ترجمه:دکتر دامون غضنفري املشي/همسران، دوشادوش يکديگر
افسردگي پدران پس از زايمان مادران مطالعات همهگيرشناختي نشان دادهاند که زنان تقريبا 2 برابر مردان دچار افسردگي ميشوند. البته امروزه آگاهي روزافزوني در اين مورد ايجاد شده که به خاطر تورش (bias) تشخيصي، بروز افسردگي در مردان بسيار کمتر از حد واقعي تخمين زده شده است....
خستگي براي مدت چند ماه به پزشک مراقبتهاي اوليه خود مراجعه کرد. درد و خستگي وي دايمي بود. سردردهاي وي تقريبا هر روز رخ ميدادند و ويژگي خاصي نداشتند. وي با بيان انزجار نسبت به داروها (و نيز پزشکان) ميگفت که چند بار استامينوفن را امتحان کرده که فايدهاي نداشته و ديگر هيچ تلاشي براي بهبود علايمش نکرده است. نهايتا اميد او اين بود که علايمش با گذر زمان بهبود يابند. اما علايم وي پايدار ماند و وي به تدريج به پزشکش هشدار داد که بيصبرانه ميخواهد بداند مشکلش چيست. بيمار سابقه طبي يا روانپزشکي خاصي نداشت و هرگونه استفاده از داروهاي با يا بدون نسخه يا فرآوردههاي گياهي را انکار ميکرد. او سيگار نميکشيد و از داروهاي غيرمجاز يا الکل استفاده نميکرد. او شاغل و متاهل بود و يک دختر داشت. بررسي جامع دستگاههاي بدن نکته خاصي را نشان نميداد.
افسردگي پدران پس از زايمان مادران مطالعات همهگيرشناختي نشان دادهاند که زنان تقريبا 2 برابر مردان دچار افسردگي ميشوند. البته امروزه آگاهي روزافزوني در اين مورد ايجاد شده که به خاطر تورش (bias) تشخيصي، بروز افسردگي در مردان بسيار کمتر از حد واقعي تخمين زده شده است....
هنجارهاي سنتي مردانگي ممکن است باعث عدم شناسايي و ايجاد موانعي در برابر درمان افسردگي در مردان گردد.
در اين مقاله با معرفي مردي 36 ساله که براي اولين بار پدر ميشود، شواهد مربوط به وقوع اختصاصي افسردگي در مردان به دنبال تولد کودک مرور ميگردد. در اين مقاله نظريات مربوط به علت افسردگي پس از زايمان در پدران و اثر آن بر خانواده و نيز گزينههاي درماني مورد بررسي قرار ميگيرد. سرانجام بحث مفصلي در مورد تلاش براي بهبود مورد معرفيشده ارايه ميشود. متاسفانه، هرچند شايد غير منتظره هم نبود، اين مرد براي ويزيت پيگيري مراجعه نکرد و پاسخي هم به تماسهاي تلفني صورتگرفته نداد.
معرفي بيمار
يک مرد 36 ساله با شکايت از سردرد، ميالژي منتشر و...
در اين مقاله با معرفي مردي 36 ساله که براي اولين بار پدر ميشود، شواهد مربوط به وقوع اختصاصي افسردگي در مردان به دنبال تولد کودک مرور ميگردد. در اين مقاله نظريات مربوط به علت افسردگي پس از زايمان در پدران و اثر آن بر خانواده و نيز گزينههاي درماني مورد بررسي قرار ميگيرد. سرانجام بحث مفصلي در مورد تلاش براي بهبود مورد معرفيشده ارايه ميشود. متاسفانه، هرچند شايد غير منتظره هم نبود، اين مرد براي ويزيت پيگيري مراجعه نکرد و پاسخي هم به تماسهاي تلفني صورتگرفته نداد.
معرفي بيمار
يک مرد 36 ساله با شکايت از سردرد، ميالژي منتشر و...
