بناهای تاریخی ایران وجهان(جامـــع)

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام...

در این تاپیک توضیحاتی در مورد بناهای تاریخی بدهیم:)

با تشکر:gol:
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
طاق کسری
تیسفون (مدائن)، به دست پارت‌ها بنا نهاده شد. این شهر پایتخت امپراتوری پارتها و بعد ساسانیان تا استیلای اعراب بر ایران بود. این بنای تاریخی قصری بزرگ بوده که محل زندگی و دربار پادشاه بوده است. بنیان گذار آن را شاپور ذوالاکتاف (م 379 میلادی) دانسته اند.

علت نامگذاری آن به این اسم، تالار بزرگی است که از طاق قوسی آن هنوز هم آثاری باقی است و مهمترین قسمت این بنای عظیم بوده است و به چنین تالارهایی ایوان گفته می شد. در هنگام تولد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خسرو اول انو شیروان در این کاخ حکومت می کرد و بنابر برخی روایات، در شب میلاد حضرت ختمی مرتبت بخشش های مهمی از آن فرو ریخت و از میان رفت.

آخرین پادشاهی که مقتدرانه در آن بر تخت نشست، خسرو پرویز بود که در همین کاخ نیز نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دستش رسید و آن را پاره کرد. هنگام فتح مدائن، مسلمانان تالار بزرگ این کاخ را محل اقامه نماز جماعت قرار دادند و به نقلی حضرت علی علیه السلام نیز هنگام عزیمت به سوی صفین در این تالار نماز خواند و برخی از احوالات ساکنان کاخ را یاد آوری نمود. مرحوم شیخ عباس قمی به همین خاطر، نماز خواندن در آن جا را نیکو شمرده است

پس از تسخیر شهر توسط اعراب، سلمان پارسی، به فرمانداری این شهر برگزیده شد. از آنجا که تیسفون پایتخت بزرگ‌ترین امپراتوری آن دوران بود، ثروت فراوانی در آن گرد آمده بود، به همین روی انتقال غنایم چند ماه به طول انجامید. بعدها یعنی در دوره عباسیان شهر تخریب و از قطعات کاخها و ساختمانهای شهر در ساخت شهر جدیدی در همان نزدیکی بنام بغداد استفاده شد.
طاقِ کسری (طاقِ کسرا=تاغِ خسرو) یا ایوانِ مدائن نام کاخ پادشاهان ساسانی در تیسفون بود. طاق اصلی این کاخ خشتی ساخته شده به دست انسان می‌باشد بلندای این طاق ۳۵ متر،پهنایش ۲۵ متر و درازایش ۵۰ متر است. بازمانده این کاخ هنوز در کشور کنونی عراق به‌جاست. در عظمت ایوان کسری همین بس هنگامی که هارون الرشید تصمیم گرفت آثار به جا مانده از آن را ویران کند، از فراهم کردن وسایل مورد نیاز برای تخریب آن عاجز ماند و از این کار منصرف شد.
ایوان مدائن(طاق کسری) در تاریخ
ساسانیان خود را از اعقاب پارسی ها می دانستندوهمواره به عظمت واعتلای ایران وقدرت واعتبارحکومت خود توجه داشتند.هرچند که به علت جنگهای متوالی که با رومیان همسایه غربی ایران داشتندقادر به احداث ساختمانها و کاخهای بزرگ مانند پارس ها نشدند، ولیکن سعی کردند که بناهای باارزش رابااستفاده از مصالح ساختمانی اطراف هرکاخ به وجود آورند که خوشبختانه بسیاری ازاین آثار درایران کنونی باقیمانده است، اماتعدادی از آنها درکشورهای اطراف قرار گرفته اند.

ازآنجا که دین رسمی کشور درزمان ساسانیان دین زرتشتی بوده لذا برای آتش احترام خاصی قائل بودندوآن رامقدس می شمردند وبرای نگهداری ونگهبانی ازآتش پرستشگاه یاجایگاه های مخصوص می ساختند، آتش مقدس دراین پرستشگاه ها طبق سنت‌هاي مذهبی ساسانیان توسط کاهنان وپنهان از پرستش کنندگان عام حفاظت می شد که از آن آتش های دیگری می افروختند و خارج از پرستشگاه درون چهارطاقی های باز درمعرض دید و پرستش عموم قرار می دادند.
ما به غیر ازآتشکده های بسیاری که درآن زمان ساخته شده، چندین کاخ نیز به دست معماران ساسانیبه وجود آمده اند، که از آن ميان می توانیم ازکاخ بستان، کاخ قلعه دختر، کاخ نیشاپور ،کاخ خسرو و نیزکاخ سروستان نام ببریم.

هنرمندان دورهٔ ساسانی شیوهٔ کارهنری زمان اشکانیان ومانوی راهمچنان پیش گرفتند.به دنبالهٔ جنگ اشکانیان با بیگانگان ، ساسانیان هم حدوداً ۳۰۰ سال در جدال بودند.پیروزی های پی درپی،تحرکی پویابه وجود آورده بود.رابطه ی تجاری با همسایگان ٬ وضع صنایع و هنر رابرای دادوستد ودیدهنری وسعت بخشید.به این ترتیب٬ هنر دورهٔ ساسانی نسبت به گذشته تمایز ویژه ای پیدا کرد.

ایوان مدائن یاطاق کسری یا تیسفون واقع در شهر مدائن در کشور عراق از بناهای مهم شیوۀ پارتی است.متأ سفانه این بنا تاکنون مرمت جدی نشده است.

مهمترین قسمت این کاخ٬ مدخل اصلی آن است که به شکل ایوانی عریض ومرتفع ٬ روبه خارج ساخته شده بود وتالار مستطیل شکلی در پشت آن قرار داشته است.طاق بزرگ هلالی قسمت مرکزی رامی پوشاند. در طرفین بخش مرکزی که محور اصلی بنا راتشکیل می داد٬ راهروها٬ اتاقها وتالارها باپوشش گنبدی وگهواره ای قرار داشتند.

نور تالار اصلی به وسیله یکصدوپنجاه دریچه تأمین می شده است.طاق بزرگ ایوان مدائن برروی دیواره های سرتاسری وبدون ستون بنا شده بود.قسمت جلویی هلالی بزرگ وبخشی ازنمای اصلی کاخ هنوز پابرجا است.
مای بدون روزنه کاخ تیسفون به چهار طبقه تقسیم شده وبه وسیلۀ طاقی ها ونیم ستونهایی دراطراف آنهاتزيین شده بود.درترکیب نمای خارجی کاخ،تاثیر معماری آشور به چشم می خورد.

خصوصیات زیادی دراین بنا مشاهده می شود.اما درویژگی معماری ایران در آن به خوبی آشکار است،یکی استفاده از تناسبات طلایی ایرانی است که از آن مستطیلی به اندازۀ ۲۴ گز در۴۰ گز به دست آمده(۴۲.۶ در ۲۵.۵ متر)ودروسط آن طاقی ساخته شده است.

دیگری هم استفاده از مصالح معمولی یا مصالح خشتی است ونه سنگ تراش ٬ پیشرفتگی ها وبقیه نکات همه و همه به صورت محاسبه هاي دقیق بوده است. محاسبه هاي فنی دقیقی که قبل ازکارساختمانی انجام می شده درساخت این بنا به خوبی مشاهده می شود.

نقاشی ها وحجاری های بسیاری نیز به چشم می خورند واین خود نشان می دهد که هنر نقاشی دراین زمان بیش از زمان اشکانی استقبال می شده است .زیرا آنچه ازگزارشها برمی آید (قالی رنگارنگ الوان مداين)وپارچه‌ها وبسیاری از لباسهای پادشاهان این دوره نشان از کوشش فراوان برای پیشرفت دارد.

(بوحتری)که یکی از سرایندگان عرب درقرن سوم هجری است، هنگامی که ازشام به بغداد می آمده٬ایوان کسری رادیده ودربارۀ تزئینات ونمای داخلی آن نوشته است:« این کاخ،شما رااز نمونه های شگفت آور مردمی آگاه می کند که زبان هرگز از ذکر عجایب آن نمی تواند خاموش بماند.اگر نقاشی جنگ انطاکیه را نگاه کنیم ٬ اندام به لرزه می افتد،زیرا مرگ ازآن می بارد.»
(انوشیروان درزیر پرچمی صف آرایی می کندولباسش به رنگ سبز مایل به زرد است ودرجلوی اومردانی ،یکی نیزه به دست ودیگری سپر وزوبین به کف،می جنگد.این نقش ونگارها و چهره ها آدمی رابه شک وامی دارند که آیا اینان زندگان لالند یاکه نقشند؟!)

نکتۀ دیگری که باید به آن توجه داشت تأثیر طرز نقاشی وحجاری ودیکر هنرهای ایرانیان این دوره بر مردم هم جوار است که شواهد،فراوانی آن را تأئید می کند.

در ویکی پدیا
طاقِ کسری (تاغِ خسرو) یا ایوانِ مدائن نام کاخ پادشاهان ساسانی در شهر اسبانبار در ساحل خاوری رود دجله و از مهمترین بناهای دوران ساسانیان است. بیشتر گمان می‌شود که طاقِ کسری در تیسفون جای‌دارد ولی تیسفون ، اسبانبر و چند شهر کوچک دیگر مانند بغداد، روی هم شهرگان یا مدائن را تشکیل می‌دادند .طاق اصلی این کاخ بلندترین طاق خشتی ساخته شده به دست انسان می‌باشد.بلندای این طاق ۳۵ متر،پهنایش ۲۵ متر و درازایش ۵۰ متر است.[۱]

بازمانده طاق کسری
بنابرآنچه در نوشتار پهلوی خدای نامگ آمده است این کاخ به دستور شاپور اول ساخته‌شده است.
بازمانده این کاخ هنوز در کشور کنونی عراق به‌جاست. هارون الرشید خلیفه عباسی کوشید تا آن را ویران سازد ولی در این کار ناکام ماند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کتیبه بیستون
سنگ‌نبشته بیستون یا کتیبهٔ بیستون از آثار باستانی ایران واقع در حدود چهل کیلومتری کرمانشاه در غرب ایران است.
نام بیستون از بغ + ستان (ادات مکان) آمده که به معنی «بتخانه» است. از آن در پارسی باستان به صورت «بغیستانه» و در معجم البلدان «بهستان» و برخی از دانشمندان عرب از آن به «بهستون» یاد کرده‌اند.
حجاریها و کتیبه‌های بیستون از زمان داریوش اول هخامنشی است. حجاری‌ها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورامزدا بلند کرده و پای چپ را بر سینهء بردیای دروغین نهاده نشان می‌دهد و در بالا فروهر در پرواز است و پشت سر داریوش دو نفر ایستاده و در مقابل او نه تن دست‌بسته حجاری شده است.
داریوش در کتیبه‌های بیستون فتوحات خود را به سه زبان پارسی باستان و خط میخی هخامنشی و یک کتیبه به زبان بابلی و خط میخی بابلی و کتیبهٔ دیگر به زبان و خط عیلامی شرح داده است.
این کتیبه‌ها مفتاح کشف رمز کلیهٔ خطوط میخی گردیده و مخصوصاً «سر ه‍. راولینسن» در این موفقیت سهمی بسزا دارد.
نقوش برجستهٔ غیرمهمی از ادوار اشکانیان بر صخره‌های کوچک کنار جاده و در پائین کوه دیده می‌شود.
وقفنامهٔ جدیدی در دوران فتحعلی شاه قاجار در وسط نقش عهد اشکانی احداث شده است. در زمستان ۱۳۳۷ ه‍. ش. ضمن عملیات جاده‌سازی مجسمهٔ هرکول و آثار معبد سلوکی در پایین کوه کشف گردید.
ارتفاع کوه بیستون از سطح دریا ۱۲۰۰ متر است.
بيسُتون،بيسِتون،بيسْتون،ب هيسْتون نام امروزی يک صخره برافراشته در شمال يک راه باستانيِ پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظاميان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان(اکباتانَ) بود،می باشد.بيستون در ۳۴ درجه و ۳۵ دقيقه شمال عرضِ جغرافيايی و ۴۵درجه و ۲۷ دقيقه شرقِ طول جغرافيايی در فاصله حدودا ۳۲ کيلومتری شرق شهر کرمانشاه قرار دارد. همچنين نام روستايی که در نزديکی اين صخره قرار دارد هم بيستون می باشد.نام پارسی باستان اين کوه بَغستانَ و بگستانَ به معنی جايگاه خدايان و در نوشته های يونانی بگيستانُن(اُروس) می باشد.در آثار جغرافيدانان عرب سده های ميانی مثل ابن حَوقل،اصطخری و ياقوت هم اين کوه بَهِستون ، بِهِستون(ستونهای خوب) و بهيستان آمده است. در مجموع دگرگونی اين واژه بدين گونه است:بَغستانَ-بگستانَ-بهستون-بهستان-بيستون.

