[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می آ یی آن هم به مانند بارانی که نمنم بر زمین های خشکیده عشق می چکد وبوی یاس نیاز را در دل عاشقان شعله ور می سازی . [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] باخودت چه می آوری ؟! شاید سلیقه ها را ندانی اما برای من دامن دامن ستاره بیاور چرا که هر ستاره با هر چشمکش نیازم را خاموش می کند و مرا به اوج بی نهایت می فرست دیگران هم می خواهند برای آنها دشتی پر از شقایق هدیه بیاور [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می دانم می آیی !آن هم همراه با نوازش نسیم و مهربانی مهتاب با صد ها دل که به بهانه عشق جان باختند وعاشقانه رفتن را پذیرفتند . با خودم می گویم اگر تو بیایی من در کنار جاده با دفتری کهنه وقلم شیشه ای مه در دلش هیچ نمایان نیست برایت می نویسم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می خواهم تو را نقش اول قصه ام کنم قصه ای که باچشم بسته بیشتر باور می شود . پس چشمانم را می بندم چه باغ زیبایی باغی از گلهای یاس -سوسن -نیلوفر- مریم -بنفشه-نه هیچ کس نمی فهمددر خیال است گویی در واقعیت تو آمدی با پیراهنی از جنس سلام ونگاهی معصوم .[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فقط یک شباهت به من داری و آن تنهایی است !روبرویم نشستی چه پر تمنا نگاهم کردی ومن جون همیشه حیران ومبهوت تو را نظاره گر شدم باورت نمیشود چقدر در ذهن آشفته ام دنبالت می گشتم وتو حالا چه راحت بر چشمان اشک بارم قدم گذاشتی
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سوال عجیبی کردی گفتی چرا بیقرارم ؟ومن با تعجب نگاهت می کردم ناگهان چشمانم را باز کردم ونه تو بودی نه آن باغ پر گل . فقط وفقط مثل همیشه من بودم واتاق تاریک با چهار دیوار بلند که پنجره اش با پوششی رنگین جلوی نور مهتاب را گرفته بود ودلم گفت : دیگر تو را نخواهم دید !!!!
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]