بهار اشک ویژه نامه امام حسین و عاشورا

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
محرمی دیگر از راه می رسد و بهار اشک دیگری بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان های خسته خویش زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.
محرمی که با نام حسین پیوند خورده و با آمدنش فکرها و دل ها متوجه روزی می شود که بزرگ ترین روزهای مصیبت است.
اشک ها در غم برترین انسان های عالم جاری می شوند. وقتی که فرشتگان آسمانی بر حسین گریانند و پریان و پرندگان در زمین و هوا بر او نوحه گرند؛ آیا نباید انسان ها با این آفریدگان هم نوایی کنند و با یادآوری آن چه بر خاندان ولایت گذشت، گریه و نوحه ای همیشگی داشته باشند؟!
آسمان بر او گریسته است، چشم آسمان چهل روز در عزای حسین گریان بود، آیا سزاست چشم زمینیان بر مصیبت او گریان نشود؟! در حالی که قرن ها پیش از ولادتش، انبیای الهی چون آدم و نوح و ابراهیم مصیبت های او را می شنوند و بر مظلومیتش اشک می ریزند.
در حالی که جدش رسول خدا(ص) اعضا و جوارح او را که همان محل فرود آمدن شمشیرهاست، می بوسد و در غربت فرزندش گریه می کند.
در حالی که پدرش امیرمؤمنان (ع) در کنار شطّ فرات می ایستد و مصائب فرزندش را بر ابن عباس بازگو می کند و چنان بر او می گرید که محاسنش تر می شود و اشک بر سینه مبارکش می ریزد. آن گاه که مادرش زهرا(س) قبل از ولادتش بر او محزون و غمگین می شود و برای میوه دلش اشک می ریزد.
در حالی که برادرش حسن(ع) در حالی که در اثر سمّ در بستر شهادت قرار گرفته، او را بغل می کند و با خبر دادن از مصائب روز عاشورا بر او گریه می کند.
در حالی که امام سجاد(ع) عمری را با یاد کربلا می گذراند و هیچ آبی را جز با اشک ریزان بر مصائب پدر گرامی اش نمی نوشد.
در حالی که امام صادق و امام کاظم(ع) در ایام محرم غرق در ماتم و گریه می شوند و لبخند از لبانشان محو می گردد و خودشان روضه خوان جد غریبشان می شوند.
در حالی که امام رضا(ع) غمنامه خویش را در عزای جد بزرگوارشان می سراید و یادآوری روز عاشورا را مایه مجروح گشتن پلک ها و ریزان شدن سیل اشک های خود می شمارد.
و آن گاه که امام زمان(عج) خود را نوحه خوان همیشگی و گریه کننده هر شب و روز مصیبت های جد بزرگوارشان می داند و گریه کردن بر او را تا آن جا که به جای اشک، خون از دیده ببارد، وظیفه خود می داند.
از آن واقعه قرن ها می گذرد؛ اما شعله عشق حسینی هم چنان در دل ها فروزان است؛ چرا که به فرموده پیامبر(ص) «از شهادت حسین(ع) حرارتی در قلب های مؤمنان است که هرگز به سردی نمی گراید».
آری! این عشق و شور حسینی که هرساله با آمدن محرم به اوج خود می رسد، ودیعه ای است از سوی خداوند در دل های مؤمنان.

منبع:tebyan.net
/www.beytoote.com
 
آخرین ویرایش:

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
محرم فصل شروع حماسه های عاشورایی

محرم فصل شروع حماسه های عاشورایی

محرم در فرهنگ اسلامی یک تاریخ زنده، یک انقلاب خونین، یک مظلومیت آشکار و یک مجموعه‌ی از حماسه های بی نظیر است. محرم ماه خداست. ماه که خون خدا بر زمین ریخت و بهترین بندگان خدا در دست بدترین موجودات زمینی به شهادت رسید.ماه محرم فصل شکفتن لاله های مقاومت خونین اسلام است.همان گونه که سرآغاز زوال حاکمیت های فاسد نیز است. محرم تاریخ است اما نه تاریخ عادی و روز مره زندگی، کار، فعالیت، مصرف و معامله، محرم تاریخ یک تحول عمیق و یک انقلاب تاریخ ساز است. تاریخ شروع اصلاحات در نظام اجتماعی منحرف شده. و تعلیمات فراموش شده اسلام است. یعنی تاریخ یک انقلاب مکتبی برعلیه فرهنگ منحرف و نظام سیاسی فاسدی است که به نام خلافت اسلامی بر اریکه قدرت اسلام تکیه زده بود. این تاریخ نه متعلق به گذشته که شروع یک نهضت تاریخ ساز است.محرم فصل شروع حماسه های عاشورایی است. حماسه های که هر ماه را محرم، هر سرزمین را کربلا و هر روز را عاشورا می کند. محرم تاریخی است که قطبندی جدیدی را در جامعه اسلامی ارائه می کند:
1. حسینیان سینه چاک اسلام و سنت محمدی(ص) و آماده های همیشه جانفشانی و شهادت.2. قساوت دلان دنیا طلب، دین فروشانی که فقط برای حفظ قدرت حیوانی و بدست آوردن جیفه دنیایی خویش به جنگ پاک ترین انسان ها رفت و جگر گوشه های پیامبرشان را بی رحمانه سر بریدند.گروه سوم نظاره گران صحنه مبارزه حق و باطل اند، کسانی که برای حفظ دنیای مادی و جان های بی ارزش خود از هرگونه رشادت طلبی در راه خدا و دین خدا به گوشه تنگ دنیای فانی خزیده و دین خود را با مصلحت های زود گذر دنیای معاوضه کردند. یعنی گوشه نشینان نظاره گر ظلم های یزیدیان فاسد و تنهایی های باعظمت فرزندان پیامبر(ص) بودند.محرم ماه شروع انقلاب ها است. انقلاب دینی و اجتماعی، انقلابی که برای رجعت به اصالت های اصیل دین محمدی(ص) برپا شد. انقلاب در باورهای غلط مردم نسبت به خلافت حاکمان فاسد، بوزینه باز، و شراب خواران هوس باز برمسند قدرت غاصبانه. محرم فصل انقلاب های سرخ حسینی است. فصل رویش آلاله های خونین دشت های همیشه کربلای جهان. انقلاب عاشورا ترمیدور ندارد. زیرا در یک چرخش تاریخی خودش، بستر رویش انقلاب های همیشه خونین دیگر است. رهبری انقلاب محرم با حسین (ع)جگر گوشه پامبر(ص) است. هرچند یک مجموعه ای از تمام اصناف جامعه در آن حماسه آفریدند؛ پیرمردان (زهیر ابن قین و حبیب ابن مظاهر) جوانان( علی اکبر) نوجوانان(قاسم ابن حسن) میانسالان(عباس ابن علی (ع)) و حتی خردسالترین عضو جامعه محمدی( علی اصغر شش ماهه) انقلابیون فداکار و پیروان رهبر انقلاب در کربلا بودند. دراین انقلاب نقش زنان بسیار برجسته و سرنوشت ساز است.
زیرا که زنان رسالت پیامبری این نقلاب را بردوش دارند. زنان آخرین سنگر های دشمن را در مرکز حاکمیت ظلم فرومی ریزند.(زینب بنت علی(ع) ) آری بالاخره انقلاب محرم الهامبخش تمام انقلاب های عدالت خواهی و اصلاح طلبان دین محمدی(ص) است. محرم تنها انقلابی است که از تمام جوانب پیروز شد. زیرا که جنایت کاران کربلا فراموش شده تاریخ شده اند اما شهدای عاشورا زندگان همیشه الهامبخش تاریخ اند. همان گونه که بیرق سرخ انقلاب کربلا تا ابدیت تاریخ، برفراز بلندای تاریخ بشریت همواره جلوه گرا است. (بیرق سرخ کربلا بر فراز قبر حسین(ع).ماه محرم در هر سال مراسم پیروزی انقلاب کربلا است. یادآوری های پیروزی انقلاب محرم درقالب برنامه ساده و خاص خودش( یاد آوری حماسه ها و گریه برشهیدان) زینت بخش هر سال و ماه ماست. این یاد آوری های سالانه، الهام گیری مداوم ما از انقلاب کربلا است. همان گونه که احیاء کننده همیشگی سنت انقلابی اسلام اصیل نیز به حساب می آید. محرم فصل مظلومیت ها و ناله های بی مانند بشریت است.مظلومیت های کسانی که فرزندان و جگر گوشه های پیامبر(ص) بودند اما توسط امت دنیا پرست و مدعیان دروغین مسلمانی به شهادت رسیدند. ابعاد مظلومیت انقلابیون عاشورا عمق بی نظیر دارد. در مرام ومسلک کدام دین و ملت، زن ها و اطفال بی گناه از آشامیدن آب محروم می‌شود؟ در منطق کیست که یک طفل شش ماهه بجای آب، گلویش با گلوله دریده می‌شود؟ بعد از شهادت بر بدن های مردان اسب تاخته می‌شود. و از دفن اجساد شهدا ممانعت به عمل می آید. آیا مظلومیت بیش از این را در تاریخ می توان سراغ گرفت؟ آنهم توسط جنایت کارانی که به نام خلافت اسلامی دست به جنایت زدند. حاکمان فاسدی که بر مسند خلافت پیامبر(ص) تکیه زدند ولی فرزندان پیامبر(ص) خود را قطعه قطعه کردند. و انواع توهین ها و بی‌حرمتی ها را بر آل رسول الله (ص) روا داشتند.
محرم فصل خلق حماسه ها است. حماسه های بی نظیر از فداکاری ها و رشادت ها، حماسه عاشورا بی نظیر است زیرا در هیچ مبارزه ای فرزند خرد سال به مبارزه دشمن نمی آید. هیچ سربازی نمی تواند مدعی باشد که مرگ در نظر او از عسل شیرین تر است( قاسم ابن حسن) هیچ انقلابی نمی توان یافت که سربازان رهبر بگوید:ای کاش هزاران جان داشتیم تا در راه تو فدا می کردیم. کدام انقلاب و مبارزه را می توان یافت که سربازانش بسوی مرگ با رجزخوانی و شادمانی بروند در حالی که یقین دارند از این مبارزه جان سالم بدر نمی برند؟ کدام مبارزه تاریخی را می توان یادآور شد که زنان قهرمان آن بگویند ما در کربلا به جز خوبی و زیبایی ندیدیم و در برابر کاخ های پر ابهت حاکم فاسد بگوید: تو بیچاره شدی و ما سر بلند هستیم؟.آری محرم ماه یک انقلاب الهی و یک مظلومیت محمدی(ص) و حماسه های علوی و یک تاریخ بی نظیر مبارزه حق وباطل است. نتیجه این که: پس محرم و عاشورا به ما احتیاج ندارد. ما و همه بشریت به عاشورا و تاریخ محرم و گریه های کربلا محتاج تریم. منبع:bibijon.parsiblog.com
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
اعمال ماه محرم

اعمال ماه محرم

چرا محرم؟!



پيش از اسلام عرب، جنگ در اين ماه را حرام مي‌دانست و ترك مخاصمه مي‌كرد؛ لذا از آن زمان اين ماه بدين اسم نامگذاري شد.(1) و روز اول محرم را اول سال قمري قرار دادند.(2) در توضيح اين كه چرا ماه‌هاي ديگر كه جنگ در آنها حرام است، محرم ناميده نمي‌شود مي‌توان گفت: چون ترك جنگ از اين ماه شروع مي‌شد به آن محرم گفتند.



اين ماه در مكتب تشيع يادآور نهضت حضرت سيدالشهدا و حماسه‌ جاودان كربلاست.



اين ماه، يادآور دلاورمردي‌هاي ياران با وفاي اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، فداكاري‌هاي زينب كبري(سلام الله عليها)، حضرت سجاد(عليه السلام)، و همه‌ اسراي كاروان امام حسين(عليه السلام)، است. اين ماه، يادآور خطبه‌ها و شعارهاي آگاهي‌بخش سالار شهيدان، نطق آتشين حضرت زينب(سلام الله عليها) و خطابه‌ غرّاي زين العابدين(عليه السلام)، است.

اين ماه، يادآور استقامت حبيب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.

آري اين ماه، ماه پيروزي حق بر باطل است.


محرم از منظر ائمه(عليهم السلام)

شيعيان از امام رضا(عليه السلام)، چنين نقل شده است:

«وقتي محرم فرا مي‌رسيد، پدرم خندان ديده نمي‌شد، حزن و اندوه تا پايان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصيبت و گريه ايشان بود.»(3)

همچنين حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره‌ عاشورا مي‌فرمايد:

«كسي كه عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه‌اش باشد، خداوند قيامت را روز شادماني و سرور او قرار خواهد داد.»(4)




اعمال شب اول ماه محرم

1ـ نماز: اين شب چند نماز دارد كه يكي از آنها به شرح ذيل است:

دو ركعت، كه در هر ركعت بعد از حمد يازده مرتبه سوره‌ توحيد خوانده شود.



در فضيلت اين نماز چنين آمده است:

«خواندن اين نماز و روزه داشتن روزش موجب امنيّت است و كسي كه اين عمل را انجام دهد، گويا تمام سال بر كار نيك مداومت داشته است.»(5)



2ـ احياي اين شب.(6)



3ـ نيايش و دعا.(7)



روز اول محرم

اول محرم هر سال اولين روز سال قمري است. از امام محمدباقر(عليه السلام) روايت شده است: «آن كس كه اين روز را روزه بدارد، خداوند دعايش را اجابت مي‌كند، همانگونه كه دعاي زكريا(عليه السلام) را اجابت كرد.»(8)

دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعاي زير قرائت گردد:

«اللّهم انت الاله القديم و هذه سنةٌ جديدةٌ فاسئلك فيها العصمة من الشيطان و القوَّة علي هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خداي قديم و جاوداني و اين سال، سال نو است، از تو مي‌خواهم كه مرا در اين سال از شيطان حفظ كني و بر نفس اماره (راهنمايي كننده) به بدي پيروز سازي.



روز دوم محرم

در چنين روزي كاروان امام حسين(عليه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمين كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گرديد.(10)



روز سوم محرم

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است:

«هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.»(11)

در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.



روز چهارم محرم

بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.



روز هفتم محرم

روزه گرفتن مستحب است.



روز نهم محرم

تاسوعاي حسيني، روز محاصره‌ امام حسين(عليه السلام) و اصحابش در سرزمين كربلا توسط سپاه شمر.(12)



اعمال شب عاشورا

1ـ چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:

چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحيد خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.(13)



2ـ احياي اين شب كنار قبر امام حسين(عليه السلام).(14)



3ـ دعا و نيايش. (15)



روز عاشورا




1ـ عزاداري بر امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا، در اين مورد از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است:



هر كس كار و كوشش را در اين روز، رها كند، خداوند خواسته‌هايش را برآورد و هر كس اين روز را با حزن و اندوه سپري كند، خداوند قيامت را روز خوشحالي او قرار دهد. (16)



2ـ زيارت امام حسين(عليه السلام).(17)



3ـ روزه گرفتن در اين روز كراهت دارد؛ ولي بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشاميدن خودداري شود. (18)



4ـ آب دادن به زائران امام حسين(عليه السلام).(19)



5ـ خواندن سوره توحيد هزار مرتبه.(20)



6ـ خواندن زيارت عاشورا. (21)



7ـ گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسين(عليه السلام).»(22)



روز دوازدهم محرم

ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه و شهادت حضرت سجاد(عليه السلام) در سال 94 ه‍ .ق.



روز بيست و يكم محرم

1ـ روزه‌ اين روز مطلوب است. (23)




پي‌نوشت‌ها:

1- مصباح كفعمي، ص 509.

2- فرهنگ عاشورا، ص 405، جواد محدثي.

3- وسائل الشيعه، ج 5، ص 394، حديث 8.

4- همان، حديث 7.

5- بحارالانوار، ج 98، ص 333؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 294، حديث 1؛ مفاتيح الجنان، ص 286.

6- مصباح المتهجد، ص 783.

7- بحارالانوار، ج 98، ص 324.

8- عروة الوثقي، ج 2، ص 243؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 347، حديث 3.

9- بحارالانوار، ج 98، ص 334.

10- فرهنگ عاشورا، ص 406.

11- عروة الوثقي، ج 2، ص 242؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 348.

12- وسائل الشيعه، ج 7، ص 339، حديث 1.

13- همان، ص 295، حديث 4 و 5.

14- بحارالانوار، ج 98، ص 340.

15- همان، ص 338.

16- بحارالانوار، ج 98، ص 43، حديث 5.

17- كامل الزيارات، ص 174، حديث 5 و 6.

18- وسائل الشيعه، ج 7، ص 338، حديث 7.

19- كامل الزيارات، ص 174، حديث 5.

20- وسائل الشيعه، ج 7، ص 339، حديث 8.

21- كامل الزيارات، ص 174.

22- مفاتيح الجنان، ص 298.

23- بحارالانوار، ج 98، ص 345، حديث 1.

