اشعار و نوشته هایِ طنز‍«««در حلقه رندان »»»

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوستان

اشعار طنز خودتان را اينجا بنويسيد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادم آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی

شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه را می خواستم آماده بود
وای از آن روزی که آمد دومی

نق نقو و بد ادا و دم دمی

من وزیر گشتم و افتادم به چاه
دومی هم جای من شد پادشاه
تا به خود آیم و خودداری کنم
سومی هم آمد و شد خواهرم
دختری زیبا و خوشرو مثل ماه

من و داداشم کشیدیم سوز و آه
جای سبزی و نشاط و خرمی

سر رسید از روزگاران چهارمی


دیگر آن خانه برایم تنگ بود
سبزی و گل در نگاهم سنگ بود
داشتم میکردم عادت ناگهان
پنجمی هم پا نهاد در این جهان

بهر سوختن پنج تن کافی نبود

ششمی هیزم شد و من مثل دود
ناصر و شهناز و مهناز و شهین
احمد و عباس و هفتم شد مهین
ای امان و ای امان و ای امان
ای امان از دست بابا و مامان
بار دیگر مادرم شد حامله
این که آید تیم فوتبال کامله
ناصر و شهناز و مهناز و شهین
احمد و عباس و فرهاد و مهین
علی مردان و گل معصومه جان

آخریش می شود دروازه بان
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمت نیستم آن­گونه که حوا باشی

آدمت نیستم آن­گونه که حوا باشی

عاشقت هم نشدم، هرچه که زیبا باشی

چقدر حرف تو را شب همه شب گوش کنم؟

بچه­ات نیستم آنقدر که بابا باشی

لیلیا! وقتی مجنون به تو عاشق شده بود

فکر می­کرد که اینقدر هیولا باشی؟

فکر می­کرد که با آنهمه آوازه حسن

صاحب این­همه پهنا و درازا باشی؟

اینهمه شهد و شکر کز سخنت می­ریزد

حدس باید بزند بچه بالا باشی

مرغ باغ ملکوتی، برو و حرف نزن

حیف باشد که چنین بسته دنیا باشی

حیف باشد که در این تیمچه سود و زیان

تابع قاعده عرضه-تقاضا باشی

من به همراه تو می­آیم تا قله قاف

چه بسا آنطرفش هم، تو اگر پا باشی

عذر می خواهم اگر سوژه طنزت کردم

بخدا فکر نمی­کردم اینجا باشی.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بابا بی خیال مایه دار!


منم آن بچه پولداری که الان

تو می بینی مرا در این خیابان

همان هستم که شلوارم بود تنگ

لباسم هر ورش باشد به یک رنگ

به چشمم عینک Reyban گذارم

به گوشم گوشی واکمن گذارم

تو که مبهوت من هر روز بودی

مرا حتما شناسایی نمودی

پرایدم قرمز است و پاترولم زرد

دو بنزم را پدر از "آخن" آورد

دوسالی هم خودم رفتم به خارج

نوشتم اسم خود را توی کالج

و چون در تنبلی ممتاز گشتم

اروپا را که گشتم بازگشتم!

بهار مالزی را دوست دارم

زمستان سوی آلمان رهسپارم

روم گر بهر سرگرمی به پاریس

دو ویلا می خرم در"کان"و در"نیس"

اگر یک هفته در تهران بمانم

روم سوی فشم با دوستانم

تلکس و فکس من درجنب و جوش است

موبایلم نیز همواره به گوش است

خلاصه زندگی شیرین و خوب است

کجایش حاوی نقص و عیوب است؟

نمی دانم چرا بعضی ز مردم

نمی پویند راه لندن و رم؟!

اگر از غصه دنیا غمینی

سفر باید کنی حتی زمینی!

به یک جا ماندگاری حیف دارد

سفر سوی فرانسه کیف دارد!

چرا نالی ز کمبود و گرانی؟

سفر کن جان من تا می توانی!

ز بی نانی چرا هی می کنی غش؟

بخور شیرینی و پیتزا به جایش!

چرا آخر ژیان را دوست داری؟!

بخر بنزی به عنوان سواری!

چرا در شوش مسکن می گزینی؟

نداری ظرفی از پیرکس و چینی!

اتاق منزلت مانند گور است

بیا جردن، ببین اینجا چه جوراست؟!

کمی چون وقت من امروز ضیقه(!)

کنم ایجاز: هان ای بدسلیقه!

اگر از خوب و بد بی اطلاعی

بکن با بنده تشریک مساعی

بگویم تا چه چیزی برگزینی

و در دنیا کجاها را ببینی!

