برو...تو نیز برو....

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
شانه های غریب...


دلم برای همه آنهایی که رفته اند می سوزد...


برو...
تو نیز برو
از حریم آشوب خیال من


برو...
جایی که نمی دانم
شاید امن تر باشد

شانه های من
تاب این همه اشک نگریسته را ندارند...
نه اینکه فکر کنی پیر شده ام
نه !


دیگر صدای هیچ پرنده ای را نمی شنوم
آدمی تا پرنده را گم نکرده است
غربت بر شانه هایش نخواهد نشست


اما وقتی قناری را نشناسی ،
به سینه سرخ دل نبازی ،
و کبک از کتابهایت پریده باشد ،
آن وقت بی گمان غریبه هستی
و آسمان همچنان آبی رنگ است...


برو...
شانه هایم غربت جهان است
و تو می خواهی جایی آرام گریه کنی...


چقدر دلم
برای همه چیز ...می سوزد...

:crying2::crying2::crying2::crying2::crying2:






"بیژن فارسی"
 

Ali Samadi

اخراجی موقت
شانه های غریب...


دلم برای همه آنهایی که رفته اند می سوزد...


برو...
تو نیز برو
از حریم آشوب خیال من


برو...
جایی که نمی دانم
شاید امن تر باشد

شانه های من
تاب این همه اشک نگریسته را ندارند...
نه اینکه فکر کنی پیر شده ام
نه !


دیگر صدای هیچ پرنده ای را نمی شنوم
آدمی تا پرنده را گم نکرده است
غربت بر شانه هایش نخواهد نشست


اما وقتی قناری را نشناسی ،
به سینه سرخ دل نبازی ،
و کبک از کتابهایت پریده باشد ،
آن وقت بی گمان غریبه هستی
و آسمان همچنان آبی رنگ است...


برو...
شانه هایم غربت جهان است
و تو می خواهی جایی آرام گریه کنی...


چقدر دلم
برای همه چیز ...می سوزد...

:crying2::crying2::crying2::crying2::crying2:






"بیژن فارسی"
به به ! حافظا و بیژنا !
 

dreamypicture

عضو جدید
شانه های غریب...



دلم برای همه آنهایی که رفته اند می سوزد...


برو...
تو نیز برو
از حریم آشوب خیال من


برو...
جایی که نمی دانم
شاید امن تر باشد

شانه های من
تاب این همه اشک نگریسته را ندارند...
نه اینکه فکر کنی پیر شده ام
نه !


دیگر صدای هیچ پرنده ای را نمی شنوم
آدمی تا پرنده را گم نکرده است
غربت بر شانه هایش نخواهد نشست


اما وقتی قناری را نشناسی ،
به سینه سرخ دل نبازی ،
و کبک از کتابهایت پریده باشد ،
آن وقت بی گمان غریبه هستی
و آسمان همچنان آبی رنگ است...


برو...
شانه هایم غربت جهان است
و تو می خواهی جایی آرام گریه کنی...


چقدر دلم
برای همه چیز ...می سوزد...

:crying2::crying2::crying2::crying2::crying2:







"بیژن فارسی"


دلبرکم چیزی بگو به من که از گریه پرم
به من که بی صدای تو از شب شکست میخورم
دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هق ام
به من که آخرینه آواره های عاشقم

چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی
غزل بشن گلایه ها نه هق هق دلواپسی:gol::gol:
 

mohandes siavash

عضو جدید
سلام:gol:
فكر مي كنم داري پيداش مي كني راهتو مي گم.;)
ادامه بده موفق باشي:smile:
جالب بود.
:gol::heart::gol:
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا سرت بزار رو شونم دوست ندارم بهت بگم گریه کن ولی اگر فکر میکنی گریه سبکت میکنه هر چه قدر دوست داری رو شونم گریه کن
ممنونم عزیزم....همین حرفت کلی حالمو خوب کرد..چه دل مهربونی داری تو:heart::heart:
 

Pars Arch

عضو جدید
شانه های غریب...


دلم برای همه آنهایی که رفته اند می سوزد...


برو...
تو نیز برو
از حریم آشوب خیال من


برو...
جایی که نمی دانم
شاید امن تر باشد

شانه های من
تاب این همه اشک نگریسته را ندارند...
نه اینکه فکر کنی پیر شده ام
نه !


