امام حسین علیه السلام از مدينه تا كربلا

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

دوازده محرّم الحرام

١ـ دفن شهداي كربلا
٢ـ ورود کاروان اسراي کربلا به كوفه ٣ـ شهادت امام سجاد‌(عليه السلام)
1ـ دفن شهداي كربلا
روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق. عده‌اي از قبيلة بني‌اسد براي دفن بدن مطهر امام حسين(عليه السلام) و اصحابشان به كربلا آمدند. اما از آنجا كه بدن‌ها معمولاً سر نداشتند و بيشتر آنها بر اثر ضربات شمشير پاره پاره شده بود و قابل شناسايي نبودند، بني اسد متحير شده بودند. در اين هنگام امام سجاد(عليه السلام) به معجزة الهي تشريف آوردند و بدن‌ها را يك به يك به آنان معرفي نمودند و خود آن حضرت نيز بدن مطهر پدر بزرگوارش را در حالي‌كه به شدت مي‌گريستند به خاك سپردند. سپس روي قبر مطهر چنين نوشتند: « هذا قبر الحسين بن علي بن ابي طالب الذّي قتلوه عطشاناً غريباً».
2ـ ورود کاروان اسراي کربلا به كوفه
در صبح روز دوازدهم محرم سال 61 هـ .ق. كاروان اُسراي اهل بيت‌(عليهم السلام) وارد كوفه شدند. سرهاي مقدس شهدا را در جلوي محمل‌ها حركت مي‌دادند تا اينكه اين كاروان را در تمام كوچه‌ و بازارهاي شهر گرداندند. راوي در بيان گوشه‌اي از اين جريان، چنين مي‌گـويد: «ديـدم مـردم كوفه به كودكان گرسنه‌اي كه در محملها نشسته بودند، نان و خرما مي‌دادند كه در اين اثنا حضرت ام كلثوم‌(سلام الله عليها) با مشاهدة اين رفتار، فرياد برآوردند: «اي مردم كوفه! صدقه بر ما خاندان حرام است!»؛ و نان و خرما را از دست كودكان مي‌گرفتند و پس مي‌دادند. صداي شيون و گرية مرد و زن بلند شده بود كه دوباره حضرت ام كلثوم(سلام الله عليها) فرمودند: «اي مردم كوفه! مردانتان ما را مي‌كشند و زنانتان به حال ما مي‌گريند؟! ميان ما و شما، خدا در روز قيامت داوري مي‌كند.» در اين هنگام حضرت زينب‌(سلام الله عليها)، حضرت فاطمه صغري(سلام الله عليها)، حضرت ام‌كلثوم (سلام الله عليها) و امام زين‌العابدين‌(عليه السلام) هر كدام خطبه‌هاي جداگانه‌اي ايراد فرمودند كه در اين خطبه‌ها، علاوه بر بيان فضايل اهل بيت‌(عليهم السلام)، مظلوميت امام حسين‌(عليه السلام) و اصحابشان و بي‌وفايي و بيعت شكني مردم كوفه را يادآور شده و به افشاگري دستگاه حكومت يزيد پرداخته‌ شده است. 3ـ شهادت امام سجاد‌(عليه السلام)
بنا بر روايتي شهادت امام سجاد‌(عليه السلام) در روز دوازدهم محرم سال 94 هـ . ق. در 57 سالگي واقع شد. حضرت زين‌العابدين‌(عليه السلام) در دوران خفقان و مظلوميت شيعه به سر مي‌بردند؛ از اين رو مجال حضور فعال درجامعه را نداشتند. با وجود اين اوضاع و احوال، به نشر احكام و مسايل دين اسلام به هر نحو ممكن مي‌پرداختند. از آن جمله بسياري از مسايل مهم اعتقادي، اخلاقي و اجتماعي و ... را در قالب دعا براي شيعيان بيان مي‌فرمودند. مدت امامت آن بزرگوار 34 سال بود كه سرانجام به دست وليد‌بن عبدالملك مسموم شدند و به شهادت رسيدند و پيكر پاكشان در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیزده محرّم الحرام

١ـ اسراي اهل بيت‌(عليهم السلام) در مجلس ابن زياد
٢ـ نامه عبيدالله بن زياد به يزيد ٣ـ شهادت عبدالله بن عفيف
1ـ اسراي اهل بيت‌(عليهم السلام) در مجلس ابن زياد
در روز سيزدهم محرم سال 61 هـ .ق. بعد از آنكه سرهاي مقدس شهداي كربلا را به همراه اسراي اهل بيت(عليهم السلام) در شهر كوفه گرداندند، اهل بيت امام حسين(عليهم السلام) را وارد دارالامارة ابن زياد كردند. آن ملعون دستور داد تا سر مقدس اباعبدالله الحسين(عليهم السلام) را پيش رويش قرار دهند؛ آن گاه زنان و كودكان آن حضرت را به همراه امام سجاد‌(عليهم السلام) در حاليكه با طناب بسته بودند، وارد مجلس او نمودند و در برابر آن ملعون ايستاده نگاه داشتند. نقل شده است كه حضرت زينب‌(سلام الله عليها) به صورت ناشناس و در حالي كه لباس‌هاي كهنه‌اي دربر داشتند، وارد مجلس شدند و گوشه‌اي از قصر در كنار زنان نشستند. ابن زياد سؤال كرد: «اين كه بود در آنجا با گروهي از زنان نشست؟!» حضرت زينب(سلام الله عليها) پاسخ ندادند. ابن زياد براي بار دوم و سوم سؤال خود را تكرار كرد. تا اينكه يكي از كنيزان گفت: «اين بانو دختر فاطمه(سلام الله عليها)، دختر رسول خداست». ابن زياد روي به جانب حضرت زينب(سلام الله عليها) نمود و گفت: «خداي را سپاس كه شما را رسوا كرد و كشت! و گفته‌هاي شما نادرست از كار درآمد!» حضرت زينب‌(سلام الله عليها) فرمودند: «خداي را سپاس كه ما را به پيامبر خود، حضرت محمد(صلي الله عليه و اله) گرامي داشت و از پليدي‌ها پاك گردانيد. فاسق، رسوا مي‌شود و نابكار دروغ مي‌گويد و چنين فردي، ما نيستيم بلكه ديگري است».
ابن زياد ملعون گفت: «كار خدا را با برادر و اهل بيت خود چگونه ديدي؟!» حضرت زينب‌(سلام الله عليها) فرمود: «چيزي جز نيكي و زيبايي از جانب خداوند نديدم. آنان گروهي بودند كه خداوند شهادت را بر ايشان مقدّر فرموده بود كه به سوي جايگاه ابدي خويش شتافتند و در آن آرميدند». عبيدالله بن زياد از پاسخ‌هاي كوبندة آن حضرت بسيار خشمگين شد و تصميم به قتل ايشان گرفت ولي عمر بن حريث گفت: «او زن است و زن را بر سخنش ملامت نمي كنند». هم چنين در برابر جواب‌هاي كوبندة حضرت سجاد‌(عليه السلام) ارادة قتل آن حضرت را نمود كه با وساطت حضرت زينب‌(سلام الله عليها) از قصد پليدش منصرف شد . پس از برگزاري اين مجلس شوم، عبيدالله دستور داد تا اهل بيت‌ امام حسين‌ (عليهم السلام) را در زندان كوفه نگه دارند و نيز قاصدان خبر قتل امام حسين‌(عليه السلام) را در همه جا منتشر كنند .
2ـ نامة عبيدالله بن زياد به يزيد
در روز سيزدهم محرم سال 61 هـ .ق. عبيدالله به يزيد نامه‌اي نوشت و او را از شهادت امام حسين‌(عليه السلام) و اهل بيت آن حضرت با خبر ساخت. چون نامه به دست يزيد رسيد و از مضمون آن آگاه شد، در جواب نوشت تا سر مقدّس امام حسين (عليه السلام) و ساير شهدا را به همراه اسيران به سمت شام بفرستد.
3ـ شهادت عبدالله بن عفيف‌

عبدالله بن عفيف ازدي يکي از اصحاب بزرگوار اميرمؤمنان (عليه السلام) بود كه در جنگ‌هاي جمل و صفين در ركاب آن حضرت جنگيد و دو چشم خويش را از دست داد و از آن پس مدام به عبادت مشغول بود. او در سيزدهم محرّم الحرام سال 61 هـ .ق. به دستور عبيدالله بن زياد به شهادت رسيد. جريان شهادت عبدالله بن عفيف چنين بود: او در مسجد كوفه حاضر بود و سخنان عبيدالله بن زياد را گوش مي‌كرد. آن گاه كه ابن زياد گفت: «حمد خدايي را كه حق و اهل حق و حقيقت را پيروز كرد و يزيد و پيروانش را نصرت داد و كذّاب پسر كذّاب را بكشت!!»، او با تمام شجاعت و دليري از جا برخاست و گفت: «اي پسر مرجانه! كذّاب تويي و پدرت و آنكس كه تو و پدرت را بر اين جايگاه و سِمَت قرار داد. اي دشمن خدا! فرزندان پيامبر(صلي الله عليه و اله) را از دم شمشير مي‌گذراني و اين چنين جسورانه بر منبر مؤمنان سخن مي‌گويي؟! عبيدالله بن زياد كه انتظار چنين پيش‌آمدي را نداشت با شدت عصبانيت فرياد زد: «او را نزد من بياوريد». مأموران از هر طرف هجوم آوردند تا او را بگيرند اما حمايت شديد افراد قبيلة عبدالله بن عفيف آنان را ناكام گذاشت. شب هنگام مأموران پليد ابن زياد به خانه او ريختند و آن بزرگوار را از خانه خارج كردند و با ضربات شمشير به شهادت رساندند. آنگاه ابن زياد ملعون دستور داد تا سر از بدنش جدا کرده، بدنش را در كوفه به دار آويزند


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسیر حرکت کاروان اسراء کربلا تا مدینه



 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
19 محرّم الحرام
حركت كاروان اسيران كربلا از كوفه به طرف شام
يزيد ملعون در جواب نامة عبيدالله بن زياد به او دستور داد تا كاروان اُسراي كربلا را به همراه سرهاي مطهر شهدا به شام بفرستد.از اين رو در روز نوزدهم محرم سال 61 هـ .ق. اين كاروان از كوفه به طرف شام حركت كرد. البته برخي نقل كرده‌انـد كه ابن زياد زن‌ هاي غير هاشميه در كاروان اُسرا را با شفاعت اقوامشان آزاد کرد و فقط زن‌هاي هاشميه براي اسارت به شام برده شدند
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حركت كاروان اسرا به شام
یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.