ولی فعلا ندارم وقت تفسیر

که پرواز هلندم می شود دیر!
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
صدای سنگ پا
(آب در شعر سهراب سپهری)
اهل حمامم
پوستم مهتابی است
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لۥنگ می اندازد
پدرم شامپویی مصرف کرد
کله اش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است

حرفه ام دلاکی است
هدف من پاکی است
می نشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس
کودکی را دیدم
می دود در پی صابون و لگن

مشتری های عزیز
لگن خاطره هاتان سالم
رخت ها را نکنید
آب مان بند آمد.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو آنلاین شبی باز از آن Room گذشتم. همه تن چشم شدم. دنبال ID تو گشتم. شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم. شدم آن User دیوانه که بودم. یادم آمد که شبی با هم از آن Room گذشتیم. پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم. تو همه راز های Hack ریخته در آن Booter های سیاهت. من همه محو تماشای PM هایت. Talk صاف و Room آرام. بخت خندان و زمان رام. منو تو (و بقیه) همه دلداده به آواز روی Voice. یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن. لحظه ای چند بر این Room نظر کن.Chat آیینه عشق گذران است. تو که امروز نگاهت به ای میلی نگران است. باش فردا که دلت با ID دگران است. تا فراموش کنی چندی از این Room سفر کن. با تو گفتم حذر از Room ندانم...
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم غم تو دارم ...دادم نشان زبانی
گفتم چرا چنینی؟! گفتا مگر ندانی؟
پرسیدمش مگر چیست؟ گفتا: ز عاشقان نیست!!!
گفتم ولی تو عشقی! گفتا: بده بمن بیست
خندید و رو نهان کرد گفتم مده عذابم
گفتا تو خود عذابی !!!گفتم : بیا بخوابم
گفتا به نیشخندی:بینی مرا بخوابی!!!
گفتم . اسیر عشقم گفتا :پی جوابی؟!
گفتم سزایم این نیست گفتا :جهان چنین است
گفتم تو بی وفائی !!گفتا دل تو بشکست؟!
گفتم :نمانده قلبی گفتا: مگر جز این بود؟!!!
گفتم تو دل شکستی گفتا غمت همین بود!!!
ای داد از این جماعت در عاشقی چه رندند!!!

این بیوفا از اول قلب مرا ز جا کند!!
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در بساط بي دلان، اختر شمردن مشكل است
آبروي خود ميان خلق بردن مشكل است
صحنهْ آيينه را ديدار بلبل شرط نيست
جلوهْ طاووس را در گل فشردن مشكل است
آبدزدك در خفا آبي به خجلت مي خورد
مال مردم را ميان جمع خوردن مشكل است
هر كه بامش بيش، برفش بيش، يعني فصل برف
زندگاني بالاخص اطراف جردن مشكل است
پير, ما را وقت رفتن نكته اي در كار كرد:
كارها را دست نامحرم سپردن مشكل است
نيست «ملا» بردن بار امانت هيچ سخت
زير بار منّت اغيار مردن مشكل است
 

ebbi

عضو جدید
از تاپيک فوق العاده‌تون ممنون خانم مهندس.

به نظر من طنز وقتي که به عنوان يک مقوله اجتماعي و فرهنگي مطرح مي شه، خيلي ارزشمند مي شه. البته نه اينکه به عنوان يک سرگرمي بي ارزشه، اون هم کارکرد خاص خودش رو داره.
من اونجوريشو مي پسندم، به خاطر همين شعر اول عالي بود.
مسئلتن: اين شعرها از کيه؟ اگه از خودتونه که واقعن جاي تبريک داره.:gol:;)
مسئلتن 2: از شعراي ديگه هم مي شه اينجا شعر گذاشت و در موردش صحبت کرد؟ (مثلا ايرج ميرزا)
 

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه درس بکار آید نه علم ریاضی
نه قاعده و مشتق نه مستقبل و ماضی
نه هندسه و رسم و مساحت و اراضی
خواهی که شوی مجتهد و مفتح و قاضی
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است
یک عمر در مدرسه بمانی همه هیچ است
خود را به حقیقت برسانی همه هیچ است
جز مسخرگی هر چه بدانی همه هیچ است
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
رو درس بخوان شعر نخوان بیش
رو تست بزن زیست بیاموز

خوب بید پس تشکر یادتون نره
 

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنی ادم اعضای یکدیگرند
که به جای ادامس لنگ کفش می جوند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها پا گذارند به فرار

 

mohx

عضو جدید
از شهریار

از شهریار

الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی
چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی

چه طرفی بست ازین جمعیت ایران جز پریشانی
چه داند رهبری سرگشته ای صحرای نادانی

چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئی یا من

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
برشتی کله ماهی خور بطوسی کله خر گفتی

قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی

ترا آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر توئی یا من:D

به اشعار خوشدل در بخش غزل و قصیده صفحه 10 و 11و... سر بزنید
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تکیه بر شانه هایم نکن من از تو افتاده ترم
ما که به هم نمی رسیم بسه دیگه بزار برم
کی گفته بود به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم
حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم
من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها
نه برده حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها
من عاشقم همین و بس قصه نداره بی کسیم
قشنگی قصه ماست ما که به هم نمی رسیم
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بهر اقا

يکي را ديدم اندر کوچه بازار..............................خريده ميوه هاي تازه ابدار
تو کيفش پر بود از گوشتهاي تازه.............ز ران و دست و سينه گوشت بره
به هر جا مي رسيد با يک اشاره.............به صاحب مال مي کرد ناز و غمزه
نمي پرسيد جنس کيلوي چنده...................فقط مي گفت ميخوام اينو بنده
فروشنده تا ديد مشتري را.................................ز دورادور پرسيد حال او را
بگفتا مش عباس ميوه چه داري...................همينجا يا که در پستو تو داري
جواب داد مش عباس با خنده و ناز..............چه ميخواهي عزيز جانم گل ناز
کمي بالاتر از دکان عباس.............................يکي ايستاده بود جنب اتوباس
به دل حسرت بود و جيبش چو خالی...........دمادم هي ميشد حالي به حالي
جلو رفت پيش عباس مرد مفلس...................سلام کرد و بگفتا بنده مخلص
برانداز کرد عباس مرد ثاني................پس از سير و تماشا گفت چه خواهي
بگفتا ميوه خواهم پول ندارم..............................ز بي پولي دگر حالي ندارم
اگر با ما تو راه ايي به قرضي.........................اگر خواهد خدا روزي به نقدي
چو مش عباس شنيد اين اه و ناله..................زدست مرد مفلس کرد شکوه
مگر گم کرده اي تو راه خانه.............................برو اينجا مکن هي اه و ناله
که گفته گنج دارم توي خونم..........................که بايد بخشمش بر تو عزيزم
اگر ديدي سلام کردم به يارو.......................تو فکرم جمع کنم پولش به پارو
برو اي مرد عاقل باش و دانا...........................که من جنسي ندارم بهر اقا
 

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر کجا هستم، باشم به درک! من که بايد بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمين، مال خودت! من نمي دانم نان خشکي چه کم از مجري سيما دارد! تيپ را بايد زد! جور ديگر اما... کار را بايد جست. کار بايد خود پول. کار بايد کم و راحت باشد! فک و فاميل که هيچ... با همه مردم شهر پي کار بايد رفت! بهترين چيز اتاقي است که از دسته چک و پول پر است! پول را زير پل و مرکز شهر بايد جست! سيد خندان يه نفر! سوئيچم کو؟ چه کسي بود صدا کرد زورو؟
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مرا هست كفشي ز عصر حجر
كه ميراث مانده ز جد پدر
شريك غمش بوده و شاديش
به پا كرده در جشن داماديش
خدايش بيامرزد آن زنده ياد
كه از خود هم اين ارث بر جا نهاد
چو هي ميبرم پيش هر پينه دوز
ز مغزش پريده است برق و فيوز!
بود چون كه جان سخت چون كرگدن
بپوشم به هر گاه و بيگاه من
هر آنچه ز وزنش گويم كم است
كه سنگين چنان كله رستم است
ز پايم بود چند سانتي گشاد
چو پاپوش افراسياب و قباد
مرتب به پايم لخ لخ كند
ندارد چو كف پاي من يخ كند
ز بس خورده اقسام واكس و پماد
مرا رنگ اصلش نيايد به ياد
ولي من ز باباي جنت پناه
شنيدم كه رنگش بوده سياه
بسي نعل خورده است بر تخت آن
شاه سم قاطر پادگان!
به هر سوي آن خورده صد دانه ميخ
فرو ميرود توي پايم چو سيخ
همي ترسم آخر به جرم قاچاق
كه مامور گردد برايم براق
كه اين جزو آثار تاريخي است
چرا كه خطوط تهش منحني است
اگر عمر باقي است، سال دگر
سپارم من آن را به امواج بحر
كه تا همچو زورق همراه باد
رود گويي اصلا ز مادر نزاد
و يا ميزنم واكس بر رويه اش
گذارم سپس داخل موزه اش...
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
##در حلقه رندان(شعر طنز)##

