انتوان دو سنت اگزوپری

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی نامه
آنتوان دو سنت‌اگزوپری (‎Antoine de Saint Exupéry ‏)‏ ‏(29ژوئن 1900-31 ژوئیه 1944)
نویسنده و خلبان فرانسوی.
آغاز زندگی
او فرزند سوم ژان دو سنت‌اگزوپری بود و در ۲۹ ژوئن سال ۱۹۰۰ در شهرلیون به دنیا آمد. پدر و مادر او اهل لیون نبودند و در آن شهر نیز سکونت نداشتند، بنابراین تولد آنتوان در لیون کاملاً اتّفاقی بود. چهارده سال بیشتر نداشت که پدرش مرد و مادرش به تنهایی نگهداری و تربیت او را به عهده گرفت. دوران کودکی او با یک برادر و دو خواهر در سن‌موریس و مول که املاک مادربزرگش در آنجا بود سپری شد و او دورهٔ دبستان را در مان به پایان رسانید. در آغاز دورهٔ دبیرستان نزد یکی از استادان موسیقی به آموختن ویلن پرداخت. در ۱۹۱۴ برای ادامه تحصیل سوئیس به رفت. آنتوان در دوران تحصیل در دبستان و دانشکده، گاهی ذوق و قریحهٔ شاعری و نویسندگی خود را با نگاشتن و سرودن می‌آزمود و اغلب نیز مورد تشویق و تقدیر دبیران و استادانش قرار می‌گرفت. در سال ۱۹۱۷ تنها برادرش فرانسوا به بیماری روماتیسم قلبی درگذشت و بار مسئولیّت خانواده یکباره به گردن او افتاد.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
بزرگسالی