در تاریخ آمده بعد از آن كه ابن زیاد یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای كربلا را در كوچه‌ها و محله‌های كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(1) ابن زیاد سرهای شهدای كربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.

ابن زیاد کاروان اسراء را با سرپرستی شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارك امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران كفار، دیار به دیار با ذلت و انكسار طوری كه مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد.(2)

منابع و اسناد مدتی را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌كردند.

جریان راهب مسیحی
حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی كه امام حسین(علیه السلام) را كشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند كه ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشكار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت كننده‌ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند كه باز ناپدید شد، برای بار سوم كه برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحكم جَور وَ خالف خَلفَهُم حكم الكِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید كردند و با این كارشان مخالف قرآن عمل نمودند.

حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید كه در آنجا زندگی می كرد. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیك یابن رسول الله ... السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما كیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر كیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) كه در سرزمین عراق خروج كرد و ابن زیاد او را كشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی كه پیغمبر خودتان است؟

خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد كه هلاكت برای شما باد به خاطر كاری كه كردید. از آنها خواهش كرد سر مبارك حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت كه من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.


راهب سر مطهر را به مشك خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه كرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض كرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم كه معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم كه من غلام و بنده تو هستم و عرض كرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است كه در كربلا نبودم و جان خود را فدای تو نكردم. ای اباعبدالله، هنگامی كه جدت را دیدار می‌كنی گواهی ده كه من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتكار اهل بیت كرد.

ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیك دمشق رسیدند به یكدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم كنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، كیسه‌های درهم را باز كردند و دیدند سفال شده است.
بر روی آن نوشته شده است "فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.


حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخرة.(3)

تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌گوید یكی از كرامات امام زیارتگاه‌هایی است كه از سر ایشان به جای مانده است؛ در كربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مكان‌ها می‌باشد. (یعنی این كه وجود سر مقدس امام در این مكان‌ها ، زیارتگاه‌های معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه برای آنها فراهم كند و شهر را آذین كنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌خواهید برای شما فراهم می‌كنیم ولی از آنها درخواست كردند كه به شهر نیایند، بیرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در یك فرسخی شهر منزل كردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چكید و مانند چشمه‌ای از آن خون می‌جوشید.)


مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می‌شدند و مراسم عزاداری بر پا می‌كردند و این مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.

حاملان سر نزدیك هر شهری از كربلا (از كوفه تا دمشق) می‌رسیدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، می‌ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می‌رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌فرستاند و می‌گفتند این سر یك خارجی است.

بی احترامی به سر امام حسین علیه السلام
"ابن لهیعه" و غیر او روایت كرده‌اند: در بیت الله الحرام طواف مى‌كردم ناگاه مردى را دیدم كه گفت: خداوندا! مرا بیامرز؛ اگر چه گمان ندارم كه بیامرزى! من به او گفتم :
اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهیز و چنین سخنان باطل نگو؛ زیرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران یا برگ درختان باشد و تو استغفار نمایى، خداى عزوجل گناهانت را مى‌بخشد كه غفور و رحیم است .

آن مرد گفت: به نزد من بیا تا قصه خویش را به تو حكایت نمایم .من به نزدش رفتم و گفت :
بدان كه من با چهل و نه نفر دیگر همراه سر نازنین حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام رفتیم و برنامه ما این بود كه چون شب مى‌شد آن سر مبارك را در میان تابوت مى‌گذاردیم و بر دور آن تابوت جمع مى‌شدیم و به شرابخوارى مى‌پرداختیم .




پی‌نوشت‌ها:
1- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص 329.
2- لهوف سید بن طاووس .
3- برگرفته از بحارالانوار، ج10، ص 239.
4- لهوف، سید بن طاووس .
برگرفته از :
الارشاد، شیخ مفید/ حیاة الامام الحسین بن علی(علیهماالسلام)، باقر شریف قرشی/ ریاحین الشریعة، ذبیح‌الله محلاتی/ لهوف، سید بن طاووس/ نفس المهموم،‌شیخ عباس قمی .


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
28 محرم

بنابر نقلى ورود اسراى اهل بيت (عليهم السلام ) به شهر بعلبك
و استقبال مردم آن شهر نيزه داران با شكر و سويق و آذوقه و علف در اين روز بوده است ، كه حضرت ام كلثوم (عليه السلام ) با ديدن اين منظره در حق آنان نفرين كردند.

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز یکم ماه صفر
ورود کاروان به شام

نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـرا پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10]

واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است.

وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11]
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
روز دوم ماه صفر
مجلس یزید

در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12]
گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند.
اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند[13]
و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع می‌شدند.

در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می‌کرد) تا چند کلمه‌ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[14]
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
5 صفر
شهادت حضرت رقيه (عليه السلام ) [SUP](85)[/SUP]
در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه‍ حضرت رقيه مظلومانه به شهادت رسيد. نام شريفش ((رقيه ))، ((فاطمه )) و ((زينب )) است . پدرشان مولانا الشهيد اباعبدالله الحسين (عليه السلام ) و مادرشان ام اسحاق است .
ولادت آن حضرت در مدينه بود و در سن سه سالگى يا بيشتر در محرم 61 هجرى با پدر بزرگوارش به كربلا آمد. قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجويى اباعبدالله (عليه السلام ) قرار گرفت تا آنجا كه به خواهرش ‍ حضرت زينب (عليه السلام ) در مورد او سفارش فرمود. بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) و اهل بيت و اصحاب ، همراه با اسرا به كوفه و شام برده شد و در مسير چهل منزل راه شام رنجهاى فراوانى ديد.
از کامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می‌شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌کند. پدر بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده
و بدن شريف آن حضرت را شبانه دفن كردند.

