بیوگرافی خوانندگان پاپ ایرانی

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیوگرافی خوانندگان پاپ ایرانی

سلام دوستان عزیز:gol::gol::gol:

قصد دارم با کمک شما عزیزان در اینجا بیوگرافی و شرح حال موزیسین ها و

آوازخوان های بنام و مشهور ایران وجهان رو قرار بدم.بی شک هنر تعالی روح است
و نمود زیبایی های درونی انسان در کالبد کاغذ و متن آواز ها و موسیقی به عنوان
یک هنر توانسته سهم عمده ای داشته باشه در این راه..بیاییم با هنرمندان این رشته و این هنر بیشتر آشنا بشیم..ضمن دعوت از شما برای شرکت در این تایپیک .. از توجهی که به این تایپیک داشته اید متشکرم..


این تایپیک شروعی است کو چک برای آشنایی و شناخت یکی از بزرگترین دلمشغولی های بشر یعنی موسیقی..
امید وارم بتونم با کمک شما عزیزان و هنردوستان و با استمداد از کسایی که در این مورد تجربه و آشنایی ای دارند یک تایپیک زیبا و بدرد بخور رو عرضه بکنیم..


چند نکته

  1. هفته ای 6 تا 7 تا بیوگرافی گذاشته می شود
  2. بیوگرافی تمام خوانندگان جمع اوری شده و به صورت رندوم گذاشته میشود
  3. اگر کسی بیوگرافی خواننده ای رو خواست به صورت غیر نوبت گذاشته میشود
  4. در اخر تشکر ویژه ای از مدیر این تالار marmaran و bmd و..... دارم

:w18::w18::w18:



 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:بیوگرافی اقای صدا ابی:gol:

نام اصلی ابراهيم حامدی
معروف به ابی
تولد 29 خرداد 1328 در تهران
ملیت ایرانی
سبک پاپ




ابراهيم حامدي متخلص به "ابي" در 29 خرداد سال 1328 در ميدان فوزيه تهران ديده به جهان گشود.
او در اوان نوجواني به استعدادهاي خويش در خواندن پي برد و شروع به خواندن در يک گروه دوستانه به نام sun boys کرد و خواندن در باشگاهها و کاخ هاي جوانان را آغاز کرد و پس از چند سال ، در آغاز جواني اولين ترانه ي مستقل خود را اجرا کرد.اين اثر ترانه اي بود با نام "عطش" از ساخته هاي " استاد حسين واثقي "براي فيلمي با همين عنوان. "ابي" اين ترانه را با چنان قدرت و زيبايي اجرا کرد که توجه بسياري را به خود جلب کرد.
ابي به اين ترتيب پا به عرصه ي ترانه گذاشت و آغازگر سبکي تازه در ترانه نوين ايران شد. او با اتکا بر صداي توانمند و بي نظيرش پا به عرصه پر فراز و نشيب ترانه گذاشت. او از همان روزهاي اول و آثار نخستينش نشان داد که حرفهاي بسياري براي گفتن دارد و مي تواند تأثير به سزايي در شکلگيري ترانه نوين ايران که آن روزها چند سالي بيشتر از عمرش نمي گذشت داشته باشد.
دومين ترانه او ترانه اي بود اعتراضي به نام "چرا" ، با شعر "مسعود هوشمند" و آهنگ "استاد حسين واثقي " که به سبک و شيوه اي بسيار زيبا توسط او خوانده شد. اما سومين آهنگي که "ابي" اجرا کرد و به گفته خودش باعث معروفيت او شد ترانه اي به نام "شب" بود با "شعر "اردلان سرفراز" و آهنگ "منصور ايران نژاد " که در شوي "ميخک نقره اي" زنده ياد "فريدون فرخزاد" به گوش مردم رسيد. اين ترانه به خاطر شعر و موسيقي قوي و همچنين اجراي عالي خواننده بسيار مورد توجه قرار گرفت و همگان را به تحسين واداشت.
ابي در همين دوران با شهبال و شهرام شبپره آشنا شد و با ايشان شروع به همکاري در گروهي کرد که در آن روزگار يکي از بهترين گروههاي موسيقي در ايران بود. بله او مدتي با گروه Black cats همکاري کرد و شبهاي بسياري را در کاباره ي "کوچيني" به روي صحنه رفت و تجربه کسب کرد . اما پس از مدتي فعاليت خود را با اين گروه قطع کرد و کارش را به صورت مستقل و به تنهايي ادامه داد .
واين آغاز کار هنرمندي بود که فريادش تبديل به صداي در گلو خفه شده مردم ايران شد.


"ابي" کارش را با همين سبک و سياق ادامه داد ودر طول سالهاي پيش از انقلاب ده ها ترانه اجرا کرد. که اين ترانه ها در سالهای بعد از انقلاب در قالب چهار آلبوم منتشر شد . اين آلبومها به ترتيب "تپش" ، "نازي ناز کن" ،"شب زده" و"کوه يخ" نام داشت. او در اين چهار آلبوم آثاري جاويدان از بهترين ترانه سرايان و آهنگسازان ايران را اجرا کرد .
ابي همچنان در آن سالها بر روي تعداد زيادي از فيلمها ترانه خواند و سکانسهايي ماندگار از تلفيق هنر کارگردانان ، بازيگران و صداي "ابي" ساخته شد.
از جمله فيلمهايي که "ابي" براي آنها ترانه خواند مي توان به فيلمهاي : عطش ، هياهو ، تپش ، کندو ، ذبيح ، قاصدک ، بت شکن ، گل هاي کاغذي ، شب زخمي ، خاکستري ، باغ بلور ، تهمت ، بر فراز آسمانها و بوي گندم اشاره نمود. همچنين او در زمينه بازيگري هم يک بار خود را آزمود و در فيلم "بوي گندم" ايفاي نقش کرد .
"ابي" دو سال پيش از انقلاب براي اجراي يک سري کنسرت در آمريکا از ايران خارج و به دليل شکل گرفتن انقلاب در ايران در آمريکا ماندگار شد .



ابراهيم حامدي در سالهاي سخت و سنگين غربت نيز قدمي از راه خود پا پس نکشيد و خود را در بازار غير مسيول "لوس آنجلس" رها نکرد و با سختي زياد به انجام کار درست با ترانه سرايان و آهنگسازان مسيول و نام آشنا ادامه داد. او در طول سالهاي غربت تا به امروز دوازده آلبوم منتشر کرده است که به ترتيب انتشار عبارتند از : با تو ، غريبه ، خليج ، ستاره دنباله دار ، معلم بد ، اتل متل ، ستاره هاي سربي ، عطر تو ، پير ، تاج ترانه ، طلوع کن و شب نيلوفري .
" ابي" در تمامي اين سالها چه قبل و چه بعد از انقلاب و از همان کارهای آغازين خود و در طول سالهای غربت هيچگاه مسيوليت خود را نسبت به ايران و وضعيت مردم آن فراموش نکرده است و هميشه ترانه هاي ملي و ميهني و ترانه هاي معترض را در کنار ترانه هاي عاشقانه اجرا کرده و به سمع دوستداران صدايش رسانده است . ترانه هايي چون : چرا ، شب ، پاينده باد ايران ، روستايی ، هم غصه ، پير ، خليج فارس ، گل سرخ ، خانه سرخ ، خورشيد بي حجاب ، نون و پنير و سبزي ، اتل متل ، معلم بد ، طلوع کن ، هلا ، درخت ، سياه پوشها و چندين و چند ترانه ديگر از اين دست. او با انتخاب و اجراي اين آثار نشان داده که نسبت به مردم و ميهنش چه احساس ناب و خالصي دارد و اوج اين احساس را در ترانه "خليج فارس" که بي شک يکي از زيباترين آثار خلق شده در تاريخ ترانه نوين ايران مي باشد مشاهده مي کنيم ترانه اي که در زمان اجرايش توسط "ابي" اشک لذت و غرور و ميهن پرستي را بر ديگان هر ايراني جاري مي سازد .
ابی جوایز مختلف جهانی را برده است از جمله شکست ابراهیم تاتلیس خواننده قرن ترکیه در سال 1354 در کشورش با آهنگ شکار. اما مهمترین جایزه جهانی ابی آقای صدا شدن در جهان در سال 1993 در سالن بزرگ استرالیا با آهنگ معروف خلیج فارس بود که لقب Master Of Voice را کسب کرد. او از پر طرفدارترین خواننده های تاریخ ایران به شمار میرود که بزرگترین سالنهای کنسرت از جمله اسکار و نوبل کنسرت داده است و پای ایرانیها را به این سالنها باز کرده است.
ابي در اجراي کنسرت نيز به موفقيتهاي بسياري دست يافته و درهاي سالنهاي بزرگ و مشهور در جهان با اتکا بر توان بالاي صدايش در اجراهاي زنده و همچنين ترانه هاي خاطره ساز و محبوبش سالانه هزاران ايراني را در اين سالنها در اقصي نقاط جهان گرد هم مي آورد و برايشان از "عشق" مي خواند . از جمله سالنهای نامداری که ابی در آنان برنامه اجرا کرده مي توان به اين سالنها اشاره کرد :
يونيورسال آمفي تياتر (لوس آنجلس) ، شراين آدوتوريوم (محل برگزاري مراسم اسکار) ، گريک تياتر (لوس آنجلس) ، کندي سنتر (واشنگتن) ، اپراي سيدني (همراه با ارکستر سمفوني سيدني ) ، سالن سلطنتي نوبل (استکهلم ) ، کويين آمفي تياتر (ونکوور) ، گلوين (سالن بين المللي سويد ) ، فيلارمونيک برلن (برلين) ، گلف دبي (سالن بين المللي دبي) ، اويشن کلاب (سالن بين المللي دبي ) ، کنسرت هاوس (يوتبوري) و ...
"ابي" در تمام دوران هنري اش با بهترين ترانه سرايان و آهنگسازان ايران همکاري داشته و بهترين آثار آنان را اجرا نموده است. شايد از اصلي ترين دلايل موفقيت او و ماندگار شدن آثار او در طول بيش از سي سال همين همکاري هاست ، که حاصلش خلق ترانه هايي ماندگار در ترانه نوين ايران مي باشد . از جمله بزرگاني که "ابي" با آنها همکاري داشته است مي توان به ترانه سراياني چون : ايرج جنتي عطايي ، اردلان سرفراز ، شهيار قنبري ، ليلا کسري(هديه) ، منصور تهراني ، زويا زاکاريان ، هما مير افشار و غيره اشاره کرد و از آهنگسازاني چون زنده ياد واروژان ، بابک بيات ، فريد زلاند ، سياوش قميشي ، محمد شمس ، اسفنديار منفرد زاده و غيره نام برد .
"ابي" آوازخواني ست مردمي که از دل مردم ايران زاده شده است. او با احترام به گوش و هوش مردم ايران در طول سي و پنج سال کار هنري اش و با قبول سنگيني مسيوليتي که بر دوش دارد و با تلاش پشتکار زياد و با خلق آثاري که در گوشت و خون مردم ايران جاي گرفته است و همچنين شخصيت هنري محبوبي که دارد توانسته دل بسياري از ايرانيان را بدست آورد و اين ارتباط با جوانان در ايران به حدي است که نام "ابي" بر ديوارهاي دورافتاده ترين روستاهاي ايران نيز به عنوان خواننده محبوب آنان نقش بسته و اين نشان از اوج موفقيت و محبو بيت يک هنرمند است.