##در حلقه رندان(شعر طنز)##

شولوغ پولوغ « به لهجه اصفهانی »

دیشب زتهرون اومدم خسته و نالون اومدم
هر چی بوگوی پكر بودم پشیمون از سفر بودم
از سر گرفته تا به پام خورد و خمیر بود همه جا
یه هفته پیش با دلخوشی گفتم به خود كه چكشی
یه سری به تهرون می زنم خب همه جاشا می بینیم
سیروسیاحت می كونم آ استراحت می كونم
دلم یه قدری وا میشه از رنجی كار رها می شه
از رفقای تهرونی از خویشاقو مای جون جونی
یه دیدنی بجا كونم حاجتی دل روا كونم
خدای یكتا می دونه كه پاك شدم من دیوونه
یه حاجتم روا نشد یه دردی من دوا نشد
یه تهرونی شلوغی بود شهر شلوغ پلوغی بود
هرجا كه آدم پا میذاشت فقط یه زرق وبرقی داشت
اسبابی گول بود همه جاش وه تله پول بود همه جاش
خیابوناش غلغله بود كوچاش پر از ولوله بود
آدم تواونجا لول می زد ماشین و دوچرخه وول می زد
از اون همه ماشین چه سود یه تاكسی خالی نبود
صفی اتوبوس سوار شدن از اینجا بود تا جوشقون
هر كی روان تو صف می شد وقتی خوشش تلف می شد
یه اتوبوس كه می رسید صد تا آدم توش می طپید
اون ماشینای پر زدود جونا را به لب رسونده بود
یه روز تو یه خیابوناش روان بودم یواش یواش
یه جیب بری جیبمو برید جیبم برید و ورمالید
یكباره اونجا لات شدم بی پول و سور و سات شدم
ساعتی نازنینمو دقیق و وقت بینمو
فروختم و با چند تومن خودما رسوندم به وطن
وقتی به منزل رسیدم این سخن از دل شنیدم
قربونی اصفهونمون شهر پرآب و نونمون
زندگی توش چه آسونه راحتی جونی انسونه
هر كی تواون مكون داره هر چی بخواد تو اون داره
این شهری شهری زندگی جون میده بهر زندگی
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
عیادت از پدر امروز پسرم
پس از دوهفته به ملاقاتم آمد
عیادت چقدر خوب است
دل بیمار وا می شود
او به من گفت از این به بعد هرروز به ملاقاتت می آیم
وقتی مهربانی ها گل می کند
بیمار چقدر خوشحال می شود
و منهم از حرف پسرم خیلی خوشحال شدم
بعد ها کسی به من گفت
او عاشق پرستار بخش بیماران دیالیزی شده بود
همان بخشی که من در آنجا بستری بودم
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
گفت روزی به گلــــپری ، قنـــــــبر
رفته بالا فشـــــــــــــــارم ای دختر
شل حجابــــــی مکن مرنـجانـــــــم
یک دوخـــــــــــروار رژ مـزن جانم
خاطرم را تو کــــــم مکـــــــــدر کن
جای آن شا ل، چارقــــــــد سر کن
زلف بر باد می دهـــــی تاچــــــند
پاچه را باز می نهــــــــــــی تا چند
مانتوات هم که گشـــــــته واویـلا
رفتـــــــــــــــــه تا وامصیــــبتا بالا
بیش از اندازه تنگ و چسبان است
گردنت هم کـــه روی اکران است
بد شده است این، ادا و اطـــــوارت
مثل شلوارک است شـــــــــــلوارت
چشم و ابروت غــــیر اخلاقی است
آن سر و روت غیر اخلاقـــی است
گشتِ ارشاد ،گر تورا بیــــــــــــــند
پاچه و شـال و مانــــــــتو را بیند
می شود بد برایـت ای دخـــــــــتر
خود بپوشان ، فــــــدایت ای دختـر
گفت ژیـلا که نازنیــــــــــــــن بابـا
ای فـدای توبهــــــــــــــــترین بابـا
یک دومـاهی ،فضـا بُوَد باحــــــال
بوده پیوســته بر همــــــــین منوال
چون که نزدیــک انتــــخابات است
وقت اغماض و التـــــــفاتات است
این مواقع ، عزیــــــز می گردیــــم
خوب و مقبول، نیــــز می گردیـــم
می شود هــــــی مصاحبــــه با ما
می رود اعتـــــــــــــــبار ما بــــالا
هر کسی سعی می کـــند طـــــوری
خــــــود بچســـباند او به ما فـوری
این بگویـد لبـاس ما عالـــــی است
شل حجـابی زیاد هم بــــــــد نیست
آن بگویـــــد که ما عجب ماهـــــیم
ازجوانان خــــــوب و آگاهــــــــــیم
در رهِ جــــــذب بهتــــــــــــرین آرا
هرکـــــه تعریف می کنــــــد از ما
پس در این یک دوماهه محبوبــیم
با همین شکل ای پدر خوبــــــــیم
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
به به ای خانم قشنگ و ملوس!
که قدم می زنی به شکل عروس
ای کـه در پیــش آینــه با تـاپ
کرده ای یک دو ساعتی میک آپ!
روی اجـزای صـورتت یک یک
ریمل و سـایه و رژ و پن کـک
شده ای چشم خواهری خوشگل
می بری از بزرگ و کوچک، دل
می شود بند عفت از این ناز
چون کمربند سبز تهران، باز!
نگو اصلاْ که ذاتاْ این مدلـم
خودم این کاره ام عزیز دلم!
گـر کـه موجبـات ننـگی تو
پس چرا اینقدر قشنگی تو؟!
