بابک بیات چطور به چهره‌ای شاخص در موسیقی تبدیل شد؟

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
روزنامه ایران - ندا سیجانی: «آن مرد مهربان بود. آن مرد نوا‌هایی در سر داشت که رهایش نمی‌کردند... آن مرد گِله‌های همه ما را شنید و گِله‌هایش را با خود برد...». این بخشی از پیام بهرام بیضایی در مراسم تشییع بابک بیات است؛ آهنگسازی که فردا ۱۳ سال از درگذشت او می‌گذرد؛ بابک بیات هنرمند بزرگی است که همچنان از او به نیکی یاد می‌شود و بی‌تردید در زمره تأثیرگذارترین آهنگسازان موسیقی ایران قبل و بعد از انقلاب است.​
تبحر و قابلیت بابک بیات تنها به موسیقی و آهنگسازی خلاصه نمی‌شد و به شعر و ترانه اشراف کامل داشت و با دنیای ادبیات آشنا بود. همچنین در تربیت خوانندگان موسیقی پاپ نیز بسیار اثرگذار بوده است. پنجم آذرماه سالروز درگذشت این هنرمند بزرگ است.​
سیروس الوند، کارگردان
استعداد ذاتی، بخش تعیین‌کننده و شاخص یک کار هنری است و می‌توان آن را مؤلفه‌ای سرنوشت‌ساز دانست؛ قریحه‌ای که بابک بیات هم از آن درموسیقی برخوردار بود و همین کارش را از دیگران متمایز می‌کرد. هر چند منکر اکتساب و یادگیری در انواع هنر نیستم، اما همان‌گونه که اشاره کردم استعداد ذاتی نقش بسزایی در موفقیت هنرمندان درمقایسه با دیگران ایفا می‌کند.​
بهترین مصداق این است که ممکن است بار‌ها با افرادی برخورد کنیم که با‌وجود طی مدارج بالای تحصیلی درنظام دانشگاهی، با آنچه که منتقدان آرتیست می‌نامند فاصله بسیار داشته باشند؛ بنابراین در صورتی می‌توان به جایگاه متفاوت از دیگران دست یافت که در کنار تحصیلات آکادمیک از آن استعداد ذاتی هم برخوردار باشیم.​
اثرگذاری استعداد ذاتی تا اندازه‌ای اهمیت دارد که در مواردی ممکن است هنرمندانی حتی بدون نیاز به این تحصیلات به جایگاهی قابل قبول دست یابند. بی‌اغراق، بابک بیات از همه این قابلیت‌ها برخوردار بود، او افزون بر قریحه ذاتی اش در هنر موسیقی، ذهنی خلاق و فعال در ساخت ملودی داشت و در نتیجه همین استعداد ذاتی، طی سال‌های فعالیتش موفق به خلق آثاری بسیار زیبا و گوش‌نواز شد.​
به سراغ هر یک از آثار او که بروید، بویژه آن‌هایی که در همکاری با خوانندگان پیش ازانقلاب تولید کرده با مصداق‌های متعددی از این گفته روبه‌رو می‌شوید. بابک از آن هنرمندانی بود که مدارج موفقیت را پله پله طی کرد، او از سطوحی بسیار پایین که همان محافل خصوصی و عروسی‌ها بودند کارش را شروع کرد، اما بعد از آنکه احساس کرد به آموزش نیاز دارد نزد «محمد اوشال»، آهنگساز و رهبر ارکستر جاز فولکلوریک- رفت و نکات بسیاری از او آموخت و به چگونگی ارکستراسیون ساز‌ها و پارتیتورنویسی برای ساز‌ها آشنایی و تسلط پیدا کرد.​
او در کنار تلاشی که برای یادگیری به خرج می‌داد خلاقیت غریبی درساخت ملودی داشت و این شاخص مهم باعث شد در کار ترانه هم هنرمند موفقی باشد. سال ۵۴ وقتی ساخت «شب آفتابی» را به پایان رساندم از او خواستم موسیقی برای این فیلم بسازد، آهنگی که خوانندگی آن را آقای اقبالی برعهده داشت با شعری از ایرج جنتی عطایی.​
بابک و ایرج سابقه سال‌ها همکاری با یکدیگر را داشتند که نتیجه‌اش ساخت نزدیک به پنجاه ترانه بود. از بابک خواستم موسیقی متن فیلم را بر اساس ملودی‌های همان ترانه بسازد و این اولین موسیقی متنی بود که بابک ساخت. کار که به پایان رسید متوجه شدم چقدر خوب تصویر و سینما را می‌شناسد؛ البته فعالیت او در عرصه سینما به «شب آفتابی» محدود نماند او این مسیر را با کارگردانان دیگری همچون خسرو هریتاش در فیلم «برهنه تا ظهر با سرعت» یا فیلم «خورشید در مرداب» محمد صفار ادامه داد.​
حتی بعد از انقلاب هم او همچنان از پرکارترین آهنگسازان فیلم بود، چراکه زنده یاد واروژان از دنیا رفته و استاد مسلم این رشته اسفندیار منفرد‌زاده هم دیگر از ایران کوچ کرده بود؛ بنابراین بابک تا مدت‌ها یکه تاز این عرصه بود. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه به مرورآهنگسازان جوان و بااستعدادی همچون فریدون شهبازیان، ناصر چشم آذر، فریبرزلاچینی، مجید انتظامی، فردین خلعتبری، کارن همایون‌فر و آریا عظیمی‌نژاد قدم به عرصه گذاشتند.​
دراین بین مجید انتظامی عملکرد بسیار خوبی داشت، هم نوازندگی اش قابل توجه بود و هم اینکه پیش از انقلاب کار‌های شاخصی، چون موسیقی فیلم «سفرسنگ» به کارگردانی مسعود کیمیایی و همچنین موسیقی فیلم «ترن» به کارگردانی امیر قویدل را برعهده داشت.​
بعد از انقلاب که «ریشه در خون» را کارگردانی کردم ساخت موسیقی آن را بابک بر عهده گرفت؛ کاری بر اساس ملودی‌های مازندرانی در گوشه‌های شور و دشتی که با بهره گرفتن از ساز‌های ایرانی همچون تار و کمانچه ساخته شد. بعد از آن هم ساخت موسیقی متن فیلم «شب حادثه» را به عهده گرفت تا اینکه نوبت به ساخت موسیقی فیلم «دست‌های آلوده» رسید؛ ترانه‌ای که با صدای نیما مسیحا و آهنگسازی بابک جایگاهی ماندنی را ازآن خود کرد.​
به گمانم کاری که بابک در ساخت موسیقی این فیلم انجام داد موفق‌ترین همکاری‌مان به شمار می‌آید. اما اگر قرار باشد قدری هم از ویژگی‌های اخلاقی‌اش هنگام کار بگویم باید به جدیتی اشاره کنم که طی کار به خرج می‌داد، بار‌ها به تماشای فیلم می‌نشست و پا به پای کارگردان تلاش می‌کرد.​
اگر پیش از فیلمبرداری انتخاب می‌شد حتماً فیلمنامه را می‌خواند و ارتباط مداوم با کارگردان داشت. حتی بر سر صحنه فیلمبرداری حاضرمی شد و اغراق نیست اگر بگویم در فیلم‌هایی که برای ساخت موسیقی آن‌ها همکاری می‌کرد بعد از کارگردان اثر، درباره فیلم و فضای درون آن بیشترین اشراف را داشت.​