بيستون به علت شرايط جغرافيايی هميشه از آغاز زندگی بشر تا به امروز مورد توجه بوده و آثاری از هر دوره ای از تاريخ را در خود جای داده است.امروزه در محوطه تاريخی بيستون بطول تقريبی ۵ کيلومتر و عرض ۳ کيلومتر که آثاری را از دوران پيش از تاريخ تا به امروز در بردارد ۲۸ اثر در فهرست آثار ملی به ثبت رسيده است که شامل:
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
-غار شکارچيان-۲غارمَر خرل۳-غار مَر تاريک۴-غار مَر آفتاب۵-غار مَر دودر۶-تپه نادری۷-سراب بيستون۸-جاده تاريخی حاشيه سراب۹-بقايای گورستان قديمی۱۰-دژ تاريخی مدفون۱۱-نيايشگاه مادی۱۲-نقش برجسته و کتيبه داريوش بزرگ۱۳-مجسمه هرکول۱۴-نقش برجسته متريدات دوم۱۵-نقش برجسته گودرز۱۶-سنگ بلاش۱۷-پرستشگاه پارتی۱۸-بقايای شهر پارتی۱۹-بقايای بنای ساسانی۲۰-فرهاد تراش۲۱-بقايای پل ساسانی۲۲-بقايای سد ساسانی۲۳-سنگهای تراشخورده ساسانی۲۴-کاروانسرای ايلخانی۲۵-بقايای بنای ايلخانی۲۶-کاروانسرای صفوی۲۷-وقف نامه شيخ علی خان زنگنه۲۸-پل بيستون.
مهمترين و مشهورترين اثر باستانی در اين محوطه نقش برجسته و کتيبه داريوش بزرگ می باشد که به نخستين سال فرمانروايی داريوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. با آشنا شدن با اين اثر باستانی می توانيم خط ميخی پارسی باستان را بشناسيم و در مورد ريخت شناسی،پوشاک،طرز آرايش سر و صورت، اسلحه شناسی و اعتقادات مذهبی مردمان ۲۵۰۰ سال پيش در امپراطوری هخامنشيان، اطلاعات ارزنده ای بدست آوريم.
نقش برجسته و کتيبه بيستون
سنگ نبشته سه زبانه بيستون، به نخستين سال فرمانروايی داريوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. سالی که داريوش،سراسر آن را در جنگ با شاهان دروغزن سپری کرد. پس از کشته شدن برديا و افتادن حکومت به دست داريوش، در سراسر امپراطوری هخامنشی ۱۹ شورش بزرگ و کوچک اتفاق افتاد. داريوش بزرگ پس از اينکه اين شورش ها را فرونشاند تصميم گرفت که مردم امپراطوريش را(و جهان پس از خود را) در جريان چگونگی به دست گرفتن قدرت و نخستين سال فرمانروايش قرار دهد. او اين بنای يادبود و بيانيه مهم را در بيستون بر سر يک راه کهن به ثبت رساند. راهی پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظاميان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان بود و بعلت جايگاه ويژه اش که از دير باز سرزمين خدايان(بغستانَ) ناميده می شد شهرت داشت. اين نقش برجسته،نگاره داريوش و اسيران، در سطحی عمودی به بلندی ۳ متر و در پهنای ۵/۵ متر قرار دارد.
داريوش لباس پارسی بر تن کرده ريشي اشوري دارد و افسری کنگره دار بر سر گذاشته است و در سمت چپ مجلس بيستون قرار دارد.اندازه داريوش در مقايسه با اسيران برای نشان دادن شکوه و عظمت اين مجلس، بزرگ تر می باشد. بلندی قامت اسيران 17/1 و بلندی قامت داريوش72/1 متر می باشد. دو تن از ياران داريوش(هفت تنان)، ويندَفْرَناه کمان دار و گئوبَروَه(گوبرياس) نيزه دار، پشت سر او ايستاده اند.داريوش که در دست چپش کمانی دارد پای چپ خود را بر سينه نخستين دشمنش ،گئوماتَ مُغْ گذاشته است و گئوماتَ دست هايش را به حالت التماس به بالا دراز کرده است. پشت سر گئوماتَ صف ۸ تن اسير قرار دارد. که به ترتيب نامهای آنها آثرين،ندئيتَ بَ ئيرَ،فِرَورتيش، مَرتی يَ،چيسن تَخمه،وَه يَزداتَ،اَرخ و فرادَ می باشند و گردن های اين اسيران را با طناب به يکديگر و دست هايشان را از پشت سر بسته اند.[بعدها اسير نهم يعنی سکونخای سکايی با خُود تيز به جمع اسيران اضافه گرديد]. بر فراز سر اسيران، رو به روی داريوش، نگاره فَرَوهر قرار دارد و داريوش دست راست خود را به نشانه نيايش اهورامزدا به بالا بلند کرده است.در فضای بالای سر داريوش نبشته ای کوتاه(Dba) آمده است. متن اين نبشته چنين است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بند۱-من داريوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ويشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی
بند۲-داريوش شاه گويد:پدر من ويشتاسپ،پدر ويشتاسپ ارشام،پدر ارشام آريامن،پدر آريامن چيش پيش،پدر چيش پيش هخامنش.
بند۳-داريوش شاه گويد: بدين جهت ما هخامنشی خوانده می شويم[که] از ديرگاهان اصيل هستيم. از ديرگاهان تخمه ما شاهان بودند.
بند۴-داريوش شاه گويد: هشت[تن]از تخمه من شاه بوده اند. من نهمين[هستم]. ما نُه[تن] پشت اندر پشت(در دو شاخه) شاه هستيم.
داريوش در چند مرحله بعدی بيانيه تاريخی خود را که نخستين اثر تاريخی مکتوب ايرانيان است. تکميل کرد. امروزه از سنگ نبشته بيستون ۴ متن در دست داريم: متن پارسی باستان، متن ايلامی،متن بابلی و متن ترجمه آرامی متن پارسی باستان که ظاهرا به صورت بخشنامه برای آگاهی ساتراپی های گوناگون به جاهای دور و نزديک فرستاده شده است و نسخه ای از آن از اِلِفانتين مصر به دست باستان شناسان افتاده است و در بابل هم قطعه ای از نگاره بيستون به دست آمده است. داريوش در بيستون (ستون4 بند۱۵) می گويد: تو که پس از اين، اين نبشته و نگاره را می بينی،مبادا به آن ها آسيب بزنی. تا می توانی آن ها را همان گونه که می بينی، نگهداری کن.ولی گذر زمان و فرسايش های ناشی از باران و باد تمام سنگ نبشته ها را و مخصوصا سنگ نبشته به زبان بابلی را دچار آسيب های فراوانی کرده است. ولی بيشترين خسارت در همين قرن اخير اتفاق افتاده است. زمانی که سربازانی که در جنگ جهانی دوم در پايين جاده بيستون گشت زنی می کردند نگارها و کتيبه با ارزش بيستون را هدف گرفتند و آسيب های جبران ناپذيری را به اين اثر تاريخی وارد کردند. ولی ما بايد از داريوش بزرگ سپاسگزاری کنيم بخاطر اينکه بعد از اتمام کار بنای يادبود بيستون فرمان داد که زير اين بنای يادبود را بتراشند و همين عمل باعث شد که تا قرن ها دست بشر اين اثر باارزش تاريخی را لمس نکند و از آسيب های ناشی از خوی زشت انسانها دور نگهداشته شود.
نكته:
نکته جالبی که در مورد اين نقش برجسته وجود دارد شباهت زياد آن با نگاره شاه لولوبی ها،انو بنی نی است که در ۱۴۰ کيلومتری بيستون در سرپل ذهاب قرار دارد. در اين نگاره هم انو بنی نی کمانی در دست چپ و تبرزينی در دست راست خود دارد و پای خود را بر سينه دشمنی که بر زمين افتاده نهاده است. و الهه ايشتار در حال دادن حلقه حکومت به اوست. شش اسير در زير پای انوبنی نی نقش بسته اند و دو اسير هم روبروی انوبنی نی در حاليکه دستهايشان از پشت بسته شده طنابی به گردن يکی از آنها آويخته شده که به زمين کشيده می شود.اين احتمال وجود دارد که داريوش پيش از فرمان حجاری ها در بيستون، نگاره انوبنی نی را ديده بوده است و يا شايد هم اين شباهت فقط يک تصادف باشد.
در30 کیلومتری شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متری بر روی صخره‌ای داریوش کتیبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسی از راز آن آگاه نبود.
چشمه بیستون محل اطراق کاروان‌ها در دوران‌های مختلف بوده است، برای همین کسانی زیادی کتیبه داریوش را دیده‌اند و شرحی از آن را در سفرنامه‌ها یا خاطرات‌شان گفته‌اند. از قدیمی‌ترین آثار درباره این نوشته، گفته‌های دیودور‌سس سیسیلی است که در قرن اول پیش از میلاد این حجاری را به الهه سمیرا‌میس و صد‌ نیزه داری که اطرافش را گرفته‌اند نسبت داده و گفته است به دستور سمیرا‌میس در زیر نقش برجسته نوشته‌ای با حروف سریانی نقل کرده‌اند. دیودور با تکیه بر نوشته کتزیاس چنین آورده است که صخره مکان مقدسی بوده و به زئوس خدای بزرگ یونانیان تعلق داده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیدور خاراکسی جغرافی نویس باستان درباره راه کاروان رویی که از شرق بابل تا مرزهای خاوری امپراطوری روم کشیده شده شرحی نوشته و در آن بیستون را باپتانا در ناحیه، کامپادنا نامیده است و می‌نویسد در باپتانا نوشته و تصویری از سمیرا‌میس است و با وجود اختلاف نام بیستون با باپتانا که ایزیدور از آن یاد کرده در یکی نبودن آن‌ها کمتر می‌توان تردید داشت، چون در کتیبه، ‌داریوش از ناحیه کامپادنا در سرزمین ماد در محل کتیبه نام برده شده است.

ابن‌حقول آن را نقش مکتب خانه‌ای می‌داند که معلم برای تنبیه شاگردانش تسمه‌ای در دست دارد. گاردان جهانگرد فرانسوی در سال 1794 این نقش را پیکره دوازده حواری مسیح دانست، و تصویر فروهر را به مسیح نسبت داد.

پورتر در سال 1818 حدس زد که این نقش‌ها پیکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط (قبیله) ‌اسرائیل است که به اسارت افتاده‌اند. خطر صعود از کوه مانع از آن می‌شد که کسی به کتیبه نزدیک شود. پورتر تا نیمه راه صعود کرد و طرحی از پیکره کشید. او در باره خطر بالارفتن از کوه می‌گوید: «هیچ زمانی بدون بیم مرگ از آنجا نمی‌توان بالا رفت.»

بالاخره در سال 1835 اولین کسی که این صخره را در نوردید راولینسون انگلیسی بود که از ستون اول متن فارسی باستان نسخه برداری کرد. او افسر انگلیسی مأمور تربیت سربازان شاهی در ایران بود ولی به علت اختلافی که بین دولت ایران و انگلیس پیش آمده بود راولینسون مجبور شد ایران را ترک کند. اما در سال 1844 بعد از شرکت در جنگ افغان‌ها (جنگ افغانستان) مجدد به ایران آمد و بقیه متن فارسی باستان را رو‌نویسی کرد و از ترجمه ایلامی آن که سکایی، مادی و شوشی جدید نیز خوانده شده نسخه برداری کرد.

مطالعات وی در سال 1857 مورد توجه انجمن آسیایی پادشاهی لندن واقع گردید و به این ترتیب راز کتیبه بیستون گشوده شده.

کار راولینسون سبب شد تا این کتیبه مورد توجه دانشمندان زیادی قرار گیرد، از جمله پروفسور ویلیام جکسن از دانشگاه کلمبیا که در سال 1903 از آنجا دیدن کرد و مطالعاتی برروی کتیبه انجام داد که بیشتر تصحیح کار راولینسون بود.
در سال1904 اولین عکس‌ها توسط لینگ و تامپسون برای موزه بریتانیا گرفته شد و مطالعات مفصل‌تری در ادامه کار راولینسون انجام شد. سپس در سال 49-1948 ژرژ کامرون کتیبه را مجددا و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد. کامرون راه کوچکی را که سابقا برای رسیدن به نقوش و کتیبه‌ها در سنگ تراشیده بودند پیدا کرد و کتیبه دیگری را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداری نشده بود نسخه برداری کرد که معلوم شد ادامه کتیبه ایلامی است ضمنا کامرون یک قالب تهیه کرد که هم اکنون در دانشگاه میشیگان است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
نتیجه مطالعات این دانشمند در مورد کتیبه بیستون این بود که دارای سه نوع خط فارسی باستان، ‌ایلامی نو، بابلی نو یا اکدی می‌باشد و پس از رمزگشایی فارسی باستان فهمیده شد که تصاویر به داریوش و دو سردار‌ش و ده شورشگر که در اوایل سلطنت او قیام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب این یاغیان می‌باشد.
مشخصات ظاهری کتیبه بیستون:
این کتیبه یکی از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان است، زیرا مهم‌ترین نوشته میخی زمان هخامنشی است. مجموعا سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول 5/20 (بیست متر و پنجاه سانتی‌متر) و عرض 80/7 (هفت متر و هشتاد سانتی‌متر) ‌می‌باشد.
برای آسان شدن توضیحات، ‌کتیبه را در دو بخش مورد بررسی قرار می‌دهیم.

بخش اول: نقوش
نقش‌های این اثر تاریخی بر سطحی به طول 6 متر و عرض یا ارتفاع 3 متر و20 سانتی‌متر حجاری شده است و شامل تصویر داریوش و کماندار و نیزه‌دار شاهی و 10 تن شورشگر است که یک تن در زیر پای داریوش و 9 تن دست بسته در مقابل او قرار دارند و سرهایشان بجز نفر اول به وسیله طنابی بهم وصل شده است و هر کدام لباس مخصوص کشور خود را برتن دارند که آن‌ها را از دیگری متمایز می‌سازد و بر بالای سر هر کدام نوشته‌ای است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم می‌کند.

اندازه قد هشت تن از اینان 126 سانتیمتر و آخرین نفر که سکونخا نام دارد با کلاهش 178 سانتیمتر می‌باشد. در این مجموعه شاه با چهره اصلی و با اندازه حقیقی یعنی 181 سانتی‌متر نشان داده شده،‌ پای چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد بر بدن گئوماتا که زیر‌پای او به حال تضرع افتاده، ‌نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانه پرستش به سوی فروهر بلند شده است. فروهر که نماد اهورا مزدا است روبروی پادشاه قرار دارد و حلقه‌‌ای در دست چپ گرفته و دست راست خود را مانند پادشاه بلند کرده است، این حرکت ظاهراً علامت دعای خیر است. یک ستاره هشت پر درون دایره بالای کلاه تقریبا استوانه‌ای شکل فروهر دیده می‌شود که همین نقش هم در تاج کنگره‌دار زیبایی که برسر داریوش است،‌ دیده می‌شود. شاید بدین وسیله داریوش اهورایی بودن خود را نشان می‌دهد.

پشت سر داریوش کماندار و نیزه‌دار شاهی ایستاده‌اند. شاه و افسرانش همگی یکنوع لباس بلند پارسی در بر و کفش سه بندی مشابهی به پا دارند. ولی سربندی که برسر افسران است از لحاظ تزئین با تاج داریوش تفاوت دارد. ریش مستطیل شکل شاه نیز طبق معمول از ریش کوتاه سایرین متمایز است و همین بخش مستطیل ری، الحاقی است یعنی از تکه سنگ جداگانه‌ای ساخته شده و سپس با مهارت بسیار به چهره داریوش متصل شده است. در تصاویر فروهر، شاه و دو افسرش، در هر دو مچ دستبند وجود دارد. این دقت و ظرافت در تیردان و بند آن و منگوله‌های متصل به نیزه و ریش و سربند افسران شاهی هم به کار رفته است. گئوماتا تنها اسیری است که کفش بندی به پا دارد و بقیه اسیران پا برهنه هستند. بر سطح حجاری شده 11 کتیبه کوچک هست.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بخش دوم: خطوط
موقعیت این خطوط نسبت به نقوش چنین است. در زیر نقش‌ها خطوط فارسی باستان در 5 ستون به طول 23/9متر (نه متر و بیست و سه سانتی‌متر) و عرض ارتفاع 63/3متر(سه متر و شصت سانتی‌متر) و 414 سطر قرار دارد.

در دست راست کنار نقوش یک بخش کتیبه ایلامی به طول 60/5متر ( پنج متر و شصت سانتی‌متر) ‌و عرض یا ارتفاع 70/3متر قرار دارد و بقیه این کتیبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسی باستان به طول 67/5 و عرض 63/3متر و کلا 593 سطر در هشت ستون قرار دارد.

کتیبه اکدی (بابلی) در قسمت بالای کتیبه سمت چپ ایلامی قرار دارد با طول یا ارتفاع چهار متر و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پایین 31/2. این کتیبه به شکل ذوزنقه می‌باشد و در 112 سطر است. مجموعه خطوط و نقوش برابر با 120 مترمربع است.

مطالب موجود در کتیبه داریوش:
کوروش در خیال لشکرکشی به مصر بود که کشته شد و پسرش کمبوجیه بر تخت سلطنت1 نشست و برای تحقق بخشیدن به آرزوی پدر رهسپار مصر شد. اما قبل از عزیمت برادر و رقیب خود بردیا را از بیم آن که مبادا در غیاب او به تخت سلطنت بنشیند، مخفیانه کشت. او با حمله به مصر قلمرو و امپراطوری خویش را گسترش داد. از شواهد چنین بر می‌آید که او برخلاف کوروش برای عقاید ملت‌ها و کسانی که تحت سلطه‌اش بودند، ‌ارجی قائل نبود و از فرزانگی و درایت پدر بهره چندانی نبرده بود. چنانکه پس از شکست قرطاجنه ( از مستعمرات فینیقی‌ها) که علت آن سرباز زدن ناویان ناوگان‌های ایران (که همه از مردم فینیقه بودند)‌ بود.

کمبوجیه گذشت و سیاست پدر را فراموش کرد و در برابر همه، مصریان را ریشخند کرد با خنجرش گوساله مقدس مصریان آپبس را که می‌پرستیدند از پای درآورد و جسدهای مومیایی شده پادشاهان را از گورها بیرون کشید. معابر را با پلیدی آلود و فرمان داد تا بت‌هایی را که در آن‌ها بودند بسوزانند و این شامل خارجی‌ها نبود چنانکه در زمان بیماری‌های خود که شاید نوبه‌های صرعی بوده خواهر و همسر خود رکسانا را کشت. پسر خود پراک اسپیس را به تیر زد و دوازده تن از بزرگان ایران را زنده به گور کرد. شاید به دلیل جو خفقان و ایجاد حکومت مطلقه بود که میزان نارضایتی مردم و سران کشور زیاد شده بود و دشمنانی که در زمان کوروش به علت اقتدار و سیاستش ناچار سکوت کرده بودند اکنون با دوگانگی و ضعفی که در حکومت وجود داشت سر به شورش برداشتند. گئومات که از روحانیون دربار بود و از راز کشته شدن بردیا نیز اطلاع داشت فرصت را غنیمت شمرد و در غیاب کمبوجیه که حدود سه سال در مصر بود، علم این قیام‌ها را برافراشت. گئومات از نژاد ماد بود و کشور داری و شاهنشاهی این نژاد به دست کوروش انقراض یافته بود. گئومات از زمان به تخت نشستن تا زمان سرکوبش حدود 7 ماه بر ایران حکومت راند. او مالیات سه سال را به مردم بخشید و در دین اصلاحاتی به وجود آورد. برای همین معابد موجود را ویران کرد.

بر طبق کتیبه بیستون خبر شورش گئومات که به کمبوجیه رسید. قصد بازگشت به ایران کرد ولی در بین راه خود را کشت و داریوش که از نوادگان هخامنش و همچنین از سرداران محافظ کمبوجیه بود حکومت را به دست گرفتن. ده یاغی که بر کتیبه بیستون حجاری شده‌اند نشان دهنده ده شورش است که توسط داریوش تا یکسال و نیم ـ دو سال پس از شاهیش سرکوب شده‌اند.

متن کتیبه داریوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی
چون برای احراز شاهی در زمان قدیم شاهزاده بودن امتیاز بزرگی محسوب می‌شود، داریوش کتیبه‌اش را با معرفی خود آغاز می‌کند و اصالت نژادیش و این که شایستگی شاهی را دارد اثبات می‌کند و می‌گوید:
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ستون1
بند 1- من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها، پسر ویشتاسب، نوه ارشام هخامنشی.


بند2- داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسب، پدر ویشتاسب ارشام، پدرارشام آریامن، پدر آریامن چیش پیش، پدرچیش پیش هخامنش.


بند3- داریوش شاه گوید: بدین جهت ما هخامنشی خوانده می‌شویم (که) ‌از دیرگاهان اصیل هستیم ، ‌از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند.


بند4- داریوش شاه گوید: 8 (تن) از تخمه من شاه بودند. من نهمین (هستم) ما 9 (‌تن) پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستیم.


بند5- داریوش شاه گوید: به خواست اهورا مزدا من شاه هستم. اهورا مزدا شاهی را به من داد.


بند6- داریوش شاه گوید: این (‌است) که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آن‌ها بودم. پارس، عیلام، بابل، آشور، عرب، مودرای (‌مصر)، ‌اهل دریا (فینیقی‌ها) ، سارد (‌لیدی)، یونان (یونانی‌های ساکن آسیای صغیر)، ‌ماد، ‌ارمنستان،‌ کپدوکیه، پرثو، ‌زرنگ (سیستان)، ‌هرئی (‌هرات)، ‌باختر(بلخ)، سغد،‌ گندار (دره کابل) سک (‌طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران)‌، ‌ثت گوش ‌(‌دره رود هیرمند)‌، رخج (قندهار)، مک (مکران و عمان) ‌جمعا ً32 کشور.


بند7- داریوش شاه گوید: این (‌است) کشورهایی که از آن من شدند. به خواست اهورا مزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آن‌ها گفته شد، چه شب ، چه روز همان کرده شد.


بند8- داریوش شاه گوید: در این کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود او را سخت کیفر دادم. به خواست اهورا مزدا این کشورهایی (است) که بر قانون من احترام گذاشتند. آن طوری که به آن‌ها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد.


بند9- داریوش شاه گوید: اهورا مزدا مرا این پادشاهی داد. اهورا مزدا مرا یاری کرد تا این شاهی به دست آورم. به یاری اهورا مزدا این شاه دارم.


بند10- داریوش شاه گوید: این (است) آنچه به وسیله من کرده شد پس از این که شاه شدم. کمبوجیه نام پسر کوروش از تخمه ما او اینجا شاه بود. همان کمبوجیه را برادری بود بردی نام هم مادر (و) هم پدر با کمبوجیه. پس از آن کمبوجیه آن بردی را بکشت، به مردم معلوم نشد که بردی کشته شده. پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد، مردم نا فرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس، هم در ماد و ‌هم در سایر کشورها.


بند11- داریوش شاه گوید: پس از آن مردی مغ بود گئومات نام. او از پئیشی یا وودا (پی شیاووادا) برخاست. کوهی (است) ارکدیش (‌ارکادری) نام. چون از آنجا برخاست از ماه وی چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت (که): من بردی پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم. پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس،‌ هم ماد و ‌هم سایر کشورها. شاهی را برای خود گرفت. از ماه گرم پد 92 روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کمبوجیه به دست خود مرد.


بند12- داریوش شاه گوید: نبود مردی، نه پارسی، نه مادی، ‌نه هیچ کس از تخمه ما که شاهی را گئومات مغ باز‌ستاند. مردم شدیدا از او می‌ترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی را شناخته بودند بکشت. بدان جهت مردم را می‌کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی پسر کوروش نیستم. هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم. پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود. از مان باگادیش 103 روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آن‌هایی را که برترین مردان دستیار (او) بودند کشتم. دژی سیکی ووتیش، نام سرزمینی نی سای نام در ماد، آنجا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورا مزدا من شاه شدم. اهورا مزدا شاهی را به من داد.


بند14- داریوش شاه گوید: شاهی را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم. من آن را در جایش استوار نمودم. چنانکه پیش از این (بود)‌ همان طور من کردم. من پرستشگاه‌هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم. به مردم چراگاه‌ها و رمه‌ها و غلامان و خانه‌هایی را که گئومات مغ ستانده بود باز‌گرداندم. من مردم را در جایش استوار نمودم ‌هم پارس، هم ماد و سایر کشورها را. چنان که پیش از این (بود) آن چه را گرفته شده برگرداندم. به خواست اهورا مزدا من این را کردم. من کوشیدم تا خاندان ما را در جایش استوار نمایم چنان که پیش از این (بود) آن طور من کوشیدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را بر‌نگیرد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بند15- داریوش شاه گوید: این (است) آنچه من کردم پس از آن که شاه شدم.


بند16- داریوش شاه گوید: چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین (آثرینا) نام پسر او در خوزستان (اووج) برخاست. به مردم چنین گفت: من در خوزستان شاه هستم. پس از آن خوزیان نا‌فرمان شدند. به طرف آن آثرین گرویدند. او در خوزستان شاه شد و مردی بابلی ندئیت ب ئیر (نیدنیتوبل) نام پسر ائین ئیر او در بابل برخاست. چنین مردم را بفریفت (که) : من نبوکدرچرپسرنبتون ئیت هستم. پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.


بند17- داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم به سویآن ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می‌خواند. سپاه ندئیت ب ئیر دجله را در دست داشت. آنجا ایستاد و آب عمیق بود. پس از آن من سپاه را برمشک‌ها قرار دادم. پاره ای بر شتر سوار کردم. برای عده‌ای اسب تهیه کردم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتیم. آنجا آن سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم. از ماه اثری یادی ی5، 26روز گذشته بود.


بند19- داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسیده بودم شهری زازان نام کنار فرات آنجا این ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می‌خواند با سپاه بر‌ضد من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کردیم. اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم. بقیه به آب انداخته شد. آب آن را برد. از ماه انامک6 ، 2روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم.
سنگ‌نبشته بیستون به ‌عنوان یكی از قدیمی‌ترین متن‌های تاریخی شناخته شده ایرانی به فرمان داریوش بر كوه حكاكی شد.

داریوش سومین شاه هخامنشی در زمان اسقرار حكومت خود دستور به نقش این متن داد. این کتیبه یکی از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان است . زیرا مهمترین نوشته میخی زمان هخامنشی است . مجموعاً سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول 5/20 ( بیست متر و پنجاه سانتیمتر ) و عرض 80/7 ( هفت متر و هشتاد سانتیمتر ) است. موقعیت این خطوط نسبت به نقوش چنین است . در زیر نقش ها خطوط فارسی باستان در 5 ستون به طول 23/9 ( نه متر و بیست و سه سانتیمتر ) و عرض یا ارتفاع 63/3 متر ( سه متر و شصت سانتیمتر ) و 414 سطر قرار دارد . در دست راست کنار نقوش یک بخش کتیبه ایلامی به طول 60/5 ( پنج متر و شصت سانتیمتر ) و عرض یا ارتفاع 70/3 قرار دارد و بقیه این کتیبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسی باستان به طول 67/5 و عرض 63/3 متر و کلاً 593 سطر در هشت ستون قرار دارد . کتیبه اکدی ( بابلی ) در قسمت بالای کتیبه سمت چپ ایلامی قرار دارد با طول یا ارتفاع چهار متر (4) و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پایین 31/2 این کتیبه به شکل ذوزنقه می باشد و در 112 سطر است. مجموع خطوط و نقوش برابر با 120 متر مربع است .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
متن كامل سنگ‌نبشته داریوش در بیستون

بند 1 – من داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارس ، شاه کشورها ، پسر ویشتاسب ، نوه ارشام هخامنشی . بند 2 - داریوش شاه گوید : پدر من ویشتاسب ، پدر ویشتاسب ارشام ، پدر ارشام آریامن ، پدر آریامن چیش پیش ، پدر چیش پیش هخامنش . بند 3 - داریوش شاه گوید : بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم [ که ] از دیرگاهان اصیل هستیم . از دیرگاهان خاندان ما شاهان بودند .

بند 4 – داریوش شاه گوید: 8 [ تن ] از نیاكان من شاه بودند . من نهمین [ هستم ] ما 9 [ تن ] پشت اندر پشت ( در دو شاخه ) شاه هستیم . بند 5 – داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهی را به من داد . بند 6 – داریوش شاه گوید : این [ است ] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم . پارس ، عیلام ، بابل ، آشور ، عرب ، مودرای ( مصر ) ، اهل دریا ( فینیقیها ) ، سارد ( لیدی ) ، یونان ( یونانی های ساکن آسیای صغیر ) ، ماد ، ارمنستان ، کپدوکیه ، پرثو ، زرنگ ( سیستان ) ، هرئی و( هرات ) ، باختر ( بلخ ) ، سغد ، گندار ( دره کابل ) سک ( طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران ) ، ثت گوش ( دره رود هیرمند ) ، رخج ( قندهار ) ، مک ( مکران و عمان ) جمعاً 32 کشور . بند 7 – داریوش شاه گوید : این [ است ] کشورهایی که از آن من شدند . به خواست اهورامزدا بندگان من بودند . به من باج دادند . آنچه از طرف من به آنها گفته شد ، چه شب ، چه روز همان کرده شد . بند 8 – داریوش شاه گوید : در این کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود اورا سخت کیفر دادم . به خواست اهورا مزدا این کشورهایی [ است ] که بر قانون من احترام گذاشتند . آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد . بند 9 – داریوش شاه گوید : اهورا مزدا مرا این پادشاهی داد . اهورا مزدا مرا یاری کرد تا این شاهی بدست آورم . به یاری اهورا مزدا این شاهی را دارم . بند 10 – داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من کرده شد پس از اینکه شاه شدم . کمبوجیه نام پسر کوروش از ما او اینجا شاه بود . همان کمبوجیه را برادری بود بردی نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجیه . پس از آن کمبوجیه آن بردی را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردی کشته شده . پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در سایر کشورها . بند 11 – داریوش شاه گوید : پس از آن مردی مغ بود گئومات نام . او از پَیشیاوادا برخاست . کوهی [ است ] ارکدیش ( ارکادری ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وی یخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردی پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم سایر کشورها . شاهی را برای خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت . پس از آن کمبوجیه به دست خود مرد . بند 12- داریوش شاه گوید : نبود مردی ، نه پارسی ، نه مادی ، نه هیچ کس از تخمه ما که شاهی را گئومات مغ باز ستاند . مردم شدیداً از او میترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را می کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی پسر کوروش نیستم . هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود . از ماه باگادیش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار [ او ] بودند کشتم . دژی سیک ی ووتیش 4 ، نام سرزمینی نی سای نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهی را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهی را به من داد . بند 14 – داریوش شاه گوید : شاهی را که ازما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جایش استوار نمودم . چنانکه پیش از این [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جایش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و سایر کشورها را . چنان که پیش از این [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من این را کردم . من کوشیدم تا خاندان ما را در جایش استوار نمایم چنان که پیش از این [ بود ] آن طور من کوشیدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگیرد . بند 15 – داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بند 16 – داریوش شاه گوید : چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین ( آثرینا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست . به مردم چنین گفت : من در خوزستان شاه هستم . پس از آن خوزیان نافرمان شدند . به طرف آن آثرین گرویدند . او در خوزستان شاه شد . و مردی بابلی ندئیت ب ئیر ( نیدنیتوبل ) نام پسر ائین ئیر او در بابل برخاست . چنین مردم را بفریفت [ که ] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئیت هستم . پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند . بابل نافرمان شد . او شاهی را در بابل گرفت . بند 17 – داریوش شاه گوید : پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوی آن ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند . سپاه ندئیت ب ئیر دجله را در دست داشت . آنجا ایستاد . و آب عمیق بود . پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم . پاره ای بر شتر سوار کردم . برای عده ای اسب تهیه کردم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتیم . آنجا آن سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم . از ماه اثری یادی ی 5 ، 26 روز گذشته بود . بند 19 – داریوش شاه گوید : پس از آن من رهسپار بابل شدم . هنوز به بابل نرسیده بودم شهری زازان نام کنار فرات آنجا این ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد . پس از آن جنگ کردیم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود . به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم . بقیه به آب انداخته شد . آب آن را برد . از ماه انامک 6 ، 2 روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم . بند 1 – داریوش شاه گوید : پس از آن ندئیت ب ئیر با سواران کم گریخت رهسپار بابل شد . پس از آن من رهسپار بابل شدم . به خواست اهورا مزدا هم بابل گرفتم هم ندئیت ب ئیر راگرفتم . پس از آن من ندئیت ب ئیر را در بابل کشتم . بند 2 – داریوش شاه گوید : مادامی که من در بابل بودم این [ است ] کشورهایی که نسبت به من نافرمان شدند . پارس ، خوزستان ، ماد ، آشور ، مصر ، پارت ، مرو ، ثت گوش ، سکاییه . بند 3 – داریوش شاه گوید : مردی ، مرتی ی نام پسر چین چی خری شهری گوگن کا نام در پارس آنجا ساکن بود . او در خوزستان برخاست . به مردم چنین گفت که من ایمنیش شاه در خوزستان هستم . بند 4 – داریوش شاه گوید : آن وقت من نزدیک خوزستان بودم . پس از آن خوزیها از من ترسیدند . مرتی ی را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند . بند 5 – داریوش شاه گوید : مردی مادی فرورتیش نام در ماد برخاست . چنین به مردم گفت که : من خش ثرئیت از تخمه هوخشتر هستم . پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [ بود ] نسبت به من نا فرمان شد به سوی آن فرورتیش رفت ( گرویدند ) او در ماد شاه شد . بند 6 – داریوش شاه گوید : سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود . پس از آن من سپاه فرستادم . ویدرن نام پارسی بنده من او را سرکرده آنان کردم . چنان به آنها گفتم : فرا روید آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ، آن ویدرن با سپاه روانه شد ، چون به ماد رسید شهری ماروش نام در ماد آنجا با مادیها جنگ کرد . آن که سرکرده مادیها بود او آن وقت آنجا نبود اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه انامک 27 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن ، سرزمینی کمپند نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسیدم . بند 7 – داریوش شاه گوید : دادرشی نام ارمنی بنده من ، من او را فرستادم به ارمنستان ، چنین به او گفتم : پیش رو [ و ] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند بزن . پس از آن دادرشی رهسپار شد . چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرارسیدند . دهی زوزهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 7 8 روز گذشته بود چنین جنگ کرده شد. بند 8 - داریوش شاه گوید : باز دومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند . دژی تیگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 18 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 9 - داریوش شاه گوید : باز سومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند . دژی اویما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثائیگرچی 8 ، 9 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن دادرشی به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسیدم . بند 10 - داریوش شاه گوید : پس از آن وامیس نام پارسی بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنین به او گفتم : پیش رو [ و ] سپاه نافرمان که خود را از آن من نمی خواند آن را بزن . پس از آن وامیس رهسپار شد . چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند . سرزمینی ایزلا 9 نام در آشور آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار زد . از ماه انامک 15 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 11 - داریوش شاه گوید : باز دومین بار نا فرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند . سرزمینی ااتی یار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . نزدیک پایان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن وامیش برای من ( منتظر من ) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسیدم . بند 12- داریوش شاه گوید : پس از آن من از بابل بدر آمدم . رهسپار ماد شدم چون به ماد رسیدم شهری کوندروش نام در ماد آنجا فرورتیش که خود را شاه در ماد میخواند با سپاهی به جنگ کردن علیه من آمد پس از آن جنگ کردیم . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتیش را بسیار زدم . از ماه ادوکن ئیش 10 25 روز گذشته بود که چنین جنگ کرده شد . بند 13 - داریوش شاه گوید : پس از آن ، فرورتیش با سواران کم گریخت . سرزمینی ری نام در ماد از آن سو روانه شد . پس از آن من سپاهی دنبال [ او ] فرستادم . فرورتیش گرفته شده به سوی من آورده شد . من هم بینی هم دو گوش هم زبان [ او ] را بریدم . و یک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [ کاخ ] من نگاشته شد . همه او را دیدند . پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته [ او ] بودند آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم . بند 14 - داریوش شاه گوید : مردی چی ثرتخم نام سگارتی او نسبت به من نافرمان شد . چنین به مردم گفت : من شاه در سگارتیه از تخمه هووخشتر هستم . پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم تخمس پاد نام مادی بنده من او را سردار آنان کردم. چنین به ایشان گفتم : پیش روید سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند آن را بزنید . پس از آن تخمیس پاد با سپاه رهسپار شد . با چی ثرتخم جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثرتخم را گرفت . [ و ] به سوی من آورد . پس از آن من هم بینی هم دو گوش [ او ] را بریدم و یک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [کاخ ] من نگاهداشته شد . همه مردم اورا دیدند . پس از آن او را در اربل دار زدم .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
بند 15- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در ماد کرده شد .

