#بیدل دهلوی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


ابوالمعالی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس، متخلص به بیدل، و نیز شناخته شده با نام بیدل دهلوی،شاعر پارسی‌سرای سبک هندی است.

نام اصلی
ابوالمعالی میرزا عبدالقادر
زادروز ۱۰۵۴ (قمری)۱۶۴۴ (میلادی)
پتنه هندوستان
پدر و مادر عبدالخالق ارلاس
مرگ ۴ صفر ۱۱۳۳ (قمری)۵ دسامبر ۱۷۲۰ (میلادی)
دهلی
ملیت هندوستانی
جایگاه خاکسپاری قریهٔ خواجه رواش کابل
در زمان حکومت اورنگ‌زیب
نام(های)
دیگر
بیدل دهلوی
پیشه شاعر
دیوان سروده‌ها دیوان اشعار
تخلص 'بیدل


زندگی‌نامه


ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴هـ. ق به دنیا آمد. او شاعر پارسی‌گوی است که از ترکان جغتایی برلاس یا ارلاس بدخشان افغانستان بود؛ وی در پتنه در ایالت بهار هندوستان متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهان‌آباد دهلی زندگی کرد و آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
او در سال ۱۰۷۹ ه‍.ق به خدمت محمداعظم بن اورنگ زیب پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در سال ۱۰۹۶ه‍.ق در دهلی سکنی گزید، و نزد آصف جاه اول، (نظام حیدرآباد) دکن منزلت بلند داشت

بیدل به‌روز پنج‌شنبه چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه‍.ق در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه‌اش، در جایی‌که خودش وصیت کرده بود، دفن گردید.

پژوهش‌های استاد سید محمد داود الحسینی پیرامون زندگی میرزا عبدالقادر بیدل، بر این پایه است که استخوان‌های بیدل بعد از دفن موقت در صحن خانه‌اش، به وسیلهٔ مریدان و بازماندگان خاندانش، به افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست.

قابل یادها نیست که پژوهش‌های پوهاند سید سلطان شاه همام، استاد انسان‌شناسی در پوهنتون (دانشگاه) کابل که در مورد «مُغُل‌ها» انجام داده و در مطبوعات افغانستان منتشر شده‌است، به صورت واضح نشان می‌دهد که مادر بیدل از شاخهٔ جغتایی‌های ساکن در دهکدهٔ «یکه ظریف» خواجه رواش کابل بوده‌است، محلی که استخوان‌های میرزا عبدالقادر بیدل بعد از انتقال از دهلی، در جناح تربت «میرزا ظریف» به خاک سپرده شد به این ترتیب مزاری که در دهلی به نام بیدل شهرت دارد جعلی می‌باشد.



سبک شعری

در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات به‌هم آمیخته، و خیال‌پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده‌است. در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونه‌های سبک هندیبه‌شمار می‌آید. شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آیینه‌ها در مورد بیدل می‌گوید: «بیدل را باید نماینده تمام عیار اسلوب هندی به‌شمار آوریم.»

مرگ و محل دفن بیدل

علامه صلاح الدین سلجوقی در صفحهٔ ۸۷ نقد بیدل خویش این‌طور می‌نویسد:
«حینی که به هند بودم، از بیدل خیلی جستجو نمودم، ولی، معلوم شد که مردم هند کنون بیدل را فراموش کرده‌اند. (مظهر) و (ظهوری) نزد ایشان بارها بلندتر است از بیدل. قبر بیدل هم پیدا نشد، و من به درجهٔ اخیر به حیث یک جنرال قونسل افغانی که نزد اهل هند محترم است خیلی کوشیدم. در پایان کوشش خود به این فکر آمدم که بقایای او را به کابل آورده‌اند، و من درین‌باره با استاد سید محمد داود الحسینی همنوا هستم. اسناد استاد موصوف خوب قوی است، و علاوه بر آن، گم شدن و ناپدید شدن ناگهانی قبر در زمانی که در آن محیط بزرگ‌ترین شاعر و صوفی و ادیب محسوب می‌شد، هیچ معنی ندارد به‌جز این‌که جثهٔ او را از خانه‌اش (که طبعاً قبر در خانه معنی دیگری ندارد بجز این که موقت باشد) رسماً به وطنش و باز به جایی که در قریهٔ (خواجه رواش) به نام محلهٔ چغتایی‌ها، یعنی اقوام بیدل، معمور و معروف بوده‌است و تاکنون مرکز صوفی‌های وحدت الوجودی یعنی انصاری‌های پای منار است، آورده‌اند».