در واقع یکی از کارکرد‌های موسیقی متن این است که فضای پشت فیلم را هم تعریف کند، یک چیز‌هایی تم فیلم است که گاهی در قصه چندان آشکار نیستند. اما آهنگساز باید با تقویت فضا‌های پنهان، در این زمینه به تماشاچی یاری برساند تا آن فضای پنهان را درک و حتی پیدا کند. البته این ارتباط قوی تنها به همکاری‌هایی که با من داشت محدود نمی‌شد، در ارتباط با دیگر کارگردانان از جمله بهرام بیضایی هم اینگونه بود.​
گاهی بیضایی به او پیشنهاد گوش سپردن به موسیقی خاصی از جمله موسیقی فیلم‌هایی از «آلفرد هیچکاک» یا کار‌های «برنارد هرمن» را می‌داد او هم سعی می‌کرد بدون آنکه گرفتار تقلید شود در حال و هوای موسیقی مذکور قرار گیرد و از آن بهره‌مند گردد، در نهایت هم موفق به ساخت موسیقی‌های بسیار خوبی برای فیلم‌هایی، چون «شاید وقتی دیگر» و «مسافران» بهرام بیضایی شد.​
طی سال‌های فعالیتم با آهنگسازان مختلفی کار کرده‌ام از جمله ستار اورکی، در فیلمی با عنوان «آنجا همان ساعت». اتفاقاً ستار هم خودش از شاگردان بابک است و به همین خاطر فضا‌های کار‌هایی که می‌سازد به کار‌های او نزدیک است.​
شاید به همین دلیل بود که از او خواهش کردم ساخت موسیقی این فیلم را برعهده بگیرد. بگذارید خاطره‌ای بگویم؛ زمان ساخت فیلم «دست‌های آلوده» بود و بعد از سال‌ها تصمیم گرفتم از ترانه در بخشی از فیلم استفاده کنم.​
اینکه گفتم بعد از سال‌ها از این جهت است که استفاده از ترانه به روی فیلم‌ها معایبی دارد، از جمله اینکه باعث توقف قصه فیلم می‌شود و به همین دلیل هم کارگردان باید چاره‌ای بیندیشد تا همراه با ترانه مذکور، قصه فیلم هم پیش برود. بابک برای خوانندگی ترانه، خشایار اعتمادی را پیشنهاد داد که من نپذیرفتم.​
گمان می‌کردم او از آقای اقبالی تقلید می‌کند هرچند که بعد‌ها متوجه شدم بحث شباهت جنس صدای او درمیان است نه تقلید! من هم خواننده دیگری را پیشنهاد دادم که این مرتبه بابک قبول نکرد تا اینکه او جوانی را پیشنهاد داد که آن هم ابتدا مورد پسندم قرار نگرفت و گفتم از این جنس صدا‌ها در میهمانی‌ها بسیار شنیده می‌شود.​
با این همه قرار شد دو هفته بعد مراجعه کند تا صدای او را بشنوم، صدایش را که شنیدم تعجب کردم و البته بسیار لذت بردم، او نیما مسیحا بود. اتفاقاً کار خوبی هم از آب درآمد و مردم هم بسیار استقبال کردند و این انتخاب بابک بود که در نهایت نتیجه‌اش را به من ثابت کرد. او همواره به‌دنبال معرفی صدا‌های جدید به عرصه موسیقی بود و به همین خاطر هم بعد از انقلاب خوانندگان بسیاری با بابک همکاری داشتند، مردی که برخلاف دیگران همیشه به‌دنبال کشف صدا‌های تازه بود.​
قطعه «مرد من» چطور خلق شد
داستان یک غم ته‌نشین‌شده
سیمین غانم، خواننده پیشکسوت موسیقی‌
مدت زمانی از فقدان شادروان بابک بیات این آهنگساز بزرگ و با ارزش می‌گذرد؛ با تأسف باید اظهار کنم که جای او همچنان درعالم هنر خالی است، زیرا بدون تردید یکی ازاستادان وآهنگسازان کم نظیر بوده که آگاهانه پراحساس و پرقدرت کارهایش را عرضه می‌کرد.​
