انسان.طبیعت.معماری

sook

عضو جدید
سلام.امکانش هست منبع اصلی این مطلب رو در اختیار من بزارید؟؟برای پایان نامه نیاز دارم
 

sook

عضو جدید
بررسي سيرتحول رابطه انسان، طبيعت ومعماري درطول تاريخ
مقدمه
مطالعه تاريخ همواره يكي از مهمترين وآموزندهترين مطالعات در زندگي انسان به حساب مي آمده. چرا كه با مطالعه تاريخ است كه ذهن انسان مي تواند از شرايط خاص زمان ومكان خود فارغ شده واصول اصيل وماندگار جهان را بهتر درك كند وانواع تجليات اين اصول را در شرايط مختلف زماني و مكاني مشاهده نمايد. بنابراين مطالعه تاريخ همواره پلي است ميان گذشته وحال براي حركت به سمت آينده .
به همين دليل دراين فصل به بررسي سيرتحول ارتباط بين انسان وطبيعت وتأثير آن درمعماري ميپردازيم. تا بتوانيم اصول حاكم بر زندگي انسان وطبيعت را بهتر درك كنيم. دراين پژوهش ارتباط بين انسان و طبيعت را براساس نوع ونحوه ارتباط به پنج دوره تاريخي[1] تقسيم بندي نموده ايم كه عبارتند از :

1- برگرفته از جلسات درس مهندس بديعي، استاد درس انسان، طبيعت، معماري، دانشگاه شهيد بهشتي

1) دوره تابعي : (از پيدايش بشر تا انقلاب كشاورزي )
دراين دوره انسان تحت سلطه طبيعت بوده. وبراي تأمين نيازهاي اوليه خود مجبور بوده مدام ازجايي به جاي ديگر نقل مكان كند. بنابراين كانسپت كلي معماري اين دوره براساس حركت شكل مي گيرد .
2) دوره تطبيقي : (از انقلاب كشاورزي تا انقلاب صنعتي )
با اكتشاف كشاورزي توسط انسان يكجانشين مي شود وروستاها وشهرها دركنار منابع آب شروع به شكلگيري ميكنند و كانسپت معماري از حركت به سكون تبديل ميشود. وآنچه درمعماري اين دوره اهميت پيدا ميكند، معماري است كه در شرايط بحراني بتواند جوابگوي نيازهاي انسان باشد. بنابراين انسان درجهت تطبيق دادن معماري خود با شرايط طبيعت گام بر ميدارد .


3) دوره بي اعتنايي : (از انقلاب صنعتي تا پايان جنگ جهاني اول وابتداء قرن بيستم )
انقلاب رنسانس در اروپا زمينهاي مناسبي را براي رشد وپيشرفت علم وتكنولوژي وانقلاب صنعتي فراهم كرد. وانسان توانست هرچه بيشتر طبيعت راتحت سلطه خود درآورده وازآن درجهت نيازهاي خود بهره برداري نمايد. ازطرف ديگر با رشد مكاتبي همچون امانيسم و پزيتيويسم و. انسان خود را تافتهاي جدا بافته از طبيعت حس كرد .
كه ميتواند بر آن مسلط شده وبه شكلي كه بخواهد ازآن بهره برداري نمايد. معماري اين دوره بر مبناي توجهي به شرايط طبيعي شكل مي گيرد .
4) دوره تخريبي : (از ابتداء قرن بيستم تا جنگ اعراب واسرائيل در سال 1973 )
رشد و پيشرفت توليدات صنعتي ونظام سرمايهداري از يكطرف و متوقف شدن رشد جمعيت جهان از طرف ديگر و نيز اشباه شدن بازارهاي كشورهاي جهان سوم ازكالاهاي صنعتي باعث شد كه توليد بر مصرف پيشي بگيرد وسيستم سرمايهداري كه تنها راه پيشرفت خود را در توليد بيشتر ومصرف بيشتر مي دانست به دنبال راه حل هايي باشد كه بتواند مصرف كاذب ايجاد نمايد . واين راه از طريق عوامل فرهنگي مهيا شد. وبشر بطور بي سابقهاي شروع به غارت منابع طبيعي كرد .