خستگي براي مدت چند ماه به پزشک مراقبتهاي اوليه خود مراجعه کرد. درد و خستگي وي دايمي بود. سردردهاي وي تقريبا هر روز رخ ميدادند و ويژگي خاصي نداشتند. وي با بيان انزجار نسبت به داروها (و نيز پزشکان) ميگفت که چند بار استامينوفن را امتحان کرده که فايدهاي نداشته و ديگر هيچ تلاشي براي بهبود علايمش نکرده است. نهايتا اميد او اين بود که علايمش با گذر زمان بهبود يابند. اما علايم وي پايدار ماند و وي به تدريج به پزشکش هشدار داد که بيصبرانه ميخواهد بداند مشکلش چيست. بيمار سابقه طبي يا روانپزشکي خاصي نداشت و هرگونه استفاده از داروهاي با يا بدون نسخه يا فرآوردههاي گياهي را انکار ميکرد. او سيگار نميکشيد و از داروهاي غيرمجاز يا الکل استفاده نميکرد. او شاغل و متاهل بود و يک دختر داشت. بررسي جامع دستگاههاي بدن نکته خاصي را نشان نميداد.
در معاينه فيزيکي وي مردي با نمو مناسب و خلق و عاطفه (affect) طبيعي بود و با توجه خاص به دستگاههاي عصبي و عضلانيـ اسکلتي، هيچ يافته فيزيکي مهمي يافت نشد. شمارش کامل سلولهاي خوني، آزمايش ادرار، کراتين فسفوکيناز سرم(CPK)، آزمايشهاي کامل متابوليک، هورمون محرک تيروييد(TSH)، سرعت رسوب گلبولهاي قرمز(ESR) و سطح 25- هيدروکسي ويتامين D همگي در محدوده طبيعي بودند.
پيش از انجام بررسيهاي تشخيصي بيشتر يا مشاوره از نظر اختلالات ناشايع يا نادر، بيمار و پزشک وي تصميم گرفتند در يک ويزيت پيگيري ديگر که بسياري مسائل را روشن کرد، سابقه روانيـ اجتماعي وي را مرور کنند و بسط دهند. وي ابتدا عنوان کرد که در دو جا به عنوان يک کارگر ساده در کل به مدت 75 ساعت در هفته کار ميکند. او 8 ماه قبل کمي پس از تولد دخترش شغل دوم را اختيار کرده بود تا بدهيهايش را بپردازد و از عهده افزايش هزينههاي زندگي به خاطر اضافه شدن فردي جديد به خانواده بربيايد. وي برخي روزها بين شيفتهاي کاري درازمدت خود تنها 4 ساعت استراحت داشت. در نتيجه غالبا خسته بود و وقت کمي براي انجام وظايف پدري و کمک به همسرش در مراقبت از کودک و انجام امور منزل داشت. به علاوه همسرش پيش از بارداري سابقه افسردگي داشت و در سهماهه سوم بارداري دچار عود شديدي شده بود. اکنون افسردگي وي با رواندرماني فردي و داروهاي ضدافسردگي در حالت فروکش نسبي بود. البته براي مرد کنار آمدن با افسردگي همسرش بسيار دشوار به نظر ميرسيد و علاوه بر استرس پدر شدن، سلامت عاطفي خودش نيز خدشهدار شده بود. او احساس غمگين بودن را انکار ميکرد و تنها ميتوانست احساس عصبانيت را ذکر نمايد. عصبانيت ناشناخته وي هرگز منجر به ايجاد خشونتي نشده بود ولي همانگونه که با ذکاوت دريافته بود، احتمالا همسرش دوست نداشت دور و بر او باشد. با پرسشهاي هدفمند، وي با اکراه تصديق کرد که گاهي مقادير نسبتا کمي الکل مصرف ميکرد تا به آسوده کردن خود و کنترل عصبانيتش در منزل کمک کند. او همچنين اذهان نمود که با وجود خستگي، براي ساعتهاي کاري طولاني خود ارزش قايل بود زيرا امکان فراغت مورد نياز از تنشي که در زندگي شخصي خود تجربه ميکرد، را فراهم مينمود.
مردان و افسردگي
مطالعات همهگيرشناختي نشان دادهاند که زنان تقريبا 2 برابر مردان دچار افسردگي ميگردند. البته امروزه آگاهي روزافزوني دراين مورد ايجاد شده که به خاطر تورش تشخيصي بروز افسردگي در مردان بسيار کمتر از حد واقعي تخمين زده شده است. لذا ممکن است گمراهکننده باشد که فکر کنيم زنان بسيار بيشتر از مردان دچار افسردگي ميشوند زيرا به نظر ميرسد که اين نسبت با يک مخرج بسيار نامشخص محاسبه شده است.