از كهن ترين منابعى كه نام آن حضرت بالفظ رقيه ياد شده قصيده سيف بن عميره نخعى كوفى از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى كاظم (عليهما السلام ) است :

و عبدكم سيف فتى ابن عميره عبد لعبد عبيد حيدر قنبر
و سكينه عنها السكينه فارقت لما ابتديت بفرقه و تغير
و رقيه رق الحسود لضعفها و غدا ليعذرها الذى لم يعذر
و لام كلثوم يجد جديدها لثم عقيب دموعها لم يكرر
لم اءنسها و سكينه و رقيه يبكينه بتحسر و تزفر[SUP](86)[/SUP]


شواهد و مدارك درباره وجود شريف آن حضرت ، و بودن قبر آن حضرت در مكان فعلى حرم مطهر، همراه با معجزات و كراماتى از آن مخدره مظلومه بسيار است كه در پاورقى به قسمتى از آنها اشاره مى شود[SUP](87)[/SUP].

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد علیهما‌السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست
اینکه سر امام حسین را پس دهد،
چیزهائی که غارت شده برگردانند،
اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند
یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید.

 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیستم ماه صفر
اربعين

1. اربعين سيد الشهداء (عليه السلام )
در چنين روزى چهل روز از فاجعه مولمه شهادت امام حسين (عليه السلام ) و اهل بيت و اصحاب باوفايش مى گذرد. بر دوستان و شيعيان اهل بيت (عليهم السلام ) لازم است كه با پوشيدن لباس مشكى ، تعطيل كار و برپايى مجلس عزا و شركت در مجالس سينه زنى و ذكر مصيبت اين روز را تعظيم نمايند.
2. زيارت جابر از كربلا
در اين روز در سال 61 ه‍ جناب جابر بن عبد الله انصارى و همراهانش ‍ قريب به چهل روز بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام ) از مدينه به كربلا وارد شدند. او به همراه عطيه قبر حبيبش سيد الشهداء (عليه السلام ) را زيارت كرد.

3. بازگشت اهل بيت (عليهم السلام ) به كربلا
بنابر مشهور در چنين روزى اهل بيت (عليهم السلام ) از شام به كربلا بازگشتند

4. ملح شدن راءس مطهر امام حسين (عليه السلام ) به بدن مطهر
در اين روز راس شريف امام حسين (عليه السلام ) توسط امام زين العابدين (عليه السلام ) از شام به كربلا آورده شد و به بدن مطهر آن حضرت ملحق گرديد

توضیحات



اهل بيت عليهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدينه رسيدند، چون به اين مكان رسيدند، از امير كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را به سوى كربلا حركت داد، چون به كربلا رسيدند، جابر بن عبد الله انصارى (5) را ديدند كه با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پيامبر براى زيارت حسين عليه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زارى كردند و بر صورت خود سيلى زده و ناله‏هاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نيز به آنان پيوستند، (6) زينب عليها السلام در ميان جمع زنان آمد و گريبان چاك زد و با صوتى حزين كه ‏دلها را جريحه ‏دار مى‏ كرد مى‏ گفت: «وا اخاه! وا حسيناه! وا حبيب رسول الله و ابن مكة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علي المرتضى! آه ثم آه!» پس بيهوش گرديد.





اربعين و اختلاف اقوال
در تاريخ حبيب السير آمده است: يزيد بن معاويه سرهاى مقدس شهدا را در اختيار على بن الحسين عليهماالسلام قرار داد، و آن بزرگوار در روز بيستم ماه صفر آن سرها را به بدنهاى پاكشان ملحق نمود و آنگاه عازم مدينه طيبه گرديد. (10)

ابوريحان بيرونى در آثارالباقيه گفته است: در روز بيستم ماه صفر، سر مقدس حسين عليه السلام به بدن مطهرش باز گردانيده و دفن شد به هنگامى كه اهل بيت امام حسين عليه السلام بعد از بازگشت از شام در روز اربعين جهت زيارت آمده بودند. (11)

سيد ابن طاووس در اقبال مى‏گويد: چگونه روز بيستم ماه صفر، روز اربعين است در حالى كه حسين صلوات الله عليه روز دهم محرم به شهادت رسيد، بنابراين اربعين، روز نوزدهم ماه صفر بايد باشد. (12)

آنگاه سيد مى‏گويد: محتمل است ماه محرم سال 61 كم بوده است، يعنى 29 روز بوده كه طبعا بيستم ماه صفر، روز اربعين است، و احتمال دارد كه ماه محرم تمام بوده ولى چون امام حسين عليه السلام در پايان روز عاشورا شهيد گرديده لذا روز عاشورا را به حساب نياورده‏اند. و در مصباح آمده است: حرم حسين عليه السلام در روز بيستم ماه صفر به همراه على بن الحسين به مدينه رسيدند، و شيخ مفيد همين قول را اختيار كرده است، و در غير مصباح آمده است كه ايشان در روز بيستم ماه صفر بعد از مراجعت از شام به كربلا رسيدند. (13)