"سيد عباس رفيعي پور"
/www.beytoote.com
 
آخرین ویرایش:

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
آداب ماه محرم

آداب ماه محرم

1- سزاوار است كه حال دوستان آل محمد صل الله عليه و آله در دهه اول محرم تغيير نموده و در دل و سيماى خود، آثار اندوه و درد اين مصيبتهاى بزرگ را آشكار نمايند.
2- خوب است كه مقدارى از لذائذ زندگى را كه از خوردن و نوشيدن و حتى خوابيدن و گفتن به دست مى آيد، ترك نمايند و مانند كسى باشند كه پدر يا فرزند خود را از دست داده است .
3- خوب است كه روز تاسوعا و عاشورا، ديدار با برادران دينى را ترك كرده و آن روز را روز گريه و اندوه خود قرار دهند.
4- مستحب است كه در دهه اول محرم ، هر روز امام حسين عليه السلام را با زيارت عاشورا زيارت نمايند.
5- سزاوار است كه اگر مى توانند مراسم عزادارى آن حضرت را در منزل خود با نيتى خالص بر پا نمايند و اگر نمى توانند در مساجد يا منازل دوستانش به برپايى اين مراسم كمك كنند.
6- شايسته است كه هر روز مقدارى از اوقات خود را در مكانهاى عمومى به عزادارى بپردازد.
7- مستحب است كه در آخر روز عاشورا، زيارت تسليت را بخوانند.
8- يكى از اعمال مهم دهه اول ، دعاى اول ماه است و براى اينكه اول اين ماه ، اول سال بوده و از طرف ديگر دعاهاى قبل از وقت نيز تاءثير خاصى در برآورده شدن حاجات و رسيدن به امور مهم دارد؛ اين دعا تاءثير زيادى در سلامتى و دورى از آفات دينى و دنيايى آن سال و بهبودى حال و به دست آوردن نيكيها دارد.
9- بهتر است كه در شب اول ، بعضى از نمازهايى را كه در اين شب وارد شده به مقدار حال و توانايى خود بخواند؛ حداقل دو ركعت نمازى را كه شامل حمد و يازده بار قل هو اللّه احد است را بخواند. بعد از آن ، دعايى را كه پيامبر صل الله عليه و آله بعد از اين نماز خوانده است و در كتاب اقبال نقل شده را بخواند و فرداى آن روز را روزه بگيرد. در روايت آمده است كسى كه چنين عملى را انجام بدهد مانند كسى است كه به مدت يك سال كارهاى خوب انجام داده و تا سال آينده محفوظ خواهد بود.
10- مستحب است كه روز سوم را روزه بگيرد. در روايت آمده است : حضرت يوسف عليه السلام در اين روز از چاه خارج شد. و اگر كسى اين روز را روزه بگيرد، خداوند مشكل او را برطرف نموده و سختيها را بر او آسان مى نمايد.
11- روايت شده است : مستحب است كه انسان تمام ماه را روزه بگيرد. و در مورد روزه روز تاسوعا و عاشورا روايت مخصوص داريم ، اما احتياط اين است كه روز عاشورا را روزه نگيرد ولى از خوردن و آشاميدن تا عصر خوددارى نمايد و آنگاه چيزى بخورد يا بياشامد؛ به جهت اين كه امام حسين عليه السلام و ياران حضرت در عصر از غصه هاى اين دنياى پست رهايى يافتند.
12- از كارهايى مثل سرمه كشيدن و غير آن ، بهتر است پرهيز شود.
13- مستحب است كه شب عاشورا تا صبح پيش قبر امام حسين عليه السلام بماند.
14- از شيخ مفيد رحمة اللّه روايت شده است كه شب بيست و يكم محرم ، شب زفاف سرور تمام زنان جهان حضرت فاطمه عليه السلام است و به همين جهت روزه آن روز مستحب مى باشد.
15- مستحب است كه در آخر ماه محرم محاسبه نفس ، استغفار و دعا براى اصلاح حال ، صورت پذيرد.منبع:ashoora.ir
www.beytoote.com/
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
عبدالله بن الحسن (ع) و شهادت در کربلا

عبدالله بن الحسن (ع) و شهادت در کربلا

عبدالله بن حسن بن علي بن ابيطالب
«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (1)
شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.
عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.»
نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)
ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»(3)
امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (4)
ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(5) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (6)

پی‌نوشت‌ها:
1- ابصار العین، ص 73 .
2- الارشاد، ج 2، ص 110 .
3- همان .
4- همان، ص 111 .
5- مقاتل الطالبیین، ص 89 .
6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .
برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی
/www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
چگونگی شهادت‌ فرزندان زینب کبری(س)

چگونگی شهادت‌ فرزندان زینب کبری(س)

«محمد» و «عون» فرزندان عبدالله‌بن جعفر در حماسه عاشورا بودند. جعفر دو فرزند به نام عون یکى از حضرت زینب(س) و دیگرى از جُمانه داشته است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.
دو پسر حضرت زینب(س) در حماسه عاشورا حضور داشتند و پس از رشادت‌های بسیار به شهادت رسیدند. چگونگی به شهادت رسیدن این دو فرزند رشید زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفر[1] با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) در پی می‌آید.
محمّد بن عبدالله بن جعفر
محمّد، یکى از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، شهید شد. مادر او، بر پایه گزارش منابع معتبر، خَوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعه است.[2] بنا بر این، آنچه در برخى از منابع آمده که مادر وى زینب علیهاالسلام است،[3] ظاهرا صحیح نیست. نام او در زیارت هاى «ناحیه» و «رجبیّه»، آمده است.
در «زیارت ناحیه» مى‌خوانیم: سلام بر محمّد بن عبد الله بن جعفر که شاهد جایگاه پدرش و پیرو برادرش و حافظ تن او بود! خدا، قاتل او عامر بن نَهشَل تمیمى را لعنت کند!
المناقب، ابن شهرآشوب: سپس محمّد بن عبدالله بن جعفر، به میدان پا نهاد و چنین مى‌خواند: {از ستم به ما، به خدا شکایت مى‌کنم از کارِ گروهى کور و پَست؛} {تغییر دهنده تعالیم قرآن و آیات محکم نازل شده تبیان} {و آشکار کننده کفر و طغیان.} آنگاه، 10 تن را کُشت و عامر بن نَهشَل تمیمى، او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، حمله بُرد و او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از هشام: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ـ که مادرش خوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعة بن عائِذ بن حارث بن تیم الله بن ثَعلَبه، از بنى بکر بن وائِل بود ـ، به دست عامر بن نَهشَل تَیمى، کشته شد.
مقاتل الطالبیّین: مادر محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، خوصا، دختر حَفصَة بن ثقیف بن ربیعه بود.
عَون بن عبدالله بن جعفر
عَون، یکى دیگر از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، به شهادت رسید.
گفتنى است که عبد الله بن جعفر، دو فرزند به نام «عون» داشته است. از این رو، یکى از آنها «عونِ اکبر» و دیگرى «عونِ اصغر» نامیده شده اند. مادر یکى از آنها زینب علیهاالسلام بوده و نام مادر دیگرى، جُمانه دختر مُسَیَّب، گزارش گردیده است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورّخان، اختلاف نظر وجود دارد.
ابو الفرج اصفهانى، وى را عون اکبر و فرزند زینب علیهاالسلام مى داند و مى‌گوید که عون اصغر، در واقعه حَرّه [در مدینه] به شهادت رسیده است؛ امّا بیشتر منابع [4] عونِ شهید در کربلا را فرزند «جُمانه» مى‌دانند.
نام وى در زیارت‌هاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» مى‌خوانیم: سلام بر عَون، پسر عبد الله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت ؛ آن هم پیمان ایمان، و همنشین بزرگان، و مُخلص براى [خداى] مهربان، و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبد الله بن قُطبه نَبهانى را لعنت کند!
مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند: {اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت} {پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!} آن گاه، جنگید تا کشته شد. گفته شده که عبدالله بن قُطْبه، او را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از هشام: عَون بن عبدالله بن جعفر بن ابى‌طالب، که مادرش جُمانه، دختر مُسیَّب بن نَجَبة بن ربیعة بن ریاح از قبیله بنى فَزاره بود. وى به دست عبد الله بن قُطْبه طایى نَبهانى، کشته شد.
تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عبدالله بن قُطْبه طایى نَبهانى، به عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى‌طالب، حمله کرد و او را کُشت.
مقاتل الطالبیّین: مادر عَون اکبر، فرزند عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب، زینبِ عقیله (خردمند) [5] دختر على بن ابى طالب علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است. مقصود سلیمان بن قَتّه در این شعر، اوست که: {و اگر مى‌گریى، بر عَون، برادرش ناله کن که در آنچه بر سرشان مى آید، فرو گذارنده نیست} {به جانم سوگند که مصیبتت در نزدیکان توست! پس بر این مصیبت طولانى گریه کن} ...از حُمَید بن مسلم، نقل شده است که: عبداللّه بن قُطْنه تَیهانى، عون بن عبد اللّه بن جعفر را کُشت.
تاریخ الطبرى به نقل از ابو کَنود عبد الرحمان بن عُبَید: هنگامی که عبدالله‌بن جعفر از کشته‌شدن دو پسرش همراه حسین(ع) خبر یافت و مردم برای تسلیت به حضورش می‌آمدند، یکی از وابستگانش ـ که فکر نمى‌کنم کسى جز ابو لَسْلاس باشد ـ گفت: مصیبتى که دیده‌ایم، از جانب حسین به ما رسیده است!
عبد‌الله بن جعفر، او را با کفشش زد و سپس گفت: اى پسر زنِ بدبو! آیا به حسین، چنین مى‌گویى؟ به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر مى بودم، دوست مى‌داشتم که از او جدا نشوم تا همراهش کشته شوم! به خدا سوگند، آنچه دلم را به از فدا شدن دو پسرم راضى و مصیبت آن دو را بر من، سبُک مى کند، این است که در راه از خود گذشتگى براى برادر و پسرعمویم [حسین علیه السلام] و پایدارى در کنار او، کشته شده‌اند!
سپس به همنشینانش رو کرد و گفت: خدا را بر شهادت حسین علیه السلام مى‌ستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین علیه السلام را یارى کنم، دو پسرم، او را یارى دادند.----------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1.ابو عبد الله جعفر بن ابى طالب بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف، ده سال از على بن ابى طالب بزرگ تر بود و پس از او مسلمان شد و آیاتى چند از قرآن کریم، در باره او نازل شده است. در حدیث نبوى آمده که: او شبیه‌ترین خلق و خو و شمایل را به پیامبر خدا داشت و جزو مهاجران نخستین به سرزمین حبشه بود و از آن جا به هنگام فتح خیبر بر پیامبر خدا در آمد و سپس در جنگ موته، در سال هشتم هجرى شرکت جُست و به شهادت رسید. از پیامبر روایت شده که فرمود: «او دو بال رنگین دارد که با آنها در بهشت، پرواز مى‌کند». از این رو، به «ذو الجناحین (صاحب دو بال)» یا «طیّار (پرواز کننده)»، مشهور شده است. روایات فراوانى در فضیلت او رسیده که در کتاب هاى حدیثى شیعه و اهل سنّت، نقل شده است.
2.در برخى نقل‌ها مادرِ وى را «اُمّ ولد (کنیز)» گفته‌اند.
3.مانند کامل بهایى و أعیان الشیعة که مادر محمّد را زینب کبرى گفته‌‌اند.
4. مانند تاریخ الطبرى و الکامل فى التاریخ و انساب الأشراف و الثقات لابن حبّان و المجدىّ.
5. از القاب مشهور زینب(س) «عَقیله (خردمند)» و «عَقیله بنى هاشم» است.
منبع:mashreghnews.ir
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
به ميدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن(ع)

به ميدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن(ع)

در آن شب،بعد از آن اتمام حجت‏ها وقتى كه همه يكجا و صريحا اعلام وفادارى كردند و گفتند:ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد،يكدفعه صحنه عوض شد.امام عليه السلام فرمود:حالا كه اين طور است،بدانيد كه ما كشته خواهيم شد.همه گفتند:الحمد لله،خدا را شكر مى‏كنيم براى چنين توفيقى كه به ما عنايت كرد،اين براى ما مژده است، شادمانى است.طفلى در گوشه‏اى از مجلس نشسته بود كه سيزده سال بيشتر نداشت.اين طفل پيش خودش شك كرد كه آيا اين كشته شدن شامل من هم مى‏شود يا نه؟از طرفى حضرت فرمود:تمام شما كه در اينجا هستيد،ولى ممكن است من چون كودك و نا بالغ هستم مقصود نباشم.رو كرد به ابا عبد الله و گفت:«يا عماه!»عمو جان!«و انا فى من يقتل؟ »آيا من جزء كشته شدگان فردا خواهم بود؟نوشته ‏اند ابا عبد الله در اينجا رقت كرد و به اين طفل-كه جناب قاسم بن الحسن است-جوابى نداد.از او سؤالى كرد،فرمود: پسر برادر!تو اول به سؤال من جواب بده تا بعد من به سؤال تو جواب بدهم.اول بگو: «كيف الموت عندك؟»مردن پيش تو چگونه است،چه طعم و مزه‏اى دارد؟عرض كرد:«يا عماه احلى من العسل‏»از عسل براى من شيرين‏تر است،تو اگر بگويى كه من فردا شهيد مى‏شوم،مژده‏اى به من داده‏اى.فرمود:بله فرزند برادر،«اما بعد ان تبلو ببلاء عظيم‏»ولى بعد از آنكه به درد سختى مبتلا خواهى شد،بعد از يك ابتلاى بسيار بسيار سخت.گفت:خدا را شكر،الحمد لله كه چنين حادثه‏اى رخ مى‏ دهد.

حالا شما ببينيد با توجه به اين سخن ابا عبد الله،فردا چه صحنه طبيعى عجيبى به وجود مى‏آيد.بعد از شهادت جناب على اكبر،همين طفل سيزده ساله مى‏آيد خدمت ابا عبد الله در حالى كه چون اندامش كوچك است و نابالغ و بچه است،اسلحه‏اى به تنش راست نمى‏آيد.زره‏ها را براى مردان بزرگ ساخته‏اند نه براى بچه‏هاى كوچك.كلاه خودها براى سر افراد بزرگ مناسب است نه براى سر بچه كوچك.عرض كرد:عمو جان!نوبت من است،اجازه بدهيد به ميدان بروم.(در روز عاشورا هيچ كس بدون اجازه ابا عبد الله به ميدان نمى‏رفت.هر كس وقتى مى‏آمد،اول سلامى عرض مى‏كرد: السلام عليك يا ابا عبد الله،به من اجازه بدهيد.)ابا عبد الله به اين زوديها به او اجازه نداد.او شروع كرد به گريه كردن.قاسم و عمو در آغوش هم شروع كردند به گريه كردن.نوشته‏اند: «فجعل يقبل يديه و رجليه‏» (1) يعنى قاسم شروع كرد دستها و پاهاى ابا عبد الله را بوسيدن.آيا اين[صحنه]براى اين نبوده كه تاريخ بهتر قضاوت كند؟او اصرار مى‏كند و ابا عبد الله انكار.ابا عبد الله مى‏خواهد به قاسم اجازه بدهد و بگويد اگر مى‏خواهى بروى برو،اما با لفظ به او اجازه نداد،بلكه يكدفعه دستها را گشود و گفت: بيا فرزند برادر،مى‏خواهم با تو خداحافظى كنم.قاسم دست‏به گردن ابا عبد الله انداخت و ابا عبد الله دست‏به گردن جناب قاسم.نوشته‏اند اين عمو و برادر زاده آنقدر در اين صحنه گريه كردند-اصحاب و اهل بيت ابا عبد الله ناظر اين صحنه جانگداز بودند-كه هر دو بى حال و از يكديگر جدا شدند.

اين طفل فورا سوار بر اسب خودش شد.راوى كه در لشكر عمر سعد بود مى‏گويد:يكمرتبه ما بچه‏اى را ديديم كه سوار اسب شده و به سر خودش به جاى كلاه خود يك عمامه بسته است و به پايش هم چكمه‏اى نيست،كفش معمولى است و بند يك كفشش هم باز بود و يادم نمى‏رود كه پاى چپش بود،و تعبيرش اين است:«كانه فلقة القمر» (2) گويى اين بچه پاره‏اى از ماه بود،اينقدر زيبا بود.همان راوى مى‏گويد:قاسم كه داشت مى‏آمد،هنوز دانه‏هاى اشكش مى‏ريخت.رسم بر اين بود كه افراد خودشان را معرفى مى‏كردند كه من كى هستم.همه متحيرند كه اين بچه كيست؟ همين كه مقابل مردم ايستاد،فريادش بلند شد:

ان تنكرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن

مردم!اگر مرا نمى‏شناسيد،من پسر حسن بن على بن ابيطالبم.

هذا الحسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن (3)

اين مردى كه اينجا مى‏بينيد و گرفتار شماست،عموى من حسين بن على بن ابيطالب است.

جناب قاسم به ميدان مى‏رود.ابا عبد الله اسب خودشان را حاضر كرده و[افسار آن را]به دست گرفته‏اند و گويى منتظر فرصتى هستند كه وظيفه خودشان را انجام بدهند. من نمى‏دانم ديگر قلب ابا عبد الله در آن وقت چه حالى داشت.منتظر است،منتظر صداى قاسم كه ناگهان فرياد«يا عماه‏»قاسم بلند شد.راوى مى‏گويد:ما نفهميديم كه حسين با چه سرعتى سوار اسب شد و اسب را تاخت كرد.تعبير او اين است كه مانند يك باز شكارى خودش را به صحنه جنگ رساند.نوشته‏اند بعد از آنكه جناب قاسم از روى اسب به زمين افتاده بود در حدود دويست نفر دور بدن او بودند و يك نفر مى‏خواست‏سر قاسم را از بدن جدا كند ولى هنگامى كه ديدند ابا عبد الله آمد،همه فرار كردند و همان كسى كه به قصد قتل قاسم آمده بود،زير دست و پاى اسبان پايمال شد.از بس كه ترسيدند،رفيق خودشان را زير سم اسبهاى خودشان پايمال كردند.جمعيت زياد،اسبها حركت كرده‏اند، چشم چشم را نمى‏بيند.به قول فردوسى:

ز سم ستوران در آن پهن دشت زمين شد شش و آسمان گشت هشت

هيچ كس نمى‏داند كه قضيه از چه قرار است.«و انجلت الغبرة‏» (4) همينكه غبارها نشست، حسين را ديدند كه سر قاسم را به دامن گرفته است.(من اين را فراموش نمى‏كنم،خدا رحمت كند مرحوم اشراقى واعظ معروف قم را،گفت:يك بار من در حضور مرحوم آيت الله حائرى اين روضه را-كه متن تاريخ است،عين مقتل است و يك كلمه كم و زياد در آن نيست-خواندم.به قدرى مرحوم حاج شيخ گريه كرد كه بى تاب شد.بعد به من گفت:فلانى! خواهش مى‏كنم بعد از اين در هر مجلسى كه من هستم اين قسمت را نخوان كه من تاب شنيدنش را ندارم).در حالى كه جناب قاسم آخرين لحظاتش را طى مى‏كند و از شدت درد پاهايش را به زمين مى‏كوبد(و الغلام يفحص برجليه) (5) شنيدند كه ابا عبد الله چنين مى‏گويد:«يعز و الله على عمك ان تدعوه فلا ينفعك صوته‏» (6) پسر برادرم!چقدر بر من ناگوار است كه تو فرياد كنى يا عماه،ولى عموى تو نتواند به تو پاسخ درستى بدهد، چقدر بر من ناگوار است كه به بالين تو برسم اما نتوانم كارى براى تو انجام بدهم.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.