استاد سلجوقی سپس ادامه می‌دهد:


«اینکه اگر بعضی می‌گویند یا بگویند که قبر بیدل از طرف بعضی مهاجمین از بین رفته‌است معنی ندارد. مهاجمین به بسیاری قبرها حمله کرده‌اند؛ ولی قبر از میان نرفته‌است. این کار به قبر جامی هم صورت گرفت ولی قبر باقی ماند و کنون مرجع خاص و عام است. مخصوصاً که مهاجم مانند سیل زود گذر باشد؛ و طبیعی است که آنطور مقبرهٔ مورد تجاوز هنوز محترم تر و محبوب تر و آباد تر می‌گردد.»

اسناد حسینی که سلجوقی از آن‌ها یاد نموده‌است، از حدود ۸۶ شخصیت می‌باشد که آوردن نام همهٔ آنان درین فشرده میسر نیست. در اینجا تنها برخی از این دانشوران تذکر می‌یابند: ملک الشعرا استاد بیتاب، علامه صلاح الدین سلجوقی، میرغلام حضرت شایق جمال، میر غلام محمد غبار، سرور گویا اعتمادی، استاد خلیل‌الله خلیلی، دکتر میر نجم الدین انصاری، پروفسور میر امان الدین انصاری، میر محمد آصف انصاری، غلام حسن مجددی، محمد ابراهیم خلیل، علی محمد خان آدینه وزیر دربار، خال محمد خسته، فیض محمد زکریا وزیر معارف و وزیر خارجه، دکتر نجیب الله توروایانا، محمد ابراهیم صفا، پروفسور دکتر عبدالاحمد جاوید، احمد علی محمد حیدر ژوبل، پروفسور عبدالحی حبیبی، محمد طاهر بدخشی، سید شمس الدین مجروح، دکتور محمد انس، غلام سرور ناشر، پروفسور الکساندر بوسانی استاد دانشگاه ناپل ایتالیا، مولوی فیض الله قندهاری، مولانا سید محمد عمر هروی، مولانا عبدالقدیر شهاب، مولانا فضل حق رامپوری و مولانا اشرف علی نهادنی و مولانا



امجد علی بهاری رحمهم الله، دکتر عبدالغنی نویسندهٔ کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل و پروفسور محمد باقر رئیس دانشگاه پنجاب. این دانشمندان همه متفق و به یک نظر اند که عظام بیدل به وطن اصلی آن شاعر انتقال داده شد. بقایای جسد میرزا عبدالقادر بیدل را در کنار مقبرهٔ میرزا ظریف و شخص دیگری که غازی خان نام داشته‌است، به خاک سپردند. به اساس مدارک و شواهد به دست آمده و روایت اهل خبرت، حفریاتی که به وسیلهٔ دانشمندان در مزار بیدل در خواجه رواش کابل صورت گرفت، دخمه یی در آنجا ظاهر شد که در سمت غربی آن گوری موجود بود که با گچ و آجر پخته کاری شده بود و لوحه سنگ نیمه شکسته یی داشت. از عبارت لوحه سنگ برمی‌آمد که قبر از کدام مبارز بوده و در سال ۱۰۲۶ قبل از ولادت بیدل وفات نموده‌است. در سمت شرقی دخمه عظام دو شخص به وضع غیر منظم در صحن دخمه گذاشته شده بود که دلیل قاطع بر انتقال عظام می‌باشد. محلهٔ مذکور از قدیم نزد مردم به یکه ظریف یعنی ظریف آباد شهرت دارد، بدون آن که متوجه باشند که میرزا ظریف مامای بیدل بوده‌است و اولاده اش در خواجه رواش ساکن هستند. بر تربت بیدل لوحه سنگی هم موجود بود، ولی در دورهٔ حکمروایی امیر عبدالرحمن خان در هنگام قیام هزاره که در اثر آن از سال ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ جنگ شدیدی جریان داشت، این لوحه سنگ به وسیلهٔ تیمور شاه، احمد شاه و سلطان شاه، صاحبان باغ و زمینی که مزار بیدل و مامایش میرزا ظریف در آن قرار دارد، از بین برده شد. آنان بر این باور بودند که توجه شخص امیر عبدالرحمن خان که به زیارت بیدل آمده بود و تصمیم ساختن آبده یی را داشت، باعث به اصطلاح سرکاری شدن باغ و جایداد ایشان خواهد شد. تمام جزئیات از بین بردن و ناپدید ساختن لوحه سنگ تربت بیدل را صاحب شاه، وارث عاملان این کار اعتراف نموده و به صورت تحریری به استاد سید محمد داود الحسینی پژوهشگر مزار بیدل تسلیم نموده‌است.


در اواخر سال‌های چهل شمسی قرار بود به پیشنهاد و ابتکار حسینی و تأیید و ارادهٔ دولت وقت گنبدی بر مدفن بیدل آباد شود. لوحه سنگی هم به خط موصوف که خطاط شهیری بود، تهیه گردید و بر تربت بیدل گذارده شد. اعمار مزار این شاعر متصوف که از سوی ریاست ساختمان وزارت دفاع ملی افغانستان آغاز شده بود، با تأسف که بنا بر تغییرات پیهم سیاسی در افغانستان تاکنون به پایان نرسیده‌است. شایستهٔ یادهانیست که این پژوهشگر بیش از پنجاه سال بر زندگی، اندیشه و شعر بیدل و پیرامون اصطلاحات کابلی بیدل و مزارش پژوهش و کوشش کرده‌است.

در مورد قبری که بعداً به نام قبر بیدل در دهلی معرفی گردید، سرور گویا چنین می‌نویسد: «در این اواخر یعنی در سال ۱۳۵۹ قمری در نزدیکی قلعهٔ شیر شاه سوری مشهور به پرانه قلعه مقابل آرامگاه ملک نورالدین یار پران کنار جادهٔ مترا، خواجه حسن نظامی دهلوی بنا بر علتی در خرابه‌ای مرتفع و تپه زاری قبری به نام بیدل شهرت داد و از نظام حیدر آباد در خواست نموده تا به امداد وی مقبره را آباد نماید نظام حیدرآباد دکن دو هزار روپیه هندی فرستاد و صفحه و صورت قبر از پارچهٔ رخام و خشت و سمنت آباد گردید و کتیبه یی هم به زبان اردو خواجه حسن نظامی بر آن نوشت و به نام میرزا بیدل اشتهار یافت. نظامی درین باره به کلی اشتباه نموده‌است و غرضی داشته‌است. قبر مذکور به هیچ وجه من الوجوه از بیدل نیست. به‌طوری‌که شاگردان و معاصران بیدل می‌نویسند، خانه و قبر بیدل در جوار دروازهٔ دهلی محلهٔ کهکریان کنار دریای جمنا واقع بوده که از قبر ملک نورالدین یارپران زیاده از دو میل فاصله دارد. به علاوه قبر ملک یارپران و مقابلش قبر ابوبکر طوسی از زمان علاءالدین بلخی موجود و مشهور بوده‌است و هیچ‌یک از معاصران و شاگردان حضرت میرزا - قبر بیدل را نزدیک بدین دو قبر و قلعهٔ شیرشاه سوری اشارت نکرده‌است. همچنین در کتاب مزارات اولیای دهلی و آثار الصنادید و چراغ دهلی و واقعات حکومت دهلی و مسافر دهلی و غرابت نکر وغیره از مقبرهٔ بیدل در صد سال هیچ جا ذکری نرفته‌است. شاعر نامور هند میرزا اسدالله غالب در زمان حیات خود بسیار جستجو و تفحص نموده تا اثری از قبر بیدل در دهلی بیابد. در یک مکتوب خود این مطلب را نوشته و عدم موفقیت خود را اظهار می‌نماید. خلاصه تا زمان مؤلف عقد ثریا یعنی ۱۱۹۹ هجری قمری که ۲۳ سال بعد از مرگ میرزا بیدل آرامگاهش معلوم بوده‌است و بعد از آن به کلی نا معلوم و کسی از آن سراغی نداده‌است.»