همانگونه كه در نقلهاى ذكر شده مشهود است اهل بيت عليهم السلام در همان سالى كه حادثه كربلا رخ داد ـ سال 61 ـ پس از مراجعت از شام و در روز اربعين به كربلا آمدند، و يا اين كه در سنه 62 يعنى يك سال بعد از شهادت رهسپار كربلا شده‏اند؛ و ما در اينجا به صورت اختصار عينا آنچه در اين رابطه گفته و يا نوشته شده است ذكر مى‏كنيم:

قول اول: اهل بيت در همان سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز بيستم صفر به كربلا وارد شدند، و اين همان قول صاحب تاريخ حبيب السير است كه قبلا بازگو كرديم، و در الآثارالباقيه ابوريحان نيز همين قول آمده و ظاهر عبارت سيد ابن طاووس در اللهوف هم همين مطلب را مى‏رساند (14) و ابن نما در مثيرالاحزان نيز همين قول را نقل كرده است. (15)

قول دوم: اهل بيت عليهم السلام همان سال در روز بيستم صفر به كربلا و قبل از رفتن به شام از كربلا عبور نمودند و بر مزار شهيدان خود عزادارى كردند، و سپهر مؤلف ناسخ التواريخ بر اين قول است. و اين احتمال گرچه بعيد به نظر مى‏رسد، زيرا در نقلى بدان اشاره نشده است ولى احتمالى است كه ثبوتا مانعى ندارد و دليلى براى اثبات آن نيست. (16)

قول سوم: آل البيت در سال 62، يعنى يك سال بعد و در روز بيستم صفر به كربلا آمده‏اند. صاحب قمقام زخار مى‏گويد: مسافت و عادت تشريف فرمائى به حرم حضرت سيدالشهداء عليه السلام در روز اربعين سال 61 هجرى به كربلاى معلى مشكل، بلكه خلاف عقل است؛ زيرا امام حسين عليه السلام در روز عاشورا به درجه رفيع شهادت نائل آمد و عمربن سعد يك روز براى دفن كشتگان خود در آنجا توقف و روز يازدهم به جانب كوفه حركت كرد و از كربلاى معلى تا كوفه به خط مستقيم حدودا هشت فرسخ است، و چند روزى هم عبيدالله بن زياد اهل عصمت را در كوفه براى معرفى آنان و كار بزرگى كه صورت گرفته و ارعاب قبايل عرب نگاه داشت تا از يزيد خبر رسيد كه اهل حرم را به دمشق اعزام دارد و او هم اسيران را از راه حران و جزيره و حلب به شام فرستاد كه مسافت دورى است و فاصله كوفه تا دمشق به خط مستقيم تقريبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است و پس از ورود به شام به روايتى تا شش ماه اهل بيت را نگاه داشتند تا آتش شعله ‏ور غضب يزيد خاموش شد و پس از حصول اطمينان از عدم شورش مردم موافقت كرد كه حضرت سجاد با اهل حرم به مدينه بازگردد، پس چگونه اين همه وقايع مى‏تواند در چهل روز صورت گرفته باشد، قطعا ورود اهل بيت عليهم السلام به كربلا در سال ديگر بوده است (17) كه سال شصت و دو هجرى ‏باشد و هر كس به نظر تدبر در اين مسأله بينديشد نامه نگار را تصديق خواهد كرد، و جابربن عبدالله هم در اربعين شصت و دو به زيارت مشرف شده است و شرافت جابر در اين است كه او اولين كسى است كه از صحابه كبار و مخلصين سوگوار به اين سعادت نايل آمده است، كفى به فخرا، و نامه ‏نگار در اين قول منفرد است: مى‏گويم و مى‏آيمش از عهده برون! و الله ولى التوفيق. (18)

قول چهارم: احتمال ديگرى وجود دارد كه اهل بيت ابتدا به مدينه آمدند و از مدينه عازم كربلا شدند و سر مقدس امام را نيز در اين سفر با خود برده و به بدن مطهر حسين عليه السلام ملحق نموده‏اند، اما نه در اربعين سال 61 هجرى بلكه پس از مراجعت به مدينه به كربلا رفته‏اند. ابن جوزى از هشام و بعضى ديگر نقل كرده است كه سر مقدس حسين عليه السلام با اسيران به مدينه آورده شد، و سپس به كربلا حمل گرديده است و با بدن مطهر دفن شده است. (19)

و از بعضى از مورخان نقل شده است كه: صورت حال جريان اقتضاء مى‏كند كه اهل بيت در مدتى بيش از چهل روز از زمان شهادت امام حسين عليه السلام به عراق يا به مدينه رفته باشند، و بازگشت آنها به كربلا، ممكن است، ولى روز بيستم صفر نبوده است زيرا جابربن عبدالله انصارى هم از حجاز آمده بود و رسيدن خبر به حجاز و حركت جابر از آنجا قهراً زمانى بيش از چهل روز را مى‏طلبد. يا اين كه بايد بگوئيم جابر از مدينه نيامده بود بلكه از كوفه و يا از شهرى ديگر عازم كربلا شده بود. (20)