پى‏نوشت‏ها:
1) اين عبارت در مقاتل به اين صورت است:«فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى اذن له‏»(بحار الانوار،ج 45/ص 34).
2) مناقب ابن شهر آشوب،ج 4/ص‏106.
3) بحار الانوار ج 45/ص 34.
4) همان،ص 35.
5 و 6) مقتل الحسين مقرم،ص 332.
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
امام حسين و طفل شیر خواره اش علی اصغر

امام حسين و طفل شیر خواره اش علی اصغر

شهادت علي اصغر حسين(عليه السلام)
«عبدالله بن الحسين» طفل شيرخوار امام حسين(عليه السلام) مشهور به «علي اصغر» بود. نام مادرش «رباب» دختر «امرء القيس بن عدي بن اوس بن جابر بن کعب بن عليم بن جناب بن کلب» بود. مادر رباب «هند الهنود» دختر «ربيع بن مسعود بن مضاد بن حصن بن کعب بن عليم بن جناب»(1) بوده است. در واقع «جناب» جد اعلاي پدري و مادري حضرت علي اصغر(عليه السلام) مي‌باشد.
عبدالله در مدينه النبي(عليه السلام) ولادت يافت.(2) سماوي مي‌گويد: اين که برخي گفته‌اند علي اصغر در کربلا ولادت يافته است، چندان درست نيست. در مدح رباب همسر گرامي او شعري به امام حسين(عليه السلام) داده شده است:
«اعمرك انني لاحب دارا تكون بها سكينة والرباب
احبهما و ابذل جل مالي و ليس لعاتب عندي عتاب(3)
«به جانت قسم، من خانه‌اي را دوست دارم که در آن سکينه و رباب باشند؛
آنها را دوست دارم و تمام مالم را براي آنها خرج مي‌کنم و هرگز خسته کننده‌اي مرا خسته نخواهد کرد.»
امرء القيس سه دختر خود را در مدينه به ازدواج حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) و امام مجتبي(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) در آورد که عبدالله و سکينه حاصل ازدواج رباب با امام حسين(عليه السلام) است.(4)

وداع امام با شيرخواره(عليه السلام)
اصفهاني و طبري و ديگران گزارش کرده‌اند: که امام حسين(عليه السلام) از حيات خود مأيوس شده بود.(5)(يعني مي‌دانست كه ديگر آخر عمرش است) آن حضرت به سوي خيمه‌گاه بازگشت و آل ابيطالب همگي به شهادت رسيده بودند. آن حضرت در برابر خيمه‌ها نشست(6) تا قدري بياسايد. طفل خود - علي- را طلب کرد تا با او وداع کند. خواهرشان حضرت زينب (سلام الله عليها) آن شيرخواره را در دست گرفت و در دامان امام نهاد. امام او را در دامن خود نشانيد و بوسيد.(7) پس از آن فرمود: بعدا لهولاء القوم اذا كان جدك مصطفي خصمهم(8)؛ اين قوم از رحمت الهي دور باشند، هنگامي که جدت مصطفي دشمن آنها باشد» سپس امام، علي را به سوي قوم آورده و براي او طلب آب کردند.

شهادت علي اصغر(عليه السلام)
امام به علي مي‌نگريست که ناگاه تيري به گلوي علي نشست و او را ذبح کرد.(9) در اين هنگام «حرمله بن کاهل اسدي» با تيري علي را نشانه گرفت و او در دست امام ذبح شد. آن حضرت دست خود را زير گلوي او گرفت، دستش پر از خون شد و آن را به جانب آسمان پاشيد.(10)
امام باقر(عليه السلام) فرمودند: هرگز قطره‌اي از آن خون به زمين نريخت.»(11)
سيد بن طاووس اينگونه گزارش کرد: امام حسين(عليه السلام) طفل را از دست خواهرش زينب گرفت و جلو آمد تا او را ببوسد که ناگاه تيري آمد و کودک را ذبح کرد. علي را به دست خواهر داد و فرمود: «او را بگير»، سپس خون‌ها را به آسمان پاشيد و با خداوند سخن گفت.(12)

حوادث پس از شهادت علي(عليه السلام)
سپس امام حسين (عليه السلام) فرمود:«هوّن بي، ما نزل بي انّه بعين الله(13)؛ پروردگارا هر چه بر سر من مي‌آيد، در برابر چشمان توست؛ از اين رو (همگي) بر من آسان است.» سپس ادامه دادند: «پروردگارا اگر ياري‌ات از آسمان را از ما دريغ داشتي پس آن (نصر و ياري) را براي کسي (مهدي) که از ما بهتر است قرار ده، و انتقام ما را از اين ستمکاران بگير. و آنچه بر ما مي‌گذرد ذخيره آخرتمان قرار ده.»(14)
و نيز گزارش شده که امام(عليه السلام) به درگاه خداوند چنين عرض کرد: «پروردگارا! تو شاهد بر قومي هستي که آنها شبيه‌ترين مردم به رسول تو محمد(صلي الله عليه و آله) را کشته‌اند»(15) به دنبال اين سخنان امام بود، كه ندايي شنيده شد: دعه يا حسين فانّ له مرضعاً في الجنه(16)؛ اي حسين! علي را واگذار، او در بهشت دايه‌اي خواهد داشت» پس از آن امام، علي را از اسب پايين آورد و براي او با شمشير، قبري حفر فرمود و بدن کوچکش را دفن کرد. بدن کودک، غرق در خون شده بود. امام بر او نماز گزارد.(17) و نيز گفته شده که او را در کنار ساير شهيدان اهل بيت نهاد.(18)

درسي که مي‌توان گرفت:
امام حسين(عليه السلام) علي اصغر را چون علي اکبر شبيه‌ترين مردم به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) معرفي کرد؛ از اين رو اگر علي در اين معرکه شهيد نمي‌شد، به مقام عصمت گام مي‌نهاد؛ گو اين که در آن لحظه هم آنگونه بود.

نوزادي شهيد در كربلا
يعقوبي مي‌گويد: امام (عليه السلام) بر اسب خود سوار و عازم ميدان بود، کودکي که در همان ساعت متولد شده بود نزد آن حضرت آوردند. امام (عليه السلام) در گوش فرزند خود اذان گفت و کام او را برداشت. در آن هنگام تيري به حلق آن طفل اصابت کرد و او را به شهادت رسانيد. امام آن تير را از حلق طفل بيرون کشيد و کودک را به خونش آغشته ساخت و گفت: «به خدا سوگند، تو گرامي‌تر از ناقه (ناقه صالح) در پيشگاه خداي تعالي هستي و جد تو رسول خدا، نزد خداوند گرامي‌تر از صالح پيامبر است» آنگاه بدن خون آلود کودک را نزد ساير فرزندان و برادرزادگان خود نهاد. (19)
سماوي مي‌گويد: اين که برخي گفته‌اند حضرت علي اصغر در کربلا ولادت يافته چندان درست نيست.(20) شايد هم عبدالله رضيع در کربلا به دنيا آمده و غير از حضرت علي اصغر(عليه السلام) باشد.

پي‌نوشت‌ها:
1- مقاتل الطالبيين، ص 89 .
2- ابصارالعين، ص 54 .
3- ابصارالعين، ص 54، مقاتل الطالبيين، ص 90 .
4- ابصارالعين، ص 54 .
5- تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448 .
6- الارشاد، ج 2، ص 108 .
7- اللهوف، ص 50 .
8- بحارالانوار، ج45، ص46؛ مقاتل الحسين خوارزمي، ج2، ص32 .
9- تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448؛ مقاتل الطالبيين، ص 90 .
10- مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32 .
11- عن الباقر(ع):«انه لم تقع من ذلک الدّم قطره الي الارض». الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 169؛ اللهوف، ص 59، بحارالانوار، ج45، ص 46؛ مثيرالاحزان، ص 70 .
12- اللهوف، ص 50.
13- انه بعينک يا ارحم الرّاحمين. اللهوف، ص 50؛ الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 169 .
14- مثيرالاحزان، ص 70؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448 .
15- المنتخب للطريحي، ص 431 .
16- تذکره الخواص، ص 252 .
17- مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32 .
18- الارشاد، ج 2، ص 108؛ مثيرالاحزان، ص 70.
19- تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 245.
20- ابصارالعين، ص 54 .
برگرفته از كتاب ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني
منبع:tebyan.net
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.
میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.
رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.
رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.
رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.
رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.
پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.
وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.
شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه پیش نظر مردم بیگانه بگرییممنبع:hawzah.net
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
حرّ، آزادمرد نینوا

حرّ، آزادمرد نینوا

« حر بن یزید ریاحی » از سران کوفه به شمار می‌رفت که در میان قوم خود از عزت و احترام زیادی برخوردار بود.ابن زیاد او را برای رویارویی با امام حسین علیه السلام فرا خواند و با هزار سوار به سوی کاروان او فرستاد.
«شیخ ابن نما» گزارش می کند: هنگامی که حر از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‎گوید: ای حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگریست و کسی را ندید. با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ با حسین هستم. او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‎ای.(1)
حرّ علی‌رغم این که برای رویارویی با امام آمده بود، اما رفتارش خالی از ادب نبود. در روز دوم محرم الحرام سال 61 هجری هنگامی که راه را بر امام حسین علیه السلام بست و مانع از بازگشت ایشان به مدینه گردید. امام علیه‎السلام به حرّ فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را می‎گفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد - همین عبارت را به او باز می‎گفتم اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که می‎توانم.(2)هنگامه درنگ
هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین علیه السلام را که طلب یاری می‎کرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دست‎ها جدا گردد.حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست می‎کشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز می‎زند.
حر او را ترک کرد و به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به امام حسین علیه السلام قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو می‎خواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود می‎لرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاع‎ترین مرد کوفه سوال می‎شد، تو را معرفی می‎کردم، این چه حالتی است که در تو می‎بینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر می‎بینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد.
حر بن ریاحی
لحظه لقا
او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش می‎رفت. وقتی نزد امام حسین علیه السلام رسید به امام عرض کرد: «فدایت شوم ای پسر رسول خدا! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت بازداشتم و همراهت آمدم تا تو را ناچار کردم در این سرزمین توقف کنی. گمان نمی‌کردم پیشنهاد تو را نپذیرند و به این سرنوشت دچارت کنند. به خدا اگر می دانستم کار به این جا می کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی‌زدم. اکنون از کرده‌ام به سوی خدا توبه می‌کنم. آیا توبه من پذیرفته است؟»
حسین علیه السلام فرمود:« آری، خداوند توبه تو را می پذیرد. اکنون از اسب پایین بیا.»
حر گفت:« من سواره باشم برایم بهتر است از این که پیاده شوم. می‌خواهم همچنان که بر اسب خود سوار هستم، ساعتی با دشمن برای یاری‌ات بجنگم تا کشته شوم.»(3)
حر با اذن امام به میدان رفت و در برابر لشگر عمر بن سعد ایستاد و گفت:« ای مردم کوفه، مادرتان در سوگتان بگرید! این بنده‌ی صالح خدا را فرا خواندید و هنگامی که به سوی شما آمد، دست از یاری او برداشتید؟ شما که می گفتید در یاری او با دشمنانش خواهیم جنگید، اکنون رو در روی او ایستاده اید و می خواهید او را بکشید؟
راه نفس کشیدن را بر او بسته اید، از هر سو محاصره‌اش کرده‌اید و از رفتنش به سوی سرزمین‌ها و شهرهای الهی جلوگیری می‌کنید. حسین همچون اسیری است که در دستان شما گرفتار شده؛ نه می تواند سودی به خود برساند و نه زیانی را از خود دور کند. آب فرات را که یهود و نصاری و مجوس از آن می آشامند و سگان و خوک‌های سیاه در آن می غلتند، بر روی حسین و زنان و کودکان و خاندانش بسته‌اید، تا جایی که آنان از فرط تشنگی به حال بیهوشی افتاده‌اند.
چه بد رعایت محمد صلی الله علیه و آله را درباره فرزندانش کردید! خدا در روز تشنگی محشر، شما را سیراب نکند!»
چیزی نمانده بود كه سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ با حسین علیه السلام منصرف سازد، كه سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد امام بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت.(4)
عروج آزادگی
حر بن یزید به اتفاق زهیر بن قین با دشمن پیکار می کردند. هر گاه یکی از آنها در محاصره دشمن قرار می گرفت، دیگری او را از محاصره بیرون می آورد، و مدتی به این گونه پیکار کردند. اسب حرّ زخمی شد اما او همچنان سواره پیکار می کرد و رجز می خواند تا این که مردی به نام "یزید بن سفیان" که با حر دشمنی دیرینه داشت به او حمله کرد ولی حرّ به او هم امان نداد و او را از دم شمشیر گذراند. پس از آن فردی به نام "ایوب بن شرح" تیری به اسب حر زد و آن را از پای در آورد. حرّ بناچار از اسب پیاده شد و پیاده رزمید تا بیش از چهل نفر را به قتل رساند. در این هنگام بود که لشگر پیاده نظام عمر بن سعد بر او حمله ور شدند و او را به شهادت رساندند. (5)
یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین علیه السلام شهید می‎شدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست.(6) سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزاده‎ای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزاده‎ای (7).
پس از آن مردی از یاران حسین در رثا و غم حرّ اشعاری را سرود که گفته شد او علی بن الحسین علیه السلام بود(8) و برخی گفته‎اند که خود اباعبدالله الحسین علیه‎السلام برای او اشعاری را سروده که اینگونه است:
چه آزاده‎ای است حرّ پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیرها بسیار شکیباست. آری آزاده خوبی است هنگامی که حسین فریاد و ندایش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت.(9)
گفتنی است که قطب عالم امکان حضرت ولی عصر (عج) در زیارت ناحیه مقدسه به حرّ سلام داده اند.(10)

پی نوشت:
1) مثیرالاحزان، ص60
2) مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص232 .
3) ابصارالیعین، ص205.
4) ارشاد مفید، ج 2، ص 103.
5) تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص437- 440 .
6) بحارالانوار، ج10، ص117.
7) مقتل الحسین مقرم، ص303 .
8) مقتل العوالم، ص 85 .
9) امالی الصدوق، ص414، مجلس 30.
10) اقبال الاعمال، ج3، ص 78 و 344 .


منابع:
پایگاه تخصصی تاریخ اسلام
دانشنامه رشد
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
حركت كاروان اسرا به شام

حركت كاروان اسرا به شام

حركت كاروان اسرا به شام
یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.
در تاریخ آمده بعد از آن كه ابن زیاد یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای كربلا را در كوچه‌ها و محله‌های كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(1) ابن زیاد سرهای شهدای كربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.
ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در 15 محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارك امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران كفار، دیار به دیار با ذلت و انكسار طوری كه مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد.(2)
منابع و اسناد مدتی را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌كردند.
جریان راهب مسیحی
حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی كه امام حسین(علیه السلام) را كشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند كه ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشكار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت كننده‌ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند كه باز ناپدید شد، برای بار سوم كه برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحكم جَور وَ خالف خَلفَهُم حكم الكِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید كردند و با این كارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید كه در آنجا زندگی می كرد. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیك یابن رسول الله ... السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما كیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر كیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) كه در سرزمین عراق خروج كرد و ابن زیاد او را كشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی كه پیغمبر خودتان است؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد كه هلاكت برای شما باد به خاطر كاری كه كردید. از آنها خواهش كرد سر مبارك حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت كه من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.
راهب سر مطهر را به مشك خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه كرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض كرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم كه معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم كه من غلام و بنده تو هستم و عرض كرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است كه در كربلا نبودم و جان خود را فدای تو نكردم. ای اباعبدالله، هنگامی كه جدت را دیدار می‌كنی گواهی ده كه من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتكار اهل بیت كرد.
ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیك دمشق رسیدند به یكدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم كنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، كیسه‌های درهم را باز كردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است "فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.
حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخرة.(3)
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌گوید یكی از كرامات امام زیارتگاه‌هایی است كه از سر ایشان به جای مانده است؛ در كربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مكان‌ها می‌باشد. (یعنی این كه وجود سر مقدس امام در این مكان‌ها ، زیارتگاه‌های معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه برای آنها فراهم كند و شهر را آذین كنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌خواهید برای شما فراهم می‌كنیم ولی از آنها درخواست كردند كه به شهر نیایند، بیرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در یك فرسخی شهر منزل كردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چكید و مانند چشمه‌ای از آن خون می‌جوشید.)
مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می‌شدند و مراسم عزاداری بر پا می‌كردند و این مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.
حاملان سر نزدیك هر شهری از كربلا (از كوفه تا دمشق) می‌رسیدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، می‌ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می‌رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌فرستاند و می‌گفتند این سر یك خارجی است.

