اون شبی که . . .

وضعیت
موضوع بسته شده است.

bernabeo

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون شبی که چشم مهتاب به نگاه باغچه خندید
چیکه چیکه دست بارون خواب شیشه ها رو دزدید

دیوارای سنگی باغ دل به پیچکا سپردن
ابرا با ستاره هاشون دل کفترارو بردن


اما من این من بی تو تک و تنها تو خیابون
واسه تو گریه می کردم عاشقونه زیر بارون


اون شبی که دستای باد موی بید و شونه می کرد
رازقی با طعم شعراش کوچه رو دیوونه می کرد

چشمای اشکیه شبنم دل سپرده بود به باغچه
رنگ و بوی عاشقی داشت گل سرخ روی تاقچه


اما من این من بی تو تک و تنها تو خیابون
واسه تو گریه می کردم عاشقونه زیر بارون


اون شبی که دو تا قمری دل میدادن عاشقونه
واسه هم قصه میگفتن توی ایوونچه ی خونه

وقتی که ابرا رو دنیا رنگ فردا می کشیدن
ماهیای عاشق حوض خواب دریا رو می دیدن



اما من این من بی تو تک و تنها تو خیابون
واسه تو گریه می کردم عاشقونه زیر بارون
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا