تاثیر عقده "مثبت" یا "منفی" پدر و مادر بر فرزندان

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه ما بواسطه رابطه ای که با پدر و مادرمان در دوران کودکی داشته ایم تحت تاثیر عقده "مثبت" یا "منفی" پدر و مادر قرار می گیریم. این عقده ها در صورتی که دیده نشده و مورد تحلیل قرار نگیرند، مانع اصلی بلوغ و جدایی و استقلال روانی ما از والدینمان خواهند شد. در اینجا به توضیح سه مرحله اساسی در ایجاد عقده مثبت و روند کسب استقلال روانی ازآن می پردازیم:



1. عقده مثبت؛ احساس ارزش به خود:
عقده مثبت عقده ای است که در آغاز تأثیر مثبتی بر احساس فرد نسبت به زندگی، و بنابراین تأثیر مثبتی بر رشد هویت او نیز داشته است. تأثیر این عقده در آینده و تا وقتی که زمان رهایی از بند والدین فرا برسد، تداوم خواهد داشت. "عقده مادرِ مثبت" به کودک این احساس را می دهد که هستی، حق مسلم و بی چون و چرای اوست، که او موجود جالبی است، که او بخشی ازجهانی است که همه نیازهای او را-تمام و کمال- ارضا می کند. در نتیجه، ایگو می تواند به "دیگری" اعتماد و با او ارتباط برقرار کند. بدن، پایه و اساس عقده ی ایگو است. عقده ی مادر مثبت، به ما مجال می دهد که نیازهای بدنی مان را به عنوان چیزی "بهنجار و عادی" تجربه کنیم و آن ها را به شیوه ای بهنجار نيز ارضا کنیم. این عقده باعث مي شود که از بدنمان، انرژی حیاتی مان، غذایمان و جنسیتمان کاملا لذت ببریم. بدن آزاد است که احساساتش را ابراز کند و چنین ابراز احساساتی را از جانب دیگران نیز بپذیرد. ایگویی که به این شکل رشد کرده باشد در ارتباط با ديگران مي تواند از سرحد خودش فراتر رود و در عين حال نگران نباشد كه از خودش غافل شود. این موضوع درباره صمیمیت هم صادق است: دیگران می توانند ما را درک کنند و ما نیز می توانیم آن ها را درک کنیم. آن ها در سلامت روان ما سهم دارند و ما در سلامت روان آن ها سهیم هستیم. وقتی به کسی اطمینان داده شود که دیگران به او علاقمند هستند و او را درک می کنند، وقتی فردی از جانب دیگران عشق، مراقبت، همدلی و حمایت دریافت کند ایگوی چنین فردی کنش سالمی خواهد داشت.


2. پایان کودکی و تمنای استقلال حتی به شکل پنهانی!
هنگامی که کودک به سنین بزرگسالی(بلوغ و سال های پس از بلوغ تا سن بیست سالگی) میرسد، دیگر والدین نباید سعی کنند که افرادی ایده آل به نظر برسند. وقتی والدین می خواهند خودشان را افرادی ایده آل نشان دهند، تلویحا جایگاه کودک را بی ارزش می سازند. در این سن، معمولا عقده ی پدر و عقده ی مادر "خودآگاه" می شوند و فرد تا اندازه ای از والدین حقیقی اش جدا می شود. اما در این فرایند نباید نقش عقده ها را دست کم گرفت؛ هر یک از عقده ها، به گام هایی در جهت جدایی از والدین مجوز می دهند و مانع گام هایی دیگر می شوند. اگر به فردی هرگز اجازه داده نشود که والدینش را ترک کند و از آن ها جدا شود، یا اگر از اینکه طرز تفکر متفاوتی با پدرش داشته باشد ممانعت به عمل آید، آن گاه اوجنبه های خاصي از عقده ها را تجربه خواهد کرد. در چنین شرایطی دختر یا پسر جوان مجبور می شود با والدینش بستیزد، چون در غیر این صورت نمی تواند به جدایی از آن ها و آزادی دست یابد.گاهی اوقات – حتی زمانی که والدین به فرزندشان اجازه جدایی از خود را نمی دهند- امكان دارد كه فردآنچه را که پدر و مادرش به او نداده اند از دیگران دریافت کند و بدين طريق به استقلالي پنهان دست يابد.اما وقتی راه های مستقیم و آشکار دستیابی به استقلال بسته شده اند و فرد مجبور می شود به طور مخفیانه به آن دست پیدا کند، مقداری از قدرت ایگو تحلیل می رود. بعضی از دختران و پسران جوان، بر خلاف تأثیر عقده ها،میل شدید خود را برای استقلال به راحتی برآورده می کنند.