بی احترامی به سر امام حسین علیه السلام
"ابن لهیعه" و غیر او روایت كرده‌اند: در بیت الله الحرام طواف مى‌كردم ناگاه مردى را دیدم كه گفت: خداوندا! مرا بیامرز؛ اگر چه گمان ندارم كه بیامرزى! من به او گفتم :
اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهیز و چنین سخنان باطل نگو؛ زیرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران یا برگ درختان باشد و تو استغفار نمایى، خداى عزوجل گناهانت را مى‌بخشد كه غفور و رحیم است .
آن مرد گفت: به نزد من بیا تا قصه خویش را به تو حكایت نمایم .من به نزدش رفتم و گفت :
بدان كه من با چهل و نه نفر دیگر همراه سر نازنین حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام رفتیم و برنامه ما این بود كه چون شب مى‌شد آن سر مبارك را در میان تابوت مى‌گذاردیم و بر دور آن تابوت جمع مى‌شدیم و به شرابخوارى مى‌پرداختیم .
شبى همراهان من به عادت شب‌هاى پیش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب كاملا تاریك شد، صدایی از رعدی به گوشم رسید و برقى را مشاهده كردم و ناگهان دیدم درهاى آسمان باز گردید، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق و پیغمبر ما حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئیل با گروهى از ملائكه در خدمت ایشان بودند.
جبرئیل به نزدیك آن تابوت كه سر مطهر در آن بود رفته و آن را بیرون آورد و بر سینه خود چسبانید و بوسید. سایر انبیاء (علیهم السّلام) هم مانند جبرئیل، آن سر مبارك را زیارت مى‌كردند و حضرت رسول به محض دیدن سر نازنین، گریه نمود و انبیاء (علیهم السّلام) به او تعزیت و تسلیت مى‌گفتند.
جبرئیل به خدمتش عرضه داشت: یا محمد! به درستى كه خداوند عزوجل مرا امر فرموده كه مطیع فرمانت باشم تا آنچه كه در حق امت خود بفرمایى به جا آورم؛ اگر مى‌فرمایى زمین را به زلزله در آورم تا سطح زمین از زیر ایشان برگردانم چنانكه بر قوم لوط چنین كردم.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: چنین منما؛ زیرا مرا با امت وعده‌گاهى است در روز قیامت در حضور پروردگار عالمیان. پس ملائكه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فریاد الامان به سوى پیامبر عالمیان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نیامرزد!
در كتاب "تذییل" محمد بن نجار شیخ المحدثین بغداد دیدم كه در ذكر حالات على بن نصر شبوكى، به اسناد خود همین روایت را ذكر نموده بود فقط با این تفاوت كه: وقتی حضرت امام حسین (علیه‌السلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مى‌بردند و در هر منزلى كه فرود مى‌آمدند، حمل كنندگان آن سر مقدس، مى‌نشستند و شراب می‌خوردند و بعضى از ایشان آن سر انور را به نزد بعضى دیگر مى‌آورد، پس ‍ در آن حین دستى از غیب بیرون آمد و با قلم آهنى این شعر را بر دیوار نوشت :
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا امتى كه حسین (علیه السّلام) را كشتند؛ در روز قیامت امید شفاعت جد او را دارند؟!
ماموران ابن زیاد چون این صحنه را دیدند، همگى بگریختند.(4)


پی‌نوشت‌ها:
1- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص 329.
2- لهوف سید بن طاووس .
3- برگرفته از بحارالانوار، ج10، ص 239.
4- لهوف، سید بن طاووس .
برگرفته از :
الارشاد، شیخ مفید/ حیاة الامام الحسین بن علی(علیهماالسلام)، باقر شریف قرشی/ ریاحین الشریعة، ذبیح‌الله محلاتی/ لهوف، سید بن طاووس/ نفس المهموم،‌شیخ عباس قمی .
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)

احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)

احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)
احادیث پیامبر در مورد امام حسین (ع )
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .
منبع : کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند :
الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا .
حسن و حسین در همه احوال امام و پیشوایند ؛ چه بایستند و چه بنشینند .
منبع : کتاب بحار الانوار 43/291 و 44/2
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند :
ان الحسین باب من اءبواب الجنة
بى گمان حسین درى از درهاى بهشت است .
منبع : کتاب احقاق الحق 9/202
[h=1]*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************[/h]
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود .
منبع : ( کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556)
*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
ان الحسین باب من ابواب الجنة .
بى گمان حسین درى از در هاى بهشت است .
منبع : کتاب احقاق الحق 9/202)
**************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
من عائده ، حرم الله علیه رایحة الجنة.
کسى که با او ( حسین ) عناد ورزد ، خداوند رایحه بهشت را بر او حرام گرداند.
( کتاب بحار الانوار 35/405 و احقاق الحق 9/202)
*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
ان الحسین بن على فى السماء اکبر منه فى الارض.
بطور یقین حسین بن على در آسمان والاتر از زمین است .
( کتاب عیون اخبار الرضا 1/60 و بحار الانوار 36/204)
***********احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
حسین منى و أنا من حسین احب الله من احب حسینا حسین سبط من الاسباط .
حسین از من و من از حسینم ؛ دوستدار حسین محبوب خداست ؛ حسین امتى از امت ها است .
منبع : ( کتاب ذخائر العقبى /124 و کتاب سنن ترمذى 2/307 و کتاب کنزالعمال 6/221 و 7/107 کتاب الفصول المهمة /171 و کتاب فضائل الخمسة 3/264 - 262.)
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
حریم پاک :
عن النبى (ص) قال :
... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة .
پیامبر اسلام ( صلى الله علیه و آله ) در ضمن حدیث بلندى مى‏ فرماید :
کربلا پاک ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه ‏ها است و الحق که کربلا از بساط هاى بهشت است .
منبع : کتاب بحار الانوار ، ج 98، ص 115 و نیز کتاب کامل الزیارات ، ص 264
*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
شوق زیارت‏ :
قال الامام باقر ( علیه السلام ):
لو یعلم الناس ما فى زیارة قبر الحسین ( علیه السلام ) من الفضل ، لماتوا شوق
امام باقر ( علیه السلام ) فرمود :
اگر مردم می دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین ( علیه السلام ) است از شوق زیارت میمردند .
منبع : کتاب ثواب الاعمال ، ص 319؛ به نقل از کتاب کامل الزیارات .
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
ستاره سرخ محشر :
قال على بن الحسین ( علیه السلام ):
تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى وتنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة .
امام سجاد ( علیه السلام ) فرمود :
زمین کربلا ، در روز رستاخیز ، چون ستاره مرواریدى مى ‏درخشد و ندا مى ‏دهد که من زمین مقدس خدایم ، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است .
منبع : کتاب ادب الطف ، ج 1، ص 236، به نقل از کتاب کامل الزیارات، ص 268.
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
زیارت مداوم‏ :
قال الصادق ( علیه السلام ) :
زوروا کربلا و لا تقطعوه فاءن خیر أولاد الانبیاء ضمنته...
امام صادق (ع) فرمود :
کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید ، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است .
منبع : کتاب کامل الزیارات ، ص 269
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
کربلا حرم امن‏ :
قال ابو عبدالله ( علیه السلام ):
ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرم
امام صادق (ع) فرمود :
به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد .
منبع : کتاب کامل الزیارات ، ص 267 بحار، ج،98، ص 110
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
سفره ‏هاى نور :
قال الامام الصادق ( علیه السلام ) :
من سره ان یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوار الحسین بن على ( علیهما السلام )
امام صادق (ع) فرمود :
هر کس دوست دارد روز قیامت ، بر سر سفره ‏هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین ( علیه السلام ) باشد .
منبع : کتاب وسائل الشیعه ، ج 10، ص 330، بحار الانوار، ج 98، ص 72.
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
از زیارت تا شهادت‏ :
قال ابو عبدالله ( علیه السلام ) :
لا تدع زیارة الحسین بن على علیهما السلام و مر أصحابک بذلک یمد الله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک‏ء الله سعیدا و لا تموت الا شهیدا .
امام صادق (ع) فرمود :
زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن ! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر شهید .
منبع : کتاب وسائل الشیعه ، چ 10 ص335
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
نشان شیعه بودن‏ :
قال الصادق ( علیه السلام ) :
من لم یأت قبر الحسین ( علیه السلام ) و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة .
امام صادق ( علیه السلام ) فرمود :
کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود .
منبع : کتاب کامل الزیارات ، ص 193، بحار الانوار، ج 98 ص4
*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
حدیث محبت‏ :
عن ابى عبد الله قال :
من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین ( علیه السلام ) و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین ( علیه السلام ) و بغض زیارته .
امام صادق (ع) فرمود :
هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى ‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏ اندازد .
منبع : کتاب وسائل الشیعه ، ج 10 ص 388، بحار الانوار ، ج 98، ص76
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
زیارت عاشورا :
قال الصادق ( علیه السلام ) :
من زار الحسین ( علیه السلام ) یوم عاشورا وجبت له الجنة
امام صادق (ع) فرمود :
هر کس که امام حسین ( علیه السلام ) را در روز عاشوار زیارت کند بهشت بر او واجب می شود .
منبع : کتاب اقبال الاعمال ، ص568
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
تربت شفا بخش :
عن موسى بن جعفر ( علیه السلام ) قال :
و لا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهما السلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا .
حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبرى مى ‏داد فرمود :
چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید چراکه خودرن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است ، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است .
منبع : کتاب جامع الاحادیث الشیعه ، ج 12، ص533
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
احادیث دیگر :
امام صادق علیه السلام فرمودند :
نفس کشیدن کسى که بخاطر مظلومیت ما محزون باشد ، ذکر و تسبیح است .
منبع : کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمى (ره)

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
امام صادق علیه السلام به یکى از گریه ‏کنان امام حسین علیه السلام فرمودند :
رَحِمَ‏اللَّهُ دَمْعَتَک ....خداوند این اشک هایت را رحمت نماید .
منبع : کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از کامل ‏الزیارات

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
گریه کننده جدَّم از جاى خود برنمى‏ خیزد مگر اینکه مانند روزى که از مادر متولد شده از گناهان پاک است.
منبع : کتاب الکسیر العبادات به نقل از منتخب

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
حضرت زهرا علیها السلام فرمودند :
هرگاه گریه کنندگان بر حسینم داخل بهشت شوند ، من هم داخل بهشت مى‏شوم .
منبع : کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 86

***************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)****************
حضرت صادق علیه السلام فرمودند :
خدا حیا مى‏ کند گریه کننده بر حسین ابن على علیه السلام را عذاب نماید .
منبع : کتاب اشک حسینی سرمایه شیعه به نقل از البکا ص 94

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
حضرت صادق علیه السلام فرمودند :
امام حسین علیه السلام دائماً به زوّار و گریه کنندگان و اقامه کنندگان عزایش نظر ( رحمت ) دارد .
منبع : کتاب الکسیر العبادات به نقل از منتخب

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
براى هر چیزى ثوابى معین است جز اشکى که براى ما ریخته مى ‏شود . ( که ثواب آن با خداست )
منبع : کتاب الکسیر العبادات فى اسرار الشهادات ص 99

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
جدِّ ما حسین علیه السلام هنگامى که به گریه کنندگان خود نگاه مى‏ کند براى آنان استغفار مى‏ کند و از جدّ و پدر و مادر و برادر خویش مى‏ خواهد که آنها هم براى گریه کنندگان و اقامه کنندگان عزاى او استغفار کنند .
منبع : کتاب الکسیر العبادات به نقل از منتخب

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
حضرت امام حسین علیه السلام با حالى حزین و اندوه کشته شدند و سزاوار است بر خدا که هیچ حزین و اندوهگینى به زیارت آن جناب نرود مگر آنکه حق تعالى وى را مسرور و شادمان به اهلش برگرداند .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 39

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
هر کسى هنگام یاد ما اشک از چشمانش جارى شود خدا آتش را بر صورت او حرام مى‏ کند .
منبع : کتاب الکسیر العبادات به نقل از کتاب کامل ‏الزیارات
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام باقر علیه السلام بعد از آموختن زیارت عاشورا به علقمه فرمودند :
هر کس این زیارت را بخواند ( از دور یا نزدیک ) و بر حسین علیه السلام ناله کند و امر کند اهل خود را که بدون تقیه بر حسین علیه السلام گریه کنند و اقامه کنند عز را در خانه ‏اش به اظهار جزع و همدیگر را بر مصیبت حسین علیه السلام تعزیت گویند من ضامن او مى‏ شوم نزد خدا که ثواب هزار حج ، هزار عمره و هزار غزوه براى او بنویسند .
منبع : کتاب الکسیر العبادات فى اسرارالشهادات ص 91
************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام رضا علیه السلام فرمودند :
بر همچو حسینى گریه کنندگان گریه کنند که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین مى‏ برد .
منبع : کتاب العیون العبری

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام رضا علیه السلام فرمودند :
اى پسر شبیب هر وقت بر هر چیز گریه کردى بر مصیبت حسین بن على علیه السلام گریه کن .
منبع : کتاب العیون العبری

**************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
امام رضا علیه السلام فرمودند :
همانا روز حسین چشم هاى ما را زخم و اشک هاى ما را جارى کرده است و عزیز ما را در کربلا خوار شمردند و ما را وارث محنت و بلا کرده است تا روز قیامت .
منبع : کتاب العیون العبری

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
چهار هزار فرشته ژولیده و گرفته تا قیامت بر آن حضرت گریه مى‏ کنند .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 27

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
حضرت فاطمه علیها السلام به کسانى که از شما به زیارت سیدالشهدا علیه السلام روند نظر فرموده و از خداوند منّان براى ایشان هر خیر و خوبى را مسئلت مى‏ نمایند ، مبادا در رفتن به زیارت آن حضرت بى رغبت باشید چرا که خیرى که در زیارت آن حضرت است بیشتر از آن است که بتوان احصاء و شمارش نمود .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 27
*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام باقر علیه السلام فرمودند :
امر کنید شیعیان ما را به زیارت قبر حسین ابن على ‏علیه السلام چه آنکه زیارت آن حضرت رزق و روزى را زیاد و عمر را طولانى کرده و امورى که بدى و شر را جلب کنند دفع مى ‏نماید .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 61

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
کسى که قبر حسین علیه السلام را زیارت نکند پس از خیر کثیر محروم مانده و از عمرش یک سال کسر مى ‏شود .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 61 حدیث سوّم

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
رسول اکرم صلى الله علیه وآله خطاب به زوّار امام حسین علیه السلام مى‏ فرماید :
اى مسافرین خدا بشارت باد شما را که با من در بهشت همراه خواهید بود .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 62

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)*************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
پدرم از جدّم نقل کردند که فرمودند : کسى که آن حضرت را صرفاً براى خدا و به قصد قربت زیارت کند خداوند متعال از گناهان رهایش نموده و او را همچون نوزادى که مادر زاییده قرار مى‏ دهد .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 62

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
زائر امام حسین علیه السلام در روز قیامت صد نفر که همگى اهل دوزخ بوده و در دنیا از مسرفین بودند را شفاعت مى‏ کند .
منبع : کتاب کامل الزیارات باب 62

**************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
کسى که تسبیح تربت امام حسین علیه السلام را همراه داشته باشد خداوند او را ذاکر و تسبیح کننده محسوب کند ، گر چه با آن ذکر نگوید .
منبع : کتاب خاک بهشت به نقل از بحار ج 85

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
سجده بر تربت حسین علیه السلام حجاب هاى هفتگانه را پاره کرده و از بین مى‏ برد .
منبع : کتاب خاک بهشت به نقل از مصباح المتهجد

*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
شیخ دیلمى مى‏ فرماید :
امام صادق علیه السلام براى اظهار خشوع و خضوع نزد خداى تعالى بر غیر تربت امام حسین علیه السلام سجده نمى‏ کرد .
منبع : کتاب خاک بهشت به نقل از ارشاد القلوب

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
خاک قبر امام حسین علیه السلام شفاى هر دردى است آن تربت بالاترین داروهاست .
منبع : کتاب خاک بهشت به نقل از کتاب کامل الزیارات

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)**************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
خاک حرم امام حسین علیه السلام شفاى هر درد و امان از هر ترس است .
منبع : کتاب خاک بهشت به نقل از کتاب کامل الزیارات


*************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)************
امام صادق علیه السلام فرمودند :
کام فرزندانتان را به تربت برگیرید که سبب امنیت و باعث محفوظ ماندن آنهاست .
منبع : کتاب خاک بهشت به نقل از کتاب کامل الزیارات

************احادیثی در مورد محرم و امام حسین (ع)***********
امام رضا علیه السلام فرمودند :
چرا وقتى میت را دفن مى ‏کنید و سرش را بر خاک مى ‏گذارید در مقابل صورتش و زیر سرش مهرى از خاک ( قبر امام حسین علیه السلام ) نمى ‏گذارید ؟
منبع : کتاب خاک بهشت به نقل از وسایل ج 2منبع:nenba.blogfa.com
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
مهم ترین فایده عزاداری های محرم

مهم ترین فایده عزاداری های محرم

باز محرم شد و شور نوای حسینی به پا خواسته است، محرم که می شود در رگ های مرده ما خون می دود، در چشم های خشک شده ما چشمه اشک به جوشش می آید و باران حیات بخش عشق حسینی بر قلب های قفل شدیمان باریدن می گیرد و ما زنده می شویم.محرم که می شود سرزمین ها، شهر ها و روستاها از سکون و سکوت در می آیند و جانی دوباره می گیرند، شور محرم که به پا می شود عقل ها انگشت حیرت به دهان برده و در عجب می مانند که این چه سودایی است که پس از قرن ها هنوز اینگونه تازه است؟وقتی شور محرم به پا می شود و شهر سیاه پوش عزا، خیلی ها به این می اندیشند که این عزاداری ها پس از این همه سال چه تأثیری برای این مردمان دارد؟ اصلا چرا ما باید عزا داری کنیم؟ دلایل عزاداری برای امام حسین علیه السلام بسیار زیاد است که آن را می توان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد، ما در اینجا به یکی از آن دلایل اشاره می کنیم که شاید مهم ترین دلیل هم باشد.