خواهرم! توی این بریز و بپاش
تا حدودی به فکر ما هم باش!
من خودم بی خیال دنیاشم
نه که منظور من خودم باشم
مشکل از سوی جوجه کفترهاست
غصه ام غصـه ی جوانتـرهاست
که به یک جلوه ی زن از مرّیخ
خُل و دیوانه می شوند از بیخ!
رشته را می کنند هی پنبه
بس که نابالغ اند و بی جنبه
ما که داریم خانه ای دربست!
تازه! ویلای دوستان هم هست!
غالبـاْ عصـرها همـانجـایـم
هفته ای یک دو روز تنهایم!
الغرض! حیف تو، همین دیگر
روسری را جلو بکش خواهر!
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
ایمیل عاشقانه از مجنون به لیلی داد مجنون بهر ليلي يك ايميل
گفت ای از هجر تو اشكم چو سيل
ای به قربان قد و بالای تو
من فدای قامت رعنای تو
ناز كم كن ای نگار ناز دار
قهر با من نيست انصاف ای نگار
خواسته ای ميرزا قلمدونت شوم
واله و شيدا و حيرونت شوم
گفته ای نامه ز ايميل بهتر است
دستخط يار ديدن خوشتر است
ليك دور نامه لیلی جان گذشت
دوره ی ايميل يا ايكارد گشت
نامه جانم مال عهد بوق بود
راز دار عاشق و معشوق بود
مال عهد چادر و چاقچور بود
خيس از اشك عاشق مهجور بود
چون كه می پوشی مینی ژوپ اين زمان
چون كه تی شرتت گرفته در ميان
ناخن تو چون كه گشته مانيكور
خط چشمت چشم ها را كرده كور
چون به لب ماتيك داری ای عزيز
کی تو می باشی فناتيك ای عزيز؟
نامه بهر تست ديگر املی
ای نگار دلربای سوگلی
گشته چت ديگر به جايش جانشين
دوره ی ايميل گشت ای نازنين
فيبر نوری گشته ديگر اين زمان
جانشين كفتر نامه رسان
بهر تو ايميل خيلي بهتر است
لايق عاشق كشان دلبر است
اسب همت را تو اينك هی بكن
بهر مجنون يك ايميل ریپلی بكن
جوف آن بفرست اتچ های قشنگ
فايل های جور واجور و رنگ وارنگ
عشق من آنلاين تست ای مهربان
صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان
آف مسيجت می فرستم دمبدم
تا كه مهر افزون کنی و ناز كم
اين ايميل را کپی پيست در هارد كن
از برای عاشقان فوروارد كن
با خيال راحت ای يار ملوس
چون كه دارد اين ايميل آنتی ويروس
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
ز عشقت ناك ناكم، خودت مى دونى اينو
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نمود عشقت هلاكم، خودت مى دونى اينو[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بتا يار منم من، گرفتارت منم من [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نوشته رو پلاكم، خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نده بيهوده پندم، نزن انقد تو دنده م[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه از كس نيست باكم، خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ز كويت روندى ما رو، ساواكى خوندنى ما رو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كى گفت من با ساواكم؟ خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من و ساواكى بودن؟ كه اين جان و تن من، [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فداى آب و خاكم، خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حبيبم آى حبيبم، نشد وصلت نصيبم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چرا نيستى تو لاكم؟ خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]منو پاك هالو خوندى، مربا آلو خوندى[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زدى كيفو ز ساكم، خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]«[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بوراباخ آى بوراباخ» [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نشو با من تو سرشاخ [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه من پيش تو خاكم، خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو اهل سولقونى، رجز واس كى مى خونى؟ [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]كه من اهل پراگم؟ خودت مى دونى اينو[/FONT]
[FONT=Courier New (Arabic)][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من ار لاتم به مولا، خاطرخواتم به مولا[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حالا يا خيلى يا كم، خودت مى دونى اينو[/FONT]
[/FONT]
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
شعر طنز (یادگاری)