تشخيص افسردگي مستلزم آن است که بيمار درخواست کمک نمايد و افکار، احساسات يا علايم خود را که منطبق بر يک تعريف استانداردشده افسردگي هستند، افشا کند. علت اصلي تخمين کمتر از حد واقعي افسردگي در مردان اين است که اين رفتارها (درخواست کمک و افشاي درونيات) در تضاد با هنجارهاي سنتي مردانگي قرار ميگيرند. مردان از همان اوايل کودکي توسط اجتماع ياد ميگيرند که براي موفقيت بايد قوي، خاموش، مستقل و رقابتجو باشند و از چيزهايي که زنانه تلقي ميشوند، پرهيز نمايند. اما اين نقاط قوت در بعضي شرايط ممکن است نقطه ضعف نيز باشند. از آنجا که افسردگي بر شکست يا آسيبپذيري دلالت دارد، مردان احتمالا با تصديق احساس افسردگي، حتي براي خودشان، مشکل دارند. در واقع انکار افسردگي يکي از روشهايي است که مردان ميتوانند مردانگي خود را نشان دهند. به علاوه، مردان به اندازه زنان که توسط اجتماع ياد ميگيرند افسردگي خود را به روشي متفاوت يا آزادانهتر بروز دهند يا با آن کنار آيند، افسرده به نظر نميرسند.
در مورد تعامل بين عوامل زيستشناختي، محيطي، روانشناختي و اجتماعيـ فرهنگي به منظور توجيه مشاهده شيوع بيشتر افسردگي در زنان بسيار نوشته شده است. برخي مولفان با ديدگاهي متفاوت توضيح دادهاند که چگونه هنجارهاي سنتي مردانگي منجر به عدم شناسايي و ايجاد موانعي براي درمان افسردگي در مردان ميشود. بيشک فرايندهاي عاطفي پيشتاز يا زمينهاي افسردگي به شدت منشا جنسيتي دارند و دانستن اين موضوع براي درک کامل افسردگي بسيار مهم است. هنجارهاي جنسيتي مذکر و مونث و ميزاني که در هر فرد ثبت يا دروني ميشوند، ممکن است بر بروز يا کتمان افکار، احساسات و رفتارهايي تاثير بگذارند که ميتوانند بر آساني يا دشواري تشخيص افسردگي موثر باشند.
در جدول 1 معيارهاي تشخيصي افسردگي ماژور در ويرايش کنوني دستنامه تشخيصي و آماري اختلالات ذهني (DSM-IV) ذکر شده است. لازم به ذکر است که همانند مورد معرفيشده، غمگيني و احساس افسردگي لزوما براي احراز معيارهاي DSM-IV براي افسردگي ماژور مورد احتياج نيستند. باز هم هنجارهاي مردانگي تمايل دارند که جلوي آگاهي ديگران از غمگيني يا بروز مستقيم آن را بگيرند. جز اين، حداقل برخي از ديگر علايم تيپيک افسردگي در مردان جزء معيارهاي DSM-IV براي افسردگي ماژور قرار ندارند و اين امر ممکن است به تخمين آماري کمتر از حد افسردگي در مردان منجر گردد. براي مثال، شواهدي مبني بر اين وجود دارد که افسردگي در مردان، در مقايسه با زنان، به احتمال بيشتري با عصبانيت، تخاصم و تعارضات بين فردي همراهي دارد. همچنين شواهدي مبني بر اين وجود دارد که مردان براي خوددرماني يا کنار آمدن با افسردگي خود به احتمال بيشتري از الکل يا مواد ديگر استفاده ميکنند. با در نظر گرفتن اين واقعيت که مصرف الکل و مردانگي به طور شايعي توام هستند و اختلالات مصرف الکل در مردان بسيار بيشتر از زنان تشخيص داده ميشوند، اين فرض منطقي به نظر ميرسد.
مردان براي کنار آمدن با افسردگي به احتمال بيشتري به عقبنشيني، رفتار انحرافي (diversion) يا رفتار پرتکننده حواس رو ميآورند. نمونههايي از اين رفتارها عبارتند از مشغوليت بيش از حد در کار، ورزش، سرگرميها، خوردن، استفاده از اينترنت، بازيهاي ويديويي، تلويزيون، فعاليتهاي جنسي و قمار. انجام اين فعاليتها توسط مردان از نظر اجتماعي مقبولتر است و در تعويق يا پرهيز از درخواست کمک نيز نقش دارد. همانند بيمار معرفيشده، يک مرد ممکن است ساعتهاي طولاني کار کند و مورد تقدير و تشويق زيادي به عنوان يک کارمند متعهد و نانآور خانواده قرار بگيرد؛ در حالي که علت زمينهاي آن است که اين کار به وي کمک ميکند تا از افکار و احساسات تنشزا فارغ گردد.
