خدایا دارم به این فکر میکنم این همه مدت
این همه اتفاق
این همه
آخرش
ته تهش
رسیدم به تو
همون روزی که دیگه نشستم رو پله ها
حتی گریه هم نکردم
برام مهم نبود قلبم میزنه یا نه
برام هیچی مهم نبود
فقط یه لحظه
یاد تو افتادم
باخودم گفتم قبل از اینکه این زندگی تموم بشه بذار یه بار دیگه رو همون سجاده ای که از مکه برام آوردن یه نماز از ته دل بخونم
بعدش هرچی میخواد بشه بذار بشه
و من بعد از نماز منتظر یه فاجعه بودم
یه جورایی وداعی بود با زمین
اما نمیدونستم تا اینجا رو اشتباه اومدم
و دقیقا همین سجاده راه درست بوده
یه نماز برای تموم شدن این زندگی شد یه نماز برای معجزه
من بعد نماز آروم شدم
بعد تو
بعد رسیدن به تو
بعد حرف زدن با تو...
خدایا ببخشید که گاهی معجزه هات رو نمیبینیم...
ببخشید که گاهی یادمون میره وسط غم و شادی سراغی بگیریم از تو
خدایا من تجربه کردم پریدن رو لب دره
حس کردم که دوتا بال بهم دادی بهم گفتی شیما بپر اینجا دره اس اینجا ته همه خوبی هاس اگه نپری خوبی های زندگیت ته
میکشه
خدایا تو چقد خوبی و من چقدر ...و تو چقدر صبور
این همه اتفاق
این همه
آخرش
ته تهش
رسیدم به تو
همون روزی که دیگه نشستم رو پله ها
حتی گریه هم نکردم
برام مهم نبود قلبم میزنه یا نه
برام هیچی مهم نبود
فقط یه لحظه
یاد تو افتادم
باخودم گفتم قبل از اینکه این زندگی تموم بشه بذار یه بار دیگه رو همون سجاده ای که از مکه برام آوردن یه نماز از ته دل بخونم
بعدش هرچی میخواد بشه بذار بشه
و من بعد از نماز منتظر یه فاجعه بودم
یه جورایی وداعی بود با زمین
اما نمیدونستم تا اینجا رو اشتباه اومدم
و دقیقا همین سجاده راه درست بوده
یه نماز برای تموم شدن این زندگی شد یه نماز برای معجزه
من بعد نماز آروم شدم
بعد تو
بعد رسیدن به تو
بعد حرف زدن با تو...
خدایا ببخشید که گاهی معجزه هات رو نمیبینیم...
ببخشید که گاهی یادمون میره وسط غم و شادی سراغی بگیریم از تو
خدایا من تجربه کردم پریدن رو لب دره
حس کردم که دوتا بال بهم دادی بهم گفتی شیما بپر اینجا دره اس اینجا ته همه خوبی هاس اگه نپری خوبی های زندگیت ته
میکشه
خدایا تو چقد خوبی و من چقدر ...و تو چقدر صبور
آخرین ویرایش: