اشکهایم ببارید
قلبم تنگ تنگ هست
مرا خودت فقط باید
در اغوش بفشاری خدای بی همتایم
تنها خود خود
نیازی به کسی نیست
خوب میدانی
ارزویم رسیدن به توست
پس مرا به ارزویم برسان
ارام سر به زیر میاندازم
تا کسی نفهمد
چشمانم بارانیست
تا کسی
نداند
چقدر بی تابم
تا کلاغها
دوباره
به دروغ
نگویند من شادم
وقتی
فرق
بین
اشک و شادیم را
نمیدانند
ارام چشمانم را روی هم میگذارم
و بی صدا
قطرات اشک بر چشمانم جاریست را
سرازیر میکنم
کسی نمیداند
اکنون چشمانم میبارد و قطرات اشک جاریست
اشکهای تنهایی و دلتنگی و دوریم
میچکد