توقف در كربلا
خاندان داغديده رسالت پس از ورود به كربلا براى شهيدان خود به عزادارى پرداختند، چون هنگام حركت بسوى كوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، و همانگونه كه سيد ابن طاووس در اللهوف نقل كرده است كه «و اقاموا المآتم المقرحة للاكباد» (21) «ماتمهاى جگرخراش بپا داشتند» ، و تا سه روز امر بدين منوال سپرى شد. (22)


حركت از كربلا
اگر زنان و كودكان در كنار اين قبور مى‏ ماندند، خود را در اثر شيون و زارى و گريستن و نوحه كردن هلاك مى ‏نمودند، لذا على بن الحسين عليهماالسلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدينه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، سكينه عليهاالسلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حركت داد و جملگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سكينه قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختى ناليد و اين ابيات را زمزمه كرد:

بلا كفن و لا غسل دفينا
الا يا كربلا نودعك جسما
لاحمد و الوصي مع الامينا (23)
الا يا كربلا نودعك روحا
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
پى ‏نوشت‏ها:

1- نعمان بن بشير همان كسى است كه هنگام ورود مسلم بن عقيل به كوفه از طرف يزيد امير كوفه بود، يزيد او را بركنار و به جاى او عبيد الله بن زياد را به امارت كوفه برگزيد. نعمان به شام آمد و از هوا داران معاويه و يزيد بود. پس از هلاكت يزيد، مردم را به بيعت عبدالله بن زبير فرا خواند، اهالى حمص با او مخالفت كرده و او را بعد از واقعه مرج راهط در سال شصت و چهار هجرى كشتند. (الاستيعاب،ج 4،ص 1496) .
2- قمقام زخار،ص 579.
3- تاريخ طبرى،ج 5،ص 233.
4- قمقام زخار،ص 579.
5- او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى است، مادرش نسيبه دختر عقبه مى‏باشد، در بيعت عقبه ثانيه در مكه با پدرش حضور داشته ولى كودك بوده است؛ بعضى او را از شركت كنندگان در جنگ بدر ذكر كرده‏اند؛ او با پيامبر صلى الله عليه و آله در 18 غزوه شركت نمود، و بعد از رسول خدا در صفين در خدمت على عليه السلام بوده و از كسانى است كه سنت پيامبر بسيار از او نقل شده است؛ او در آخر عمر نابينا گرديد؛ در سال 74 يا 78 و يا 79 در سن 94 سالگى در مدينه رحلت نمود. (الاستيعاب،ج 1،ص219) .
6- اللهوف،ص 82.
7- الدمعة الساكبة،ج 5،ص 162.
8- عطيه عوفى را شيخ طوسى از اصحاب اميرالمؤمنين در رجال خود ذكر كرده و او معروف به بكالى است كه قبيله‏اى از حمدان مى‏باشد، و او داراى تفسير قرآنى بوده است در پنج قسمت و خود او مى‏گويد: قرآن را با تفسيرش سه بار بر ابن عباس عرضه كردم و اما قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقيح المقال 2/253)
9- بحارالانوار 65/ 130.
10- نفس المهموم 466.
11- مقتل الحسين مقرم 371.
12- مسارالشيعه،ص 62. و مرحوم شيخ بهائى رحمة الله بر اساس همين احتمال روز اربعين را روز نوزدهم ماه صفر قرار داده است. (توضيح المقاصد،ص 6)
13- قمقام زخار،ص 585.
14- اللهوف، ص 82 .
15- مثيرالاحزان،ص 107.
16- ناسخ التواريخ، احوالات امام حسين 3/ 176.
17- از اين مقدمات، نمى‏توان نتيجه گرفت كه اهل بيت عليهم السلام در اربعين سال شصت و دو به كربلا آمده‏اند؛ زيرا اولا نگاه داشتن اهل بيت در كوفه به مدت زياد، قطعى نيست با توجه به اين كه بعضى ورود اهل بيت را به شام در روز اول ماه صفر ذكر كرده‏اند ـ چنانچه گذشت ـ و آن مقدمات چون قطعى نيست بنابراين نتيجه قطعى هم بدست نمى‏دهد؛ ثانيا احتمال دارد همانگونه كه بعضى گفته‏اند اهل بيت در همان سال 61 و قبل از رفتن به شام از مسير كربلا عبور كرده و بر قبور شهيدان عزادارى كرده باشند چنانچه مرحوم سپهر ـ مؤلف ناسخ التواريخ ـ گفته است، مضافا بر اين كه مرحوم قاضى طباطبائى رحمة الله كتابى بنام «تحقيق در روز اربعين امام حسين عليه السلام» تأليف نموده و تمام ايرادهاى وارده را مبنى بر آمدن اهل بيت در اربعين سال 61 را پاسخ داده است، بنابر اين به صرف استبعاد نمى‏توان به نتيجه قطعى رسيد و آمدن اهل بيت را به كربلا مانند بعضى در اربعين اول انكار كرد .
18- قمقام زخار،ج 586.
19- تذكرة الخواص،ص 15. ولى در اين نقل مذكور نيست كه سر مقدس امام توسط چه كسى به كربلا حمل شده است، و آيا اهل بيت همراه سر مقدس به كربلا آمده‏اند يا تنها سر مقدس به كربلا حمل و دفن شده است؟
20- قمقام زخار،ص 586. ولى اين احتمال با تصريح بزرگانى همانند سيد ابن طاووس و ابن نما و شيخ بهائى كه جابر بن عبد الله و اهل بيت در روز اربعين همزمان در كربلا بوده‏اند منافات دارد .
21- اللهوف،ص 82.
22- ذريعة النجاة،ص 271.
23- «اى كربلا! بدنى را در تو به وديعه گذارديم، كه بدون غسل و كفن مدفون شد؛ اى كربلا ! كسى را به يادگار در تو نهاديم كه او روح احمد و وصى اوست.»