بند 16- داریوش شاه گوید : پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند . خودشان را از آن فرورتیش خواندند . ویشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند . پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد . شهری ویشپ ازاتی نام در پارت آنجا با پارتیها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه وی یخن 24 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت . بند 1- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ویشتاسپ رسید پس از آن ویشتاسپ آن سپاه را گرفت . [ و ] رهسپار شد . شهری پتی گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه گرم پد 1 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 2- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از آن من شد . این [ است ] آنچه به وسیله من در پارت کرده شد . بند 3- داریوش شاه گوید : کشوری مرو نام به من نافرمان شد . مردی فراد نام مروزی اورا سردار کردند . پس از آن من دادرشی نام پارسی بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم . چنین به او گفتم : پیش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمیخواند بزن . پس از آن دادرشی با سپاه رهسپار شد . با مروزیها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه آثری یادی ی 23 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 4- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از من شد . این [ است ] آنچه به وسیله من در باختر کرده شد . بند 5- داریوش شاه گوید : مردی وهیزدات نام شهری تاروا نام [در ] سرزمینی ی اوتی یا نام در پارس آنجا ساکن بود . او برای بار دوم در پارس برخاست . چنین به مردم گفت : من بردی ی پسر کوروش هستم . پس از آن سپاه پارسی در کاخ [ که ] پیش از این از انشن [ آمده بود ] آن نسبت به من نافرمان شد . به سوی آن وهیزدات رفت ( گروید ) او در پارس شاه شد . بند 6- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند فرستادم . ارت وردی ی نام پارسی بنده من او را سردار آنان کردم . سپاه دیگر پارسی از عقب من رهسپار ماد شد . پس از آن ارت وردی ی با سپاه رهسپار پارس شد . چون به پارس رسید شهری رخا نام در پارس در آنجا آن وهیزدات که خود را بردی ی می خواند با سپاه به جنگ کردن علیه ارتوردی ی آمد . پس از آن جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهیزدات را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 12 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت . بند 7- داریوش شاه گوید : پس از آن ، آن وهیزدات با سواران کم گریخت . رهسپار پ ئی شی یا اوادا شد . از آنجا سپاهی به دست آورد . از آن پس به جنگ کردن علیه ارت وردی ی آمد . کوهی پرگ نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من وهیزدات را بسیار بزد . از ماه گرم پد 5 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت و آن وهیزدات را گرفتند و مردانی که نزدیک ترین پیروان او بودند گرفتند . بند 8- داریوش شاه گوید : پس از آن ، وهیزدات را و مردانی که پیروان نزدیک او بودند [ در ] شهری اووادئیچ ی نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم . بند 9- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در پارس کرده شد . بند 10- داریوش شاه گوید : آن وهیزدات که خود را بردی ی می خواند او سپاه رخج فرستاده بود . برعلیه وی وان نام پارسی بنده من شهربان رخج و مردی را سردار آنها کرده بود . و چنین به ایشان گفت : پیش روید وی وان را و آن سپاهی را که خود را از آن داریوش شاه می خواند بزنید . پس از آن ، آن سپاهی که وهیزدات فرستاده بود به جنگ کردن علیه وی وان رهسپار شد . دژی کاپیش کانی نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه انامک 13 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 11- داریوش شاه گوید : باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وی وان فرا رسیدند . سرزمینی گندوتو نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه وی یخن 7 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 12- داریوش شاه گوید : پس از آن ، آن مردی که سردار آن سپاه بود که وهیزدات علیه وی وان فرستاده بود با سواران کم گریخت . به راه افتاد . دژی ارشادا نام در رخج از کنار آن برفت . پس از آن وی وان با سپاهی دنبال آنها رهسپار شد . در آنجا او مردانی که نزدیک ترین پیروانش بودند گرفت [ و ] کشت . بند 13- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از آن من شد . این [ است ] آنچه در رخج به وسیله من کرده شد . بند 14- داریوش شاه گوید : چون در پارس و ماد بودم باز دومین بار بابلیان نسبت به من نافرمان شدند . مردی ارخ نام ارمنی پسر هلدیت او در بابل برخاست . سرزمینی دبال نام در آنجا به مردم دروغ گفت [ که ] من نبوکدرچر پسر نبون هستم . پس از آن بابلیان نسبت به من نافرمان شدند . به سوی آن ارخ رفتند ( گرویدند ) . او بابل را گرفت . او در بابل شاه شد . بند 15- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم . ویندفرنا نام پارسی بنده من او را سردار کردم . چنین به آنها گفتم : پیش روید آن سپاه بابلی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ویندفرنا با سپاهی رهسپار بابل شد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویندفرنا بابلیان را بزد و اسیر آورد . از ماه ورکزن 11 22 روز گذشته بود . آنگاه آن ارخ را که به دروغ خود را نبوکدرچر می خواند و مردانی که نزدیک ترین پیروان او بودند گرفت . فرمان دادم آن ارخ و مردانی که نزدیک ترین یاران او بودند در بابل به دار آویخته شدند . بند 1- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در بابل کرده شد . بند 2- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال پس از آن که شاه شدم کردم . 19 جنگ کردم . به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و 9 شاه گرفتم . یکی گئومات مغ بود . او دروغ گفت چنین گفت : من بردی ی پسر کوروش هستم . او پارس را نافرمان کرد . یکی آثرین نام خوزی . او دروغ گفت چنین گفت : من در خوزستان شاه هستم او خوزستان را نسبت به من نافرمان كرد . یكی ندئیت ب ئیر نام بابلی . او دروغ گفت چنین گفت من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم او بابل را نافرمان كرد . یكی مرتی ی نام پارسی . او دروغ گفت چنین گفت: من ایمنیش در خوزستان شاه هستم . او خوزستان را نافرمان كرد . یكی فرورتیش نام مادی . او دروغ گفت چنین گفت : من خش ثرئیت » از دودمان هوخشتر هستم . او ماد را نافرمان كرد . یكی چی ثرتخم نام اس گرتی او دروغ گفت چنین گفت : من در اس گرت 12 شاه هستم از دودمان هوخشتر او اس گرت را نافرمان كرد . یكی فراد نام مروزی . او دروغ گفت چنین گفت : من در مرو شاه هستم . او مرو را نافرمان كرد . یكی وهیزدات نام پارسی . او دروغ گفت چنین گفت : من بردی ی پسر كوروش هستم . او پارس را نافرمان كرد . یكی ارخ نام ارمنی . او دروغ گفت چنین گفت : من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم . او بابل را نافرمان كرد . بند 3- داریوش شاه گوید : این 9 شاه را من در این جنگها گرفتم .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
4- داریوش شاه گوید : این [ است ] كشورهایی كه نافرمان شدند . دروغ آنها را نافرمان كرد كه اینها به مردم دروغ گفتند . پس از آن اهورامزدا آنها را بدست من داد .هرطورمیل من [ بود ] همانطور با آنها كردم . بند 5- داریوش شاه گوید : تو كه از این پس شاه خواهی بود خود را قویاً از دروغ بپای . اگر چنان فکر كنی [ كه ] كشور من در امان باشد مردی كه دروغ زن باشد او را سخت كیفر بده . بند 6- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم . به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کردم . تو که از این پس این نبشته را خواهی خواند آنچه به وسیله من کرده شده ترا باور شود . مبادا آن را دروغ بپنداری . بند 7- داریوش شاه گوید : اهورا مزدا را گواه می گیرم که آنچه من در همان یک سال کردم این راست [ است ] نه دروغ . بند 8- داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا و خودم بسیار [ کارهای ] دیگر کرده شد [ که ] آن در این نپشته نوشته شده است به آن جهت بند 9- داریوش شاه گوید : شاهان پیشین را مادامی که بودند چنان کرده هایی نیست که به وسیله من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کرده شد . بند 10- داریوش شاه گوید : اکنون آنچه به وسیله من کرده شد آن را باور آید . همچنین به مردم بگو ، پنهان مدار . اگر این گفته را پنهان نداری به مردم بگویی اهورا مزدا دوست تو باد و دودمان تو بسیار و زندگیت دراز باد . بند 11- داریوش شاه گوید : اگر این گفته را پنهان بداری ، به مردم نگویی اهورا مزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد . بند 12- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم . در همان یک سال به خواست اهورا مزدا کردم . اهورا مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگری که هستند . بند 13- داریوش شاه گوید : از آن جهت اهورا مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگری که هستند که پلید نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستی رفتار کردم . نه به ضعیف نه به توانا زور نورزیدم . مردی که دودمان من همراهی کرد او را نیک نواختم . آن که زیان رسانید اورا سخت کیفر دادم . بند 14- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود . مردی که دروغگو باشد یا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش . به سختی آنها را کیفر ده . بند 15- داریوش شاه گوید : تو که از این پس این نپشته را که من نوشتم یا این پیکرها را ببینی مبادا [ آنها را ] تباه سازی . تا هنگامی که توانا هستی آنها را نگاه دار. بند 16- داریوش شاه گوید : اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [ و ] تباهشان نسازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان داری ، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسیار و زندگیت دراز باد و آنچه کنی آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد . بند 17- داریوش شاه گوید : اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [ و ] تباهشان سازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان نداری اهورا مزدا ترا زننده باد و ترا دودمان مباد و آنچه کنی اهورا مزدا آن را براندازد . بند 18- داریوش شاه گوید : اینها [ هستند ] مردانی که وقتی من گئومات مغ را که خود را بردی ی می خواند کشتم در آنجا بودند . در آن موقع این مردان همکاری کردند پیروان من [ بودند ] ویدفرنا پسر وایسپار پارسی ، اوتان نام پسر ثوخر پارسی ، گئوبروو نام پسر مردونی ی پارسی ، ویدرن نام پسر بگابیگ ن پارسی ، بگ بوخش نام پسر داتووهی پارسی ، اردمنیش نام پسر وهاگ پارسی . بند 19- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود دودمان این مردان را نیک نگهداری کن . بند 20- داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا این نپشته را من [ به طریق ] دیگر [ نیز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آریایی بود هم روی لوح هم روی چرم تصنیف شد . این نپشته به مهر تأیید شد . پیش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من این نپشته را همه جا در میان کشورها فرستادم مردم پذیرا شدند .
معرفی و مکان یابی نقاط شاخص ديواره بيستون
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سان سوربا

سنگي است عظيم و بزرگتر از كشتي سنگ در منطقه علم كوه كه با مرور زمان از ديواره كنده شده و با فاصله كمي به پائين سقوط كرده ، محل سنگ بر روي ديواره بصورت كلاهكي عميق و بزرگ به شكل سرنيزه يي بر جاي مانده و كاملاً مشخص است كه سنگ از همين قسمت جدا شده . اين سنگ بشكل لوزي و داراي اقطار حدود m 40* m 40 است . اين سنگ در ضلع غربي ديواره و در پاي معبر معروف به ‹‹ سه پله ›› واقع است و در ارتفاع حدود 200 متري ديواره قرار دارد و با همين ارتفاع از كف جاده بخوبي قابل تشخيص است . محمد پويائي شاعر و كوهنورد ديارمان در اين باره مي گويد: ‹‹ سان سوريا به لاشه ي عظيم نهنگي مي ماند كه امواج متلاطم آب به ساحل آورده باشند . ››

غار آهی

غاري است گرد و بسيار زيبا در جبهه جنوب غربي ديواره كه از محل پليس راه بيستون بخوبي نمايان است . گفته ميشود نخستين كسي كه پا به اين غار نهاد سروان آهي از كوهنوردان قديم كشور بوده است و وجه تسميه آن نيز همين موضوع است . اين غار در ارتفاع حدود پانصد متري ديواره قرار دارد

مرشکار

غاري است بسيار بزرگ ولي كم عمق در جبهه جنوب غربي و در ارتفاع حدود 900 متري ديواره . حاشيه هاي اين غار را ديواره هاي عظيم زرد فامي تشكيل ميدهند كه از لب جاده بخوبي نمايان هستند . اين غار از محل ستونهاي يخي عظيمي كه در زمستان تشكيل ميدهد ، تا اوايل بهار داراي آب است .

لول سخت

بريدگي طولي سرتاسري و عميقي است كه مانند يك ناودان قسمت غربي ديواره را از كف تا خط الرأس برش ميدهد . اين بريدگي كه در يك دره عمودي سنگي است در زمستان محل سقوط بهمن هاي بيستون و در فصل گرما بعلت وجود سايه در آن از خنك ترين مسيرهاي صعود ديواره بيستون است

غار مروارید

حفره يي است بسيار بزرگ و بيضي شكل ، برنگ خاكستري مايل به سياه كه درآن ذرات متبلور تراورتن به وفور يافت ميشود . احتمالاً به همين سبب غار مرواريد نام گرفته است . اين غار بر سرراه مسير ‹‹ عليپور ›› و در ارتفاع حدود 450 متري در جنوب جبهه غربي ديواره واقع گرديده .

حصار حاج علی محمد

سكويي خاكي و نسبتاً بزرگ و پر شيب است واقع در بخش مركزي ديواره و در ارتفاع حدود 300 متري آن در زير غاري بسيار عظيم كه بزرگترين غار بيستون است و سايه ساران زيبايي دارد . در انتهاي اين حصار غار ديگري است بنام ‹‹ غار مار ›› كه در فصل بهار از سقف آ ن آب مي چكد و در پائين تشكيل چند حوضچه آب جاري را ميدهد كه آب آنها تا حدود اواخر فروردين ماه قابل استفاده است ولي‌پس‌از آن در اثر ماندگي و قطع جريان به تدريج متعفن ميشود .

سوزنیهای قوش

صخره ها و سوزنيهايي كه پس از يك تراورس طولاني ، از طريق آنها مسيرهائي مانند ، قوش ، سيمرغ و اسكندر به خاطر خط الرأس ديواره مي رسند . البته مسير اين سوزنيها در ابتدا به نام ادامه مسير قوش بازيابي شده است .

نقره دره

دره يي سنگي كه از كف تا خط الرأس ادامه دارد و متمايل به بخش شرقي ديواره است . اين دره عظيم در پائين تنگ و بسته است و در بالا تشكيل دهليزي بسيار فراخ و سنگي ميدهد كه صلابت خاصي دارد .

فرهاد تراش (فرتاش)
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
در شرق ديواره ، در ارتفاع حدود صد متري مشرف به جاده در عهد هخامنشي ديواره را در اين محل با ابعادي حدود m 70 * 40 بصورت صاف و آينه مانند با ضربات قلم و چكش تراش داده اند و تابلوئي عظيم و اعجاز انگيز در آنجا پديد آورده اند كه هر بيننده يي را به تعجب و تحسين واميدارد . آنچه در نگاه اول به نظر مي رسد اين است كه اين پرده با شكوه و عظيم بر روي اين محل از ديواره به قصد حجاري و ايجاد نقوش برجسته و كتيبه هاي بعدي مي بوده است كه به عللي نامعلوم متوقف مانده است . فرهاد تراش در موقعيت جنوب غربي نسبت به نقوش و كتيبه بيستون قرار گرفته و حدود سيصد متر مساحت دارد ًهرتسفلد ًاين صفحه را به روزگار داريوش نسبت ميدهد اما گروهي ديگر آن را منسوب به خسرو پرويز آخرين شهريار ساساني ميدانند و دليل اين ادعا فنون خاصي است كه در كندن كوه و ساختمان ديوار محافظ و علائم حجاران به چشم مي خورد . آنچه بيش از هر چيز محتمل است اينكه يكي از سلاطين بزرگ ايران كه فتوحات بسياري داشته قصد تصوير جنگها و فتوحات خود را در اين قسمت كوه بيستون داشته كه مرگ او و يا شورش و انقلاب مانع از اجراي اين قصد شده است . يك روايت ديگر اين است كه اين صفحه بوسيله فرهاد كوه كن و در زماني كه به واسطه عشق شيرين مورد خشم خسرو پرويز قرار ميگيرد و در نتيجه به بيستون تبعيد ميشود كنده شده و با مرگ فرهاد بحالت نا تمام باقي مي ماند .

شن اسکی

بريدگي ديواره در قسمت جنوب شرقي آن است كه سنگي نيست و شيب نسبتاً تندي دارد و بخشي از مسير شاه راه شرقي ، يكي از شاه راههاي عمده وصول به بسياري از مسير هاي گشايش يافته ديواره بيستون را تشكيل ميدهد و بعد از معبر معروف به ًكچك لق ًو در امتداد آن قرار دارد .

کچک لق

پيش در آمد و معبري سنگي كه به شن اسكي منتهي ميشود و همچنانكه در بندهاي ( 1 – 4 - ط ) و ( 1 – 2 – ه ) ذكر شده ، بخشي از مسير شاه راه شرقي يعني يكي از شاه راههاي اصلي دست يابي به بسياري از مسيرهاي گشايش يافته در جبهه جنوب شرقي ديواره را تشكيل ميدهد .

کتیبه داریوش

نقش برجسته داريوش شاه هخامنشي و گئوماتاي مغ و 3 تن ياغياني كه عصيان ورزيده اند . اين كتيبه نقش شاه و نگهبانان او و همچنين جماعت سركشان را درست به اندازه قد معمولي انسان نشان ميدهد ولي از پائين كوه به علت ارتفاع ، كوچك به نظر ميرسند (محل حك كتيبه در چند متري مشرف به سطح جاده قرار دارد ) . در اين نقش داريوش به همراه 9 نفر اسيران او كه دستشان از پشت بسته و به طنابي كشيده شده اند ديده ميشوند و پاي راست داريوش سينه گئوماتاي غاصب را كه به پشت خوابيده و اسلحه يي به دست دارد ، مي فشارد . بر بالاي سر داريوش ، فروهر در حال پرواز است و داريوش هم به نشان نيايش دست راست خود را بلند كرده است .

کتیبه گودرز

درست در كنار شاه راه قديم ، به فرمان گودرز اولين شهريار اشكاني كتيبه و نقوشي حجاري شده است . در اين كتيبه گودرز به تقليد از داريوش بزرگ فتوحاتي را كه در نبرد با مهرداد پادشاه ارمنستان و كاسيوس سردار رومي بدست آورده است شرح ميدهد . كتيبه گودرز به زبان يوناني نوشته شده و در دوران صفوي هم شيخ عليخان زنگنه صدراعظم شاه سليمان صفوي در وسط نقوش و كتيبه اشكاني وقف نامه خود را حجاري
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرکول

در دامنه كوه بيستون درست بر سر جاده مجسمه مرد نيرومند و برهنه بر سكويي قرار گرفته است كه توسط يك سقف محافظت مي شود مردي با موي و ريش مجعد در حالتي نيم خيز به پهلوي چپ بر روي پوست شير به آرنج تكيه كرده و در دست چپ پياله اي دارد كه آن را تا نزديك صورت بالا برده است و دست راستش بر روي پاي راست قرار گرفته . در اين نقش برجسته درخت زيتون كه بر شاخه اش تيردان و كمان دان آويخته اند وجود دارد و در كنار درخت زيتون گرزي مخروطي شكل و گره دار قرار دارد . از وضع ظاهر مجسمه و نقوش آ ن چنين بر مي آيد كه سازنده اين اثر خواسته است كه شخص مورد نظر خود را پاي درختي در حال استراحت نشان دهد . اين اثر متعلق به عهد سلوكيه است .

دره آبشارها و قیف کل کش

دره يي سنگي و كم عمق كه در فصول پر آب محل جاري شدن آب فراوان بوده و در جنوب شرقي ديواره و تقريباً در راستاي عمودي بالاي مجسمه هركول قراردارد . اين دره بسيار زيباست و در انتها به دهليز كوچكي به نام ًقيف كل كش ًختم ميشود . قيف كل كش خود ابتداي كليه مسيرهاي ديواره مشرف بدان است .

قیف همدانیها

دهليزي است سنگي كه در بخش جنوب شرقي و ارتفاع حدود 400 متري ديواره و حدود 40 متري بالا و سمت راست جان پناه اول ديواره بيستون و تا حدود 200 متر آن سنگي است و سپس به شاهراهي غير سنگي منتهي خط الرأس شرقي ديواره بيستون ختم مي شود

جان پناههای دیواره جنوبی

تعداد 4 جان پناه در محلهاي مختلف ديواره نصب گرديده است : 1- جانپناه يال سخت كه در وسط بر سر راه مسير هاي يال سخت ، عليپور و آهنگر قرار دارد و متمايل به غرب ديواره است ( ارتفاع حدود ششصد متري ) 2- جانپناه قرارگاه كه در نزديكي انتهاي مسير قرارگاه و در بخش مركزي ديواره قرار دارد (ارتفاع حدود پانصد متري ) 3- جانپناه اول ديواره بيستون كه بلافاصله بعد از مسيرهاي تراورس هاري رست و خانه كوهنوردان و در بخش شرقي ديواره قرار دارد (ارتفاع حدود چهارصد متري ) 4- جانپناه دوم ديواره بيستون كه بفاصله صد متر ارتفاع مستقيم در بالاي سر جانپناه اول قرار داشت كه متاسفانه سالها پيش توسط عده اي ناشناس و ناسپاس منهدم گرديد و به پائين پرتاب شد
در سال 522 پیش از میلاد مسیح، به فرمان داریوش ـ شاه هخامنشی ـ نقشی از وی، فروهر، دو تن از بزرگان پارسی گو، گئومات مغ و 9 تن از شاهان مغلوب را بر دیواره بیستون حک می‌شود.
فرامین و اندرزهای داریوش شاه به صورت کتیبه‌ای بر دل بیستون حجاری شده و داریوش شاه در این کتیبه شرح فتوحات خود را به خط میخی به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی بر دل سنگ نگاشته است
پشت سر داریوش دو نفر از رجال ایستاده و 9 نفر اسیر دست بسته نیز در تصویر دیده می‌شوند. این نقش‌ها سه متر ارتفاع و شش متر طول دارند.
کرمانشاه از نقاط حساس و استراتژیک کشور بوده و در قدیم در مجاورت امپراتوری عثمانی و اکنون در همسایگی عراق است.
در جنگ جهانی دوم به خاطر این مجاورت‌ها سربازان مهاجم که در کرمانشاه اردو زده بودند، برای تفریح به این کتیبه‌ها تیراندازی می‌کردند. به همین خاطر بخشی از این نقش‌ها دچار آسیب شده‌اند.
برخی از این کتیبه‌ها به دستور داریوش نوشته شده‌اند و برخی نیز به زبان یونانی که کتیبه پارتی از آن جمله است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
وجود این کتیبه یونانی نشان می‌دهد سپاهیان اسکندر خشن‌تر از آنچه که در کتاب‌های تاریخی یونان نگاشته شده با ایران مغلوب رفتار کرده‌اند به حدی که ایرانیان حتی نوشتن خط میخی را نیز فراموش کردند، در غیر این صورت هیچ دلیلی برای نوشتن کتیبه‌ها با خط یونانی توسط پارتیان وجود نداشت.

همچنین داریوش در کتیبه بیستون مطالب زیادی راجع به خود و خانواده‌اش گفته است.

او از دروغ نفرت داشت و این نفرت خود را در همه خط‌های این کتیبه به طور مکرر آورده است. همچنین وی نگرانی خود را از این که گذشت زمان موجب فرسودگی کتیبه بیستون شود چنین ابراز داشته است: «اگر تو این کتیبه‌ها و این حجاری‌ها را ببینی و آنها را خراب کنی، اهورا مزدا تو را بکشد و نسل تو منقطع شود و هر چه تو می‌کنی، اهورا مزدا آن را خراب کند.»
دراین نقش برجسته شرح ماجرای پیروزی داریوش به سه خط عیلامی , بابلی و فارسی باستان بیان شده است .
شکوه این کتیبه به گونه‌ای است که فقط زبان فارسی باستان آن دارای 414 سطر است.
داریوش شاه در این کتیبه از اهورامزدا بسیار یاد کرده و انسان‌ها را به راست گفتاری و نیک کرداری دعوت کرده است.

سنگ‌نبشته بیستون
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
سنگ‌نبشته بیستون یا کتیبهٔ بیستون از آثار باستانی ایران واقع در حدود سی کیلومتری کرمانشاه در غرب ایران است.
نام بیستون از بغ(خدا) + ستان (ادات مکان) آمده که به معنای سرزمين يا جايگاه خدااست. از آن در پارسی باستان به صورت «بغیستانه» و در معجم البلدان «بهستان»[نیاز به ذکر منبع] و برخی از دانشمندان عرب از آن به «بهستون» یاد کرده‌اند[نیاز به ذکر منبع].
حجاریها و کتیبه‌های بیستون از زمان داریوش اول هخامنشی است. حجاری‌ها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورامزدا بلند کرده و پای چپ را بر سینهء بردیای دروغین نهاده نشان می‌دهد و در بالا فروهر در پرواز است و پشت سر داریوش دو نفر ایستاده و در مقابل او نه تن دست‌بسته حجاری شده است.داریوش در کتیبه‌های بیستون فتوحات خود را به خط میخی و سه زبان پارسی باستان و زبان بابلی و ٔدیگر به زبان عیلامی شرح داده است.
این کتیبه‌ها کلید کشف رمز کلیهٔ خطوط میخی گردید.و مخصوصاً «سر ه‍. رالینسون» در این موفقیت سهمی بسزا دارد.
پیکره سکونخا در کتیبه بیستون
نقوش برجستهٔ غیرمهمی از ادوار اشکانیان بر صخره‌های کوچک کنار جاده و در پائین کوه دیده می‌شود.
وقفنامهٔ جدیدی در دوران شاه سلیمان صفوی در زمان صدارت شیخ علیخان زنگنه در وسط نقش عهد اشکانی احداث شده است. در زمستان ۱۳۳۷ ه‍. ش. ضمن عملیات جاده‌سازی مجسمه هرکول و آثار معبد سلوکی در پایین کوه کشف گردید.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کشتی نوح
این مقاله که با اندکي حذف و اضافه ارائه مي شود، نوشته دکتر «جاناتان گري»، باستان شناس و محقق استراليايي است که مدت 30 سال از عمر خود را در نقاط مختلف جهان به کشف و حفاري مشغول بوده است:

در سال 1959، يک خلبان ترک، براساس مأموريت محول شده، چندين عکس هوايي براي مؤسسه ژئودتيک ترکيه برداشت. هنگامي که مأموريت به پايان رسيد، در ميان عکس هاي او تصويري جلب نظر مي کرد که بيشتر شبيه يک قايق بود تا چيزي ديگر، قايقي بزرگ که بر سينه تپه اي، در فاصله بيست کيلومتري کوههاي آرارات آرميده بود.

تصوير هوايی از فسيل کشتی که محل آسيب ديدگی ناشی از برخورد به يک صخره در آن مشخص است.
صوير هوايي از فسيل کشتي که محل آسيب ديدگي ناشي از برخورد به يک صخره در آن مشخص است. بلافاصله پس از مشاهده اين تصوير، تعدادي از متخصصان، علاقه مند به پيگيري شدند. دکتر براندنبرگ از دانشگاه ايالتي اوهايو يکي از اين علاقه مندان بود. او کسي بود که قبلاً در زمينه کشف تأسيسات روي زمين از طريق هوا، مطالعات دانشگاهي داشت و پايگاههاي موشکي کوبا را در دوران کندي کشف کرده بود.

دکتر واندنبرگ با دقت عکس ها را مورد مطالعه قرار داد و اظهار کرد: «من هيچ شکي ندارم که شيء موجود در عکس هاي هوايي يک کشتي است. من تا به حال در طول مدت فعاليتم، هرگز چنين شيء عجيبي در يک عکس هوايي نديده بودم.» پس از آن يک گروه کاوشگر آمريکايي نيز به منطقه مورد نظر اعزام شد، ولي حتي با انجام تحقيقات کوتاه مدت، نتوانست اطلاعات قابل توجهي بدست آورد.

۱۷ سال از آخرين تحقيقات در منطقه گذشت و هيچ اکتشافي تا سال ۱۹۷۶ انجام نگرفت. در سال ۱۹۷۶ يک باستان شناس آمريکايي به نام «ران ويت» تحقيقات جديد خود را در منطقه آغاز کرد. او بسيار زود دريافت که اين شيء قايق مانند، بسيار بزرگتر ازحدي است که قبلاً تصور مي کرد. او بزودي با انجام محاسبات دقيق دريافت که طول اين شيء عظيم الجثه بلندتر از طول يک زمين بازي فوتبال و اندازه آن به بزرگي يک ناو جنگي است که کاملاً در زمين دفن شده است. اما کشتي کشف شده در زير گل و لاي قطوري دفن شده بود و بسختي به جز از ارتفاع قابل رؤيت بود.

به دليل همين عدم مشاهده دقيق از سطح زمين، امکان هر تحقيقي غير ممکن بود. از سوي ديگر جسم کشف شده آنقدر بزرگ و سنگين بود که هر گونه اقدامي را در وهله اول عقيم مي ساخت. «ران وايت» و گروه همراهش که مشتاقانه کار را پيگيري مي کردند، به جايي رسيدند که تنها وقوع يک حادثه عجيب و نادر مي توانست راهگشاي کار آنها باشد:

«زمين لرزه!» آنها متوجه شدند که حرکت دادن و در آوردن جسم مذکور از درون زمين، به دليل ابعاد وسيع و بزرگ آن غير ممکن است و تنها با يک لرزش زمين، اين شيء مي تواند از دل خاک سر در آورد و مورد کاوش قرار گيرد.

از تحقيقات ران ويت مدت زيادي نگذشته بود که در 25 نوامبر سال 1978، وقوع زمين لرزه اي در محل، باعث شد تا کشتي مزبور به طور شگفت آوري از دل کوه بيرون بزند و سطح زمين اطرافش را به بيرون براند. بدين ترتيب ديواره هاي اين شيء، شش متر از محوطه اطرافش بالاتر قرار گرفت و برجسته تر شد.


بدنبال اين زمين لرزه، ران وايت ادعا کرد که شيء مذکور مي تواند باقيمانده کشتي نوح باشد. سپس بدبيني ها به خوش بيني مبدل و اين سؤال ها مطرح شد: «اگر اين جسم عظيم قايقي شکل به طول يک زمين فوتبال، در ارتفاع 1890 متري کوههاي آرارات، کشتي نوح نيست، پس چه چيز مي تواند باشد؟ و اگر جسم کشتي نوح است، آيا طوفان نوح واقعاً بوقوع پيوسته است؟... آيا ما شاهد بقاياي کشتي افسانه اي حضرت نوح که در کتب مقدس اديان جهان از آن صحبت شده است، هستيم؟»

طوفان و سيل در زمان حضرت نوح در سطح وسيعي بوسعت کره زمين واقع شده است. به اعتقاد مسيحيان و بنا به نص انجيل، اين حادثه عظيم و دهشت آور، براي تنبيه مردمان آن روزگار که دست به سرکشي زده بودند و به منظور نجات نوح پيامبر و پيروانش واقع شده بود. بررسيهاي زمين شناسي در نقاط مختلف دنيا، نابود شدن و مرگهاي دسته جمعي موجودات زنده را بر اثر حادثه اي غير منتظره نشان مي دهد. برخي از اين حوادث با زمان طوفان نوح همخواني دارد.

وجود لايه هاي مخلوط فسيل شده حيواناتي چون فيل، پنگوئن، ماهي، درختان نخل و هزاران هزار گونه گياه جانوري، تأييدي بر اين واقعيت است. اين سنگواره ها که بعضاً در برگيرنده حيوانات مناطق گرمسير با مناطق سردسير (در کنار هم) هستند، نشان مي دهند که با فرونشستن آب، جانوران و گياهان خارج شده، در زير رسوبات مانده و به فسيل تبديل شده اند. امتزاجي عجيب از جانوران خشکي و دريا، حاره و قطبي که مرگي آني و دلخراش را روايت مي کنند.
تاريخ در مورد محل به گل نشستن کشتي چه مي گويد؟
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان کشتي نوح از گذشته هاي دور مورد توجه اقوام مختلف بوده است. مورخان از ۲۰۰۰ سال پيش نقل کرده اند که توريست ها و مسافران کنجکاو بسياري از قديم اين منطقه را در کوههاي آرارات کشور ترکيه، مورد بازديد قرار مي دادند و گاهي تکه هاي کوچکي از آن به غنيمت برده مي شد. در تاريخ آمده است که حدود ۸۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح، آشوريان اقدام به ورود به کشتي کردند و موفق به ورود به طبقه سوم آن که در زير زمين واقع شده بود شدند. اين نشان مي دهد که اقوال مختلف در مورد موقعيت جغرافيايي کشتي، متفقند.


تکنولوژي پيچيده در ساخت کشتي

اينجا صحبت از ساخت يک قايق کرجي کوچک هشت نفره با ظرفيت چند حيوان کوچک نيست. بحث بر سر تکنولوژي پيچيده اي است که مهارت ذوب فلزات، ابزار پيشرفته و نيروي انساني حاذق مي طلبيده است. از آنجا که ياران حضرت نوح تعداد بسيار کمي بوده اند، اين سؤال پيش مي آيد که نوح براستي چگونه اين کشتي را ساخته است. کشتي اي که تاکنون از عجايب کتب مقدس به شمار مي رفت و اکنون يک واقعيت علمي لمس شدني است. آيا نوح به تنهايي توانسته است کشتي ناوگونه خود را به طول يک زمين فوتبال و به وزن تقريبي ۳۲۰۰۰ تن بسازد؟ آيا ساخت يک کشتي با دست خالي با امکانات آن زمان، به گنجايش ۴۹۴ اتوبوس دو طبقه مسافربري با تصورات ما درباره قدما، همخواني دارد؟ براستي چه تعداد جانور و چگونه جمع آوري شدند و در کشتي جايگزيني شدند؟ آب و غذا چگونه تأمين مي شد؟ جانوران وحشي چگونه به سوي کشتي هدايت شدند؟ بايد کار جمع آوري و هدايت حيوانات کاري سخت بوده باشد ولي بهرحال فرمان خدا بايد انجام مي شد.


...خوشبختانه تحقيق بيشتر در محل، حضور حيوانات را در کشتي يافت شده، تأييد کرد. کشف مقادير قابل توجهي فضولات حيوانات که به صورت فسيل در آمده اند و از ناحيه خسارت ديده کشتي به بيرون رانده شده اند ، فرضيه ما را بيشتر به واقعيت نزديک کرد. علاقمندان به کاوش در مورد کشتي نوح بارها و بارها سعي کرده اند به درون کشتي فسيل شده راه يابند ولي هميشه با توده هاي عظيم سنگ و خاک نيمه ويران مواجه شده اند. در آخرين تلاشها، کاوشگران سعي کردند لايه هاي گل و لاي خشک شده اطراف کشتي را در هم بشکنند و از ميان بردارند تا شايد راهي براي ورود به اتاقکهاي زيرين کشتي پيدا کنند، اما خيلي موفق نبودند. در سال ۱۹۹۱، «گرگ برور» باستان شناس، بخشي از شاخ فسيل شده جانوري را کشف کرد که از قسمت تخريب شده کشتي که فضولات حيواني بيرون ريخته بودند، به بيرون افتاده بود. به تشخيص محققان، اين شاخ که مربوط به يک پستاندار بوده است، مقارن با شاخ اندازي سالانه جانور به هنگام خروج از کشتي در آنجا رها شده است...