به طور خلاصه معلوم شده است که مردان کمتر از زنان براي مشکلات مربوط به سلامت جسمي و رواني خود در صدد کمک حرفهاي برميآيند. در نتيجه به طور کلي سلامت مردان از بسياري جهات در سطح پايينتري قرار دارد. هنگامي هم که مردان براي افسردگيشانواقعا در صدد دريافت کمک برميآيند، احتمالا با علايم جسماني مراجعه ميکنند و اميدوارند که پزشک آنها بفهمد يا حدس بزند که افسردگي، علت زمينهاي ناراحتي آنهاست. اين کار ممکن است راهي براي دسترسي به درمان به روشي باشد که براي خودانگاره مردانه آنها تهديد کمتري دربر داشته باشد. مردان ممکن است ذاتا کمتر قادر به بيان احساسات و نيازهاي خود باشند؛ به ويژه هنگامي که تحت تنش روانشناختي باشند. سرانجام شواهدي مبني بر اين وجود دارد که پزشکان ممکن است به خاطر طبقهبندي جنسيتي بر ضد تشخيص افسردگي در مردان دچار تورش شوند. تمام اين عوامل باعث ميشود تشخيص دقيق افسردگي در مردان براي پزشکان دشوارتر باشد.
پدران و افسردگي
در سالهاي اخير دو مطالعه همگروهي ملي بزرگ در مورد پدران و افسردگي منتشر شده که نشان دادهاند پدران با ميزانهايي که در مقايسه با افسردگي مادران قابل ملاحظه است، دچار افسردگي پس از زايمان همسرانشان ميشوند. در اولين مطالعه، رامچانداني (Ramchandani) و همکاران از مقياس افسردگي پس از زايمان ادينبورگ (1)(EPDS)و نمره آستانه 12 استفاده کردند(2) و بدين ترتيب از جمعيت مورد مطالعه آنها 10 مادران و 4 پدران، 8 هفته پس از تولد کودک در دسته افسرده قرار گرفتند. البته متي (Matthey) و همکاران در تنها مطالعهاي که EPDS را در پدران رواسازي نمود، متوجه شدند که نمره مرزي بهينه براي مردان 2 عدد کمتر از مادران است. از آنجا که در مطالعه رامچانداني از نمره آستانه EPDS يکساني براي مادران و پدران استفاده شده بود، اين مشاهده حاکي از آن است که ممکن است درصد پدران افسرده کمتر از حد واقعي برآورد شده باشد.
در دومين مطالعه همگروهي ملي بزرگ توسط پائولسون (Paulson) و همکاران از مقياس افسردگي مرکز مطالعات همهگيرشناختي(3) (CES-D) (جدول 3) استفاده شد و بدين ترتيب در جمعيت مطالعه آنها 9 ماه پس از تولد کودک، 14 از مادران و 10 از پدران دچار علايم افسردگي متوسط يا شديد بودند.(4) در يک فرابررسي که جديدا توسط پاولسون بر روي مجموع 43 مطالعه و 28.004 فرد انجام شد و 2 مطالعه فوقالذکر را نيز شامل ميگشت، مشخص شد که بروز افسردگي پيش و پس از زايمان در پدران 4/10 است.
اختلالات روانپزشکي در والدين با افزايش خطر پيامدهاي سوء اجتماعي، عاطفي و تکاملي براي شيرخواران و کودکان همراه است. از آنجا که پدران در مقايسه با مادران وقت کمتري را با فرزندان خود سپري ميکنند، اين فرض وجود داشته است که تاثيرات ناشي از بيماري پدر بر اين پيامدها چندان مهم نيست. در نتيجه بيشتر پژوهشها معطوف به مادران بوده و پدران نسبتا کمتر از حد مد نظر قرار گرفتهاند. با ظهور مقالات حاکي از تاثير بسيار بيشتر پدران بر سلامت کودکان نسبت به تصورات قبلي ما، اين روند تغيير کرده است. براي مثال، رامچانداني و همکاران نشان دادند که در فرزندان پدراني که 8 هفته پس از زايمان افسرده بودند، خطر مشکلات رفتاري و عاطفي در 5/3 سالگي 2 برابر است. اين يافته پس از کنترل از نظر افسردگي پس از زايمان در مادران و افسردگي با شروع ديرتر در پدران، مشاهده گشت. رامچانداني و همکاران در مطالعهاي جداگانه با پيگيري همين گروه پدران و فرزندان متوجه شدند که افسردگي در پدران در دوره پس از زايمان با 66 افزايش احتمال هرگونه تشخيص روانپزشکي و تقريبا 2 برابر شدن احتمال رفتار مخالفتجويانه و اختلال سلوک (conduct) در فرزندان تا 7 سالگي همراه است.