5) دوره بازگشت يا احياء (ازجنگ اعراب واسرائيل درسال 1973 تا به امروز )
بعد ازجنگ اعراب واسرائيل كه از نفت به عنوان يك سلاح كارآمد عليه غرب استفاده شد. كشورهاي صنعتي را به اين فكر فرو برد كه بيش از حد به منابع طبيعي كشورهاي جهان سوم متكي شدهاند. كه با قطع آن ويا اتمام اين منابع طبيعي مي توانند خيلي آسيب پذير باشند. همچنين اتمام خيلي از منابع طبيعي و آسيبهاي شديد زيست محيطي باعث شد كه بشر بفهمد اگر چنين روندي را ادامه دهد به زودي كره زمين نابود خواهد شد. به همين دليل دوباره ارزشهاي دوره دوم احياء شد وبشر به دنبال سازگاري خود با طبيعت حركت كرد .
لازم به ذكر است كه شروع هر دوره به منزله اتمام دوره هاي قبل نيست چنانچه هم اكنون نيز مي توان جلوه هايي از زندگي دوره اول را در زندگي عشاير مشاهده نمود وبا وجود اينكه دوره پنجم شروع شده ولي هنوز وجهه غالب زندگي انسانهاي امروز به خصوصيات دوره چهارم شبيهتر مي باشد .
منبع اصلی این مطلب رو میخواستم/با تشکر
 

pouya4

عضو جدید
انعکاس طبیعت در معماری

با نگاه به دوران گوناگون معماری در خواهیم یافت که انعکاس طبیعت در پیکره بنا به صور متفاوت روی داده است و چگونگی این نحوه برخورد یکی از شاخصهای مهم برای شناخت ریشه های فکری سبک های معماری و دیدمعمار نسبت به هستی و طبیعت است. همچنین شاهد انعکاس طبیعت در قسمتهای مختلف ابنیه در بنا، از نقاشی بر روی دیواره غارها آغاز می شود.

مرحله بعدی ایجاد نقش برجسته بر دیوارها و استفاده از مجسمه حیوانات در سر ستون ها، پای ستونها و شبیه نمودن ستونها به فم های گیاهی است. این نوع جلوه طبیعت در معماری گوتیک اروپا به سراسر پیکره بنا کشیده می شود. این انواع جلوه اشکال طبیعی در معماری کما بیش ادامه می یابد تااینکه در قرن حاضر معمار از تزئینات و فرمهای سکبلیک چشم می پوشد و جنبه عملکردی به خود می گیرد.
با این وصف ذکر این مطلب ضروری می نماید که هنگان بحث درباره انعکاس طبیعت در معماری تا قبل از دوره مدرن مصادیق این انعکاس بیشتر در حیطه نقاشی و تصویرسازی دیواری، نقش برجسته و مجسمه سازی و به عبرتی تزئینات بنا باقی می­ماند و آنگاه که به دوره معماری مدرن می رسیم الهام از طبیعت در پاره­ای موارد حجم اصلی بنا را تحت تأثیر خود می­گیرد.
با توجه به مطالب فوق انعکاس طبیعت در معماری را می­توان در ۲ گروه کلی زیر مورد بررسی قرار داد:
۱ـ انعکاس غیر کاربردی طبیعت در معماری


  • بهره گیری از طبیعت در کانسپت و ایده طرح
  • انتزاع طبیعت و بکارگیری از تصاویر و یا نقش برجسته ها و یا تندیس هایی با مضمون طبیعت
۲ـ برداشت و الهام کاربردی از طبیعت:

  • استفاده مؤثر از عناصر طبیعی مانند گیاه در ساختمان
  • طراحی اقلیمی و مطابقت ساختمان با شرایط محیطی
– انعکاس غیر کاربردی طبیعت در معماری