عزاداری محرم رمز بقای اسلام
ائمّه اطهار(علیهم السلام) با تأکید بر برگزارى مراسم عزادارى حسینى، برنامه آن حضرت را «محورى» براى وحدت مردم قرار دادند. به گونه اى که امروزه در ایام شهادتش میلیونها انسان با اختلاف طبقات و نژاد و مذهب در هر کوى و برزن به عزادارى آن حضرت بپاخاسته و گرد بیرق حسینى اجتماع مى کنند.در واقع ائمّه اطهار(علیهم السلام) با ترغیب مردم به اقامه مجالس حسینى از پراکندگى نیروها جلوگیرى به عمل آوردند و توده هاى متفرّق را بسیج کردند و با ایجاد وحدت و یکپارچگى در میان آنها قدرت عظیمى را به وجود آوردند.حرکت خودجوش میلیونى مردم مسلمان ایران در نهضت شکوهمند انقلاب اسلامى در ماه محرّم و صفر به ویژه روزهاى تاسوعا و عاشورا که لرزه بر اندام طاغوتیان مى انداخت سرّ تأکید ائمّه اطهار(علیهم السلام) بر محور قراردادن عزا داری امام حسین علیه السلام را روشن تر مى کند.در واقع ائمّه اطهار(علیهم السلام) با ترغیب مردم به اقامه مجالس حسینى از پراکندگى نیروها جلوگیرى

«ماربین آلمانى» در اثر خود مى نویسد: «بى اطّلاعى بعضى از تاریخ نویسان ما موجب شد که عزادارى شیعه را به جنون و دیوانگى نسبت دهند. ولى اینان گزافه گفته و به شیعه تهمت زده اند. ما در میان ملل و اقوام، مردمى مانند شیعه پرشور و زنده ندیده ایم، زیرا شیعیان به واسطه بپا کردن عزادارى حسینى سیاست هاى عاقلانه اى را انجام داده و نهضت هاى مذهبى ثمر بخشى را بوجود آورده اند».(1)

همین نویسنده آلمانى مى گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسینى نتوانست بیدارى سیاسى در مسلمانان ایجاد کند».(2)مخالفت دشمنان اسلام با اقامه این مجالس و تلاش آنها در جهت به تعطیلى کشاندن آن، حتّى اقدام آنان بر انهدام قبر امام حسین علیه السلام و مانع شدن از زیارت قبر آن حضرت(3)، خود شاهد دیگرى است که حکومت ها تا چه اندازه از این نیروى عظیم وحشت داشته و دارند.مجالس حسینى در طول تاریخ پناهگاه خوبى براى جوامعى که تحت ستم قرار گرفته بودند، محسوب مى شد. امروزه وحشتى که در دل دشمنان دین از برپایى این مجالس افتاده است بر کسى پوشیده نیست، تا جایى که گاه با وارد کردن اتّهامات ناروا بر شیعیان از طریق وابستگان داخلى خویش و گاه با برانگیختن دیکتاتورهاى دست نشانده خویش، امثال رضاخان، و گاه با بى محتوا ساختن چنین مجالسى، براى ریشه کن کردن شعائر حسینى تلاش کرده و مى کنند.با نگاهى گذرا به تاریخ اسلام بعد از حادثه کربلا مى بینیم این مجالس و پیام هاى عاشورایى تا چه اندازه سرمشق قیام هاى مجاهدان راه خداوند در مقابل گردنکشان و طاغوتیان بوده است.مجالس حسینى در طول تاریخ پناهگاه خوبى براى جوامعى که تحت ستم قرار گرفته بودند، محسوب مى شد، نه تنها در انقلاب اسلامى ایران، مردم حدّاکثر بهره بردارى را از مجالس حسینى کرده و با شور و هیجان این مجالس، پاسخ دندان شکنى به نیروهاى اهریمنى دادند، بلکه در استقلال عراق و پاکستان و... نیز همین مسأله مطرح بود.در کلام معروفى از گاندى، رهبر استقلال هندوستان، مى خوانیم: من زندگى امام حسین آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده ام و توجّه کافى به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.(4)

ولى این در صورتى است که نیت ها خالص باشد و رقابت هاى مخرّب جاى خود را به همکارى سازنده دهد و این مجالس کانون وحدت گردد و نشانه هاى ایثار و فداکارى در آن ظاهر شود.از آنجا که مسأله اجراى عدالت و ظلم ستیزى منحصر به جهان اسلام نیست، تعلیماتى را که امام حسین علیه السلام در کربلا به نسل بشر داد، مى تواند راهگشاى تمام امّت ها گردد.
پی نوشت ها:
(1) . به نقل از فلسفه شهادت و عزادارى حسین بن على ـ سید عبدالحسین شرف الدین، ص 109.

(2) . به نقل از سیاسة الحسینیة، ص 44.

(3) . رجوع شود به: تتمّة المنتهى، ص 324-237.

(4). به نقل از: درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 289.

منبع:tebyan.net
www.beytoote.com
 
آخرین ویرایش:

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
دلیل شش گوشه بودن ضریح امام حسین(ع)

دلیل شش گوشه بودن ضریح امام حسین(ع)

چرا برخلاف ضریح و مرقد امان دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا(ع) شش گوشه ساخته شده است.
در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام ۱۷ نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت می‌کنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جملة آنان است.برخی گفته‌اند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیک‌ترین محل است.»
در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن‌ها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند.
پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.
بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد.منبع:iranvij.ir
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
عوامل مؤثر در قيام حسين (عليه‌السلام)

عوامل مؤثر در قيام حسين (عليه‌السلام)

در قيام امام حسين عليه‌السلام چند عامل را بايد بررسي کرد :
الف - از امام حسين براى خلافت يزيد بيعت و امضاء مى خواستند. آثار و لوازم اين بيعت و امضاء چقدر بود؟ و چقدر تفاوت بود ميان بيعت با ابوبكر يا عمر يا عثمان و صلح با معاويه و ميان بيعت با يزيد. به قول عقاد اولين اثر اين بيعت امضاء سب و لعن على عليه السلام بود كه در زمان معاويه شروع شده بود، و هم امضاء ولايت عهد و وراثت خلافت بود.

ب - خودش مى فرمايد: اصلى در اسلام است كه در مقابل ظلم و فساد نبايد سكوت كرد، اصل امر به معروف و نهى از منكر.

ج - مردم كوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند. بايد ديد آيا عامل اصلى ، دعوت اهل كوفه بود، و الا ابا عبدالله هرگز قيام با مخالفت نمى كرد و بيعت مى كرد؟ اين مطلب خلاف راى و عقيده حسين عليه السلام بود و قطعا چنين نمى كرد؟ بلكه تاريخ مى گويد: چون خبر امتناع امام حسين از بيعت به كوفه رسيد، مردم كوفه اجتماع كردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند. روز اول كه در مدينه بود از او بيعت خواستند، بلكه معاويه در زمان حيات خود از او بيعت خواست و حسين عليه السلام امتناع كرد. بيعت كردن با يزيد صحه گذاشتن بر حكومت او بود كه ملازم بود با امضاء بر نابودى اسلام : و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد پس موضوع امتناع از بيعت خود اصالت داشت . حسين عليه السلام حاضر بود كشته بشود، و بيعت نكند؛ زيرا خطر بيعت خطرى بود كه متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلكه متوجه اساس اسلام ، يعنى حكومت اسلامى بود، نه يك مسئله جزئى فرعى قابل تقيه .

اما موضوع دوم نيز به نوبه خود اصالت داشت . از اين نظر جهت را بايد مطالعه كرد كه آيا شرط امر به معروف ؛ يعنى احتمال اثر و منتج بودن در آن يا نه . http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/re922-1.jpg
ايشان در وداع دوم به اهل بيت خودش فرمود: استعدوا للبلاء واعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الهداء و يعذب عاديكم يانواع البلاء از اينها معلوم مى شود كه امام حسين توجه داشت كه خونش بعد از خودش خواهد جوشيد و شهادتش سبب بيدارى مردم مى شود. پس شهادتش ماثر بود.

اما از نظر سوم : از اين جهت همين قدر مؤثر بود كه امام را متوجه كوفه كرد. امام آيا اگر به كوفه نمى رفت ، در محل امن و امانى بود؟ اگر در مكه يا مدينه هم بود چون از بيعت امتناع مى كرد و به علاوه به خلافت يزيد معترض بود دچار خطر بود و امام حسين ابا داشت كه در مكه حرم خدا كشته شود و شايد از اينكه در حرم پيغمبر هم كشته شود ابا داشت . اينكه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر سعد به اين زياد برمى آيد كه در خود كربلا به عمر سعد هم گفته است : اگر نمى خواهيد بر مى گردم ، فقط ناظر به اين قسمت است كه چرا به عراق آمد به اينكه قضيه فقط يك جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشيمانى از آمدن به عراق است . امام حسين كه نگفت حالا كه مردم كوفه نقض عهد كردند پس من بيعت مى كنم يا اينكه ديگر موضوع اعتراض به خلافت يزيد را پس مى گيرم و ساكت مى شوم .(1)

من تن به بيعت نمى دهم !
امام حسين حاضر بود كه كشته شود ولى به هيچ وجه حاضر به بيعت نبود. وظيفه امام از اين نظر فقط امتناع بود. اين وظيفه را با خروج از كشور، با متحصن شدن به شعاب جبال (آنچنانكه اين عباس پيشنهاد كرد)، با مخفى شدن هم مى توانست انجام دهد. به عبارت ديگر روش و متد امام از اين نظر جز زير بار رفتن به هر شكل ولو به خروج از مرز و تا سر حد كشته شدن نيست .

روش امام در مقابل عامل بيعت خواستن، محدود به حد امكانات براى بدست گرفتن حكومت نيست و محدود به حد كشته نشدن هم نيست ، ولى هيچ وظيفه اى مثبت از قبيل توسعه انقلاب و گسترش دعوت و غيره را ايجاد نمى كند. جلوگيرى از خونريزى ديگران لازم مى شود، از اين نظر امام فقط بايد بگويد: نه .

در آن زمان بيعت امام قطعا جدى و از روى رضا تلقى مى شد و واقعا صحه گذاشتن به خلافت يزيد بود. قرائنى در دست است كه امام به هيچ وجه حاضر به بيعت نبود. آقاى صالحى از مقتل خوارزمى نقل مى كند كه : امام در مذاكراتش با محمد بن حنفيه فرمود: لو لم يكن فى الدنيا ملجا و لاماوى لما بايعت يزيد بن معاويه .(2) http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/re922-2.jpg
مرد بيعت و مسلم نبود!
امام نه حاضر شد به بيعت و تسليم ، و خود گفته بود به هر حال من بيعت نخواهم كرد و لو لم يكن ملجا و لا ماوى ، يعنى خواه كوفه مرا بپذيرد بيعت نخواهم كرد؛ و هم اينكه پس از ياس از ياورى كوفيان نيز دست از انتقاد نكشيد. خطبه هاى داغش را پس از برخورد با حر و اطلاع از وضع كوفه ايراد كرد. بعد از اطلاع از شهادت مسلم يا قيس بن مسهر يا عبدالله ين يقطر تازه اين آيه را مى خواند: من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه ...(3) پافشارى امام پس از تغيير اوضاع كوفه شايد بيشتر براى اين بود كه بفهماند امتناع از بيعت و هم اعتراض و انتقادش مقدم به قدرت رسيدن و تسلط بر كوفه نيست و امام از بيعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهى از منكر. ترك بيعت و اقدام به اعتراض امام منوط به زمينه كوفه نبود كه با سقوط اين زمينه ، هم حاضر به بيعت شود و هم ترك اعتراض را هم مى دانست و به اثر اين اعتراض خونين هم واقف بود، مى خواست اعلام جرم خود را با خون بنويسد كه هرگز پاك نشود و هم اينكه راهى پيش نگرفت كه لااقل از كشته شدن فرزندان و يارانش جلوگيرى كند؛ زيرا فرضا بگوييم خود را در خطر مى ديد، اصحاب و خاندان خود را كه قطعا در خطر نمى ديد، چرا حاضر شد آنها كشته شوند؟ به علاوه چرا حتى پس از برخورد با حر بن يزيد، عبيدالله بن حر جعفى و ضحاك بن عبدالله مشرقى (رجوع شود به تاريخ كه اين كار پس از برخورد با حر بوده است يا نه ) (آنها را) و مخصوصا بنى اسد را در شب عاشورا به همراهى و نصرت مى خواند؟(4)

استفاده از تبليغ
استفاده از تبليغ در نهضت حسينى ، آن وقت درست است كه عامل نهضت را تنها امتناع از بيعت ندانيم . استفاده از تبليغ با دو عامل ديگر يعنى اجابت مردم كوفه براى در دست گرفتن زمام امور، و ديگر امر به معروف و نهى از منكر جور مى آيد، و البته از زمان سقوط كوفه به بعد هر اندازه از عنصر تبليغ استفاده شده باشد اختصاص دارد به امر به معروف و نهى از منكر.(5)


پي نوشت ها:
1. حماسه حسينى ، ح 3، ص 103.
2. حماسه حسينى ، ج 3، 178.
3. سوره احزاب ، آيه 23.
4. حماسه حسينى ، ج 3، ص 186.
5. حماسه حسينى ، ج 3، ص 339.
منبع: امام حسين (عليه‌السلام) از زبان شهيد مطهرى
تبیان
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع)

زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع)

زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع)
روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت
15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع
5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت
11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به ‏آمدن به کوفه
8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگی‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام حسین‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.
9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام‏ دار الاماره کوفه شناسنامه مسلم بن عقیل علیه السلام
جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد. اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/hhr357.jpg
نامه های کوفیان
زمانی که دوازده هزار نامه با بيش از بيست و دو هزار امضا از طرف کوفيان به دست امام حسين عليه ‏السلام رسيد، آن حضرت تصميم گرفت به نامه ‏های ايشان پاسخ دهد. از اين رو، نماينده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحيه مردم به کوفه فرستاد. به اين منظور، نامه ‏ای برای ايشان نوشت و مسلم بن عقيل، عموزاده و شوهرخواهر خويش را به عنوان سفير و نماينده به کوفه فرستاد.
مأموريت خطير مسلم در سفر به کوفه، تحقيق درباره اين بود که آيا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتيبانی از امام حسين عليه ‏السلام و عمل به نامه ‏هايی که نوشته‏ اند هستند يا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل يکی از شيعيان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنين ‏انداز گرديد و شيعيان نزد او رفت و آمد و با امام عليه ‏السلام بيعت می ‏کردند. در تاريخ آمده که دوازده، هجده و يا به نقل از ابن کثير، چهل هزار نفر با مسلم بيعت نمودند.
نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به اين مضمون به امام حسين عليه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گويم حقيقت است. اکثريت قريب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتيبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنيد». امام که از احساسات عميق کوفيان با خبر شده بود، تصميم گرفت به سوی اين شهر حرکت کند.
ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زياد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشيده وارد کوفه شد. مردم که شنيده بودند امام عليه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با ديدن عبيداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خير مقدم گفتند. پسر زياد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پيش می ‏رفت تا به آنجا رسيد. نعمان بن بشير(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسين عليه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اينجا دور شو.من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نيز با تو ندارم. ابن زياد جواب داد: در را باز کن. در اين لحظه مردی که پشت سر او بود صدايش را شنيد و به مردم گفت: او حسين عليه‏ السلام نيست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبيداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نيز پراکنده گشتند. هانی بن عروه
مسلم می ‏دانست دير يا زود عبيداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگيری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصميم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نيروی بيشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همين منظور خانه هانی بن عروه را برگزيد و هانی نيز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعيان شيعه بوده، از اصحاب پيامبر (ص) به شمار می ‏آيد.
دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زياد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزوير، ميزبان او، هانی را دستگير کرده، زمينه را برای دستگيری مسلم و ديگر بزرگان فراهم سازد. هانی که ميزبان مسلم بود، می ‏دانست عبيداللّه‏ قصد دستگيری او را دارد. لذا بيماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زياد چند نفر را طلبيد و نزد هانی فرستاد. آنان سرانجام هانی را نزد ابن زياد بردند. ابن زياد با ديدن هانی به او گفت که با پای خويش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسيد. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در اين هنگام عبيداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با ديدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبيداللّه‏ با تازيانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگين نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.
طوعه زنی جوانمرد
مسلم، غريب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهايی، هر لحظه بيم آن می ‏رفت او را دستگير کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را ديد که بر درِ خانه ايستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبيد. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشاميدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و ديد که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخيز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏ اش حلال ندانست.مسلم از جای خويش برخاست و چنين گفت: من در اين شهر کسی را ندارم که ياری ‏ام کند. طوعه پرسيد: مگر تو کيستی؟ و پاسخ شنيد: من مسلم بن عقيل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پيامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذيرايی کرد.
سخنان عبيداللّه‏ برای دستگيری مسلم
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبيداللّه‏ از ترس او و يارانش از قصر بيرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خويش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نيز همه مسجد را زير و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و يارانش آنجا نيستند. سپس عبيداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پيدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر ديگران حلال است و هر کس او را نزد ما بياورد، به اندازه ديه ‏اش پول خواهد گرفت».تهديد و تطميع عبيداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دليل ترس و به طمع رسيدن به جايزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبيداللّه‏ با شنيدن اين خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگير کنند. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/hhr356.jpg
امان دادن به مسلم و دستگيری او
مسلم در درگيری با سربازان عبيداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشيری صورتش را دريد. با اينکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی يارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ريختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها يورش می ‏برد. وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگير کند، دست به نيرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهيم و ابن ‏زياد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار ديگر امان دادنش را تکرار کرد و اين بار مسلم به دليل زخم‏هايی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چيره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبيداللّه‏ بردند.

