** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

گلابتون

مدیر بازنشسته
با سلام خدمت تمامي ادب دوستان و حاميان عزيز زبان و كلام اين مرز و بوم...:heart::gol:

دوستان اين جستار رو بر اين مبنا ميخواهيم آغاز كنيم كه هركسي در جواب پست قبل شعر يا نثري رو مستقيم خطاب به نفر قبل و از قلم خودش بنويسه...و مهمترين قسمت همين هست كه فقط از قلم خودتون باشه...و مستقيم به نفر قبليتون خطاب شده باشه و در واقع نوشته شما برگرفته از تاثيري باشه كه متن نفر قبل روي شما گذاشته است وبه اين صورت پاسخي به نوشته نفر قبل باشه...
فرق اين جستار با مباحثي مثل دست نوشته و يا به نفر قبل يه خط شعر تقديم كنيد و يا ..يك خط براي كسي كه دوستش داري ...در اين هست كه اولا شرط اصلي و لازم الاجراي اين بخش اين هست كه متن و يا شعر بايد از تراوشات فكري خودتون باشه و ازجاي كپي نشده باشه و دوم اينكه مخاطب اصلي شما نفر قبلتون هست...و حتي ميتونيد به شخص معيني كه حتي دو يا سه پست قبل بوده مطلبي رو بيان كنيد و حتما از شعريا نوشته مخاطبتون ...نقل قول ...بگيريد تا طرف مقابلتون هم در صورت نياز پاسخگوي پست شما باشند...
فكر ميكنم فضاي پويا و جذابي رو بتونيم با هم طرح بريزيم...
در ضمن اميدوارم حد و حريم ادبي اين مكان رو حفظ بفرماييد و از ابراز بياناتي كه باعث پايين اومدن ارزش والاي ادبي اين مكان درحد يك چت روم ميشه خودداري بفرماييد.

مطلب آخر رو ميدونم كه نيازي به ذكرش نيست...و فقط براي تكميل بياناتم خدمتتون عرض ميكنم كه.:
خواهشا در ارسال پيامها و پستها براي ديگران ايجاد شك و شبه نكنيد و مطمئن شويد كه اين مطالب و نوشته ها فقط براي بيان احساس ايراد ميشود و هيچگونه جنبه فردي و شخصي ندارد...


دوستان بسم الله.
:gol:
 
آخرین ویرایش:

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
این سوی تر زیر گل برگ ها

این سوی تر زیر گل برگ ها

در فراسوی گلبرگ های گل سرخ با غچه کوچک حیات خانه هنگامی که به اسمان ابی پوشیده شده با لکه لکه های ابر می نگریستم شاید هیچ چیز زیبا تراز ان نبود ..
نه رقص سبز شاخه های درخت در اغوش باد .
نه بیکرانه وسیع اسمان ابی در سردی دی ماه.
نه شبنم چکیده از برگ های پهن و و خیره کننده گل حسن یوسف
......
هیچ یک به زیبای سایه گلبرگ های گل سرخ با غچه کوچک حیات خانه در اسمان ابی پوشیده شده با لکه لکه های ابر نبود ....در ست این سوی تر زیر گلبرگ ها..
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
آنگاه كه تو با تمام احساس خود...قلبت را ميان باغچه ميكاشتي...
نرم نرمك ميان دستان تو بارور شدم...
ابتدا نگاهت غريبه بود و هراسي را در دلم ميشوراند
جوانه ايي بودم پويا اما هراسان
اما زبري دستان خاك آلود و نرمي دل آسمانيت...
اين اجازه را داد كه به شوق آسمان آبيت قد بكشم
و در كنار سرو تنهاييت شكوفا شوم
دستم را بگير تا با هم به ديدار خورشيد سايه ها برويم.
 

afshin_ss

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمي دونم نمي دونم درست نمي دونم
شايد يه روز يه هفته يه ماه يا يه سال ديگه بيشتر كنارت نباشم
ولي مي دونم مي دونم و خوب مي دونم
هر جا كه باشم
حتي اگه نباشم
هرگز هرگز هرگز
خاطره ي تو رو از ياد نمي برم
خاطره ي باتو بودن ها رو
اي فرشته ي كلبه ي تاريك دهكده ي تنهايي من تورو بخاطر خاطره هايت دوست ميدارم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اگر كنار تو بودن درد است و نديدن و نشنيدنت درمان
من اين درد را بر آن درمان هزاران بار بيشتر ميخواهم
كه قلبم با تو آباد است و بي تو ويران
نميخواهم برايت قصه ايي تكراري سرايم
كه خود ميداني حديث همزباني را
هميشه بودنت بهانه ايي براي بودنم بوده
پس خواب تنهاييم را نبين و مرا به دست روياها مسپار
كه هرگز سايه ايي بي خورشيد نخواهد بود
 