تا قبل از قرن اخیر انعکاس طبیعت در معماری با اهدافی بسیار متفاوت انجام گرفته است، اهدافی چون:
ـ ایجاد فضایی روحانی همراه با نمایش وحدت موجود در عالم هستی،
ـ تصویر طبیعت به عنوان بخشی از آئین جادویی،
ـ وام گیری و افزودن زیباییها و قدرتهای موجود در طبیعت به ابنیه
در اینجا به ذکر نمونه­ های بارز انعکاس طبیعت در آثار معماری خواهیم پرداخت:
جالب توجه ترین آثار هنر پارینه سنگی تصویرهایی از جانوران است که بر سرح دیواره­های سنگی غارها نقر یا نقاشی و یا پیکر تراشی شده است و گاو وحشی زخم خورده که در غاز آلتامیرا واقع در شمال اسپانیا کشف شده یکی از نمونه های شگرف و تماشایی آن است. جانور محضر بر جای فرومانده است، پاهایش دیگر توانایی حمل سنگینی بدنش را ندارد ولی باز در این درماندگی سر را به حال دفاع پایین آورده تا در برابر نیزه های شکارچیان که از سمت گوشه چپ و پائین تصویر به سویش هدف گیری شده است، ایستادگی کند.
تصویر نقاشی شده بر دیوارهای غار لاسکو در فرانسه نیز به همین اندازه اعجاب آور است گرچه این تصاویر در ظرافت و جزئیات به پای نقاشی قبلی می رسند، گاوان وحشی، گوزنها، اسبها و گاوهای معمولی با وفوری توحش آمیز در عرصه دیوارها و سقفهای این غارهای به تک و دو در آمده-اند لیکن همگی شان همان احساس اسرار آمیز « زنده بودن » را به نگرنده القا می کنند.
جایگاه این تصاویر همواره در تریک ترین زوایای غار تا حد امکان دور از مدخل آن انتخاب می شده است.

پاره ای از آنها در فرورفتگیهایی از غار قرار دارد که زائر فقط در حال خزیدن می تواند خود را به نزدیکشان برساند و گاهی معبرهای درون غار چنان پیچ در پیچ است که بدون راه بلد خبره، شخص به آسانی در آنها گم می شود. نکته جالب این است که غار لاسکو در سال ۱۹۴۰ تصادفاً توسط کودکی که دنبال سگ گمشده اش می گشت کشف شد، زیرا سگ در سوراخی فرو افتاده بود که به اتاقی زیرزمینی منتهی می شد. باید گفت این تصویرها که در درون خاک پنهان نگاه داشته شده تا از افت مهاجمان و بیگانگان مصون بماند، می بایست منظوری بس مهمتری از تزیین صرف در برداشته باشد.
درواقع اکنون شکی باقی نمانده است که ایجاد این نقشها بخشی از آیینی جادویی بوده است که به منظور تأمین شکاری موفقیت آمیز اجرا می شده است. مبنای این استنباط این است که تصویرها هموراه درمحلی مخفی نقاشی می شده و نیز در آنها خطوطی معرف پیکانها و نیزه هارسم می شده که معمولاً نوکشان رو به جانوران هدف گیری شده است، علاوه بر این، تصویر حانوان به طرزی غریب و نامنظم بر روی یکدیگر نقش شده است.
توضیحی اینکه ظاهریاً در نظر انسان عصر پار ینه سنگی میان تصویری و واقعیت تفاوت بارزی وجود نداشته است، چنانکه با ساختن تصویر یک جانور قصد می کردند که خود آن جانور را به تصاحب طرزی غریب و نامنظم بر روی یکدیگر نقش شده است.

توضیح اینکه ظاهراً در نظر انسان عصر پارینه سنگی میان تصویر وواقعیت تفاوت بارزی وجود نداشته است، چنانکه با ساختن تصویر یک جانور قصد می کردند که خود آن جانور را به تصاحب در آورند و با « کشتن » آن تصویر یقین حاصل می کردند که روح زندگی جانور را کشته اند. بنابراین تصویری « مرده » ( یعنی تصویری که یکبار ضمن احرای آیین کشتار به کار رفته بود ) دیگر در نظرشان مفهوم و ارزشی نداشت و در هنگام تجدید جا برای شکار بعدی به آسانی نادیده انگاشته می شد، و روی آن جانور تازه ای رسم می شد.