ترانه «مرد من» یکی از شاهکار‌های اوست که من آن را درگذشته اجرا کرده ام. هربارکه این ترانه را درکنسرت هایم اجرا می‌کنم روحم به پرواز درمی آید و این ترانه مثل برگ گل همیشه شاداب و تازه است ومخاطبان را نیز به وجد می‌آورد و جزو ترانه‌هایی است که اگریک بار از خواندنش چشم بپوشم شدیداً مورد مواخذه مخاطبان قرارمی گیرم.​
اولین بار او را در خانه اش ملاقات کردم مرد جوان و آرام و خوش برخوردی بود که غم سنگینی درچشم‌هایش موج می‌زد به خودم اجازه ندادم بپرسم که چرا این چنین افسرده وغمگین است پس ازآنکه «ترانه مرد من» را با پیانو نواخت و با خودش زمزمه کرد گفت مرا ببخشید این روز‌ها حال خوشی ندارم پسر کوچکم را ازدست داده ام؛ با تأثرزیاد به او تسلی دادم و آرزوی آرامش برایش کردم.​
او زیرو بم صدای من را جالب توجه توصیف کرد و قرارگذاشتیم کار‌های بیشتری با هم داشته باشیم، اما متأسفانه رابطه ما به دلایلی قطع شد و قطعه «مرد من» اولین و آخرین کار من با ایشان بود. روحش شاد و یادش گرامی باد.​
بابک بیات را با چه چیز‌هایی به یاد می‌آورم؟
آهنگسازی با جهان بینی متفاوت‌
بابک صحرایی، ترانه سرا
بی‌تردید هنرمندی را می‌توان ارزشمند خواند که بتواند طی دهه‌های متمادی با آثار خود برای مردم خاطر‌سازی کند و با هنرش بسیار اثرگذار باشد. این نکته دقیقاً ویژگی کار بابک بیات بود. این هنرمند توانست در دو حوزه ترانه و موسیقی فیلم چهار دهه ماندگار باشد و درحوزه ترانه بخشی ازموفق‌ترین وماندگارترین قطعات را بسازد.​
او حتی دردوران بازنشستگی‌اش توانست اثر‌گذاری ویژه‌ای در ترانه و موسیقی پاپ داشته باشد. مرور آثار و فعالیت‌های بابک بیات از اواسط دهه ۷۰ تا اواسط دهه ۸۰ مبین آن است که خوانندگان موفقی، چون حمید حامی، نیما مسیحا وخشایار اعتمادی با کمک او به عرصه موسیقی پاپ معرفی شدند.​
بیات همچنین همکاری‌های موفقی با خواننده‌هایی مثل محمد اصفهانی داشته است. این اتفاق بیانگر اثرگذاری بابک بیات بویژه درموسیقی پاپ بعد از انقلاب است. او توانست جریانی را راه‌اندازی کند که هنور هم در موسیقی ما ادامه دارد. او در بخش موسیقی فیلم نیز توانست آثار شاخصی تولید کند.​
ابتدای فعالیت او دراین حوزه مربوط به دهه ۵۰ و فیلم‌هایی، چون «غریبه» به کارگردانی شاپور قریب است. او در ادامه همکاری‌هایی با سیروس الوند و دیگر کارگردانان شاخص سینمای ایران داشت. بعد ازانقلاب نیز موسیقی فیلم را با «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی آغاز کرد و تا اواسط دهه ۸۰ تقریباً با اغلب کارگردانان سرشناس و فعال در حوزه سینما و تلویزیون همکاری‌های موفقی داشت.​