پيش از انجام بررسيهاي تشخيصي بيشتر يا مشاوره از نظر اختلالات ناشايع يا نادر، بيمار و پزشک وي تصميم گرفتند در يک ويزيت پيگيري ديگر که بسياري مسائل را روشن کرد، سابقه روانيـ اجتماعي وي را مرور کنند و بسط دهند. وي ابتدا عنوان کرد که در دو جا به عنوان يک کارگر ساده در کل به مدت 75 ساعت در هفته کار ميکند. او 8 ماه قبل کمي پس از تولد دخترش شغل دوم را اختيار کرده بود تا بدهيهايش را بپردازد و از عهده افزايش هزينههاي زندگي به خاطر اضافه شدن فردي جديد به خانواده بربيايد. وي برخي روزها بين شيفتهاي کاري درازمدت خود تنها 4 ساعت استراحت داشت. در نتيجه غالبا خسته بود و وقت کمي براي انجام وظايف پدري و کمک به همسرش در مراقبت از کودک و انجام امور منزل داشت. به علاوه همسرش پيش از بارداري سابقه افسردگي داشت و در سهماهه سوم بارداري دچار عود شديدي شده بود. اکنون افسردگي وي با رواندرماني فردي و داروهاي ضدافسردگي در حالت فروکش نسبي بود. البته براي مرد کنار آمدن با افسردگي همسرش بسيار دشوار به نظر ميرسيد و علاوه بر استرس پدر شدن، سلامت عاطفي خودش نيز خدشهدار شده بود. او احساس غمگين بودن را انکار ميکرد و تنها ميتوانست احساس عصبانيت را ذکر نمايد. عصبانيت ناشناخته وي هرگز منجر به ايجاد خشونتي نشده بود ولي همانگونه که با ذکاوت دريافته بود، احتمالا همسرش دوست نداشت دور و بر او باشد. با پرسشهاي هدفمند، وي با اکراه تصديق کرد که گاهي مقادير نسبتا کمي الکل مصرف ميکرد تا به آسوده کردن خود و کنترل عصبانيتش در منزل کمک کند. او همچنين اذهان نمود که با وجود خستگي، براي ساعتهاي کاري طولاني خود ارزش قايل بود زيرا امکان فراغت مورد نياز از تنشي که در زندگي شخصي خود تجربه ميکرد، را فراهم مينمود.
مردان و افسردگي
مطالعات همهگيرشناختي نشان دادهاند که زنان تقريبا 2 برابر مردان دچار افسردگي ميگردند. البته امروزه آگاهي روزافزوني دراين مورد ايجاد شده که به خاطر تورش تشخيصي بروز افسردگي در مردان بسيار کمتر از حد واقعي تخمين زده شده است. لذا ممکن است گمراهکننده باشد که فکر کنيم زنان بسيار بيشتر از مردان دچار افسردگي ميشوند زيرا به نظر ميرسد که اين نسبت با يک مخرج بسيار نامشخص محاسبه شده است.
تشخيص افسردگي مستلزم آن است که بيمار درخواست کمک نمايد و افکار، احساسات يا علايم خود را که منطبق بر يک تعريف استانداردشده افسردگي هستند، افشا کند. علت اصلي تخمين کمتر از حد واقعي افسردگي در مردان اين است که اين رفتارها (درخواست کمک و افشاي درونيات) در تضاد با هنجارهاي سنتي مردانگي قرار ميگيرند. مردان از همان اوايل کودکي توسط اجتماع ياد ميگيرند که براي موفقيت بايد قوي، خاموش، مستقل و رقابتجو باشند و از چيزهايي که زنانه تلقي ميشوند، پرهيز نمايند. اما اين نقاط قوت در بعضي شرايط ممکن است نقطه ضعف نيز باشند. از آنجا که افسردگي بر شکست يا آسيبپذيري دلالت دارد، مردان احتمالا با تصديق احساس افسردگي، حتي براي خودشان، مشکل دارند. در واقع انکار افسردگي يکي از روشهايي است که مردان ميتوانند مردانگي خود را نشان دهند. به علاوه، مردان به اندازه زنان که توسط اجتماع ياد ميگيرند افسردگي خود را به روشي متفاوت يا آزادانهتر بروز دهند يا با آن کنار آيند، افسرده به نظر نميرسند.
در مورد تعامل بين عوامل زيستشناختي، محيطي، روانشناختي و اجتماعيـ فرهنگي به منظور توجيه مشاهده شيوع بيشتر افسردگي در زنان بسيار نوشته شده است. برخي مولفان با ديدگاهي متفاوت توضيح دادهاند که چگونه هنجارهاي سنتي مردانگي منجر به عدم شناسايي و ايجاد موانعي براي درمان افسردگي در مردان ميشود. بيشک فرايندهاي عاطفي پيشتاز يا زمينهاي افسردگي به شدت منشا جنسيتي دارند و دانستن اين موضوع براي درک کامل افسردگي بسيار مهم است. هنجارهاي جنسيتي مذکر و مونث و ميزاني که در هر فرد ثبت يا دروني ميشوند، ممکن است بر بروز يا کتمان افکار، احساسات و رفتارهايي تاثير بگذارند که ميتوانند بر آساني يا دشواري تشخيص افسردگي موثر باشند.
در جدول 1 معيارهاي تشخيصي افسردگي ماژور در ويرايش کنوني دستنامه تشخيصي و آماري اختلالات ذهني (DSM-IV) ذکر شده است. لازم به ذکر است که همانند مورد معرفيشده، غمگيني و احساس افسردگي لزوما براي احراز معيارهاي DSM-IV براي افسردگي ماژور مورد احتياج نيستند. باز هم هنجارهاي مردانگي تمايل دارند که جلوي آگاهي ديگران از غمگيني يا بروز مستقيم آن را بگيرند. جز اين، حداقل برخي از ديگر علايم تيپيک افسردگي در مردان جزء معيارهاي DSM-IV براي افسردگي ماژور قرار ندارند و اين امر ممکن است به تخمين آماري کمتر از حد افسردگي در مردان منجر گردد. براي مثال، شواهدي مبني بر اين وجود دارد که افسردگي در مردان، در مقايسه با زنان، به احتمال بيشتري با عصبانيت، تخاصم و تعارضات بين فردي همراهي دارد. همچنين شواهدي مبني بر اين وجود دارد که مردان براي خوددرماني يا کنار آمدن با افسردگي خود به احتمال بيشتري از الکل يا مواد ديگر استفاده ميکنند. با در نظر گرفتن اين واقعيت که مصرف الکل و مردانگي به طور شايعي توام هستند و اختلالات مصرف الکل در مردان بسيار بيشتر از زنان تشخيص داده ميشوند، اين فرض منطقي به نظر ميرسد.
مردان براي کنار آمدن با افسردگي به احتمال بيشتري به عقبنشيني، رفتار انحرافي (diversion) يا رفتار پرتکننده حواس رو ميآورند. نمونههايي از اين رفتارها عبارتند از مشغوليت بيش از حد در کار، ورزش، سرگرميها، خوردن، استفاده از اينترنت، بازيهاي ويديويي، تلويزيون، فعاليتهاي جنسي و قمار. انجام اين فعاليتها توسط مردان از نظر اجتماعي مقبولتر است و در تعويق يا پرهيز از درخواست کمک نيز نقش دارد. همانند بيمار معرفيشده، يک مرد ممکن است ساعتهاي طولاني کار کند و مورد تقدير و تشويق زيادي به عنوان يک کارمند متعهد و نانآور خانواده قرار بگيرد؛ در حالي که علت زمينهاي آن است که اين کار به وي کمک ميکند تا از افکار و احساسات تنشزا فارغ گردد.