 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

پی نوشت ها :

[1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380.

[2] . سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180.
[3] . شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.
[4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351.
[5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353.
[6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسره‌ای، انتشارات جمکران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351.
[7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.
[8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.
[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.
[10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.
[11] . ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.
[12] . ابومخنف، پیشین، ص 387.
[13] . شیخ عباس قمی، نفس‌المهوم، ترجمه آیت‌الله شیخ محمد باقر کسره‌ای، ص 568، انتشارات صاحب‌الزمان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.
[14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380، ص 405.
[15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.
[16] . ابومخنف، پیشین، ص 408.
[17] . ابومخنف، پیشین، ص 411
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع : اندیشه قم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

شبهه
پرسش :

شبهه: در مورد مسير حركت اسيران كربلا، راه شام از كربلا نيست و چنين قضيه‌اي غلط است كه اسيران به كربلا آمدند و اهل بيت با جابر ملاقات كردند و در واقع اربعين تحريف شده است.

پاسخ :
درباره زيارت كاروان اسراي اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از مرقد شهيدان كربلا در اولين اربعين سخنان بسياري گفته شده، برخي از محققين معتقدند كه كاروان اسيران در راه بازگشت به مدينه از كربلا عبور كرده و به زيارت شهيدان رفتند ولي برخي معتقدند چنين چيزي امكان ندارد بلكه اسراي اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در اولين اربعين به زيارت نرسيدند و ملاقات با جابر صحت ندارد. اين مسئله نيز يكي از مسائل مورد اختلاف بين محققين است. مرحوم محدث نوري صاحب مستدرك در كتاب لؤلؤ و مرجان اين قضيه را با دلايل و شواهدي بعيد دانسته و رد كرده است.[1]و شهيد مطهري هم كه در نوشتن كتاب حماسه‌ي حسيني و برخي از آثارش مقداري از مرحوم محدث و كتابش تاثير پذير بوده است،[2]
موافقاً با مرحوم محدث نوري آن را رد كرده است و يكي از دروغهائي دانسته كه جامعه مرده آنرا پذيرفته و همين مطلب را يكي از دلائل بر مرده بودن جامعه آنروز ايران دانسته[3]
(اين سخنراني ايشان در روز اربعين بوده است) شهيد مطهري مي‌فرمايد: «يك جريان ساختگي كه در هيچ كتاب معتبري وجود ندارد و تنها در يك كتاب وجود دارد كه آن كتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نيست ...[4]
ولي هيچكدام از مورخين و محدثين و مقتل نويسان اسلام اين را ننوشته‌اند بلكه تكذيب كرده‌اند و عقل هم (آنرا تكذيب مي‌كند). اين دو محقق بزرگ جهان تشيع بدين ترتيب وقوع اين اتفاق تاريخي را انكار كرده‌اند.[5]
اما به نظر مي‌رسد كه دلايل چندان قطعي نيست،
شهيد مطهري فرموده است«عقل هم تكذيب مي‌كند» در حاليكه چنين نيست، اتفاقا عقل تأييد و تحسين مي‌كند كه اهل بيت امام حسين ـ عليه السلام ـ از كنار اين حادثه به اين سادگي نگذرند، از نظر عاطفي و عقلي بسيار بعيد است كه انسان بعد از از دست دادن عزيزانش به هر نحوي كه ممكن باشد براي تسلي خاطر و تسكين آلام روحي بر سر مزار او برود و در آنجا عزاداري كند! عقل چگونه با چنين چيزي مخالف بوده و آنرا تكذيب مي‌كند.[6]
كه بانويي مثل زينب كه محبوبترين فرد خاندانش(برادرش حسين) و ساير برادران و فرزندان و برادر زادگان را از دست بدهد و خودش به اسارت برده شود و در راه بازگشت به مزار آنها نرود، امام زين‌العابدين ـ عليه السلام ـ امام معصوم كه از هر لحاظ در كمال و در اوج عواطف انساني و عظمت معنوي از مزار عزيزانش زيارت نكند و فرزندان و خاندان پدرش را براي وداع به كربلا نبرد! اتفاقا اگر نرفته باشد، جاي بسي تعجب است و از نظر عقلي رجحان با رفتن اسراء به كربلاست و نرفتن مورد مذمت عقل است! چون مسيري كه اسراء را از كربلا به سوي شام آوردند از همان مسير ممكن است اسراء از شام به كربلا برگردند در هر صورت شهر مدينه بعد از سرزمين كربلاست و كربلا در بين راه سوريه كنوني(شام) و كشور عراق واقع است و از نظر عقلي هيچ استبعاد و مانعي وجود ندارد و از محالات نيست كه خاندان امام حسين ـ عليه السلام ـ در راه بازگشت به مدينه در اولين فرصت به زيارت قبور مطهر شهيدان رفته باشند.