آلبوم‌های پیش از انقلاب


* شب
* پير
* تپش
* نازی نازکن
* شب زده
* کوه یخ


آلبوم‌های پس از انقلاب


* با تو
* غريبه
* خليج
* ستارهٔ دنباله دار
* معلم بد
* اتل متل
* ستاره‌های سربی
* عطر تو
* پير
* تاج ترانه
* طلوع کن
* شب نيلوفری
* حسرت پرواز




 
آخرین ویرایش:

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عکس هایی از ابی










ابی در کنار پسرش فرشید


عکس های کودکی ابی

 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:بیوگرافی معین:gol:

بيوگرافي: استاد نصرالله معین متولد سال 1330 در شهرستان نجف اباد اصفهان . وی در خانواده ای 13 نفره
همراه با 4برادر و7 خواهر بزرگ شد . خانواده ای که از نظر مالی در سطحی متوسط قرار داشتند . معین همچون دیگر ستارگان به نام موسیقی کشور از همان دوران کودکی علاقه خود را به اواز، در خواندن قران و اشعار شعرای نامی ایرانی نشان داده بود . معین در سن 18 سالگی نزد بزرگترین اساتید اواز ان زمان همچون استاد تاج اصفهانی و استاد حسن کسایی به یادگیریه گوشه ها و دستگاه های اواز ایرانی پرداخت . بعد ها معین از سال 1352 تا1357 در هتل عباسی و کاباره هزار و یک شب به اجرای برنامه مشغول شد . دیری نگذشت که نام معین نه تنها در اصفهان بلکه در میان علاقه مندان به موسیقی در سراسر ایران شنیده میشد . وابستگی بیش از حد معین به زادگاهش سبب شد تا وی نتواند همزمان با دیگر خوانندگان هم سن و سال خود که در ان موقع در تهران مشغول بودند کار کند . همین مسئله باعث شد تا معین اولین کار خود را در سال 1359 با عنوان یکی را دوست میدارم روانه دنیای موسیقی کند . اما نکته مهم این بود که یکی را دوست میدارم با ترانه ای از مسعود امینی و اهنگی از معین ان چنان در میان مردم جا باز کرد که این اثر پس از مدتی کوتاه از مرز های ایران گذشت و توسط خوانندگان ایرانی که پس از انقلاب به امریکا مهاجرت کرده بودند خوانده شد . هایده ، ابی و عارف از جمله معروف ترین این افراد بودند .معین یک شبه راهی را که بسیاری برای ان سال ها کار کرده بودند پیموده بود و اینک تبدیل به اوازه خوانی نامی تبدیل شده بود . معین پس از انقلاب و حتی بعد از اجرای اولین کار خود همچنان به علت وابستگی های خویش در ایران مانده بود ، اما دیگر چاره ای جز ترک وطن نداشت . معین به سال 1360ایران را با هدف رسیدن به امریکا به مقصد اسپانیا ترک کرد . شاید بهترین خاطره از این ماجرا ترانه حیرت سروده اردلان سرفراز است که در همان سال های انقلاب و اوج گیری معین به وی تقدیم شد . که دران اردلان پس از صحبت از اوضاع موجود در کشور پس از انقلاب به صدای معین اشاره میکند که در این تنهایی مطلق فقط دست تو بر در زد و از خروج اجباری معین از کشور می گوید ( این ترانه بعد ها توسط معین با اهنگی از خودش خوانده شد). معین مدتی در اسپانیا اقامت داشت ودر انجا به اجرای برنامه در کلوپ ها پرداخت . پس از مدتی و به کمک دوستان خود و همچنین همکاری خانم هایده راهی امریکا شد تا معین وارد مرحله دیگری از کار هنری خود شود . مرحله ای که باید دور از وطن در دیار غربت سپری میشد . معین در سال 1362 اولین البوم مستقل خود را با نام می پرستم از شرکت ترانه راهی بازار کرد . می پرستم با ترانه زیبایی از معین و اهنگ کاظم رزازان به همراه دیگر اهنگ های البوم تنوانست تا فروش بالایی را برای اولین البوم معین داشته باشد . معین در کنار هایده تشکیل یک زوج هنری بسیار حرفه ای را داده بودند و البوم گل های غربت با صدای این دو توانست پرفروش ترین البوم سال شود اما این زوج هنری با فوت هایده از میان رفت ، که این مسئله ضربه ای جبران ناپذیر به موسیقی ایرانی وارد کرد . معین یک بار دیگر توانست با البوم پریچه در سال 1364 با اهنگ هایی از فرید زولاند و بیژن مرتضوی پرفروش ترین البوم سال را منتشر کند . پریچه اثری ماندگار از معین با ترانه ای از اردلان سرفراز که به یاد مادر سروده شده بود . سال 1368 ازدواج معین با خانمی ایرانی در امریکا در سن 38 سالگی . وی در همان سال البوم زیبای صبحت بخیرعزیزم را روانه بازار کرد . دوسال بعد یعنی در سال 1370 اولین فرزند معین متولد شد ، وشاید تاثیر ترانه زیبای پریچه سبب شد تا معین نام دخترش را پریچهر بگذارد . در همان سال اهنگ سکه به عنوان هدیه نوروزی معین پخش شد ، و پس از ان البوم تولد عشق را راهی دنیای موسیقی کرد . بی شک ماندگار ترین ترانه این البوم اثر(( میلاد)) است . ترانه ای بی نظیر از همایون هوشیار نژاد در کنار اهنگی پر شکوه از حسن شماعی زاده سبب شد تا معین یک بار دیگر هنر خود را به رخ بکشاند . معین در سال 1374 از همسر خود جدا شد ، و تا مدتی در تنهایی به سر برد . وی در سال 1378 مجددا ازدواج میکند اما این بار با خانمی کانادایی به نام پانته آ ، که حاصل ان دختری دیگر به نام ستاره بود . انتشار البوم پرواز در سال 1379 پرواز شکوهمندانه دیگری بود برای معین در اسمان هنر ایرانی .1381 انتشار البوم لحظه ها ، البومی که در سطحی فوق العاده و بالاتر از موسیقی زمان خویش منتشر شده بود اثر لحظه ها با اهنگی خاص و کاملا حرفه ای از حسن شماعی زاده و اوای بی نظیر معین کار را به اثری ماندگار در موسیقی ایرانی تبدیل کرد . بی شک در ان زمان کسی نمی دانست برای شنیدن البوم بعدی معین باید چیزی در حدود شش سال انتظار بکشد . معین یک بار دیگر در سال 1382 طعم تلخ جدایی را چشید و از همسر خود طلاق گرفت . وی در همین سال ها یکی از برادان خویش ( فتح الله ) را نیز از دست داد . این جریانات سبب شد تا نزدیک به یک سال از موسیقی کناره گیری کند . در اواخر سال 1383 معین شرایط روحی خود را بدست اورد و برای انتشار البوم بعدی خود اماده شد . در این میان حجم بالای کارهای ارائه شده به معین و مسائل دیگر از جمله حساسیت معین برای ارائه البوم ماندگار دیگر سبب شد تا انتشار ان مرتبا به تعویق بیافتد . اما معین در این میان 3 کار از البوم خود را به نام های خوشبینی ، طلوع و بت پرست را منتشر کرد . پاییز سال1386 انتشار البوم طلوع . معین دوباره برگشته بود با کارهایی رویایی و..... البومی بی نظیر با همکاری اساتیدی چون بابک بیات ، فضل الله توکل ، صادق نوجوکی ، کاظم عالمی ، بابک رادمنش و..... استاد معین از جمله خوانندگانی است که کنسرت های فراوانی را در طول سال برگزار میکند ، کنسرت های معین در مجلل ترین و با شکوه ترین سالن های کنسرت برپا میشود . توانایی ایشان در اجرای کنسرت منحصر به فرد است اشنایی معین به دستگاهها و گوشه های اواز ایرانی سبب شده تا معین در اجرای برنامه هایش متفاوت با دیگر خوانندگان باشد و ساعت ها به اجرای برنامه اش بپردازد . نکته دیگری که می توان به ان اشاره کرد تنوع کاری معین است ، که این مسئله اورا یک بار دیگر به خواننده ای استثنایی تبدیل کرده . اجرای اهنگ در دستگاه های اصیل ایرانی ،و همچنین اجرا در موسیقی پاپ باعث شده تا وی را پرچم دار سبک پاپ سنتی بدانند . تنوع کاری معین علاوه بر نوع اهنگ ها به ترانه سرایان و اهنگ سازان نیز مربوط میشود . به طوری که در اثار معین هیچ گاه در البوم ها تکرار احساس نمی شود . معین همچنین یک اهنگساز توانمند نیز هست . ساخت اثار ماندگاری همچون یکی را دوست میدارم ، کعبه ، گلایه و...خود نشان دهنده این امر است . وی همچنین ازسال ها پیش یعنی در ایران به نواختن عود (بربط) مشغول بوده است و اکنون چیزی در حدود 40 سال است که این ساز اصیل ایرانی را می نوازد . امروزه دیگر معین تنها یک خواننده با طرفداران میلیونی نیست . معین بخشی از موسیقی ایرانی محسوب می شود و بی شک این موسیقی خصوصا در این سال های غربت مدیون معین است . وی همواره به مردم و هنر متعهد بوده است . صدای اسمانی معین به همراه ترانه ها و اهنگ های که در این سال ها منتشر کرده سبب شده تا به وی جاودان صدای عشق گویند . با ارزوی اینکه یک بار دیگر صدای معین ،جاودان صدای عشق ، در ایران همیشه جاوید، طنین انداز شود .

