تاریخچه اقتصاد هزینه مبادله و پیشرفت‏های اخیر آن

.آزاده

عضو جدید
مقدمه
در علوم اقتصادی، هزینه مبادله (Transaction Cost) هزینه‏ای است که ناشی از یک مبادله‏ی اقتصادی است. به عنوان مثال، اغلب مردم به هنگام خرید یا فروش یک دارایی باید مبلغی را به دلالان بپردازند. آن مبلغ، هزینه‏ی مبادله‏ی آن معامله می‏باشد. برخی از گونه‏های هزینه‏ی مبادله، هزینه‏های جمع‏آوری اطلاعات و جستجو و هزینه‏ی چانه‏زنی، می‏باشند.
اقتصاد هزینه‏ی مبادله (Transaction Cost Economics=TCE) پیشینه‏ی طولانی دارد، چرا که قرن‏هاست واژه‏ی هزینه‏ی مبادله در ادبیات اقتصادی مورد استفاده قرار می‏گیرد. یکی از اثرات عمیقی که توسعه‏های اخیر TCE را به وجود آورده است، “نظریه‏ی اصطکاک” می‏باشد. این نظریه بازار را به یک ماشینی تشبیه می‏کند که اصطکاک باعث انحراف کارکرد آن از وضعیت ایده‏‏آل می‏شود. سالیان متمادی مفهوم هزینه‏ی مبادله فقط به صورت هزینه‏ی حمل‏و‏نقل تصور می‏شد. تا اینکه در قرن نوزدهم، Menger مفهوم اصطکاک را در کتابش بیان داشت. وی با این کار قصد داشت تا تفاوت‏های موجود در الگوها را توضیح دهد. بنابراین TCE پیشینه‏ی زیادی دارد ولی به عنوان یک علم، تاریخچه‏ی کمی دارد. تاریخچه‏ی مذکور در دهه‏ی ۱۹۷۰ با کار Oliver Williamson شزوع شد. اولین بار در عنوان مقاله‏ی ویلیامسون در دهه‏ی ۱۹۷۹ واژه‏ی اقتصاد “هزینه‏ی مبادله” آورده شده است:
Transaction cost economic: the governance of constractual relations
اولین دگرگونی شناختی: پیدایش TCE
هنگامی که عبارت “هزینه‏های مبادله” در ادبیات اقتصادی ظاهر شد، نظریه‏ی “اقتصاد هزینه‏های مبادله” وارد اقتصاد گردید، که در این مورد مرهون کار Oliver Williamson در اواخر دهه‏ی ۱۹۷۰ است. جالب اینکه وی در مقالات خود در اوایل دهه‏ی ۱۹۷۰ از عبارت “اقتصاد هزینه‏ی مبادله” استفاده نکرده است، چرا که در آن زمان برای Williamson رویکردهای مربوط به هزینه‏ی مبادله خارج از مسیر اصلی اقتصاد تلقی می‏شد. وی شبهات خود را در مورد جایگاه هزینه‏ی مبادله در یک نظریه‏ی اقتصادی به صورت زیر بیان داشت: “اینکه آیا یک چنین مسئله‏ای را به عنوان یک بخشی از اقتصاد طبقه‏بندی نمود، مشکلات فراوانی را ایجاد خواهد کرد.” چند سال بعد وی افزود : “منشا وجود نظریه‏ی هزینه‏ی مبادله را باید در توانایی‏ها و انگیزه‏های موجود در حوزه‏ی طبیعی اقتصاد جستجو شود.” به بیان دیگر در اقتصادی که برمبنای چارچوب تعادل عمومی بنا شده است، هر تلاشی که سعی کند تا هزینه‏های مبادله را در مسیر اصلی اقتصاد (Mainstream Economic=ME) قرار دهد به عنوان یک بدعت ناصحیح محسوب می‏شود.

زمینه‏ی پیدایش TCE ویلیامسون
در دهه‏های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نظری‏ی نئوکلاسیکی بنگاه به خاطر فروض غیرواقعی‏اش مورد انتقاد قرار گرفت. فرض حداکثری سود، به مانند فرض اطلاعات کامل بنگاه درباره‏ی بازار، زیر سؤال رفت. به عنوان مثال، Katona(1951) ادعا کرد که بنگاه‏ها به دنبال حداکثر کردن سود نیستند و به دنبال این هستند که طوری عمل کنند تا آمال مختلف مدیران محقق شود. Papandreou در همین حوزه بیان داشته است که بنگاه به دنبال حداکثر کردن “تابع مطلوبیت کل” است که این تابع مجموع امیال کلیه‏ی اعضاء بنگاه را نشان می‏دهد. Rothchild(1947) از این فراتر رفته و ادعا می‏کند که علت تشکیل یک بنگاه، بقا در بازار است. دیگر اقتصاددانان اهمیت سودآوری را نفی می‏کنند ولی به جای فرض حداکثری سود، ترجیح می‏دهند که درباره‏ی رسیدن به رضایت حاصل از سود صحبت کنند.
این انتقادات از نظریه‏ی بنگاه نوکلاسیک‏ها باعث باز شدن جعبه سیاه تعریف پیروان مارشال از بنگاه گردید و توجه اقتصاددانان را به مطالعه‏ی ساختار درونی بنگاه، معطوف ساخت. در نهایت دو گونه نظریه پدیدار گردید:
۱) نظریاتی که به دنبال مسئله‏ی طراحی یک ساختار انگیزشی در بنگاه هستند. دراین نظریه بنگاه به دنبال حداکثر کردن شانس خود جهت بقا در بازار می‏باشد.
۲) نظریاتی که بر روی مسئله تصمیم‏گیری در درون بنگاه‏ها تمرکز دارد که سرمنشا آن تصمیمات، مسایل روانشناسی است.
آنچه این دو دسته نظریات را بهم ارتباط می‏دهد، جداشدن از فرض عقلانیت کامل است که این فرض با این ادعا که اشخاص دارای عقلانیت محدود هستند، جایگزین گردید: “افراد عاقل‏اند ولی تا یک حد مشخص.” از نظر Herbert Simon مورد کلیدی برای فهم عملکرد اقتصاد، تجزیه تحلیل فرآیند تصمیم‏گیری است: “مهمترین اطلاعاتی که ما را به فهم فرآیندهای اقتصاد و نظریه‏های مطلوب و عملی آن فرآیندها می‏رساند، در درون ذهن‏های بشر نهفته است. بنابراین، ما باید به دنبال کشف آنچه در ذهن تصمیم‏گیران می‏گذرد باشیم(Simon,1997).
از مسایل بسیاری می‏توان نتیجه گرفت اقتصاد در Carnegie کاملا با باور عام متفاوت، و درست در تضاد با ME بوده است. به خاطر بحث و تبادل نظر دو گروه اقتصاددان رفتارگرا و طرفداران ME در Carnegie، اغلب مباحث داغی شکل می‏گرفت. در آن زمان (اواخر دهه‏ی ۱۹۶۰)، Williamson در Carnegie دانشجو بود. وی در مصاحبه‏ای در سال ۱۹۸۸ راجع به جو روشنفکرانه‏ی حاکم بر Carnegie می‏گوید: “تجربه‏ی حضور در Carnegie شگفت‏آور بود. من واقعا از آن لذت بردم. فضای جذابی داشت. کار میان‏رشته‏ای انجام می‏شد که شامل یک کار قابل توجهی در خصوص نظریه‏ی بنگاه بود. مسیر فرعی اقتصاد را جذاب یافتم و احساس کردم فرصت‏های تحقیقاتی فراوانی در این زمینه وجود دارد.”
دومین دگرگونی شناختی
TCE ویلیامسون تمامی مفاهیم و نظریات اقتصادی و موارد روانشناختی را مورد استفاده قرار نداده است. برای مثال، TCE نقش ساختار دانش و به اشتراک‏گذاری آنرا در تشکیل راه دادوستد در نظر نمی‏گیرد. تعریف مسئله‏ی دانش در نظریات مختلف اقتصاد (مثل TCE) رفتار بنگاه در اقتصاد را تغییر داده است.
نتیجه‏گیری
همانطوریکه بیان گردید، TCE فقط نظریه‏ی ویلیامسون نیست ولی تا اندازه‏ی بسیاری بیان مفاهیم ابتدایی در این خصوص مرهون کار اوست. این ویلیامسون بود که بین اقتصاد نئوکلاسیکی و رهیافت Simon، یک پل نظری را ایجاد نمود. البته وی تمامی جوانب مسئله را در نظر نگرفت. قدرت توضیح‏دهندگی TCE ویلیامسون در ادغام منطق نئوکلاسیکی حداقل کردن هزینه(در اینجا: هزینه‏ی مبادله) با در نظر گرفتن تأکید Simon بر اثرات عقلانیت محدود، می‏باشد. دومین دگرگونی شناختی در TCE شاید یک تجزیه‏تحلیل درستی از نظریه‏ی ساختاری نئوکلاسیک و مدرن باشد. نتیجتا، دومین دگرگونی شناختی در TCE در آینده‏ی نزدیک ممکن است باعث یک دگرگونی شناختی در کل اقتصاد شود
mehrnegar در مرداد ۱۲م, ۱۳۹۰
امید کرمی / کارشناسی ارشد ورودی ۸۹
فرزانه امامی / کارشناسی ورودی ۸۹
 

Similar threads

بالا