مرحوم نوري و شهيد مطهري در يكي از دلايل ردشان آورده‌اند كه چون ابن طاوس صاحب لهوف در جواني اين كتاب را نوشته حرف او غير معتبر است، در حاليكه جوان بودن ابن طاوس هيچ دليلي بر رد اين مطلب نمي‌تواند باشد اتفاق نيرويي كه در جواني براي پژوهش و تحقيق وجود دارد در كهن سالي نيست، اين دليل آنها نيز دليل قابل قبولي نيست. يكي از دليلهاي شهيد مطهري اين است كه نوشتن هيچ يك از مقتل نويسان و مورخان اسلامي اين واقعه را ذكر ننموده‌اند. در جواب آنها بايد گفت كه: اولاً: چه كسي مدعي است كه مورخين تمام حوادث را دقيقا ضبط كرده‌اند و مسير كاروان اهل بيت از شام به مدينه را گزارش داده‌اند. ثانياً: صاحب لهوف مرحوم سيد بن طاوس خودش يكي از مقتل نويساني است كه آن مطلب را نقل كرده است. و علاوه بر او ابن نما نيز در مثيرالاحزان نقل نموده است. ثالثاً: مرحوم مطهري و نوري فقط در حد سخن مدعي شده‌اند كه هيچيك از مورخين اسلامي و مقتل نويسان اين واقعه را منعكس نكرده‌اند. چون آنها به تمام مقاتل دسترسي نداشته‌اند و تمام منابع تاريخي را مراجعه نكرده‌اند.[7]
كه بدون تحقيق اثبات چنين ادعايي مشكل است. چون هم سيد ابن طاوس تقل كرده و هم بنابر نقل خود محدث نوري ابن نما در كتاب مثير‌الاحزان آنرا نقل كرده است.[8]

احتمالا مرحوم نوري اولين كسي است كه در اين مسئله با آوردن دلايلي ترديد نموده است، او از شيخ مفيد نقل كرده است كه فرموده است روز بيستم صفر كه مصادف با اربعين است اهل بيت امام حسين از شام حركت كردند نه اينكه اربعين به كربلا رسيدند.[9] در هر صورت مرحوم نوري و بعد از او شهيد مطهري اين قضيه را انكار كرده‌اند و از لحاظ عقلي به ملاحظه برخي از امور همچون مسير طولاني بين كربلا و شام و مدت زمان طي اين مسافت محال ‌دانسته‌اند. در عين حال عده‌اي از علماي شيعه چون ابن طاوس در لهوف و ابن نما در كتابش اين واقعه را نقل كرده‌اند و مجلسي نيز از سيد نقل نموده است.[10] علاوه بر آنها مرحوم قاضي طباطبائي پژوهشي مفصل در اين باره انجام داده و معتقد است كه روايت جابر تا آخر نقل نشده است بلكه بخش پاياني آن قطع شده وگرنه حضور اهل بيت در كربلا و ديدارشان با جابر در زيارت امام حسين ـ عليه السلام ـ منعكس مي‌شد.[11] آن مرحوم گفته است كه علم الهدي و شيخ طوسي گفته‌اند كه سر مبارك امام حسين در روز اربعين به پيكر پاك امام حسين ملحق شد.[12] مرحوم قاضي تمام دلايل محدث نوري را جواب داده و مردود شمرده است و ادعاي خود را كه حضور اهل بيت در اربعين اول بر سر قبور شهداست ثابت مي‌كند.[13] با توجه به اينكه تحقيق آن مرحوم مفصل است و كاملا مخالف با گفتار نوري و شهيد مطهري، لذا نمي‌توان با احتمالاتي كه مرحوم نوري اقامه نموده حضور اهل بيت را منكر شد بلكه عواطف شديد اهل بيت و بي قراري آنها از فراق امام شهيدان و عزيزان حكم مي‌كند كه در اولين فرصت به زيارت شتافته باشند.

[1] . محدث نوري، لؤلؤ و مرجان، ج سوم، قم، انتشارات طباطبائي، 71، ص 149
[2] . شهيد مطهري درباره وقوع چنين اتفاق و يا عدم وقوع آن تحقيق ويژه نموده است احتمالا با اتكاء به اثر مرحوم محدث نوري اين واقعه را بعيد دانسته است. [3] . شهيد مطهري، حق و باطل، چاپ دهم، تهران، صدرا 69، ص 89 [4] . منظور شهيد از اين كتاب ظاهرا كتاب لهوف سيد بن طاووس است. [5] . شهيد مطهري، حق و باطل، چ دهم، تهران، صدرا، 69، ص 90. [6] . مگر اينكه از جهت مدت زماني محاسبه شود و مسير بين شام و كربلا را بيش از مدت معلوم شده براي طي مسافت تعيين كند كه در اين مدت رفتن كاروان از شام به كربلا محال باشد. [7] . در حاليكه خود مرحوم نوري فرموده است كه طبري والكامل نقل نكرده‌اند دو تا منبع را نمي‌توان به تمام مقاتل تعبير كرد. [8] . محدث نوري«پيشين» ص 150 [9] . همان ص 154 [10] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ج سوم، تهران، اسلاميه، 63، ص 146 [11] . شهيد قاضي طباطبائي، تحقيق در اول اربعين سيدالشهداء چاپ سوم، قم، بنياد علمي و فرهنگي شهيد قاضي، 1368، ص 217 [12] . همان ص 220 [13] . همان از ص 6 تا ص304
 
بالا