کشتي نوح: اسکلت فلزي، بدنه چوبي

آزمايشات دانشمندان وجود قطعات آهن را در فواصل منظم و معين در ساختار کشتي تأييد کرده است. باستان شناسان با کشف رگه ها و تيرهاي باريک آهني، الگويي ترسيم کرده اند که حاصل کار به صورت نوارهاي زرد و صورتي بر روي کشتي علامتگذاري شد. آنها همچنين گره ها و اتصالات آهني محکم و برجسته اي را يافته اند که در ۵۴۰۰ نقطه کشتي بکار رفته اند.

تصوير برداري هاي راداري نشان داده که در محل تصادم کشتي با صخره به هنگام فرود آمدن يا به عبارت ديگر به گل نشستن، نوارهاي آهني يا تيرهاي فلزي کج شده اند. آنها مي گويند که استفاده وسيع و همه جانبه از فلزات در ساخت کشتي خارج از حد تصور ماست.

و اصنع الفلک باعیننا و وحینا (سوره هود، آیه37)

و کشتی بساز زیر نظر ما و مطابق وحی ما
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کشتی نوح : اسکلت فلزی ، بدنه چوبی
به نظر مي رسد که تکنولوژي پيشرفته و رشديافته اي در آن دوران وجود داشته که به هر حال حضرت نوح (ع) توانسته از آن بهره مند شود. تکنولوژي و تمدني که ذهن ما را از تمرکز بر روي بناها و اماکن منحصر به فرد در نقاط مختلف دنيا به اين نقطه از جهان معطوف مي کند.

اکتشافات زماني جالبتر شد که باستان شناسان توانستند طرح مشبکي حاصل از تقاطع تیرهاي فلزي افقي و عمودي بکاررفته در بدنه کشتي بدست بياورند. تصاويري که نشان مي دهند ۷۲ تير فلزي اصلي در هر طرف کشتي به کاررفته است. به نظر مي رسد که براي هر چيزي طرح و الگويي وجود داشته است. وجود اتاقها و فضاهاي کوچک و بزرگ در طبقات مختلف، نظريه وجود طرح مهندسي پيشرفته را تأييد مي کند.
در طول تحقيقات، بررسيهايي در مورد تعيين طول، عرض و قطر کشتي انجام گرفته است که متخصصان را قادر ساخته تا از جزييات کف کشتي، ساختمان و الگوي اوليه و مواد تشکيل دهنده آن اطلاعاتي بدست آورند. دستيابي به چنين کشفياتي مبهوت کننده بود، چرا که در بسياري از مواقع، درک واقعيت کشف شده از حد تصور خارج بود.
کشف يک لايه غلافي و کپسولي شکل در داخل کشتي از اين جمله بود که در واقع کشتي را به دو لايه يا پوسته اصلي مجهز مي کرد. اين آزمايشات، وجود ديوارهاي داخلي کشتي، حفره ها، اتاقها و دهليزها و همچنين وجود دو مخزن بزرگ استوانه اي را تأييد کرد. در اين آزمايشها که به «رادار اسکن» يا «اسکن هاي راداري» معروفند، معلوم شد که دو مخزن استوانه اي بزرگ که هر کدام چهار متر و ۲۰ سانتي متر بلندي و هفت متر و بيست سانتي متر عرض داشته اند و به دور هر يک از آنها کمربندي فلزي نصب شده بود، در نزديکي تنها در ورودي کشتي وجود داشته اند. در يکي از آزمايشات رادار اسکن که به درخواست استاندار استان آگري ترکيه انجام شد، معلوم شد که جنس بدنه کشتي از سه لايه چوب به هم چسبيده تشکيل شده است. اين سه لايه با مواد محکم چسبنده، بهم چسبيده بودند.
در سال ۱۹۹۱، يک عدد ميخ پرچ فسيل شده با حضور ۲۶ نفر محقق در بقاياي کشتي کشف شد. تجزيه و تحليل ترکيبات اين ميخ وجود آلياژهاي آلومينيوم، تيتانيوم و برخي از ديگر فلزات را تأييد کرد.
اين در حالي است که گمان مي رفت در زمان حضرت نوح، آهن و آلومينيوم هنوز به مرحله کشف و استخراج نرسيده باشد. آيا ما نيازمند بازنگري در تاريخ استفاده و استخراج بشر از فلزات هستيم؟
لنگرهاي کشتي هم کشف شد!
بر بلنديهاي تپه هاي اطراف محل کشتي، باستان شناسان چند جسم بزرگ حجيم سنگي يافتند که در بالاي هر کدام سوراخي بزرگ تعبيه شده بود. اين اجسام مثلثي شکل سنگي و نيمه صيقلي، شبيه به لنگرهاي کشتي هاي باستاني بودند که «دراگ» ناميده مي شدند. اينها در واقع ابزاري بودند که به علت وزن زياد به جاي وزنه يا لنگر به هنگام پهلو گرفتن کشتي به آب پرتاب مي شدند. چگونه و با چه نيرويي؟ دقيقاً نمي دانيم ولي حدس هايي در اين زمينه وجود دارد.
کشف شش وزنه يا لنگر کشتي، هر يک مجهز به سوراخي در بالاي آن، حدس باستان شناسان را به يقين تبديل کرد. اين وزنه ها در فواصل متفاوت، ظاهراً به هنگام پهلو گرفتن کشتي به آب پرتاب شده بودند.
اندازه کشتي نوح در کتاب مقدس ۳۰۰ ذراع ياد شده است. واحد ذراع در مصر قديم در زمان حضرت موسي(ع) برابر با ۵۲.۷ سانتي متر بوده است. با محاسبه اين رقم، عدد ۱۵۸.۴۶ متر بدست مي آيد.

طول کشتي مورد کاوش توسط دو تيم مختلف در دو زمان اندازه گيري شد. رقم بدست آمده دقيقاً ۱۵۸.۴۶ متر را نشان مي داد. اين محاسبات، محققان را در ادامه کاوشها مصمم تر کرد...
کتيبه اي که ادعاي دانشمندان را اثبات کرد
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
روايت است که حضرت نوح(ع) قبل از به زمين نشستن کشتي و فروکش کردن آب، پرنده اي را که بايد مانند کبوتر يا کلاغ بوده باشد به بيرون فرستاد تا مطمئن شود خشکي نزديک است يا نه. بار اول پرنده با خستگي به کشتي بازگشت و اين بدان معني بود که خشکي در آن نزديکيها وجود ندارد. بار دوم پرنده به کشتي باز نگشت و اين آزمايش نشان داد که عمل لنگر انداختن نزديک است. [در کتاب مقدس که گويا اين روايت از آن نقل شده، آمده است حضرت نوح(ع) ابتدا يک کلاغ را مي فرستد که از فرستادن کلاغ نتيجه اي نمي گيرد و بعد از آن کبوتري را مي فرستد- انصاف]

درست در دو کيلومتري شرق محلي که کشتي هم اکنون قرار دارد، دهکده اي وجود دارد که «کارگاکونماز» ناميده شده است. نام اين دهکده ترکي را چنين ترجمه کرده اند: «آن کلاغ نه توقف مي کند نه باز مي گردد.» [چارلز برليتز در کتاب "کشتي گمشده نوح" (ترجمه احمد اسلاملو) نام اين محل را "جايي که کلاغ نمي نشيند" ترجمه کرده است- انصاف]

محل کنوني کشتي در دل کوههاي آرارات از گذشته هاي دور، به منطقه هشت معروف شده و دره پايين منطقه، محله هشت نام گرفته است. چرا؟ [در کتاب "کشتي گمشده نوح" آمده نام اين منطقه به «تمانين» (Temanin) معروف است که به معني «هشت» است. شيخ صدوق در کتاب عيون الاخبار از امام رضا(ع) نقل کرده است که "نوح در همان محلي که کشتي به زمين نشست قريه اي بنا کرد و نام آن را قريه «ثمانين» (هشتاد) گذاشت." همانطور که مي بينيم بين کلمات «ثمانين» (هشتاد) و «تمانين» (هشت) از نظر شکل و معني شباهت زيادي وجود دارد- انصاف]

در نزديکي محل فرود کشتي در بالاي تپه، لوحه اي کشف شد که ادعاهاي باستان شناسان را به طرز زيبايي اثبات کرد. کتيبه اي که حداقل ۴۰۰۰ سال قدمت دارد. بر روي اين تابلوي سنگ آهکي، در سمت چپ، تصوير رشته کوههايي ديده مي شود که در کنار يک تپه و سپس يک کوه آتشفشان قرار دارد. در سمت راست، يک تصوير قايقي شکل با هشت نفر انسان کنده کاري شده است... در بالاي سنگ کتيبه، دو پرنده در حال پروازند. کشف اين کتيبه همگان را به شگفتي واداشت. [کتاب مقدس، سرنشينان کشتي نوح را هشت نفر ذکر کرده است. در روايات شيعه نيز تعداد هشت نفر و هشتاد نفر، هر دو نقل شده است- انصاف] در واقعيت موجود، کوه آرارات در سمت چپ، تپه اي در کنار آن و قله يک کوه آتشفشان در کنار تپه وجود دارد.

...در پايان به برخي نکات در تأييد تحقيقات اشاره مي کنيم:

۱- «کتاب مقدس» مي گويد که کشتي نوح در ناحيه کوههاي آرارات فرود آمده است.

۲- قرآن کتاب مقدس مسلمانان، مي گويد که کشتي نوح بر روي کوه «جودي» نشسته است. کوهي که در حال حاضر کشتي مورد نظر بر آن قرار دارد به ترکي «کودي» داغ يا همان کوه «جودي» نام دارد. [در منابع اسلامي آمده است که محل کوه جودي در منطقه موصل است. مثلاً در کتاب «الدر المنثور» از امام کاظم(ع) نقل شده که «جودي کوهي است در موصل». رجوع به نقشه جغرافيايي نشان مي دهد که نزديکترين محل معروف و شناخته شده در عصر ائمه به کوه آرارات، منطقه موصل در شمال عراق است- انصاف]

قضی الامر و استوت علی الجودی (سوره هود، آیه44)

و کار پایان یافت و کشتی بر کوه «جودی» پهلو گرفت. [

۳- آشور نصيربان دوم، پادشاه آشور (۸۵۹ – ۸۸۳ قبل از ميلاد) مدعي بود که کشتي نوح در محلي به نام نيسير پهلو گرفته است. در فاصله کمتر از ۵۰۰ ياردي محل کشتي، دهکده اي وجود دارد که اوزون گيلي نام دارد و پايين تر از آن بر روي نقشه هاي بسيار قديمي، محلي به نام نيسير يا نسير مشاهده مي شود.

۴- اسامي برخي اماکن در اطراف کوه آرارت نيز مي تواند با ماجراي طوفان و کشتي نوح مرتبط باشد؛ خود کوه آرارات در ميان ارمني ها به کوه «ماسيس» معروف است که به معني «مادر جهان» است، «نخجوان» به معني «محل فرود» است، «اچميادزين» به معني «فرودگاه» يا «کساني که فرود آمدند» است، «آرگوري» (Arghuri) نشان دهنده «پرورش درخت مو» است که مي تواند يادآور کاشت درخت مو توسط حضرت نوح(ع) پس از پايان طوفان، آنطور که در کتاب مقدس به آن اشاره شده باشد، دهکده اي نزديک به محل کشتي وجود دارد به نام «محشر» که مي تواند يادآور مجازات جهاني مردم دنيا باشد- انصاف (به نقل از "کشتي گمشده نوح" صفحه ۱۷۱)]
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هم اينک دولت ترکيه با اعزام گروههاي باستان شناس، کشتي را مورد حفاظت قرار داده و برخي از يافته هاي باستان شناسان براي حفاظت و مراقبت بيشتر، مورد توجه ويژه قرار گرفته اند. کشف چهار ستون فلزي فسيل شده که هرکدام ۱۲۰ سانتي متر طول دارند و از بخشهاي مهم در ساخت کشتي بوده اند، از جمله اين اشياء است که هم اکنون در تملک وزارت معادن و فلزات ترکيه قرار دارد.

در دل کوههاي آرارات در نزديکي مرزهاي ايران و ترکيه، جسم عظيم فسيل شده اي قرنهاست که آرميده و طوفان مهيب را پشت سرگذاشته است. کشتي بزرگ و مجهزي که يکي از پيامبران خدا را در رسالتش ياري داده است. اين فسيل غول پيکر، راز و رمزهاي بسياري در دل خود نهفته دارد. ماجراي آن قرنهاست که مورد توجه بوده و دهها سال کانون کاوش ها و کنجکاويها خواهد بود. تحقيقات هم چنان ادامه دارد.

ادعای یافته شدن کشتی نوح در ارتفاعات البرز

چندی پیش تیمي از باستان‌شناسان تگزاسي، مدعي شده‌اند كه بقايايي را در ارتفاع 13 هزار پايي كوه‌هاي البرز در شمال ايران پيدا كرده‌اند كه متعلق به كشتي نوح است.

به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب»، به نقل از سايت «Netscape»، «آرك بونما»، عضو مؤسسه جستجو و كشف آثار باستاني كتاب مقدس به شبكه «ABC» مي‌گويد: « اگر كشتي نوح نيست، پس چيست؟». تيم باستان‌شناسي، اين آثار را در كنار يك برآمدگي يافتند، اما در آغاز گمان نمي‌كردند كه كشتي نوح باشد. آنان هنوز هم متعجب و اميدوارند.

«رابرت كورنوك»، رئيس تيم به شبكه «ABC» گفت: ما چيزي را يافتيم كه قلب من را به تپش واداشت. در آغاز زياد مهم نبود، ولي وقتي نزديك شديم، تعجب كرديم؛ بسيار شبيه به چوب بود و از پايين، درست شبيه به عرشه يك كشتي مدرن بود». در كتاب مقدس مسيحيان هم آمده كه اين كشتي، در كوه‌هاي آرارات قرار دارد و نظريه‌پردازان مي‌گويند كه طول آن، هزاران مايل است.

تصاویر منتشره سایت بازتاب:
هرچند بسياري گفته‌اند، اگر اين كشتي پيدا شود، در كوه‌هاي آرارات در تركيه پيدا خواهد شد، اما اعضاي تيم مي‌گويند كه موقعيت اين كشتي در ايران، مطابق با شواهد جغرافيايي كتاب مقدس است. كشتي اندازه‌اي حدود يك هواپيماي كوچك را داشته و آثار كشف شده نيز به همان مقياس و اندازه هستند. يافته اين گروه، حدود 400 متر طول دارد و شامل صخره‌هايي است كه به طور مشخص از چوب سياه هستند، در حالي كه صخره‌هاي منطقه، كاملا قهوه‌اي است.

جالبتر آن‌كه بعضي بخش‌‌هاي چوب مانند اين صخره در اين هفته، مورد آزمايش قرار گرفتند و مشخص شد كه چوب‌هاي سنگواره هستند. در كتاب مقدس آمده است كه بدنه كشتي قيراندود شده كه ماده‌اي سياه است. در داخل بخشي از اين «صخره» نيز يك فسيل دريايي پيدا شد كه تنها متعلق به زير درياهاست.

اما چرا عده بسياري به دنبال كشتي نوح هستند؟ «بروس فيلر»، يك نويسنده مذهبي به «ABC» گفته است: اين ايده وجود دارد كه اگر بتوانيم ثابت كنيم، اين كشتي وجود داشته، آن‌گاه مي‌توانيم ثابت كنيم كه اين داستان واقعيت است و مهم‌تر از آن، مي‌توانيم اثبات كنيم كه خداوند هم وجود دارد».
طوفان نوح
حضرت نوح اولین پیامبر اوالو العزم الهی است که مدت رسالت او به تصریح قرآن مجید نهصد و پنجاه سال بوده است و در این مدت طولانی جز تعداد اندکی که گفته شده حدود چهل نفر مرد و چهل نفر زن بودند کسی به او ایمان نیاورده و همگی راه کفر و الحاد را در پیش گرفتندو او را بسیار آزار نمودند و حتی زن و یکی از فرزندان حضرت نوح نیز به او ایمان نیاورده بطوریکه حضرت نوح قوم خود را نفرین کرد و به خداوند چنین گفت:

‹‹ و قال نوح رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا ›› سوره نوح
پروردگارا احدی از کافرین را بر روی زمین باقی مگذار.
خداوند نیز به او وحی فرستاد که به دستور و الهام ما شروع به ساختن کشتی نما و درباره هیچ یک از این کفار شفاعت مکن که همه آنها غرق خواهند شد.

