بشنو از ني چون حكايت ميكند...

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
اونـــــــــی که با ما راه نیومــــــــد برای دیگـــــــــران ...
دویــــــــد ..






 

mona f

اخراجی موقت
آدم دلتـــنگ ؛

حرف حالی اش نمی شود ....

لطفاً برایش فلسفه نبافید ... !!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
لحظه رفتنیست وخاطره ماندنی...

تمام ادبیات عشق رابه یک نگاه میفروختم...

اگرلحظه ماندنی بودوخاطره رفتنی...

 

mona f

اخراجی موقت
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛

محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
تقدیم به تو ای خیال من
ای آسمان قلبم و ای سرچشمه ی الهام من
تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم
تقدیم به تو که یادت از فکر من، عشقت در قلب من ،
و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگار و
عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست
بنابراین:
هر که می خواهد من و تو ما نشویم مرگش باد و خانه اش ویران.
ای عشق من ، ای عزیزترینم:
چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب شد که دنیای من شدی .
پس:
برای من بمان و بدان که هیچ چیز با ارزشتر از عشق نیست
و بزرگترین ویژگی عشق بخشایش است.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
لم داده ام روی کاناپه.... بی اعتنا به اخبار ایران و جهان یه تو فکر می کنم
 

mona f

اخراجی موقت
به تو گفتم که اگر با من از عشق گویی

از دل خون شقایق گویی


اگر از آبی احساس نیستیم که در آن غرق شویم

اگر از عشق بهاریند عطر گل سرخ که در آن مست و دیوانه شویم


اگر از عشق نیستیم و گل و صحرا گویی


من به تو خواهم گفت

که نشان ابدی بودن عشق

در نگاه من و توست

تا که شاید روزی برسد که نگوید سهراب :

" چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید............."
 

mona f

اخراجی موقت
قانون عشق


عشق با یک نگاه آغاز میشود

با یک لبخند بالا میرود

با یک بوسه اوج میگیرد

با یک قطره اشک پایان می یابد

پس
عاشق مشو .
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
دل ما حرف حساب حالیش نبود!
جمع وضرب‌ ، حساب کتاب حالیش نبود!
تو یه چشم به هم زدن گر می گرفت ،
عاشق بی رنج و عذاب حالیش نبود!
دنبال سراب چشمات می دوید !
نرسیدن به سراب حالیش نبود!
حرفای خودشُ رک و راست می زد ،
حرف زدن پشت نقاب حالیش نبود!
توی خواب زندگی می کرد همیشه ،
الکی بودن خواب حالیش نبود !
من می ترسوندمش از آخر کار،
اما ترس و اضطراب حالیش نبود!
حالا هی بهش می گم :((دیدی نموند)) ؟
دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود؟
اما دل تو سینه مرده، ساکته
اون از اولم جواب ، حالیش نبود
 

mona f

اخراجی موقت
میگن هیچ عشقی تو دنیا
مثل عشق اولی نیست
میگذره یه عمری اما
از خیالت رفتنی نیست
داغ عشق هیچکی مثل
اون که پس میزنتت نیست
چه بده تنهاشی وقتی
هیچ کسی هم قدمت نیست

چقده سخت بدونی
اون که میخوایش نمیمونه
که دلش یه جای دیگس و
همه وجودش مال اونه
چه بده برای اونکه
جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم
بگه میخوام که نباشی
 

mona f

اخراجی موقت
مقدار قابل ملاحظه ای از وقت خود را با کسانی بگذرانید


که


در زندگی برای شما بیشترین اهمیت را دارند

و

نگذارید که در طول این مدت کسی مزاحمتان شود
 

mona f

اخراجی موقت
می خواهم برای خاطره ها٬

خاطره ای خوش باشم ...

و برای تنهایی

کابوسی هولناک ...

می خواهم برای آسمان شبی باشم پر از ستاره

و برای خدا صبری پر از سکوت ...

می خواهم همدمی برای نوشته هایم باشم

و غریبه ای آشنا برای تو ...

همیشه اصل بر این بوده است

دل در برابر دل ...

 

mona f

اخراجی موقت
قشنگترین غزلم را برای شب چشمان تو گفتم تو نیز قشنگترین لبخندت را برای لحظه دیدار نگه دار
 

mona f

اخراجی موقت
كسی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت

میان دو دیدار قسمت كنیم.

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.

بیا زودتر چیزها را ببینیم.

ببین، عقربك‌های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می‌كنند.

بیا آب شو مثل یك واژه در سطر خاموشی‌ام.

بیا ذوب كن در كف دست من جرم نورانی عشق را.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
لیلای من , نفسم , تکیه گاه من
این سرنوشت مال من و توست آخرش...



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه در سختی ها به خودم میگفتم : " این نیز بگذرد .."

هنوز هم میگویم ...

اما حال میدانم آنچه میگذرد عمرِ من است ، نه سختی ها !...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط گآهـﮯ ..حرف ِ تو ڪـﮧ میشود ،دلــــґ مثل اینــڪـﮧ تـب کند !!

گرґ و ســ ـ ــرد میشـــود ..

آب میشـــ ـ ــود ..

تنگ میشـــود ..

این ڪـﮧ ع ـشـ×ــق نیست

هســ ـ ــت ؟
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می آ یی آن هم به مانند بارانی که نمنم بر زمین های خشکیده عشق می چکد وبوی یاس نیاز را در دل عاشقان شعله ور می سازی . [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] باخودت چه می آوری ؟! شاید سلیقه ها را ندانی اما برای من دامن دامن ستاره بیاور چرا که هر ستاره با هر چشمکش نیازم را خاموش می کند و مرا به اوج بی نهایت می فرست دیگران هم می خواهند برای آنها دشتی پر از شقایق هدیه بیاور [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می دانم می آیی !آن هم همراه با نوازش نسیم و مهربانی مهتاب با صد ها دل که به بهانه عشق جان باختند وعاشقانه رفتن را پذیرفتند . با خودم می گویم اگر تو بیایی من در کنار جاده با دفتری کهنه وقلم شیشه ای مه در دلش هیچ نمایان نیست برایت می نویسم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می خواهم تو را نقش اول قصه ام کنم قصه ای که باچشم بسته بیشتر باور می شود . پس چشمانم را می بندم چه باغ زیبایی باغی از گلهای یاس -سوسن -نیلوفر- مریم -بنفشه-نه هیچ کس نمی فهمددر خیال است گویی در واقعیت تو آمدی با پیراهنی از جنس سلام ونگاهی معصوم .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فقط یک شباهت به من داری و آن تنهایی است !روبرویم نشستی چه پر تمنا نگاهم کردی ومن جون همیشه حیران ومبهوت تو را نظاره گر شدم باورت نمیشود چقدر در ذهن آشفته ام دنبالت می گشتم وتو حالا چه راحت بر چشمان اشک بارم قدم گذاشتی
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سوال عجیبی کردی گفتی چرا بیقرارم ؟ومن با تعجب نگاهت می کردم ناگهان چشمانم را باز کردم ونه تو بودی نه آن باغ پر گل . فقط وفقط مثل همیشه من بودم واتاق تاریک با چهار دیوار بلند که پنجره اش با پوششی رنگین جلوی نور مهتاب را گرفته بود ودلم گفت : دیگر تو را نخواهم دید !!!!


[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]​
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
ديگه به آخر خط رسيده بودم
باید یه جوری بهش ثابت می کردم که دوستش دارم
يه تيغ داد دستم و گفت:
اگر واقعا منو دوست داري رگتو بزن.
گفتم آخه مرگ و زندگي دست خداس...
بايد بهش ميفهموندم که صادقانه دوستش دارم.
رگمو زدم... وقتي داشتم تو دستاش جون ميدادم شنيدم که
گفت:
اگه منو دوست داشت هیچ وقت خودشو نمی کشت....




 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
حتي با سياه ترين عينک دودي

باز هم
نبودنت بد جوري چشمانم را مي زند...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
تو را به خانـه نميخوانمــ
به تنهايے بے پايانمـ بيا
"بيا تا برايتـــ بگويمـ
چه اندازه تنهايے من بزرگـ استــ
و تنهايے من شبيخون حجمــ تو را پيش بينے نميکرد..."
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آخر داستان باز من باختم
و تو بردی مثل قلبم,
غرورم,
عشقم,
زندگیم...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من از خاموشی دلها نترسم
من از این ظلم بی پروا نترسم
مرا ترس از رفیق نیمه راه است
وگرنه از همه دنیا نترسم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يک روزِ آفتابي را انتخاب کن

خودت را سريع به خانه برسان

راحت ترين مبلِ خانه را انتخاب کن

پرده ها را کنار بکش ( اتاق نبايد تاريک باشد)

در زيباترين فنجاني که داري قهوه بريز

و در آرامش کامل

در روزِ روشن

بدور از استرس هاي خارج از خانه

تمام عکس هايش را پاره کن

تمام خاطراتش را يکي يکي دور بريز ( نيازي به مرورِ دوباره هم نيست)

تمامِ کلمات راست و دروغش را از ذهنت پاک کن ( در هر صورت فرقي نميکند)

بعد با شکوهِ تمام چروکِ لباست را مرتب کن

مثلِ آدمي که هيچ وقت عاشق نبوده

مثلِ آدمي که هميشه تنها بوده

از خانه بزن بيرون

بگذار زندگي يک نفسِ راحت بکشد
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مطمئن باش و برو...ضربه ات کاری بود...دل من سخت[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] شکست...وچه زشت به من و سادگی ام خندیدی... به[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] من و عشقی پاک...که پر از یاد تو بود...و خیالم می گفت[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تا ابد مال من بود... تو برو... برو تا راحت تر... تکه های[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] دلم را آرام آرام به هم بند زنم...من تمنا کردم که تو با من[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] باشی... تو به من می گفتی هرگز هرگز... پاسخی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] سخت و درشت...و مرا غصه این هرگز کشت..........


[/FONT]


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرنوشتم را

به ســتــــاره های چشمـــان تــــــو

چسباندم

یادت هست ؟

آن عصر پاییـــــزی را

که روی آینه

عکسی از لبـــخند من و تـــو به یــادگار ماند...

اگر از دوست داشتن

برایت نگویم

قلبـــــم جریـــحه دار می شود ....
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی که دلم
به اندازه ی تمام غروبها می گیرد
چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی

تو را با لهجه گلهای نبلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت بودن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم سرگردان و حیران چشمانیست رویایی

و من تنها برای دیدن ان چشمان

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود اخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشم هایم را

به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمیدانم چرا رفتی؟ نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم

و تو بی انکه فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا ؟ تا کی ؟برای چه

ولی رفتی.....

و بعد رفتنت باران چه معصومانه میبارید
 
بالا