با این همه بسیاری مطالب در میان است که آدمی را درباره نقاشیهای درون غار دچار بهت و تردید می سازد. چرا باید این آثار همشه در محل هایی پنهانی و دور از دسترس به وجود آمده باش؟ آیا با اجرای آیین خاص شکار در جایی سرگشاده، اثر جادویی آن ضعیف تر می­گردید؟ و چرا تصویرها تا این اندازه زنده نما هستند؟ آیا اگر آیین کشتار را بر روی تصویرهایی کمتر از این واقع نما اجرا می کردند چیزی از خاصیت جادویی اش کاسته می شد؟
در روند پیدایش این تصاویر این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که چه بسا که شکل جانور بر اثر ساختمان طبیعی تخته سنگی به ذهن هنرمند القا شده است. چنانکه مثلاً بدن جانور درست منطبق است با قسمتی برآمده از دیواره سنگی و یا خطوط کناره هیکل تا حد امکان به پیروی از رکه یا ترک خوردگی تخته سنگی رسم شده است.
می توان چنین احتمال دادکه یکی نفر شکارچی عصر پارینه سنگی با خاطری پر از اندیشه هیا مربوط به شکار جانوران، یعنی چیزی که ادامه حیاتش بسته به ان بود، چون بر جدارهای غار مسکونی­اش خیره می شده با صراحت و قدرت بیشتری شکل آن جانوران را در توده­های سنگ مجسم می یافته است و تصویر این گونه اشباح مبهم را تصریح می کرده تا دیگران نیز بتوانند کشف او را به چشم ببینند. البته در اینجا باید این نکته را نیز یادآور شد که شواهد بی شمار دیگری از دوره های بعدی در دست است که نشان می دهد برخی اقوام برای رسم تصویرهای جادویی خود از ساده ترین و زمخت ترین طرح و نقش استفاده می کرده اند. مثلاً برای نشان دادن هیکل آدمی فقط دو قطعه چوب متقاطع به کار می­برده­اند.
در هنر مصری نیز ترکیبی اط طبیعت گرایی و تجرید را شاهد هستیم. ستونهای پاپیروس شکل معمار مصرفی و ستوهای خیاره­دار، تلاشهایی برای نزدیک کردن پیکره بنا به طبیعت است. در ستونهای کاخ و سردر دربار رامسس دوم (حدود ۱۲۶۰ ق.م) این شباهت بسیار بیشتر می­گردد. در هنر سومری دروازه شیران نمونه­ای از بکارگیری پیکرحیوانات بصورتی متناسب و یکپارچه با عملکرد یعنی دروازه است. در دروازه ارگ سارگون دوم این پیکره­ها بصورتی هر چه دقیق تر درآمده اند هر چند نیمه انسان و نیمه حیوان هستند . در دروازه ایشتار تصویر حیوانات در ایجاد حجم ورودی دخالت مستقیم نداشته بصورت تقریباً مسطح در زمینه دروازه نقش گردیده است.

در معماری هخامنشی نیز سر ستونها، پای ستونها و بدنه ستونها و در کناره ورودیها فرمها و شکل موجودات طبیعی و یا اجزایی از آنها به نمایش در می­آید، این فرمها به صورت نقش برجسته بر سراسر پلکان اصلی نیز نقش گردیده است.
یونانیان معتقد بودند که آثار هنری باید مظهر زیبایی باشد و زیبایی را می­توان از موضوعات طبیعی الهام گرفت. به اعتقاد ارسطو هنر باید از طبیعت پیروی کند، این دستور قرنها بر هنر اروپا حکمروایی می­کرد و پیروان زیادی داشت. بر اساس نظریه فیلسوف یونانی تقلید شک ظاهری اجسام به همانگونه که در طبیعت وجود داردند،‌هدف اصلی شد و هنرمند با ابزاری که در اختیار داشت آنچه را که در جهان وجود و به همان شکلی که وجود دارد نقش می­زند.
در نظر یونانیان آنچه آدمی را از همه چیز متمایز می­گرداند عقل است، و عقل آدمی که استدلال را آموخته باشد برترین پدیده­ای است که طبیعت آفریده است. گذشته از این ارسطو به ما اطمینان می­دهد که همه انسانها طبیعتاً مشتاق دانستن هستند و آنچه ما می­دانیم، نظام طبیعت است که با نظام عقل آدمی یکی است.

یونانیان می­گفتند که نظام طبیعت و عقل زیبا و ساده است و زیبایی اشیا با شناخت ما از آنها یکی است. بدین ترتیب زندگی زیبا و دستیابی به روح زیبا در پی پذیرفتن جمله معروف یونانی « خودت را بشناس» می­آید و برای رسیدن به زندگی زیبا و نیکو و یا زیبایی در زندگی باید از مسیری عقلی گذشت. بدین ترتیب فاصله بعید میان یک مجسمه کار سیاه پوستان آفریقا و یک مجسمه کار پراکستیلس یونانی همان فاصله بعیدی است که دینانت اشباح و ارواح سیاهان را از بینش عقلانی یونانیان در اوج تمدن جدا می­کند.
یونانیان با توجه به ذهن بسیار علمی و متفکر خود به دنبال توضیح حیات و حرکت طبیعت بر اساس محاسبات برآمدند و مدعی کشف ضریبهای ثابتی در طبیعت شده­اند به این ترتیب یونانیان باستان تلاش نمودند تا عناصر سوری هنر را نیز بر طبق قوانین معین عدد و تناسب توضیح دهند. نکته­ای که شاید پیش از آنها مصریان نیز بدان آگاه بودند. افلاطون امکان آفرینش هنر را بر اساس این قوانین و بجای تقلید صرف طبیعت، مورد بحث قرار می­دهد.
قائده تقسیم طلایی که بوسیله یونانیان کشف شد و به صورت یکی از عناصر پابرجای سنت کلاسیک درآمد، نه تنها در هنر که در طبیعت نیز از مصادیق متعددی برخوردار است. مسلمانان نیز اساس زیبایی شناسی را بر هندسه و نه از استوار ساختن ولی آنان طبیعت را استیلیزه کردند. هنرمندان مسلمان معتقد بودند که طبیعت آنقدر متنوع است که انسان هرگز نمی­تواند این تنوع را عیناً نقش کند بلکه باید نظم موجود در آن را کشف کند و به کمک آن نظم به فرمهای زیبا دست یابد.

آنان معتقد بودند که تقلید کامل از طبیعت امری بس بیهوده است زیرا که مارا در مقایسه با خالق مطلق قرار می­دهد. همچینن عقیده داشتند که در طبیعت اسرار و رموزی است. به این ترتیب بیان خود را در تجرید یافتند و به دنبال استخراج و تصویر نظمی رفتند که در پس طبیعت وجود دارد و همه طبیعت را به هم پیوند می­دهد. نظامی که جلوه­ای از خالق هستی است. به بیان دیگر وظیفه دیگر هنر اسلامی، متوجه ساختن انسان به مبدأ و مقصد اصلی هستی و منحرف ساختن تفکر و نظر انسانها از هر چیز غیرخدایی است.

با این دید تزئینات و اشکال در هنر اسلامی به نقشهای انتزاعی گرایش یافتند، هدف از این کار ایجاد زمینه­ای کلی است و تک تک اجزاء اندیشه را به خود جلب نمی­کند. شکلهای انتزاعی هماهنگ، یکنواخت، مداوم و پیوسته، با درهم فرورفتگی ها و پیچشهای بی منتها به این هدف کمک می­کند. فرم اسلیمی به خوبی این مطلب را به نمایش می­گذارد. از نظر تاریخی، گویا فرم­های اسلیمی از تصویر تاک سرچشمه باشد که در آن پیچیدگی و در هم فرورفتگی برگها و ساقه­ها شاخه ها به سهولت قابل استیلیزه شدن است.
در هنر سامرا ما شاهد مبدل شدن فرم تاک به صورتهای پیچاپیچ انتزاعی هستیم. البته باید گفت که نقش اسلیمی در مفهوم کلی خود بیانگر تزئین چه بصورت گیاهی استیلیزه و چه بصورت خطهای هندسی در هم پیچیده است و نقش اسلیمی هیچگاه در بند نوع گیاه نبوده ، سبکی کاملاً انتزاعی است.
منبع : مقاله انعکاس طبیعت در معماری - پیک کد
 

Similar threads

بالا