‹‹واضع الفلک باعینا و وحینا و لاتخاطبنی فی الذین ظلموا انهم مغرقون››
کافرین و قوم نوح چون بر او می گذشتند که مشغول ساختن کشتی است او را به استهزاء گرفته مسخره می کردند تا اینکه کار ساختن کشتی بپایان رسید.
این کشتی از سه طبقه تشکیل شده بود یک طبقه برای چهارپایان و یک طبقه برای پرندگان و مرغان و یک طبقه برای آدمیان و نشانه آغاز طوفان جوشیدن آب از محل تنور خانه حضرت نوح بود که در کوفه واقع شده بود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
‹‹فلما جاء امرنا و فارالتنور›› قرآن مجید
پس زمانی که امر ما رسید و تنور جوشید به نوح وحی شده که در کشتی سوار شده و مومنین نیز سوار شده و از هر حیوان و پرنده ای یک جفت در کشتی سوار کند.
‹‹ قلنا احمل فیها من کل زوج اثنین››؛ به نوح گفتیم سوار شود از هر زوج جفتی را در کشتی حمل کن و آب از آسمان بارید و از زمین جوشید و آنقدر از آسمان و از زمین آب جوشید بطوریکه کوهها را نیز در بر گرفت تا اینکه آسمان و زمین به امر خداوند از بارش و جوشش آب فرو گذاشته و کشتی نوح بر کوه جودی آرام گرفت و حضرت نوح و مؤمنین همراه او از کشتی بیرون آمده و در زمین منزل نمودند.

در هنگام طوفان که آب از آسمان و زمین همه جا را گرفته بود نوح فرزند خود را میان آب دید به او گفت ای فرزند بیا با ما سوار کشتی شو. او گفت: من به کوه پناه می برم تا مرا از آب حفظ کند . نوح گفت امروز هیچ نگهدارنده ای جز خداوند نیست و در این حال موجی آمد و فرزندش را غرق کرد.
نوح به خدا عرض کرد: پروردگارا این فرزند از اهل من است و وعدة تو نیز حق است زیرا خداوند وعده کرده بود که کفار را غرق و اهل نوح را نجات می دهد). خداوند فرمود: انه لیس من اهلک؛ او از اهل تو نیست بلکه او ‹‹عملٌ غیر صالح›› یعنی مجسمه ناصالحی است به تو موعظه می کنم که از نادانان نباش، و نوح از خداوند درخواست عفو کرد.
کتیبه یافت شده منتسب به حضرت نوح (ع)

پیامبر اسلام فرمود:« هنگامی که خداوند اراده کرد قوم حضرت نوح را هلاک کند، به نوح فرمان داد کشتی بزرگی بسازد. جبرئیل نیز با میخ‌هایی برای ساختن کشتی فرود آمد. در میان انبوه میخ‌ها پنج میخ ویژه بود که درخشش خاصی داشت و بر روی هر یک نام یکی از پنج نور مقدس محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین نقش بسته بود.


حضرت نوح هر کدام را بر می داشت، میخ همچون ستاره‌ای در تاریکی شب می درخشید. هنگامی که میخ پنجم را برداشت، پس از درخششی، اشکی از آن جاری شد.
نوح از جبرئیل پرسید:« این میخ و اشک چیست؟»
جبرئیل در پاسخ گفت:« این میخ حسین بن علی است.»
حضرت نوح نیز هر یک را در یک طرف از کشتی کوبید.

پیامبر فرمود:« در آیه « و حملنا علی ذات الواح و دسر » منظور از « الواح » چوب‌های کشتی و منظور از « دسر » ما هستیم. اگر ما نبودیم کشتی حرکت نمی کرد.»
منابع:
بحار الانوار، ج 26، ص 322، حدیث 14- امان الاخطار، ص 107 و 108

گزارش‌ باستان‌شناسي‌ شوروي‌ دربارة‌ كشتي‌ نوح
بر اثر اين‌ اكتشاف‌، ادارة‌ كلّ باستان‌ شناسي‌ شوروي‌ براي‌ تحقيق‌ از چگونگي‌ اين‌ لوح‌ و خواندن‌ آن‌، هيئتي‌ مركّب‌ از هفت‌ نفر از مهمترين‌ باستان‌ شناسان‌ و اساتيد خط‌ شناس‌ و زبان‌ دان‌ روسي‌ و چيني‌ را مأمور تحقيق‌ و بررسي‌ نموده‌ كه‌ نام‌ آنها بدين‌ گونه‌ است‌:

1 ـ پرفسور سولي‌ نوف‌، استاد زبان‌هاي‌ قديمي‌ و باستاني‌ در دانشكدة‌ مسكو.

2 ـ ايفاهان‌ خينو، دانشمند و استاد زبان‌شناس‌ در دانشكدة‌ لولوهان‌ چين‌.

3 ـ ميشانن‌ لوفارنك‌، مدير كلّ آثار باستاني‌ شوروي‌.

4 ـ تانمول‌ گورف‌، استاد لغات‌ در دانشكده‌ كيفزو.

5 ـ پرفسور دي‌ راكن‌ استاد باستان‌ شناس‌ در آكادمي‌ علوم‌ لنين‌.

6 ـ ايم‌ احمد كولا، مدير تحقيقات‌ و اكتشافات‌ عمومي‌ شوروي‌.

7 ـ ميچر كولتوف‌، رئيس‌ دانشكدة‌ استالين‌.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين‌ هيئت‌ پس‌ از 8 ماه‌ تحقيق‌ و مطالعه‌ و مقايسة‌ حروف‌ آن‌ با نمونة‌ سائر خطوط‌ و كلمات‌ قديم‌ متّفقاً گزارش‌ زير را در اختيار باستان‌ شناسي‌ شوروي‌ گذاشت‌:

1 ـ اين‌ لوح‌ مخطوط‌ چوبي‌ از جنس‌ همان‌ پاره‌ تخته‌هاي‌ مربوط‌ به‌ كاوش‌هاي‌ قبلي‌، و كُلاًّ متعلّق‌ به‌ كشتي‌ نوح‌ بوده‌ است‌؛ منتهي‌ لوح‌ مزبور مثل‌ سائر تخته‌ها آنقدرها پوسيده‌ نشده‌، و طوري‌ سالم‌ مانده‌ كه‌ خواندن‌ خطهاي‌ آن‌ به‌ آساني‌ امكان‌ پذير مي‌باشد.
2 ـ حروف‌ و كلمات‌ اين‌ عبارات‌ به‌ لغت‌ ساماني‌ يا سامي‌ است‌ كه‌ در حقيقت‌ اُمّ اللغات‌ (ريشة‌ لغات‌) و به‌ سام‌ بن‌ نوح‌ منسوب‌ مي‌باشد
3 ـ معناي‌ اين‌ حروف‌ و كلمات‌ بدين‌ شرح‌ است‌:
توسّل‌ حضرت‌ نوح‌ به‌ پنج‌ تن‌ عليهم‌ السّلام‌ و أسامي‌ آنها بر كشتي‌
«اي‌ خداي‌ من‌! و اي‌ ياور من‌!
به‌ رحمت‌ و كرمت‌ مرا ياري‌ نما!
و به‌ پاس‌ خاطر اين‌ نفوس‌ مقدّسه‌:
مُحمّد
إيليا (عليّ)
شَبَر (حَسَن‌)
شُبَيْر (حُسَين‌)
فاطِمَه
آنان‌ كه‌ همه‌ بزرگان‌ و گرامي‌اند
جهان‌ به‌ بركت‌ آنها برپاست‌.
به‌ احترام‌ نام‌ آنها مرا ياري‌ كن‌!
تنها توئي‌ كه‌ ميتواني‌ مرا به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كني‌!»
بعداً دانشمند انگليسي‌: اين‌ ايف‌ ماكس‌، استاد زبان‌هاي‌ باستاني‌ در دانشگاه‌ منچستر، ترجمة‌ روسي‌ اين‌ كلمات‌ را به‌ زبان‌ انگليسي‌ برگردانيد، و عيناً در اين‌ مجلّه‌ها و روزنامه‌ها نقل‌ و منتشر گرديده‌ است‌:
1 ـ مجلّة‌ هفتگي‌ «ويكلي‌ ميرر» لندن‌، شمارة‌ مربوط‌ به‌ 28 دسامبر 1953 م‌.
2 ـ مجلّة‌ «استار انگليسي‌» لندن‌، مربوط‌ به‌ كانون‌ دوّم‌ 1954 م‌.
3 ـ روزنامة‌ «سن‌ لايت‌» منتشره‌ از منچستر، شمارة‌ مربوط‌ به‌ كانون‌ دوّم‌ 1954 م‌.
4 ـ روزنامة‌ «ويكلي‌ ميرر» تاريخ‌ يكم‌ شباط‌ 1954 م‌.
5 ـ روزنامة‌ «الهدي‌» قاهره‌ مصر، تاريخ‌ 30 مارس‌ 1953 م‌.
سپس‌ دانشمند و محدّث‌ عاليمقام‌ پاكستاني‌ حكيم‌ سيّد محمود گيلاني‌ كه‌ يك‌ موقع‌ مدير روزنامة‌ «أهل‌ الحَديث‌» پاكستان‌ (و نخست‌ از اهل‌ تسنّن‌ بوده‌ و بعداً از روي‌ تحقيق‌ به‌ آئين‌ تشيّع‌ گرائيده‌) آن‌ گزارش‌ را به‌ زبان‌ اُرْدو در كتابي‌ به‌ نام‌ «إيليا مركز نجات‌ اديان‌ العالم‌» ترجمه‌ و نقل‌ كرده‌ است‌.
آنگاه‌ مجلّة‌ «بذره‌» نجف‌ در شماره‌هاي‌ شوّال‌ و ذوالقعدة‌ 1385، سال‌ اوّل‌، صفحه‌ 78 إلي‌ 81 زير عنوان‌: نامهاي‌ مباركي‌ كه‌ حضرت‌ نوح‌ بدان‌ توسّل‌ جست‌، از اردو به‌ عربي‌ ترجمه‌ و نقل‌ كرده‌ است‌.
لازم به تذکر است که لوح بدست آمده هم اکنون در موزه واتیکان در "رم" قرار دارد.
بر گرفته از /shalamshoorba.blogfa.com
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابوالهول
ابوالهول غول افسانه‌های مصر باستان و اسطوره اُدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بالهای عقاب و دارای کله‌ای شبیه سر زنان می‌‌باشد. این موجود افسانه‌ای کسانی را که موفق به حل معمّای او نمی‌شدند می‌‌کشت. اسرارآمیز بودن ابوالهول احتمالأ در ارتباط با تعهد و ادای سوگند هنرمندان و خالقین اساطیر می‌‌باشد که بر اساس آن موظف به حفظ اسرار و رموز عقاید و اندیشه‌های فرهنگی و عرفانی آثار خود بوده اند. این موجود افسانه‌ای بیش از هر پدیده دیگری در ادبیات و فرهنگ،اقتدار اسطوره‌ای خود را تثبیت نموده و به نماد اعلی و عمیق علم و دانائی و هم به نمودی از هلاک و نیستی شهرت یافته است. بسیاری از هنرپیشه گان زن سینمای قرن بیستم که اسرارآمیز، شهوانی، حیله گر و مرموز بوده‌اند با ابوالهول مصری واقع در«جیزه» تشبیه شده اند.

ابوالهول (یا اسفنکس از کلمه لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس می‌باشد) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و به تقلید آنان هنرمندان یونانی به کرات مجسم ساخته اند. ابوالهول نام حیوان موهومی است که در مصر و یونان باستانی به هیاکل مختلف مجسم می‌‌کردند. در مصر اسفنکس را به شکل شیری نقش می‌‌کردند که سر او به صورت سر دختری بود. محتملأ این هیاکل را به قصد تعظیم و تکریم نیت که به زعم مصری ها الهه حکمت و دانش بود برپا می‌‌کردند. در خرابه‌های بلاد باستانی مصر اسفنکس های بسیار مشاهده می‌‌شود که از یک پارچه سنگ ساخته شده و از همه بزرگتر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه این هیکل در زیر ریگها مدفون و پوشیده است و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده می‌‌شود.
تنديس ابوالهول (مجسمه مرگ) که در فاصله ۴۰۰ متری از اهرام سه گانه و شمال معبد دره ای خفرع قرار دارد، بنام پاسدار و نگهبان اهرام نيز ناميده شده است. سر این مجسمه شبيه سر انسان، اما اندامش مانند اندام شيري است كه بر زمين نشسته و پنجه هايش را جلو گذاشته است.
سر و قسمت جلوی مجسمه ابوالهول از تخته سنگی يکپارچه وطبيعی به طول ۵۷ متر، عرض ۶ متر و بلندای آن نيز ۱۸.۶متر است، تراشيده شده؛ پهنای چهره حدود ۴ متر و پاها و ساير قسمتهای بدن را با سـنگ چيــن و آجــر تکميل کرده اند. چهره اين تنديس، احتمالاً صورت خفرع، فرزند و جانشين خوفو و بدن آن، هيکـل شير می باشد. بسياری معتقدند که ابوالهول چيـزه، مظـهر خدای خـورشـيد (رع – هراخت) است و حتی ممکن است در زمان واحد، مظهر خدا و فرعون بوده است.
اين هيولاي سنگين كه در صحراي مصر و در هشت كيلومتري قاهره، روبه روي اهرام سه گانه قرار دارد، سر ابوالهول با دقت و ظرافت خاصي تراشيده شده، اما اندام آن ناهموار و خشن است. در ميان پنجه هاي ابوالهول معبد كوچكي ساخته شده است. در اين اتاق كوچك، كتيبه هايي يافت مي شود كه متعلق به دو تن از پادشاهان قديم مصر است. روي آنها نوشته شده كه ابوالهول نشان دهنده يكي از تصويرهاي الهه آفتاب ها، «رماخسيس» است. همچنين هدف از قرار دادن اين هيولاي بزرگ، پاسداري از گورستان اطراف اهرام سه گانه از شر شيطان است.
در كتاب هاي باستاني مصر، واژه ابوالهول به معناي «سرور» آمده است. مردمان قديم معتقد بودند كه «سرور» هوش و چابكي و نيروي انواع حيوانات را دارد. آنها همچنين اعتقاد داشتند كه او اين نيروها را به وسيله در سر كردن پوست حيوانات يا بر سر نهادن سر آنها، به دست مي آورد. به همين جهت مصريان از سروران خود مجسمه هايي مي ساختند كه نيمي از آنها شبيه انسان و نيمي ديگر شبيه به حيوان بود.
علاوه بر مجسمه بزرگ ابوالهول كه در جيزه واقع است، مجسمه هاي كوچك بسيار ديگري شبيه به ابوالهول، در جاهاي ديگر مصر ديده مي شود، با اين تفاوت كه سر هر كدام از اين مجسمه ها به شكل سر يكي از پادشاهان مصر ساخته شده است. انديشه ساختن اين نوع مجسمه ها از مصر به تمدن هاي ديگر، مانند تمدن آشوري و يوناني نيز رخنه كرده، مجسمه ها در اين مكان ها معمولاً بال داشتند.در تمدن آشور بيشتر پيكره ها را به شكل مردها مي ساختند ولي در يونان، پيكر تراشان سر مجسمه ها را به شكل زن در مي آوردند.
جسمه ابوالهول، کهنترين و بزرگترين تنديس دنيای باستان است که عليرغم صدمه های فراوانی که در دوران استيلای اعراب به آن وارد شده و باعث از بين رفتن بخشی از چهره آن گرديده است، باابهت ترين مظهر سلطنتی فراعنه به حساب می آيد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابوالهول رو به سمت شرق دارد و در ميان پنجه های آن نيز معبد کوچکی ساخته شده است. سنگهای بکار رفته در معبد، غالباً از تراش تخته سنگ طبيعی که پيکره ابوالهول را تشکيل می دهد، بدست آمده و وزن برخی از آنها به بيش از ۲۰۰ تن می رسد.
در دوره پادشاهی ميانه و جديد، تعداد زيادی ابوالهول در اندازه های مختلف از مصر باستان بدست آمده است. شايد بتوان ابوالهولی که سر آن شبيه رامسس دوم، فرعون سلسله نوزدهم ساخته شده است را آخرين آنها دانست که در مصر تراشيده گرديده است. بيشـتر ابــوالهـول ها را مشابه فرعون وقت می تراشيده اند.
معماي‌ چهره‌ ابوالهول‌
شخصي‌ كه‌ چهره‌اش‌ به‌ عنوان‌ الگو براي‌مجسمه‌ غول‌آساي‌ ابوالهول‌ كه‌ از ۴۶۰۰سال‌پيش‌ نگهبان‌ اهرام‌ ثلاثه‌ مصر است‌، مورد استفاده‌قرار گرفته‌، هنوز مانند يك‌ معماست‌.
ماهنامه‌ فرانسوي‌ (علم‌ و زندگي‌) در شماره‌مارس‌ ۲۰۰۵ يك‌ نظريه‌ جديد حاصل‌فعاليت‌هاي‌ واسيلي‌ دو بروف‌، مصر شناس‌ مشهورمطرح‌ كرد. با اين‌ كه‌ از حدود يك‌ قرن‌ پيش‌تاكنون‌ اغلب‌ باستان‌ شناسان‌ عقيده‌ دارند صورت‌ابوالهول‌ از چهره‌ فرعون‌ خفرن‌ پسر خئوپس‌ الگوبرداري‌ شده‌، با اين‌ حال‌ واسيلي‌ دو بروف‌ تاييدمي‌كند، اين‌ چهره‌ خود فرعون‌ خئوپس‌ است‌.فرعون‌ خئوپس‌، مشهورترين‌ فرعون‌ سلسله‌فراعنه‌ باستان‌ قديم‌ بين‌ سال‌هاي‌۲۷۰۰ تا ۲۲۰۰ قبل‌ از ميلاد و از سلسله‌ سوم‌ تا ششم‌ فراعنه‌باستان‌ قديم‌ بوده‌، با اين‌ حال‌ اين‌ مجسمه‌ غول‌آسا كه‌ به‌ افتخار او ساخته‌ شده‌ بود را هرگز نديد،زيرا قبل‌ از خلق‌ آن‌ درگذشت‌. واسيلي‌ دو بروف‌،محقق‌ انستيتوي‌ فرانسوي‌ باستان‌شناسي‌ شرقي‌قاهره‌ براي‌ اين‌ فرضيه‌ خود نشانه‌هاي‌ زياد رامطرح‌ كرده‌ است‌ البته‌ هنوز ابهام‌هاي‌ ديگري‌ نيزدر خصوص‌ مجسمه‌ ابوالهول‌ وجود دارد.
ابوالهول در یونان باستان
يونانيان باستان عقيده داشتن موجوداتی اساطيری به نام((ابوالهول)) در جاده ها و راه ها کمين ميکنن و مسافران رو می ازارن،ابولهول ها موجودات غول پيکری بودن،ترکيبی از انسان و شير،چيزی شبيه ابوالهول مصر،که در جاده ها می ايستادن و راه مسافران رو ميبستن،اونها از مسافران يک سوال میپرسيدن،اگر جواب درست ميدادن اجازه عبور ميافتن وگرنه ابولهول ها اونها رو از هم ميدريدن.(( ادیپوس شهريار)) در نمايشنامه ((سوفوکل)) با پاسخ دادن به سوال يک ابوالهول،شهری رو از مصيبت نجات ميده و به پادشاهی ميرسه.شکل گيری چنين اسطوره زيبايی در سه هزار سال پيش تنها يک دليل ميتونه داشته باشه!.يونانيان دانايی رو تنها راه زيستن يا حتی شهرياری ميدونستن.وقتی افلاطون در ارمان شهر خيالیش به اين نتيجه ميرسه که فيلسوفان بايد حکومت رو به دست بگيرن،چندان حرف عجيبی نميزنه.دانايی،يگانه راه عبور از جاده هاست.مسافر خاک الود با ترس و لرز میپرسه:اگاهی به چه قيمتی؟!و ابولهول با خونسردی جواب ميده:به قيمت زندگیت!
اما اگاهی چيزی دست نيافتنی هست.پاسخ دادن به سوالهای ابولهول کار چندان اسانی نيست و حتی غير ممکن هست.ابولهول با پنجه غول پيکرش راه رو بر تو ميبنده و از تو میپرسه:اگر يک مرد بگويد من دروغ ميگويم،ايا باز هم دروغ ميگويد؟! ..پاسخ مثبت يا منفی به اين سوال بی فايده است.اگر ابولهول چنين سوالی از شما پرسيد بهتر هست سکوت کنيد و خودتون رو برای مرگ اماده کنيد!
معماهای بی جواب ابولهول ها به sorties مشهورن.كلمه soros در زبان يونانی به معنای ((خرمن)) هست چرا كه معمای خرمن،لاينحل ترين سوال ابولهول ها به حساب میاد:
ابولهول:ايا يك دانه گندم ميتواند به تنهايی خرمنی بسازد؟!دو دانه گندم چطور؟!سه دانه گندم؟
ابولهول اين سوالهای سلسله وار رو از تو ميپرسه و پاسخ تو به هر كدوم از اونها يك نه قاطع خواهد بود.احتمالا يك شبانه روزی ميگذره و تو وقتی به خودت میای كه اون ميپرسه:ايا ده هزار دانه گندم خرمنی تشكيل ميدهد؟!اون وقت هست كه تو بازی رو باختی بی اون كه مرز تبديل دانه به خرمن رو دونسته باشي.
فرض كنيد كه در اخرين لحظه جرات ميکنی و به ابولهول ميگی بله ،ده هزار گندم يك خرمن است.در اين صورت ابولهول سوالاتش رو اينگونه پی ميگيره:اگر ده هزار دانه گندم خرمنی بسازد،پس نه هزار و نهصد و نود و نه گندم هم خرمنی ميسازد......اون اعداد رو يكی يكی پايين مياد تا به صفر برسه و اون وقت هست كه تو ميتونی اون اعداد رو شمارش معكوس زندگیت به حساب بياری!معماهای ابولهول به تو نشون ميدن ساده ترين مفاهيمی كه فكر ميكنی به اونها اگاهی داري،در واقع تاريك ترين نقاط فكر تو هستن.همه ما ادعا ميكنيم تفاوت يك دانه گندم و خرمن رو ميدانيم اما ابولهول ها به ما ثابت ميكنن كه ما هيچ نميدانيم