:w18::w18::w18:
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:whistle::whistle::whistle:شایعات :whistle::whistle::whistle:
اولین و باور انگیز ترین شایعه در مورد معین اینست که می گویند معین نابینا می باشد. در صورتی که معین از هر دو چشم بینا است و فقط یکی چشمان او به خاطر صدمه دیدن عصب پلک او در زمان نوجوانی کم سو شده و به خاطر غیر متعادل بودن پلک (ناتوانی باز نگه داشتن او در زمان طولانی) چشمش از عینک آفتابی طبی استفاده می کند.
دومین شایعه که بیشتر از روی اشتباه است نام معین می باشد که او را به اسم رضا می شناسند و گروهی اسمش را معین می دانند در صورتی که نام وی نصرالله می باشد. رضا شاعر بیشتر آهنگ های معین قبل از خروج وی از ایران بوده و بخاطر اینکه در کاست هایی که منتشر شد نام این دو را در کنار هم به این صورت رضا. معین چاپ کرده بودند بیشتر دوستاران وی به اشتباه او را رضا معین خواندند و یا بعضی ها اسم او را معین تصور کردند.
شایعات بسیار دیگری هم هست همانند اینکه امید برادر معین می باشد در صورتی که معین هیچ نسبتی با امید ندارد (معین ۳ برادر به نام های مصطفی مرتضی و فتح الله داشت که فتح الله در سال ۱۳۸۲ فوت کرده). و یا اینکه معین در آمریکا دارای چند شرکت بزرگ و چند قمار خانه و مشروب فروشی است. در صورتی که او تنها منبع درآمدش فقط از راه خوانندگی و کلاس های موسیقی می باشد. وی از مشروب متنفر است زیرا او به دین اسلام اعتقاد دارد و نماز خود را ترک نگفته و همیشه با خدای خود در راز و نیاز است و همیشه موفقیت خود را در کمک خداوند به خود می داند.
امروزه معین به خاطر موقعیت بالایی که دارد بیشتر از پیش به آهنگ ها و ترانه هایی که قرار به اجرای آن دارد حساسیت نشان می دهد. و از طرف دیگر به خاطر وجود افرادی که هیچ از این هنر والا نمی دانند و فقط صرف داشتن موقعیت مالی بالایی که برخوردارند بیشتر این هنر را به تفریح تشبیه کرده اند کمتر کسی هست که اشعار و آهنگ های مناسب برای معین بسراید و بسازد. به همین خاطر انتشار کارهای جدید از طرف او با فواصل بسیار انجام میگیرد
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این هم یه اهنگ زیبا از معین

قسم نخور به جونم که بی قسم میدومنم نور ستاره تو رفته از آسمونم
چشام اشکی نداره به پای تو بباره یه قلب پاره پاره قسم خوردن نداره
نگینی بودی بر انگشتر من امیدی در دل عاشقتر من
تو که آتش زدی بر هستی من به باد دادی چرا خاکستر من
توکه با قلب عاشق میپریدی شکستی پس چرابال و پر من
چرا میخوای قسمهای دروغین بشه یکبار دیگه باور من
قسم نخور به جونم که بی قسم میدومنم نور ستاره تو رفته از آسمونم



چشام اشکی نداره به پای تو بباره یه قلب پاره پاره قسم خوردن نداره

تو دنیایی که آوار مصیبت بادستهای تو ریخته بر سر من
چرا میخوای بدونم با یه حس حقیقی هستی یارویاور من
تو که بیگانه هستی با سپیدی تو که دلبستگیهامو ندیدی
در این بازار داغ ناامیدی توراباورکنم با چه امیدی

قسم نخور به جونم که بی قسم میدونم

نور ستاره تو رفته از آسمونم
نگینی بودی بر انگشتر من امیدی در دل عاشقتر من
تو که آتش زدی بر هستی من به باد دادی چرا خاکستر من
توکه با قلب عاشق میپریدی شکستی پس چرابال و پر من
چرا م یخوای قسمهای دروغین بشه یکبار دیگه باور من

 

bmd

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون چه کار قشنگی پسر ایرونی.. جای هنرمندای کشورمون خالی بود واقعا... دستت درد نکنه.. اگه از حبیب تونستی بیوگرافی تکمیلی و آهنگای قدیمی بزاری کلی خوشحال میشم.. :heart::heart::w16::w16::heart::heart:
ببار ای برف سنگین بر مزارم
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol::gol::gol:بیوگرافی حبیب:gol::gol::gol:

حبيب محبيان بهتر شناخته با نام حبيب در سال 1331 هجري شمسي در شمران آذرباييجان به دنيا آمد. سه سال در رضاييه و چند سالي هم در تبريز زندگي كرده است و اصلتاً متعلق به رضاييه است. خانواده او هنرمند و علاقه مند به موسيقي بودند. برادران او گرچه به صورت غير حرفه اي، ولي براي دل خودشان ويولون ميزدند. يكي از آنها صداي خوبي داشته و آواز ميخوانده است. حبيب هم از همان دوران كودكي به گيتار علاقه فراواني داشته و تنها كسي هم كه به راه موسيقي كشيده شد خود حبيب بود و با مخالفت هاي اعضاي خانواده روبرو شد و به خاطر اين كار تنبيه بدني هم شده است،
، ولي عشق حبيب به اين كار باعث نشد كه از كار خود دست بكشد. دوران دبيرستان او مصادف با دهه شصت اروپا و پيدايش گروه بيتل ها (Beatles) بود كه ذوق و شوق موسيقي را در وجود حبيب ايجاد كرد و باعث شد كه به آموختن موسيقي و نواختن گيتار كه ساز مورد علاقه اش نيز بود روي آورد. چند سال بعد طي تبلیغ راديو و تلويزيون براي استخدام خواننده راهي آنجا شد تا در بين بيشمار شركت كنندگان كه حدود هشت هزار نفر بودند قرار بگيرد. پس از گذراندن مراحلي بسيار سخت مورد تاييد داوران قرار گرفت و در بين شانزده – هفده نفر ديگري كه در اين مسابقه قبول شده بودند جاي گرفت. دو سال در آنجا ماند و در طول اين دو سال آموزش موسيقي هم ميديد و زمينه پيشرفت حبيب داشت فراهم ميشد كه خدمت سربازي سرش را گرفت. به خدمت سربازي رفت و آموزشي را در كرمان و خدمت را در اروميه گذراند.او در خدمت نيز جزء خوانندگان باشگاه افسران شد تا در كاخ جوانان برنامه اجرا كنند و اين گونه از طرف كاخ جوانان رضاييه به تمام كاخ هاي جوانان سرتاسر ايران سفر كرده است. پس از اتمام سربازي با دختري به نام شادي ازدواج ميكند كه يك پسر هم به نام احمدرضا از او دارد كه در ايران زندگي ميكند. يك روز كه شادي براي انجام كارهاي روزمره در خيابان راه ميرفته پايش پيچ ميخورد و به علت اين كه بچه دستش بوده به زمين ميخورد.
او را به بيمارستان ميبرند و به علت اشتباهي زدن آمپول كزاز در عرض بيست ثانيه او را ميكشند. در همان زمان مادر حبيب هم كه برايش بسيار عزيز نيز بوده فوت ميكند تا اين گونه دو خاطره ي بد در ذهن حبيب نقش ببندد. حبيب در سال 1356 اولين آلبومش را با عنوان "مرد تنهاي شب" روانه بازار ميكند. مرد تنهاي شب آلبومي بود كه بيشتر كارهايش همانند شعر، آهنگ و تنظيم از خود حبيب بود و با اين كار توانست راه صد ساله را يك شبه تمام كند و محبوبيت زيادي بين مردم به دست آورد. او بيشتر آهنگ هاي اين آلبوم را براي مرحوم مادرش و همسرش خواند تا اين گونه درد دلش كمي آرام بگيرد. آهنگ هايي همانند "شهلاي من" و "نگاهم" را به ياد همسرش خواند و دو آهنگ نيز به نام هاي "مادر" و خرس كوكي (ببار اي برف)" در سوگ مادرش خواند. با زن ديگري به نام ناهيد ازدواج كرد كه پسرش محمد كه خواننده مطرحي نيز هست از همسر دوم ايشان است.
حبيب علاوه بر خوانندگي آهنگساز قهاري نيز هست كه علاوه بر ساختن آهنگ ترانه هاي خود اگر لازم بداند براي ديگر خوانندگان نيز آهنگسازي ميكند. او استاد نوازندگي گيتار است و از معدود خوانندگانيست كه در كارهايش از گيتار دوازده سيم استفاده ميكند و در كنسرت هايش نيز يكي از نوازندگان گيتار خود اوست و در حين اين كه ميخواند گيتار هم ميزند.
صداي حبيب يك صداي زيبا، لطيف، دلنشين و پر احساس است كه قابليت هاي فراوان صدايش او را به يك خواننده منحصر به فرد تبديل كرده است. يكي از ويژگي هاي مهم و بارز صداي او لرزش خاصي است كه دارا ميباشد و در خواندن گام بالا طوري صداي خود را ميلرزاند كه به جرات ميتوان گفت كه هيچ خواننده اي قادر به اين كار نيست و همين قابليت ها است كه او را جزء خوانندگان صاحب سبك كرده است.
حبيب در طول آلبوم هايي كه در زندگي هنري خود بيرون داده يكي از متفاوت ترين هنرمنداست. دو آلبوم اول او با نام هاي مرد تنهاي شب و سلام همسايه كه قبل از انقلاب منتشر شدند ريتمي آرام داشتند و بيشتر آهنگ هاي آن غمگين بودند. از سال 1360 به بعد كه حبيب براي ادامه كار هنري به خارج رفت سه آلبوم به نام هاي آفتاب مهتاب، خورشيد خانوم و همراز را بيرون داد كه كاملاً با دو آلبوم قبلي متفاوت بودند ولي همه به سبك خود او خوانده شده بودند. آلبوم همراز آلبومي شاد بود و با آهنگسازي خود حبيب دسته بندي شده بود. آلبوم هاي آفتاب مهتاب و خورشيد خانوم كه بيشتر آهنگ هاي آن سنتي بودند خوانده شد با اين تفاوت كه آفتاب مهتاب شاد بود ولي خورشيد خانوم غمگين. بعد از آن، آلبوم آخه عزيزم چي ميشه منتشر شد كه باز به سبك خاص و زيبايي خوانده شده بود. بعد از اين آلبوم پرطرفدارترين سبك حبيب شروع شد. او آلبوم صفر را ساخت و بعد از آن بزن باران، كوير باور، خداوندا و خانه كوچك را منتشر كرد كه بسيار خوب مورد توجه قرار گرفت ولي در دو آلبوم بعدي خود پسرش را هم به عرصه خوانندگي آورد كه در اين آلبوم ها كه جووني و خودشه نام داشتند، بيشتر آهنگ هايي با ريتم تند و امروزي را اجرا كرد كه زياد با سبك خودش هم خواني نداشت. آخرين آلبوم او هم تا اكنون ايران بانو است كه مخلوطي از سه آلبوم قبلي است، يعني از لحاظ سبك خواندن، هم به سبك امروزي است هم به سبك قديمي حبيب.
بيشتر آهنگ هاي حبيب بر وزن اجتماعي هستند و نمونه هاي آن را ميتوان از آهنگ هاي خداوندا، خانه كوچك، بني آدم و ... نام برد. بعد از آن، آهنگ هاي سياسي بيشتر كارهاي حبيب را تشكيل ميدهند و نمونه بارز آن را ميتوان از آهنگ هاي افق، بزن باران، خرچنگ هاي مردابي، گلسرخي و ... نام برد. آهنگ هاي عاشقانه و ديگر آهنگ ها بقيه ي كارهاي او را شكل ميدهند.
ايشان هم اكنون با همسرش ناهيد و پسرش محمد در سن پدرو، شهري حومه لس آنجلس زندگي ميكنند