دیگر صدای هیچ پرنده ای را نمی شنوم
آدمی تا پرنده را گم نکرده است
غربت بر شانه هایش نخواهد نشست


اما وقتی قناری را نشناسی ،
به سینه سرخ دل نبازی ،
و کبک از کتابهایت پریده باشد ،
آن وقت بی گمان غریبه هستی
و آسمان همچنان آبی رنگ است...


برو...
شانه هایم غربت جهان است
و تو می خواهی جایی آرام گریه کنی...


چقدر دلم
برای همه چیز ...می سوزد...

:crying2::crying2::crying2::crying2::crying2:






"بیژن فارسی"
یاد من باشد تنها هستم
ماه بالای سر تنهایی داست


سهراب سپهری
 

mohammad 87 سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای از دلی که یکباره می گیرد. یکباره می ریزد، مانند صخره نوردی که نه دستش به قله می رسد نه پایش به زمین، مانده ام میان زمین و هوا. نه پایین، نه بالا... یک تهی بزرگ زیر پاهایم سنگینی می کند انگار. دلم گریه نمی خواهد، نعره میخواهد؛ عربده های مردانه ای که رسوا می کند بغض چندین ساله را... از آن گریه ها که وقتی از حلقوم مرد بلند می شود، خدا انگشتش را در گوشهایش فرو می کند...
خدایا...
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای از دلی که یکباره می گیرد. یکباره می ریزد، مانند صخره نوردی که نه دستش به قله می رسد نه پایش به زمین، مانده ام میان زمین و هوا. نه پایین، نه بالا... یک تهی بزرگ زیر پاهایم سنگینی می کند انگار. دلم گریه نمی خواهد، نعره میخواهد؛ عربده های مردانه ای که رسوا می کند بغض چندین ساله را... از آن گریه ها که وقتی از حلقوم مرد بلند می شود، خدا انگشتش را در گوشهایش فرو می کند...
خدایا...
چقدر قشنگ بود.
ممنونم دوست خوبم;)
واقعا دلم از این عربده ها می خواد:w05:
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت...
راهی به جز گریز برایم نمانده بود......
این عشق آتشین پر از درد بی امید....
در وادی گناه و جنونم کشانده بود......
رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را....
با اشکهای دیده ز لب شست و شو دهم...
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود...........
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم........
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لا به لای دامن شبرنگ زندگی............
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان.....
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی....
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز...
دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر...
میخواستم که شعله شوم سرکشی کنم!
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر....
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم..........
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها.......
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم...........
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت...
راهی به جز گریز برایم نمانده بود......
این عشق آتشین پر از درد بی امید....
در وادی گناه و جنونم کشانده بود......
رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را....
با اشکهای دیده ز لب شست و شو دهم...
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود...........
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم........
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لا به لای دامن شبرنگ زندگی............
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان.....
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی....
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز...
دیگر سراغ شعله ی آتش ز من مگیر...
میخواستم که شعله شوم سرکشی کنم!
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر....
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم..........
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها.......
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم...........
ممنون عزیزم..قشنگ بود و البته غمگین
همیشه شاد باشی:w40:
 

FROM_HELL

کاربر بیش فعال
دلم می خواست می دانستی ای محبوب
که من با حوریان آسمان هم خو نمی گیرم
دلم تنها
بیکسان
بیچارگان
آوارگان
را دوست میدارد و هر شب پای آنان اشک میریزد
تو هم گر روزگاری
بی کس و نا آشنا گشتی
شکسته خاطر و دل مبتلا گشتی
به سوی دشتها رو کن و با من مهربانی کن
برایت باز می خوانم سرود آشنائی را
و از دل می برم افسانه ی تلخ جدائی را................................
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم می خواست می دانستی ای محبوب
که من با حوریان آسمان هم خو نمی گیرم
دلم تنها
بیکسان
بیچارگان
آوارگان
را دوست میدارد و هر شب پای آنان اشک میریزد
تو هم گر روزگاری
بی کس و نا آشنا گشتی
شکسته خاطر و دل مبتلا گشتی
به سوی دشتها رو کن و با من مهربانی کن
برایت باز می خوانم سرود آشنائی را
و از دل می برم افسانه ی تلخ جدائی را................................
ممنون...چرا امشب همه غمگین شدن؟؟؟؟واااااییی:smile:
ولی قشنگ بود.مرسی:w16:
 

Similar threads

بالا