به طور خلاصه معلوم شده است که مردان کمتر از زنان براي مشکلات مربوط به سلامت جسمي و رواني خود در صدد کمک حرفهاي برميآيند. در نتيجه به طور کلي سلامت مردان از بسياري جهات در سطح پايينتري قرار دارد. هنگامي هم که مردان براي افسردگيشانواقعا در صدد دريافت کمک برميآيند، احتمالا با علايم جسماني مراجعه ميکنند و اميدوارند که پزشک آنها بفهمد يا حدس بزند که افسردگي، علت زمينهاي ناراحتي آنهاست. اين کار ممکن است راهي براي دسترسي به درمان به روشي باشد که براي خودانگاره مردانه آنها تهديد کمتري دربر داشته باشد. مردان ممکن است ذاتا کمتر قادر به بيان احساسات و نيازهاي خود باشند؛ به ويژه هنگامي که تحت تنش روانشناختي باشند. سرانجام شواهدي مبني بر اين وجود دارد که پزشکان ممکن است به خاطر طبقهبندي جنسيتي بر ضد تشخيص افسردگي در مردان دچار تورش شوند. تمام اين عوامل باعث ميشود تشخيص دقيق افسردگي در مردان براي پزشکان دشوارتر باشد.
پدران و افسردگي
در سالهاي اخير دو مطالعه همگروهي ملي بزرگ در مورد پدران و افسردگي منتشر شده که نشان دادهاند پدران با ميزانهايي که در مقايسه با افسردگي مادران قابل ملاحظه است، دچار افسردگي پس از زايمان همسرانشان ميشوند. در اولين مطالعه، رامچانداني (Ramchandani) و همکاران از مقياس افسردگي پس از زايمان ادينبورگ (1)(EPDS)و نمره آستانه 12 استفاده کردند(2) و بدين ترتيب از جمعيت مورد مطالعه آنها 10 مادران و 4 پدران، 8 هفته پس از تولد کودک در دسته افسرده قرار گرفتند. البته متي (Matthey) و همکاران در تنها مطالعهاي که EPDS را در پدران رواسازي نمود، متوجه شدند که نمره مرزي بهينه براي مردان 2 عدد کمتر از مادران است. از آنجا که در مطالعه رامچانداني از نمره آستانه EPDS يکساني براي مادران و پدران استفاده شده بود، اين مشاهده حاکي از آن است که ممکن است درصد پدران افسرده کمتر از حد واقعي برآورد شده باشد.
در دومين مطالعه همگروهي ملي بزرگ توسط پائولسون (Paulson) و همکاران از مقياس افسردگي مرکز مطالعات همهگيرشناختي(3) (CES-D) (جدول 3) استفاده شد و بدين ترتيب در جمعيت مطالعه آنها 9 ماه پس از تولد کودک، 14 از مادران و 10 از پدران دچار علايم افسردگي متوسط يا شديد بودند.(4) در يک فرابررسي که جديدا توسط پاولسون بر روي مجموع 43 مطالعه و 28.004 فرد انجام شد و 2 مطالعه فوقالذکر را نيز شامل ميگشت، مشخص شد که بروز افسردگي پيش و پس از زايمان در پدران 4/10 است.
اختلالات روانپزشکي در والدين با افزايش خطر پيامدهاي سوء اجتماعي، عاطفي و تکاملي براي شيرخواران و کودکان همراه است. از آنجا که پدران در مقايسه با مادران وقت کمتري را با فرزندان خود سپري ميکنند، اين فرض وجود داشته است که تاثيرات ناشي از بيماري پدر بر اين پيامدها چندان مهم نيست. در نتيجه بيشتر پژوهشها معطوف به مادران بوده و پدران نسبتا کمتر از حد مد نظر قرار گرفتهاند. با ظهور مقالات حاکي از تاثير بسيار بيشتر پدران بر سلامت کودکان نسبت به تصورات قبلي ما، اين روند تغيير کرده است. براي مثال، رامچانداني و همکاران نشان دادند که در فرزندان پدراني که 8 هفته پس از زايمان افسرده بودند، خطر مشکلات رفتاري و عاطفي در 5/3 سالگي 2 برابر است. اين يافته پس از کنترل از نظر افسردگي پس از زايمان در مادران و افسردگي با شروع ديرتر در پدران، مشاهده گشت. رامچانداني و همکاران در مطالعهاي جداگانه با پيگيري همين گروه پدران و فرزندان متوجه شدند که افسردگي در پدران در دوره پس از زايمان با 66 افزايش احتمال هرگونه تشخيص روانپزشکي و تقريبا 2 برابر شدن احتمال رفتار مخالفتجويانه و اختلال سلوک (conduct) در فرزندان تا 7 سالگي همراه است.