این موضوع را می‌توان در کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل که به وسیلهٔ دکتر عبدالغنی استاد دانشگاه پنجاب تألیف گردیده و اثر بسیار گرانبهایی در مورد زندگی و آثار بیدل است مطالعه نمود. وی می‌نویسد: «بالاخره در آثار الصنادید سر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شده‌است و نیز در کتابهایی که بعد از آن تصنیف گردیده غرابت نگار، مزارات اولیای دهلی و واقعات دارالحکومهٔ دهلی ذکری از قبر بیدل نرفته‌است. قابل توجه‌است که کتاب آخر الذکر در این موضوع به صورت جامع بحث می‌کند و حتی از خرابه‌های دهلی نیز نام می‌برد. آثار الصنادید نیز درین زمینه بسیار مهم است. میرزا اسدالله خان غالب (۱۷۹۷–۱۸۶۹ میلادی) که از پیروان ارادتمند بیدل بود تقریظی بر کتاب مذکور نوشته. اگر اثری از قبر بیدل در سال ۱۸۴۷ میلادی وجود می‌داشت، غالب حتماً از (سر سید احمد خان) در خواست می‌نمود تا از آن در کتاب خویش یاد کند. بنابرین واضح است که در آن وقت قطعاً اثری از قبر بیدل بجا نمانده بود. نظر به این همه دلایل عقیدهٔ من این است که مولانا حسن نظامی به کشف محل اصلی قبر بیدل موفق نشده بود. قبری که با وجود شکل غیر مشخص خود از طرف مولانا حسن نظامی در سال ۱۹۴۱ میلادی (مطابق ۱۳۵۹ هجری) تشخیص شده نتوانست در سال ۱۸۴۷ میلادی یعنی یک قرن پیشتر به صورت بهتری قابل تشخیص بود. اما می‌دانیم که غالب و سر سید احمد حتی یک کلمه نیز راجع به بیدل در آثار الصنادید اظهار نکرده‌اند. بنابرین برای تعیین قبر بیدل تحقیق علمی در خود همان جای لازم است. (رجوع شود به کتاب‌های: سی مقاله در بارهٔ بیدل، کابل ۱۳۶۵، صفحهٔ ۲۱۵–۲۲۰ و احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل).



غلام حسن مجددی در صفحهٔ ۸۶ کتاب بیدل‌شناسی چنین می‌نویسد: «در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. قبلاً ذکر گردید که در پایان سدهٔ دوازدهم هجری خانهٔ بیدل بحالت ویرانی، چون کسی نبود که از قبر مراقبت کند شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد. دکتر عبدالغنی می‌گوید: مولانا حسن نظامی مصنف آثار متعددی در بارهٔ دهلی، به‌من نوشته‌است که چون مرقع دهلی مؤلفهٔ درگاه قلی خان را به زبان اردو ترجمه می‌نمود، در آن ذکر گردیده بود که قبر بیدل معلوم نیست؛ و مولانا شاه سلیمان صاحب پهلواری پس از خواندن ترجمهٔ مذکور بوی نوشت که قبر در مقابل (قلعهٔ قدیم) و در مجاورت قبر ملک نورالدین یارپران واقع بوده‌است، مولانا به آنجا شتافت، اثری از قبر بجا نمانده بود.»



استاد مجددی سپس در صفحهٔ ۸۷ کتابش می‌افزاید: «در (آثار الصنادید) میر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شده‌است و نیز در کتبی که بعد از آن تألیف گردیده، ذکری از قبر بیدل نرفته‌است.» (مراجعه شود به کتاب: بیدل‌شناسی؛ مؤلف: پوهاند غلام حسن مجددی؛ چاپ مطبعهٔ پوهنون؛ ۱۳۵۰) این که مجددی می‌نویسد که در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. یا اینکه نوشته‌است که شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد، ادعاها و نظریه‌های خیلی ضعیف و بی‌اساسی می‌باشند. آیا از میان هزاران قبر، این کار صرف در مورد قبر بیدل صورت گرفته‌است؟ چرا سایر مزارات و مقابر دهلی از گزند روزگار در امان مانده‌اند؛ یا هزاران قبر، حتی قبور اشخاص گمنام، در هرات و غور و بلخ و کابل و غزنی با وجود گذشت سده‌ها هنوز پابرجا هستند؟ ولو هزاران قبر اشخاص گمنام در میان آن‌ها وجود دارد.