 
  • Like
واکنش ها: bmd

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عکس های کنسرت حبیب در لندن[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]حبیب خواننده و نوازنده گیتار در لندن[/FONT]

عکس های کنسرت حبیب در لندن

عکس های کنسرت حبیب در لندن

عکس های کنسرت حبیب در لندن

عکس های کنسرت حبیب در لندن










 
  • Like
واکنش ها: bmd

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:surprised::surprised::surprised:بیوگرافی سیاوش قمیشی:surprised::surprised::surprised:

قسمت 1

سياوش قميشي متولد 21 خرداد ماه 1324 هجری شمسی برابر با 11 june سال 1945 میلادی صادره از اهواز به شماره ی شناسنامه ی 173 می باشد . پدرش مصطفی قمیشی در شهر دزفول و در روستایی به نام « قمیش » زندگی می کرده است و اصلا متعلق به همانجا می باشد ؛ اکنون فوت شده و در آرامگاه شاه عبدالعظیم در شهر تهران آرمیده است . رود دز از میان شهرستان دزفول می گذرد . در قدیم برای آب رسانی در شهر دزفول در زیر زمین تونل هایی حفر میشد که آب را به تمام نقاط شهر می رساند . در محل های مخصوصی زمین را حفر می کردند تا به این تونل برسند که به این محل ها قمیش ( قمش ) می گفتند . این قمیش ها تا دهه چهل خورشیدی مورد استفاده مردم برای نوشیدن ، شستشو و ... بوده است و پس از آن به علت گسترش لوله کشی مسدود و در حال حاضر آبی در آنها جاری نمی باشد . اکنون نیز روستاهای زیادی با این نام موجود هستند که به عنوان مثال می توان از « قمیش » ، « قمیشانه » ، « قمیش اصلان » و « قمیش حاجیان » و ... نام برد . سياوش قميشي کوچکترین فرزند خانواده ی خویش است و دارای دو برادر به نام های سیامک و سیروس و یک خواهر به نام سیمین می باشد . او نزدیک به 9 ماه بیشتر نداشت که خانواده اش تصمیم گرفتند راهی تهران شوند و به همراه این تغییر محل زندگی ، سیاوش قمیشی نیز توسط خانواده به تهران آورده شد . مادرش به آموختن موسیقی می پرداخت ، پیانو می نواخت و خانمی به نام اُلگا ( که تباری روس داشت ) به وی آموزش میداد . سیاوش که حدود 6 سال بیشتر نداشت از شنیدن صدای نواختن آنها لذت بسیاری می برد و در عین کودکی و با اینکه پایش به پدال های پیانو نمی رسید به پشت ساز مادرش ( پیانو ) می نشست و در عالم بچگی با پدال های آن بازی می کرد . در حین همین بازی ها و به همراه صداهائی که از این ساز خارج میشد احساس خوبی به وی دست میداد و همانجا بود که سیاوش به موسیقی علاقه ای ویژه پیدا کرد . خانواده ی سياوش قميشي که علاقه ی او را به موسیقی درک کرده بودند خانمی را برای تعلیم به وی استخدام کردند و او چهار سال زیر نظر این معلم به آموختن زیر و بم موسیقی پرداخت . بعدها گیتاری برایش تهیه کردند و سیاوش از ده سالگی ، شخصا و بدون این که معلمی داشته باشد به نواختن گیتار مشغول شد و در مدت کوتاهی توانست به آن مسلط شود . آن چه از دوران کودکی به نیکی باقی در ذهن سیاوش مانده نوروز ، ماهی قرمز و شمردن پول های عیدی است . کلاس هفتم و هشتم را در تهران و در مدرسه ی البرز به درس خواندن مشغول شد و در همان دوران با کوروش یغمائی صمیمیت فراوانی پیدا کرد . این دو در خلوت دوستانه ی شان به خواندن و نواختن می پرداختند و بعد ها نیز همکاری بیشتری با هم پیدا کردند . سياوش قميشي در سن 12سالگی به آن مرحله رسیده بود که می توانست هنر موسیقی اش را در مقابل عموم به نمایش بگذارد . به همین جهت به همراه بندی اجرای موسیقی را شروع کرد . بعد از یک سال چنان پیشرفت خوبی حاصل کرد که از سیزده سالگی در مُتل قو با ارکستری که مخصوص به خودش بود آهنگ های خواننده های معروف آن زمان ( مانند بیتلز و ... ) را می خواند و از این طریق کسب در آمد می نمود . آهنگ قایقران اولین تجریه ی آهنگ سازی سياوش قميشي در سن ( 14 سالگی ) بود ، آهنگی که توسط خواننده ای به نام ضیا خوانده شد . پدر سیاوش قمیشی با گرایش او به سمت موزسیقی مخالف بود و از اینکه پسرش چنین راهی را انتخاب کرده راضی به نظر نمی رسید . به همین علت سیاوش مجبور شد راهش را به تنهایی ادامه دهد و مسیر زندگیش را خودش انتخاب نماید . زمانی که سیاوش در ایران به موسیقی می پرداخت ، برادر و خواهرش در انگلستان به تحصیل مشغول بودند . داستان از این قرار است که وقتی برادرش در فصل تابستان برای دیدار خانواده به تهران آمد به سياوش قميشي پیشنهاد داد که همراه او به انگلستان برود و هنرش را در آنجا دنبال نماید . سیاوش نیز پیشنهاد وی را پذیرفت . این چنین شد که سياوش قميشي در سال 1959در حالی که هنوز به سن چهارده سالگی نرسیده بود با خوشحالی و شادمانی به نزد برادر و خواهرش در لندن رفت و در انگلستان سکنی گزید . به مدت یک سال در کنار برادرش زندگی کرد اما طرز فکر آنها زیاد با هم متناسب نبود ؛ ( سیاوش زیاد به کلاب می رفت و موزیک گوش میداد و این نوع زندگی مورد تائید برادر و خواهرش نبود ) . به علت همین عدم تفاهم بعد از مدتی از برادرش جدا شد و شخصا به زندگی پرداخت . در سال های 1961 تا 1962 ، حضور او در انگلستان مصادف با زایش گروه های معروف و قدرتمند موزیک مانند بیتلز بود که مسلما تاثیر شگرفی در رشد و شکوفایی هنر وی داشته است . دیپلمش را از high school ( دبیرستان ) در لندن گرفت و بعد از آن به royal academy of arts رفت و تحصیلش را در رشته ی classical jaaz ادامه داد . composition خواند و مدرک arrangment از royal academy of arts اخذ نمود . او با با اعضاء گروه هایی که کنسرت اجرا می کردند دوست بود و همین دوستی باعث شد که بعد از مدتی فعالیت خود را با یکی از همین گروه ها آغاز کند . داستان از این قرار بود که سیاوش ساز می نواخت و اعضا ارکستری که با او دست بودند از این موضوع اطلاع داشتند و وقتی گیتاریست یکی از همین ارکستر ها مریض شد و مدت ها بود که کسی را به عنوان جانشین وی پیدا نمی کردند از سياوش قميشي درخواست نمودند تا جایگزین وی شود و این چنین رسما پیشنهاد همکاری به او دادند . این همکاری بسیار خوب شروع شد و پایه گذاری مناسبی بود . سیاوش همکاری خود را به مدت سه سال با این ارکستر ( که insects نام داشـت ) ادامه داد و بعد از آن به مدت چهار سـال با گروهی به نام wingers به ادامه ی فعالیت پرداخـت و سرانجام خودش ارکستر مخصوص خودش را پایه گذاشت ؛ ارکستری که جز خودش باقی نوازنده های آن غیر ایرانی بودنـد . وظیفه ی سياوش قميشي در این بند خوانندگی بود و در عین حال به نواختن گیتار هم می پرداخت . بعد از مدتی کیبوردیستشان به دلایلی ارکستر را ترک کرد و سیاوش از آن موقع مسئولیت نواختن کیبورد را نیز پذیرفت و جای خالی کیبوردیستِ رفته را پُر کرد . زندگی سیاوش به همین شکل می گذشت . تا اینکه در سال 1971 یعنی نزدیک به 