kayhan

عضو جدید
اگر كنار تو بودن درد است و نديدن و نشنيدنت درمان
من اين درد را بر آن درمان هزاران بار بيشتر ميخواهم
كه قلبم با تو آباد است و بي تو ويران
نميخواهم برايت قصه ايي تكراري سرايم
كه خود ميداني حديث همزباني را
هميشه بودنت بهانه ايي براي بودنم بوده
پس خواب تنهاييم را نبين و مرا به دست روياها مسپار
كه هرگز سايه ايي بي خورشيد نخواهد بود

اگر دردی ، بیا درمان بدارم
واگر ویرانه ، آبادت نمایم
همین تکراری آوای تو پایست
ولی قدر تو را هیچ کس ندانست
بهانه ای بودم برایت ولی
بهانه خودت بودی که شدم جلی
نه خوابت دیدم و نه در رویاست رویت
تمام شب ها بودم کنارت
تمام لحظه هایمان یکی بود
ولی این قلب تو آشفته بنمود
آری دنبال غم گشتن چنین است.
 

godmaycry

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر دردی ، بیا درمان بدارم

واگر ویرانه ، آبادت نمایم
همین تکراری آوای تو پایست
ولی قدر تو را هیچ کس ندانست
بهانه ای بودم برایت ولی
بهانه خودت بودی که شدم جلی
نه خوابت دیدم و نه در رویاست رویت
تمام شب ها بودم کنارت
تمام لحظه هایمان یکی بود
ولی این قلب تو آشفته بنمود
آری دنبال غم گشتن چنین است.

به هر لحظه که بودم در کنارت
بکردم یکسره جان را فدایت

برایم بودنت حکم نفس بود
ولی عشق تو از روی هوس بود

چگونه گویمت دیگر نخواهم
در این وادی تو را دیگر بیایم

تو گر درمان بلد بودی
به من دردی نمیدادی

به یادت بودم و هستم همیشه
ولی بی تو بمانم تا همیشه

 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
دیباچه ای می نگارم نوین. همیشه را با هیچوقت با هم خط خطی میکنم تا هیچ وقت همیشه را به جای اکنون بر زبان نیاوری.فردا را میگذارم که برود تا فردا.امروز را بزرگتر تر از هروقت بر برگ نخست میآورم تا هربار آغازی باشد بر دیباچه ی نوین من. تو را در کنار من مینویسم.ملالی نیست اگر من نباشم.تو هستی.
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیباچه ای می نگارم نوین. همیشه را با هیچوقت با هم خط خطی میکنم تا هیچ وقت همیشه را به جای اکنون بر زبان نیاوری.فردا را میگذارم که برود تا فردا.امروز را بزرگتر تر از هروقت بر برگ نخست میآورم تا هربار آغازی باشد بر دیباچه ی نوین من. تو را در کنار من مینویسم.ملالی نیست اگر من نباشم.تو هستی.
گرچه من از رویا رویی با فردا هراس دارم
و نیز دیروز را پشت سر گذاشته ام دوست دارم امروز را به لطف و به امید تو زندگی کنم
بمان و زندگی کن تا زنده بمانم:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر كنار تو بودن درد است و نديدن و نشنيدنت درمان
من اين درد را بر آن درمان هزاران بار بيشتر ميخواهم
كه قلبم با تو آباد است و بي تو ويران
نميخواهم برايت قصه ايي تكراري سرايم
كه خود ميداني حديث همزباني را
هميشه بودنت بهانه ايي براي بودنم بوده
پس خواب تنهاييم را نبين و مرا به دست روياها مسپار
كه هرگز سايه ايي بي خورشيد نخواهد بود
لحظه ای تا چشم بستم من تورا دیدم که می خندی
در این رویا به من گفتی به غیره دل نمی بندی
ولی تا چشم وا کردم غم تنهایی افزون شد
منم که بی تو غمگینم ولی بی من تو خرسندی
:gol::gol::gol::gol::gol:
 