بزرگسالی

اگزوپری قصد داشت به خدمت نیروی دریایی درآید، امّا موفّق نشد به فرهنگستان نیروی دریایی راه یابد. به همین دلیل او در ۲۱ سالگی به عنوان مکانیک درنیروی دریایی فرانسه مشغول به کار شد و در مدّت دو سال خدمت خود، فنّ خلبانی و مکانیک را فراگرفت، چنان که از زمرهٔ هوانوردان خوب و زبردست ارتش فرانسه به شمار می‌رفت. در سال ۱۹۲۳ بعد از اتمام خدمت سربازی قصد داشت به زندگی معمولی خود بازگردد و حتی مدتی نیز به کارهای گوناگون پرداخت، ولی بالاخره با راهنمایی و اصرار یکی از فرماندهان نیروی هوایی که سخت به او علاقمند بود، به خدمت دائمی ارتش در آمد. بعد با پروازهای بسیارش به سرزمینهای گوناگون و به میان ملّت‌های مختلف با زیبایی‌های طبیعت و چشم اندازهای متنوّع جهان و با جامعه‌های گوناگون آشنا شد و طبع حسّاس و نکته سنجش بیش از پیش الهام گرفت و از هر خرمنی خوشه‌ای یافت. سالها در راه‌های هوایی فرانسه-آفریقا و فرانسه-آمریکای جنوبی پرواز کرد. در ۱۹۲۳ پس از پایان خدمت نظام به پاریس بازگشت و به مشاغل گوناگون پرداخت و در همین زمان بود که نویسندگی را آغاز کرد.
سنت اگزوپری جوان به دختر زیبایی دل بسته بود که خانواده دختر به سبب زندگی نامنظم و پرحادثه هوایی با ازدواج آن دو مخالفت کردند. نشانه‌ای از این عشق را در اولین اثرش به نام "پیک جنوب" Courrier Sud (1929) می‌توان دید. در سال ۱۹۲۵ داستان کوتاهی از او به نام «مانون» در یکی از گاهنامه‌های پاریس چاپ شد امّا کسی او را در زمرهٔ نویسندگان به‌شمار نیاورد، و خود او نیز هنوز به راستی گمان نویسندگی به خود نمی‌برد. در همین اوان بود که برای یک مأموریت سیاسی به میان قبایل صحرانشین مور در جنوب مراکش رفت و چون به خوبی از عهده اجرای این مأموریّت برآمد مورد تشویق فرماندهان و زمامداران وقت قرار گرفت. «پیک جنوب» اثر دیگر اگزوپری یادگار زمانی است که نویسندهٔ هوانورد در میان قبایل صحرانشین مراکش به سر می‌برد. هنگام بازگشت به فرانسه نخستین ره آوردی که با خود آورد، دستنویس کتاب پیک جنوب بود. او این نوشته را به وسیلهٔ پسر عمویش به چند تن از ادیبان و نویسندگان فرانسه نشان داد، و آنان بیش از حدّ انتظار تشویقش کردند. در همین اوان یکی از ناشران سرشناس پاریس قراردادی برای انتشار پیک جنوب و چند نوشته دیگر با او بست و آنگاه اگزوپری به ارزش کار خود پی برد.
در سال ۱۹۲۷ برای انجام مأموریت دیگری به آمریکای جنوبی رفت و در آنجا وقت بیشتری برای پیگیری افکار خویش یافت. دو کتاب جالب او به نام «زمین انسان‌ها» و «پرواز شبانه» یادگار آن زمان است. ، شهرت نویسنده با انتشار داستان "پرواز شبانه" Vol de Nuit آغاز شد که با مقدمه‌ای از اندره ژید در ۱۹۳۱ انتشار یافت و موفقیت قابل ملاحظه‌ای به دست آورد. حوادث داستان در آمریکای جنوبی می‌گذرد و نمودار خطرهایی است که خلبان در طی توفانی سهمگین با آن روبرو می‌گردد و همه کوشش خود را در راه انجام وظیفه به کار می‌برد. پرواز شبانه داستانی است در ستایش انسان و صداقت او در به پایان رساندن مسئولیت اجتماعی و آگاهی دادن از احساس و ندای درون آدمی. این داستان برنده جایزه فیما گشت. سنت‌اگزوپری در طی یکی از پروازهایش که با سمت خبرنگار جنگی به اسپانیا رفته بود، مجروح گشت و ماه‌ها درنیویورک دوران نقاهت را گذراند. در این دوره "زمین انسان‌ها" Terre des Hommes را نوشت که در ۱۹۳۸ منتشر شد. نویسنده در این اثر نشان می‌دهد که چگونه انسانی که در فضای بی‌پایان خود را تنها می‌یابد، هر کوه، هر دره و هر خانه را مصاحبی می‌انگارد که درواقع نیز نمی‌داند دوست است یا دشمن. سنت‌ اگزوپری در این داستان تجربه غم‌انگیز زندگی را با تحلیلی درونی آمیخته است که از طراوت ولطف فراوان سرشار است. زمین انسان‌ها به دریافت جایزه بزرگ آکادمی فرانسه نایل آمد.
در سال ۱۹۳۰ بار دیگر به فرانسه بازگشت و در شهر آگه که مادر و خواهرش هنوز در آنجا اقامت داشتند، عروسی کرد. در سال ۱۹۴۱ اثر زیبای او به نام پرواز شبانه که مورد تقدیر و تحسین آندره ژید نویسندهٔ بزرگ فرانسوی واقع شده بود، منتشر گردید و چندی نگذشت که به چند زبان اروپایی ترجمه شد و مقام ادبی و شخصیّت هنری اگزوپری را به اثبات رسانید. در سال ۱۹۳۵ با هواپیمای خود در کشورهای مدیترانه‌ای سفر کرد و بیش از پیش با زیبایی‌های محیط آشنا شد. سپس در کشورهای آلمان نازی و شوروی و آمریکا به گردش پرداخت و از هریک از آن کشورها و از این سفرهای تفریحی و سیاسی نوشته‌ای اندوخت و ارمغانی آورد که در روزنامه‌ها و مجلّه‌های پاریس به چاپ می‌رسید. در سال ۱۹۳۷ از آمریکا بازگشت ولی چون براثر سانحه هوایی که در گواتمالا برای هواپیمای او پیش آمد، سخت آسیب دیده بود، مدّتی بستری شد.
در سال ۱۹۳۹ اثر معروف اگزوپری به نام زمین انسان‌ها برای نخستین بار منتشر شد و چندان مورد توجّه واقع شد که از طرف فرهنگستان فرانسه به دریافت جایزه نایل شد. اگزوپری در همان سال بار دیگر به آلمان رفت و به رهبری آتو آبتز مرد سیاسی آلمان هیتلری و مدیر انجمن روابط فرهنگی و فرانسه از مدارس برلن و از دانشگاه دیدن کرد. به هنگام بازدید از دانشگاه، از استادان پرسید که آیا دانشجویان می‌توانند هرنوع کتابی را مطالعه کنند و استادان جواب دادند که دانشجویان برای مطالعه هرنوع کتابی که بخواهند آزادند ولی در شیوهٔ برداشت و نتیجه گیری اختیار ندارند، زیرا جوانان آلمان نازی به جز شعار «آلمان برتر از همه» نباید نظر و عقیده‌ای داشته باشند. اگزوپری در همان چند ساعتی که در دانشگاه و دبیرستانها به بازدید گذرانید، از فریاد مدام «زنده باد هیتلر» و از صدای برخورد چکمه‌ها و مهمیزها ناراحت بود، در هنگام بازگشت به اوتو آبتز گفت: من از این تیپ آدمها که شما میسازید خوشم نیامد. در این جوانها اصلاً روح نیست و همه به عروسک کوکی میماند. اوتو آبتز بسیار کوشید تا با تشریح آرا و نظرات حزب نازی نظر نویسندهٔ جوان را با خود همداستان کند ولی موفّق نشد.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ

مرگ

به هنگام گشایش جبههٔ دوم و پیاده شدن قوای متّفقین در سواحل فرانسه، بار دیگر با درجه سرهنگی نیروی هوایی به فرانسه بازگشت. در۳۱ ژوئیهٔ ۱۹۴۴ برای پروازی اکتشافی برفراز فرانسه اشغال شده از جزیره کرس در دریای مدیترانه به پرواز درآمد، و پس از آن دیگر هیچگاه دیده نشد. دلیل سقوط هواپیمایش هیچگاه مشخص نشد اما در اواخر قرن بیستم و پس از پیدا شدن لاشهٔ هواپیمایش اینطور به نظر می‌رسد که برخلاف ادعاهای پیشین، او هدف آلمانها واقع نشده است زیرا بر روی هواپیما اثری از تیر دیده نمی‌شود و احتمال زیاد می‌رود که سقوط هواپیما به دلیل نقص فنی بوده است. . چهار سال پس از مرگش "ارگ" Citadelle از او انتشار یافت و چنانکه خود نویسنده در آن اظهار کرده بود، اثری ناتمام است که هرگز پایان نمی‌پذیرد. این اثر شامل مجموعه یادداشتهایی است که سنت اگزوپری از تجربه‌ها و اندیشه‌های زندگی خود بر جای گذارده است.
سنت اگزوپری، نویسنده‌ای شاعر و مخترعی با استعداد و مردی متفکر است. در آثار او که همه حاکی از تجربه‌های شخصی است، تخیلهای نویسنده‌ای انساندوست دیده می‌شود که در دنیای وجدان و اخلاق به سر می‌برد و فلسفه‌اش را از عالم عینی و واقعی بیرون می‌کشد. شخصیت پرجاذبه سنت اگزوپری که نمونه واقعی بلندی طبع و شهامت اخلاقی بود، پس از مرگش ارزش افسانه‌ای یافت و آثارش در شمار پرخواننده‌ترین آثار قرار گرفت.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمین انسان ها