محمد حیدر ژوبل که استاد کرسی تاریخ ادبیات در دانشکدهٔ ادبیات کابل بودند، در کتاب مؤلفهٔ خویش زیر عنوان (بیدل و تأثیر سبک وی در ادبیات ما) در صفحهٔ ۱۲۹ نگاشته‌است که: «بیدل به‌عمر هفتاد و هفت سالگی در دهلی وفات نمود و در خانهٔ خود در شاه جهان‌آباد دهلی مدفون شد و… بعد به‌کابل انتقال داده شد.» پس به صراحت باید گفت که پژوهش‌های عاری از اهداف شخصی و نفسی سید داود حسینی، طوری‌که در فوق نظر سلجوقی را خواندیم، کاملاً درست بوده و اظهرُ من الشمس است که بیدل همه دل در محلهٔ (یکه ظریفِ) قریهٔ خواجه رواش کابل آرمیده‌است. بیدل به ویژه در کشور افغانستان، بخشی از سین کیانگ چین و تاجکستان و ازبکستان محبوبیت بسیار دارد.


آثار

مجموع آثار این سخن‌پرداز و متفکر، به اهتمام و دقتی که شایستهٔ آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسی طبع نشده بود. تقریباً مجموعی از آثار در سال ۱۲۹۹هجری قمری در مطبعهٔ صفدری در بمبئی به اهتمام ملا نور دین بن جیواو به فرمایش مختار شاه کشمیری و ملا عبدالحکیم مرغینانی طبع شده‌است. چند باری هم در هند و ماوراءالنهر - گاهی غزلیات و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر وی چاپ گردیده بود؛ ولی، هیچ‌یک از این نسخ مشتمل بر کلیهٔ آثارش نبوده‌است. تنها نسخهٔ مطبعهٔ صفدری نسبت به تمام نسخه‌های چاپ‌شده جامع‌تر بود، اما، این نسخه نیز تمام آثار منظوم و منثور بیدل را در برنداشت و مملو از خطاهای املایی بود. گذشته ازآن چون طبع کتاب در متن و حاشیه صورت گرفته بود، برای خواننده خسته‌کن بود. با وجود کمبودی‌های موجود در کتاب، متأسفانه نسخه‌های آن نایاب شده بود.
نسخهٔ جامع دیگری بعدها به ارادهٔ سردار نصرالله خان نائب السلطنه در ماشینخانهٔ کابل به شکل حروفی با قطع بزرگ زیر چاپ رفت. اما چاپ نسخهٔ مذکور، که در ترتیب و تدوین آن جمعی از دانشمندان کشور اهتمام ورزیده بودند، نزدیک به پایان ردیف دال رسیده بود که نائب‌السلطنه جهان را وداع نمود و دیوان غزل بیدل ناتمام ماند.
در ضمن سایر جنبش‌های علمی و ادبی که توأم با نهضت‌های اجتماعی در سالهای چهل شمسی پدید آمد، تصمیم اتخاذ شد تا کلیات بیدل در مطبعهٔ معارف افغانستان طبع گردد. همان بود که در اوایل اسد سال ۱۳۴۱ شمسی غزلیات بیدل که به حیث جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت کمتر از یک سال در همان مطبعه از طبع برآمد و به این وسیله پیامی که این شاعر و متفکر بزرگ به جهان بشریت دارد، به دسترس علاقه‌مندان گذاشته شد؛ و به‌همین ترتیب:




  • جلد دوم کلیات که شامل ترکیب‌بند، ترجیع‌بند، قصاید، قطعه، رباعیات، و مخمسات است در ماه سرطان ۱۳۴۲؛ رباعیات به صورت جداگانه در ماه جدی ۱۳۴۲ شمسی؛
  • جلد سوم کلیات که شامل عرفان، طلسم حیرت، طُور معرفت، و محیط اعظم می‌باشد در ماه دلو ۱۳۴۲ شمسی
  • جلد چهارم کلیات که چهار عنصر، رقعات، و نکات را دربرمی‌گیرد در ماه جوزای ۱۳۴۴ شمسی یکی بعد دیگر از چاپ برآمدند.