نکته بارز و مهم بابک بیات در موسیقی فیلم و سریال، ساخت موسیقی‌های متن فیلم بود؛ با ملودی‌هایی که توانست بابک بیات را به اندازه ترانه‌هایش درخاطره مردم ماندگار کند. این توانمندی وهنر بزرگ و ارزشمند بابک بیات را می‌توان در آثارش، چون «سلطان و شبان» در اوایل دهه ۶۰ تا سریال «ولایت عشق» دراوایل دهه ۸۰ مرور کرد. از دیگر ویژگی‌های مهم بابک بیات تأثیرگذاری بسیار او برهنرمندان پیرامون خود است.​
او در جهت رشد و ارتقای سطح هنری خواننده‌ها، ترانه سرا‌ها و مجموعه دوستان اطراف خود تأثیر مهمی گذاشت. من به‌عنوان کسی که ترانه‌های بسیاری با او کارکرده و حدود ۵۰ همکاری با آقای بیات داشته‌ام، شهادت می‌دهم بابک بیات به شکل ویژه‌ای دانش، تجربه وجهان بینی خود را به نسل جوان بعد از خود منتقل کرد؛ کاری که بسیاری از هنرمندان انجام نمی‌دهند یا توانایی انجام آن را ندارند. جای خالی او همچنان حس می‌شود؛ جای خالی کسی که اثر‌گذاری‌اش در موسیقی همچنان حس می‌شود.​
همکاری من با بابک بیات چطور شکل گرفت؟
داستان خانه خیابان تهران‌پارس
مانی رهنما، خواننده موسیقی پاپ
اوایل دهه هفتاد بود؛ ساعت نه صبح یک روز مهر ماه به توصیه پدرم به منزل استاد بابک بیات رفتم؛ ساختمانی درخیــابان ۱۹۶ غـــربی تهرانپارس. پدرم به علاقه و ذوق من به موسیقی و آموختن آواز و نواختن پیانو پی‌برده و بر همین اساس من را راهنمایی کرد تا ادامه این مسیر هنری را درکنار دوست ایشان، آقای بابک بیات دنبال کنم.​
آن روز دیدار نخست بود و اشتیاق بسیاری در من وجود داشت. به طبقه بالای منزل استاد رفتیم. درگوشه‌ای از این اتاق پیانویی قرار داشت که خود زمزمه‌گر آثار زیبایی بود که آقای بیات با آن پیانو نواخته بودند. از من خواستند بخوانم و من هم قطعه مورد علاقه خود با نام «خسته نشو» را خواندم.​
بدون آنکه بدانم خالق این اثر کیست! ترانه‌سرای آن شهرام دانش پسردایی من بودند که با آقای بیات دوستی نزدیکی داشتند. البته پیشتر آقای علی سهراب دوست بزرگوارم و از خوانندگان قدیمی این کار را خوانده بودند و بسیار صدایشان را دوست داشتم.​
وقتی کار را به‌عنوان تست برای آقای بیات خواندم گفتند آهنگساز این کار من هستم! بعد از آن روز، آرام آرام ارتباط نزدیکی بین ما شکل گرفت و این دوستی همیشه پایدار ماند تا آنجا که مفتخرشدم من را به‌عنوان پسر خود معرفی کنند.
من اولین خواننده موسیقی پاپ هستم که توانستم بعد ازانقلاب با آقای بابک بیات به عرصه موسیقی وارد شوم آن هم به این دلیل که صدایم شبیه هیچ‌کس نبود.​
البته مدت زمان کوتاهی بین ما فاصله افتاد، آن هم به‌دلیل مسائل کاریشان که در همان برهه زمانی، همکاری کوتاهی را با آقای داریوش تقی پورآغاز کردم که این ارتباط و آشنایی به واسطه خود آقای بیات انجام گرفت. بعد از آن، وقتی دوباره آقای بیات را دیدم و کارهایم را شنیدند از پیشرفتی که درموسیقی داشتم متعجب شدند.
همه این‌ها به‌خاطر تمرینات مداوم و پشتکارهنرمندان آن زمان بود. ما در روزگارانی مرارت کشیدیم و پشتکار داشتیم که آواز ممنوع بود و موسیقی جرم محسوب می‌شد. آن روز‌ها ساز‌ها را می‌شکستند و مانع از هر حرکت هنری بودند، اما این اتفاقات هیچگاه ازانگیزه و اشتیاق خواننده‌ها و نوازنده‌های آن زمان کم نکرد.​
در دوران ما، خواندن روی استیج آرزوی محالی بود چرا که استیجی وجود نداشت و ما از فرط ناامیدی در زیر زمین اجاره‌ای آقای تقی‌پور که از آهنگسازان بی‌نظیرمان هستند تمرین می‌کردیم. ما هیجان وانگیزه سرخورده نسل آن زمان بودیم که توانستیم به‌عنوان نماینده آن نسل موسیقی پاپ آن هم با کمک آهنگسازان بزرگی، چون بابک بیات درجشنواره موسیقی فجر سال ۷۷ فریاد بزنیم و صدای خود را به‌گوش مردم برسانیم.​
به هنرمندانی مثل بابک بیات اجحاف بسیاری شد. تا جایی که او مدت‌ها برای امرار معاش به شغل دیگری مشغول بود. اما با وجود این هیچگاه نخواست ترک وطن کند و بسیارعلاقه‌مند بود بماند و برای مردم کشورخودش کار کند. زنده یاد بابک بیات پیش از انقلاب هم آهنگساز مطرح و برجسته‌ای بود و آثار ماندگاری از ایشان به‌جای مانده است که هنوزهم قابل شنیدنند.​
بابک بیات در سال‌های نخست انقلاب سختی و مرارت‌های بسیار کشید، اما بعد‌ها توانست از طریق سینما و موسیقی متن باردیگر به عرصه موسیقی بازگردد و سال‌های سال موسیقی متن فیلم کار می‌کرد. او دوست داشت هویت مستقلی ارائه بدهد وشبیه کسی نباشد و همیشه به‌دنبال پیدا کردن صدای نو در موسیقی و معرفی آن به دنیای هنر بود.​
یکی از کار‌های ماندگار ایشان موسیقی فیلم «مرسدس» به کارگردانی مسعود کیمیایی بود. اما به دلایلی این کار در آن زمان توقیف شد و هیچگاه به گوش مخاطبان نرسید تا اینکه بعد‌ها در قالب یک نوار کاست منتشر شد. یکی دیگر از کار‌های خوب ایشان موسیقی فیلم «سام و نرگس» بود با صدای دوست خوبم حمید حامی.​
البته درابتدا تیتراژ این کار را من خوانده بودم، اما به‌دلیل صحبت‌های آقای ایرج قادری در مورد آقای مسعود کیمیایی ترجیح دادم این همکاری ادامه پیدا نکند؛ بنابراین حمید حامی را به آقای بیات معرفی کردم و انصافاً کار زیبایی هم شد.​
بعد‌ها خوانندگان دیگری، چون نیما مسیحا، دکتر محمد اصفهانی و... با استاد بیات همکاری داشتند و همه ما در محضر استادی تعلیم گرفتیم که بی‌بدیل بود. افسوس و صد حیف که از پیش ما هجرت کرد و شاید اگر امروز در کنار ما بود، موسیقی ما وضعیت بهتری داشت.​
ملودی‌های ماندگار بابک بیات چطور خلق شدند
اعتمادی که دریغ نمی‌شد
ستار اورکی، آهنگساز‌
اغراق نیست اگر بگوییم بابک بیات یکی از تأثیرگذارترین آهنگسازان موسیقی پاپ و موسیقی فیلم است. ذوق و قریحه زیبای او در ساخت موسیقی تا آنجا اثرگذار بود که باعث شد بسیاری از جوانان علاقه‌مند به موسیقی، خودآگاه و ناخودآگاه به آموختن آهنگسازی سوق پیدا کنند.​
از جمله خود من که از کار‌های آقای بیات بسیار تأثیرگرفته‌ام و از همان جوانانی بودم که ساختار آهنگسازیم الگویی از ایشان بوده است. این علاقه‌مندی تا آنجا پیش رفت که توانستم از محضر آقای بیات بهره‌های بسیاری ببرم و در کنار ارتباط استاد شاگردی، رابطه‌ای نزدیک و دوستانه بین‌مان شکل بگیرد.​
من علاقه زیادی به موسیقی‌های آقای بیات داشتم و آثار ایشان در ضمیر ناخودآگاهم اثر گذاشته‌اند. آشنایی‌ام با زنده‌یاد بابک بیات کاملاً اتفاقی بود. به یاد دارم در جایی بودم و پشت پیانو مشغول تمرین و ایشان همراه فرزندشان بامداد در آنجا حضور داشتند و این دیدار ماندگار سرآغاز این آشنایی و همکاری بود.​
این افتخار را داشتم که سال‌های سال در کنارشان باشم تا زمانی که متأسفانه فوت کردند و ما را در غم این هجرت گذاشت. آثار آهنگسازانی مانا و جاویدان خواهد بود که خودشان یک مؤلف واقعی باشند؛ این آهنگسازان انرژی خود را از کائنات و طبیعت دریافت می‌کنند؛ یعنی فضا‌هایی که برای هر کسی قابل دسترسی و رؤیت نیست و زنده‌یاد بابک بیات هم مستثنی از این موضوع نبودند و موسیقی از دوردست‌ها به ایشان الهام می‌شد.​
بابک بیات هنرمندی حسی و عاطفی بود و به پیرامون خود بسیار با تعمق می‌نگریست. هیچ‌گاه ندیدم به زمین نگاه کند و چشمانش همیشه رو به آسمان بود؛ گویا در انتظار یک الهام و اتفاق تازه بود. این رفتار ایشان برای من همیشه تأمل برانگیز بود و به راستی آهنگسازانی، چون من و کسانی که هم دوره ما بودند متأثر از آهنگسازانی، چون بابک بیات بودیم.​
قطعاً سال‌ها در کنار ایشان بودن و آشنایی با یک تفکر متفاوت و تأثیر‌گذار مملو از خاطرات خواهد بود. به یاد دارم به ویلای آقای بیات در روستای ونوش واقع در شهر نور رفته بودیم. در آنجا پیانوی آلمانی بود که گاهی آقای بیات پشت آن می‌نشستند و موسیقی می‌ساختند.
من هم چندین بار با این پیانو کار کرده بودم. آقای بیات روی یک ترانه ملودی ساخته بودند و قرار بود یکی از خوانندگان عزیز آن را بخوانند. این خواننده با آقای بیات تماس گرفت و آقای بیات با همان صدای گرم و خوب خود از پشت تلفن شروع به خواندن کرد که بسیار مورد استقبال آن خواننده قرار گرفت.​
بعد گفت ملودی دیگری هم ساخته‌ام و دوباره شروع به خواندن کرد و بعد از آن ملودی‌های دیگر. در واقع چهار ملودی برای یک ترانه ساخته بود که هر کدام زیباتر از دیگری بودند به شکلی که کار آن خواننده دشوار شد و نمی‌دانست کدام را انتخاب کند و با صدای خنده که تقریباً به وضوح از پشت تلفن شنیده می‌شد به آقای بیات گفتند من هر چهار ملودی را می‌خواهم و این نشان از تبحر و هوشمندی آهنگساز بزرگی، چون بابک بیات است.​
ایشان از معدود آهنگسازانی بودند که موسیقی را با توجه به شناخت از رنگ حنجره و صدای خواننده خلق می‌کرد و به این موضوع اشراف کامل داشت و می‌دانست یک خواننده چه باید بخواند تا صدای او شنیدنی شود و به گوش همه برسد در صورتی که خیلی از آهنگسازان ما با این مقوله هیچ آشنایی‌ای ندارند.​
بابک بیات صدا‌های بسیار دلنشین و شنیدنی به موسیقی پاپ ایران معرفی کرد؛ آن هم خوانندگان جوانی که شاید در آن برهه زمانی چندان قابل اطمینان نبودند. اما او با نگاه هوشمندانه خود هر کدام از این خوانندگان را به ستاره‌های بی‌بدیل موسیقی ایران تبدیل کرد.​
 
بالا