12 سال بعد و در سن بیست و پنج سالگی تصمیم گرفت محل زندگیش را به تهران تغییر دهد و عازم ایران شود . پس با این تصمیم راهی کشورش ایران شد . در این میان چندین بار به لندن رفت و برگشت . در همین حین همکاری بیشتری نیز با کوروش یغمائی پیدا کرد . بعد از ورود به ایران بندی به نام stars تشکیل داد و در آن گروه به بازخوانی آهنگ های خارجی پرداخت . بعد ها در کنار شهرام شب پره ، کامبیز معینی و همایون جلالی ، در گروهی به نام rebels به همکاری پرداخت . مسئولیت سياوش قميشي در این بند خواندن آهنگ های slow بود و شهرام شب پره آهنگ های تند را اجرا می نمود . در همین اثنا سیاوش با شرکت رنگارنگ همکاری نزدیکی پیدا کرد و برای این شرکت آهنگ می ساخت که « وارطان آوانسیان » آهنگ هایش را برای اجرا در اختیار خوانندگان مختلفی قرار میداد و چون سياوش قميشي قبل از خواندن آهنگش توسط خواننده ها ، خودش نیز آنها را اجرا می کرد ، به شدت مورد توجه آوانسیان قرار گرفت و این گونه شد که آوانسیان بعد از انقلاب مجموعه ی آثار سیاوش را به صورت مستقل منتشر کرد . سیاوش تا سن 34 سالگی در ایران بود تا اینکه انقلاب صورت گرفت و او نیز شرایط را برای ماندن محیا ندید به همین علت در سال 1978 به آمریکا رفت و در شهر لس آنجلس مشغول به زندگی شد . او در ایران با شخصی به نام « جمال نادر » آشنا شده بود که هر دو می نواختند و می خواندند و وقتی به لس آنجلس رفتند تصمیم گرفتند با همکاری هم آلبومی منتشر کنند . پس با همکای یکدیگر کار روی آلبوم « فرنگیس » را شروع و برای آماده شدنش یک سال و نیم وقت صرف نمودند و در نهایت توانستند در سال 1981 آن را روانه ی بازار نمایند . در آن دوران کمپانی خاصی برای پخش این آلبوم وجود نداشت به همین علت این آلبوم توسـط مردم کـپی و دسـت به دسـت می شد . اما بـعد ها توسـط چهـار کـمپانی : « آرت کو » ، « آواز » ، « ترانه » و « پارس ویدئو » منتشر شـد که با فـروش بسـیار خوبی نیز روبرو گردیـد . سياوش قميشي تاکـید می کند که ارائه ی آلبـوم « فرنگیس » تنها برای سرگرم شدن بوده و او قصد نداشته است تا با این آلبوم تبدیل به یک خواننده شود اما وقتی که در سال 1992 « مسعود فردمنش » به او پیشنهاد داد که کاری مشترک ارائه دهند و چندین شعر ( که بارز ترین آنها به گفته ی سیاوش پرنده های قفسی بود ) در اختیار سیاوش قرار داد انتشار آلبوم جدید را قبول کرد . به این ترتیب سياوش قميشي از سن 49 سالگی رسما خوانندگی را آغار نمود و آلبوم « حکایت » را منتشر ساخت که مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفت . درخواست مردم و کمپانی ها بعد از آلبوم « حکایت » و استقبال پرشوری که از آن صورت گرفت ، باعث شد که او حرفه ی خوانندگی را ادامه دهد و علاوه بر آلبوم فرنگیس 13 آلبوم دیگر نیز روانه ی بازار موسیقی نماید که این آلبوم ها شامل : « خواب بارون » ، « حکایت » ، « تاک » ، « قصه گل و تگرگ » ، « شهر خورشید » ، « قصه امیر » ، « هوای خونه » ، « قاب شیشه ای » ، « شکوفه های کویری » ، « حادثه » ، « نقاب » ، « بی سرزمین تر از باد » ، « روزهای بی خاطره » هستند . سياوش قميشي خوانندگی را بسیار دیر شروع کرد و در یکی از مصاحبه هایش در این مورد گفت که زیاد از شغل خوانندگی یا لااقل در حد میکروفون بدست گرفتن و زنده اجرا کردن خوشش نمی آید ولی به خاطر طرفدارانی که منتظر شنیدن صدای وی هستند به ارائه ی کنسرت می پردازد . او زیاد به رفت و آمد با مردم لس آنجلس نمی پرداخت و در مورد این عدم رفت و آمد و دوری خویش از محیط لس آنجلس « گرفتاری ها » و تنها دلیلش را برای ماندن در لس آنجلس « انجام کارهایش » عنوان می کرد . بعد از آلبوم « نقاب » همه ی توجه ها به طرز ویژه ای به او معطوف شد ، به طور صعودی بر طرفدارانش افزوده گردید و کنسرت هایش رو به فزونی نهاد . سياوش قميشي 5 بار ازدواج کرده است و حاصل این ازدواج ها تنها یک فرزند از اولین همسر اوست . نام پسرش علیرضاست که در شیراز زندگی می کند و ظاهرا به خوانندگی هم می پردازد او بیش از 35 سال سن دارد . نام اولین همسر وی « وصال » می باشد . آخرین همسر سياوش قميشي « نازنین مرعشی » نام دارد که بیش از سی و پنج سال از وی کوچکتر است و حدودا بیست و پنج سال سن دارد . سياوش قميشي بعد از سال های طولانی ماندن در لس آنجلس ( در سال 1385 ) شمسی تصمیم گرفت آمریکا را به قصد اروپا ترک کند و راهی آلمان و ( تحقیقا ) در روستایی به نام akhen ساکن شود . او علت این تغییر مکان ناگهانی را دوری از محیط مسموم و ناجالب لس آنجلس و رسیدن به آرامش بیشتر عنوان کرد ! از گفته های او به نظر میرسد آخرین همسرش همراه او عازم اورپا نشد . در حال حاضر یکی از بردانش در مونترال ، دیگری در تهران و خواهرش در لس آنجلس زندگی می کنند . در میان خانواده ی او سه نفر به هنر روی آورده اند یکی بردار زاده اش « ژیان قمیشی » است . او در کانادا شو اجرا می کند . سیاوش موفق به دیدار وی نشده است و پدر او یعنی بردارش را نیز بسیار کم دیده است . دیگری پسرش علیرضاست که در ایران مشغول به خوانندگی است ولی به هیچ وجه مورد استقبال نیست و شخص دیگری به نام « برزا قمیشی » نیز وجود دارد که او هم بردار زاده اش است ، گیتار می نوازد ، راک ان رول می خواند و البته سياوش قميشي با او ملاقات داشته است . اصولا سياوش قميشي چندان ارتباط نزدیکی با خانواده ی خود ندارد . چندین سال پیش شایعه شده بود که او برای بازگشت به ایران به دولت جمهوری اسلامی نامه ای نوشته است اما بعد از مصاحبه ای این موضوع را تکذیب کرد و شرط خودش را برای بازگشت به ایران آزادی عمل برای انجام کارها و هم چنین کنسرت هایش عنوان نمود و بازگو کرد که از طرف دست اندرکاران پیشنهاداتی برای خواندن در جزیره ی کیش داشته است اما این پیشنهاد را رد کرده و از خواندن در آن جا صرف نظر کرده است . وی در یکی از مصاحبه هایش گفت که تا پنج سال آینده به خواندن ادامه خواهد داد و چون آهنگ ساز است باقی عمر خویش را از طریق آهنگ سازی امرار معاش خواهد نمود . سياوش قميشي علاقه دارد تا او را بیشتر به عنوان آهنگساز بشناسند تا خواننده . هر گاه شعر جدید ی به او میرسد و آهنگ زیبائی روی آن قرار می دهد بیشترین لذت را می برد و دوست دارد اگر آهنگساز نبود شاعر یا نقاش میشد . روزی چند ساعت موزیک گوش می دهد ، پیانو می زند و کتاب می خواند . علاقه ی زیادی به چائی بعد از ظهر ، نگهداری و پرورش گیاهان و همچنین گربه ی سیاهش موسول دارد . هیچ شخصی بالاتر از موسیقی او وجود ندارد و می تواند با موزیکش بدون هر شخصی به زندگی بپردازد . به گفته ی خودش او به هیچ وجه اهل تجملات نیست و بسیار کم از کروات استفاده می کند . آرزوی او بازگشت به ایران و بازدید از وطن خویش است .