شهادت حضرت مسلم
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگيريها از ناحيه سر و شانه با شمشير مسلم‏ بن عقيل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پيکرش را بر زمين اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبير می ‏گفت، خدا را تسبيح می ‏کرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبکاران نيرنگ‏ باز که دست از ياری ما کشيدند، حکم کن!
جمعيتی فراوان، بيرون کاخ، در انتظار فرجام اين برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشير، سر از بدنش جدا کردند، و... پيکر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سروصدای زيادی به پا کردند.منبع:tarikhaneh.com
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
درباره امام حسین (ع) و واقعه ی کربلا

درباره امام حسین (ع) و واقعه ی کربلا

درباره امام حسین (ع)خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام
ولادت
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومين فرزند برومند حضرت على وفاطمه , كه درود خدا بر ايشان باد, در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا كودك را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش , امين وحى الهى , جبرئيل فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون (شبير) (4) كه به عربى (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن كه تو خاتم پيغمبران هستى .و به اين ترتيب نام پرعظمت حسين از جانب پروردگار, براى دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقيقه (6) كشت, و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7) حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن على (ع ) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز ميداشت, به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مي گويد: ديدم كه رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوى خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى, تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى, تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان ,قائم ايشان (امام زمان عج ) مي باشد. (8)انس بن مالك روايت مي كند: وقتى از پيامبر پرسيدند كدام يك از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي دارى , فرمود: حسن و حسين را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد وآنان را مي بوييد و مي بوسيد. (10)
ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است , در عين حال اعتراف مي كند كه :رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى مامي آمد, وقتى به ما رسيد فرمود هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عاليترين, صميميترين و گوياترين رابطه معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را ميتوان در اين جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند كه فرمود:حسين از من و من ازحسينم (12) حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه كه رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زيست. پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد, جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت.پدرى كه در زمان حكومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام اين مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي كرد, و در چند سالى كه حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامى , مانند يك سرباز فداكار، همچون برادر بزرگوارش مي كوشيد, و در جنگهاى جمل , صفين و نهروان شركت داشت.(13)
به اين ترتيب , از پدرش اميرالمؤمنين(ع ) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي كرد. در زمان حكومت عمر, امام حسين (ع ) وارد مسجد شد, خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده كرد كه سخن ميگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)
امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) كه دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود, همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ,امام حسن (ع ) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد, امام حسين (ع ) شريك رنج هاى برادر بود و چون ميدانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است , هرگز اعتراض به برادر نداشت. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/hhr363.jpg
حتى يك روز كه معاويه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و سزاى ناهنجاريش را به كنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سكوت و خاموشى فراخواند, امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه برآمد, و با بيانى رسا و كوبنده خاموشش ساخت . (15)
امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) به شهادت رسیدند, به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد.امام حسين (ع ) مي ديد كه معاويه با اتكا به قدرت اسلام , بر اريكه حكومت اسلام به ناحق تكيه زده , سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است و از اين حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج مي برد, ولى نمي توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامى پايين بكشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعى مشابه او داشت.
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مي رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پيشه ساخت كه اگر بر مي خاست , پيش از اقدام به دسيسه به شهادت رساندن, از اين كشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمي شد. بنابراين تا معاويه زنده بود, چون برادر زيست و علم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت , جز آن كه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم رابه آينده نزديك اميدوار مي ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود. در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايتعهدى يزيد, بيعت مي گرفت , حسين به شدت با اومخالفت كرد, و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت .(16) معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد, به او اصرارى نكرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ... http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/hhr364.jpg
قيام حسينى
يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامى تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند و براى اين كه سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت كند, مصمم شد براى نامداران و شخصيتهاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور, نامه اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين (ع )بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاكم اين خبر را به امام حسين (ع )رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد.(17) آن گاه كه افرادى چون يزيد, (شرابخوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمي كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند, بايد فاتحه اسلام را خواند.(زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بين ميبرند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينك كه حكومت يزيد را به رسميت نشناخته است,اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدينه به سوى مكه حركت كرد. آمدن آن حضرت به مكه , همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد, در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت , و اين خبر تا به كوفه هم رسيد. كوفيان ازامام حسين (ع ) كه در مكه به سر مي برد دعوت كردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل , پسر عموى خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفى را از نزديك ببيند و برايش بنويسد. مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت كردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسين (ع ) نگاشت و حركت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) كوفيان را به خوبى مي شناخت , و بي وفايى و بي دينيشان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد كرد, و ليكن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميم گرفت كه به سوى كوفه حركت كند.با اين حال تا هشتم ذيحجه , يعنى روزى كه همه مردم مكه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مكه برساند, آن حضرت در مكه ماند و در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود, از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت , يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده ,بلكه عليه او قيام كرده است .
يزيد كه حركت مسلم را به سوى كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود, ابن زياد را (كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيفترين طرفداران حكومت بنى اميه بود) به كوفه فرستاد.ابن زياد از ضعف ايمان و دورويى و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت , و مسلم به تنهايى با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهيد شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زياد جامعه دورو و خيانتكار و بي ايمان كوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت , و كار به جايى رسيد كه عده اى از همان كسانى كه براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبى كه از مدينه بيرون آمد, و در تمام مدتى كه در مكه اقامت گزيد, و در طول راه مكه به كربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان ميداشت كه :مقصود من از حركت , رسوا ساختن حكومت ضد اسلامى يزيد وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منكر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدى هدفى ندارم . و اين مأموريتى بود كه خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به كشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيرى خانواده اش اتمام پذيرد.
رسول گرامى (ص) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن على (ع) پيشوايان پيشين اسلام, شهادت امام حسين (ع) را بارها بيان فرموده بودند.حتى در هنگام ولادت امام حسين (ع ),رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذكر داده بود. (19) و خود امام حسين (ع ) به علم امامت ميدانست كه آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد, ولى او كسى نبود كه در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, يا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن كس بود كه بلا را و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسين (ع ) در كربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته, از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدين سان حركت امام حسين (ع ) با آن درگيري ها و ناراحتي ها احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد. به ويژه كه خود در طول راه مي فرمود: من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا. (20) هر كس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بيايد. و لذا در بعضى از دوستان اين توهم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند، غافل از اين كه فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر, و از ديگران به وظيفه خويش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد كشيد.
بارى امام حسين (ع ) با همه اين افكار و نظريه ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد, و كوچكترين خللى در تصميمش راه نيافت .سرانجام رفت, و شهادت را دريافت. نه خود تنها, بلكه با اصحاب و فرزندان كه هر يك ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و كشته شدند,و خون هايشان شن هاى گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقيمانده بسترهاى گناه آلود خاندان اميه) جانشين رسول خدا نيست , و اساسا اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/hhr360.jpg

راستى هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند, و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوت راني هاى او و عمالش را مي شنيدند, چقدر از اسلام متنفر مي شدند, زيرا اسلامى كه خليفه پيغمبرش يزيد باشد, به راستى نيز تنفرآور است ... و خاندان پاك حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت رابه گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم كه در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نكبت بار يزيد, هماره و همه جا دهان گشودند وفرياد زدند, و پرده زيباى فريب را از چهره زشت و جنايتكار جيره خواران بنى اميه برداشتند و ثابت كردند كه يزيد سگباز وشرابخوار است, هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريكه اى كه او بر آن تكيه زده جايگاه او نيست. سخنانشان رسالت شهادت حسينى را تكميل كرد, طوفانى در جانها برانگيختند, چنان كه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گرديد و همه آرزوهاى طلايى و شيطانيش چون نقش بر آب گشت.
نگرشى ژرف ميخواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت.از همان اوان شهادتش تا كنون , دوستان و شيعيانش , و همه آنان كه به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را, سالروز قيام و شهادتش را با سياهپوشى و عزادارى محترم مي شمارند, و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز ميدارند. پيشوايان معصوم ما, هماره به واقعه كربلا و به زنده داشتن آن عنايتى خاص داشتند. غير از اين كه خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند, در فضيلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ايراد فرموده اند.
ابوعماره گويد: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسين براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست , من مي خواندم و آن عزيز مي گريست , چندان كه صداى گريه از خانه برخاست . بعد از آن كه اشعار را تمام كردم , امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين (ع ) مطالبى بيان فرمود. (21)
نيز از آن جناب است كه فرمود: گريستن و بي تابى كردن در هيچ مصيبتى شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن على , كه ثواب و جزايى گرانمايه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين بروند, زيرا بر هر شخص باايمانى كه به امامت ما معترف است , زيارت قبر اباعبدالله لازم ميباشد. (23)
امام صادق (ع ) مي فرمايد: ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يكون من الاعمال . همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است . (24) زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويى روح را به سوى ملكوت خوبي ها و پاكدامني ها و فداكاري ها پرواز مي دهد. هر چند عزادارى و گريه بر مصايب حسين بن على (ع ), و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معيارى والا دارد, لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريدن اكتفا كرد, بلكه همه اين تظاهرات , فلسفه ديندارى, فداكارى و حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزدمينمايد, و هدف هم جز اين نيست , و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست ميباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم , هدف مقدس حسينى به فراموشى مي گرايد.
-----------------------------------------------------------
پي نوشتها:
(1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بين شيعه را نقل كرديم . ر. به . ك . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر يزيد بن سكن انصارى باشد. ر. به . ك . اعيان الشيعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شيخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبير بر وزن حسين , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام ناميده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, اين سه كلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد كه حسن و حسين و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57./(6) در منابع اسلامى درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسيارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ك . وسائل الشيعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) كافى , ج 6, ص 33./(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - كمال الدين صدوق , ص 152./(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323./(10) ذخائر العقبى , ص 122./(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذكرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور كه بعضى ازمورخين گفتهاند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگى امام حسين (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفيد, ص 173./(16) رجال كشى , ص 94 - كشف الغمة , ج 2, ص 206./(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20./(18) روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجيها به منى بروند, و در آن زمان به اين حكم استحبابى عمل ميكردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم يكسره به عرفات ميروند.
(19) كامل الزيارات , ص 68 به بعد - مشير الاحزان , ص 9./(20) لهوف , ص 53./(21) كامل الزيارات , ص 105.
(22) كامل الزيارات , ص 101./(23) كامل الزيارات , ص 121./(24) كامل الزيارات , ص 147.
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
برخی اعمال شب و روز اول محرم

برخی اعمال شب و روز اول محرم

محرم زمان آغاز سال جدید قمری است و در مکتب تشیع یادآور واقعه عظیم و با شکوه کربلا است که بواسطه آن حماسه‌ رشادت و بزرگمردی امام حسین(ع) در همیشه تاریخ جاودان شد.

اعمال شب اول ماه محرم
نماز: این شب چند نماز دارد که یکی از آنها چنین است: دو رکعت، که در هر رکعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره‌ توحید خوانده شود.

در فضیلت این نماز چنین آمده است: «خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیت است و کسی که این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر کار نیک مداومت داشته است.»

احیای این شب.

نیایش و دعا.

روز اول محرم
اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(ع) روایت شده است: «آن کس که این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت می‌کند، همانگونه که دعای زکریا را اجابت کرد.»

در اعمال این ماه آمده است: "زیارت عاشورا" را در محرم ترک نکنند و در جلسات روضه و عزاداری شرکت کنند .

دو رکعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار این دعا:‌ «اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنةٌ جدیدةٌ فاسئلک فیها العصمة من الشیطان و القوَّة علی هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»؛ بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو می‌خواهم که مرا در این سال از شیطان حفظ کنی و بر نفس اماره (راهنمایی کننده) به بدی پیروز سازی.

منبع:tabnak.ir
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
وقايع روز دوم محرم الحرام

وقايع روز دوم محرم الحرام

وقايع روز دوم محرم الحرام ( روز دوم محرم - سال 61 هجرى قمرى ) ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا.
امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت .

با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض ‍ کرد و به آن اقدام نمود.

امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد.

حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء
پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسولخدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .
وقايع روز دوم محرم الحرام, روز دوم محرم
در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:

"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛

خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."
در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است .

قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم .

منابع :
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى
مـن ز خــــــود هــیچ ندارم که بدان فــــخـــــر کنم.***هر چه دارم همه از آل محمد (صلی الله علیه و آله) دارم.
mortezamotahari.com
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روایت کربلا از زبان دختر سه ساله

روایت کربلا از زبان دختر سه ساله

روایت کربلا از زبان دختر سه ساله
صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه
آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.
زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.
کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.اماّ ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.

می‌گویند من رقیّه‌ام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند. ---------------------------------
پی نوشت ها:
1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. می‌توانید به کتاب‌های لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع‌ نمایید.
2.در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امام‌حسین(علیه السلام) هستند.
منبع:aviny.com
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
سوم محرم؛ روز حضرت رقیه

سوم محرم؛ روز حضرت رقیه

سوم محرم؛ روز حضرت رقیه
روز سوم ماه‌ محرم‌الحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کرده‌اند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش می‌کند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان می‌کند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را می‌چشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمه‌ها، فرو رفتن تیغ‌ها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟!
رقیه پدر را می‌خواهد، تاب تحمل دوری از پدر را ندارد، همه اینها بهانه است تا هرچه زودتر به سوی پدر پر کشد و از شر قساوت‌های زمانه رهایی یابد، لعنت خدا بر خبیث‌ترین افرادی که حرمت خاندان آل الله را شکستند و دیگر جایی برای بخشش باقی نگذاشتند.
امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیه‌ای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج ‌شد.
عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمه‌ها هجوم آورده‌اند، کودکان اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) می‌برند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهان دشمن پرسید «کجا می‌روی؟»، حضرت رقیه (س) فرمود «بابایم تشنه بود، می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم»، او گفت «آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه شهید کردند!»، حضرت رقیه (س) در حالی که گریه می‌کرد‌، فرمود «پس من هم آب نمی‌آشامم».

رقیه: پدرم تشنه‌ است، تا او آب نخورد، آب نمی‌نوشم

فاطمه کفیل استاد تاریخ جامعةالزهرا(س) در خصوص تشنگی حضرت رقیه در روز عاشورا به دو روایت اشاره می‌کند و می‌گوید: هنگامی که امام حسین علیه‌السلام در لحظات آخر رقیه را در آغوش می‌گیرد و لب‌های خشکیده نازدانه‌اش را می‌بوسد، در این هنگام رقیه به پدرش می‌گوید «العطش العطش، فان الظما قد احرقنی»؛ «بابا بسیار تشنه‌ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است»، امام حسین (ع) به او فرمود «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم»، آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه(س) دامن پدر را گرفت و با گریه گفت «یا ابه این تمضی عنا؟»؛ «بابا جان کجا می‌روی؟ چرا از ما بریده‌ای؟»، امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد، این نشان از رابطه عمیق عاطفی بین حضرت رقیه‌ علیهاالسلام و اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام دارد، با توجه به اینکه رقیه مادر نداشت و مادرش از دنیا رفته بود.
وی درباره روایت دوم، بیان می‌کند: هلال‌بن نافع، که از سربازان دشمن بود، می‌گوید «من جلوی لشکر -دشمن- بودم، دیدم حسین(ع)، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوی میدان می‌آید، در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گام‌های لرزان، دوان دوان به دنبال او شتافت و خود را به حسین رسانید،آن گاه دامن او را گرفت و صدا زد «یا ابه! انظر الی فانی عطشان»؛ «بابا جان، به من بنگر، من تشنه‌ام»، شنیدن این سخن کوتاه ولی جگر سوز از زبان کودکی تشنه‌‌کام، مثل آن بود که بر زخم‌های دل داغدار امام حسین(ع) نمک پاشیده ‌باشند، سخن او آن چنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بی‌اختیار اشک از دیدگانش جاری شد و با چشمی اشکبار به دخترش فرمود «الله یسقیک فانه وکیلی»، «خدا ترا سیراب می‌کند؛ زیرا او وکیل و پناهگاه من است»، هلال می‌گوید «پرسیدم، این دخترک که بود و چه نسبتی با حسین داشت؟»، به من پاسخ دادند «او رقیه دختر سه ساله حسین است».