نوشتم یادگاری روی دیوار



بیا تا ما بگردیم یار و غمخوار
بیا تا دور یکدیگر بچرخیم
تو نقطه باش و من مانند پرگار!

نوشتم یادگاری روی جامیز
به روز هیجدهم از فصل پاییز
بیا تا دست یکدیگر بگیریم
که صابون رفاقت ها شده لیز!

نوشتم یادگاری روی وایت برد
چرا شیشه ی چشمم را کنی خرد
بیا تا دوست یکدیگر بمانیم
برای مهربانی می شود مُرد!

نوشتم یادگاری در کتابت
بِکَن آن را بزن توی اتاقت
بیا تا دستمال تو بگردم
مرتب پاک کن با من دماغت!

نوشتم یادگاری توی دفتر
تلسکوپت منم، تویی چو اختر
بیا ای کشک ساییده ی اعلا
اگر من بد کنم مکن تو بدتر!
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
کار من هر روز با اینترنت است
اطلاعاتم به روی دیسکت است
هر چه میگیرم همه از sever است
file های من درون folder است
بایگانی کوچک و کامل شده
همدم من سیستم عامل شده
فرصت دیدار کوه و دشت نیست
چون دگر وقتی برای گشت نیست
توی گلدانها فقط خاک و گل است
عکس گل در یاهو و در گوگل است
عکسهایم خارج از corbis نیست
فکر من جایی به جز office نیست
کارهای من همه تقلیدی است
رونوشت و CD و DVD است
گاه با بعضی کمی CHAT میکنم
گاه یک برنامه format میکنم
ارتباطاتم همه ایمیلی است
از سر کج خلقی و بی میلی است
دست و پایم خسته و بی حس شده
راه رفتن خارج از access شده
ورزش از برنامه ها کنسل شده
ورزشم ویندوز یا exel شده
یادگیری از سر مجبوری است
این زالزامات فیبر نوری است
قوری چای ، فلاسک تی شده
علم ما اکنون فقط IT شده
نام من محدود به PASSWORD گشت
جمله هایم مختصر چون word گشت
هر چه از آن زندگی شیرین شود
زود در سطل RECYCLEBIN شود
گر چه من گاهی شکایت میکنم
اندک اندک دارم عادت میکنم
شعر بنده در همین جا END شد
نامه ام با کامپیوتر SEND شد
حرف هایم را همه فوروارد کن
هر چه گفتمSAVE و روی HARD کن
شکوه هایم آنچنان BASIC نیست
هیچ نیکی بهتر از تکنیک نیست
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
طنزُالله !
زهرا دری

آقا ی ِ خدا ، محرم مایید شما
اَلحق ُّ وَالاِنصاف ،خدایید شما

خوش بخت ترین عزیز عالم هستید
نه زاده شُدید و نه بزایید شما

یکتایی تان مشخص و شفاف است
چپ چشم بیان کند دو تایید شما !

از منّت خلق، بی نیازید ...چه لارج !
ای وَل ! که همیشه خود کفایید شما

نه مفلس و نه مریض و نه بیکارید
نه در صدد پخت غذایید شما

نه دل نگرانِ خواندن ذکر و نماز
نه مانده ی روزه ی قضایید شما !

هم عاشق و خوشگلید و هم با حالید
چشمت نزنم ،چه با صفایید شما

گر نقطه ی اسمتان بیاید پایین
هستید خدا ...ولی جدایید شما


از رگ ، به من ِ طنیز ، نزدیکترید

عینک دارم ، ولی کجایید شما ؟

هر جا که دَری به روی ما قفل شود
هی لطف نموده ، می گشایید شما

(البته همیشه هم چنین نیست ،چرا ؟
چون لطف به ما نمی نمایید شما !)

ای خوش به سعادت عموم ِ فُقرات !
زیرا که اجابت ِ دعایید شما

همواره به کار آفرینش مشغول
در طرح بشر چه بی خطایید شما

دروقت کشیدن دو چشم بادام
در چین و ژاپن ...در آسیایید شما

در طرح بلوند و چشم آبی ، یا سبز
در آن ور آب و اَروَ پایید شما !