3. جدایی از والدین، مهمترین گام در ظهور بلوغ روانی!
استقلال یعنی میان نیازها و الزامات زندگی خود و اطرافیانمان - پدر، مادر، معلمان، جامعه ای که در آن زندگی می کنیم- تعادل برقرار کنیم. هنگامی که فرد در سنین بزرگسالی وارد چنین مراحلی می شود، احساس می کند وقت رفتن و شروعی تازه فرا رسیده است. در طی این مراحل، تغییرات شدیدی رخ می دهند. عقده ایگو خودش را دوباره سازمان می دهد و به شدت تلاش میکند تا بر بی ثباتی احساسات "ارزش خویشتن "چیره شود. بنابراین با وجودی که باید در مقابل والدینمان بایستیم، اما مهم است که تا اندازه ای هم با آن ها همبستگي داشته باشیم. ما بايد والديني داشته باشيم كه سپس بخواهيم از آن ها جدا شویم. به همین دلیل، عقده هایی که مانع هرگونه جدایی می شوند و عقده هایی که نوجوان را تهدید به از دست دادن عشق مي كنند يا موجب مي شوند كه اوارزش خویشتن را انكار كند، مشکلاتی را در پی دارند. والدینی كه مانع استقلال فرزندشان مي شوندانگار توری امن فراهم می کنند تا فرزندانشان را در آن محافظت کنند، اما این کار هرگز نمی تواند جایگزین مواجهه ای محبت آمیز، دردناک و صادقانه با فرزندان باشد. والدین از خلال این مواجهه،"خودپنداره اي"" راآشكار مي سازند که احتمالا نوجوانشان قبلا –هرگز-نديده است. وقتي نوجوان با چنین خودپنداره اي مواجه می شود می تواند خودپنداره خودش را نیز تعيين کند. در چنین مواقعی بچه ها به آرزوهای ناکام والدینشان پی می برند و به احتمال زیاد ازرؤياهاي والدين، آرماني می سازند که می خواهند خودشان دنبال کنند و به آن دست يابند. گاهی اوقات وقتی نوجوانان کارهایی را انجام مي دهند که والدین، خود را از آن ها محروم کرده اند حسادت والدین تحریک مي شود. در چنین شرایطی سایه (همه آنچه که فرد بايد از سر مي گذرانده، در صورتی که چنين نكرده) اهمیت ویژه ای دارد. اغلب اوقات آنچه که نوجوان "راه خودش" می داند، در واقع راهی عمومی و جمعی است. قبل از اینکه نوجوان بتواند مسیری واقعا منحصر به فرد برای خودش بیابد، باید مرحله ی جدایی را طی کرده باشد.




برگرفته از کتابی نوشته ورنا کاست که بزودی توسط بنیاد فرهنگ زندگی منتشر خواهد شد.
www.bonyadonline.ir



 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
رابطه ی مادر وپسر

رابطه ی مادر وپسر

یکی از رایج ترین اشکالات روانی و آسیب شناختی در رابطه بین مادر و پسر ، وابستگی شدید مادر به پسر است .
زنی که ارتباط عاطفی راضی کننده با شوهر خود ندارد ، یا طلاق گرفته ، یا شوهرش فوت کرده و یا به دلایل شخصیتی قادر به برقراری ارتباط عاشقانه با مرد دیگری نیست ، یک پیوند عاشقانه و وابسته با تک پسر ، پسر اول یا در مواردی با یکی از پسرهای خود دارد .
یعنی آن پیوند عاشقانه که در ارتباط آغازین مادر با نوزاد خود وجود داشته ، ادامه پیدا می کند . مادر نیازهای وابستگی خود را به صورت وابسته نگه داشتن پسر به خود ، ارضا می کند . ناخودآگاه و خود آگاه اجازه استقلال و فاصله گرفتن مرزدار با مادر را نمی دهد و یک پیوند دوتایی در یک حباب خود شیفته جدا از جهان بیرون ، ایجاد می گردد .
در یک سیر رشد بهنجار، از حدود 5-3 سالگی ، در پسر احساس عاشقانه نسبت به مادر به وجود می آید اما این احساس با فاصله گرفتن مادر و نزدیک تر شدن به پدر و همانند سازی پسر با پدر دریک ارتباط صمیمانه تخفیف می یابد .

وقتی مادر ، پسر را در پیوند عاشقانه نگه دارد ، عواقب متعددی برای پسر به بار می آید . اول این که هرگز احساس استقلال و خود مختاری به او دست نمی دهد و دارای هویتی کمرنگ ، با اعتماد به نفس پایین و نقش اجتماعی ضعیف می شود .
چون مادر سلطه جو و مسلط و کنترل کننده است ، نقش پدر کمرنگ می شود . پسر نمی تواند به درستی با پدر همانند سازی کند و خصلت های مردانه در او به درستی شکل نمی گیرد ( مثل ثبات قدم ، ابراز وجود ، جاه طلبی های متعارف اجتماعی ، میل به پیشرفت و …)
در صورتی که نقش پدر در خانه کمرنگ ومنفعل باشد یا پرخاشگر و طرد کننده ( که در خانواده های ایرانی و مرد ایرانی بسیار دیده می شود ) عدم توانایی در همانند سازی با پدر تشدید می شود و پسر در واقع با مادر و جنسیت زن ، همانند سازی می کند و خصلت های زنانه در او بارز می شود .
در مواردی به علت همانند سازی با مادر ، پسر تمایلات همجنس خواهانه پیدا می کند و به قولی زن صفت می شود . این پیوند سلطه آمیز مادر با پسر ، موجب برانگیختن احساس ترس و تهدید نسبت به کل زن ها در پسر می شود . تظاهرات این ترس به گونه های مختلف می تواند باشد .

گاهی اوقات ، پسر هرگز وارد رابطه عشقی – جنسی با جنس مخالف نخواهد شد .گاهی در روابط بسیار کوتاه مدت و پراکنده و هرز آمیز وارد می شود که در هیچ یک ، عشق و صمیمیت جنسی را نمی تواند تجربه کند و همیشه یک میل به انتقام جویی و ترس در او باقی می ماند .
گاهی زنی را به همسری اختیار می کند که به نوعی بتواند کاملا مادر او باشد و همان رابطه ی کودک – والد را با او می گیرد . گاهی مردانی را می بینیم که همسری کاملا مادر گونه دارند ولی متاسفانه در بیرون از خانه ، روابط پراکنده برقرار می کنند .
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
NEGINNN تاثیر رنگ ها.......... خودشناسی 7

Similar threads

بالا