آن عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمه‌ها هجوم آورده‌اند، کودکان اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) می‌برند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد
قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم

‌پس از اینکه هیاهو در دشت نینوا به خاموشی می‌گراید و خاندان آل طه پس از یک روز پر از مصیبت با بدن‌های زخمی مدتی کوتاه را به استراحت می‌گذارند و در شب شام غریبان،‌ حضرت زینب (س) در زیر خیمه نیم سوخته‌ای، خواب بر چشمانش سنگینی می‌کند، در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دید، عرض کرد «مادرجان،‌ آیا از حال ما خبر داری؟!»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «تاب شنیدن ندارم»، حضرت زینب (س) عرض کرد «پس شکوه‌ام را به چه کسی بگویم؟»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین (ع) جدا می‌کردند،‌ حاضر بودم، اکنون برخیز و رقیه (س) را پیدا کن».
در این هنگام حضرت زینب سراسیمه از خواب برخاست، هر چه صدا زد، ‌حضرت رقیه (س) را نیافت و با خواهرش ام کلثوم(س)،‌ درحالی که گریه می‌‌کردند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛‌ تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند، کنار بدن‌های پاره پاره؛ رقیه (س) را دیدند که خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده‌ و درحالی که دست‌هایش را به سینه پدر چسبانیده است، درد دل می‌کند، حضرت زینب (س) او را نوازش داد و در این وقت سکینه (س) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند، در مسیر راه،‌ سکینه (س) از رقیه (س) پرسید «چگونه پیکر پدر را پیدا کردی؟»، او پاسخ داد «آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، ‌من در اینجا هستم».

السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک

این استاد جامعة‌الزهرا(س) درباره شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بیان می‌کند: آن گونه کامل بهایی نقل می‌کند که حضرت رقیه خیلی گریه می‌کردند که از شدت گریه زنان اهل بیت به گریه افتادند بعد می‌گوید از شدت گریه زنان آل طه، یزید از خواب بیدار می‌شود و می‌پرسد که چه شده است، که به او می‌گویند کودک حسین خیلی بی تابی می‌کند و یزید دستور می‌دهد سر مبارک امام حسین را نزد رقیه علیهاالسلام ببرند. کامل بهایی نقل می‌کند که وقتی سر را به نزد حضرت رقیه آوردند که ایشان بیشتر گریه کردند و ترسیدند و فریاد زدند و طولی نکشید که جان از بدنشان پر کشید.
وی به روایت دیگری اشاره می‌کند و می‌گوید: پس از اینکه سر امام حسین علیه‌السلام را به حضرت رقیه دادند، چون نظر آن حضرت بر سر مبارک افتاد، پرسید «ماهذا الراس؟»؛ «این سر کیست؟»، گفتند «هذا راس ابیک»؛ «این‌ سر مبارک پدر توست»، پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشته و در بر گرفت و شروع به گریستن کرد و گفت «پدرجان،‌ کاش من فدای تو می‌شدم، ‌کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم و کاش می‌مردم و در زیر خاک می‌بودم و نمی‌دیدم، محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است»، پس آن قدر گریست که بیهوش شد.
کفیل با اشاره به صحبت کردن سر امام حسین علیه‌السلام بر بالای نیزه با دختر سه ساله‌‌شان، ابراز می‌دارد: حارث که یکی از لشگریان یزید بود گفت «یزید دستور داد سه روز اهل بیت را در دم دروازه شام نگه‌دارند تا چراغانی شهر شام کامل شود، حارث می‌گوید «شب اول من به شکل خواب بودم،‌ دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیده‌اند و کسی بیدار نیست، اما فوراً از ترسش بازنشست، باز بلند شد و چند قدم به طرف سر حسین آمد که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود، آری،‌ به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت،‌ تا چند مرتبه، آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد، کلماتی فرمود و اشک ریخت، سپس دیدم سر حسین پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت «السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک»؛ «سلام بر تو ای بابای من، وای از شدت اندوه بعد از فراق تو، وای از غریبی بعد از شهادت تو».
زیارتنامه حضرت رقیه(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا سیدتنا رقیه علیک تحیة والسلام ورحمة الله وبرکاته السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب، السلام علیک یا بنت فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین، السلام علیک یا بنت خدیجة الکبری ام المؤمنین و المؤمنات، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا بنت الحسین الشهید، السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، السلام علیک ایتها الرضیة المرضیة، السلام علیک ایتها التقیة النقیة، السلام علیک ایتها الزکیة الفاضلة، السلام علیک ایتها المظلومة البهیة، صلی الله علیک و علی روحک و بدنک فجعل الله منزلک و ماواک فی الجنة مع ابائک و اجدادک الطیبین الطاهرین المعصومین، السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار و علی الملائکه الحافین حول حرمک الشریف ورحمة الله وبرکاته وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین برحمتک یا ارحم الراحمین»

منبع:mashreghnews.ir
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
چهارم محرم:فرزندان حضرت زینب (س)

چهارم محرم:فرزندان حضرت زینب (س)

فرزندان حضرت زینب (س) در روز عاشورا

در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.

پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:

اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ
” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.

پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:

اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

بارگاه
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.


شب چهارم: فرزندان حضرت زینب (س)
پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (ع) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (ع) فرستاد.

در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.

ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:

?به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.?

جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.

بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:

?اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.?

نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.

منقول است حضرت زینب(س) زماني که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.
شرح شمع صفحه199
منبع:kimiayeghalam.blogfa.com
aviny.com
www.beytoote.com/
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
چهارم محرم؛ تحریک مردم به جنگ با امام

چهارم محرم؛ تحریک مردم به جنگ با امام

ایسنا: در روز چهارم ماه محرم‌الحرام سال 61 هجری قمری «ابن زیاد» با استناد به فتوایی که از «شریح قاضی» گرفته بود، مردم را به کشتن امام حسین (ع) تحریک کرد.در این روز عبیدالله بن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین (ع) تحریک و تحریص کرد.
معروف است که شریح قاضی به دستور عبیدالله بن زیاد، فتوا داد که « چون حسین بن علی بر خلیفه وقت خروج کرده، دفع او بر مسلمانان واجب است».
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر
به سپاه عمر بن سعد پیوستند. بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.
منبع:
- تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، 1387
www.bartarinha.ir
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روز پنجم محرم: عبدالله بن حسن بزرگمردی کوچک

روز پنجم محرم: عبدالله بن حسن بزرگمردی کوچک

سختى زخمها امام حسین(ع) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند.
عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است . یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت . بى اختیار به سوى عمو دوان شد.
عمّه اش زینب خواست عبدالله را بگیرد، امّا او از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند.
در این هنگام بحربن كعب شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟
بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه .
آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند.
در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود حرملة بن كاهل تیر به سوى او افكند و او را به شهادت رساند.

منابع:
لهوف سید بن طاووس، ص 146.
عبدالله بن حسن بزرگمردی کوچک
aviny.com
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
گاه شمار حرکت امام حسین (ع) +اینفوگراف

گاه شمار حرکت امام حسین (ع) +اینفوگراف

روزگارنو: گاه شمار حرکت کاروان امام حسین علیه السلام تا کربلا و حرکت کاروان اسرا به شام در اینفوگرافی زیر به تصویر کشیده شده است.

www.bartarinha.ir
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روز ششم محرم : قاسم بن الحسن (ع)

روز ششم محرم : قاسم بن الحسن (ع)

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند.
2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم... .
در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."
سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع)
سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن
رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن
نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن
ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد
گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال
قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود:
سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن
بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن
پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌كنم و او را به قتل مي‌رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي‌فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.
آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.
آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.
مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم.
شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي‌شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.
بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:
ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ
و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.
مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء‌الله تعالي.
و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد،‌ و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:
وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ
وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا
منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی
rasekhoon.net
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
نحوه شهادت حضرت قاسم به روایت دشمن

نحوه شهادت حضرت قاسم به روایت دشمن

خبرگزاری مهر: یکی از سپاهیان عمر سعد درباره نحوه شهادت جانسوز حضرت قاسم(ع) می گوید: حسین(ع) را دیدم که خود را به بالین قاسم رسانده و می­ فرمود: از رحمت خدا به دور باشند، قومی که تو را کشتند. در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنها خواهد بود.» آنگاه گفت: «چقدر بر عموی تو سخت است که او را به کمک بخوانی و از دست او کاری برنیاید و یا اگر کاری هم بتواند انجام دهد برای تو سودی نداشته باشد.»

هر یک از روزهای دهه اول محرم به یک عنوان که غالبا نام شهدای کربلا است، مشهور گردیده و ستایشگران اهل بیت(ع) با ذکر مصائب صاحب نام آن روز به عنوان مقدمه، عزای حضرت اباعبدالله الحسین(ع)را اقامه می نمایند. بنا بر سنت روضه خوانی معمول روز ششم روز ذکر مصائب حضرت قاسم(ع) است. نوجوانی از فرزندان امام حسن مجتبی(ع) که همراه با اصحاب و اهل بیت امام حسین(ع) در کربلا حضور داشت و در راه اباعبدالله(ع) به شهادت رسید.



قاسم بن حسن بن علی(ع) از مادری ام ولد به نام رمله یا نفیله متولد شد و از این جهت او هم از طرف پدر و هم از طرف مادر با ابوبکر بن حسن(ع) که او نیز از دیگر شهدای کربلاست برادر می­ باشد. او نیز به همراه اهل بیت امام(ع) از مدینه تا کربلا امام حسین(ع) و اهل بیتش را همراهی کرده بود.

نقل شده که هنگامی که در شب عاشورا امام حسین(ع)، اصحاب و یارانش را گرد آورد و ضمن سخنانی، بیعت خود را از آنها برداشت و از آنان خواست تا شب را محمل خود قرار داده و جان خود را نجات دهند، هر یک از اصحاب و یاران آن حضرت(ع) به پا خاستند و ضمن پافشاری بر بیعت خود سخنانی را بیان داشتند. پس از پایان سخنان یاران، امام(ع) فرمود: «به درستی که من فردا کشته خواهم شد و تمامی شما که همراه من هستید نیز کشته خواهید شد.»

اصحاب حضرت(ع) گفتند: «الحمدلله الذی أکرمنا بنصرتک و شرفنا بالقتل معک أولا ترضی ان نکون معک فی درجتک یا ابن بنت رسول الله؛ خدا را شکر که ما را به یاری تو عزت بخشید و ما را به واسطه­ی شهادت همراه شما شرف بخشید؛ ای پسر دختر رسول خدا(ص) آیا راضی نمی­ شوید که ما نیز با شما در یک درجه از بهشت باشیم.» پس امام(ع) به آنان ملاطفت کرده و برای­شان دعای خیر کرد.

در این هنگام برادرزاده اش « قاسم بن حسن(ع)» برخاست و گفت: «آیا من هم کشته خواهم شد». پس امام(ع) از باب دلسوزی به او فرمود: «ای پسر برادرم! مرگ در نزد تو چگونه است؟» گفت: «یا عم احلی من العسل؛ ای عمو مرگ در نزدم شیرین تر از عسل است.» امام(ع) فرمود: «عمو به فدای تو باد؛ بله به خدا قسم مرگ شیرین است. آری تو نیز کشته خواهی شد آن هم پس از رنجی سخت، و پسرم عبدالله[رضیع] نیز کشته خواهد شد.»

قاسم گفت: «ای عمو! مگر لشکر دشمن به خیمه ها هم حمله می کنند که عبدالله شیرخوار هم شهید می شود؟» امام(ع) فرمود: «عمو به فدایت؛ عبدالله زمانی کشته خواهد شد که دهانم از شدت عطش خشک شود و به خیمه ها آمده آب یا شیر طلب کنم و چیزی نیابم، فرزندم عبدالله را طلب می کنم تا از رطوبت دهانش بنوشم، چون او را نزد من آورند قبل از آنکه لبانم را بر دهان او بگذارم، شقاوت پیشه ای از لشکریان دشمن، گلوی فرزند شیرخوارم را با تیر می درد و خونش بر روی دستانم جاری می شود، در آن هنگام دست به آسمان بلند کرده از خداوند طلب صبر و بردباری می نمایم و به ثواب مصیبت او دل می بندم، در این حال نیزه های دشمن مرا به سوی خود خواهد خواند و آتش از خندق پشت خیمه ها زبانه خواهد کشید و من بر آنها حمله خواهم کرد و آن لحظه، تلخ ترین لحظه دنیاست و آنچه خدا خواهد، واقع خواهد شد.»

یاران امام(ع) همگی با شنیدن این سخنان گریستند و بانگ شیون و زاری از خیمه ها بلند شد.

قاسم در حالی که نوجوانی نابالغ بود در روز عاشورا و پس از شهادت برادرش «ابوبکر»، نزد عمویش ابا عبدالله الحسین(ع) رفت و از ایشان اذن میدان طلبید. امام(ع) با دیدن قاسم او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریستن کردند، در این هنگام قاسم از امام(ع) اذن میدان طلبید؛ اما امام(ع) به سبب سن و سال کمش به او اجازه نفرمود. قاسم پیوسته اصرار می­ کرد تا اینکه سرانجام توانست از امام(ع) اذن میدان بگیرد. قاسم در حالی که اشک بر گونه­ هایش جاری بود و این رجز را می­ خواند: «به درستی که منم قاسم از نسل علی(ع)؛ ما و اهل الله سزاوارتریم به پیامبر(ص)، از شمر ذی­الجوشن و یا از آن ولد الزنا»

و به روایتی دیگر در حالی که این رجز را می­خواند: ان تنکرونی فانا ابن الحسن(ع) سبط النّبیّ المصطفی المؤتمن/ هذا حسینٌ کالاسیر المرتهن بین اناسٍ لا سقوا صوب المزن. « اگر مرا نمی­ شناسید من فرزندحسن(ع) هستم، که او نوه پیامبر خدا(ص) برگزیده و مورد اعتماد اوست. این حسین است، همچون اسير گروگان گرفته شده بین مردمی که خدا آنها را از باران رحمتش سيراب نسازد». سپس به میدان رفت و با وجود سن و سال اندکش، نبرد شجاعانه ­ای را از خود به نمایش گذاشت و توانست 35 نفر از سپاهیان دشمن را به هلاکت برساند.

در تاریخ از «حمید بن مسلم» که خود یکی از سپاهیان عمر بن سعد در کربلا بود، نقل شده که: «جوانی پا به میدان نبرد گذاشت که چهره ­اش چون پاره ماه بود. او پیراهن و شلواری به تن و نعلینی به پا داشت، که بند یکی از آنها پاره بود و فراموش نمی­ کنم که بند نعلین پای چپ او بود، پس قاسم ایستاد تا که بند کفشش را محکم کند. در این هنگام عمرو بن سعد ازدی به من گفت: «به خدا قسم من بر او حمله خواهم کرد.» به او گفتم: «سبحان الله! چه منظوری داری؟ به خدا قسم که اگر او مرا بکشد، من دست خود را به سوی او دراز نمی­ کنم، این گروه که اطراف او را گرفته­ اند، او را بس است!»

اما او بر گفته ­اش تأکید کرده گفت: «من به او حمله خواهم کرد.» پس به قاسم حمله کرد و چنان ضربتی بر فرق سر قاسم زد که او به صورت بر زمین افتاد و فریاد برآورد: «یا عمّاه!» پس حسین(ع) چون باز شکاری از جای جست و چون شیر خشمگین بر سپاه کوفه حمله کرد، پس ضربتی بر عمرو بن سعد ازدی زد. عمرو دست خود را سپر خود قرار داد تا جلوی ضربه حسین(ع) را بگیرد ضربت شمشیر حسین(ع) دستش را از بازو جدا کرد در این هنگام عمرو بن سعد از همراهانش کمک طلبید، سپاه کوفه برای نجات او شتافتند در این هجوم ناگهانی، جسم عمرو بن سعد لگدکوب اسبان سپاه عمر بن سعد شد و سینه­ او در زیر سم اسبان خرد شد.

غبار سرتاسر میدان را فرا گرفته بود، چون غبار فرو نشست، حسین(ع) را دیدم که خود را به بالین قاسم رسانده و کنار سر او ایستاده است و قاسم [از شدت درد] با دو پای خویش زمین را می­ خراشید. در این هنگام حسین(ع) می­ فرمود: «از رحمت خدا به دور باشند، قومی که تو را کشتند. در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنها خواهد بود.» آن گاه گفت: «چقدر بر عموی تو سخت است که او را به کمک بخوانی و از دست او کاری برنیاید و یا اگر کاری هم بتواند انجام دهد برای تو سودی نداشته باشد.» آنگاه حسین(ع) قاسم را به آغوش گرفت و او را از میدان بیرون برد.» حمید بن مسلم می­ گوید: «من به پاهای آن نوجوان نظر می­ کردم و می­ دیدم که بر زمین کشیده می­ شود و حسین (ع) سینه­ خود را به سینه­ او چسبانیده بود. با خود گفتم: که او را به کجا می­ برد؟ دیدم او را آورد و در کنار کشته­ فرزندش علی بن حسین(ع) و سایر شهدای خاندان خود قرار داد.»