هم فینگیلیش و فرانسوی می دانید
با ترک و عرب هم آشنایید شما

وقتی که شما خدای سعدی هستید
حتمن که خدای مغلایید شما !

هم خالق فاسدان و هم شیخانید
هم خالق پیر و بچه هایید شما

از غصه و شیطان و گنه آزادید
از بازی زندگی رهایید شما

همدرد تمام بینوایان هستید
این قلب کُزت را بنوایید شما

کفشان مرا که جنب مسجد کندم
شرمنده ...برای من بپایید شما

بی کسب مجوّز بنویسید کتاب
بی دلهره طنزی بسرایید شما

از مُردن و مرگ ، در امانید ، چه خوب
ما اهل فنا و لا فنایید شما

لا حول وَلا قُوَةَ اِلّا با تو
منظور از "تو " فقط شمایید ، شما

من مادّی و معنوییم ...پنجاه ،پنجاه
پس صد در صد خود ِ خدایید شما !
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
اصـل هر جور و جفا دامــــاد
مظـهر قهـــــــــر خدا دامــــاد
چون عقوبت یا عذابی سخت
آتش یـــــــوم الجــــــزا داماد
مار بوآ پیش او هیـــــچ است
بدتر از هر اژدهـــــــــا داماد
حرف هایـش تند و زهر آگین
نیش هایش ناقــــــــــلا داماد
ابتدا چـــــون گربـــه ای آرام
گرگ امـــا بعد ها دامــــــــاد
پرتوقع ،از خــــودش راضی
خواست هایـش نابجا دامـــاد
قدر نشناس ،اِنــــــد پررویی
خلقتش بس ناروا دامـــــــاد
باعث هر سکـــــــته هر غده
حصبه ، تب، مالاریا دامـــاد
درد بی درمان ، بــــــلا، آفت
بدتر از سل یا وبــــــــا داماد
دشمن دیـــــــــــرین مادر زن
با پدر زن بی وفــــــــــا داماد
تا که سورش می دهی عالی
تـــنبلی پرمدعــــــــا دمــــــــاد
سوژه می سازد پـــدر زن را
تا بخندد بد ادا دامـــــــــــاد
هرچه با او مهربان باشـــــیم
هست آخر، خصم ما دامــــاد
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
ابیات کنکوری

ز بس هی درس رابلغور کردم
دوچشم تیز خود را کور کردم
تمام لحظه های خوب خود را
فدای زالوی کنکور کردم
.................................
چه سدّ محکمی گردیده احداث
بتن آرمه بدون درک و احساس
خدایا بشکنه این سد کنکور
ویا یک جورَکی آن را کنم پاس
....................................
كنكوري ام و غمي گران بردل من
ماتم كده اي حزين شده منزل من
جانم به لب آمده از اين غول بزرگ
ترسم كه شود عاقبت او قاتل من
...................................
برای پز به پیش قوم و خویشان
پدر کرده مرا زار وپریشان
سه سالی می زنم هی تست کنکور
«می گم» نر هست می گوید بدوشان
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
يادواره مهندسي

بسي رنج بردم در اين سال سي / كه مدرك بگيرم زبد شانسي

نشد، دادم از كف همه زندگي / نهادم به سر افسر بندگي

نبودم اوائل چنين ناتوان / ببودم به سر موي و بودم جوان

نه تن خسته و ناتوان بودمي / نه اينگونه نامهربان بودمي

نه اهريمني طينتي داشتم / نه بر خوي بد عادتي داشتم

كنون بشنويد اينكه بيچاره من / چنان گشته‌ام اينچنين اهرمن

بود شرح احوال من بس دراز / ولي قطره آن گويم از بحر، باز

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودي چو من درسخواني به دهر

به كنكور در رزم كنكوريان / زدم تستها را يكي در ميان

به كف آمدم رتبه‌اي زير صد / نيارد چو من رتبه كس تا ابد

خيالم كه ديگر مهندس شدم / نبودم خبر زينكه مفلس شدم

به خود وعده‌اي نيك دادم همي / كه چون در خط درس افتادمي

بيابم اگر صد هزاران كتاب / زنم از خوراك و ميرم ز خواب

چنانش بخوانم به روزانه شب / كه خود گردم از كار خود در عجب

وليكن چو پايم بدينجا رسيد / نبيند دو چشمت كه چشمم چه ديد

به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به يك روزه هفتاد بار

به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردي نهاد

چو دادندمي صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق

چنان بي كس و خسته ماندم به صف / كه رست از كف كفش مخلص علف

پس از آن چو ديگر به صف ماندگان / به يك نمره گشتم من از بنديان

بماند، پس نمره‌اي گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم

به خود گفتم اين زندگي بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است

گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

به من چه كه ديگر كسان چون كنند / به من چه، چه در كار گردون كنند

به من چه فلاني دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است

گذشتم از آن فكر پيشينه‌ام / كه من ديگر آن شخص پيشين نه ام

كه دانش چراغ ره آدم است / كليد در گنج اين عالم است

چو فرصت غنيمت شمارم كنون / مرا علم و دانش شود رهنمون

پس از آن به مكتب نهادم چو پا / ز يك درب چوبي بسي بي صدا

به رزم اندر آمد يكي اوستاد / بگفتا شكاري به دام اوفتاد

بچرخيد و گرديد و غريد و گفت / در اين پهنه يكدم نشايد كه خفت

كه من دكترا از فلان كشورم / يل سر سپاه فلان كشورم

كنون گفته باشم به آغاز درس / ز كس گر نترسي، ز مخلص بترس

بگفتم كه درست بسي ساده است / كدامين خر ز درست افتاده است؟

بگفتا كه درسم بسي مشكل است / خيالات تو اي جوان باطل است

چنانت بكوبم به گرز گران / كه پولاد كوبند آهنگران

پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهي چو از آن سخن‌ها گذشت

رياضي يكم نمره بر شيشه زد / هزاران غمم تيشه بر ريشه زد

علومي چو بر بنده لشكر كشيد / سپاه معارف به دادم رسيد

يكي بيست بگرفتم از ريشه‌ها / نشد كارگر زخم آن تيشه‌ها

پس از آن معارف ز من قهر كرد / دهانم ز تلخي چنان زهر كرد

به تالار و در گرمي ماه تير / بيامد ز در اوستادي چو شير

بگفتا كه در رزم نام آوران / بدان،‌ خوان اول بود امتحان

فراهم شد از جمع ما لشگري / يكي پهلوان‌تر از آن ديگري

اتودها كشيده همه از نيام / كه بايد نمودن به دشمن قيام

چو آمد فرود آن يل از پشت زين / ببست افسار رخش خود بر زمين

كشيد از نيامش سوالات را / بگفتا كه حل كن محالات را

سپه را به يك غرش آرام كرد / يلان را چنان اسب خود رام كرد

بگفتا كه درسم بسي ساده است؟! / كدامين كس از درسم افتاده است؟!

كنون گر تواني برو بچه‌جان / به فني زبندم تو خود را رهان

نشستم چنان سنگ بر صندلي / به خود گفتمي اينكه ول معطلي

برو فكر ديگر بكن اين جوان / مگر ترم ديگر شوي پهلوان

شدم بر خر نحس شيطان سوار / دو صد حيله را چون نمودم قطار

به يك روزه صدها گواهي بكف / به ظاهر پريشان و در دل شعف

بگفتم كه من موقع امتحان / ببودم به بستر بسي ناتوان

كه رحمي كن اي پهلوان رهنما / بيا بر من اكنون تو راهي نما

كنون تا نيفتم به حال نزار / برونم كش از پهنه كارزار

دو ترمي در اين نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد

هزاران كلك را زدم بيش و كم / كه شايد برون آيم از پنچ و خم

رهي پرفراز و خم اندر خم است / در اين ره هزاران چو من رستم است

يكيشان به رخش و يكي مرده رخش / يكي با درفش و يكي بي درفش

هر اينك در انديشه كارزار / مگر آخر آيد غم روزگار
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خری آمد به سوی مادر خویش که ای مادر مرا رنجم مده بیش

برو امشب برایم خواستگاری اگر تو کره ات را دوست داری
خر مادر بگفت ای کره خر جان تورا من دوست دارم بیشتر از جان

برو بنگر همه خرهای خوشگل یکی را بر گزین این نیست مشکل
خرک با شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل آن خر

خر مادر بگفت پالون به تن کن بزرگان محل را تو خبر کن
همه خرها شدند جمع در طویله همانطوری که رسم است در قبیله

خران از شوقشان عرعر نمودند ز یونجه کامشان شیرین نمودند
خری آنگاه سخن اینگونه بگشود وصال این دو خر اینگونه بنمود

تو ای دوشیزه خانم سم طلایی به عقد دائم این خر در آیی
میان خرها یک خر ندا داد عروس رفته بچینه یونجه در باغ

چنان شوروهیاهویی بپا شد که خر داماد یهو لنگش هوا شد
به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی
 

Similar threads

بالا