:w06::w06::w06: :w06::w06::w06: :w06::w06::w06:
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قسمت 2

پدر سياوش قميشي



تا کنون اطلاعات خاصي در مورد پدر سياوش قميشي و اجداد او در دست نبوده و کسي هم در جهت رفع ابهاماتي که در اين مورد وجود ندارد اقدامي نکرده است ! سياوش قميشي در يکي از مصاحبه هايش از وجود محلي به نام قميش در دزفول سخن مي گويد که پدرانش از آن جا آمده اند . مسئله کاملا مبهم بوده و مشخص نيست که پدر سياوش قميشي به کجا رفته و در کجا سکني گزيده است و يا جايي که او از آنجا آمده چه شرايط و محيطي دارد . در نظرم براي حل گوشه اي از اين مسئله رجوع به کتاب هاي مرجع فکر خوب و کارايي آمد . نگاهي به فرهنگ لغات بزرگ دهخدا تا حدود زيادي کمک حال شده و ما را از جايي که پدران سياوش قميشي در آنجا بوده اند مطلع مي سازد ، جايي که شايد حتي خود سياوش قميشي هم اطلاع چنداني از آن نداشته باشد و هميشه براي توضيح اينکه اجداد او در قسمتي از شهرستان دزفول بوده اند کلمه ي « احيانا » را بکار مي برد که نشان از عدم اطمينان او در مورد اين موضوع دارد . با کنکاشي در لغت نامه ي دهخدا در مورد محلي به نام قميش که سياوش قميشي هم از آن اسم برده بود به نتايج زير دست يافتم :

1. قميش ( قَ ) : دهي است از دهستان اي تيوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد ، واقع در 24 کيلومتري خاور نور آباد و 3 هزار متري باختر شوسه ي خرم آباد به کرماشناه . موقعيت جغرافيايي آن جلگه اي و هواي آن سردسيري است . سکنه ي آن حدود 360 تن است . آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و پشم است . شغل اهالي زارعت و گله داري است و صنايه دستي زنان چادر بافي مي باشد . راه مالرو دارد . ساکنين آن از طايفه ي تيوند هستند و در زمستان به قشلاق مي روند ( از فرهنگ جغرافيايي ايران جلد ششم )
2. قميشانه ( قُ نَ ) : دهي است از دهستان پيشخور بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 40 کيلومتري جنوب خاوري قصبه ي رزن و 7 کيلومتري شمال راه عمومي فامنين به نوبران . موقعيت جغرافيايي آن جلگه اي و هواي آن معتدل است . سکنه ي آن حدود 200 تن مي باشد . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، لبنيات و شغل اهالي زراعت و گله داري است . اين روستا راه مال رو دارد ( از فرهنگ جغرافيايي ايران جلد پنجم )
3. قميش اصلان (قَ اَ ) : دهي است از دهستان بلوک بخش مرکزي شهرستان دزفول ، واقع در يک کيلومتري جنوب دزفول به شوشتر . آب آن از رودخانه ي دز تامين مي شود . محصول آن غلات ، برنج ، کنجد و شغل اهالي زراعت است . راه مالرو دارد و ساکنين از طايفه ي بختياري مي باشند ( از فرهنگ جغرافيايي ايران جلد ششم )
4. قميش حاجيان ( قَ ) : روستايي است از بلوک شرقي بخش مرکزي شهرستان دزفول ، واقع در 3 کيلومتري جنوب باختري راه شوشتر به دزفول . موقعيت جغرافيايي آن دشت و هواي آن گرمسيري است . سکنه ي آن حدود 100 تن است . آب آن از رودخانه ي دز تامين مي شود . محصول آن غلات ، برنج ، کنجد و شغل اهالي زارعت است . راه مالرو دارد و ساکنين آن از طايفه ي بختياري هستند ( فرهنگ جغرافيايي ايران جلد ششم )

با توجه به اين که هر کدام از روستاهاي نام برده مي تواند مي تواند روستاي اجداد سياوش قميشي باشد و مدرک خاصي براي پي بردن به اين موضوع وجود ندارد لذا قضاوت در مورد باقي مسائل به عهده ي شما دوستان ! در اين جستجو بد نديدم تا معني کلمه ي سياوش ! را هم بيابم و شما را هم از آن آگاه نمايم : سياوش ( وَ ، وُ ) : سياوخش ( برهان ) ، نوعي از مرغان ( فرهنگ رشيدي ) ، پرنده اي که آن را سرخاب گويند ( برهان )
اما در اين ميان به نکته ي بسيار جالبي بر خوردم که شايد تعريف ماجراي آن براي کساني که به سياوش قميشي علاقه دارند جالب باشد و اطلاعات جديدي از پيشينه ي او در اختيارشان قرار دهد که به جرات مي توانم بگويم تا به حال افراد انگشت شماري از آن مطلع بوده اند . قبل از تعريف ماجرا بد نيست اين نکته را بازگو کنم که دو هفته اي براي تفريح و ديد و بازديد از دوستان در تهران به سر بردم که در صورت نياز ماوقع آن را به اطلاع شما خواهم رساند . در اين ميان يک ويدئوي بيست دقيقه اي از دوست عزيزم « صدف » به دستم رسيد که در آن اطلاعات بسيار جالب و ارزنده اي از سياوش قميشي وجود اشت . ويدئويي که در هتل ، قبل از يکي از کنسرت هايش در دوبي تهيه و در آن از ديالوگ دوستانه اي بين سياوش قميشي و او فيلم برداري شده بود . در اين ويدئوي بسيار جالب و زيبا که نکات زيادي هم در آن بيان شده و حرکات جالبي از سياوش چشم مي خورد ! نکته اي وجود داشت که بيش از باقي نکات توجه مرا جلب کرد و آن بيان اين موضوع از جانب سياوش قميشي بود که پدرش در تهران دفن شده است . سياوش قميشي عنوان نمود که پدرش در شاه عبدالعظيم و نزديک حرم دفن است . شنيدن اين مسئله جرقه اي در ذهنم ايجا کرد که تصميم گرفتم اين ايده ! را به واقعيت تبديل کنم . با پي بردن به اين موضوع غروب همان روز به دو تن از دوستان پيشنهاد دادم که براي پيدا کردن محل دفن پدر سياوش قميشي عازم شاه عبدالعظيم شويم و ايشان با کمال سخاوت و همراهي پذيرفتند . بنابراين قرار سر ساعت هفت در تلاقي خطوط مترو ( ايستگاه امام خميني ) گذاشته شد . ساعت شش و نيم از پونک حرکت کردم که به علت برخورد با ترافيک شديد با نيم ساعت تاخير در ايستگاه « امام خميني » به اين دو دوست که افتخار همراهي به من را داده بودند پيوسته و سوار بر مترو ، عازم « شهر ري » شديم و با يک اتوبوس به شاه عبدالعظيم رسيديم . هوا کاملا تاريک و چراغ هاي امام زاده روشن گشته بود . مردم در رفت و آمد بودند و غل غله اي بر پا بود . عده ي زيادي بساط پهن کرده و در جوار امام زاده مشغول صرف اوقات فراغت بودند . به همراه دوستان به سراغ نگهبان رفتيم و از وجود ليست اسامي که بتوان با استفاده از آن به محل دفن پي برد سوال کرديم . اما نگهبان اعلام کرد که ساعت اداري تا 2 بعد از ظهر بوده و کادر اداري بعد از آن به خانه مي روند و دسترسي به آن ها ميسر نيست و آن چه ما لازم داريم در دست آنهاست . بعد از اين که از قسمت اداري سرخورده شده بوديم تصميم گرفتيم که خودمان نگاهي به قبر ها بندازيم تا شايد بتوانيم به سر منزل مقصود برسيم . شروع کار ، يعني پنج دقيقه ي اول کار ! خوب پيش رفت اما هنگامي که جلو تر رفتيم با مشکلات عديده اي برخورديم ! اول از همه اين که بقدري تراکم جمعيت و خانواده ها زياد بود که اکثر غريب به اتفاق سنگ قبرها زير بساط و زير انداز خانواده ها پنهان گشته و قابل دسترسي نبود . ثانيا به علت اين که مدت زمان نسبتا طولاني از ساخت و نصب سنگ ها گذشته بود تعداد زيادي از آن ها کاملا سائيده شده و هيچ نوشته اي از روي آن ها قابل خواندن نبود .


ثالثا وقتي سر بلند کرديم و به افق خيره شديم ، با ديدن خيل عظيمي از قبرها و تعداد بيشمار آن ها که شايد به دو هزار عدد مي رسيد آب سردي بر رويمان ريخته شد . رابعا وقتي فهميديم که اين حياط يکي از حياط هاي امام زاده است و قبرهاي زياد ديگري در نقاط ديگر نيز وجود دارد ، زبانمان به مِن و مِن افتاد و ناله و فغانمان به آسمان رفت ! و در بُهت و ندامت پخش بر زمين شديم ! لاجرم با مشورتي که با دوستان انجام داديم به اين نکته رسيديم که بايد فردا بازگرديم و از مسئول قبور و ليست ثبت شده ي اسامي کمک بگيريم تا کار راحت شده و بي علت خودمان را به زحمت نياندازيم .

