند ، در حال بیهوشی ناشی از ترکیب شراب قرمز بهمراه اوردوز تصادفی ناشی از خوردن قرصهای خواب آور . کابوی راک در هنگام مرگ تنها 27 سال داشت .
میثاق بنی مهد – خرداد 1393برداشت و باز نشر این مقاله تنها با اجازه کتبی ” نویسنده ” امکان پذیر است .
 

Similar threads

بالا