ابوالهول
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ابوالهول غول افسانه‌های مصر باستان و اسطوره اُدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بالهای عقاب و دارای کله‌ای شبیه سر زنان است. این موجود افسانه‌ای کسانی را که موفق به‌حل معمّای او نمی‌شدند می‌کشت و در نظر مصریان باستان مظهر آفتاب محسوب می‌شد، ابوالهول بزرگ که در مصر قرار دارد از صخره‌ای تراشیده شده است و ۱۷ متر ارتفاع و ۳۹ متر طول دارد.

رمز ابوالهول
اسرارآمیز بودن ابوالهول احتمالأ در ارتباط با تعهد و ادای سوگند هنرمندان و خالقین اساطیر است که بر اساس آن موظف به‌حفظ اسرار و رموز عقاید و اندیشه‌های فرهنگی و عرفانی آثار خود بوده‌اند. این موجود افسانه‌ای بیش از هر پدیده دیگری در ادبیات و فرهنگ، اقتدار اسطوره‌ای خود را تثبیت نموده و به‌نماد اعلی و عمیق علم و دانائی و هم به‌نمودی از هلاک و نیستی شهرت یافته‌است. بسیاری از هنرپیشگان زن سینمای قرن بیستم که اسرارآمیز، شهوانی، حیله‌گر و مرموز بوده‌اند با ابوالهول مصری واقع درجیزه تشبیه شده‌اند.

وجه تسمیه
ابوالهول (یا اسفنکس از کلمه لاتینی اسفینکس و یونانی اسفیگس می‌باشد) هیکل عظیم اساطیری که هنرمندان مصری و به‌تقلید آنان هنرمندان یونانی به‌کرات مجسم ساخته‌اند. ابوالهول نام حیوان موهومی است که در مصر و یونان باستانی به‌هیاکل مختلف مجسم می‌کردند. در مصر اسفنکس را به‌شکل شیری نقش می‌کردند که سر او به‌صورت سر دختری بود. محتملأ این هیاکل را به‌قصد تعظیم و تکریم نیت که به زعم مصری‌ها الهه حکمت و دانش بود برپا می‌کردند. در خرابه‌های بلاد باستانی مصر اسفنکس‌های بسیار مشاهده می‌شود که از یک‌پارچه سنگ ساخته شده و از همه بزرگ‌تر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه این هیکل در زیر ریگ‌ها مدفون و پوشیده‌است و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده می‌شود که بیست و هشت متر ارتفاع دارد
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیگورات چغازنبیل
در میان معابد و بناهای دنیای باستان، زیگورات‌ها(یا زیقورات‌ها) یکی از شگفت‌انگیزترین آثار برجای مانده هستند که در منطقه میان‌رودان یا بین‌النهرین و همچنین در داخل ایران امروزی قرار گرفته اند.
عظمت این ساختمان ها و ساختار معماری آنها، همیشه برای انسان امروزی عجیب و رمزآلود بوده است. [[photow02]] فلسفه پیدایش زیگورات‌ها ریشه واژه زیگورات به واژه‌ی "زیقوره" در زبان آکدی(Akkadi)، یکی از زبان‌های بین‌النهرینی باز می‌گردد و به معنای بلند و برافراشته ساختن است. زیگورات‌ها، ساختمان‌ها و معابد پلکانی شکلی هستند که مانند هرم، هر طبقه‌ی بالایی نسبت به طبقه پایین‌تر از خود مساحت کمتری دارد.
بر روی وجوه این هرم‌های بزرگ، پله‌هایی برای رسیدن به آخرین طبقه وجود دارد. در آخرین طبقه بعضی از زیگورات‌ها، ساختمان مکعب شکلی وجود داشته که احتمالن محل برگزاری نیایش بوده است. حدس و گمان های مختلفی در مورد فلسفه وجودی این معابد عظیم وجود دارد. رایج‌ترین تصور در مورد زیگورات آن است که این معابد در حقیقت پلکانی بزرگ برای رسیدن به خدا یا خدایان مورد پرستش مردمان آن شهر بوده‌اند.
پله‌ای در ابعاد غیر قابل تصور که از یک‌سو انسان از آن بالا می رفته و از سوی دیگر خدا از آن پایین می آمده تا در آخرین طبقه و آنجایی که معبد قرار داشته انسان و خدا یکدیگر را ملاقت کند. با این حال زیگورات محلی برای نیایش‌های عمومی نبوده بلکه خانه‌ای برای خدایان بوده است و معمولن افرادی خاص مانند کاهن‌ها یا پادشاه می توانستند از آن صعود کنند. زیگورات‌ها ساختمان‌های توپر آجری و خشتی هستند و درون خالی نیستند بلکه هر طبقه تا پایین و روی زمین ادامه دارد.
در شهرهای میان‌رودان، زیگورات بزرگترین و مشخص‌ترین ساختمان آن شهر بوده است. ارتفاع بعضی از این ساختمان‌ها به بیش از چهل متر نیز می رسیده است. معمولن این معابد در میان سایر معابد و ساختمان‌های مقدس دیگر ساخته می شدند و یک مجموعه به هم پیوسته را تشکیل می دادند. [[photow01]] دلتنگی‌های قومی برای کوه‌های شرق حدسیات دیگری نیز در مورد زیگورات مطرح است. برخی بر این باورند که ساختن این کوه‌های عظیم خشتی در دشت‌های جنوبی ایران و منطقه میان رودهای دجله و فرات، که منطقه‌ای است بدون پستی و بلندی، یادآور کوه‌های سر به فلک کشیده فلات ایران است.
شاید سازندگان زیگورات‌ها، دلتنگی و یا خاطره قومی خود را از کوه‌های مقدس داخل فلات ایران که می توانسته خاستگاه و سرزمین اصلی آنان باشد، با ساختن این قله‌های بلند آجری نشان داده‌اند. هر چه که هست، زیگورات نشان دهنده محترم و مقدس بودن ارتفاع و بلندی در ذهن سازندگان آن است. نخستین نمونه‌های شناخته زیگورات را مربوط به پنج هزار سال پیش می دانند. یکی از قدیمی‌ترین زیگورات‌های کشف شده، زیگورات شهر "اور" (Ur) در عراق امروزی است.
و حتمن می دانید که شهر اور با توجه به روایات کتاب مقدس یا تورات، به احتمال، زادگاه حضرت ابراهیم بوده است. قدمت زیگورات شهر اور(Ur) را در حدود چهار هزار و صد سال برآورد می کنند. بابل، پیوند زمین و بهشت اما شاید یکی از مشهورترین زیگورات‌های تاریخ، همان برج بابل(Babylon) باشد. البته صد در صد مشخص نیست که برج افسانه‌ای بابل با زیگورات اِتمنانکی(Etemenanki) شهر بابل باستان که هم اکنون بخش هایی از آن باقی مانده، انطباق داشته باشد. کلمه اتمنانکی(Etemenanki) به معنای پیوند زمین با آسمان و یا بهشت است.
همان طور که در افسانه ها آمده، برج بابل نیز به قصد رسیدن و دست یافتن به آسمانها و بهشت ساخته شد. از این معبد هفت طبقه، ویرانه‌های اندکی بر جای مانده است. در حدود سی زیگورات در منطقه میان‌رودان و فلات ایران شناسایی شده است. از این میان برخی را با قطعیت زیگورات می دانند و برخی دیگر را از روی متون ادبی، مذهبی و تاریخی بر جای مانده به حدس و گمان شناسایی می کنند. زیگورات‌های ایران از این میان، بین چهار تا پنج زیگورات در داخل ایران قرار دارد: زیگورات سیلک کاشان(Sialk)، زیگورات چغازنبیل(Chogha Zanbil)، و زیگورات‌های ده نو و جیرفت.
قدمت گذاری زیگورات سیلک کاشان با اختلاف نظرهای فراوانی روبه‌روست. عده ای از باستان‌شناسان از جمله دکتر صادق ملک شهمیرزادی آن را مربوط به ۴۵٠٠ تا ۴٩٠٠ سال پیش می دانند و عده ای دیگر آن را حداکثر به هزاره اول پیش از میلاد نسبت می دهند. زیگورات چغازنبیل در خوزستان ایران، بزرگترین معبد برجای مانده از این‌گونه است. به تازگی در نزدیکی چغازنبیل، در محوطه‌های هفت تپه و ده نو، تپه‌های دیگری کشف شده‌اند که احتمال می رود زیگورات‌های دیگری باشند. معابد پلکانی شکلی که به آنها زیقورات یا زیگورات می گفتند، یکی از مهم‌ترین بناهای دوران باستان در میان‌رودان و فلات ایران بوده است که همچنان تلاش برای شناخت دقیق‌تر و تاثیرشان بر دوره‌های بعدی در جریان است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
معبد چغازنبیل
چُغازَنبیل نیایشگاهی است باستانی که در زمان ایلامیها ساخته شده است. چغازنبیل بخش باقی مانده از شهر دوراونتاش است.

این نیایشگاه توسط اونتاش گال (پیرامون 1250 پ.م.)، پادشاه بزرگ ایلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، نگهبان شهر شوش، ساخته شده است.
مکان جغرافیایی چغازنبیل در 45 کیلومتری جنوب شهر شوش در نزدیکی منطقه باستانی هفت تپه می باشد . ( در محور اصلی شوش به اهواز ) بلندی آغازین آن 52 متر و 5 طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن 25 متر و تنها 2 طبقه و نیم از آن باقی مانده است. چغازنبیل واژه‌ای محلی به معنای زنبیل واژگون است و نام باستانی این بنا بشمار نمی‌آید.
همچنین زیگورات در زبان عیلامی به معنای نیایشگاه است. این مکان نزد باستانشناسان به دور اونتاش معروف است که به معنای شهر اونتاش است. اونتاش گال پادشاه عیلامی است که دستور ساخت این شهر مذهبی را داده است. بنای چغازنبیل در میانه این شهر واقع شده است و مرتفع‌ترین بخش آن است. بلندی آغازین این بنا 52 متر در قالب 5 طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن 25 متر و تنها 2 طبقه و نیم از آن باقی مانده است. مسیر دستیابی به چغازنبیل از طریق جاده اهواز به شوش است اما مکان آن دقیقاً بین شوشتر و شوش در کناره رود دز قرار دارد و این خود حکایت از این دارد که در زمان ایجاد زیگورات شهرهای شوش و شوشتر هر دو وجود داشته اند.
این نیایشگاه توسط اونتاش ناپیریش (حدود 1250 پ.م.)، پادشاه بزرگ عیلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، الهه نگهبان شهر شوش، ساخته شده است. و در حمله سپاه خونریز آشور بانیپال به همراه تمدن عیلامی ویران گردید. قرنهای متمادی این بنا در زیر خاک به شکل زنبیلی واژگون مدفون بود تا اینکه به دست رومن گیرشمن فرانسوی در زمان پهلوی دوم از آن خاکبرداری گردید. گرچه خاکبرداری از این بنای محدب متقارن واقع شده در دل دشت صاف موجب تکمیل دانش دنیا نسبت به پیشینه باستانی ایرانیان گردید اما پس از گذشت حدود 50 سال از این کشف، دست عوامل فرساینده طبیعی و بی دفاع گذاشتن این بما در برابر آنها آسیبهای فراوانی را به این بنای خشتی - گلی وارد کرده و خصوصا باقیمانده طبقات بالایی را نیز دچار فرسایش شدید کرده است.
در حین خاکبرداری از محل دو عدد آجر که مطالبی را به خط ایلامی در آن نقل شده بود کشف شد . قاعده زیگورات مربع است و بلندی آن در اصل 50 متر بوده است و آخرین طبقه آن به خدای ایشوشینک تعلق داشته است .
سر درهای مجلل و راه پله های متعددکه منتهی به طبقات فوقانی معبد می شود .جالب ترین شیء بدست آمده از حفریات اخیر چغازنبیل ,مجسمه گاو لعابداری است که در کمال ظرافت و مهارت ساخته شده است که برروی آن کتیبه ای به خط ایلامی در چند ردیف نوشته شده است . اکنون این مجسمه در موزه ایران باستان نگهداری می شود.
چغازنبیل جزوه معدود بناهای ایرانی است که در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو ثبت شده است.ضمنا در بعضی از کتب تاریخی نام قدیمی شوش (چغازنبیل)نامیده شده است.
رصدخانه مجاور زیگورات چغازنبيل
 
بالا