فرداي آن روز حدود ساعت ده صبح بود که مجددا به سوي شاه عبدالعظيم حرکت کردم و اين بار چون براي دوستان مشغله اي پيش آمده بود خودم به تنهايي راه در پيش گرفتم و ساده ترين ، بي دردسرترين و مضافا ارزان ترين وسيله نسبت به آسايش و آرامش آن يعني مترو را برگزيدم و عاقبت بعد از مدتي جلوي دروازه ي شاه عبدالعظيم بودم . به سراغ نگهباني رفتم . مرا به دفتر امام زاده ارجاع داد تا بتوانم اطلاعات مورد نظرم را بدست بياورم . از اقبال بد دقيقا موقعي رسيدم که پرسنل و کادر اداري براي صرف غذا به غذاگاه ! رفته بودند . پس منتظر شدم تا برگردند . در اين ميان مدتي با نگهبان قسمت اداري به گپ زدن پرداختم و تا حدود زيادي از نظر موقعيت با صحن و حياط امام زاده آشنا شدم و دري هم به درون امام زاده زدم تا به زري شاه عبدالعظيم رسيدم و در گوشه اي در جوار زري مکاني يافتم ، نشستم و تاريخ و داستان جالب امام زاده را خواندم ( پشيشينه اي بس قديمي دارد ) . سپس گشتي در درون ساختمان زدم . با توجه به پيشينه ي ديرينه ي اين قبرستان ، روي زمين ، قبرهاي بسياري بود و شخصيت هاي مهم و معروفي هم در آنجا در خاک بودند . قدم زنان به خواندن اسامي قبور مشغول شدم . درون ساختمان حرم کولر ها روشن بودند و بقدري خنک بود و هواي خوبي داشت که براي رفتن به بيرون به شدت دچار تنبلي شده بودم اما وقتي نگاهي به ساعت انداختم فهميدم که بايد کادر اداري برگشته باشند ، پس عازم دفتر امام زاده شدم . اين بار نگهبان وعده داد که موفق به ديدار با رئيس اين قسمت خواهم شد . پله ها را پيمودم تا به طبقه ي اول رسيدم . اتاق مورد نظر را يافتم و وارد شدم . مردي ميان سال درون نشسته و گويي منتظر رسيدن من بود . برايش توضيح دادم که به دنبال قبري مي گردم که در اين مکان دفن شده است . به عنوان سوال اول پرسيد که در چه سالي دفن شده ، که مسلما جوابي جز نمي دانم نداشتم ! نام و نام خانوادگي متوفي را پرسيد که گفتم تنها نام خانوادگي او را مي دانم و کلمه ي قميشي را به او تحويل دادم . کمي مکث کرد و گفت که ما در اين امام زاده همه ي قبور را ليست نکرده ايم . قسمتي در طرح بودند که اگر قبر مورد نظر شما در آن باشد مي توانيد آن را پيدا کنيد و اگر در طرح نباشد چاره اي نيست جز اين که شخصا به دنبال آن بگرديد . بعد از گفتن توضيحات لازم مرا به اتاق کامپيوتر ارجاع داد تا به دقت در مورد آن جستجو شود . بازگشت به طبقه ي هم کف و رفتن با راهروي دست چپ باعث شد تا به اتاق کامپيوتر برسم . دو نفر در اين اتاق مشغول به کار بودند .

:w06::w06::w06: :w06::w06::w06: :w06::w06::w06: :w06::w06::w06:
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:crying:این هم بیوگرافی از زبان خود سیاوش مصاحبه ای با سیاوش قمیشی:crying:

سياوش قميشی از کجا می آيد ؟ متولد اهواز، بیست و یکم خرداد 1324 يکسالم بود که به تهران آمدم ... و سيزده چهارده سال داشتم که به لندن رفتم، پدرم تاجر بود و مخالف بود که من وارد کار موسيقی شوم، ولی مادرم با طبع شاعرانه ای که داشت با من و کار موسيقی من موافق بود ... دو برادر و يک خواهر که همه از من بزرگتر هستند. به نام های:سیروس، سیامک و سیمین.
چطور وارد کار موسیقی شدید؟ من از کودکی به موسیقی علاقه زیادی داشتم. در 11 سالگی موسیقی را با نواختن گیتاری که هدیه تولدم بود آغاز کردم. زمانی که 14 سال بیشتر نداشتم اولین آهنگسازی خودم رو برای ترانه "ای قایقران به کجا می روی" انجام دادم که ضیا اون رو خونده. دبیرستان البرز درس می خواندم. برادر و خواهرم در لندن درس می خواندند و به من پیشنهاد کردند که برای آشنایی بیشتر با موسیقی به لندن سفر کنم. در 14 سالگی به لندن رفتم و چند سال بعد در دانشگاه سلطنتی موسیقی لندن در رشته "جاز کلاسیک" تحصیلاتم را تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم. نواختن پیانو و کیبورد در کنار گیتار در همین زمان آغاز شد. در لندن موسیقی به طور کلی یه چیز درست و حسابی بود و من عضو گروهی بودم. در 25 سالگی برگشتم ایران.
وقتی از انگليس به ايران بازگشتی به چه صورت فعاليت هنريت را ادامه دادی؟ با گروهی که درست کرده بوديم بر روی صحنه های مختلف می رفتيم ولی کارهای غير فارسی اجرا می کرديم. يک گروه هم داشتيم به نام ربيلز (Rebels) که من در آنجا کی بورد می زدم و آهنگ های آرام تر را اجرا می کردم و شهرام شب پره هم جاز می زد و آهنگ های تند را اجرا می کرد ... زندگی خيلی ساده تر بود.
سياوش به شصت سالگی چطور نگاه می کند؟ خيلی قشنگه ... آن مشکلاتی که در 35 سالگی داری ديگر وجود ندارند ... مسائل را زودتر و راحت تر درک می کنی ... نه اينکه فکر کنی به هر آنچه خواستم رسيدم ... نه چون من کار خوانندگی را در سن 49 سالگی شروع کردم و هنوز کار دارم ولی زندگی در اين سن راحت تر است .
از اولین آلبومت بگو ؟ آلبوم فرنگیس را در سال 1352 زمانی که حدودا 27 ساله بودم کار کردم. از این آلبوم در آن روزها استقبال خوبی شد. چون همه مردم مرا آهنگساز آهنگ های ابی می دانستند و براشون جالب بود وقتی فهمیدن خوانندگی هم می کنم. البته خوانندگی برای من تفننی بود و من دیگه نخوندم تا سال 1981.
اگر سياوش خواننده نمی شد چه کار ديگری را دوست داشت که انجام بدهد؟ نقاش يا نويسنده ... با قلمو و رنگ می تونی اثری را خلق کنی که فرد ديگری با نگاه به آن تو را تحسين کند ... افکار قشنگی هم در ذهنم دارم که دوست دارم بنويسمشان اما وقت نيست .
سياوش که ما امروز بر روی صحنه می بينيم با آن سياوش آرامی که بايد ازش خواهش می کرديم که آهنگی را برای ما بنوازد بسيار فرق کرده است، حالا با حرکات متفاوت و مختص خودش دو سه ساعت بر روی صحنه تحرک دارد، دليل اين تحول در حرکاتت چی بود؟ موزيک تنها دليلش بود. من دوازده سال با استيو مک کرام کار می کردم ولی حس کردم که استيو با سرعت من پيش نمی ره، برای همين همکاريم را با اروين شروع کردم، بهش گفتم که من می خواهم موسيقی ترنس را با کلام فارسی اجرا کنم. ريتمهای جديد و موسيقی جديد منو تکان می ده، در واقع همراه ريتم بدنم هم حرکت می کند.
آدم عصبی هستی ؟ عصبی هستم اما برای خودم. با اطرافيانم آرام هستم .
صحبت های اطرافيان در موردت برايت اهميت دارد؟ به هيچ وجه.
در جامعه هنری، دوستی داری؟ دوست دارم ولی رفيق ندارم، می دونی معاشرتی با کسی ندارم .
اگر خواننده ای آهنگ تو را بدون آنکه نامی از تو ببرد اجرا کند ناراحت می شوی؟ ناراحت نمی شم که چرا اسم من را نبرده چون به اندازه کافی برای خودم اسم دست و پا کردم ولی آزارم می دهد که چرا با يک آدم غير حرفه ای کار کردم. با ترانه سرايانی به تازگی کار می کنی که نامشان برای ما زياد آشنا نيست، دليل اين مسأله چيست؟ فکر می کنم که ترانه سرا های ما به روز ترانه نمی گن ... با جوانها کار می کنم چون جوانها بايد تشويق بشوند و اونها حرف هم را بهتر می فهمند.
ازدواج ؟ پنج بار ازدواج کردم ... يک پسر دارم به نام عليرضا که در شيراز زندگی می کند که با هم در تماس نيستيم چون زندگيش مورد تأييد من نيست.
شايعه هست که پسرت خواننده است ؟ منم شنيدم ... ولی گوشه و کنار می خونه ... نه به صورت حرفه ای ... ، نظر من اينست که انسانهايی بايد بچه به دنيا بياورند که مطمئن باشند که می توانند مسئوليتش را از هر جهت برای مدت طولانی تقبل کنند .
زن در زندگی تو چه نقشی دارد ؟ بسيار زياد ... همه جور زن ... همسر آدم ... همکار زن ... دوست ... حتی مادر.
الان زنی در زندگی تو هست ؟ بله! به نام نازنين مرعشی که 4 سال است با هم هستيم و بسيار هم از زندگيم راضی هستم .
فاصله بين آلبوم خواب بارونی تا آلبوم بعدی تو خيلی زياد بود، دليلش چی بود؟ اصلا بگو آلبوم حکایت زودتر منتشر شد یا خواب بارون؟ آلبوم خواب بارون 10 سال زودتر از حکایت ساخته شد ولی بعد از حکایت منتشر شد. میدونی اوایل انقلاب که ما تازه اومده بودیم آمریکا نمی تونستیم آلبوم منتشر کنیم، شرکتی نبود، اما 10 سال بعد که جا افتادیم شرکت هایی تاسیس شدن که بعضی هاشون قبل انقلاب تو ایران بودند مثل "پارس ویدئو" و "ترانه" شرکت های جدیدی هم مثل: "آونگ" و "کلتکس رکوردز" تاسیس شدند و بالاخره "پارس ویدئو" پذیرفت آلبوم "خواب بارون" رو پخش کنه.
سال 1981 آن آلبوم در آمريکا همراه با دوستم جمال نادر تهيه شد، من قصد نداشتم بخونم، می خواستيم حوصلمون سر نره ... ولی بعد با اصرار مسعود فردمنش که خيلی شعرهاشو دوست دارم آلبوم حکايت را چند سال بعد بيرون دادم .
خوانندگی تا کی ؟ نمی دونم.
لذت در زندگی چيه ؟ وقتی شعری که دوست دارم به دستم می رسه و ملودی قشنگی را روش می ذارم و کار خوب داره می شه لذت می برم .
خواننده و موسيقی مورد علاقه ات ؟ جرج مايکل ، چون همه کارهاشو خودش می کند. به تازگی هم به موسيقی عربی علاقمند شدم و به نظرم خيلی خوب کار می کنند. موسيقی ترنس هم که هميشه مورد علاقه ام بوده .
فاصله سنی بين تو و همسرت مشکلی را برای تو به وجود نمی آره ؟ نه. به هيچ وجه، مثل ارتباطم با جوانهای ديگر است .
سياوش چه خصيصه ای دارد که هرکسی بهش نزديک می شه عاشقش می شه ؟ صداقتم يا روحياتم .
موسيقی امروز ما رنگی هست يا سياه و سفيد ؟ رنگی که نيست هنوز سياه و سفيد هم نيست، مثل فيلم های قديمی قهوه ای است. اين روزها به خاطر عشق کسی خواننده نمی شه و بی رويه تعداد آنها زياد می شه ... اصل کار از بين رفته .
موسيقی داخل کشور چی ؟ دقيقا همين طور، مثل اينجا شروع خوبی داشت ولی الان حرف های نامربوط با موسيقی های ناخوشايند زياد شده مشابه سياوش و ابی و داريوش در داخل کشور زياد شده،
اين موضوع تو را اذيت نمی کنه ؟ نه ... ولی به نابرابری ها اعتراض می کنم ، البته نه به صورت گسترده بلکه خيلی دوستانه. که شبيه سياوش در ايران اجازه فعاليت دارد ولی وقتی يغما گلرويی کتاب شعرش را به من تقديم می کند جلوی چاپ آن گرفته می شود .
دوست داری آهنگساز بشناسنت يا خواننده ؟ بعنوان سياوش قميشی که موزيسين 45 سال هست که فعاليت می کند و سعی می کند سطح موسيقی را بالا ببرد .
شايعه اينکه ديگر تصميم نداری آلبومی برای خواننده ديگری بسازی درسته ؟ من برای آلبوم ستاره های سربی ابی به جز ساختن ملودی کار تهيه کنندگی را هم انجام دادم ، يعنی اکثر مطالب زير نظر من انجام می شد اينکه تنظيم آهنگی را چه کسی انجام بده يا اينکه ترتيب آهنگها چطور باشه ... ولی برای شب نيلوفری من فقط ملودی را ساختم چون با اختلاف نظرهای زيادی روبرو شديم. من در هيچ موضوع ديگری دخالت نکردم .
چه شرايطی بايد باشد که به کسی آهنگی را بدی ؟ بايد صدايش را دوست داشته باشم و با اخلاقش مشکلی نداشته باشم چون کار يک روز و دو روز نيست. البته الان با خواننده ای آشنا شدم به نام فيروزه که دارم برايش سی دی کاملی تهيه می کنم و حتی شعرهای خودم را هم با او تقسيم کردم و کارم را دارم با وسواس زيادی انجام می دهم و به کارش اطمينان دارم و مطمئنم که نتيجه خوبی خواهد داشت .
برای چی دلتنگی می کنی ؟ شمال، سياه بيشه، رامسر، شاه عبدالعظيم، اهواز، آبادان .
چه آرزويی داری ؟ ياد گرفتم که توقعم از زندگی کم باشه. الان همه چيز خوبه و خوشبختم .
سخن آخر ؟ هميشه برقرار و سالم و سرحال و اميدوار باشيد و بگذاريد که غم نااميدتون نکند، زندگی در حال تغيير است پس هميشه اميد هست