سیدبن طاووس در اقبال الاعمال به زیارت نامه ای از امام هادی(ع) در زیارت امام حسین(ع) اشاره دارد که حضرت در بخشی از آن می فرماید: «السلام علی القاسم بن الحسن بن علی المضروب لامته حین نادی الحسین عمه فجلا علیه عمه کالصغر و هو یفحص برجلیه التراب و الحسین یقول بعدا لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامه جدک و ابوک ثم قال عز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک أو یجیبک و انت قتیل جدیل فلا ینفعک هذا و الله یوم کثر واتره و قل ناصره جعلنی الله معکما یوم جمعکما و بوأنی مبوأکما و لعن الله قاتلک عمر بن سعد بن بن عروة بن نفیل الازدی واصلاه جحیما و اعد له عذابا الیما» یعنی: درود بر قاسم فرزند حسن بن علی(ع) آن عزیزی که فرق سرش شکافت و ابزار جنگی­ اش به غارت رفت هنگامی که عمو را به کمک طلبید حسین(ع) سراسیمه خود را به او رسانید و مردم را از کنارش عقب راند لیکن قاسم از شدت درد پای خود را به زمین می­ کشید در این حال بود که امام(ع) فرمود: از رحمت خداوند به دور باشند قومی را که تو را کشتند در روز رستاخیز نیای تو و پدرت با اینان دشمنی خواهند کرد سپس فرمود: به خدا سوگند بر عمویت بسیار گران است که او را بخوانی؛ ولی او تو را پاسخ نگوید یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده ­ای و استخوانهای دست و پایت شکسته شده باشد، سپس این شتاب عمویت از آن توست که به خدا قسم سخت تنها شده و یارانش کم شده ­اند خداوند مرا در روز قیامت با شما و در جمع شما قرار دهد و لعنت خدا بر قاتلت عمر بن سعد بن بن عروة بن نفیل ازدی و او را به آتش دوزخ درافکند و برایش عذابی سخت فراهم آورد.»
/www.bartarinha.ir/
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روز هفتم محرم :شهادت حضرت علي‌اصغر

روز هفتم محرم :شهادت حضرت علي‌اصغر

روز هفتم محرم
در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!(53)

عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى كه از قبیله بجیله بود فریاد برداشت كه: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند كه قطره‏اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!

امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!

حمید بن مسلم مى‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى كه بیمار بود، قسم به آن خدایى كه جز او پروردگارى نیست، دیدم كه عبدالله بن حصین آنقدر آب مى‏آشامید تا شكمش بالا مى‏آمد، و آن را بالا مى‏آورد! و باز فریاد مى‏زد: العطش! باز آب مى‏خورد تا شكمش آماس مى‏كرد ولى سیراب نمى‌شد! و چنین بود تا جان داد.(54)

شهادت حضرت علي‌اصغر
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (ع) مي‌روند و روضه‌ي آن طفل شهيد را مي‌خوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.

حوريان، محو رخ مه‌پاره‌ات
كعبه‌ي خيل ملك، گهواره‌ات
گردش چشمان تو عشق‌آفرين
رشته‌ي قنداقه‌ات حبل‌المتين
زينت آغوش و دامان رباب
آينه‌گردانِ رويت، آفتاب
عالم و آدم همه محتاج تو
بر سر دوش پدر معراج تو
بسته بر هر تار موي تو نجات
تشنه‌ي لب‌هاي تو آب حيات
كودكي ، اما به معنا پير عشق
روي دستان پدر ، تفسيرِ عشق
تلخ‌ترين لحظات تاريخ نزديك مي‌شد؛ تمامي ياران و اصحاب امام حسين(ع) به ميدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقي مانده بود: اباعبدالله الحسين(ع) و امام سجاد(ع) كه آن روز به اراده الهي بيمار بود تا زنده بماند و رهبري امت را پس از امام حسين(ع) به دست بگيرد.

امام(ع) چون خويشتن را تنها و بي ياور ديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».

صداي اين كمك‏خواهي امام كه به خيمه‌ها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمه‌ها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي مي‌گريست.

علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمه‌ها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.

امام(ع) قنداقه‌ي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نمي‌كنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... »

اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بني‌اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(ع) به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود...

آتش عشق تو در من شعله‌ور بود اي پدر
پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
امام(ع) دستان خود را از خون علي اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله» يعني: «تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداوند آن را مي‌بيند»... در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگري افكند كه بر لبان مبارك امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاري شد. امام روي به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدايا! سوي تو شكايت مي‌كنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم مي‌كنند»...

اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت
ياراي سخن با من دلتنگ نداشت
يا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ي من
شد كشته‌ي ظلم و با كسي جنگ نداشت
آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند‌؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه‌ي كوچك را دفن كرد...

شهادت علي اصغر (ع) از سخت‌ترين و جانگدازترين مصيبت‌ها در نزد ائمه بوده است... «مـنهال بن عمرو كوفي» گويد: در مدينه خدمت على بن الحسين(ع) رسيدم. امام پرسید: «حرمله چه شد؟» عـرض كردم: مـوقـعـى كه من از كوفه بيرون آمدم زنده بود. امام دست‏ها را به طرف آسمان بلند كرد و سه بار دعا کرد: «اللّهمّ أذقـه حرَّ الحديد، اللّهمّ أذقه حرّ الحديد، اللّهمّ أذقه حرّ النّار». يعني: «خدايا حرارت آهن را به او بچشان»...

همچنين «عقبة بن بشير اسدي» مي‌گويد امام باقر(ع) به من فرمود: «ما از شما بني‌اسد خوني طلب داريم!» و سپس داستان ذبح شدن علي اصغر را بر من خواند.

اين نمونه‌ها، نشان‏دهنده آن است كه اين داغ چگونه بر دل اهل‌بيت: مانده است...

و اين داغ بر دل ما نيز هست؛ و بر دل انسانيت نيز؛ تا زماني كه مهدي آل‌محمد (عج) قيام كند و انتقام از ظالمان بستاند...

الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون. منبع:tebyan-zn.ir
tebyan.net
www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
حضرت علی اکبر (ع)؛ اولین شهید کربلا

حضرت علی اکبر (ع)؛ اولین شهید کربلا

حضرت علی اکبر (ع)؛ اولین شهید کربلا
علی ابن الحسین « علی اکبر » و ویژگیها
« علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد. وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » است.علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.
روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.
کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است.بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند.از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.
خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »فرمود:« پسرم. لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می‌گفت:« این گروه می‌روند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد.»
علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکم‌کردن درباره ما کجا.»
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آن‌گاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر می‌شود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغ‌های شما غلاف شود.»و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.
کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید. http://www.www.www.iran-eng.ir/images/stories/religious/hhr373.jpg
امام حسین و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.
آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندان‌هایش پاک می‌کرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.
امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد می‌زد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»----------------------------
منابع:
قصه کربلا، ص 332
مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 31
نفس المهموم، ص 308
ابصار العین، ص 21
لهوف، ص 48
ذریعه النجاة، ص 128
ارشاد مفید، ج 2، ص 107
الدمعه الساکبه، ج 4، ص 332.
/www.beytoote.com
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
دعای اباعبدالله (ع) در هنگام شهادت فرزند

دعای اباعبدالله (ع) در هنگام شهادت فرزند

خبرگزاری مهر: بنا بر سنت روضه خوانی معمول روز هشتم محرم روز ذکر شهادت حضرت علی اکبر(ع) است؛ آن شبیه ترین خلایق به رسول الله(ص) خلقا و خُلقا، همو که حسین(ع) در هنگام به به میدان رفتن اش فرمود: "خداوندا! شاهد باش جوانی را برای جنگ با کفّار به میدان فرستادم که از نظر جمال و خلق و خوی و سخن گفتن، شبیه ترین مردم به رسول(ص) تو بود و ما هر وقت که مشتاق دیدار پیامبر(ص) تو می شدیم، به صورت او نظر می کردیم..."

هر یک از روزهای دهه اول محرم به یک عنوان که غالبا نام شهدای کربلا است، مشهور گردیده و ستایشگران اهل بیت(ع) با ذکر مصائب صاحب نام آن روز به عنوان مقدمه، عزای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را اقامه می نمایند. بنا بر سنت روضه خوانی معمول روز هشتم محرم روز ذکر شهادت حضرت علی اکبر(ع) است که در این روز ذاکران اهل بیت، با بیان اشعاری به بیان وقایع روز عاشورا و شهادت حضرت لی اکبر(ع) در این روز می پردازند.

علی بن الحسین(ع) مکنی به «ابوالحسن»در 11 شعبان سال 33 هجری در اواخر خلافت عثمان بن عفان، از مادری به نام لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی متولّد شد. بسیاری از منابع و مصادر تاریخی و رجالی، او را فرزند ارشد امام حسین(ع) نام برده اند، از این رو او را ملقب به «اکبر» کرده اند. با این حال بسیاری از منابع و مصادر غالباً شیعی نیز، او را کوچکتر از برادر دیگرش یعنی علی بن الحسین السجاد(ع) معرفی نموده، او را ملقب به «اصغر» کرده اند.

جده مادری او در منابع، میمونه دختر ابوسفیان بن حرب ذکر شده است؛ از این جهت او با بنی امیه نسبت خویشاوندی داشت. همین نسبت خویشاوندی او با امویان موجب شده بود که در روز عاشورا مردی از میان لشکر عمر بن سعد فریاد بزند که «ای علی؛ تو با امیرالمؤمنین یزید نسبت خویشاوندی داری و ما قصد ملاحظه و مراعات حال خویشان او را داریم، اگر بخواهید شما را امان می دهیم.» اما آن حضرت(ع) نپذیرفت و در پاسخ آن مرد فرمودند: «انّ قرابة رسول الله حق ان ترعی؛ مراعات خویشاوندی رسول خدا(ص) به رعایت سزاوارتر است.»

علی اکبر(ع) در خلق و خوی و رفتار و منش بسیار به رسول خدا(ص) شباهت داشت و در میان مردم، از زیبارویان عرب بر شمرده می شد. از مغیرة بن شعبه نقل شده که می گفت: «روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: "به نظر شما چه کسی سزاوار خلافت است؟" اطرافیان در پاسخ گفتند: "خود شما." او گفت: "نه؛ به اعتقاد من سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین(ع) است هم او که شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و زیبایی چهره و فخر ثقیف در او گرد آمده است."

علی اکبر(ع) از راویان حدیث جد بزرگوارش علی بن ابیطالب(ع) به شمار می رود، مطلبی که ابن ادریس نیز در کتاب «سرائر» بدان اشاره نموده است.

علی اکبر(ع) در منزل بنی مقاتل

از عقبة بن سمعان روایت شده که می گفت: «در اواخر شب، امام حسین(ع) دستور داد از «قصر بنی مقاتل» آب برداشته و کوچ کنیم، اندکی پس از حرکت، امام(ع) همان گونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت، سپس بیدار شد و فرمود:"انّا للله و انّا الیه راجعون و الحمدالله ربّ العالمین" سپس امام(ع) دو یا سه مرتبه این جمله را تکرار کردند.علی بن الحسین(ع) روی به پدر نمود و گفت: "ای پدر! جانم فدای تو باد، خدا را حمد کردی و آیه استرجاع خواندی، علّت چیست؟"

امام(ع) فرمود: "پسرم! در میانه راه، خواب مختصری بر من عارض شد، پس در خواب شخصی را سوار بر اسب دیدم، در حالی که می گفت: "این قوم راه می پیمایند و اَجَل هم به سوی آنان در حرکت است، دانستم که خبر مرگ ماست که به ما داده شده است." علی بن الحسین(ع) گفت: "ای پدر! خدا شر را از تو دور گرداند، آیا ما بر حق نیستیم؟" امام(ع) فرمود: "سوگند به آن کسی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حقّیم." علی بن الحسین(ع) گفت: "پس اگر بر حقیم ما را از مرگ باکی نیست." امام(ع) به علی اکبر(ع) فرمود: "خداوند به تو جزای خیر دهد آن گونه که پدری به فرزندش جزای خیر می دهد."

علی اکبر و روز عاشورا

پس از شهادت اصحاب و یاران امام حسین(ع)، علی اکبر(ع) اولین کسی بود که از میان بنی هاشم برخاست و نزد امام(ع) رفت و از او اذن میدان طلبید. امام(ع) نگاه مأیوسانه ای به او کرد و در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود، به او اجازه فرمود و سپس رو به طرف آسمان کردند و گفتند: «خداوندا! شاهد باش جوانی را برای جنگ با کفّار به میدان فرستادم که از نظر جمال و خلق و خوی و سخن گفتن، شبیه ترین مردم به رسول(ص) تو بود و ما هر وقت که مشتاق دیدار پیامبر(ص) تو می شدیم، به صورت او نظر می کردیم. خدایا! برکات زمین را از آنها دریغ کن و جمعیّت آنها را پراکنده ساز و در میان آنها جدائی افکن و امرای آنها را هیچگاه از آنان راضی مگردان! که اینان ما را دعوت کردند که به یاری ما برخیزند و اکنون بر ما می تازند و از کشتن ما ابائی ندارند.»

آنگاه رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زدند: «خدا رَحِم تو را قطع کند، و کاری را بر تو مبارک نگرداند، و بر تو کسی را بگمارد که بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا کند، و رشته رحم تو را قطع کند که تو قرابت من با رسول خدا(ص) را نادیده گرفتی؛ پس با آواز بلند این آیه را تلاوت کرد: «انّ الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آلعمران علی العالمین* ذرّیةً بعضها من بعضٍ و الله سمیع علیمٌ؛ خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.* آنها فرزندان [و دودمانی] بودند که [ از نظر پاکی و تقوا و فضیلت] بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.

سپس علی اکبر(ع) به میدان رفت و در حالی که این رجز می­خواند:

انا علیّ بن حسین بن علی نحن و بیت الله اولی بالنّبیّ

اطعنکم بالرّمح حتّی ینثنی اضربکم بالسّیف احمی عن ابی

ضرب غلامٍ هاشمیٍّ علویّ و الله لا یحکم فینا ابن الدّعیّ


«من علی پسر حسین بن علی(ع) هستم، به خدا که ما به رسول خدا(ص) از همه کس نزدیکتریم، آن قدر با نیزه بر شما می زنم تا آن که نیزه ام خم شود، از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود خواهم آورد، آن گونه که از جوان هاشمی علوی زیبنده است، پسر ابن زیاد را کجا رسد که درباره ما حکم کند»

بر سپاه دشمن حمله برد. او شجاعانه می جنگید تا اینکه دشمن را از کثرت کشته شدگانش به ستوه آورد. روایت شده است که آن بزرگوار در این حمله 120 و به قولی 70 نفر از سپاهیان کوفه را به هلاکت رساند. آنگاه در حالیکه زخم های زیادی برداشته بود، نزد پدر آمد و گفت: «ای پدر! عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخته است، آیا جرعه آبی هست که توان ادامه جنگ با دشمنان را به من بدهد؟»

امام حسین(ع) گریست و فرمود: «افسوس ای پسر من! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیری نمی گذرد که جدّ بزرگوارت رسول خدا(ص) را زیارت خواهی کرد و او، تو را از آبی سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگی نکنی.»

برخی از مورخان نوشته اند که امام(ع) به او فرمود: «ای پسرم! زبان خود را نزدیک آر! و بعد زبان او را در دهان گرفت و مکید و انگشتری خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن باز گرد، امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده باشد که جدّت رسول خدا(ص) جامی به تو نوشاند که هرگز تشنه نگردی؛» پس علی اکبر(ع) دوباره به میدان بازگشت، در حالی که رجز می خواند:
الحرب قد بانت لها الحقائق و ظهرت من بعدها مصادق

و الله ربّ العرش لا نفارق جموعکم او تغمدوا البوارق

«جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد و درستی ادّعاها پس از جنگ ظاهر می شود. به خدای عرش سوگند که از شما جدا نگردم مگر آنکه تیغهای شما غلاف شود» او همچنان می جنگید و پیش می رفت. در این هنگام مُرّة بن منقذ عبدی که از دلاوری او به تنگ آمده بود، گفت: «گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!» پس هنگامی که علیّ اکبر(ع) به او رسید، او با نیزه اش ضربتی به علی اکبر(ع) زد و او را از اسب بر زمین انداخت، دشمنان از همه طرف علی(ع) را در بر گرفتند و با شمشیر پاره پاره اش کردند!

در بعضی از مقاتل نقل شده است تیری به گلوی علی اکبر(ع) اصابت کرد و او را از اسب به زیر انداخت. در این هنگام علی اکبر(ع) خطاب به پدر فریاد زد: «هذا جدی رسول الله(ص) یقرئک السلام و یقول عجل القدوم الینا؛ درود بر تو باد ای پدرم، جدم رسول خدا(ص) بر تو سلام می فرستد و می گوید به سوی ما بشتاب.» به دنبال این سخن فریادی کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام حسین(ع) بر بالین علی(ع) حاضر شد و او را در آغوش گرفت و صورت بر صورتش نهاد و سپس فرمود: «خدا بکشد گروهی که تو را کشتند و گستاخی از حد گذراندند و از خدا نترسیدند و حرمت رسول خدا(ص) را شکستند؛ پس از تو خاک بر سر دنیا!»

در این هنگام زینب کبری(س) با شتاب از خیمه بیرون آمد و در حالی که فریاد می زد: «یا اُخیّاه و ابن اخیّاه!» خود را بر روی جنازه علی بن الحسین(ع) افکند. امام حسین(ع) دست او را گرفت و از روی جنازه علیّ اکبر(ع) بلند کرد و به خیمه باز گرداند، سپس به جوانان دستور داد تا جسد علی(ع) را از میدان بیرون ببرند و آنان پیکر علیّ اکبر(ع) را آوردند و در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.

علی اکبر(ع) در زمان شهادت به نقل از برخی روایات 18 و بنا بر برخی دیگر از اقوال 27 سال داشت. در «زيارت ناحيه مقدّسه»، در بیان اوصاف و مقام والای علی اکبر(ع) آمده: «سلام بر تو اى نخستين كُشته از تبار بهترين بازمانده از نسلِ ابراهيم خليل. درود خدا بر تو و بر پدرت، آن گاه كه درباره ات فرمود: «پسرم، خداوند بكُشد آن گروهى را كه تو را كُشتند؛ چه جرأتى بر خداى مهربان و چه جسارتى در هتكِ حرمت پيامبر اکرم(ص) كردند. پس از تو، خاك بر سرِ دنيا.»
www.bartarinha.ir
 
بالا