milad36

عضو جدید
تو در آن رخت سپيد
با دو صد شوق و اميد
عازم خانه بخت شده اي،
همه جا هلهله ي شادي و شور
همه جا غرق به نور
دست زيباي تو در دست جوان دگري است
و دل تنگ من از غصه چو يك كاسه خون
از كنارم چو غريبان دگر مي گذري
وخوش و بش مي كني و مپرسي:
كه چرا غمگيني؟
به چه مي انديشي؟
تو بگو اي همه هستي من ،توبگو
تو بگو من به چه مي انديشم
وچرا غمگينم!
بهمين آساني قصه غصه ما يادت رفت؟!
«تقديم به عشق اولم»
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
تو در آن رخت سپيد
با دو صد شوق و اميد
عازم خانه بخت شده اي،
همه جا هلهله ي شادي و شور
همه جا غرق به نور
دست زيباي تو در دست جوان دگري است
و دل تنگ من از غصه چو يك كاسه خون
از كنارم چو غريبان دگر مي گذري
وخوش و بش مي كني و مپرسي:
كه چرا غمگيني؟
به چه مي انديشي؟
تو بگو اي همه هستي من ،توبگو
تو بگو من به چه مي انديشم
وچرا غمگينم!
بهمين آساني قصه غصه ما يادت رفت؟!
«تقديم به عشق اولم»

متشكرم ميلاد جان..واقعا محشره عزيز..اما روند اين جستار فرق داره گلم...بايد اثر از يكي از اشعار قبلي دوستان گرفته باشي ...اگه اجازه بدي شعر زيبايت را به جستار....چكيده هاي قلم ...منتقل ميكنم.

منتظر اشعار زيبايت كه برگرفته از حس اشعار دوستان است رو هستم:redface::gol:
 

@spacechild@

عضو جدید
متشكرم ميلاد جان..واقعا محشره عزيز..اما روند اين جستار فرق داره گلم...بايد اثر از يكي از اشعار قبلي دوستان گرفته باشي ...اگه اجازه بدي شعر زيبايت را به جستار....چكيده هاي قلم ...منتقل ميكنم.

منتظر اشعار زيبايت كه برگرفته از حس اشعار دوستان است رو هستم:redface::gol:
خوب اینطوری که نمیشه!
یعنی همه شعرا باید براساس همن شعراولیه باشه؟؟
آخه شعرش خیلی خوشگله...قشنگ هم میشه جوابشو داد.
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه ای تا چشم بستم من تورا دیدم که می خندی
در این رویا به من گفتی به غیره دل نمی بندی
ولی تا چشم وا کردم غم تنهایی افزون شد
منم که بی تو غمگینم ولی بی من تو خرسندی
:gol::gol::gol::gol::gol:
خنده ات در به درم کرده، از آن بیزارم
این منم! خوب ببینم که حقیقت دارم
عاشقم بودی و بیهوده نگو یادت نیست
چون که ویران شود از خشم در و دیوارم
بی تو غمگینم و تنها، تو ولی خرسندی
چشم وا کردم و دیدم شده آخر، کارم
جای یک غارنشین بین شما راحت نیست
بار باید که ببندم.. بروم در غارم...
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده ات در به درم کرده، از آن بیزارم
این منم! خوب ببینم که حقیقت دارم
عاشقم بودی و بیهوده نگو یادت نیست
چون که ویران شود از خشم در و دیوارم
بی تو غمگینم و تنها، تو ولی خرسندی
چشم وا کردم و دیدم شده آخر، کارم
جای یک غارنشین بین شما راحت نیست
بار باید که ببندم.. بروم در غارم...

مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما
چه بیهوده ست :
می خشکد دوباره
تو در خوابی درون غار قلبت...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
خوب اینطوری که نمیشه!
یعنی همه شعرا باید براساس همن شعراولیه باشه؟؟
آخه شعرش خیلی خوشگله...قشنگ هم میشه جوابشو داد.

ممنونم كه نظرتون رو فرموديد عزيز
نه جانم اجباري نيست كه از همون شعر اول برداشت كنيد از هركدوم كه خوشتون اومد و بهتون ايده ايي براي سراييدن داد ميتونيد استفاده كنيد ..ضمن اينكه نقل قول ميگيريد.
اما مهم اين هست كه از اشعار دوستان ايده بگيريد.
شعر دوست عزيزمون ميلاد وراي اين جستار بيان شده كه بجاي خودش از زيبايي خاص و با معنايي برخوردار است.
اميدوارم منظورم رو كامل رسانده باشم. بازم اگه سوالي بود در خدمتم عزيز.:gol:
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا آنقدر تنها جا نهادی
که دیگر عشق تو از یاد رفته ست
هنوزم
برایت عشق می کارم به سرما
چه بیهوده ست :
می خشکد دوباره
تو در خوابی درون غار قلبت...
جا مانده ام.. برای خدا صبر کن.. رفیق
یا لااقل بمان و مرا قبر کن.. رفیق
از سوز آفتاب، وجودم عطش شدست
با عشق.. آسمان مرا ابر کن رفیق
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
جا مانده ام.. برای خدا صبر کن.. رفیق
یا لااقل بمان و مرا قبر کن.. رفیق
از سوز آفتاب، وجودم عطش شدست
با عشق.. آسمان مرا ابر کن رفیق
كاروان صبر من رفت و تو در خوابي هنوز..
آفتاب دي گذشت و همچنان
در خيال قيلوله نيم روز تموزي تو هنوز
من ميان باور اين ناباوري
همچنان مست مي هفت ساله ام
گرچه عمر ازهفتاد هم درگذشت
وه كه من اندر خيالت پخته ي خامم هنوز
 