:w04::w04::w04:
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرسی بابت سیاوششششششششششششششش
یه دونه ست:w27::w27::w27:
واقعا 5 بار ازدواج کرده؟:eek::surprised:

:biggrin::biggrin::biggrin:

والا من کلش رو نخوندم سردرد گرفتم:crying:

اما این بیوگرافی ها تماما یا از سایت خود خوانندگان است یا سایت هایی مثل(هواداران و.....)
 

pesare irani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای همیشه جاودان عشق
:gol:امید:gol:
:)whistle:پارتی بازی:whistle: به مناسبت البوم جدیدش:whistle:)
امید سلطانی

تولد: ششم مرداد هزار و سیصد و چهل و پنج

محل تولد: چهار محال و بختیاری“ پل چوبی“ و بزرگ شده ی تهران

از ده سالگی در کنار هنرهایی مثل خطاطی و نقاشی احساس کرد که صدایی برای

خواندن نیز دارد. روزگار گذشت و امید در 18 سالگی در جبهه جنگ حضور یافت

سپس برای تحصیل در سالیان بعد به ترکیه مهاجرت کرد و در آنجا برای تامین نیاز

مالی برای تحصیل تصمیم به استفاده از استعدادش در زمینه خواندن کرد و در

کاباره ها به خواندن پرداخت

امید تحصیلات خود را نیز تا مهندسی معماری ادامه داد و پس از آن و وقتی که در

خواندن نیز به موفقیت دست یافت و تجربه کسب کرد تصمیم گرفت تا اولین آلبوم

خود را روانه بازار کند.اولین آلبوم امید باران نام دارد که تمام مراحل ضبط آن در

ترکیه انجام شد و به وسیله کمپانی معتبر ترانهبه مدیریت وارطان آوانسیان و

جهانگیر طبریایی در سال 1992 میلادی در سراسر جهان پخش شد و به فاصله

اندکی پس از پخش این آلبوم صدای امید برای همیشه در موزیک ایران جاودانه شد

ترانه باران با آهنگسازی کیومرث سلیم پور و ترانه زیبای رحمان شکوفه پور به زیباترین و بدیع ترین آهنگهای امید و حتی موسیقی ایران تبدیل شد .

بعد از موفقیت این آلبوم امید راهی آمریکا شد تا در شهر فرشتگان به فعالیت هنری اش

ادامه دهد.

و ثمره تلاش او در آن سالها چهار آلبوم دیگر به نامهای

(( هردوعاشق 1994)) و ((حضرت عشق 1995 ))

(( پرسه های عاشقانه1997)) و ((سربلند 2000))

بود که در این آلبومها امید ترانه های فوق العاده زیبا و دلنشینی را ارائه داد که از

جمله آنها می توان به :



ایران من و مهتاب و سربلند و دلخوشی وشکستنی و حضرت عشق و

قلندر و تکیه گاه و حرف نگفته و یاسمین و حیف که نمیشه و لیلا و

دیوونه خونه و .... اشاره کرد .

در آلبوم پرسه های عاشقانه ترانه زیبای یاسمین را امید برای دخترش خوانده است.

اما پس از ارائه آلبوم پرسه های عاشقانه امید به علت پایان مهلت حضورش در آمریکا

ناچار به ترک این کشور شد و به اسرائیل مهاجرت کرد.

حضور در اسرائیل و دور شدن از صخنه ی هنر امید را سخت دچار عذاب کرد به

طوری که خود وی در این باره میگوید که از خواندن نا امید شده بود و این برگشتن را

مدیون لطف خداوند به وی میداند.

اما امید بار دیگر به آمریکا و شهر لس آنجلس این بار برای همیشه بازگشت.

آلبوم پیروزی در سال 2002 شروع فعالیتهای امید پس از سالهای دوری بود.

آلبومی که این بار هم با آهنگهای زیبایی چون: ”دوستت دارم“تو محشری“گل رویایی“

پیروزی و ..... گل کرد و بار دیگر نام امید بر سر زبانها افتاد.

در این آلبوم ترانه ی همسفر را شاید بتوان ترانه ای دانست که امید برای همسرش

خانم آرزو خوانده است.

به مناسبت موفقیت این آلبوم کمپانی آونگ جشنی را برپا ساخت.

کنسرت بزرگی که در سالن یوونیورسال آمفی تئاتر برگزار شد.

کنسرت عظیمی که همگان را به تحسین امید و صدای او واداشت.

بعد از این امید هر ماه کنسرتهایی را در شهرهای مختلف برگزار کرد و علاقه مندان و

طرفداران خود را سیراب ساخت.

آلبوم کنسرتهای امید آلبومی بود که در اکتبر 2004 توسط کمپانی آونگ عرضه شد.

آلبومی که عظمت کنسرتهای امید را به خوبی نشان میدهد.

پس از این آلبوم و در حالی که همه منتظر ترانه و آهنگهای تازه از امید بودند

پس از 4 سال انتظار با انتظار به پایان رسید و بالاخره آلبوم هشتم امید با نام انتظار

عرضه شد.آلبومی که به حق یکی از بهترین های این چند ساله موزیک ایران بود و

اینبار امید متفاوت تر از همیشه با استفاده و ترانه های زیبا بر روی آهنگها و ریتمهای مدرن و به روز و تسلط مثال زدنی خود در اجرا همه را غافلگیر کند.

با آرزوی موفقیت برای امید عزیز.

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M I N A نقدی بر مقوله پاپ در موسیقی امروز ایران موسیقی ایران 0

Similar threads

بالا