#اوحدی مراغه‌ای

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ouhadi.gif

رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای (۶۷۳-۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایرانی و معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید است.

او در شهرستان مراغه زاده شد و آرامگاه وی نیز در همان شهر است.

پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان اقامت داشت و به همین دلیل نامش اوحدی اصفهانی نیز ذکر شده است.

در حال حاضر یک موزه دائمی در مقبرهٔ اوحدی در مراغه دایر می‌باشد
.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا
آسوده درو والا، آهسته درو شیدا

در وی سر سرجویان گردان شده از گردن
در وی دل جانبازان تنها شده از تنها

بر لالهٔ بستانش مجنون شده صد لیلی
بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا

خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل
لوزینهٔ او وحشت، پالودهٔ او سودا

با نقد خریدارش آینده خه از رفته
با نسیهٔ بازارش امروز پس از فردا

گر کوی مغانست این؟ چندین چه فغانست این؟
زین چند و چرا بگذر، تا فرد شوی یکتا

رسوایی فرق خود در فوطهٔ زرق خود
کم‌پوش، که خواهد شد پوشیدهٔ ما رسوا

گر زانکه ندانستی، برخیز و طلب می‌کن
ور زانکه بدانستی، این راز مکن پیدا

ای اوحدی، ار دریا گردی، مکن این شورش
زیرا که پس از شورش گوهر ندهد دریا



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام علیک، ای نسیم صبا
به لطف از کجا می‌رسی؟ مرحبا

نشانی ز بلقیس، اگر کرده‌ای
چو مرغ سلیمان گذر بر سبا

نسیمی بیاور ز پیراهنش
که شد پیرهن بر وجودم قبا

اگر یابم از بوی زلفش خبر
نیابد وجودم گزند از وبا

به نزدیک آن دلربا گفتنیست
که ما را کدر کرد سیل از ربا

ز دردش ببین این سرشک چو لعل
روانم برین روی چون کهربا

همین حاصل است اوحدی را ز عشق
که خونم هدر کرد و مالم هبا



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا
ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا

چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت
ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا

چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا
هر کجا که بنشینی گو کژدمست اینجا

جو فروش مفتی را از نماز و از روزه
رنگ چهرهٔ کاهی بهر گندمست اینجا

گر حریف مایی تو، ما و کنج می‌خانه
ور زعشق می‌پرسی، عشق در خمست اینجا

چونکه بنده فرمانی، پیش حاکم مطلق
سربنه، که هر ساعت صدتحکمست اینجا

همچو دیو بگریزی،چون زمردت پرسم
گر تو مردمی،بالله،خود چه مردمست اینجا

هم بسوزدت روزی، گرچه نیک خامی تو
کین تنور چون پر شد سنگ هیزمست اینجا

اوحدی، ترا از چه نان نمی‌فروشد کس؟
گرنه نام بوبکری با تو در قمست اینجا



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قراری چون ندارد جانم اینجا
دل خود را چه می‌رنجانم اینجا؟

سر عاشق کله‌داری نداند
بنه کفشی، که من مهمانم اینجا

مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟
چه می‌پرسی، که من حیرانم اینجا

نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز
ز چشم مدعی پنهانم اینجا

اگر بتوان حدیثی گوی از آن روی
که من بی‌روی او نتوانم اینجا

نگارینی که سرگرداند از من
نگردانی، که سرگردانم اینجا

مرا با دوست پیمانی قدیمست
بدان پیوند و آن پیمانم اینجا

ز زلفش برد ما غم هست بویی
چنین زنده به بوی آنم اینجا

به درد اوحدی دلشاد گشتم
که آن لب می‌کند درمانم اینجا



 
بالا