@spacechild@

عضو جدید
كاروان صبر من رفت و تو در خوابي هنوز..
آفتاب دي گذشت و همچنان
در خيال قيلوله نيم روز تموزي تو هنوز
من ميان باور اين ناباوري
همچنان مست مي هفت ساله ام
گرچه عمر ازهفتاد هم درگذشت
وه كه من اندر خيالت پخته ي خامم هنوز
من رفتم وتو حتی
ازپشت خیالم نرسیدی
تابیدم و بی تاب شدم از تب و تابت
تابیدم وخاموش تراز غم نرسیدی
تو مشتی ازاحساس ترک خورده یاسی
یا یک غزل ناشنوا ازلب احساس
تو هرچه خدا ساخت دراین خانه تنها
توهرچه خداساخت ازاین لحظه احساس
هرچیز که بودی وبمانی وبخواهی
توقصه آدم که ببافی ونبافی
تو ماندی ومن پیرهن دودی خود را
بر دوش دلم راندم وازحادثه رفتم
تو ماندی واین قصه سرودی
افسوس من ازقافیه ی چشم تو رفتم
افتادم ورفتم وتو تا سردر احساس
دنبال نکردی غزلم را و من از طایفه رفتم
 

arashpak

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرچه من از رویا رویی با فردا هراس دارم
و نیز دیروز را پشت سر گذاشته ام دوست دارم امروز را به لطف و به امید تو زندگی کنم
بمان و زندگی کن تا زنده بمانم:gol::gol::gol::gol::gol::gol:

انگاه که زندگی میکنیم ...
بی خیال در گذر ثانیه ها تکرار می شویم تا دیروز رابا امروز و امروز را با فردا پیوند زنیم
و پیوسته و بی پروا این مسیر دایره ای شکل را طی می کنیم برای رسیدن به پایانی که همان اغازمان بود ...هر بار برای ادامه پیمودنش کوچک بهانه ای میاوریم گذرا
و همین کوچک بهانه هاست که امیدش مینامیم .
و انگاه که زندگی می کنیم با امید
با نیروی نامرئی ان بی باک از هر هراسی ثانیه ثانیه دیروز امروز و فردا را زنده می کنیم و این مسیر دایره ای شکل را نه تنها یک بار و دو بار بینهایت با می پیماییم تا لحظه لحظه ان اغازی باشد بی پایان از تمام شادی هامان
و اینگنه است که امید بیشتر از زندگی می ارزد .
 

milad36

عضو جدید
توكه رفتي مي هفت ساله چه كار آيد مرا
عمر هفتادم همه باشدزپس درد و بلا
يادم آيد شاهد عقد من تو آن غروب ماه بود
اولين ماده اين خطبه عقد يك قسم بود
كه از صدق وصفا به زبا من وتو مي جوشيد
«به خداوند قسم به همين شاه غريب
تا پسينلحظه مرگ من وتو ،ي تو يا مرگ همين.»
يادته؟ ياكه بگويم همه قصه اين غصه و ناكامي را؟!
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جا مانده ام.. برای خدا صبر کن.. رفیق
یا لااقل بمان و مرا قبر کن.. رفیق
از سوز آفتاب، وجودم عطش شدست
با عشق.. آسمان مرا ابر کن رفیق

نگاه می کنم...
به پشت سر ؛
سکوت کهنه تو است
کنار چای
و نان مانده دو روز قبل.
نگاه که می کنی
از داغی عشق تو ،من
آب می شوم...
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگاه که زندگی میکنیم ...
بی خیال در گذر ثانیه ها تکرار می شویم تا دیروز رابا امروز و امروز را با فردا پیوند زنیم
و پیوسته و بی پروا این مسیر دایره ای شکل را طی می کنیم برای رسیدن به پایانی که همان اغازمان بود ...هر بار برای ادامه پیمودنش کوچک بهانه ای میاوریم گذرا
و همین کوچک بهانه هاست که امیدش مینامیم .
و انگاه که زندگی می کنیم با امید
با نیروی نامرئی ان بی باک از هر هراسی ثانیه ثانیه دیروز امروز و فردا را زنده می کنیم و این مسیر دایره ای شکل را نه تنها یک بار و دو بار بینهایت با می پیماییم تا لحظه لحظه ان اغازی باشد بی پایان از تمام شادی هامان
و اینگنه است که امید بیشتر از زندگی می ارزد .
اطراف خویش دایره هایی کشیده ایم
هر لحظه درد را به طریقی چشیده ایم
روی محیط دایره یک عمر گشته ایم..
اما دوباره نقطه آغاز دیده ایم...
این زندگی شبیه تلاشیست بی سبب
کز ابتدا به نقطه پایان رسیده ایم
 

engineer saba

عضو جدید
کاربر ممتاز
خنده ات در به درم کرده، از آن بیزارم
این منم! خوب ببینم که حقیقت دارم
عاشقم بودی و بیهوده نگو یادت نیست
چون که ویران شود از خشم در و دیوارم
بی تو غمگینم و تنها، تو ولی خرسندی
چشم وا کردم و دیدم شده آخر، کارم
جای یک غارنشین بین شما راحت نیست
بار باید که ببندم.. بروم در غارم...

نرو در غارت و بنشین و دمی با من باش
تا بگویم که چها در نگهت می بینم
گر تو از پسته خندان لبم بیزاری
من هم از رنج نگاه تو به خود، ویرانم
بی من از غم چه سخن ها گفتی
[FONT=&quot]شرط انصاف نباشد که منم دلتنگم[/FONT]
چون که انکار نکردم غزل چشمت را
این نشان بس که ببین صورت همچون زردم !!!؟:(
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

@spacechild@

عضو جدید
اطراف خویش دایره هایی کشیده ایم
هر لحظه درد را به طریقی چشیده ایم
روی محیط دایره یک عمر گشته ایم..
اما دوباره نقطه آغاز دیده ایم...
این زندگی شبیه تلاشیست بی سبب
کز ابتدا به نقطه پایان رسیده ایم
یک عمر به دوران مدارت گشتم
چون سوزن پرگار نگاهت گشتم
هرچند ندیدی تو مرا یک دور آه!
اما من دیوانه چه بی تاب وقرارم!گشتم...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
:gol:براي تاپيك

:gol:براي تاپيك نويسها

خوش به حالتون . . . كاش قلم منم مي نوشت
متشكرم عزيز
شما هم اگه تلاش كني حتما از ديگران كمتر كه نيستي شايد بيشتر هم باشي
اين فقط يه حسه...كه بايد تقويت بشه وگرنه هركس ميتونه شعر بگه
اما عزيزجان اگه شعر برات سخته ميتوني از نثر نويسي شروع كني
پس بسم الله ...منتظرما.
;)
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
توكه رفتي مي هفت ساله چه كار آيد مرا
عمر هفتادم همه باشدزپس درد و بلا
يادم آيد شاهد عقد من تو آن غروب ماه بود
اولين ماده اين خطبه عقد يك قسم بود
كه از صدق وصفا به زبا من وتو مي جوشيد
«به خداوند قسم به همين شاه غريب
تا پسينلحظه مرگ من وتو ،ي تو يا مرگ همين.»
يادته؟ ياكه بگويم همه قصه اين غصه و ناكامي را؟!
آي آدمها خسته ام
خسته از اين همه تنهايي و بي همنفسي
خسته از اينهمه كلاغ قصه..
خسته از نرسيدن به خونه
خسته از قصه حوا...قصه سيب
خسته از تكرار قصه ..قصه همهمه تنهايي
خسته از بغل بغل دلتنگي
خسته از وهم و سكوت و سايه
خسته از بودن بي تو
خسته از بودن بي تو ..توي قصه آخر
قصه من ..قصه تو
آي عشق پس كجايي ؟
قصه تمام شد

سايه
 

araz_heidari

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواستم تو بهانه زندگیم باشی اما، افسوس

که پیش از من بارها بهانه بوده ای ........
دستم به سو ی قلم می رود ولی.......
دل را به نوشتن حالی نیست
خواهشی من از او کردم ولی....
او را به خواهشم خیالی نیست
در باغ خیال گشتم چو اشک
ازچشم من بیامد و مرا به گریه حالی نیست
در دمو به طبیب نخواهم گفت که.....
که برای درد من درمانی نیست
یارب تو خود طبیب منی ببر مرا
تا کس بگویدم که جای فلانی خالی نیست؟
:gol::gol::gol::gol:
آراز
 
آخرین ویرایش:
بالا