زمین انسان ها

زمین بیش از هر کتابی به ما می آموزد زیرا در برابر ما ایستادگی میکند.
فقط با خود بگو:آنچه را که دیگران توانستند بکنند،من هم خواهم توانست بکنم.
سرنوشت رای خود را صادر کرده است و حکم آن را فرجامی نیست.
ما به راستی عادت داریم که مدتی دراز چشم به راه دیدارها باشیم.
با هر بار توقف اندکی بی چیزتر می شوییم.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی چه بسا که ما را از رفیقان دور میدارد و نمی گذارد که زیاد به آنها بیندیشیم،ولی آنها هستند.کجا؟نمی دانیم و خاموشند و از یاد رفته ،ولی چه وفادارند و اگر روزی به آنها برخوردیم،به چهره هایی از شادی شعله ور شانه های ما را می گیرند و تکان می دهند.حقیقت این است که ما به انتظار خو گرفته ایم.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • «فقط خیابان‌های هموار را برای گذرکردن انتخاب مکن، در جاده‌هایی که هنوز ناشناخته‌اند قدم بنه تا اثری از تو برجای ماند، نه فقط غبار راه.»
  • «معنای هرچیز در خودش نیست بلکه در طرز تلقی ما از آن، نهفته‌است.»
  • «اگر انسان برای عقایدش سختی نکشد پس عقاید به چه دردی می‌خورند؟»
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دامن اسرار همه جا گسترده است.
دیوار یک شهر ما ممکن است بیش از دیوار چین پرده رازها باشد.
ما ساکن سیاره ای سرگردانیم.
زنده ماندن ما معمایی است!!!
قلمرو انسان درون اوست.
ما قرار بازی را پذیرفته ایم و بازی ما را بنا به قرار خود شکل می دهد.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی خوار شمردن مرگ را می ستایند.ولی من اندک گرفتن مرگ را کاری خطیر نمی دانم.اگر تحقیر مرگ از مسئولیتی پذیرفته ریشه نگرفته باشد جز نشان حقارت یا بسیاری جوانی نیست.مرد جسور کسی است که علیه مرگ می جنگد.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق فرآیندی است که در طی آن من به تو کمک کنم تا به خود واقعی ات نزدیک تر بشوی، نه آن چه من می خواهم.»



Love is a way that I help you on it to be more near to your fact not to what I want
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمان ِ غارتگر
هر ثانیه می‌گذرد
چیزی از تو را با خود می‌برد
زمان غارتگر غریبی است
همه جیز را بی اجازه می‌برد
و تنها یک چیز را
همیشه فراموش می‌کند ...
حس « دوست داشتن ِ » تو را ...
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلمات
کلمات
کلمات
کلمات ساده، چه قدرتی در دل نهفته دارند
با کلمات ساده می‌توان
بزرگترین عشق را
به دنیا آورد ...
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو بر می‌گردی
همه چیز
از نبودن تو حکایت می‌کند
به جز دلم
که همچون دانه ای در تاریکی خاک
در انتظار بهار می‌تپید،
تو بر می‌گردی،
می‌دانم ...
از تولد و مرگ
زورد آمدی
و دلم، ناگهان پر از تو شد.
و این درد شیرینی بود
دردی چونان درد زادن
نه به سرعت
بلکه کم کم، از دلم رفتی
و جهان
ذره ذره از تو خالی شد
و این درد تلخی بود
دردی چونان درد مُردن ...
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
باید به موقع می‌خوابیدم
برای چشم به خوبی زیبایی
برای گوش به خوبی لالایی
و برای دل به خوبی هدیه ...
تو از کجا می‌آیی ای پری؟
راه گم کرده ای بر این خاک،
یا مسافری؟
و من باید به موقع می‌خوابیدم
تا خواب تو را می‌دیدم ...
پیامبر عشق تو
این همه که از تو می‌گویم
بیهوده نیست
هر کس که به چیزی یقین کند
می‌خواهد تمام عمر
و هر کجا
پیامبر این یقین باشد ...
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مزاحم شما شدم

مزاحم شما شدم


مزاحم شما شدم
نمی‌دانم!
تنها چراغ را روشن می‌کنم
گلها را در گلدان می‌گذارم
پنجره را باز می‌کنم
و بعد می‌روم ...:cry:
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
آیا نمی‌خواهی مرا اهلی کنی؟

آیا نمی‌خواهی مرا اهلی کنی؟

« آیا نمی‌خواهی مرا اهلی کنی؟»
او روزنامه اش را خواند،
غذا را سفارش داد
آن را با نوشابه اش خورد
سپس بلند شد
و بی آن که چیزی بگوید،
رفت...
و من هنوز
صدای خودم را می‌شنیدم:
« آیا نمی‌خواهی مرا اهلی کنی؟»
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاهت!

نگاهت!

نگاهت چه رنج عظیمی ‌است،
وقتی به یادم می‌آورد
که چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفته‌ام ...
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق فرآیندی است که در طی آن من به تو کمک کنم تا به خود واقعی ات نزدیک تر بشوی، نه آن چه من می خواهم.»





Love is a way that I help you on it to be more near to your fact not to what I want

عشق واقعی عشقی است که همواره می روید جهان را می جنباند و آدمیان را

خردمند می سازد
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگی

زندگی

با زندگی دشمنی ِ دیرینه دارم
تو کاری می‌کنی
که از زندگی گریزان باشم
اکنون نمی‌فهمی ‌چه می‌گویم!
وقتی که بمیرم،
تازه می‌فهمی‌...
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
شازده کوچولو

شازده کوچولو

:gol:آدم بزرگ ها هیچ وقت خودشان تنهایی چیزی نمی فهمند و کوچکترها هم خسته می شوند که هی برای آنها توضیح بدهند...


:gol:آدم بزرگ ها عدد و رقم دوست دارند...
وقتی با آن ها از دوست تازه ای حرف می زنید.هیچ وقت نمی پرسند: آهنگ صدایش چطور است؟ چه بازی هایی دوست دارد؟
بلکه می گویند:چند سالش است؟ چند تا برادر دارد؟ چقدر پدرش درآمد دارد؟
و فقط آن وقت است که خیال می کنند او را شناخته اند
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنیا برای شاهان بسیار ساده شده است و آن ها همه مردم را رعیت خود می بینند...
 

ماهسو

عضو جدید
اهلی کردن

اهلی کردن

توهرآنچه را که اهلی کنی همیشه مسئول آن هستی. تومسئول گل خودت هستی.
 

cora

عضو جدید
کاربر ممتاز
- در نظر خود پسندان ، ديگر مردم همه از ارادتمندان ايشان اند .
- خود پسندان فقط صداي تحسين را مي شنوند .
- ميخواره مِي مي خورد تا فراموش كند كه شرمنده است از اين كه مِي مي خورد .
- آدم بزرگها جدي اند ، حوصلة حرفهاي ياوه را ندارند .
- هر كس ممكن است كه در عين حال هم وفادار به دستور و كار باشد و هم تنبل .
- كسي كه به چيز ديگري غير از وجود خودش مشغول است تنها كسي است كه مضحك نيست .
- كسي كه مي خواهد خوشمزگي كند گاهي مختصر دروغي هم مي گويد .
- آدم بزرگها خيال مي كنند كه خيلي جا گرفته اند . آنها خودشان را پر هيبت و كلان مي بينند .
- آيا ستاره ها براي اين روشنند كه هر كس بتواند روزي ستاره خودش را پيدا كند ؟
- آدم پيش آدمها هم احساس تنهايي مي كند .
- دم ها ريشه ندارند و به دردسر مي افتند . باد آنها را با خودش به اين طرف و آن طرف مي برد .
- ساكنان زمين از قوه تخيل محرومند . آنچه مي شنوند تكرار مي كنند .
- اهلي كردن يعني پيوند بستن . اگر تو مرا اهلي كني هر دو به هم احتياج خواهيم داشت . تو براي من يگانه جهان خواهي شد و من براي تو يگانه جهان خواهم شد .
- هيچ چيز كامل نيست .
 

cora

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو یک پری هستی ...

تو یک پری هستی ...

تو یک پری هستی




عزیزترین موجود دنیا
بدون تو
دیگر نمی توانم زندگی کنم
ای پری
ای جان کوچک وحشی...:gol:

آنتوان دوسنت اگزو پری :gol::gol:index12.jpg



 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
از دورها
از دورها مي آيي
و فقط
يک چيز
يک چيز کوچک
در زندگي من جا به جا مي شود
اين که ديگر بدون تو
در هيچ کجا نيستم...

آنتوان دوسنت اگزوپري
 
بالا