در این دیوان، هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیه‌ها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیده‌است. در پایان هر جلد فهرستی نیز ترتیب و طبع گردیده که در جستجو کردن و یافتن غزل‌ها آسانی پیش می‌آید. در طبع این دیوان توجه فاضل محترم دکتر میر نجم الدین انصاری، سعی ملک الشعرا استاد عبدالحق بیتاب، همکاری خطاط شهیر سید محمد داود حسینی خاصه اهتمام و کوشش شبانه‌روزی شاعر و محقق محترم خال محمد خسته قابل یاد آوریست. قابل تذکار است که مطابق به ادعای رابندرابنداس خوشگو، مؤلف «سفینهٔ خوشگو، طبع پتنه، بهار» کلیات بیدل در هنگام حیات خودش نیز تدوین شده بود و تعداد اشعار او را قید نموده که نظماً و نثراً آثار بیدل را نود و نه هزار بیت می‌داند و از آنجمله شمارهٔ غزلیات را پنجاه و چند هزار ضبط کرده‌است. مثنوی عرفات هم از آثار اوست که به زبان شیرین فارسی نوشته شده‌است




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آیینه بر خاک زد صنع یکتا
تا وانمودند کیفیت ما

بنیاد اظهار بر رنگ چیدیم
خود را به هر رنگ‌کردیم رسوا

در پرده پختیم سودای خامی
چندان‌که خندید آیینه بر ما

از عالم فاش بی‌پرده گشتیم
پنهان نبودن‌، کردیم پیدا

ما و رعونت‌، افسانهٔ کیست
ناز پری بست‌گردن به مینا

آیینه‌واریم محروم عبرت
دادند ما را چشمی‌که مگشا

درهای فرد‌وس وا بود امروز
از بی‌دماغی گفتیم فردا

گو‌هر گره‌بست از بی‌نیازی
دستی‌که شستیم از آب دریا

گرجیب ناموس تنگت نگیرد
در چین د‌امن خفته‌ست صحرا

حیرت‌طرازیست نیرنگ‌سازی است
تمثال اوهام آیینه دنیا

کثرت نشد محو از ساز وحدت
همچون خیالات از شخص تنها

وهم‌تعلق برخود مچینید
صحرانشین‌اند این خانمانها

موجود نامی است باقی توهم
از عالم خضر رو تا مسیحا

زین یأس منزل ما را چه حاصل
همخانه بیدل همسایه عنقا


 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر به‌گلشن ز نازگردد قد بلند تو جلوه فرما
ز پیکرسر وموج خجلت‌شود نمایان چو می ز مینا

ز چشم مستت اگر بیابد قبول‌کیفیت نگاهی
تپد زمستی‌به روی‌آیینه‌نقش جوهرچوموج صهبا

نخواند طفل جنون مزاجم خطی زپست وبلند هستی
شوم فلاطون ملک‌!دانش اگر شناسم سر ازکف پا

به هیچ صورت زدورگردون نصیب مانیست سربلندی
زبعد مردن مگر نسیمی غبار ما را برد به بالا

نه شام ما را سحرنویدی نه صبح ما راگل سفیدی
چو حاصل ماست ناامیدی غبار دنیا به فرق عقبا

رمیدی از دیده بی‌تأمل‌گذشتی آخر به صد تغافل
اگر ندیدی تپیدن دل شنیدنی داشت نالهٔ ما

ز صفحهٔ راز این دبستان ز نسخهٔ رنگ این‌گلستان
نگشت نقش دگر نمایان مگر غباری به بال عنقا

به‌اولین جلوه‌ات ز دلها رمیده صبر وگداخت طاقت
کجاست آیینه تا بگیرد غبار حیرت درین تماشا

به دورپیمانهٔ نگاهت اگر زند لاف می فروشی
نفس به رنگ‌کمند پیچد زموج می درگلوی مینا

به‌بوی ریحان مشکبارت به‌خویش پیچیده‌ام چوسنبل
ز هررگ برگ‌گل ندارم چو طایررنگ رشته برپا

به هرکجا ناز سر برآرد نیاز هم پای‌کم ندارد
توو خرامی و صد تغافل‌، من و نگاهی و صد تمنا

ز غنچهٔ او دمید بیدل بهار خط نظر فریبی
به معجز حسن‌گشت آخر رک زمرد ز لعل پیدا



 
بالا